تحلیل و تبیین مبانی انسانشناختی آیندهپژوهی اسلامی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
مکاتب متعددي با دغدغۀ آيندۀ جهان و انسان، پا به عرصه ظهور گذاشتهاند. آيندهپژوهي بهعنوان علمي جديد و پويا، با سيماي علم تجربي ظهور کرده و دستاوردهاي خوبي در اين خصوص براي انسان داشته است. شناخت انسان و آيندۀ او در هستي و جايگاه او در شکلگيري آينده از مسائل بسيار مهم امروز بشر است.
هر نظريه در علوم انساني و هر طرح تازهاي براي انسان در گرو مباني انسانشناختي است و در برنامهريزي براي آينده انسان نيز مؤثر خواهد بود. بههمين جهت مسئلة اصلي که در اين تحقيق به آن پرداخته ميشود، چگونگي نگاه درستي به انسان و آينده و نقش انسان در شکلگيري آن و آيندهپژوهي مبتني بر انديشه اسلامي است. با توجه به اهميت و حساسيت آيندهنگري براي جوامع بشري، برخي بهدنبال تدوين و توجيه آيندهپژوهي مطابق با مباني و اصول اسلام هستند. تاکنون در مورد انسانشناسي و مباني آن و آيندهپژوهي تحقيقات فراواني انجام شده است؛ اما در خصوص مباني انسانشناختي آيندهپژوهي اسلامي، کار علمي مستقلي انجام نشده است؛ و اين تحقيق از اين جهت نو و جديد است و ميتواند فتح بابي براي ورود اين علم، به عرصة علوم انساني و علوم عقلي نيز باشد. ازآنجاکه اين تحقيق از موضوعات علوم انساني است؛ با رويکرد ميانرشتهاي و هدف بنيادين و نظري و روش کتابخانهاي و شيوۀ توصيفي و تحليلي و با صورت علمي و موضوعمحور و در عرصه پديدهشناختي نگاشته شده است. آيندهنگري در دين اسلام وجود دارد. اميرمؤمنان علي فرمودند: «أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي...» (نهجالبلاغه، 1414ق، خطبه 158، ص 223)؛ آگاه باشيد كه در قرآن علم به آينده و سخن از گذشتگان نيز آمده است. قرآن کريم کتاب هدايت بشريت و چراغ راه طالبان حق و حقيقت است و آينده را براي انسان مومن و غيرمؤمن ترسيم کرده است و رسيدن به آن قطعي و تخلفناپذير خواهد بود. بهرهمند شدن از اين راهِ شناخت، انسان را در انتخاب مسير حرکت و آينده کمک خواهد کرد.
کنجکاوي و تفکر در مورد آينده، قدمتي به اندازه عمر بشر روي زمين دارد و در ميان همه اقوام و جوامع وجود دارد و با پيشرفت علم و تکنولوژي، داستانهاي علمي و تخيلي نيز براي ترسيم چهره آينده بهکار ميآمدند و با گسترش چشمگير ابزارهاي اطلاعاتي و شبکههاي ارتباطي، پيچيدگي روابط، افزايش عدم قطعيتها، وابستگيهاي متقابل و کوتاه شدن زمان براي ارتباطگيري و بحث رقابت مبتني بر زمان اهميت ويژهاي یافت (تيشه يار، 1396، ص 25).
در تحقيقات اجتماعي، رشتة جديدي به نام آيندهپژوهي (Future Studies) پديد آمده که با هدف تحقق آينده مطلوب براي بشريت به مطالعۀ روشمند و بررسي آيندههاي ممکن، محتمل و مرجح ميپردازد (ر.ك: عنايتالله، 1388، ص 7). آيندهپژوهي علم مقصدشناسي و جهتيابي است، که کجا و چطور بايد برويم؟ و چه مسيري را بايد بگذرانيم تا به مقصد عالي خود برسيم؟ (ملكيفر و همكاران، 1386، ص 122) آيندهپژوهي بهمعناي شناخت آينده و داشتن آمادگي براي رويارويي با حوادثي که در آن اتفاق ميافتد، است؛ ترسيم آيندة مطلوب در گرو شناخت دقيق و واقعي امکانات خود، شناخت محيط، ارزشهاي حاکم بر محيط و شناسايي عوامل بازدارنده و موانع و آسيبهاست.
روند رشد آيندهپژوهي در قرون 13ـ15 بهطور تدريجي در اروپا شدت گرفت و تاکنون به سه نوع عمده از آيندهپژوهي برميخوريم که عبارتند از: آيندهپژوهي با توسل به خرافات (خرافي)؛ آيندهپژوهي با توسل به ابزار علمي (علمي)؛ آيندهپژوهي با توسل به آموزههاي وحي (ديني)؛ اين نوع آيندهپژوهي از خرافات پرهيز جدي دارد و تفاوت در برخورداري از جهانبيني و پايبندي به ارزشها و حساسيت دربارۀ آنها است (صادقي، 1396، ص 112). رويکرد آيندهانديشي انسان، از پيشبيني و پيشگويي رويدادهاي گوناگون آينده، شروع شد و با رشد تخصصگرايي در علم و زياد شدن عوامل و مسائل اجتماعي، به جاي فن پيشگويي آينده، علم آيندهشناسي پا به عرصه وجود گذاشته است.
هر رويداد فکري بر پيشفرضهايي استوار است که بهعنوان مباني بينشي و نگرشي آن، قلمداد ميشود. آيندهپژوهي نيز بهعنوان يک رويداد مهم فکري معاصر، مبتني بر مباني معرفتي و گرايشي است و روشهاي آن براساس اين مباني نگاشته ميشود. آيندهپژوهي شاخهاي از علوم انساني است و مانند علوم ديگر در مباني و اصول و روشها، متأثر از جهانبيني، ايدئولوژي و فرهنگ جوامع است (ر.ک: جمعي از نويسندگان، 1388، ص 13). از طرفي نيز مسئله شناخت آينده انسان و جهان، داير مدار توجه به مباني علمي مختلفي است، از جمله مباني انسانشناختي و ماهيت وجودي انسان است که بايد مورد بررسي قرار بگيرد (ر.ک: عيوضي، 1388). در علم فرارشتهاي آيندهپژوهي، ميتوان از مباني متعددي بحث کرد، و خيلي از مباني در علوم ديگر اثبات شدهاند در اين علم مورد استفاده قرار ميگيرد و نياز به اثبات مجدد ندارد.
کتاب مباني آيندهپژوهي (بل، 1392) که مهمترين کتاب در اين حوزه است، تنها به مباني معرفتشناسي اين علم پرداخته و بهطور اجمال و گذرا نيز از ديگر مباني آن سخن به ميان آورده است.
کتاب درآمدي بر آيندهپژوهي اسلامي (پدرام و عيوضي، 1395)، نيز بيشتر بهدنبال اثبات امکان پرداختن به آيندهپژوهي اسلامي و راهبردهاي تحقق آن توجه داشته است و کمتر به مباني آيندهپژوهي پرداخته است. از ميان بديلهاي آيندهپژوهي عرفي، آيندهپژوهي اسلامي را بهعنوان بهترين بديل اين علم معرفي ميکند، و همچنين به ضرورت و دلايل اهميت بازنگري در آيندهپژوهي عرفي ميپردازد.
کتاب مباني آيندهپژوهي از ديدگاه فلاسفه اسلامي (تقوينسب و کرامتزاده، 1398)، در فصل اول به بحث ارتباط معرفتشناسي اسلامي با آيندهپژوهي پرداخته و در فصل دوم به بحث جبر و اختيار از ديدگاه متکلمان و آراء فلاسفهاي مانند شيخ طوسي، ابنعربي، صدرالمتألهين و متأخرين و ارتباط آن با آينده اشاره کردهاند و در فصل ديگر به ارتباط بين فلسفه تاريخ و آيندهپژوهي نيز اشاره کردهاند.
کتاب مباني آيندهپژوهي (رستمي و عيسي کشاورز، 1397)، نويسندگان بيشترين تأکيد خود را بعد از پرداختن به تاريخچه و تعريف و مفهوم آيندپژوهي به روندهاي اين علم و به ارتباط اين علم با مديريت ميپردازند.
کتاب الفباي آيندهپژوهي (ملكيفر و همكاران، 1386)، در 17 فصل تدوين شده و نويسنده بيشتر به اصول موضوعه با نگاه هستيشناسانه و رويکردها و گونههاي مختلف آيندهپژوهي و روشهاي کليد آن پرداخته است و تنها در مقدمۀ فصل سوم به نقش انسان در ساختن آينده ميزان پيشبيني او نسبت به آينده را اشاره کرده است.
سؤالهاي اصلي پژوهش عبارتند از: 1) چگونه ميتوان با دانش آيندهپژوهي، فرايند شکلگيري آيندة انسان را ترسيم کرد؟ 2) ميزان و نحوه استفاده از دين در آيندهپژوهي براي شکلگيري آينده انسان چقدر است؟
سؤالات فرعي نيز بدين قرارند: 1) مباني انسانشناختي آيندهپژوهي اسلامي چيست؟ 2) دليل برتري مباني انسانشناختي آيندهپژوهي اسلامي چيست؟
در زمينة انسانشناختي و آيندهپژوهي کتاب، پاياننامه و مقالات ارزشمندي نوشته شده است؛ اما امتياز تحقيق حاضر بر آنها در اين است که تا بهحال به اين موضوع پرداخته نشده و موضوع کاملاً نو و جديد است و همچنين ترکيب انسانشناختي و آيندهپژوهي فتح بابي براي ورود اين علم، به عرصة علوم انساني و علوم عقلي نيز ميشود. نتايج اين تحقيق در موضوعات مختلف و براي مراکز علمي و کاربردي ميتواند مفيد و راهگشا باشد:
ـ مراکز علمي آيندهپژوهي و پژوهشگران اين رشته؛
ـ فعال نمودن حوزههاي علمي ديني براي ورود به عرصههاي علم کلام جديد و تبيين ديدگاههاي اسلامي و دفاع از آن؛
ـ ضرورت نقد مباني آيندهپژوهي غربي و تبيين عدم برنامه و آينده روشن غرب، براي بشريت؛
ـ تبيين و اثبات برنامة اسلام براي آينده بشريت در تمام سطوح (سبک زندگي اسلامي).
1. مباني نظري و مفهومي
ازآنجاکه معناي دقيق اجزاي موضوع تحقيق، پيششرط ورود به مباحث نظري و شناخت واقعيتهاست؛ لازم است ارکان مفهومي بحث، مانند مباني، شناخت، انسانشناسي، مباني انسانشناسي به منظور تحليل و واکاوي هرچه بهتر موضوع، برداشتهاي مفهومي مختار را ارائه دهيم.
الف. مباني
لغتشناسان مباني را جمع مبنا به معنای شالوده، بنيان، اساس، پايه، ريشه دانستهاند (بستانى، 1375، ص 776). برای اصطلاح مباني در هريک از دانشهاي بشري با پيشفرضهايي روبهرو هستيم که يا گزارههاي خبري (توصيفي) و بديهياند يا در علومي ديگر به اثبات ميرسند. اين پيشفرضها را مباني مينامند؛ زيرا زيربناي بنيانهاي ديگر بهشمار ميروند (گروهي از نويسندگان، 1391، ص 65). مباني با توجه به پرسشهايي که پيش از پرداختن به يک علم بايد پاسخي براي آنها فراهم کرده باشيم، متنوع است. معمولاً در علوم مختلف، اصول را از مباني و روشها را از اصول، اتخاذ ميکنند و مباني بر اصول و روشها مقدم است.
ب. انسانشناسي
انسان در آموزههاي ديني، موجودي دو بعدي و تركيبيافته از دو عنصر جسم و روح است (رجبي، 1390، ص 115). بدون ترديد اين دو بر يکديگر تأثیر متقابل دارند و اين تأثر، از دو جانب، به حسب اختلافات استعدادها و مزاجها و احوال نفوس، در شدت و ضعف و در تأثیر هريک از نفس و بدن بر ديگري، مختلف است (حسنزاده آملي، 1380، ص 19). از نظر قرآن کريم، انسان گـل سـرسـبـد جـهـان آفـريـنـش و اشرف مخلوقات و موجودى بااستعداد فوقالعاده است (مغنيه، 1424ق، ج 3، ص 46). حقيقت انسان، روح اوست که با جسم در ارتباط است و با عنايت به ارتباط بين آن دو، ميتوان آيندهاي مطلوب که هر دو ساحت جسم و روح را با هم بر بگيرد، برنامهريزي کرد. خداوند انسان را بهگونهاي آفريده که اگر بخواهد و تلاش کند ميتواند عالم را به تسخير خود دربياورد. در حديث قدسي آمده است که خداوند ميفرمايد: «عبدي خلقت الأشياء لأجلك و خلقتك لأجلي...» (حافظ برسى، 1422ق، ص 283؛ حرعاملى، 1380، ص 710)؛ بندة من، تمام عالم را براي تو خلق کردم و تو را براي خودم... و نيز مىتواند راهي را انتخاب کند که از حيوانات نيز بدتر و پايينتر برود و به تعبير قرآن به مقام «أَسْفَلَ سافِلِينَ» (تين: 5) سقوط کند. مکتب اسلام کاملترين و والاترين تصوير را از انسان به نمايش مىگذارد و هدف مشخص و بلندي را براى حرکت به سمت کمال او معين کرده است.
انسانشناسي به معناي عام، هرگونه منظومة معرفتي دربارة چيستي، سرشت، ويژگيها، ابعاد و سرنوشت انسان و يا گروه يا قشر خاصي از انسانهاست (مصباح يزدي، 1396، ص 21). انسانشناسي، در طول علوم انساني است و اساس آن علم حساب ميشود. بدون آگاهي از انسانشناسي، پرداختن به هريک از علوم انساني غيرمنطقي و ناصحيح خواهد بود. تنها انسانشناسي ديني است که ميتواند ماهيت و حقيقت انسان را معرفي کند؛ و منظور از انسانشناسي ديني، همان انسانشناسي جامع و کلنگر، براساس قرآن و سنت و عقل است.
هرچه شناخت ما از انسان عميقتر و دقيقتر باشد، رسيدن به اصول و روشها و برنامهريزي براي آن داراي اتقان بيشتري خواهد بود. مباني انسانشناختي گزارههايي خبري از دانش انسانشناسي است و آن دسته از قضاياي فلسفي است که به بررسي نحوة وجود ابعاد و احوال وجودي انسان ميپردازد (لطيفي، 1396، ص 59). مباني انسانشناختي را ميتوان گزارههايي واقعنگر در رابطه با انسان و ويژگيهاي او در نظر گرفت و شامل دلايل، مفاهيم اساسي و اصول کلي انسانشناسي و اصول موضوعه کلامي و فلسفي آن است. همچنين پيشفرضها يا گزارههاي خبري (توصيفي) و بديهي که در علومي ديگر به اثبات ميرسند، را شامل میشود. مباني انسانشناختي ارتباط مستقيم با موجوديت علوم انساني دارد.
ج. آيندهپژوهي
آيندهپژوهي فرايندي علمي است که استدلال، انتخاب و اقدام را در ميآميزد (بل، 1392، ص 176) و عقلانيت و تکرارپذيري بر آن حاکم است و براي مطالعة آينده برخلاف طالعبيني و غيبگويي از ابزارهاي علمي و منطقي استفاده ميکند (پدرام و عيوضي، 1395، ص 6). آيندهپژوهي تصاويري از آينده در اختيار ما قرار ميدهد تا در زمان حال، براساس اين تصاوير بتوانيم به شکل کارآمدتري تصميمگيري کنیم. اين تصاوير در چهار مقوله طبقهبندي ميشوند: «آيندههاي ممکن»، «آيندههاي محتمل»، «آينده مرجح» و «آينده مطلوب»، که اينها موضوع آيندهپژوهي براي دگرگوني از حال به آينده هستند. وندل بل، آيندهپژوهي را چنين تعريف کرده است: «آيندهپژوهي علم و هنر کشف آينده و شکل بخشيدن به دنياي مطلوب فردا» (ملکيفر و همکاران، 1386، ص 7). سهيل عنايتالله ميگويد: آيندهپژوهي بيش از آنكه به فکر پيشبيني آينده باشد درصدد ترسيم راههاي جديد سازماندهي تصميمگيريها و افراد، جهت مشارکت در آن تصميمهاست (عنايتالله، 1388، ص 11).
ترسيم آيندههاي بديل در گرو شناخت دقيق و واقعي امکانات خود، شرايط محيط، ارزشهاي حاکم بر محيط و شناسايي عوامل بازدارنده است. مديريت تغيير نيز پيگيري آيندههاي مرجح و تلاش در راستاي تبديل آيندههاي ممکن به آيندههاي محتمل و مقابلة مؤثر با تهديدات و آسيبپذيريهاي آينده و ايجاد رشد و توانمندي جامعه مبتني بر آيندهپژوهي است؛ چراکه از الزامات تدوين راهبرد ملي و نيز پيشنياز طراحي برنامههاي ميانمدت توسعه، آيندهپژوهي است.
د. آيندهپژوهي ديني
در طول دورة حيات انسان و تاريخ تمدن بشري، همواره همراه اعتقاد ديني بوده است. هر مکتب و آييني براساس جهانبيني بنا شده است و طبق آن روش زندگي و هدف نهايي پيروان خودش را ترسيم ميکند که رويکرد آيندهنگري دارد. بنابراين مکاتب ديني از هر ديدگاه ديگري، آيندهنگرتر هستند، هدايت فعاليتها بهمنظور ساختن آيندهاي مطلوب، از مهمترين توصيههاي ديني براي تحقق زندگي جاودانه است (ر.ک: منطقي، 1391). آيندهپژوهي ديني نسخهاي بديل از آيندهپژوهي عرفي است که مهمترين ويژگي آن ارتباط با دين است (پدرام و عيوضي، 1395، ص 124) و مباني و اصول موضوعة خود را از اسلام ناب اخذ ميکند و نگاه به امر مقدس «ظهور» دارد؛ اما در صورت لزوم از ابزارها و تکنيکهاي آيندهپژوهي عرفي با رعايت ملاحظات خاص استفاده ميکند (مسلميزاده، 1384، ص 9). ميان آيندهپژوهي علمي با آيندهپژوهي اسلامي، تفاوت ماهوي با هم دارند؛ آيندهپژوهي علمي، غالباً تصويرهايي منفي و يا نگرانکننده از آيندة بشريت ارائه ميدهد و خير و شر نهايي بشر را به پيشرفتهاي فناوري موکول ميکند؛ اما آيندهپژوهي ديني، نگرشي سبز و روينده و بالنده به آيندة بشريت دارد (همان). آيندهپژوهي ديني با رويکرد جديد پژوهشي و نظريهپردازانه و نگاه کلان و کلنگر، انسانها را متوجه شناخت آينده و ساختن آن ميکند. مکتب اسلام با بينش و نگرش مستند و متقن، برگرفته از قرآن و سنت، براي رسيدن بشريت به قلۀ کمال و سعادت دنيايي و اخروي استفاده ميکند و چشمانداز و افق روشن و وضعيت مطلوب را براي بشريت را در مقابل پيروان خود قرار ميدهد. آيندهپژوهان بهدنبال تصوير و يا خلق آينده مطلوب هستند و اين مهم از طريق آموزههاي ديني سريعتر و شفافتر خواهد بود. در جهانبيني اسلام، انسان منحصر و محصور به همين عالم طبيعت نيست و مرگ را پايان کار انسان نميداند و علاوه بر اطلاع از وقايع بعد از مرگ انسان، در برنامهريزي و آيندهنگر، انسانها را نيز به آن توجه داده است، و آنها را به تحصيل زندگي مطلوب و هميشگي و معقول و انساني در دنيا و آخرت سوق ميدهد.
انديشة ديني انديشمندان بر علوم اثرگذار است و بدون ترديد نوع نگاه دين به معرفت بشري، بر رويکرد يک دانشمند ديني تأثیرگذار است. اين امور به چگونگي تأثیرگذاري دين بر علوم بشري مربوط ميشود که از آن به علم ديني يا اسلاميسازي علوم ياد ميشود (بهروزيلک، 1395). زادگاه آيندهپژوهي، غرب است و براساس جهانبيني غربي، تحقق آينده مطلوب را هدف خود قرار ميدهد که اين هدف و جهانبيني براي ديگر جوامع غيرغربي که در جهانبيني با يکديگر متفاوتاند، مفيد و کارآمد نيست. از طرفي ايدئولوژيها با تفاوت جهانبينيها، متفاوت ميشوند و بهتبع آن، آينده مطلوب و مسير رسيدن به آن در ايدئولوژي نيز متفاوت خواهد بود. بنابراين هر جامعهاي باید بهدنبال بوميسازي آيندهپژوهي براساس جهانبيني خود باشد. آيندهپژوهي غربي براساس جهانبيني غربي، سکولار بوده و از منبع ديني استفاده نميکند؛ درحاليکه آيندهپژوهي ديني براساس جهانبيني ديني، علاوه بر منبع عظيم و نامحدود دين، از روشهاي عقلي، تجربي و شهودي نيز استفاده ميکند و روشها و برنامهها و اهداف آن نيز کاملتر و دقيقتر خواهد بود. از طرفي اسلام براي تمام عرصهها و ساحتهاي وجودي انسان برنامه مدون و توصيههاي راهگشا دارد که باعث اثربخشي و کارآيي بهتر آيندهپژوهي ميشود و افق جديدي از آينده در سايه معارف ديني، در مقابل انسان باز ميکند و آيندة انسان را منحصر در زندگي مادي و دنيايي او نميکند. بنابراين شکلدهي آيندهپژوهي ديني که نسخه بديل آيندهپژوهي غربي است، براي جوامع ديني که جهانبيني غير از جهانبيني غربي دارند، لازم و ضروري است تا با آن آيندۀ مطلوب مدنظر خود و جوامع خود را بسازند.
2. مباني انسانشناختي آيندهپژوهي اسلام
انسانشناختي اسلامي و مباني آيندهپژوهي بر پيشفرضهايي استوار هستند که جداگانه در کتابها و مقالات متعدد به آنها پرداخته شده است. در اين بخش به بررسي و تبيين مباني انسانشناختي اسلامي که در علم آيندهپژوهي مؤثر است و نیز آن دسته از مباني که تأثیر مستقيم و مهمتري در ساخت و شناخت آينده و مطالعات آيندهپژوهي دارد، پرداخته ميشود؛ همچنين به دنبال ترسيم مسير حرکت و شکلدهي دانش آيندهپژوهي اسلامي بر مبناي انسانشناختي صحيح اسلامي هستيم.
الف. نفس انسان و تواناييهاي او
هر مکتبي بهطور طبيعي از ابعاد گوناگون به انسان ميپردازد؛ اما آنچه مورد اهميت است، ديدگاه کلي آن مکتب دربارة انسان است. در اين نگرش کلي و اجمالي، تعيين جايگاه و منزلت انسان در نظام هستي، يکي از محورهايي است که بايد کانون توجه باشد (جوادي آملي، 1384، ص 293). در انديشة ديني، انسان از دو چيز مختلف آفريده شده است: يكى در حد اعلاى عظمت، يعني روح و نفس ناطقة انساني؛ و ديگرى ظاهراً در حد ادنى از نظر ارزش، يعني بدن و جسم انسان (مکارم شيرازي و همكاران، 1374، ج 11، ص 79). جملة قرآني «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد: 11) يك سنت الهي و قانونى سرنوشتساز و حركتآفرين را بيان مىكند، که اگر کسي خود را نشناسد، منتظر ميماند تا کسي راه را براي حرکت او هموار کند و او بدون دردسر به راهش ادامه دهد؛ غافل از اينکه خداوند متعال نفس انسان را خلاق و داراي تواناييهاي و استعدادهايي قرار داده است که انسان فقط بايد آنها را بشناسد و به فعليت برساند و آيندهاي زيبا براي خود و جامعهاش رقم بزند (صفايى حائرى، 1386، ص 18).
حرکت براي انسان فقط به دو جهت امکان دارد؛ يا حرکت رو به جلو و صعود به سمت قلة انسانيت و يا عقبگرد و سقوط در پرتگاه حيوانيت است. همة انسانها، شيفته ابديت و خواهان زندگى جاويد هستند؛ و به اقتضاي همين ويژگي نفساني و دروني، انسان بهدنبال اطلاع از آينده و شناخت آن و تطبيق خود با آن آينده محتمل است و تمام تلاش خود را بهکار ميبرد تا آيندۀ مطلوب و آبادي را براي خود بسازد و او را آينده پژوه و آيندهنگر سازد که در تمام کارهايش، نيمنگاهي هم به آينده داشته باشد و به نتايج کارهاي خود که در آينده اتفاق ميافتد، فکر ميکند. کسي که ظرفيت خود را بشناسد، حرکتش محدود به زندگي دنيايي نميشود.
از ويژگيهاي انسان اين است که او بيشترين توان رشد و بالاترين قدرت تأثیرگذاري بر احوال، افکار و اعمال خود و ديگر مخلوقات را دارد. اين، مهمترين عامل تمايز انسان از ساير موجودات است (ميرباقري، 1393، ص 69). هدف تمام علوم اين است كه انسان را به سكّوي انسانيت سوق بدهند و تأکيد قرآن بر فعليت بخشيدن استعداد و قواي دروني انسان و ظرفيتهاي خود را بروز دهد و متخلق با اخلاق نيک شود (ر.ک: طباطبائي، 1374، ج 6، ص 243). شناخت استعدادها و تواناييهاي دروني انسان، ميتواند افق و آيندة روشن را در مقابل او ترسيم کند که با رفتن آن مسير، به کمال حقيقي و قله انسانيت برسد؛ يا گرفتار خسران دنيا و آخرت شود. اين شناخت، علاوه بر تأثیر در حوزه آيندهپژوهي فردي، در آيندهپژوهي اجتماعي نيز مؤثر و کارگشا خواهد بود.
نفس انسان، مانند هرمي است که سه سطح جانبي دارد: بُعد آگاهي و شناخت، بُعد قدرت و بُعد محبت؛ که با سه واژة علم، محبت و قدرت از آنها ياد ميکنيم. اين سه غريزه، از حب نفس نشئت ميگيرند و هرکدام شاخههاي اصلي و فرعي زيادي دارد و متأثر از عوامل مختلفي هستند و نيز منشأ فعاليتهاي زياد ديگري خواهند بود (ر.ک: مصباح يزدي، 1388، ص 181). با توجه به ويژگيها و خصوصيات ويژة نفس انسان، آيندهنگري و آيندهانديشي براي رشد و کمال و رسيدن به سعادت ابدي انسان، متوقف بر شناخت استعدادهاي آن و خلاقيت نفس در ترکيب تواناييهاست. هرچه اين شناخت بيشتر باشد، يقيناً معرفت و برنامهريزي براي آيندة خود و ديگران هم دقيقتر و بهتر خواهد بود. کسي که نفس را به معناي واقعي شناخته و آن را غيرمادي و جاودان در عالم ديگر غير از عالم ماده ميداند، و مرگ را نابودي نميداند و بلکه آن را تولدي ديگر ميپندارد؛ به اندازة همان حياتش برنامهريزي و آيندهنگري خواهد داشت، انسان وقتي خود و ظرفيتهاي دروني خود را شناخت، زندگي خود را محصور به دنيا نميکند؛ و از طرفي با زندگي دنيوي هم قهر نميکند و چون از طريق همين زندگي و عالم مادي، عالم ديگر توسط اعمال انسان، ساخته ميشود و بازتاب اعمال اختياري او هستند؛ بنابراين انسانِ صاحب معرفت و عمل صالح دوست ندارد زود از اين دنيا رخت ببندد؛ زیرا با حضور بيشتر در اين عالم، ميتواند زندگي آبادتري در عالم ديگر براي خود بسازد؛ و اين خود نوعي آيندهنگري و توجه انسان به آيندة خویش است. بنابراین شناخت نفس و ظرفيتهاي آن بسيار مؤثر است.
ب. فطرت انسان
بحث فطرت يکي از مسائل مهم و زيربنايي انسانشناسي است؛ بهنحوي که برخي از انديشمندان مسلمان، فطرت را «امالمعارف مسائل انساني» (مطهري، 1372، ج 28، ص 361) ميدانند. فطرت از ماده «فَطَرَ» در لغت به معناي شكافتن (حسيني زبيدي، 1414ق، ج 7، ص 350)، گشودن شيء و ابراز آن (ابنفارس، 1404ق، ج 4، ص 510)، ابتدا و اختراع (ابناثير جزري، 1367، ج 3، ص 457)، و خلق کردن (فيومى، 1414ق، ج 2، ص 476)، شكافتن از طول، ايجاد و ابداع (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 640) است.
بهکار بردن فطرت براي انسان به معنای سرشت خاص و آفرينش ويژه براي انسان است و امور فطري، يعني آنچه که نوع خلقت انسان اقتضا دارد و براي رسيدن به کمال به آن نياز دارد، خداوند در درون او قرار داده است و اين امور بهصورت مشترک و ثابت در تمام انسانها وجود دارد (ر.ک: جوادي آملي، 1384، ص 23). صفحة جان انسان موقع تولد، نه خالي و سفيد است که تنها با روابط اجتماعي علومي را بياموزد و آن را پر کند و نه چنان است که او مجبور به انجام يک سري کارهايي از قبل تعيين شده باشد. فطرت به اين معناست که خداوند بذر و استعداد خوب و بد بودن را درون انسان قرار داده و او ميتواند فردي سعادتمند و در عين حال فردي شقي باشد. اين انسان است که با اختيار و آزادي خود يکي را انتخاب ميکند و به سمت آن ميرود. لازمة اختيار انسان اين است که احتمال اشتباه در تشخيص راه صحيح وجود دارد و او میتواند از مقصد و کمال حقيقي دور شود. خداوند انسان را که جزئي از نظام هستي است، بهصورت غريزي و فطري، بهسوى تكميل نواقص و رفع حوائجش هدايت کرده، و دين و آيين درست زندگي کردن و راه رسيدن به سعادت را و خطرات و دشمنان در کمين نشستهاش را به او نشان داده است.
در انسان، حقيقتجويي و عقبزدن پرده جهالت يك ميل طبيعى است (مطهري، 1372، ج 15، ص 145). رسالت انبياء مراقبت از انسان است تا از مسير فطرتش خارج نشود (همان، ص 821). انبياء الهي با علم الهي، از حقيقت و ظاهر و باطن انسان علم و آگاهي دارند و آموزههاي دين مطابق فطرت و سازگار با جسم و روح انسان است، و علاوه بر آسايش دنيايي و مؤثر براي رسيدن به سعادت اخروي او وضع شده است. بهترين الگو و برنامه را دين که مطابق فطرت انسان است براي بشر ارائه داده است. براساس فطرت، انسان يک طرح و الگو براي حرکت به سمت کمال در درون خود دارد و عوامل و شرايط تربيتي دروني و بيروني انسان در ساحتهاي مختلف، ميتواند بر رشد يا تضعيف آن مؤثر باشد.
گرايش فطري و غريزي به شناختن حقايق و آگاهي از واقعيتهاست که از آغاز کودکي در هر انساني ظاهر ميشود و تا پايان عمر ادامه دارد (مصباح يزدى، 1389، ص 108). فطرت انسان، نيرويي دروني است که او را به سمت بينهايت شدن ميکشاند و او را به تكاپو و حركت واميدارد و همين ويژگي او را مجبور به آيندهنگری و دورانديشی ميکند و به سمت دستيابي به آيندة مطلوب و شناخت و ساختن آن، حرکت ميدهد. انسان را وادار به تفکر در ذهن خود يا پرسش از ديگران در مورد آينده ميکند و بهدنبال شناخت و پرده برداشتن از ابهامات آن و ساختن آيندة دلخواه خودش است.
اسلام دين فطري است؛ يعني آموزههاي اسلام با تمام ابعاد انسان هماهنگ است و براي تمام ساحتهاي او برنامه دارد و انسان با اسلام بنبست نميرسد (ر.ک: صفايى حائرى، 1391، ج 1، ص 123). انسان بهمقتضاي فطرتش در او شوري ريختهشده است که دائماً در حرکت باشد و توقف و ايستادن را دوست ندارد و کسي که حرکت ندارد، خود را با تنوعها مشغول ميکند تا بر اين نقص خود سرپوش بگذارد و خود را فريب دهد تا خيال کند که حرکت ميکند (ر.ک: صفائي حائري، 1386، ص 17). انسان ميخواهد آينده را ببيند تا با چشم باز بهسمت آن حرکت کند؛ نه اينکه چشم باز کند و آينده را مقابل خود ببيند و غافلگير شود. او بهمقتضاي فطرتش بايد آيندهنگري داشته باشد. او براي حرکت کردن، بايد مسير را خوب بشناسد تا خود را از رهزنها و از بيراهه رفتن حفظ کند و با تصويري شفاف از آينده، مسير خود را بهسمت آينده مطلوب انتخاب کند و اقدامهاي خود را در برابر اتفاقها از منفعلانه عمل کردن به عملکرد فعال تغيير دهد و همچنين حرکت خود را با برنامه و طرحريزي براساس تصويرهاي مثبت از آينده تنظيم کند و آينده خود و جامعهاش را آنگونه که دوست دارد، بسازد. البته بهترين آينده، آيندهاي است که براساس آموزههاي ديني بنا نهاده شود و باعث خير دنيا و آخرت گردد.
ج. کمالخواهي انسان
انسان فطرتاً كمالجوست و بهمقتضاي آن تا به كمال مطلق و لايتناهي نرسد، در تلاش و تكاپو خواهد بود و همين ويژگي او را مجبور به آيندهنگری و دورانديشی ميکند که براي به دست آوردن آينده مطلوب و شناخت و ساختن آن حرکت داشته باشد. در مورد معناي کمال، راغب اصفهانى ميگويد: «كَمَالُ الشيء» به دست آوردن يا حاصل شدن آنچه را كه عرض و مقصود از چيزى است (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 726). انديشمندان هر علمي کمال انسان را متناسب با حوزه تخصص خود تعريف ميکنند و هركدام كمال را در رشته علمي خاص خود ميداند. در روايات معصومان نيز آمده است كه همه كمال انسان، در اموري، مانند «تفقّه در دين» است: «الْكَمَالُ كُلُ الْكَمَالِ: التَّفَقُّهُ فِي الدِّين» (کليني، 1429ق، ج 1، ص 78). تفقه در دين، عبارت از دينشناسي و دينباوري و به معناي ماهر و ممحض بودن در دين است (جوادي آملي، 1387، ص 51). ازآنجاکه فهم دقيق از دين و تفقه امري تشکيکي است؛ هرکس به اندازة توان و استعداد و تلاش خود، از کمال بهرهمند ميشود و مهمتر از آن، مشخص شدن محور و مدار تکامل انسان است که بهکدام جهت در حال حرکت و تکامل است (ر.ک: جوادي آملي، 1385، ص 299). اگر انسان به مقصود و غرضي که خداوند او را خلق کرده، برسد، به کمال رسيده است و کمال و صفات وجودي امري تشکيکي هستند؛ يعني ممکن از فردي به تمام درجات کمال دست يابد و ديگري به نيمي از کمالات انساني برسد. کسي که به کمال حقيقي انساني دست يافته است، به اذن خداوند ميتواند در اين عالم تصرف کند و برخي از قوانين مادي را تغيير بدهد.
فطري بودن کمالخواهي انسان، به اين معناست که محتاج به برانگيختن عامل بيرونى نيست. غريزه كمالخواهى در هر انسانى وجود دارد. ما انسانها براساس حبّ ذات مىخواهيم كامل شويم و به مطلوب واقعى خويش دست يابيم؛ اما كمال خود را نمىشناسيم و نمىدانيم از چه راهى حاصل مىگردد (مصباح يزدي، 1384، ص 33). هر چيزی كه انسان براى رسيدن به كمال نياز دارد، در وجود خودش يافت مىشود. كمال انسان و بروز و ظهور استعدادها و تواناييهاى او به رشد و تكوين جوهر وجوديش بستگى دارد (نسفي، 1379، ص 68).
انسان براي رسيدن به کمال ابتدا بايد حقيقت نفس و ظرفيتها و جايگاه خود را بشناسد و اينکه مقصدش کجاست؟ و براي چه ميخواهد تلاش کند؟ بداند که او خليفةالله است و متناسب با آن حقيقت و جايگاه و ظرفيت وجودي خود، به عمل اهتمام داشته باشد و بهدنبال تحقق حيات مطلوب و آرماني خود باشد. سنت الهي در نظام هستي بر اين است که اگر تکتک انسانها خود را در مسير کمال قرار ندهند و متحول نکنند، زندگي اجتماعي آنها نيز تغييري نخواهد کرد (ر.ک: جوادي آملي، 1389، ص 195). کمال مطلوب و رفتارهاي انسان، متأثر از جهانبيني افراد است و رابطهاي دقيق و عميق بين آنها وجود دارد. آيندهپژوهي و برنامهريزي براي آينده و روشهاي رسيدن به آيندة مطلوب نيز به جهانبيني و تفکر انسان از جهان، خود و جامعه بستگي دارد. کساني که کمال انسان را با جهانبيني مادي جستوجو ميکنند، يقيناً آن را فقط در همين عالم خاکي و مادي مييابد و براي رسيدن به آن کمال تلاش ميکنند. هدف آيندهپژوهي عرفي، آسايش و رفاه بيشتر زندگي مادي انسانها و تسلط بيشتر بر طبيعت است و انسان را فقط تا قبل مرگ همراهي ميکند؛ غافل از اينکه انسان براساس بينهايت بودنش، بينهايت کمالطلب است، و کسي که کمال حقيقي را با جهانبيني الهي جستوجو ميکند، قطعاً اين عالم مادي نميتواند ظرفي براي آن کمال معنوي و رسيدن به آن باشد؛ بلکه بايد براي رسيدن به آن در عالمي از جنس همان کمال، تلاش و برنامهريزي کند. آيندهپژوهي اسلامي نه فقط براي دنيا، که براي آخرت و زماني که انسان در اين دنياي مادي زندگي نميکند، دستور و برنامه دارد و نگاه بشر را به عالم بالاتر از عالم مادي و دنيا، توجه ميدهد. اين نمونة کوچکي از آيندهنگري اسلام براساس فطرت الهي و کمالخواهي انسان است و افراد طالب سعادت و سود بيشتر و آيندهنگر ميتوانند از آيندهنگري اسلامي استفاده کنند و به نياز دروني آرمانگرايي و کمالخواهي و سعادت حقيقي خود پاسخ مناسب و مطابق فطرت انساني بدهند و آينده را بشناسند و آن را به بهترين نحو بسازند.
آيندهپژوهي محصول خصوصيت کمالگرايي انسان است؛ چون اين ويژگي در همة انسانها، اعم از خداگرا و غيرخداگرا وجود دارد و خاستگاه فلسفي آن، کمالگرايي و حرکت بهسوي جامعه مطلوب تعريف شده است (صادقي، 1396، ص 47). مکتب اسلام با عنايت قرآن و سنت، چشماندازي الهامبخش و وضعيت مطلوبي را براي آينده بشريت نويد ميدهد. تلاش و کوشش و برنامهريزيي براي رسيدن به کمال مطلوب، مهم و ضروري است و کسي که به سمت کمال حرکت نکند، تلاش او بينتيجه خواهد ماند و به مقصد نهايي خود نميرسد. يکي از دغدغههاي آيندهپژوهان در تمام عرصهها، پيشبيني آينده با درصد خطاي کم است. هرچقدر انسان به کمال نزديک شده باشد و براساس آن علمِ يقيني که دارد، برنامهريزي کند و در جهت تحقق کمال خود و ديگران و برپايي عدالت اجتماعي تلاش کند، مؤثرتر و دقيقتر در سعادت دنيا و آخرت خواهد بود. برخلاف ديگر انديشمندان مادي، که اطلاع آنها از آينده براساس حدس و گمان و تنها محصور به عالم مادي و دنياست.
د. هدفمند بودن انسان
انسان هماهنگ با نظام آفرينش، هدفمند بوده و در همة افعال اختياري خود هدفي را دنبال ميکند و خداوند راه بيخطر و درست را به انسان نشان داده است: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيل»(انسان: 3)؛ تا او به هدفي که براي آن خلق شده، برسد و علاوه بر نشان دادن راه درست، نيروهاي مختلفي را در اختيار او قرار داده تا بتواند خود را سريعتر به هدفش برساند و براي مقابلة انسان با موانع احتمالي، در اين راه پيامبران را فرستاده است تا او را در اين مسير کمک و هدايت کنند و از مسيرهاى انحرافى بازدارند (مکارم شيرازي و همكاران، 1374، ج 11، ص 167). از نظر اسلام انسان موجودي باعظمت است و خداوند او را بر تمام مخلوقات برتري داده و ميفرمايد: «أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِيالسَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ» (لقمان: 20)؛ آيا نديديد خداوند آنچه را در آسمانها و زمين است مسخر شما كرده است؟ انسان موجودي هدفدار است و هماهنگ با کل عالم به سمت کمال و قرب الي الله حرکت ميکند.
انسان در نگاه اسلام اشرف مخلوقات و خليفة الهي است که در روي زمين و در حيات دنيوي خويش وارث همة ميراثهاي الهي است و ارزش و قيمت او اعلي درجة بهشت است که نبايد به کمتر از آن خود را بفروشد. هر قدر آرمان و آرزوهايش متعاليتر باشد، هدف نيکوتر و بادوامتر خواهد بود و هر قدر آرمانهايش پست و محدود باشد، غايت نيز خرد و ناچيزتر خواهد بود. تصميمگيري آگاهانه و هدفمند، به دانش دربارة آينده بستگي دارد و هرچه درباره رويدادهاي ممكن و محتمل پيشرو، بيشتر بدانيم، بهتر ميتوانيم براي اقدامهاي سازندة زندگي، برنامهريزي كنيم. قرآن بارها به انسان يادآوري ميكند که براي مقاصد و اهداف دنيوي آفريده نشده و دنيا مقصد و محل اقامت او نيست؛ چراکه: «كُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ» (الرحمن: 26)؛ هر جنبنده داراى شعورى كه بر روى زمين است به زودى فانى خواهد شد. هدف انسان در اين دنيا ماندن نيست. همين تفکر به او انگيزة فکر در مورد آيندهاي که از جنس ماده نيست را ميدهد. آيندهپژوهي با اين نگرش، نسبت به کسي که مادي فکر ميکند، متفاوت خواهد بود. انسان اگر با هدف مشخص و نقشه راه براي رسيدن به آينده مطلوب حرکت کند، بهتر و دقيقتر و زودتر به آن ميرسد؛ تا کسي ميخواهد برود تا شايد به هدف بلندتري دست پيدا کند و نميتواند بهجايي برسد.
هـ . اراده و اختيار انسان
نيروى عقل و ارادة انسان يکي از جهاتي است که به انسان از ديگر موجودات برتري داده است. انسان بهواسطة عقل و اراده است كه «مالك خويشتن» مىشود و شخصيتش استحكام مىيابد (مطهرى، 1372، ج 2، ص 283). در قرآن کريم خداوند يک سنت و قانون کلي را بيان فرموده است که: «إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ» (رعد: 11)؛ خدا نعمتى را كه نزد گروهى هست، تغيير ندهد؛ تا آنچه را كه ايشان در ضميرشان هست، تغيير دهند. اين قاعدة كلي در تبديل نعمت به نقمت و عقاب است (طباطبائي، 1374، ج 9، ص 133) و يکي از پايههاى اساسى جهانبينى و جامعهشناسى در اسلام محسوب ميشود. خداوند آيندة هرکس را در دستان خودش قرار داده و هرگونه تغيير و خوشبختي و بدبختي وابسته به اعمال اختياري خود آنهاست (ر.ک: مکارم شيرازي و همكاران، 1374، ج 10، ص 145). هر اقدام آگاهانة بشر براي تحقق هدفي در آينده به انجام ميرسد و تمامي انسانها براي مشاهده نتايج کارهاي خود، چشم به آينده دارند. انسان پيش از اقدام، بايد تصميم بگيرد كه چه كاري را انجام بدهد و از ميان اقدامهاي محتمل بديل، يكي را برميگزيند. بهاينترتيب، تصميمگيري و اختيار، بهعنوان بخشي از فرايند آيندهپژوهي است.
انسان با اراده و اختيار و شناخت، سرنوشت خود را انتخاب ميکند و خداوند موجودى را آفريده است که قدرت تصميمگيرى دارد و او با اراده و اختيار خود، آينده خويش را رقم ميزند و آن را ميسازد و تلفيق انديشه و اراده، عامل آيندهساز براي انسان است. اراده انسان در ساخت آينده، در طول ارادة الهي است و به عوامل ديگري مانند اعمال خود او وابستگي مستقيم دارد.
يکي از معارف مهم اسلام، بحث قضا و قدر است و نيز اينکه موضوع امکان تغيير قسمتي از تقدير و سرنوشت انسان بهدست خودش به وسيلة رفتار و اعمال اختياري مورد اهميت انديشمندان قرار گرفته است (ر.ک: سبحاني، 1385، ص 167). به اعتقاد وندل بل، آيندهپژوهان ميخواهند به دانش و ارزشها جامة عمل بپوشانند و از اين راه در بهبود وضعيت بشر مؤثر باشند. بههمين دليل، پيشنهاد اقدامهاي عملي، بخشي از کار آيندهپژوهان در مقام يک آيندهپژوه است. هر اقدامي ميتواند پيامدهايي را در زندگي مردم داشته باشد. به ديگر سخن، ميتواند شرايط زندگي آنها را به وضعيتي بهتر يا بدتر، تغيير دهد. بنابراين بررسي اهداف و ارزشها، از ضرورتهاي آيندهپژوهي است (بل، 1392، ص 198). اعمال و افعال اختياري انسان، آيندة فرد و جامعه را تحت تأثیر آثار خود قرار ميدهد و بر سرنوشت انسان اثر ميگذارد. آيندهپژوهي ديني براساس آموزههاي متقن و دقيق ديني، انسانها را به آينده توجه ميدهد و مسير حرکت به سمت آيندة مطلوب را روشن و مشخص ميکند. همچنين اصول و روشهاي آن را نيز براساس مبناي و جهانبيني ديني قرار ميدهد؛ اينکه انسان براساس اعمال اختياري خود، سرنوشت خودش را به بهترين وجه بسازد. انسانها براي رسيدن به سعادت ابدي، باید مراحل گوناگونى را يكى پس از ديگرى، پشت سر بگذرانند: «لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» (انشقاق: 19). اعمال انسان بر همة شئون آنان مؤثر است و لازم است که انسان از دورانديشي برخوردار باشد و عملي مناسب براي ساختن آيندة خود اتخاذ کند. مراحل آيندة انسان، مراحلى سرنوشتساز بوده و هريك برتر و مهمتر از مرحله قبل و سزاوار آمادگى بيشتر است. عمل امروز ما، زيربنا و مقدمة به وجود آمدن آينده است؛ همانطورکه عمل گذشتگان درس عبرتي و نقشه راهي براي امروز ما ميتواند باشد. چون ما با اعمال خود، آينده را رقم ميزنيم و آن را ميسازيم. هرکس عمل بهتري داشته باشد، آيندة بهتري خواهد داشت. اين دنيا مانند ميدان مسابقه است که همه بايد تلاش کنند تا پيروز اين ميدان باشند؛ همچنانکه خداوند ميفرمايد: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلا» (ملک: 2)؛ كسى كه موت و حيات را آفريده تا شما را آزمايش کند؛ كه كدامتان خوشرفتارتريد. هر انسان عاقلي آيندة خوب و روشن را ميخواهد؛ و طبق آموزههاي ديني، آينده روشن هم فقط در سايه عبوديت و بندگي و التزام به دين و آموزههاي آن محقق ميشود.
نتيجهگيري
انسان تغييرات در پيشرو را نميتواند مهار کند؛ اما ميتواند به استقبال آنها برود و حتي از آنها جلوتر بيافتد و حوادث آينده را طبق ميل و خواسته خود بسازد. اطلاعات، معلومات ما نسبت به گذشته است؛ اما تصميمهاي ما براي آينده و آماده شدن براي روبهرو شدن با آن است؛ هرچند ناگوار باشد. بدون شناخت مباني انسانشناختي آيندهپژوهي، توفيق زيادي در شناخت اين علم و فن را نخواهيم داشت. ارزشهاي حاکم بر آيندهپژوهي در هر جامعهاي، تابع مباني فکري و اعتقادي آن جامعه است؛ لذا آيندهپژوهي زاييدة عصر مدرن در غرب است و بهشدت تحت تأثیر تفکر غرب و جهانبيني مادي و الحادي قرار دارد و اصول و اهداف و برنامهها و روشها، مبتني بر آن جهانبيني است.
در نظام جهانبيني الهي، انسان موجود الهي، خليفةالله، داراي سرشت نيک، صاحب اختيار و داراي استعدادهاي بالقوة فراوان و هدف متعالي است. انسان در هر دو بعد جسماني و روحاني تغييرپذير و در حال رشد است و از طرفي ميل به حرکت به سمت کمال بينهايت و سعادت دارد و ميخواهد با شناخت آينده، کمالات بيشتري را براي خود مهيا کند؛ و همچنين انسان تنها موجودي است که سرنوشتش بهدست خودش رقم ميخورد و آينده خودش را ميسازد و تغيير در سرنوشت، وابسته به تغيير ارادههاست و براساس جهانبيني الهي، عوامل مؤثر ديگري در آينده هر فرد و جامعه بستگي دارد. انسان مختار است و با اعمال اختياري خود، آيندة خودش را انتخاب ميکند و همچنين افعال قلبي نيز در تکامل و انتخاب آينده مطلوب و يا شقاوت انسان مؤثر است. آيندهپژوهي مبتني بر مباني انسانشناختي ديني، با آيندهپژوهي علمي و عرفي متفاوت است؛ چون نگاه آن دو به انسان، که موضوع آيندهپژوهي است، متفات و برگرفته از جهانبيني آنهاست. مهمترين تفاوت اين دو نگاه اين است که آيندة انسان با مرگ تمام نميشود؛ بلکه مرگ براي او تولدي ديگر و شروع آيندة ابدي خواهد بود. سزاوار است که انديشمندان ماديگرا، نگاه صحيح و واقعي به انسان و ويژگيهاي او داشته باشند، و آيندهپژوهان ديني، در برنامهريزيها و روشهايي که براساس نگاه حداقلي به انسان، براي آينده انسان نگاشته شده است، تجديدنظر کنند.
جهت تحقيقات محققان و علاقمندان اين رشته، بهعنوان پيشنهاد، چند مسئله در راستاي پژوهشها و مطالعات خود در اين موضوع، براساس يافتههاي تحقيق مطرح ميشود که ميتواند فتح بابي براي دانشپژوهان اين رشته علمي باشد:
1. تأثیر سنتهاي الهي حاکم بر عالم در آينده؛ 2. اعتقاد به قضا و قدر و نقش آن در آيندهپژوهي؛ 3. بررسي نقش معادباوري در آيندهپژوهي.
- نهجالبلاغه، 1414ق، تصحيح صبحي صالح، قم، هجرت.
- ابناثير جزري، مباركبن محمد، 1367، النهاية في غريب الحديث و الأثر، چ چهارم، قم، اسماعيليان.
- ابنفارس، احمدبن، 1404ق، معجم مقاييس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
- بستانى، فؤاد افرام، 1375، فرهنگ ابجدى، چ دوم، تهران، اسلامي.
- بل، وندل، 1392، مباني آيندهپژوهي، ترجمة مصطفی تقوی و محسن محقق، تهران، مؤسسة آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي.
- بهروزيلک، غلامرضا، 1392، «مهدويتپژوهي و آيندهپژوهي: تشابهات و تمايزات»، مطالعات معرفتي در دانشگاه اسلامي، ش 54، ص 103ـ132.
- پدرام، عبدالرحيم و محمدرحيم عيوضي، 1395، درآمدي بر آيندهپژوهي اسلامي، چ دوم، تهران، مؤسسة آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي.
- تقوینسب، سیدمحمد و عبدالمجيد کرامتزاده، 1398، مبانی آیندهپژوهی از ديدگاه فلاسفه اسلامي، تهران، دانشگاه و پژوهشگاه عالی دفاع ملی و تحقیقات راهبردی.
- تيشه يار، ماندانا، 1396، آيندهپژوهي در مطالعات استراتژيک، چ سوم، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردي.
- جمعي از نويسندگان، 1388، آيندهپژوهي؛ مفاهيم، روشها، تهران، مرکز آيندهپژوهي علوم و فناوري دفاعي.
- جوادي آملي، عبدالله، 1384، فطرت در قرآن، چ سوم، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1385، هدايت در قرآن، چ دوم، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1387، مبادي اخلاق در قرآن، چ ششم، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1389، جامعه در قرآن، چ سوم، قم، اسراء.
- حافظ برسى، رجببن محمد، 1422ق، مشارق أنواراليقين في اسرار اميرالمؤمنين، بيروت، أعلمي.
- حرعاملى، محمدبن حسن، 1380، الجواهر السنية في الأحاديث القدسية، چ سوم، تهران، دهقان.
- حسنزاده آملي، حسن، 1380، عيون مسائل نفس و شرح آن، ترجمة ابراهيم احمديان و سيدمصطفي بابايي، قم، قيام.
- حسيني زبيدي، محمدمرتضى، 1414ق، تاجالعروس من جواهرالقاموس، بيروت، دارالفكر.
- راغب اصفهانى، حسينبن محمد، 1412ق، مفردات ألفاظ القرآن، بيروت، دار القلم.
- رجبي، محمود، 1390، انسانشناسي، چ پانزدهم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- رستمی، محسن و رضا عیسی کشاورز، 1397، مبانی آیندهپژوهی، تهران، پشتیبان.
- سبحاني، جعفر، 1385، سرنوشت از ديدگاه علم و فلسفه، چ دوم، قم، مؤسسة امام صادق.
- صادقي، عبدالرحيم، 1396، آيندهپژوهي با رويکرد ديني، چ دوم، تهران، جامعة المصطفي العالميه.
- صفايى حائرى، على، 1386، حركت، چ دوم، قم، ليلة القدر.
- ـــــ ، 1391، تطهير با جارى قرآن، قم، ليلة القدر.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، تفسير الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، چ پنجم، قم، جامعة مدرسين.
- عنايتالله، سهيل، 1388، پرسش از آينده، تهران، مؤسسة آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي.
- عيوضي، محمدرحيم، 1388، «آيندهپژوهشي و مطالعات ديني»، کتاب ماه دين، ش 144، ص 3ـ7.
- فيومى، احمدبن محمد، 1414ق، المصباح المنير في غريب الشرح الكبير، چ دوم، قم، هجرت.
- كلينى، محمدبن يعقوب، 1429ق، الكافي، قم، دارالحديث.
- گروهي از نويسندگان، 1391، فلسفة تعليم و تربيت، زيرنظر محمدتقي مصباح يزدي، تهران، مدرسه.
- لطیفی، علی، 1396، مبانی فلسفی علم تعلیم و تربیت، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
- مسلميزاده، طاهره، 1384، پايگاه دانش آيات و روايات آيندهانديشي، تهران، مؤسسة آموزشي و تحقيقاتي صنايع دفاعي.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1384، بهسوي خودسازي، چ چهارم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1388، انسانسازي در قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1389، درباره پژوهش، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1396، خودشناسي براي خودسازي، چ بيستم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مطهري، مرتضي، 1372، مجموعه آثار، چ هشتم، تهران، صدرا.
- مغنيه، محمدجواد، 1424ق، التفسير الكاشف، قم، دار الكتاب الاسلامي.
- مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، 1374، تفسير نمونه، قم، دار الكتب الاسلاميه.
- ملکيفر، عقيل و همکاران، 1386، الفباي آيندهپژوهي، چ سوم، تهران، کرانه علم.
- منطقي، محسن، 1391، «درآمدي بر اسلام و آيندهپژوهي»، اسلام و پژوهشهاي مديريتي، ش 4، ص 19ـ33.
- ميرباقري، سيدمحمدمهدي، 1393، بينش تمدني، قم، کتاب فردا.
- نسفى، عزيزالدين، 1379، بيان التنزيل، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى.