معرفت، سال سی و یکم، شماره هفتم، پیاپی 298، مهر 1401، صفحات 57-68

    آرمان‌گرایی واقع‌بینانه در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از منظر رهبر معظم انقلاب

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمدتقی امیرپور / کارشناسي ارشد روابط بين‌الملل دانشگاه بين‌المللي امام خميني / mohammadtagiamirpor@gmail.com
    چکیده: 
    دو مکتب آرمان گرایی و واقع گرایی از مکاتب معروف روابط بین الملل و عرصه‌ی دیپلماسی هستند. با توجه به اهمیت دیپلماسی و تأمین منافع و امنیت ملی در کنار مصالح اسلامی و انقلابی، این سؤال مطرح می شود که چه رویکردی در دستور کار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با تأکید بر دیدگاه مقام معظم رهبری قرار دارد؟ روش پژوهش استفاده از روش توصیفی ـ تحلیلی است. هدف اصلی این پژوهش ارائه نگاه جامع و کامل نسبت به دیپلماسی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، با توجه به دو مکتب مهم آرمان گرایی و واقع گرایی است. نوآوری و یافته‌ی مهم این مقاله این است که بررسی سایر ویژگی های مکاتب آرمان گرایی و واقع گرایی، حاکی از عدم انطباق کامل سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با مکاتب مزبور است؛ لذا تبیین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، الگویی منحصربه فرد را می طلبد. ازاین رو، با طرح آرمان گرایی واقع بینانه و انقلابی سعی در شناخت آن داریم.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Realistic Idealism in the Foreign Policy of the Islamic Republic of Iran from the Perspective of the Supreme Leader of the Revolution
    Abstract: 
    Abstract Idealism and realism are two famous schools of thought in international relations and diplomacy. Considering the importance of diplomacy, securing national interests and establishing security along with Islamic and revolutionary interests, the question that arises is about the approach that is on the agenda of the foreign policy of the Islamic Republic of Iran with emphasis on the view of the supreme leader. The research method is descriptive-analytical. The main goal of this research is to present a comprehensive and complete view of diplomacy in the foreign policy of the Islamic Republic of Iran, taking into account the two important schools of idealism and realism. The important findings of this article show that, based on the examination of other characteristics of schools of idealism and realism, the foreign policy and diplomacy of the Islamic Republic of Iran is not completely compatible with the mentioned schools. Therefore, explaining the foreign policy of the Islamic Republic of Iran requires a unique model which we try to achieve through realistic and revolutionary idealism.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    آرمان‌گرايي، خودش واقعيت‌ها را در جامعه مي‌سازد. براي نمونه، يک مجموعة آرمان‌خواه و داراي هدف‌هاي بلند ‌مي‌تواند واقعيت‌ها را طبق آرمان خود شکل دهد و به‌ وجود آورد. مقام معظم رهبري ‌مي‌فرمايد: «آرمان‌ها را کنار بگذاريم، به بهانة واقع‌بيني؟ اين کمال غفلت است. آرمان‌گرايي به‌وجودآورندة واقعيت‌هاي شيرين و مطلوب است» (بيانات رهبر معظم انقلاب، 14/10/1382). در جاي ديگر ايشان با اشاره به سيره امام خميني اشاره دارند: «درسي که انقلاب داد و امام بزرگوار باقي گذاشت، اين است که در اين حرکت سي و سه ساله، آرمان‌ها و آرزوهاي عظيمي که اسلام آنها را به ما القا ‌مي‌کند و تعليم ‌مي‌دهد، از نظر دور نماند؛ درعين‌حال واقعيت‌هاي موجود جامعه و جهان هم مورد توجه قرار گرفت. اين کمک کرد به اينکه اين حرکت بتواند ادامه پيدا کند؛ يعني ترکيب آرمان‌خواهي و آرمان‌گرايي با واقع‌بيني. يک حرفي را بر سر زبان‌ها انداختند، درباره‌اش نوشتند و گفتند؛ الآن هم در گوشه و کنار شنيده ‌مي‌شود که ملاحظة واقعيت‌هاي جامعه و جهان، با آرمان‌گرايي نمي‌سازد! آرمان‌گرايي را با رؤياگرايي اشتباه گرفتند. آنچه که ما ‌مي‌خواهيم دنبال کنيم و اصرار بر آن داريم، اين است که واقع‌بيني، مشاهده واقعيات جامعه و جهان، با آرمان‌گرايي و تعقيب آرمان‌ها و آرزوهاي ملت ايران، هيچ‌گونه تنافي و تعارضي ندارد. ذکر آرمان‌ها بدون توجه به واقعيت‌ها و بدون ملاحظه سازوکارهاي معقول و منطقي رسيدن به آرمان‌ها، خيال پردازي است (بيانات رهبر معظم انقلاب، 03/05/1391).
    جمهوري اسلامي ايران از بدو پيروزي در انقلاب 1357، با شعار «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» با مردود اعلام کردن نظام غربي که مبتني بر سلطه‌جويي و قدرت‌طلبي است، اصول و اهدافي را در سياست خارجي خود تعيين و تعقيب کرد که غالباً برگرفته از انديشه‌هاي سياسي در فقه شيعه و ارکان سياسي غالب در دوران حکومت صفوي بود. هرچند اصول و چارچوب سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران از ابتداي تأسيس تا امروز، دستخوش تغييرات عمده‌اي نشده؛ با اين وجود، شاخص جديد «واقع‌نگري» به ماهيت اسلامي و انقلابي آن افزدوه شده و اهداف و آرمان‌هاي آن را تکامل بخشيده است که در نتيجه سياست خارجي آن را به‌سمت «انقلابي‌گري واقع‌بينانه» به تعبيري «آرمان‌گرايي واقع‌بينانه» سوق داده است (jamaran.news).
    آرمان‌گرايي واقع‌بينانه، در سياست خارجي جمهوري اسلامي از نگاه بنيان‌گذار انقلاب اسلامي، امام خميني هم اهميت داشت؛ که ايشان سعي در امتزاج ميان اهداف آرماني و منافع ملي به‌عنوان دو عنصر تناقض‌نما داشته‌اند. الگوي «آرمان‌گرايي واقع‌بينانه» را مي‌توان نوعي نهادگرايي دانست که ضمن تأکيد بر صلح‌گرايي نهادينه، بهره‌گيري از قدرت در راستاي منافع بشريت را مورد تأکيد قرار ‌مي‌دهد و از اين رهگذر بر ابعادي از واقع‌گرايي و آرمان‌گرايي صحه ‌مي‌گذارد (دهشيري، 1378).
    ضرورت و اهميت مسئله در اين است که رويکرد آرمان‌گرايي واقع‌بينانه که نقش بسزايي در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران و در انديشه مقام معظم رهبري به‌عنوان فيلسوف و انساني وارسته و حکيمي متعهد که رهبري جامعه سياسي را به‌ عهده دارد، ما را ترغيب کرد زواياي مخلتف اين رويکرد را بررسي کنيم و اين يافتة علمي را در ديپلماسي و سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران پررونق جلوه دهيم که با توجه به ابعاد گوناگون انقلاب اسلامي و در نظر گرفتن مصالح اسلامي و انقلابي از يک طرف و منافع و امنيت ملي از طرف ديگر، به اهميت اين رويکرد در سياست خارجي و تعامل جمهوري اسلامي ايران با کشورهاي منطقه و بين‌المللي پي ‌مي‌بريم.
    «آرمان‌گرايي واقع‌بينانه» در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران که نشئت‌گرفته از ايدئولوژي اسلامي حاکم بر نظام جمهوري اسلامي ايران است، محتوا و سمت‌وسوي سياست خارجي آن را تعيين ‌مي‌کند و آن را از ديگر دولت‌ها و نظام‌هاي سياسي و از اصول و مباني حاکم بر بسياري از کشورهاي جهان متمايز ‌مي‌سازد که بررسي مکاتب «آرمان‌گرايي و واقع‌گرايي» هم حاکي از عدم انطباق سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران با اين مکاتب دارد، که با طرح رويکرد آرمان‌گرايي انقلابي و واقع‌گرايي انقلابي سعي در شناخت اين عدم انطباق در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران با سياست‌هاي موجود جهاني داريم.
    واقع‌گرايي يا رئاليسم، کسب نفع شخصي و تلاش براي کسب قدرت و ازدياد آن را واقعيت‌هاي جهان سياست ‌مي‌دانند و معتقدند که کشورها همواره درصدد گسترش منفعت خود و اعمال و افزايش قدرت و منافع ملي خود هستند. در مقابل اين انديشه، انديشة آرمان‌گرايي يا ايده‌آليسم وجود دارد که بشر را ذاتاً خوب و خيرخواه فرض ‌مي‌کند. آرمان‌گرايان، امور و روابط بين‌الملل را بر مبناي اخلاق، عدالت، اعتماد و تعهد در نظر ‌مي‌گيرند. به اعتقاد آنان، سياست بايد مطابق با آرمان‌ها يا اصول متعالي عمل کند. برخي، آرمان‌گرايي را مقابل واقع‌بيني ‌مي‌بينند؛ در نظر اينها واقع‌بيني نقطة مقابل آرمان‌گرايي است.
    بررسی ویژگی‌های مکاتب آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی، حاکی از عدم انطباق کامل سیاست خارجی و دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران با مکاتب مزبور است، لذا تبیین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران الگویی منحصربه‌فرد را می‌طلبد. ازاین‌رو، با طرح دو رویکرد واقع‌گرایی انقلابی و آرمان‌گرایی انقلابی سعی در شناخت آن می‌نماییم که نوآوری تحقیق حاضر به‌شمار می‌آید.
    سؤال اصلی مقاله عبارت است از: چیستی نظرية «آرمان‌گرايي واقع‌بينانه» در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران از منظر رهبر معظم انقلاب می‌باشد و سؤال‌هاي فرعي تحقیق هم شامل چیستی دو رویکرد و مباني آرمان‌گرايي و واقع‌گرايي و عناصر و ملزومات مربوط به آنها و چگونگی رویارویی آرمان‌گرایی واقع‌بینانه در دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران هستند.
    1. رويکرد و مباني آرمان‌گرايي
    آرمان‌گرايي به‌عنوان يک مکتب فکري، ريشه در خوش‌بيني عصر روشنگري قرن هيجدهم، ليبراليسم قرن نوزدهم و ايدئاليسم ويلسوني قرن بيستم دارد. اين نظريه، ريشة جنگ و خشونت را در ساخت جامعه داخلي و واحد سياسي به‌نام دولت ‌مي‌داند. بنابراين جنگ معلول وضع خاص جامعه داخلي و واحد سياسي است و اگر اين وضع خاص متحول و اصلاح شود، جنگ نيز از ميان خواهد رفت. از ديدگاه آرمان‌گرايان، انسان به‌طور ذاتي داراي سرشت خوب و خيرخواه است و در صورت فراهم شدن محيط مناسب و مساعد، جنگ و خشونت را پيشه نخواهد کرد.
    به‌طور عمده، در روابط بين‌الملل دو مکتب آرمان‌گرايي و واقع‌گرايي وجود دارد که بر حسب طرز تلقي از سرشت انسان، اوضاع داخلي (ملي) و بين‌المللي از يکديگر متمايز مي‌شوند: «مکتبي که جنگ را زاييده و معلول وضع خاص ساخت اجتماعي داخلي و بين‌المللي مي‌داند و عقيده دارد که اگر اين وضع خاص ساخت اجتماعي، (چه داخلي و چه خارجي) از بين برود و يا نواقص آن برطرف گردد، جنگ نيز از بين خواهد رفت و اختلاف و ستيز شديد نظامي در جهان به وقوع نخواهد پيوست. طرفداران اين مکتب را «ايده‌آليست» ناميده‌اند؛ زيرا آنها براي سياست و اجتماع ايده‌هاي عمومي و غيرقابل تحصيل و ايده‌آلي فرض و تعيين کرده‌اند که مي‌بايد به ‌دست آيد. در مقابل اين مکتب، رئاليست‌ها قرار گرفته‌اند. پيروان آرمان‌گرايي در سياست خارجي بر اين عقيده‌اند كه لازمة تأمين امنيت و صلح دائمي و پايدار اين است كه هر واحد سياسي ضمن پايبندي كامل به سازمان‌ها، نهادها، حقوق و تكاليف بين‌المللي، لازم است كه امنيت خود را نيز جداي از امنيت ساير دولت‌ها نداند. بنابراين لازم است امنيت كشورها را امنيت خود، و تجاوز به حريم امنيتي ديگر كشورها را ماية سلب امنيت خود بداند. براي آرمان‌گرايان عدالت، اخلاق، تبعيت از قوانين وضع‌شده و حقوق بشر در هر شرايطي پسنديده است و سياست و قدرت را يك انحراف از اصول والاي انساني و اخلاقي تلقي مي‌كنند. آرمان‌گرايان كاربرد زور را نامشروع و مذموم تلقي مي‌كنند و به‌كارگيري خشونت و جنگ را حربة حكام فاقد فضيلت مي‌دانند (کاظمي، 1367).
    رويکرد آرمان‌گرايانة سياست خارجي، مبتني بر اصول و معيارهاي انتزاعي سنتي است که هنجارها، قواعد و موازين حقوقي و ارزش‌هاي اخلاقي را دربر مي‌گيرد و جهت‌گيري تجويزي و سياست‌گذارانه دارد. در اين نظريه بر قدرت اخلاقي و نرم‌افزاري در مقابل قدرت فيزکي و سخت‌افزاري تأکيد ‌مي‌شود.
    اگرچه آنچه که در سياست خارجي جمهوري اسلامي آرمان‌گرايي خوانده ‌مي‌شود، با مکتب فکري آرمان‌گرايي در روابط بين‌الملل انطباق و همخواني ندارد؛ ولي از اين نظريه ‌مي‌توان براي تحليل رفتار سياست خارجي ايران در بعضي از دوره‌ها و حوزه‌هاي موضوعي کمک گرفت.
    2. رويکرد و مباني واقع‌گرايي
    نظرية واقع‌گرايي يک نظريه فراگير و کلان روابط بين‌الملل است که درصدد تبيين کلي سياست بين‌الملل و پديده‌هاي گوناگون بين‌المللي براساس ويژگي‌هاي ثابت انسان‌ها و کشورهاست. به‌عبارت ديگر، يک رويکرد «از داخل به خارج» يا «تصوير دوم» است که براي فهم و توضيح روابط بين‌الملل و سياست خارجي کشورها بر خصوصيات ملي کشورها و انسان‌ها تأکيد مي‌کند. برخلاف آرمان‌گرايي که بر جهان آن‌گونه که بايد باشد تأکيد ‌مي‌ورزد، واقع‌گرايي، مدعي است، که جهان را آن‌گونه که هست، توضيح ‌مي‌دهد. واقع‌گرايان سياست بين‌الملل را به‌صورت حوزه‌اي تعريف ‌مي‌کنند که قانون و اخلاق در آن نقشي ندارد و مبارزه براي کسب قدرت بر مناسبات کشورها حاکم است. بنابراين واقع‌گرايان بر رفتار کشورها و راهبردهايي که آنها براي تأمين بقا و افزايش منافع خود به‌کار ‌مي‌برند، متمرکز ‌مي‌شوند.
    در برداشت سياستمداران واقع‌گرا از سياست، قدرت ملي و منافع ملي دو اصل مهم و حياتي قلمداد ‌مي‌شوند. در اين تفكر بازيگر خردمند كسي است كه به‌طور مداوم درصدد دستيابي و ارتقاي منافع مادي و معنوي خود باشد. به اين معنا كه حفاظت از تماميت ارضي، امكانات و منابع درآمدزا و دفاع از ارزش‌ها و باورهاي عمومي از اهداف استراتژيك هر واحد سياسي به‌شمار ‌مي‌رود. در اينجا قدرت و منافع در عرض يكديگر قرار ‌مي‌گيرند و براي سياستمداران واقع‌گرا، اعمال رفتارهاي سياسي، متأثر از شناخت واقع‌بينانه آنها از جامعه بين‌المللي است (کاظمي، 1376).
    هانس. جي. مورگنتا از طرفداران سرسخت رئاليسم، بر اين نظر است كه پي‌گيري مباني اخلاق عمومي و مفاهيم انتزاعي در رفتار دولت‌ها كاري بيهوده است و اساساً اخلاق‌گرايي و بايد و نبايدهاي اخلاقي در روابط بين دولت‌ها جايگاهي ندارد (مورگنتا، 1374، ص 19).
    واقع‌گرايان ضمن آنکه انسان را موجودي بدسرشت مي‌دانند، تنازع را جز لاينفک روابط بين‌الملل قلمداد مي‌کنند. از ديدگاه واقع‌گرايان، دولت‌هاي ملي که طي نظم وستفاليا (معاهدة وستفاليا 1648) استقرار يافته‌اند، به‌عنوان بازيگران اصلي روابط بين‌الملل تلقي مي‌شوند. آنان به‌جاي ايده‌آل‌ها به قدرت و منافع ملي کشور معتقد بودند. درواقع، رئاليسم يا واقع‌گرايي از نوعي شک محافظه‌کارانة علمي نسبت به اصول ايده‌آليسم و همچنين از آموخته‌هاي نامطلوب تاريخي ناشي ‌‌مي‌شود» (سيف‌زاده، 1374، ص 34).
    واقع‌گرايان، نظام بين‌الملل را آنارشيک (هرج و مرج) ‌مي‌دانند و معتقدند در شرايط هرج و مرج نمي‌توان به بقاي کشور مطمئن بود. رئاليست‌ها به‌درستي فرض مي‌کنند که همة کشورها به‌دنبال تداوم بقاي خود هستند. به‌نظر مي‌رسد دولت‌هايي که در عرصة قدرت جايگاه برتري دارند، نسبت به بقية دولت‌هايي که قدرت کمتري دارند، شانس بيشتري براي بقاء دارند. قدرت در واژگان رئاليسم بسيار مهم است و به‌صورت سنتي، در معناي نظامي ـ استراتژيک تعريف شده است (بيليس و اسميت، 1383، ج 1، ص 325). بدين‌ترتيب واقع‌گرايان در نظام بين‌الملل آنارشيک تکيه بر قدرت نظامي را بهترين وسيله براي بقاي دولت ملي قلمداد مي‌کنند.
    سياست خارجي رئاليستي بر آن است که بقا به‌عنوان اصلي‌ترين انگيزة رفتار بين‌المللي محسوب مي‌شود. کشورهايي که در شرايط انزوا قرار مي‌گيرند، از موضوع حداکثر‌سازي قدرت ملي خود غافل مي‌شوند و به اين ترتيب، مي‌توان نشانه‌هايي از افول سياسي، اقتصادي و استراتژيک را در بنيان‌هاي قدرت ملي آنان ملاحظه کرد. اگر انگيزة بقاء وجود نداشته باشد، هيچ بازيگري براي افزايش قدرت ملي خود جهت مقابله با تهديدات تلاش نمي‌کند. زماني که تهديدات امنيت ملي کشورها افزايش مي‌يابد، زمينه براي حداکثرسازي قدرت جهت حفظ امنيت و بقاي سياسي فراهم مي‌شود. از سوي ديگر، بايد عوامل ديگري را در تنظيم رفتار سياست خارجي کشورها مورد توجه قرار داد. «انگيزه‌هاي نهفته» در رفتار نخبگان سياسي و همچنين «ترجيحات ايدئولوژيک» ازجمله عوامل تأثيرگذار بر تعيين رفتار سياست خارجي کشورهاست. اما اين مؤلفه‌ها نيز در راستاي حداکثرسازي قدرت ملي و همچنين تأمين بقاي سياسي کشورها به‌کار گرفته مي‌شوند. به‌اين‌ترتيب، نظريه‌پردازان سياست خارجي، هدف اصلي هر کشوري را تأمين منافع ملي و حداکثرسازي قدرت ملي براي تحقق بقاء مي‌دانند. اين امر نشان مي‌دهد که امنيت و بقاء اصلي‌ترين رهاورد عمومي سياست خارجي محسوب مي‌شود. آنچه که زمينه‌هاي لازم را براي بقاء و امنيت فراهم آورد، نمادي از سياست خارجي موفقيت‌آميز تلقي مي‌شود (متقي و پوستين‌چي، 1389، ص 23).
    3. مباني آرمان‌گرايي واقع‌بينانه
    الگوي آرمان‌گرايي واقع‌بينانه در سياست خارجي و سياست بين‌الملل از آن لحاظ که تأثير مستقيمي بر اهداف و منافع ازيک‌سو، و شيوه‌ها، ابزارها و روش‌ها از سوي ديگر ‌مي‌گذارد، به نوعي تجلي بخش «نظرية وحدت در عين کثرت» است؛ يعني روش‌هاي متعدد در خدمت ارزشي واحد قرار ‌مي‌گيرند و اخلاق‌گرايي و قانون‌گرايي در راستاي قدرت و منافع ملي واقع ‌مي‌شوند. اين الگو که بر انگاره‌هايي از قبيل مصلحت‌انديشي، امتزاج حقيقت و واقعيت، تلفيق ژئواستراتژي و ايدئواستراتژي، پيوند سياست داخلي و سياست خارجي، مذاکره و اقناع در عين انذار و ارعاب، شيوه‌هاي مسالمت‌آميز و قهرآميز، ابزارهاي جاذبه‌اي و دافعه‌اي، قدرت معنوي و مادي و ذهني و عيني، اهداف ملي و فراملي، نهادگرايي و قاعدة تدريج استوار است، ‌مي‌تواند از سه منظر بينش فکري و اصول نظري، نحوة نگرش به ساختار نظام بين‌الملل و ديدگاه آن راجع به کارکرد دولت ـ ملت در سياست بين‌الملل مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. مکتب «آرمان‌گرايي واقع‌بينانه» بر تمايز ميان غريزه و فطرت در ذات بشر، سياست به‌عنوان هنر ممکن کردن ضروريات و بر هم‌کنشي دولت ـ ملت و نظام بين‌الملل تأکيد دارد. الگوي آرمان‌گرايي واقع‌بينانه بر ساختار همکاري‌‌جويانة روابط بين‌الملل اذعان دارد و معتقد است احترام متقابل و همکاري ميان دولت‌ها، راهکار مناسبي جهت تأمين صلح و امنيت جهاني است. ديدگاه «آرمان‌گراي واقع‌بينانه» ضمن توجه به ماهيت بينابيني (صلح‌جويانه توأم با کاربرد مشروع زور) نظام بين‌الملل، بر سياست‌هاي همکاري‌جويانه به‌عنوان راه‌حلي ميان اتحاد و مقابله تأکيد دارد (دهشيري، 1378).
    آرمان‌گراي واقع‌بينانه، از ظرفيت‌ها و فرصت‌هاي محيط جهاني به‌عنوان راه حركت جهت بسط گفتمان موردنظر خود بهره‌برداري ‌مي‌كند. آرمان‌گراي واقع‌بينانه، يعني در سازمان ملل نظرية عدالت بين‌المللي را مطرح كردن و هم‌زمان با آن، ساختار و سازوكارهاي حاكم بر سازمان ملل و شوراي امنيت را با انتقادهاي جدي مواجه ساختن است؛ ابتكاري كه توسط رؤساي سابق جمهوري اسلامي ايران در سخنراني‌هاي ساليانه در اجلاس عمومي سازمان ملل متحد صورت گرفته است.
    بنابراين در مدل آرمان‌گراي واقع‌بينانه، نه قهر و نفي رابطه با نهادها، تكاليف و حقوق بين‌الملل متصور است و نه تسليم و مقهور برخي معاهدات بين‌المللي و احياناً قطعنامه‌هاي احتمالي شوراي امنيت كه با منافع ملي كشور در تضاد است. براساس اين پارادايم دولت‌ها، از همه توان و ظرفيت خود و با رويكردي آگاهانه و عالمانه و از موضعي منتقدانه نسبت به نظام بين‌الملل ضمن بازيابي موقعيت ممتاز خود، درصدد دفاع از حقوق مشروع و قانوني ملت بر‌مي‌آيد (غضنفري، 1386).
    4. عناصر و ملزومات آرمان‌گرايي واقع‌بينانه
    عناصر و دقايق گفتمان واقع‌گرايي آرمان‌خواه را ‌مي‌توان براساس دو جز اين گفتمان يعني آرمان‌گرايي و واقع‌بيني تنظيم و تبيين کرد. به‌طوري‌که مجموع عناصر و دقايق آرمان‌گرايي و واقع‌بيني تشکيل‌دهنده دقايق گفتمان آرمان‌گرايي واقع‌بين خواهند بود که در يک زنجيرة هم عرضي، قوام‌بخش و هويت‌دهندة اين گفتمان بوده و قابل تفکيک و تجزيه نيستند.
    5. عناصر قوام‌بخش آرمان‌گرايي
    مهم‌ترين عناصر و دقايق آرمان‌گرايي را به اين صورت ‌مي‌توان صورت‌بندي کرد:
    1ـ5. جهان‌گرايي اسلامي
    که متضمن سه عنصر گفتماني و اقدام عملي در سياست خارجي است. نخست تلاش براي برقراري جامعة جهاني اسلامي به‌عنوان يک آرمان راهبردي سياست خارجي است. ماهيت راهبردي اين آرمان، بيانگر آن است که براساس واقعيت‌هاي موجود داخلي و بين‌المللي تعقيب مي‌شود و در درازمدت تحقق مي‌يابد. دوم، شالوده‌شکني نظم بين‌المللي مستقر از طريق غيرطبيعي کردن و مشروعيت‌زدايي از آن جهت استقرار نظم جهاني مطلوب؛ سوم، ترسيم و تبيين نظم جهاني مطلوب جمهوري اسلامي بر مبناي رسالت اسلامي، انقلابي و ايراني آن.
    2ـ5. سلطه‌ستيزي
    سلطه‌ستيزي دومين عنصر آرمان‌گرايي است که برخاسته از آرمان‌هاي اسلامي و ايراني است. سلطه‌ستيزي دربرگيرنده نفي سلطه‌گري و سلطه‌پذيري، استعمار و استکبارستيزي و استضعاف‌زدايي در عرصه بين‌المللي است. برايند اين سه مؤلفه گفتماني در سياست خارجي، رهايي‌بخشي است.
    در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران و در فرهنگ انقلاب اسلامي همان‌گونه که استکبار منفي است؛ استضعاف هم منفي است؛ بنابراين در سياست خارجي هر دو بايد مورد توجه قرار گيرند. برايند اين سه (سلطه‌ستيزي ـ استکبارستيزي ـ استضعاف‌زدايي) در رهايي‌بخشي نمود پيدا مي‌کند؛ که يکي از مهم‌ترين آرمان‌هايي است که در بعد آرمان‌گرايي ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران تعين مي‌يابد. رهايي‌بخشي به معناي تلاش براي رهايي جمهوري اسلامي ايران و ملل ديگر از استکبار و استعمار است (دهقاني فيروزآبادي، 1392ب).
    3ـ5. حق‌طلبي و عدالت‌خواهي
    حق‌طلبي و عدالت‌خواهي يکي از مهم‌ترين آرمان‌هاي اسلامي و تاريخي ايرانيان است. حق‌طلبي و عدالت‌خواهي خود متضمن و مستلزم ظلم‌ستيزي است که ازجمله مطالبات تاريخي ايرانيان است.
    قاعدتاً در دولت نهم و دهم اين عنصر بيشتر مورد تأکيد بوده است؛ به‌گونه‌اي‌که مي‌توان گفتمان دولت نهم و دهم را گفتمان اصولگراي عدالت‌محور ناميد. به اين معنا، بيشترين تأکيد و تمرکز در کانون سياست خارجي و ديپلماسي بر عدالت‌طلبي و حق‌طلبي است. عدالت‌طلبي، يکي از آرمان‌هايي است که انتظار مي‌رود در ديپلماسي مطلوب جمهوري اسلامي ايران مورد تأکيد و توجه قرار گيرد (دهقاني فيروزآبادي، 1392ب).
    6ـ5. استقلال‌طلبي
    استقلال‌طلبي، چهارمين عنصر آرمان‌گرايي است که بر حسب آزادي عمل و حفظ هويت و منزلت ملي تعريف مي‌شود. روابط ناعادلانة قدرت‌هاي بزرگ استعماري با ايران قبل از انقلاب اسلامي و دخالت‌هاي فراگير آنان در امور کشور ازيک‌سو، و ارزش کانوني عدالت در دين اسلام، عدالت‌طلبي و استقلال‌خواهي را در بطن و متن گفتمان انقلاب اسلامي قرار مي‌دهد. به‌گونه‌اي‌که اين دو ارزش از اهداف راهبردي ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران هستند.
    7ـ5. صلح‌طلبي
    در چارچوب گفتمان آرمان‌گرايي اسلامي، صلح فراتر از صلح سلبي و حداقلي به معناي نبود جنگ و خشونت عريان در صحنة بين‌المللي تعريف مي‌شود. به‌گونه‌اي‌که علاوه بر آن، شامل صلح ايجابي و مثبت به معناي نفي و الغاي خشونت ساختاري پنهان در نظام بين‌الملل نيز مي‌شود که بسيار فراتر از ريشه‌کني جنگ متعارف در روابط بين‌الملل مي‌رود.
    8ـ5. عزت‌طلبي
    عزت نفس که در ادبيات روابط بين‌الملل از آن به شرف و افتخار نيز ياد مي‌شود، يکي از مهم‌ترين اهداف و انگيزه‌هاي سياست خارجي است که به‌مثابه برايند و عصارة پنج عنصر فوق است. ازاين‌رو، حفظ شرف و عزت ملي مي‌تواند و بايد يکي از آرمان‌ها و اهداف سياست خارجي باشد که بر پايه واقع‌نگري پي‌گيري و تحقق مي‌يابد (دهقاني فيروزآبادي، 1392ب).
    9ـ5. مهدويت
    از مصداق‌هاي بارز جامعه آرماني اسلام، جامعه مهدوي است؛ جامعه‌اي که از ديدگاه مقام معظم رهبري، بر چند پاية اساسي بنا مي‌شود:
    1. نابود کردن و قلع و قمع کردن ريشه‌هاي ظلم و طغيان؛ يعني جامعه‌اي که در زمان ولي عصر ساخته مي‌شود، بايد ظلم ‌و جور نباشد... نه ظلم اقتصادي و نه ظلم سياسي و نه ظلم فرهنگي...؛
    2. خصوصيت جامعة ايده‌آل مهدوي بالا رفتن سطح انديشه انسان است؛ هم‌ انديشة علمي و هم انديشة اسلامي انسان؛ يعني در دوران ولي‌عصر، شما بايد نشاني از جهل و بي‌سوادي و فقر فرهنگي و فکري در عالم پيدا نکنيد...؛
    3. در جامعة مهدوي، همه نيروهاي طبيعت و همة نيروهاي انساني استخراج مي‌شود و چيزي در بطن زمين نمي‌ماند که بشر از آن استفاده نکند...؛
    4. اين است که محور در زمان امام زمان، محور، فضيلت و اخلاق است. هرکس که داراي فضيلت اخلاقي بيشتر است، او مقدم‌تر و پيش‌تر است؛
    5. در جامعة آرماني اسلام... دنيا به يک کمال نسبي رسيده...، جامعة مهدوي را ما يک جامعة انساني عادلانه صددرصد مي‌دانيم (مهاجرنيا، 1393، ص 117ـ118).
    10ـ5. تمدن اسلامي ايراني
    مقام معظم رهبري يکي از عناصر اصلي آرمان‌گرايي را ايجاد تمدن اسلامي مي‌دانند. از ديدگاه ايشان، تمدن اسلامي يعني فضايي که انسان در آن از لحاظ معنوي و مادي مي‌تواند رشد كند و به غايات مطلوبي كه خداي متعال او را براي آن غايات خلق كرده است برسد؛ زندگي خوبي داشته باشد، زندگي عزت‌مندي داشته باشد، انسان باشد عزيز، داراي قدرت، داراي اراده، داراي ابتكار، و داراي سازندگي جهان طبيعت. تمدن اسلامي يعني اين؛ و هدف نظام جمهوري اسلامي و آرمان نظام جمهوري اسلامي اين است (بيانات رهبر معظم انقلاب، 14/06/1392).
    از ديدگاه رهبر معظم انقلاب شرط نهايي تحقق يافتن يک تمدن عظيم تاريخي، ايمان است. ايشان مي‌فرمايند: «در صدر اسلام، رسول مکرم اسلام و صحابه و نيز جانشينان بزرگوار ايشان توانستند با اتکاي به خدا، يک تمدن عظيم تاريخي را پايه‌گذاري كنند. آنها هم در برابر قدرت‌هاي بزرگ زمان خود، علي‌الظاهر كوچك بودند؛ اما ايمان به خدا به آنها قدرت بخشيد و توانستند براي چندين قرن، عظمتي را در تاريخ ايجاد كنند. ما چرا نتوانيم؟ «ولا تَهنوا و لاتَحزَنوا و انتم الاعلونَ اِن كُنتُم مُؤمِنينَ». شرطش ايمان است» (بيانات رهبر معظم انقلاب، 03/12/1368).
    ايشان معتقدند ايستادگي و صبر و بصر و اعتماد به وعدة «وَ لينصُرنَّ الله مَن ينصُره إِنَّ الله لَقوي عَزيزٌ» خواهد توانست مسير رسيدن به قلة تمدن اسلامي را براي امت اسلامي هموار کند (بيانات رهبر معظم انقلاب، 09/02/1392).
    6. عناصر واقع‌نگري
    واقع‌بيني (واقع‌نگري)، به‌مثابه دومين جز گفتمان آرمان‌گرايي واقع‌نگر، دربرگيرنده عناصري مانند؛ ظهور منجي، مصلحت‌گرايي، امنيت‌طلبي و اقتدارافزايي، خردگرايي، حزم‌انديشي و مشکل‌گشايي است.
    1ـ6. ظهور منجي
    مقام معظم رهبري، انتظار ظهور مهدي موعود را در اعتقادات شيعيان، نه يک آرزو و مسئلة ذهني محض، که يک واقعيت خواندند و خاطرنشان کردند: دلايل فراوان، روشن و راسخ که بسياري از اهل‌سنت نيز آنها را قبول دارند، اين اعتقاد عميق شيعيان را تصديق مي‌کند که حجت تابناک حق يک انسان واقعي است که با عمر طولاني که خدا به ايشان داده، در ميان مردم زندگي و دردها و مشکلات آنان را حس مي‌کند و همة مسائل مربوط به زندگي نوراني ايشان روشن و معلوم است (بيانات رهبر معظم انقلاب، 27/05/1387).
    رهبر معظم انقلاب يکي از برجسته‌ترين ويژگي منتظران ظهور را انتظار استقرار عدالت مي‌دانند و مي‌فرمايند:
    برجسته‌ترين شعار مهدويت عبارت است از عدالت. به‌طور مثال در دعاي ندبه وقتي شروع به بيان و شمارش صفات آن بزرگوار مي‌کنيم، بعد از نسبت او به پدران بزرگوار و خاندان مطهرش، اولين جمله‌اي که ذکر مي‌کنيم اين است: «اينَ المُعدُّ لِقَطعِ دابِرِ الظَّلَمَهِ، اَينَ المُنتَظَرُ لِاِقامَهِ الاَمتِ وَ العِوَجِ، اَينَ المُرتَجي لِأِزالَهِ الجَورِ وَ العُدوانِ»؛ يعني دل بشريت مي‌تپد تا آن نجات‌بخش بيايد و ستم را ريشه‌کن کند، بناي ظلم را ـ که در تاريخ بشر، از زمان‌هاي گذشته همواره وجود داشته و امروز هم با شدت وجود دارد ـ ويران کند و ستمگران را سر جاي خود بنشاند. اين اولين درخواست منتظران مهدي موعود از ظهور آن بزرگوار است. يا در زيارت آل‌ياسين وقتي خصوصيات آن بزرگوار را ذکر مي‌کنيد، يکي از برجسته‌ترين آنها اين است که «الّذي يملأ الارضِ عَدلاً و قِسطاً کَما مُلِئت جوراً و ظلماً». انتظار اين است که او همة عالم ـ نه يک نقطه ـ را سرشار از عدالت کرده و قسط را در همه‌جا مستقر کند. در رواياتي هم که دربارة آن بزرگوار هست، همين معنا وجود دارد. بنابراين انتظار منتظران مهدي موعود، در درجه اول، انتظار استقرار عدالت است (بيانات رهبر معظم انقلاب، 30/07/1381).
    2ـ6. مصلحت‌گرايي
    مصلحت‌گرايي به معناي تصميم‌گيري و اقدام براساس مصالح اسلامي و منافع ملي جمهوري اسلامي در سياست خارجي است؛ به‌گونه‌اي‌که مصلحت اسلامي و منفعت ملي دو روي يک سکه بوده و در طول هم، تعريف و تعقيب مي‌شوند. البته اولويت‌بندي اين دو دسته از مصالح و منافع خود يکي از الزامات واقع‌بيني است که در چارچوب خردگرايي تحقق مي‌يابد.
    3ـ6. امنيت‌طلبي و اقتدارافزايي
    مصلحت‌گرايي در سياست خارجي تعين بخش عنصر ديگري در گفتمان واقع‌گرايي است که به صورت امنيت‌طلبي و اقتدارافزايي تعريف و محقق مي‌شود. تأمين امنيت پيش‌شرط تحقق هر آرمان و ارزشي در سياست خارجي است. ازاين‌رو، حفظ موجوديت و بقاي کشور بر هر ارزش و مصلحت ديگري اولويت و اهميت دارد. براي بقا و امنيت ملي نيز کسب قدرت و اقتدار ملي اعم از سخت‌افزاري و نرم‌افزاري لازم است.
    4ـ6. عقل‌گرايي و خردانديشي
    عقل‌گرايي و عقلانيت عنصر کانوني واقع‌بيني است؛ چون کليه آر‌مان‌ها و عناصر ديگر آن بر پايه عقلانيت استوار بوده و به وسيلة آن تحقق مي‌يابد. عقل شامل هر نوع عقل نظري و عقل عملي مي‌شود که معطوف به آرمان و ابزار است. عقل نظري به معناي شناخت واقعيت متضمن موقعيت‌شناسي، زمان‌شناسي و فرصت‌شناسي است. موقعيت‌شناسي خود دربرگيرنده شناخت مقدورات و محظورات ملي ازيک‌سو، و شناخت نظام بين‌الملل و محيط خارجي از سوي ديگر است. عقل عملي به معناي شناخت بايدها و نبايدهاي رفتاري نيز متضمن اخلاق‌گرايي، قانون‌گرايي و نهادگرايي در روابط بين‌الملل است. به‌طوري‌که در سياست خارجي بايد ارزش‌ها، هنجارها، قواعد و نهادهاي تکوين‌دهنده و تنطيم‌کنندة روابط بين‌الملل را شناخت و بر پايه شناخت اين واقعيت‌ها، آرمان‌ها را پي‌گيري کرد؛ چون نديدن اين بايدها و نبايدهاي رفتاري به معناي نبودن آنها نيست.
    5ـ6. حزم‌انديشي و مسئله‌شناسي
    حزم‌انديشي و مشکل‌گشايي خود شرط عقل است. حزم و احتياط در ديپلماسي يک ضرورت است؛ چون سياست خارجي با حيات و ممات کشور ارتباط دارد و جاي آزمون و خطا نيست. به‌طوري‌که يک تصميم و اقدام غيرعقلاني مبني بر بي‌احتياطي، همان‌گونه که تاريخ گواهي مي‌دهد، مي‌تواند موجوديت يک کشور را به خطر اندازد. براين‌اساس، تلاش براي حل مسائل و معضلات سياست خارجي که تحقق اهداف و آرمان‌هاي کشور و ملت را با مانع مواجه مي‌سازد، يک ضرورت و اولويت سياست خارجي است (دهقاني فيروزآبادي، 1392ب).
    7. نگاهي به رويارويي آرمان‌گرايي و واقع‌‌گرايي در ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران
    مکتب واقع‌گرايي از آن جهت قابل انطباق با سياست خارجي و ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران نيست که برخلاف تکية واقع‌گرايي بر دولت ملي، تعريف مبهم دولت ملي در قانون اساسي و توجه به مصالح امت اسلامي در قالب رهبري جهان اسلام در راستاي تحقق حکومت واحد جهاني، با عناصر ذاتي مکتب واقع‌گرايي در تضاد است. «ضمن اينکه واقع‌گرايي تکية خاصي بر قدرت نظامي دارد و نسبت به عناصر غيرمادي قدرت توجه لازم مبذول نمي‌دارد، سياست خارجي ايران متکي بر قدرت نظامي نيست و بر جنبة فرهنگي و امنيتي سياست خارجي تأکيد دارد. همچنين «مکتب آرمان‌گرايي در روابط بين‌الملل، که نگرش حقوقي و تشکيلاتي قوي دارد، با سياست خارجي آرمان‌گرايانة جمهوري اسلامي به‌طور کامل متفاوت است». بررسي ساير ويژگي‌هاي مکاتب آرمان‌گرايي و واقع‌گرايي نيز حاکي از عدم انطباق کامل سياست خارجي و ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران با مکاتب مزبور است؛ لذا تبيين سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران الگويي منحصربه‌فرد را مي‌طلبد. ازاين‌رو، با طرح دو رويکرد واقع‌گرايي انقلابي و آرمان‌گرايي انقلابي سعي در شناخت آن داريم (يعقوبي، 1387، ص 27ـ29).
    چرخة گفتماني در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بيانگر اين واقعيت است که هيچ‌يک از دو گفتمان آرمان‌گرايي و واقع‌گرايي محض به‌تنهايي کفايت نمي‌کند و قرين موفقيت نيست؛ زيرا آرمان‌گرايي و واقع‌گرايي لازم و ملزوم يکديگرند و دو جزء لايتجزاي گفتمان «واقع‌گرايي آرمان‌خواه» هستند. به‌گونه‌اي‌كه به ‌لحاظ نظري و عملي قابل تجزيه و تفکيک نيستند. ازاين‌رو، سياست خارجي در عمل درصورتي‌که اين دو جز گفتماني را با هم به اجرا بگذارد، موفق و مطلوب خواهد بود. چون سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران ازيک‌سو، مبتني بر دين مبين اسلام است که دين آرمان‌گرا و درعين‌حال واقع بين است؛ از سوي ديگر، جمهوري اسلامي برخاسته از انقلاب اسلامي است که گفتمانش، همان‌گونه که مقام معظم رهبري تصريح ‌مي‌کند، «آرمان‌گرايي واقع‌نگر» است و گفتمان سياست خارجي جمهوري اسلامي بايد در چارچوب آن تعريف و الگوسازي شود. براين‌اساس در ديپلماسي بايد در عين توجه و تمرکز بر آرمان‌ها و ارزش‌هاي اسلامي، واقعيت‌هاي داخلي و بين‌المللي را نيز مدنظر قرار داد. به‌گونه‌اي‌که آرمان‌ها و ارزش‌ها باعث نديدن واقعيت‌ها و واقعيت‌ها نيز موجب غفلت از آرمان‌ها نگردد (دهقاني فيروزآبادي، 1392الف).
    سياست‌گذاران نظام جمهوري اسلامي ايران با دو رويکرد واقع‌گرايي انقلابي و آرمان‌گرايي انقلابي به تنظيم و تدوين سياست خارجي و ديپلماسي پرداخته‌اند. رويکرد واقع‌گرايي انقلابي با تأکيد بر موانع و امکانات در عرصة داخلي و بين‌المللي تحقق مواضع انقلابي خود را دنبال مي‌کند، درحالي‌که در رويکرد آرمان‌گرايي انقلابي براي تحقق اهداف و مقاصد انقلاب به امکانات محدود و موانع پيش‌روي در دو سطح داخلي و بين‌المللي توجه کمتري ‌مي‌شود. به بيان ديگر، نحوة اولويت‌بندي سلسله‌مراتب اهداف ملي نزد طرفداران دو رويکرد مزبور موجب تمايز آنها از يکديگر شده است. علي‌رغم تفاوت در تاکتيک‌ها، حاميان هر دو رويکرد واقع‌گرايي انقلابي و آرمان‌گرايي انقلابي هدف تغيير وضع موجود در عرصة نظام بين‌الملل که جزو اهداف استراتژيک و اصولي انقلاب اسلامي در راستاي حکومت واحد جهاني است، را دنبال مي‌کنند (يعقوبي، 1387، ص 30).
    آرمان‌گرايان انقلابي و واقع‌گرايان انقلابي براي تحقق اهداف اسلامي در عرصة روابط بين‌الملل ديدگاه‌هاي گوناگوني دارند. «ايستارهاي آنها در برابر نظام بين‌الملل موجود با هم متفاوت است. آرمان‌گرايان طرفدار انقلاب جهاني و خواهان ايجاد نظم جهاني اسلامي در همين حال حاضر هستند... از سوي ديگر، واقع‌گرايان هم که آرزوي ايجاد يک نظام جهاني اسلامي را در دل دارند مي‌خواهند با واقعيت‌هاي نظام بين‌المللي موجود کنار آيند» (رمضاني، 1380، ص 68).
    ايران همان‌طور که از آغاز انقلاب داراي آرمان‌گرايان انقلابي خاص خود بوده، واقع‌گرايان انقلابي نيز داشته است. اين دو گروه معتقدند که اسلام، واحد اوليه و اساسي وفاداري مردم در جامعه سياسي ايران است و بايد هم باشد؛ ولي دربارة وزن نسبي «ايرانيت» و «اسلاميت» در هويت، ايرانيان اختلاف‌نظر شديدي با هم دارند. همچنين ايستار آنها در برابر نظام بين‌المللي موجود متفاوت با هم است. آرمان‌گرايان، هوادار انقلاب جهاني و خواهان ايجاد نظم جهاني اسلام در همين حال حاضر هستند از سوي ديگر، واقع‌گرايان هم آرزوي ايجاد يک نظام جهاني اسلام را در دل دارند مي‌خواهند با واقعيت‌هاي نظام بين‌المللي موجود کنار آيند. ازهمين‌رو، برخلاف آرمان‌گرايان، سمت‌گيري سياست خارجي‌شان سازش‌جويانه است (همان).
    8. نگاهي به آرمان‌گرايي واقع‌بينانه از منظر رهبر معظم انقلاب
    در روزهاي آغازين رهبري، آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي به مسئولان درجة اول وزارت امور خارجه فرمودند که سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بايد براساس «عزت» و «حکمت» و «مصلحت» بنا شود که مجموع اين سه اصل به‌عنوان راهنماي ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران يعني بناي آن در چارچوب آرمان‌گرايي واقع‌بينانه است.
    به اعتقاد ايشان، بايد حکمت نقشي اساسي داشته باشد تا اهداف عالي و اصول ارزشمند حکومت اسلامي را محقق سازد. اين اصلي است که قانون اساسي ايران نيز بدان تصريح دارد. رهبر معظم انقلاب فرمودند: «حکمت به مفهوم عمل بر پاية حساب‌هاي منطقي و تحکيم بنيان‌هاي محکم و پربار و خودداري از شتاب‌زدگي و جهل و خودبيني است». ايشان افزودند که جمهوري اسلامي در ايران اصول‌گراست و در سخنراني ديگر خود به تبيين و توضيح اين انديشه پرداختند و بيان کردند: نبايد جنبش و تلاش اسلامي و ديپلماسي ما با الگوهاي اسلامي‌مان در تعارض باشد (اجتهاد و نوآوري از ديدگاه حضرت آيت‌الله خامنه‌اي، 1390، ص 363).
    حکمت از نگاه مقام معظم رهبري، همان رسيدن به حقيقت از طريق معرفت و منطق است و اين امر جزء از طريق پيوند کامل ميان عدل و ارزش‌هاي معنوي امکان‌پذير نخواهد بود. ايشان مي‌فرمايد: «اسلامي که مورد تأييد ماست و همگان را بدان تشويق مي‌کنيم بر سه اصل استوار است: ارزش‌هاي روحي، منطق و عدالت. اين اسلام به‌طورکلي با اسلام تحجري و ليبرالي متفاوت است» (همان، ص 364ـ365).
    براساس اين نوع جهان‌بيني، ايران بايد در راستاي تحقق منافع ملي و تنها در چارچوب اصول و ارزش‌هاي خود تلاش کند؛ همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب اين چارچوب را ترسيم مي‌کند. ايشان تأکيد دارند که منافع ملي ايران نمي‌تواند براساس نژاد، زبان، رنگ پوست و يا قوميت بنا شود (بيانات رهبر معظم انقلاب، 18/04/1370).
    در ارتباطات بين‌المللي، منشأ کرامت و شرف يا عزت، جزء دوم از اصول سه‌گانة بنيادي از نظر مقام معظم رهبري به‌شمار مي‌آيد. ايشان معتقدند که کرامت و شرافت نيز بر نژاد يا قوميت بنا نشده و مي‌فرمايند: «اينها ازجمله اموري هستند که همگي براي کشيدن حصار و مرز پيرامون خود از آن استفاده مي‌کنند» (بيانات رهبر معظم انقلاب، 18/04/1370).
    اصل سوم اصل «مصلحت» از منظر مقام معظم رهبري است. عملکرد جمهوري اسلامي براساس اين اصل نبايد با اصول اخلاقي در تعارض باشد. اصل مصلحت نبايد با اصل شرافت و حکمت در تعارض باشد. به عبارت ديگر، نبايد برخورد با تصميمات جمهوري اسلامي ايران در زمينة مسائل منطقه‌اي يا بين‌المللي از طريق برتري دادن مبدأ مصلحت بر دو مبدأ ديگر باشد؛ بلکه مصلحت به معناي انتخاب بهترين راه به‌سوي حکمت و شرافت است. براساس سخن رهبر انقلاب، «در برخي از مراحل تغيير و تحول، ممکن است به اهداف تاکتيکي با برخورداري از ادوات تکنيکي مختلف توجه شود؛ اما روح و ماهيت سياست خارجي جمهوري اسلامي در هيچ وضعيتي تغيير نکرده و نخواهد کرد» (بيانات رهبر معظم انقلاب، 25/05/1383). بنابراين ايران به‌رغم تمامي سختي‌هايي که با آن روبه‌روست، تغيير موضع نداده و تنها حامي حقوق فلسطينيان بوده است و اسرائيل را رژيم سياسي‌اي مي‌داند که بايد از ميان برداشته شود و بازگشت به وطن را حق تمامي فلسطينيان مي‌شمرد. مفهوم مصلحتي که از واژة صلاح گرفته شده است، بدان معناست که انتخاب بهترين راه ملازم حکمت و فضيلت است (اجتهاد و نوآوري از ديدگاه آيت‌الله خامنه‌اي، 1390، ص 367ـ368).
    ديدگاه آيت‌الله‌العظمي خامنه‌اي در مورد همة انقلاب‌ها و اتفاقاتي که در خاورميانه و شمال آفريقا رخ مي‌دهد، در حقيقت بر اين نوع جهان‌بيني مبتني است. ايشان در مراسم يادبود امام خميني بيان کردند که ايران از تمامي انقلاب‌هاي منطقه‌اي که بر سه اصل «اسلام»، «حمايت مردمي» و «استقلال از نفوذ بيگانگان» بنا شده باشد حمايت مي‌کند؛ همچنين فرمودند که جمهوري اسلامي از هر اقدامي که مورد تأييد امريکا و اسرائيل است، نمي‌تواند حمايت کند؛ چراکه اين دو نظام سلطه به نفع ملت‌هاي منطقه عمل نمي‌کنند (بيانات رهبر معظم انقلاب، 14/03/1389).
    اين ديدگاه از دايرة نژاد و مذهب و قوميت پا را فراتر مي‌نهد. مقام معظم رهبري در عمل با حمايت از مردم آفريقاي جنوبي، بوسني، فلسطين، پناهندگان کرد عراقي و لبنانيايي که داراي نژاد‌ها و اديان متفاوت هستند، اين ديدگاه خود را اظهار کردند (اجتهاد و نوآوري از ديدگاه آيت‌الله خامنه‌اي، 1390، ص 368).
    عملکرد مقام معظم رهبري، از سال 1367 تاکنون روشن مي سازد که رهبري وي آميزة پيچيده‌اي از آرمان‌گرايي و واقع‌گرايي است.
    رهبر معظم انقلاب در ديدار با دانشجويان در سال 1392، در رابطه با «آرمانخواهي واقع‌بينانه» فرمودند:
    يک آرمان‌خواه که واقعيت‌ها را هم مي‌شناسد، هرگز نبايد در هيچ شرايطي احساس انفعال و بن‌بست کند. يعني نبايد از آرمان‌خواهي دست برداشت؛ نه در هنگام پيروزي‌هاي شيرين، نه در هنگام هزيمت‌هاي تلخ... هرگز در آرمان‌خواهي صحيح و واقع‌بينانه بن‌بستي وجود ندارد. وقتي انسان واقعيت‌ها را ملاحظه کند، هيچ چيز به نظرش غيرقابل پيش‌بيني نمي‌آيد» (حسيني خامنه اي، 1392، ص 29).
    مقام معظم رهبري وظيفة دولت و مسئولان جمهوري اسلامي را سه مولفة بزرگ براي تصميم‌گيري‌ها و اقدام‌ها مي‌دانند که توجه دقيق به اين مؤلفه‌ها لازمة ايجاد تمدن اسلامي است؛ که شامل آرمان‌ها و اهداف نظام جمهوري اسلامي، راه‌هاي رسيدن به اهداف، که راهبردهاي عمومي و کلي را دربر مي‌گيرند و بالاخره واقعيت‌هاست، که آرمان‌گرايي با ديدن واقعيت‌ها، به راهبردها و اهداف منجر مي‌شوند.
    يكي از ويژگي‌هاي مقام معظم رهبري در واكنش به تحولات منطقه‌اي و جهاني، نگاه واقع‌گرايانة ايشان به مسائل بين‌المللي است که يكي از اين مصاديق حمله آمريكا به عراق براي آزادسازي كويت بود؛ كه در آن هنگام برخي از سياسيون چپ كشور پيشنهاد همراهي با صدام عليه آمريكا مي‌دادند. در چنين شرايطي رهبر معظم انقلاب با درك صحيح تحولات منطقه و با معيار اصول‌گرايي، موضع بي‌طرفي ايران را رسماً اعلام كرد. البته اين بي‌طرفي به معناي سكوت در برابر جنايات ناشي از جنگ نبود؛ بلكه درعين‌حال، بي‌طرفي انتقادي را برگزيد. بعدها اسنادي كه منتشر شد نشان داد كه اين جنگ سناريوي تعريف‌شده آمريكا براي اهداف چندمنظوره بود.
    نمونة ديگر، حادثه 11 سپتامبر بود. اكنون كه مواضع اتخاذشده از سوي گروه‌ها و شخصيت‌هاي مختلف در آن زمان مورد بررسي قرار مي‌گيرد كاملاً نشان مي دهد كه رويكرد رهبر معظم انقلاب چقدر مدبرانه بوده است. جريانات سياسي به اصطلاح اصلاح‌طلب اصرار داشتند كه ايران از اين فرصت استفاده كند و وارد گفت‌وگو با آمريكا شده و در ائتلاف بزرگ ضدتروريستي شركت کند. درحالي‌كه رهبر معظم انقلاب از ظاهر اين تحول عبور کرده و دروني‌ترين انگيزه اين تحولات و روندهاي آن را هدف قرار داده بودند و براين‌اساس سكان سياست خارجي كشور را به‌سمت عدم ائتلاف و مخالفت با سياست‌هاي تهاجمي پس از 11 سپتامبر هدايت كردند. اكنون همه افكار عمومي جهان و حتي در داخل آمريكا نيز به رويكردي كه ايران انتخاب كرده بود، رسيدند و اين نشان‌دهندة تدبير و آينده‌نگري در حوزة ديپلماسي است.
    در همين راستا اقدام آمريكا عليه افغانستان و سپس عليه صدام نيز مصداق ديگري از رويکرد واقع‌بينانه مقام معظم رهبري به سياست خارجي است که جالب توجه است. بسياري در داخل به اين اقدامات مثبت مي‌نگريستند و برخي از اصلاح‌طلبان افراطي نيز پا را فراتر گذاشته و جنگ جديد آمريكا را جنگ تمييز ياد مي‌كردند. بااين‌حال در جريان جنگ آمريكا در خاورميانه سه پيشنهاد مورد توجه بود: 1. تعقيب استراتژي انزواطلبي؛ 2. مدل الحاق و پيوستن به ائتلاف بزرگ؛ 3. رويكرد بي‌طرفي مثبت و فعال. در شرايط چنين گفتمان‌هايي، رهبر معظم انقلاب راهبرد دولايه‌اي را اتخاذ كردند كه ازيك‌سو، به لحاظ ديپلماتيك بي‌طرف مثبت و فعال اتخاذ شد و از سوي ديگر، راهبرد فرصت‌سازي براي ارتقاي منافع ملي مورد توجه قرار گرفت؛ كه دقيقاً بيانگر واكنش‌ها و رويكردهاي واقع‌گرايانة ايشان نسبت به تحولات منطقه‌اي و جهاني بوده است (ذوعلم، 1385، ص 9).
    همچنين رهبر انقلاب در مورد حرکت آرماني در ديپلماسي فرمودند:
    ... ديپلماسي را براين‌اساس بنا کنيم؛ که خوشبختانه همين جور است. حرکت ما در جبهة ظريف، خطير و بسيار مؤثر ديپلماسي بايد حرکتي باشد با اين ديد و با اين نگاه و با توجه به آرمان‌ها. اين خطاست که ما خيال کنيم اگر به مباني ارزشي خودمان پاي‌بند بمانيم، در عالم ديپلماسي عقب مي‌مانيم؛ هرگز... در اين دوره‌هاي مختلف، کساني در عرصة دولتي، در بخش‌هايي از ديپلماسي و غيرديپلماسي و حتي در بخش‌هايي از روحانيت خودمان بوده‌اند، که در اين مسائل ترديد پيدا کردند در اينکه پاي‌بندي‌هاي به ارزش‌ها چقدر اجازه مي‌دهد که ما در زمينة ديپلماسي موفق باشيم! ما تجربه کرديم، ديديم هرچه پاي‌بندي ما به ارزش‌هايمان بيشتر باشد، هيبت جمهوري اسلامي در چشم طرف مقابل بيشتر خواهد شد؛ احترام جمهوري اسلامي در نظر طرف مقابل بيشتر خواهد شد (حسيني خامنه‌اي، 1390، ص 88ـ89).
    بنابراين چرخه گفتماني در ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران بيانگر اين واقعيت است که هيچ‌يک از دو گفتمان آرمان‌گرايي و واقع‌گرايي محض به‌تنهايي کفايت نمي‌کند و قرين موفقيت نيست؛ زيرا آرمان‌گرايي و واقع‌گرايي لازم و ملزوم يکديگرند و دو جزء لايتجزاي گفتمان واحد «واقع‌گرايي آرمان‌خواه» هستند. به‌گونه‌اي‌که به ‌لحاظ نظري و عملي قابل تجزيه و تفکيک نيستند. ازاين‌رو، سياست خارجي در عمل درصورتي‌که اين دو جزء گفتماني را با هم به اجرا بگذارد، موفق و مطلوب خواهد بود؛ چون سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران ازيک‌سو، مبتني بر دين مبين اسلام است که دين آرمان‌گرا و درعين‌حال واقع‌بين است؛ و از سوي ديگر، جمهوري اسلامي برخاسته از انقلاب اسلامي است که گفتمانش، همان‌گونه که رهبر معظم انقلاب تصريح ‌مي‌کند: «آرمان‌گرايي واقع‌بينانه» است که گفتمان ديپلماسي جمهوري اسلامي در روابط خود با ديگر کشورها بايد در چارچوب آن تعريف و تعقيب شود. براين‌اساس در سياست خارجي بايد در عين توجه و تمرکز بر آرمان‌ها و ارزش‌هاي اسلامي، واقعيت‌هاي داخلي و بين‌المللي را نيز مدنظر قرار داد. به‌گونه‌اي‌که آرمان‌ها و ارزش‌ها باعث نديدن واقعيت‌ها و واقعيت‌ها نيز موجب غفلت از آرمان‌ها نگردد (دهقاني فيروزآبادي، 1392الف).
    نتيجه‌گيري
    مکتب آرمان‌گرايي، ريشة جنگ و خشونت را در ساخت جامعه داخلي و واحد سياسي به نام دولت ‌مي‌داند و چنانچه اين وضع اصلاح شود جنگ هم از ميان خواهد رفت. درحالي‌که پيروان آرمان‌گرايي، لازمة تأمين امنيت و صلح دائمي و پايدار را پاي‌بندي کامل به سازمان‌ها و نهادها، حقوق و تکاليف بين‌المللي ‌مي‌دانند. در مکتب واقع‌گرايي، قانون و اخلاق جايگاهي ندارد و مبارزه براي کسب قدرت در مناسبات کشورها در اين نظريه به‌عنوان ارزش محسوب ‌مي‌شود. در برداشت سياستمداران واقع‌گرا از سياست، قدرت ملي و منافع ملي اصل مهم و حياتي هستند. در رويارويي آرمان‌گرايي و واقع‌گرايي در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران دقت در اين نکته لازم است که بررسي ويژگي‌هاي مکاتب آرمان‌گرايي و واقع‌گرايي حاکي از عدم انطباق کامل سياست خارجي و ديپلماسي جمهوري اسلامي ايران با مکاتب مزبور دارد و بنابراين تبيين سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، الگويي منحصربه‌فرد را ‌مي‌طلبد که آرمان‌گرايي واقع‌بينانه مبيّن آن است. به‌نحوي که رهبر معظم انقلاب، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را مجموعه‌اي از نگاه آرمان‌گرايي واقع‌بينانه ‌مي‌دانند که آرمان‌ها، راه‌هاي رسيدن به اهداف و راهبردهاي عمومي و کلي را دربر ‌مي‌گيرند و واقعيت‌ها هم در مسير تحقق آرمان‌ها لحاظ مي‌شوند. براين‌اساس، سياست خارجي بايد در عين توجه به آرمان‌ها و ارزش‌هاي اسلامي، واقعيت‌هاي داخلي و بين‌المللي را هم مدنظر قرار داد.
     

    References: 
    • اجتهاد و نوآوري فکري از ديدگاه حضرت آيت‌الله خامنه‌‌اي (مجموعه مقالات همايش)، 1390، ترجمة مهدي پورآذر و عباس‌علي ‌نقره، بيروت، مؤسسة معارف الحکميه.
    • بيانات رهبر معظم انقلاب، در: khamenei.ir
    • بيليس، جان و استيو اسميت، 1383، جهاني‌شدن سياست: روابط بين‌الملل در عصر نوين، ترجمة ابوالقاسم راه‌چمني و ديگران، تهران، مؤسسة فرهنگي ابرار معاصر.
    • حسيني خامنه‌اي، سيدعلي، 1390، راهبردهاي سياست خارجي بر‌گرفته از بيانات مقام معظم رهبري، تهران، مؤسسة پژوهشي فرهنگي انقلاب اسلامي.
    • ـــــ ، 1392، مجموعه بيانات دربارة مهارت‌ها و فنون تحليل سياسي، تهران، مؤسسة پژوهشي فرهنگي انقلاب اسلامي.
    • دهشيري، محمدرضا، 1378،‌«آرمان‌گرايي و واقع‌گرايي در سياست خارجي از ديدگاه امام خميني»، سياست خارجي، سال سيزدهم، ش 2، ص 329ـ356.
    • دهقاني فيروزآبادي، سيدجلال، 1392الف، «توازن واقع‌گرايي و آرمان‌گرايي در سياست خارجي دولت يازدهم»، در: hamshahrionlion.ir.
    • ـــــ ، 1392ب، «گفتمان سياست خارجي: دولت آينده چيست؟»، در: irdiplomacy.ir.
    • ذوعلم، علي، 1385، «تجربه کارآمدي حکومت ولايي»، در: siasi.porsemani.ir
    • رمضاني، روح‌الله، 1380، چارچوبي تحليلي براي بررسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، ترجمة عليرضا طيب، تهران، نشر ني.
    • سيف‌زاده، سيدحسين، 1374، نظريه‌هاي مختلف در روابط بين‌الملل، تهران، قومس.
    • غضنفري، عزيز، 18/6/1386، «آرمانگرايي و واقع‌گرايي در سياست خارجي دولت نهم»، روزنامه کيهان، ش 18894.
    • کاظمي، علي‌اصغر، 1376، «آرمانگرايي و واقع‌گرايي در سياست خارجي»، سياست خارجي، سال يازدهم، ش 2، ص 89ـ100.
    • متقي، ابراهيم و زهره پوستين‌چي، 1389، الگو و روند در سياست خارجي ايران، قم، دانشگاه مفيد.
    • مورگنتا، هانس. جي، 1374، سياست ميان ملت‌ها، ترجمة حميرا مشيرزاده، تهران، وزارت امور خارجه.
    • مهاجرنيا، محسن، 1393، فلسفه سياسي آيت‌الله خامنه‌اي، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي.
    • يعقوبي، سعيد، 1387، سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در دوران سازندگي، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امیرپور، محمدتقی.(1401) آرمان‌گرایی واقع‌بینانه در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از منظر رهبر معظم انقلاب. فصلنامه معرفت، 31(7)، 57-68

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدتقی امیرپور."آرمان‌گرایی واقع‌بینانه در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از منظر رهبر معظم انقلاب". فصلنامه معرفت، 31، 7، 1401، 57-68

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امیرپور، محمدتقی.(1401) 'آرمان‌گرایی واقع‌بینانه در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از منظر رهبر معظم انقلاب'، فصلنامه معرفت، 31(7), pp. 57-68

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    امیرپور، محمدتقی. آرمان‌گرایی واقع‌بینانه در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از منظر رهبر معظم انقلاب. معرفت، 31, 1401؛ 31(7): 57-68