معرفت، سال سی و یکم، شماره هشتم، پیاپی 299، آبان 1401، صفحات 77-86

    دستاوردهای دانش تاریخ در علم کلام

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    زهرا علیزاده بیرجندی / دانشيار گروه تاريخ دانشگاه بيرجند / Zalizadehbirjandi@Birjand.ac.ir
    اکرم ناصری / دکتراي تاريخ ايران اسلامي دانشگاه فردوسي / akram_naseri@yahoo.com
    ✍️ راضیه سیروسی القار / دکتراي تاريخ اسلام دانشگاه الزهراء / r.sirousirazi@alzahra.ac.ir
    چکیده: 
    علم کلام یکی از علوم مهم اسلامی است که برای درک و فهم عقاید دین اسلام پدید آمده است. متکلمان در مناظرات و مباحث کلامی به منظور دفاع از عقاید خود و غلبه بر حریف، به دانش ها، مهارت ها و روش های خاصی نیاز دارند. در میان علوم مختلفی که متکلمان از آن بهره می برند، دانش تاریخ نیز به عنوان یک علم کارآمد واجد دستاوردهای مفیدی برای علم کلام است. نتایج این بررسی نشان می دهد که علم تاریخ، اطلاعات موردنیاز متکلمان را جهت استفاده در مناظرات و مباحثات کلامی در اختیار آنان قرار می دهد. بدون دانستن اطلاعات تاریخی (در باب تاریخ ملل و نحل، فرقه ها، ادیان و مذاهب، پیدایش فرق کلامی و پیشینه های تاریخی) متکلم قادر به شرکت در مباحثات کلامی و غلبه بر حریف نخواهد بود. از بُعد روشی و سبک مناظره نیز روش های نقد تاریخی، آموزه های مناسبی را برای نقد اظهارات رُقبا در اختیار متکلم می گذارد. مقالة حاضر بر آن است تا با روش توصیفی ـ تحلیلی ضمن نشان دادن پیوندهای کلام و تاریخ، با استناد به شواهد و نمونه های مناسب به تبیین کارآمدی دانش تاریخ در علم کلام بپردازد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Achievements of History in Islamic Speculative Theology
    Abstract: 
    Abstract Theology is one of the important Islamic sciences created to shed light on the beliefs in Islam. The theologians need special knowledge, skills and methods to defend their opinions and overcome their opponents in theological debates and discussions. Among the various sciences that theologians use, history, which is an efficient science, has useful achievements for theology. The results of this study show that the science of history provides theologians with the information they need in theological debates. Without having historical information (about the history of nations, sects, religions and denominations, the emergence of theological sects and historical backgrounds), the theologian will not be able to participate in theological debates and overcome their opponents. In terms of the method and style of the debate, the methods of historical criticism provide the theologians with suitable teachings for criticizing the statements of the opponents. Using the descriptive-analytical method, the present article aims to explain the efficiency of history in the science of theology by showing the links between theology and history and citing appropriate evidence and examples.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    در ميان علوم اسلامي يکي از علومي که با تاريخ از جنبه‌هاي گوناگون رابطه برقرار کرده، علم کلام است. تاريخ به‌عنوان يک منبع معرفتي نه‌تنها براي آحاد انساني که براي ساير معارف بشري نيز فوايد و کاربردهاي عملي دارد. علم کلام نيز همانند برخي علوم ديگر براساس هدف غايي و موضوع خود، از داده‌هاي تاريخي بهره مي‌برد. به‌ شيوه‌اي تلويحي، معرفت تاريخي در مباحث روشي نيز به‌کار متکلمان مي‌آيد و در شيوه‌هاي غلبه بر حريف و مجاب کردن طرف مقابل، تاريخ تجربيات ارزنده‌اي را از مکاتب کلامي و متکلماني که در ادوار پيشين مي‌زيسته‌اند، در اختيار متکلمان متأخر قرار مي‌دهد. علاوه بر اين فوايد، مبحث نقد تاريخي که جايگاه مهمي در دانش تاريخ دارد، در نقد اقوال حريف به‌کار متکلمان مي‌آيد. مقالة حاضر ضمن تأکيد بر پيوندهاي علم کلام و تاريخ، درصدد نشان دادن فوايد و دستاوردهاي دانش تاريخ براي علم کلام است. سؤال اصلي تحقيق اين است که به جهت پيوند تاريخ و علم کلام، دانستن معرفت تاريخي چه فوايدي براي مورخان دارد؟
    تاکنون مقالاتي در باب پيوند تاريخ و کلام نوشته شده، اما در اين آثار، تنها حوزه خاصي از مطالعات مورد توجه قرار گرفته است. در مقاله‌اي با عنوان نسبت تاريخ‌شناسي و علم کلام در حوزة امام‌شناسي، سعي شده تا از رهگذر پيوند تاريخ و کلام، علاوه بر مقام اثباتي مشترک امامان با ديگر انسان‌ها، مقام ثبوتي آنان نيز اثبات شود (حضرتي، 1393). در مقالة ديگري دربارة تعارض كلام با تاريخ سخن به‌ميان آمده و تلاش شده تا ماهيت اين تعارض و بازگشت آن به تاريخ و سپس وظيفة مورخ در مواجهة با آن بازنمايي شود (گرامي و قندهاري، 1382).
    البته درباب فوايد علم تاريخ براي ساير علوم (اخلاق، روان‌شناسي) اشاراتي در کتاب تاريخ در ترازو، اثر دکتر زرين‌کوب شده است (زرين‌كوب، 1362، ص 16ـ18)؛ اما در اين اثر سخني از فوايد اين دانش براي علم کلام به‌ميان نيامده است. در آثار مربوط به کلام نيز نويسندگان صرفأ به شرح مباحث کلامي و تاريخچة علم کلام پرداخته و در باب پيوندهاي تاريخ و کلام در اين آثار مطلبي يافت نمي‌شود. ازاين‌رو، پژوهش حاضر از تازگي برخوردار است.
    1. تعريف علم کلام
    دانشمندان مسلمان در بيان چيستي علم کلام، براساس گرايش‌هاي فکري و نگرش‌هاي حرفة تخصصي‌شان تعاريف مختلفي ارائه کرده‌اند؛ چنان‌که فارابي ‌در احصاءالعلوم، کلام را صناعتي دانسته که به‌وسيلة آن انسان به اثبات آراء و افعالي که شارع شريعت به آنها تصريح کرده است، مي‌پردازد (فارابي، 1348، ص 124). از منظر شيخ مفيد، کلام دانشي است که از طريق استدلال، برهان و جدل به طرد باطل مي‌پردازد (مفيد، 1402ق، ص 8). در ميان تعاريف متعدد در باب کلام، قطب‌الدين شيرازي در درة‌التاج به دسته‌بندي مباحث مطرح در علم کلام به شرح ذيل پرداخته است:
    يك. معرفت ذات آفريدگار؛
    دو. معرفت صفات جلال و اکرام او؛
    سه. معرفت افعال و احوال او و دقايق مصنوعات و دقايق مبدعات؛
    چهار. معرفت نبوت و رسالت و حکمت او (قطب الدين شيرازي، 1317، ص 85ـ86).
    پرداختن به تمامي تعاريف ارائه‌شده در علم کلام در اين مختصر نمي‌گنجد. از بررسي مجموعة تعاريف ارائه‌شده در مورد علم کلام مي‌توان دريافت که برخي از دانشمندان اسلامي کلام را براساس موضوع، عده‌اي آن را برحسب هدف و يا کارکرد (فرامرز قراملکي، 1378، ص 34) و عده‌اي به شيوه و دسته‌اي بر هر سه تأکيد کرده‌اند (محمدرضايي، 1390، ص 24).
    در مجموع مي‌توان از ميان تعاريف ارائه‌شده، دريافت که عمده‌ترين شاخصه‌هاي اين علم در دو هويت دفاعي و معرفت‌زايي آن خلاصه مي‌شود (فرامرز قراملکي، 1378، ص 39). بنابراين مي‌توان گفت دانش کلام علمي است که موضوع آن، خدا، انسان، جهان، و معاد بوده و هدفش تبيين اعتقادات ديني در مقولات مذکور و دفع شبهات منکران دين است و رسالت متکلم اين است تا با استفاده از دلايل عقلي و نقلي، شبهات مختلف ديني را پاسخ گويد.
    2. نسبت دانش تاريخ با کلام
    پس از آشنايي با اهداف کلام نکتة مهمي که به ذهن متبادر مي‌شود، اين است که متکلم در غلبه بر مخالفان از چه منابع، روش و ابزارهايي بهره مي‌گيرد. در خصوص روش علم کلام بايد گفت، ازآنجاکه موضوع علم کلام، عقايد اسلامي و منبع اين عقايد، متون ديني است؛ روش علم کلام روشي عقلي ـ نقلي است. نقلي از آن جهت‌ که موضوع علم کلام، عقايد اسلامي است و منبع اين عقايد، متون ديني است؛ و عقلي از آن جهت ‌که در مورد پاره‌اي از اعتقادات، مانند اعتقاد به خدا، پيش از اجتهاد در متون ديني بايد وجود خدا را از طريق عقلي اثبات کرد (برنجکار، 1375). لذا اشراف کامل بر ساير علوم ديني به‌ويژه تسلط بر مباحث اعتقادي، آشنايي کامل با ملل و نحل، علم حديث، تفسير، فقه و فلسفه لازم است. در کنار علوم ديني، مطالعة کتب مقدس و متون دينيِ ساير اديان نيز از ضرورت‌هاي ورود به بحث‌هاي کلامي محسوب مي‌گردد. ازآنجاکه قانع‌کردن طرف مقابل و غلبه بر منابع خصم بايد به مدد حجت و استدلال باشد (زرين‌کوب، 1362، ص 94)؛ ازاين‌رو، تسلط متکلم بر علم منطق نيز امري ضروري است.
    علومي که از آن نام برده شد، در زمرة اولويت‌هاي متکلمان در هنگام ورود به بحث‌هاي کلامي است؛ اما يکي از عوامل تمايز و برتري يک متکلم از ساير متکلمان، آگاهي‌هاي تاريخي اوست. لذا متکلم به هنگام مباحثه و مناظره با ساير متکلمان بايد آگاهي‌هاي لازم در مورد بسترها و زمينه‌هاي شکل‌گيري فرق را داشته باشد تا در موقع مناسب، آن را به‌کارگيرد؛ چراکه تمامي اديان و فرقه‌هاي مذهبي در بستري از رخدادهاي تاريخي تکوين يافته‌اند. همچنين در پيدايش مذاهب، رونق و رکود رخدادهاي تاريخي (اقدامات رهبران ديني، سياست‌هاي حکومت‌ها، جانبازي و ايثار پيروان، جنگ‌ها، انقلاب‌ها، تهاجم بيگانگان و...) نقشي اساسي ايفا مي‌کنند. انشعاب اديان و فرق مختلف در موارد بسياري زاييدة حوادث و رويدادهاي تاريخي و عملکرد رهبران و پيروان آن اديان است. چنانچه پيدايش بسياري از نظريات کلامي يا بهتر بگوييم فرقه‌هاي کلامي، مسائل سياسي و اجتماعي بوده‌اند. در ذيل، شواهدي تاريخي براي اثبات ادعاهاي فوق‌الذکر آمده است:
    ماجراي سقيفه و انتخاب ابوبکر به خلافت، شايد نخستين موردي باشد که اين تقدم را نشان مي‌دهد. صرف‌نظر از ابعاد سياسي اين حادثه که مؤيد دل‌مشغولي بعضي از ياران رسول الله نسبت به موضوع جانشيني و خلافت است؛ اين موضوع، تأثيرات کلامي بسياري نيز به‌دنبال داشته است. در بُعد کلامي، اين حادثه بر روند پيدايش ديدگاه‌هاي نو، به‌ويژه در موضوع امامت و رهبري تأثيرگذاشت. هرچند اين عقايد در اوايل قرن بعد، در قالب ديدگاه‌هاي کلامي مختلف ريخته شد؛ اما ظهور آن به‌واسطة حادثة سقيفه بود و اينکه بعضي از ابعاد اين‌گونه موضوعات عقيدتي را حوادث بعدي تشديد يا تضعيف کرد. يکي از مهم‌ترين موضوعاتي که متأثر از اين حادثه، در پيدايش ديدگاه‌هاي خاص در مباحث کلامي مؤثر افتاد، مناظرة نصب و انتخاب بود. بنابر متن گزارشات باقي‌مانده از ماجراي سقيفه، پس از اينکه انصار خود را محق خلافت دانستند، مهاجرين ـ ابوبکر، عمر و ابوعبيده جراح ـ به سقيفه رفته و اظهار کردند که حکومت حق قريش است (يزدي مطلق، 1381، ص 95). درواقع، هيچ شيوه و شرايط شناخته‌شده‌اي براي انتخاب ابوبکر جز معيارهاي قبيله‌اي و پيوند خانوادگي با رسول اکرم مطرح نشده بود (ناشي الاكبر، 1386، ص 13). اين در حالي بود که شيعيان، مدافع خلافت اميرمؤمنان و قائل به نص جلي و هم نص خفي بودند. همچنين از نظر شيعه منصب امامت، منصبي نبود که مردم را در آن، رأي و نظري باشد (حلي، بي‌تا، ص 284). اما در ميان متکلمان اهل‌سنت و جماعت، شيوه‌هاي مختلفي که در تعيين خلفاي چهارگانه اعمال شد، مقبول و ‌پذيرفته است و به‌عنوان الگويي براي انتخاب يا انتصاب خليفه، مورد تقليد قرار گرفته است. درواقع، انتخاب ابوبکر در سقيفه، انتصاب عمر توسط ابوبکر، تعيين عثمان توسط شورايي از خبرگان انتصابي‌ و در نهايت انتخاب علي‌بن ابي‌طالب به‌واسطة خواست عمومي جامعه، همة اشکال فوق‌الذکر را براي متکلمان اهل‌سنت و جماعت مشروع کرد (ولوي، 1380، ص 126). لذا اين واقعة تاريخي وارد انديشة کلامي اهل‌سنت شد و بيعت، راهي براي گزينش خليفه گرديد (عنايت، 1362، ص 150؛ ناشي الاکبر، 1386، ص 60).
    از ديگر نتايج سقيفة بني‌ساعده که بعدها به‌صورت مباحث کلامي مطرح شد، بحث عدالت اصحاب است. اهل‌سنت و جماعت، همة اصحاب رسول را در موقعيتي مشابه مي‌بينند و ترتيب عدالت خلفا را به‌همان ترتيبي مي‌دانند که حکومت کرده‌اند (ابن‌حزم، 1406ق، ج 4، ص 134). اما منابع شيعه، عدالت را تنها براي امام علي اثبات کرده و براي ديگر صحابه مراتب مختلفي قائل شده‌اند. البته بجز شيعه، جماعتي از معتزله و مرجئه نيز علي را عادل‌ترين اصحاب رسول خدا مي‌دانند (همان، ص 111). اين مسئله گرچه در اختلافات عصر اموي وارد مباحث کلامي شد؛ اما خمير‌ماية اين بحث را بايستي در حادثة سقيفه جست‌وجو کرد.
    گاهي ثابت‌کردن و يا رد کردن يک رويداد تاريخي، آن توان را دارد که يک نظرية کلامي را زير و رو کند. به‌طوري‌که به‌دنبال شبهات برخي از محققان معاصر اهل‌سنت به مسئلة امامت، عالمان شيعي به سراغ گردآوري اسناد و واقعة تاريخي غدير رفته و کوشيده‌اند تا با استناد به منابع اهل‌سنت نشان دهندکه واقعة غدير در همة اعصار اسلامي در منابع مختلف بازتاب داشته است (اميني، 1372، ص 1). پرداختن به بحث افسانه‌اي عبدالله‌‌بن سبا در تاريخ، و رد ادعاي بسياري از علماي اهل‌سنت دربارة نقش و جايگاه عبدالله‌‌بن سبا در بنيان‌گذاري تشيع، نمونة ديگري از پيوند کلام و تاريخ است که به روشن‌تر شدن مباحث ديني کمک مي‌کند (ر.ک: عسکري، 1360، ص 243).
    نمونة تاريخي ديگر از نقش رويدادهاي تاريخي در پيدايش عقايد کلامي را مي‌توان در شکل‌گيري عقايد خوارج جست‌وجو کرد. در خصوص به‌ وجود آمدن اين فرقه، برخي بر اين عقيده‌اند كه پيدايش خوارج، با ظهور شيعه هم‌زمان بوده است؛ چراکه اين دو، همانند يک فرقه، در زمان خلافت امام علي ظاهر شدند و همگي از ياران حضرت بودند؛ اما انديشة شيعه بر افکار خوارج تقدم داشت (ابوزهره، 1384، ص 101). درواقع، ريشة خوارج را به‌عنوان يك جريان سياسي بايد در اواخر حكومت خليفه سوم و خصوصاً تحريك و شركت آنان در قتل وي جست‌وجو كرد. چنان‌كه ايشان به شركت در قتل خليفه سوم اعتراف كرده‌اند (منقري، 1382، ص 674؛ ناشي الاکبر، 1386، ص 25؛ نميري، 1410ق، ص 716).
    پيدايش خوارج در سپاه امام علي به زماني برمي‌گردد که جنگ ميان علي و معاويه در صفين شدت يافت و معاويه که شکست را نزديک مي‌ديد، تصميم گرفت به ياري عمرو عاص انديشة حکميت را مطرح کند. در جريان حکميت، ابوموسي اشعري علي را از خلافت برکنار کرد و عمرو عاص معاويه را به خلافت برگزيد (دينوري، 1384، ص 335ـ339). به‌دنبال اين حادثه، مناظره‌هايي با محوريت قضاوت دربارة مشروعيت و عدم مشروعيت اين جنگ صورت گرفت. خوارج به‌عنوان گروه نخستِ مناظره‌کننده، به‌رغم مجبور ساختن امام علي به ‌پذيرش حکميت، به مخالفت برخاستند و اساس حکميت را غيرمشروع دانستند. هر دو داور را کافر دانسته و باز ايستادن امام علي از جنگ با معاويه را موجب کفر وي بيان کردند و آيات «وَ مَن لَم يحکُم بِما اَنزَلَ اللهُ فَاُولئِکَ هُم الکفرون» (مائده: 44)، «وَ فَقاتِلوا الَتي تَبغي حَتي تَفيءَ اِلي َامرِ الله» (حجرات: 9) را به‌عنوان دليلي بر سخن خود ذکر کردند. بدين‌ترتيب خوارج، اولين بار مناظرة کلامي ايمان و کفر را مطرح کردند که بيشتر اذهان اهل فكر را در اواخر قرن اول هجري و سپس تمام نيمة دوم اين قرن به ‌خود مشغول داشت (مادلونگ، 1377، ص 173). شايان ذکر است که بحث ايمان و کفر در جريان جنگ با اهل رده و مرتدين نيز در زمان خلافت ابوبکر به‌شدت مطرح بوده است (واقدي، 1410ق، ص 18،27و47؛ ابن‌خياط، 1415ق، ص 3؛ بلاذري، بي‌تا، ص 99؛ يعقوبي، 1362، ج 2، ص 128).
    خوارج معتقد بودند که مرتكب گناه كبيره، كافر، مرتد و خارج از دين است و بايد كشته شود. بر همين اساس بود كه اين گروه در جامعه اسلامي، به ايجاد بلوا و آشوب پرداخته؛ دست‏ به جنايات متعددي زدند. تاريخ، مواردي از آنها را ضبط كرده كه نمونه‏هايي از آن عبارت است از: كشتن عبدالله‌بن خباب (38 هجري) حاكم امام علي در مداين و نيز كشتن فرستادة امام به‌سوي آنان و كشتن زنان ديگر (طبري، 1375، ج 4، ص 260؛ يعقوبي، 1362، ج 2، ص 94). درواقع، طرح چنين بحث اعتقادي به انگيزة مخالفت ‏با امام علي بود. اتهام كفر به آن حضرت، به‌خاطر ‌پذيرش حكميت و سپس حكم به قتل وي، ازجمله نتايج چنان اعتقادي بوده است.
    نظرية خوارج در باب مرتكب گناه كبيره، صرف‌نظر از ابعاد سياسي موضوع، باعث تحولات عمده‏اي در زمينة مباحث كلامي شد (نوبختي، 1361، ص 33). اين مسئله سبب‏ شد که واكنش‏هايي نسبت‏ به اين موضوع از جانب ساير مسلمانان نشان داده شود، كه طبعاً تحرك فكري را به‌دنبال داشت. ثانياً به ‌وجود آمدن فرقة بزرگ كلامي معتزله، محصول و معلول همين بحث و ناشي از همين اختلاف است (نشار، 1965، ج 1، ص 243). سپس هريك از فرق كلامي در اطراف آن به بحث پرداخته و نظرات مختلفي را عرضه کردند. شيعيان بر خلاف خوارج، تنها امام علي را بر حق مي‌دانستند (بارتولد، 1377، ص 13)؛ لذا اصل مشارکت در جنگ صفين را به‌دليل فرماندهي امام برحق، مشروع دانسته و حکميت را نيز به سبب‌ پذيرش امام‌، پذيرفته و مفهوم ايمان و کفر را براساس ديدگاه امام مطرح مي‌کردند (ميراحمدي، 1389). شيعه و برخي مذاهب اهل‌سنت ‏بر اين عقيده‌اند كه اگر مسلماني مرتكب گناه (اعم از گناه صغيره و كبيره) شد، امكان توبه وجود دارد و با توبه، رحمت الهي شامل وي خواهد شد (مونتگمري، 1370، ص 81).
    مرجئه نيز به‌عنوان سومين گروه در مناظرة کفر و ايمان، بر اين باور بودند که «هر که به وحدانيت خدا ايمان دارد، هر گناهي مرتکب شود کافر نيست؛ اين امر مربوط به خداوند است که روز رستاخيز دربارة آن قضاوت کند» (ابراهيم حسن، 1371، ص 22). از نظر مرجئه هيچ گناهي به مؤمن زيان نمي‌رساند و هيچ ثوابي‌ به کافر سود نمي‌دهد (نشار، 1965، ج 1، ص 244).
    فرقه معتزله نيز مرتكب گناه كبيره را نه مؤمن دانسته و نه کافر، مرتبتي ميان اين دو رتبه و منزلتي ميان اين دو منزلت را داراست. درواقع اهل اعتزال، فسق و ارتکاب گناه را واسطه‌ و برزخي مي‌دانستند ميان ايمان و کفر (زهدي، 1366، ص 2). روش اساسي اين مذهب، توجيه مسائل دين در ساية عقل بود. واصل‌بن عطاء و عمرو‌بن عبيد از مهم‌ترين رهبران آن بودند. معتزله در ميان فرق اسلامي، فرقه‌اي عقلي ـ استدلالي محسوب مي‌شدند. لازم به ذکر است که اين ويژگي خاص معتزله نبوده و اماميه نيز به اين ويژگي متصف شده‌اند. ولي تفاوت آن با كلام معتزله در اين است كه فقط به عقل عادي استناد نكرده و عقل برتر، يعني عقل آموزگاران معصوم را تكيه‌گاه خويش قرار داده است؛ زيرا تفكر معتزلي هرچند عقلي است؛ جدلي است و نه برهاني. و اين به دليل آن است كه اماميه تفكر برهاني را از امامان و به‌ويژه امام علي الهام مي‌گرفت (کاشفي، 1384، ص 117).
    يک وجه تسميه معتزله را اعتزال گروهي از مسلمين و صحابه در هنگام بيعت مسلمانان با علي‌بن ابي‌طالب مي‌دانند؛ زيرا که اکثريت بر بيعت جماعت باقي ماندند. اما گروهي چون طلحه و زبير بيعت را شکستند و گروهي از رأي مسلمين اعتزال جستند (اشعري، 1369، ج 1، ص 67؛ جعفريان، 1369، ص 413). اما اين تنها يک اعتزال سياسي بود و زيربناي فکري لازم را که بتواند در مباحث کلامي جايي باز کند، نداشت؛ زيرا نه‌تنها معتزلة کلامي نسبت به امام علي بي‌طرف نبودند؛ بلکه او را معلم اول خود مي‌دانستند (سبحاني، 1371، ص 237؛ مرتضي، 1409ق، ص 226). جنبش کلامي معتزله در پايان قرن اول هجري ازيک‌سو به‌عنوان بازتاب اخلاقي، زياده‌روي‌هاي اعتقادي و عملي خوارج متعصب و از سوي ديگر، به‌عنوان عکس‌العمل ضعف و سستي اخلاقي موافقان سياسي حکومت معروف به مرجئه آغاز شد. آنها اصرار خوارج را در اينکه تنها معيار ايمان اعمال انسان است و عقائد مرجئه را که اعتنايي به اعمال مذهبي نداشتند و ايمان لفظي را کافي مي‌دانستند، رد کردند. ازاين‌رو، بر لزوم مسئوليت براي مؤمن تأکيد داشتند و بر آن ‌دست از آيات قرآن استشهاد ‌کردند که مسئوليت و قدرت انسان را مورد تأکيد قرار دهد (گيب، 1367، ص 130). در شکل‌دهي آراء و عقايد معتزله، عوامل مختلفي تأثير داشته است که از مهم‌ترين عوامل داخلي پرورش‌دهندة ايده اختيار نزد متفکران معتزلي، قدريه است (عطوان، 1371، ص 4؛ امين، 1354، ج 1، ص 347).
    با توجه به مطالب فوق مي‌توان دريافت که در خصوص بحث تقدم و تأخر رويدادهاي تاريخي بر نظريه‌هاي کلامي نمي‌توان نظر قطعي داد؛ چنانچه حتي اگر يک رخداد تاريخي عامل پيدايش يک نظريه کلامي در تاريخ تشيع باشد، اين مطلب به اصالت و ارزش نظرية کلامي خدشه‌اي وارد نمي‌کند؛ زيرا در دنياي علم، همواره رخدادها و رويدادها سبب پيدايش نظريات شده‌اند. اگر ماجراي سقوط سيب به زمين را رخدادي عادي و نه‌چندان مهم تلقي کنيم؛ آيا نظرية جاذبه زمين که برايند اين رخداد طبيعي است، بي‌اهميت خواهد بود؟ درحالي‌که چنين نيست. بنابراين متکلمان مسلمان با استناد به اين زمينه‌ها و بسترهاي پيدايش کلام اسلامي مي‌توانند از اين جنبه بر رقباي خود غلبه کنند. متکلمان مسلمان از اطلاعات و داده‌هاي تاريخي مي‌توانند از چند بُعد براي غناي مباحث کلامي خود در غلبه بر حريف بهره ببرند. داده‌هاي تاريخي از چند نظر براي علم کلام مفيد‌ند؛ در ذيل به جنبه‌هايي از فوايد اين علم براي کلام اشاره شده است:
    1ـ2. استفاده متکلمان از نقد تاريخي
    يکي از جنبه‌هاي کارآمدي تاريخ براي علم کلام، مقولة نقد تاريخي است. روش مورخان در نقد و ارزيابي ‌روايت‌ها و سنجش راويان نيز مي‌تواند الگويي مناسب براي متکلمان در بحث‌هاي کلامي‌شان باشد. متکلمان مي‌توانند از طريق کاربرد روش نقد تاريخي نه‌تنها متکلمان مخالف و اقوال آنها را در بوتة سنجش قرار دهند؛ بلکه خود نيز به هنگام مطالعة آثار و متون تاريخي، نگرش نقادانه اتخاذ کنند.
    قبل از هر چيز لازم است نقد تاريخي را در دو معناي مشخص بازشناسيم: نخست، نقد تاريخي در مفهوم فلسفة نظري تاريخ که با سير تحول و تطور تاريخ در طي زمان شناسايي مي‌شود. در معناي دوم، نقد تاريخي، فن و صناعتي در خدمت تاريخ است که به دو بخش نقد بيروني و دروني تقسيم مي‌شود. نقد بيروني، متن را بر مبناي روابط بيروني آن نظير اصالت متن، مکـان و زمـان بررسي و تحليل مي‌کند (دلاور، 1387، ص 142). در نقد دروني، عناصر دروني متن، اعم از سـاختار، زبان و مانند آنها در ارتباطي متقابل، منسجم با همديگر سنجيده مي‌شوند (ملائي تواني، 1386، ص 144). به عبارت ديگر، نقد دروني، درگير مباني و مطالب متن و درستي و نادرستي آنهاست.
    در مفهوم اول نقد تاريخي، متکلم درمي‌يابد که رويدادهاي تاريخي ريشه در عوامل دروني و بروني گوناگوني دارند و متکلم بايد با واکاوي در تمامي جزئيات وقايع تاريخي و در نظر گرفتن موقعيت پيدايش فرقه و همچنين نقش حاکميت‌ها در کاربردي کردن مباحث نظري علم کلام بکوشد. درواقع رويدادهاي تاريخي وقايعي هستند که تاريخ‌نويس نه به ظاهر آنها، بلکه به درون آن مي‌نگرد تا به افکاري که در درون آنهاست دست يابد (والش، 1363، ص 54؛ استنفورد، 1384، ص 107). در باب مفهوم دوم نقد، متکلم به دانش شناخت دقيق متون تاريخي نيازمند است تا به‌دليل نشناختن متن درست و يا تحليل نادرست وقايع تاريخي، دچار خطا نشود.
    ازجمله مباحث مهمي که متکلمان در بررسي فرقه‌هاي کلامي مي‌بايست مورد توجه قرار دهند، توجه به نسبي بودن نقل‌ها و گزارش‌هاي تاريخي است که اين امر خود در دستاوردهاي صحيح علم کلام و تاريخ، تأثيرگذار است. نسبي بودن بدين‌معناست که مورخ، ادعا نمي‌کند که از گزاره‌هاي يقيني استفاده مي‌کند و تنها بنا براساس متن، گوينده، شرايط محيطي و زماني، تحليلي از واقعه ارائه مي‌دهد. از طرف ديگر، متکلم مي‌بايست توجه کند که بي‌طرفي مورخان در عرصة توصيف و تحليل مسائل تاريخي وجود ندارد. مورخ به اعتبار انسان بودن نمي‌تواند در تحليل مسائل نسبت به آنها کاملا بي‌طرف باشد (ادواردز، 1375، ص 56). هر انساني داراي موضع‌گيري ارزشي است و بر اين مبنا ميان ارزش‌هاي مختلف اولويت‌گذاري مي‌کند. تاريخ، عمل مداوم تأثير يافتن مورخ و واقعيات از يکديگر و گفت و شنود پايان‌ناپذير حال و گذشته است (کار، 1351، ص 45). بنابراين متکلم براي برپايي اصول متکي به مواد تاريخي، بايد همة منابع را ببيند و بر قدر اشتراکات تکيه کند. مراجعه به منابع تاريخي ناگزير از گزينش مي‌باشد. چه‌بسا که دقت در اين کار مي‌تواند بر ميزان درستي استدلال‌هاي متکلم افزوده و او را از جانبداري برکنار دارد. محققان ديني بايد با در نظر گرفتن موضع ديني و سياسي نويسندة اثر، سعي در شناخت روايات او داشته و با در نظر گرفتن محيطي که واقعه در آن روي داده، روايات درست را شناسايي کنند. متکلمان نيز با توجه به وقوع خطا در نقل روايات و وجود روايات مجعول و ساختگي به‌هنگام بهره‌گيري از مواد تاريخي، بايستي همان روشي که محدثان در تشخيص روايات صحيح از سقيم اعمال مي‌کنند را مدنظر داشته باشد (فرامرز قراملکي، 1378، ص 699).
    2ـ2. مطالعة تاريخ به‌منظور دستيابي ‌به يک روش کارآمد در مباحث کلامي
    مطالعة تاريخ کلام اسلامي و مقايسة آن با ساير اديان، نشانگر سبک و روش خاصي است که از آن به «جدال احسن» ياد شده است. در جدال احسن مهم‌ترين ابزار متکلم، براهين منطقي و استدلال‌هاي عقلاني است. تاريخچة کلام اسلامي نشان مي‌دهد که ائمه و متکلمان مسلمان در احتجاج با زنادقه و منکران مبدأ و معاد، براهين مستدلي ارائه کرده‌اند که اين براهين خود از نگرش فلسفي مسلمين حکايت مي‌کند (زرين‌کوب، 1362، ص 103). لذا مطالعة سيرة امامان شيعه از بُعد کلامي مي‌تواند آموزه‌هاي تاريخي مناسبي را در اختيار متکلمان جهت کاربرد در مناظرات‌شان قرار دهد.
    بحث و گفت‌وگو در مسائل علمي و ديني با همة صورت‌هايش از سوي عقل و شرع نکوهش نشده؛ بلکه برخي از اقسام آن، ستايش شده است. جدالي که به دور از هواي نفساني، با زباني خوش و گفتاري ملايم، دربارة موضوعي قابل فهم و مفيد صورت گيرد، بحثي پسنديده به‌شمار مي‌رود که قرآن کريم و روايات به آن سفارش کرده‌اند. مباحثه‌ها و مناظره‌هاي پيشوايان معصوم به‌ويژه‌ امامان باقر، صادق، رضا، جواد و امام حسن عسکري ازجملة اين نوع جدال شمرده مي‌شود.
    از امام حسن عسکري دربارة معناي جدال احسن و غير احسن سؤال شد، ايشان فرمودند: «جدال غيراحسن» آن است که تو با مخالفي بحث و گفت‌‌وگو کني و او دليل باطلي براي تو بياورد که تو نمي‌تواني آن ‌را با حجتي الهي رد کني؛ اما او را انکار مي‌کني يا آنکه دليل درست و حقي را که فرد مخالف مي‌خواهد با کمک آن عقيدة باطل خويش را اثبات کند، انکار کني؛ پس تو آن دليل حق را از ترس آنکه به نفع او و به زيان تو شود، انکار مي‌کني؛ زيرا نمي‌داني راه گريز از آن چيست. چنين جدالي بر پيروان ما روا نيست؛ زيرا ماية تقويت مخالفان و تضعيف شيعيان مي‌گردد (رباني‌گلپايگاني، 1378، ص 59ـ60). اما «جدال احسن» همان است که خداوند به پيامبرش دستور داده است که به‌وسيلة آن با کساني که منکر معاد و زندگي پس از مرگ هستند، گفت‌وگو کن. آنجا که به او فرمود: تا با فردي که درصدد انکار معاد برآمده گفت: «مَن يحيي العِظامَ وَ هِي رَميم» به جدال برخاسته و بگويد: «يحييهَا الذي انشأَها اَولَ مَرَهِ وَ هُوَ بِکُلِ خَلق عَليم» و نيز بگويد: : «الذي جَعَلَ لَکُم مَنَ الشَجَرِ الاَخضَرِ نارا» و نيز به او بگويد: «اَوَلَيسَ الذي خَلَقَ السَمواتِ وَ الارضَ بِقادِر عَلي اَن يخلُقَ مِثلَهُم» (يس: 71ـ78). اين جدال احسن است؛ زيرا پرده از شبهات کافران برگرفته و عذر آنان را قطع مي‌کند (طبرسي، 1403ق، ص 21ـ22).
    از مواردي که امامان معصوم در جدال نيکو چه در مباحث علمي و چه در مباحث ديني به آن توجه بسيار داشتند، انگيزة الهي بود. امام صادق مي‌فرمايد: امرتان را براي خدا قرار دهيد و براي مردم قرار ندهيد که اگر براي خداوند انجام دهيد، بر خداست که پاداش آن را بدهد و اگر براي مردم باشد، به‌سوي خدا بالا نمي‌رود و با مردم در دين‌تان مخامصه نکنيد. همانا مخامصه در دين، دل را بيمار مي‌کند (کليني، 1388، ج 1، ص 166). اين روايت نشان مي‌دهد که اگر انگيزه، غيرالهي باشد، جدال مطلوب نبوده و ناپسند است. شرع نيز جدالي را که از هواي نفس سرچشمه بگيرد، نهي کرده است؛ زيرا گرچه بحث و گفت‌‌وگو در آن، علمي است؛ اما انگيزة فرد، نفساني و شيطاني است؛ مانند آنکه هدف فقط چيرگي بر طرف مقابل است؛ که اين از رذايل اخلاقي مثل خودپرستي و شهوت نشئت مي‌گيرد.
    در مباحثه و مناظره با ديگران، نکتة ديگري هم وجود دارد که بايد به آن توجه شود. انسان بايد ميزان فهم افرادي که با آنها سروکار دارد را مورد توجه قرار دهد. افراد بشر از جهت توان تفکر به سه دستة قوي، متوسط و ضعيف قابل تقسيم‌اند که با هر دسته بايد به فراخور ظرفيتش بحث شود. همان‌گونه که گذشت، خداوند در قرآن مي‌فرمايد: «اُدعُ اِلي سَبيلِ رَبِکَ بِالحِکمَة وَ المَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِالتي هِي اَحسَنُ» (نحل: 125). اين آيه، سه روش را براي دعوت به سوي خدا معرفي مي‌کند؛ به اين معنا که اگر شخص مخاطب از توان بالاي عقلي برخوردار است، با حکمت و برهان (بالحکمه) با او سخن بگو و اگر ضعيف و ناتوان بود، با پند نيکو (الموعظة الحسنة) و اگر از توان متوسطي برخوردار بود، با جدل او را فراخوان (جادلهم). البته براي افرادي که از توان بالا يا متوسط برخوردارند، موعظه هم سودمند است و آنها را در راه رسيدن به حق ياري مي‌کند؛ اما موعظه، بيشتر براي افرادي که اهل منطق و حکمت نيستند و با برهان و استدلال آشنايي کافي ندارند، به‌کار مي‌رود تا از اين‌ راه بتوان‌ آنها را از عقيدة باطل‌شان آگا‌ه کرد.
    دوران زندگي امام محمدباقر جدال‌هاي کلامي متعدد ظهور کرد. ايشان در دوران حيات خود از شيوة جدال احسن در جهت نقد افکار جريان‌هاي کلامي استفاده کرده‌اند. ازجمله مناظرات کلامي امام باقر مي‌توان به مناظرة امام با يکي از بزرگان خوارج دربارة فضايل امام علي اشاره کرد. در اين جلسه که جمعي از فرزندان مهاجر و انصار نيز حضور داشتند، دربارة فضايل امام علي سخنان متعددي مطرح شد. امام باقر از مرد خارجي پرسيدند: دربارة حديث خيبر چه مي‌گويي؟ او گفت: اين حديث حق است، ولي کفر، پس از اين مرحله پديد آمد. امام فرمودند: آيا آن روز که خدا علي را دوست مي‌داشت، مي‌دانست که او در آينده اهل نهروان را خواهد کشت، يا نمي‌دانست؟ مرد گفت: اگر بگويم خدا نمي‌دانست، کافر شده‌ام، پس بايد اقرار کنم که خداوند مي‌دانسته است. امام فرمود: آيا محبت خدا به علي از آن جهت بوده که وي در خط اطاعت خدا حرکت مي‌کرده يا به سبب نافرماني بوده است؟ مرد گفت: بديهي است که دوستي خدا نسبت به اميرالمؤمنين از جهت اطاعت وي بوده است، نه عصيان. سخن که به اينجا رسيد، امام رو به آن مرد کرد و فرمودند: اکنون تو در ميان مناظره مغلوب شده، از جاي برخيز و مجلس را ترک کن. مرد از جاي برخاست و آيه‌اي از قرآن که بيانگر آشکار شدن حق براي او بود را زمزمه مي‌کرد: «الله اعلم حيث يجعل رسالته» (ترابي، 1373، ص 82ـ83).
    دورة امام صادق نيز از نظر مباحث علم کلام، دوره تکوين بسياري از مکاتب و مذاهب اسلامي است. مناظره‌هاي سنجيده و مستدل امام صادق با ارباب ملل و نحل و فرق و مذاهب به‌ويژه با دهريان و زنديقيان و آزادانديشان زمان خود شاهدي بر اين مدعاست (جوادي و ديگران، 1375، ج 2، ص 362).
    امام صادق بارها اصحاب کفر و زندقه را به اقامه دليل و برهان دعوت کردند. امام در جايي ديگر در پاسخ ابن ‌ابي‌العوجا که از امام پرسيد چرا طواف خانه خدا کرده و اين بناي افراشته از سنگ و کلوخ را عبادت مي‌کنيد؟! پاسخ دادند: «اين خانه جايگاهي است که خدا بندگان خود را در آن به پرستش خود خوانده، چراکه از اطاعت هرکس سزاوارتر است». ابي‌العوجا گفت: «عبادت کسي که غائب است»؟ امام فرمودند: «چگونه غائب است؛ که همواره با خلق خويش است و از رگ گردن به او نزديک‌تر است» (منشي، 1347، ص 170).
    همچنين امام صادق به ابن ‌ابي‌العوجا از زنادقه مشهور که منکر معاد بود، گفتند: «اگر فرجام کار چنان باشد که تو گويي، هم ما نجات خواهيم يافت و هم تو؛ و اگر نه، چنان باشد که تو گويي؛ ما نجات مي‌يابيم و تو هلاک شوي». اين گفتة حکمت‌آميز صورتي کهنه از همان بيان معروف پاسگال، دانشمند فرانسوي است که حکماء اروپا، آن‌ را شرطيه پاسکال (pari de pascal) خوانده‌اند و قرن‌ها قبل از پاسکال در نزد مسلمين گفته شده است (زرين‌کوب، 1362، ص 104).
    از ديگر خدمات امام صادق به فِرق متعدد در روشن شدن مباحث کلامي مي‌توان به متن فرماني منسوب به امام صادق اشاره کرد که به‌عنوان فرمان "buyruk" در ترکي مشهور است. اين فرمان که به متون مذهبي آيين‌ها و باورهاي علويان و بکتاشيان آناتولي اشاره دارد، به امام صادق منسوب است. ازجمله مباحثي که حضرت در باب مسائل کلامي مطرح مي‌کنند، بيان حقيقت تشيع است. طبق متن فرمان، هفتاد و دو ملت به هفتاد و دو مذهب تقسيم مي‌شوند و سي و شش مذهب جزو خوارج شده و سي و شش مذهب باقي مانده، تشيع را برگزيده و به طريق حضرت محمد و حضرت علي باقي مي‌مانند. قسمت پاياني فرمان سؤال‌ها و پاسخ‌هايي از امام صادق دربارة مسائل دنيوي، آداب طريقت، سؤالات کلامي در مورد حقيقت دين، بزرگان دين و اولياء حق است (آیتکین، 1985، ص 3). اين متن تحت عناوين ديگري مثل مناقب ‌اولياء، مناقب‌نامه و فتوت‌نامه نيز شناخته مي‌شود (سرنر، 1990، ص 55). درواقع روش‌هاي کلامي ائمه مي‌تواند به‌عنوان الگويي مناسب مورد بهره‌برداري متکلمان قرار گيرد. راه دستيابي ‌به اين الگو که يک چارچوب روشي مناسب براي کلام اسلامي محسوب مي‌گردد، مطالعة تاريخ و سيره عملي ائمه است.
    3ـ2. روايت‌هاي تاريخي در مورد روش‌هاي احتجاج متکلمان
    ازآنجاکه روايت‌هاي تاريخي از شيوه و روش متکلمان مسيحي، تعصبات، اتهامات ناروا و جاهلانه و ضعف منطق آنها حکايت دارد (زرين‌کوب، 1362، ص 98)، در دنياي اسلام نيز متکلمان اسلامي در مناظرات خود گرفتار تعصبات بوده‌اند. مناظره‌هاي متکلمان معتزلي با مذاهب مختلف و تعصبات متکلمان اشاعره و معتزله در باب مسئلة خلق قرآن شاهدي بر اين مدعاست.
    هنگامي که عصر دولت عباسي فرا رسيد، سيل الحاد و دهري‌گري فراگير شد. گروه‌هايي از مجوس، يهود، نصارا در حالي به اسلام گرويده بودند که ذهن و فکر آنها انباشته از آموزه‌هاي دين سابقشان بود. برخي از آنها اظهار اسلام کردند؛ اما در باطن عقيدة ديگري داشتند و يا از روي ترس و يا به اميد منفعت و يا براي به فساد کشاندن و گمراه کردن مسلمانان، اسلام‌ را پذيرفته بودند. نتيجة اين تلاش ايجاد فرقه‌هايي ضداسلامي بود. نظير فرقة زنادقه و دو فرقة مجسمه و رافضه که قائل به حلول خدا در جسم برخي از امامان بودند. خلفاي عباسي، فرقة معتزله را چون شمشيري آخته بر ضد دهريان يافتند و نه‌تنها بر آنان ايرادي نگرفتند؛ بلکه آنها را براي ادامة فعاليت‌هايشان تشويق کردند. در عصر خلافت مهدي عباسي، مقنعِ خراساني ظهور کرد که به تناسخ ارواح معتقد بود و عده‌اي از مردم را گمراه کرد. خليفة عباسي معتزله را براي رد عقايد دهريان و محکوم کردن آنان با استدلال و پرده ‌برداشتن از شبهات و آشکار کردن گمراهي‌هايشان تشويق کرد. همچنين عقيدة معتزله به توحيد براي پاسخ‌گويي به فرقه‌هاي مشبهه و مجسمه و اعتقاد آنان به عدل براي رد فرقة جهميه بود و با مسئلة وعد و وعيد به ابطال عقيدة مرجئه پرداختند و با موضع منزلتي بين دو منزلت، کلام مرجئه و خوارج را تخطئه مي‌کردند (ابوزهره، 1384، ص 225).
    مقارن به خلافت رسيدن مأمون نيز يکي از جدال‌هاي مذهبي، مسئلة خلق قرآن، يا قديم بودن آن بود که از القائات يهوديان و مسيحيان در حوزة کلام اسلامي بود و رويارويي فکري تازه‌اي به ‌وجود آورد. مسيحيان که در ميدان مباحثه و مناظره شکست خورده بودند و توان مقابله با انديشه‌هاي اسلامي را نداشتند، به اين فکر افتادند که در عقايد متکلمان مسلمان شک و شبهه ايجاد کنند و دانشمندان مسلمان را در موضوعات خاصي روياروي هم قرار دهند (رئيس‌السادات، 1382، ص 17ـ18). آنان در نامه‌هايي که به زبان مأمون و از طريق وي مي‌فرستادند، به اين نکته تصريح کرده و در خلال آن، براي بطلان گفته کساني که به قديم بودن قرآن اعتقاد داشتند، ادله‌اي اقامه مي‌کردند، مبني بر اينکه اعتقاد منکرانِ خلق قرآن، شبيه پندار مسيحيان است که ادعا مي‌کردند: «عيسي‌بن مريم مخلوق نيست؛ زيرا او کلمة‌الله است»؛ اين گفتار بيانگر آن است که معتزله آياتي را که ممکن بود مسيحيان براي کلمة‌الله بودن مسيح به‌کار گيرند، مورد توجه قرار مي‌دادند و چه‌بسا يکي از چيزهايي که به فکر معتزله خطور مي‌کرد، اين بود که رواج دادن انديشة قدمت قرآن يا اعتقاد به مخلوق نبودن آن، به اين دليل که کلام خداوند متعال است، انديشه‌اي مسيحي است که همانند ديگر انديشه‌هاي بيگانه در ميان توده‌هاي مسلمانان وارد شده و چون احترام به قرآن را به‌همراه داشته، تودة مردم آن را‌ پذيرفته‌اند. مسيحيان براي مغلوب ساختن مسلمانان از سطحي‌نگري و غور نکردن در مسئلة قديم بودن کلام خدا استفاده مي‌کردند. ازاين‌رو، آنان در قديم بودن مسيح بحث نکرده‌اند؛ با اينکه مسيح براي آنان داراي مقام الوهيت بود (ابوزهره، 1384، ص 263).
    در جدال مذهبي برآمده از موضوع خلق قرآن، معتزله با تأييد اين نظريه در برابر اهل حديث که اعتقاد به قديم بودن آن پيدا کرده بودند، قرار گرفتند. متکلمان معتزلي به پشتيباني مأمون در روند گسترش ايدة خود، موفق شدند. اما افرادي همچون احمد‌بن حنبل و محمد‌بن نوح، با همة فشارهاي خليفه، حاضر به ترک عقيدة خود نشدند. ازاين‌رو، داستان محنت حنبل و اهل محنه در تاريخ مذهب و سياست جايگاه ويژه‌اي يافت (يعقوبي، 1362، ج 2، ص 497). مأمون اين‌گونه کوشيد تا فقيهان را وادار کند که بگويند قرآن مخلوق است. برخي از آنان از روي ترس و تقيه ‌پذيرفتند و برخي ديگر، حبس را تحمل کردند؛ ولي برخلاف عقيدة خود حرفي نزدند. اين مسئله در تمام دوران زمامداري معتصم و واثق ادامه يافت؛ زيرا مأمون بدان سفارش کرده بود. واثق، اجبار مردم بر انکار مسئلة رؤيت خدا را همانند عقيدة معتزله بر ديگر مسائل افزود (ابوزهره، 1384، ص 227).
    نتيجه‌گيري
    در پاسخ به سؤال اصلي تحقيق حاضر ـ در خصوص دستاوردهاي عملي و نظري دانش تاريخ براي متکلمان و نحوة بهره‌برداري متکلم از داده‌هاي تاريخي ـ بايد گفت که متکلم از طريق آشنايي با مباحث نظري مطرح در علم تاريخ ـ به‌ويژه در مبحث نقد تاريخي و ماهيت معرفت تاريخي ـ با راه‌هاي نقد دروني و بيروني روايت و راوي آشنا شده و اين آشنايي از جنبه‌هاي مختلف به‌کار وي مي‌آيد. يکي از جنبه‌هاي سودمندي مبحث نقد و نظريات در اين زمينه اين است که متکلم مي‌تواند اقوال حريف را همچون يک روايت تاريخي نقد کند و شگردهايي که منتقد در مطالعات تاريخي به‌کار مي‌بندد را مورد بهره‌برداري قرار دهد.
    جنبة ديگري که تاريخ را براي متکلم مفيد مي‌سازد، اطلاعات و داده‌هاي تاريخي است. متکلم به هنگام دفاع از عقايد ديني خود و رفع شبهات وارده، ناگزير است که اطلاعات جامعي پيرامون تاريخچه و پيشينه‌هاي مذهب خويش داشته باشد و اين امر جز با رجوع به روايت‌هاي موثق تاريخي امکان‌پذير نيست. در اين مرحله، متکلم با بهره‌گيري از نقد تاريخي ناگزير است که به روايت‌هاي اصيل و مطمئن تاريخچة مذهب خويش دست يافته و از آنها به هنگام احتجاج بهره گيرد. از سوي ديگر، متکلم ناگزير است که تاريخچه‌ و پيشينة دين حريف را نيز از جنبه‌هاي گوناگون بداند و با استفاده از کتب موثق تاريخي بر روايت‌هاي مختلف در باب دين حريف تسلط و اشراف داشته باشد؛ به‌گونه‌اي‌که به طرف مقابل جامعيت اطلاعات خويش را نشان دهد. در مجموع مي‌توان گفت که دانش تاريخ و به‌ويژه شاخه‌هايي از اين دانش که با تاريخچة ملل و نحل، تاريخ فرق، تاريخ اديان ارتباط دارد، مجموعه‌اي ارزنده را براي دستيابي ‌متکلم در اختيار او قرار مي‌دهد.
     

    References: 
    • ابراهيم حسن، حسن، 1371، تاريخ سياسي اسلام، ترجمة ابوالقاسم پاينده، تهران، جاويدان.
    • ابن‌حزم، علي‌بن احمد، 1406ق، الفصل في الملل و الاهواء و النحل، بيروت، دارالمعرفه.
    • ابن‌خياط العصفري، خليفه، 1415ق، تاريخ خليفة‌بن خياط، تحقيق مصطفي نجيب فواز، بيروت، دارالمکتبة العلميه.
    • ابوزهره، محمد، 1384، تاريخ مذاهب اسلامي، ترجمة عليرضا ايماني، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان.
    • ادواردز، پل، 1375، فلسفه تاريخ، ترجمة بهزاد سالکي، تهران، پژوهشگاه علوم انساني.
    • استنفورد، مايکل، 1384، فلسفه تاريخ، ترجمة احمد گل‌محمدي، تهران، نشر‌ ني.
    • اشعري، ابوالحسن، 1369، مقالات الاسلاميه و اختلاف المصلين، تحقيق محي‌الدين عبدالحميد، قاهره، مکتبة النهضة المصريه.
    • امين، احمد، 1354، فجر اسلام، قاهره، مطبعة لجنة التأليف و الترجمه و النشر.
    • اميني، عبدالحسين، 1372، الغدير، قاهره، دارالکتب الاسلاميه.
    • بارتولد، و. و، 1377، خليفه و سلطان، ترجمة سيروس ايزدي، تهران، اميرکبير.
    • برنجکار، رضا، 1375، «روش‌شناسي علم‌ کلام»، نقد و نظر، ش 9، ص 104ـ125.
    • بلاذري، احمد‌بن يحيي، بي‌تا، فتوح البلدان، بيروت، دارالمکتبة الهلالي.
    • ترابي، احمد، 1373، امام باقر جلوة امامت در افق دانش، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • جعفريان، رسول، 1369، تاريخ سياسي اسلام، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • جوادي، احمد و ديگران، 1375، دايرةالمعارف تشيع، تهران، شهيد سعيد محبي.
    • حضرتي، حسن، 1393، «نسبت تاريخ‌شناسي و علم کلام در حوزه امام‌شناسي»، سخن تاریخ، ص 1ـ25. hassanhazrati.blogfa.com
    • حلي، حسين‌بن يوسف، بي‌تا، کشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، قم، مکتبة المصطفوي.
    • دلاو، علي، 1387، مباني نظري و عملي پژوهش در علوم انساني و اجتماعي، تهران، رشد.
    • دینوری، ابن‌قتيبه، 1384، امامت و سياست، ترجمة رضا طباطبايي، تهران، ققنوس.
    • رباني‌ گلپايگاني، علي، 1378، درآمدي بر علم کلام، قم، دارالفکر.
    • رئيس‌السادات، سيدحسين، 1382، انديشه‌هاي کلامي شيعه، مشهد، جليل.
    • زرين‌کوب، عبدالحسين، 1362، تاريخ در ترازو، تهران، اميرکبير.
    • زهدي، حسن جارالله، 1366، المعتزله، قاهره، مطبعة مصر.
    • سبحاني، جعفر، 1371، فرهنگ عقايد و مذاهب اسلامي، قم، توحيد.
    • طبرسی، ابومنصور، 1403ق، الاحتجاج، تحقيق محمدباقر خرسان، مشهد، مرتضي.
    • طبري، محمد‌بن جرير، 1375، تاريخ طبري، ترجمة ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير.
    • عسکري، مرتضي، 1360، عبدالله‌بن سبأ و افسانه‌هاي تاريخي ديگر، ترجمة سيداحمد فهري زنجاني، قم، مجمع علمي اسلامي.
    • عطوان، حسين، 1371، فرقه‌هاي اسلامي در سرزمين شام در عصر اموي، ترجمة حميدرضا شيخي، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • عنايت، حميد، 1362، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ترجمة بهاء‌الدين خرمشاهي، تهران، خوارزمي.
    • فارابي، ابونصر، 1348، احصاء العلوم، ترجمة حسين خديوجم، تهران، بنياد فرهنگ ايران.
    • فرامرز قراملکي، احد، 1378، هندسه معرفتي کلام جديد، تهران، مؤسسة فرهنگي دانش و انديشه معاصر.
    • قطب‌الدين شيرازي، محمود‌بن مسعود، 1317، درةالتاج، تصحيح احمد مشکوة، تهران، حکمت.
    • کار، اي اچ، 1351، تاريخ چيست؟، ترجمة حسن کامشاد، تهران، خوارزمي.
    • کاشفي، محمدرضا، 1384، «كلام شيعه، تأثير‌گذار يا تأثير‌پذير»، قبسات، ش 38، ص 113ـ154.
    • کليني، محمد‌بن يعقوب، 1388، الکافي، تحقيق علي‌اكبر غفاري، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
    • گرامي، سيدمحمدهادي و محمد قندهاري، 1382، «واكاوي رابطة كلام و تاريخ فكر در مطالعات شيعه‌شناسي»، مطالعات تاريخ اسلام، سال پنجم، ش 18، ص 139ـ171.
    • گيب، هميلتون، 1367، اسلام، بررسي تاريخي، ترجمة منوچهر احمدي، تهران، علمي و فرهنگي.
    • مادلونگ، ويلفرد، 1377، جانشيني حضرت محمد(ص)، پژوهش پيرامون خلافت نخستين، ترجمة احمد نمايي و ديگران، مشهد، آستان قدس رضوي.
    • محمدرضايي، محمد، 1390، کلام جديد بارويکرد تطبيقي، با مقدمه ‌‌جعفر سبحاني، قم، دفتر نشر معارف.
    • مرتضي، احمد‌بن يحيي، 1409ق، طبقات المعتزله، بيروت، دارالمنتظر.
    • مفيد، محمد‌بن محمد‌بن نعمان، 1402ق، مقدمه في المدخل الي علم کلام، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
    • ملائي تواني، عليرضا، 1386، درآمدي بر روش پژوهش در تاريخ، تهران، نشر ني.
    • منشي، محمود، 1347، صادق آل محمد، تهران، زمانه.
    • منقري، نصربن مزاحم، 1382، وقعه صفين، به کوشش عبدالسلام محمد‌هارون، قاهره، مؤسسة العربية الحديثه.
    • مونتگري، وات، 1370، فلسفه و کلام اسلامي، ترجمة ابوالفضل عزتي، تهران، علمي و فرهنگي.
    • ميراحمدي، منصور، 1389، «امام محمدباقر و جدال‌هاي کلامي سياسي عصر اموي»، علوم سياسي، ش 50، ص 7ـ26.
    • ناشى الاکبر، محمد، 1386، مسائل الامامه، ترجمة عليرضا ايماني، قم، مرکز تحقيقات اديان.
    • نشار، اي. اس، 1965م، نشأة الفکر الفلسفي في الاسلام، قم، دارالمعارف.
    • نميري، عمر شبه، 1410ق، تاريخ المدينة المنوره، تحقيق فهيم محمد شلتوت، قم، افست.
    • نوبختي، حسن‌بن موسي، 1361، فرق الشيعه، ترجمة محمدجواد مشکور، تهران، علمي و فرهنگي.
    • واقدي، محمد‌بن عمر، 1410ق، کتاب الرده، تحقيق يحيي الجبوري، بيروت، دارالغرب الاسلامي.
    • والش، دبليو. اچ، 1363، مقدمه‌اي بر فلسفه تاريخ، ترجمة ضياءالدين طباطبايي، تهران، اميرکبير.
    • ولوي، عليمحمد، 1380، ديانت و سياست در قرون نخستين اسلامي، تهران، دانشگاه الزهراء.
    • يزدي مطلق، محمود، 1381، امامت‌پژوهي، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي.
    • يعقوبي، ابن‌واضح، 1362، تاريخ يعقوبي، ترجمة محمدابراهيم آيتي، تهران، فروزان.
    • Aytekin, sefer, 1985, Buyruk, Ankara (In Torkish).
    • Sener, G, 1990 , Alevilk olayi, Toplumsul bir baskaldirinin kisa tarihcesi, g bask, Istambul (In Torkish).
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیزاده بیرجندی، زهرا، ناصری، اکرم، سیروسی القار، راضیه.(1401) دستاوردهای دانش تاریخ در علم کلام. فصلنامه معرفت، 31(8)، 77-86

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زهرا علیزاده بیرجندی؛ اکرم ناصری؛ راضیه سیروسی القار."دستاوردهای دانش تاریخ در علم کلام". فصلنامه معرفت، 31، 8، 1401، 77-86

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیزاده بیرجندی، زهرا، ناصری، اکرم، سیروسی القار، راضیه.(1401) 'دستاوردهای دانش تاریخ در علم کلام'، فصلنامه معرفت، 31(8), pp. 77-86

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علیزاده بیرجندی، زهرا، ناصری، اکرم، سیروسی القار، راضیه. دستاوردهای دانش تاریخ در علم کلام. معرفت، 31, 1401؛ 31(8): 77-86