معرفت، سال سی و یکم، شماره یازدهم، پیاپی 302، بهمن 1401، صفحات 21-32

    نقش خداباوری در کمال گرایشی انسان از منظر قرآن

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ محسن زندی / کارشناس ارشد تفسير و علوم قرآن مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / zandi.good@gmail.com
    اسمعیل سلطانی بیرامی / استاديار گروه تفسير و علوم قرآن مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / soltani@qabas.net
    چکیده: 
    باور به خدای متعال، نخستین اصل از اصول اعتقادی دین مبین اسلام و از عوامل اصلی نیل انسان به کمال و سعادت ابدی است. این پژوهش در پی پاسخ به این پرسش است که باور به خدای متعال، چه نقشی در کمال گرایشی انسان دارد. نگارندگان این نوشتار که به روش نقلی ـ تحلیلی به این مسئله پرداخته اند و با استناد به آیات قرآن کریم و به روش تفسیر موضوعی به این نتیجه رسیده اند که خداباوری می تواند در موارد متعددی در امیال و گرایش های انسانِ باورمند به خداوند، اثرگذار باشد و او را در مسیر نیل به سعادت ابدی یاری کند؛ آن موارد عبارتند از: تعدیل غریزۀ جنسی، تعدیل مال دوستی، عطوفت و مهربانی پدر و مادر نسبت به فرزندان و بالعکس، تسلیم شدن در برابر حق، محبت و دوستی، جهت دادن به خوف و رجاء، ایجاد اطمینان و آرامش روانی.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Role of Theism in Human’s Tendency towards Perfection from the Perspective of the Qur'an
    Abstract: 
    Abstract Belief in the Almighty God is the first doctrinal principle in the religion of Islam and one of the main factors in achieving perfection and eternal happiness. This research seeks to answer the question as to what role belief in the Almighty God plays in human’s tendency towards perfection. The authors of this narrative-analytical article have used the method of thematic interpretation and referred to the verses of the Holy Quran to come to the conclusion that, in many cases, belief in God can be effective in faithful people’s desires and tendencies and their path to eternal happiness. These effects include adjusting the sexual instinct, adjusting love of wealth, affection and kindness of parents towards their children and vice versa, surrendering to the right, love and friendship, giving direction to fear and hope, creating confidence and peace of mind.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    از نظر دانشمندان اسلامي انسان براساس فطرت خدادادي‌اش کمال‌طلب است و ميل دارد ابعاد وجودي خويش را به کمال برساند. ابعاد وجودي انسان در سه بعد: بينشي، توانشي و گرايشي خلاصه مي‌شود. مراد از بعد بينش، شناخت‌ها و آگاهي‌هاي انسان مراد از بعد گرايش، تمايلات دروني وي و مقصود از بعد توانشي، قدرت و توانايي او بر انجام امور است. اين ابعاد در اثر عواملي مي‌تواند رشد يابد و به کمال برسد و يا تنزل يابد و انسان را به انحطاط بکشاند. سؤالي که اين مقاله در پي پاسخ به آن است، اينکه براساس آيات قرآن کريم، خداباوري چه نقشي در کمال بعد گرايشي انسان دارد؟ اين سؤال به دو سؤال فرعي تحليل مي‌يابد: اولي اينکه خداباوري چه نقشي در اميال حيواني انسان دارد و دومين اينکه خداباوري چه نقشي در اميال انساني(روحي) انسان دارد؟ اين نوشتار با استفاده از روش توصيف و تحليل و شيوۀ تفسير موضوعي، نقش خداباوري را در کمال بعد گرايشي انسان از منظر قرآن بررسي مي‌کند.
    هرچند تاکنون آثار ارزشمندي دربارۀ تأثير خداباوري بر زندگي انسان نگاشته شده است؛ اما آثار پيشين، آثار خداباوري را در ابعاد وجودي انسان، از جمله گرايش‌هاي او از منظر قرآن بررسي نکرده‌اند. براي نمونه، نويسندة عوامل کمال انسان از منظر قرآن (سركار، 1388)، در فصل پنجم اثر خود، پنج عامل علم، تفکر، اراده، ايمان و عمل صالح را به‌عنوان عوامل کمال از منظر قرآن برمي‌شمارد. از صفحۀ 205ـ216 که به بررسي عامل ايمان مي‌پردازد، بيشتر رابطۀ ايمان و عمل و نيز اينکه ايمان غير از علم است را بيان مي‌کند. بنابراين علاوه بر اينکه اين پژوهش نقش خداباوري در کمال را بررسي نکرده، ابعاد وجودي کمال را نيز ناديده گرفته است. ازاين‌رو جاي پژوهش در اين زمينه خالي است.
    1. مفهوم‌شناسی
    «نقش» در لغت به معناي تصوير، تصنيف، کارکرد و تأثير است (معين، 1371، ج 4، ص 89)؛ مراد از نقش در اين پژوهش، معناي اسم مصدري آن يعني کارکرد و تأثير است.
    واژۀ «باور» در زبان فارسي به معناي يقين، اعتقاد و قبول قول کسي آمده است (همان، ج 1، ص 469)؛ مقصود از «خداباوري» اعتقاد قلبي به خداي يگانه است؛ به‌طوري‌که التزام به تمام يا دست‌کم برخي از لوازم آن را در پي داشته باشد (طباطبائي، 1390ق، ج 1، ص 45).
    در مورد مفهوم لغوي «کمال» برخي اهل لغت، آن را هم‌معنا با «تمام»؛ و تمام يا کمال چيزي را به انتها رسيدن اجزاي آن دانسته‌اند (ابن‌فارس، 1404ق، ج 5، ص 139؛ ابن‌منظور، 1300ق، ج 12، ص 156؛ حامد، 1421ق، ج 10، ص 148). برخي ديگر معتقدند که کمال متفاوت از تمام، و بالاتر از آن است؛ به باور ايشان وقتي چيزي کامل مي‌شود که افزون بر تماميت اجزائش، اثر و غايت مورد انتظار از آن نيز در حد مطلوب وجود داشته باشد (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 459؛ فيومي، 1414ق، ج 2، ص 541). علامه طباطبائي نيز کمال را در آيه ولايت (مائده: 3)، متفاوت از تمام و به معناي فوق دانسته است (طباطبائي، 1390ق، ج 5، ص 171ـ172).
    از نظر برخي محققان، کمال هر موجودي به فعليت‌ رسيدن استعدادهاي خاصي است که دستگاه آفرينش در آن به ‌وديعه گذاشته است. هر موجودي کمال متناسب با خود را دارد؛ انسان به جهت دارا بودن دو بعد جسم و روح، کمالي متفاوت با کمال ساير موجودات دارد (قائمي اميري، 1392، ص 165). با توجه به بيان فوق، مي‌توان نتيجه گرفت که کمال انسان عبارت است از به‌فعليت رسيدن استعدادهاي بالقوۀ هريک از ابعاد وجودي انسان. به‌بيان ديگر هريک از بينش‌ها، توانايي‌ها و گرايش‌هاي انسان داراي استعدادهاي بالقوه‌اي هستند که انسان مي‌تواند آنها را به فعليت برساند و مقصود از به‌فعليت رسيدن نيز بدان معناست که اثر و غايت مورد انتظار از آن در حد مطلوب حاصل شود. البته براساس آيات قرآن تنها کساني به کمال مطلوب مي‌رسند و انسان کامل مي‌شوند که ايمان آورده و به اعمال صالح موفق شوند؛ اما مفسدان در زمين، يعنى آنها كه عقايد فاسد و اعمال فاسد دارند و به «فجار» معروفند، به کمال نرسيده و در انسانيت نقص دارند (ر.ک: طباطبائي، 1390ق، ج 17، ص 196).
    «گرايش» از مصدر گراييدن در لغت به معناي ميل، خواهش، قصد و اراده آمده است (ر.ک: معين، 1371، ج 3، ص 3224). مقصود ما از ميل‌ها و گرايش‌ها، نيروهاي محرکي هستند که خداوند آنها را به‌صورت فطري در وجود انسان به‌وديعه گذاشته است (شعاري‌نژاد، 1371، ص 129).
    انسان براي انجام کار اختياري علاوه بر شناخت کار و داشتن قدرت لازم بر انجام کار، نيازمند نيروي محرکي است که گرايش ناميده مي‌شود؛ چراکه بينش و شناخت فقط راه را نشان مي‌دهد و اين ميل‌ها و گرايش‌ها هستند که پس از شناخت راه، انسان را به تلاش و تکاپو وامي‌دارند. بنابراين گرايش عامل سوم از عوامل سازندة فعل اختياري است (ر.ک: مصباح يزدي، 1380، ص 49؛ همو، 1391الف ص 420).
    براي اميال و گرايش‌هاي انسان تقسيم‌بندي‌هاي مختلفي صورت گرفته است. برخي از اين تقسيم‌بندي‌ها عبارتند از: اميال اصلي و فرعي، اميال اولي و ثانوي، اميال حيواني و انساني، اميال جسمي (مادي) و روحي، اميال فردي و اجتماعي، اميال داني و متعالي (آقايي، 1398). در اين نوشتار به بررسي نقش خداباوري در کمال گرايشي براساس تقسيم اميال به حيواني (غريزي) و انساني خواهيم پرداخت.
    2. نقش خداباوري در اميال غريزي (حيواني)
    «غريزه» در لغت به معناي سرشت و طبع و طبيعت است (معين، 1371، ج 2، ص 2410). غريزه به جنبۀ مادي و حيواني مشترک ميان انسان و حيوان اطلاق مي‎شود. مقصود ما از اميال غريزي، کشش‌هاي باطني ناظر به نياز حيواني انسان است. البته ممکن است ميل يادشده از اميال جسمي باشد؛ مانند غريزه جنسي و غريزة خوردن و يا از اميال روحي باشد؛ مانند غريزه عاطفه ميان والدين و فرزندان (ر.ک: رجبي، 1394، ص 205).
    1ـ2. تعديل غريزه جنسي
    يکي از اميال غريزي انسان، غريزۀ جنسي است. گرچه اين ميل يک ميل حيواني است؛ ولي اصل وجود آن در انسان همانند ميل‌ها و كشش‌هاى درونى ديگر، لازمۀ ساختمان روح انسان و فطرى است (مصباح يزدي، 1394، ج 2، ص 207). براساس آيه‌اي از قرآن، رابطۀ جنسى در متن خلقت انسان ملحوظ است و زن و مرد، اين دو جنس مخالف براى همديگر و مكمل همديگر آفريده شده‌ا‌ند و مقتضاى فطرت انسان اين است كه هريك از زن و مرد، نسبت به جنس مخالف خود گرايش داشته و او را منشأ آرامش و آسايش خويش قرار دهد و به‌گونه‌اى كام‌جويى كند: «وَمِنْ آياتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسْكُنُوا اِلَيها وَجَعَلَ بَينَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً اِنَّ فى ذلِكَ لاَيات لِقَوْم يتَفَكَّرُونَ» (روم: 21).
    قرآن کريم ضمن پذيرش وجود چنين اميالي در انسان، فلسفۀ وجودي آن را همانند ساير نعمت‌هاي دنيايي، وسيله‌اي براي آزمايش و رسيدن به قرب الهي دانسته است (انعام: 165؛ هود: 7). ازاين‌رو به‌کارگيري اميال حيواني در جهت دستيابي به کمال، مورد تأييد و تأکيد قرآن است. ايمان و باور به خدا سبب مي‌شود اين ميل، کنترل شده و به کمال مطلوب خويش برسد؛ ازاين‌رو خداوند در وصف مؤمنان و خداباوران مي‌فرمايد: «وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ إِلَّا عَلى‏ أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ» (مؤمنون: 5ـ6)؛ و همان كسانى كه دامانشان را (در امور جنسى) حفظ مى‏كنند؛ مگر در مورد همسرانشان يا آنچه (از كنيزان) مالك شده‏اند، كه در حقيقت آنان (در اين موارد) سرزنش نمى‏شوند.
    همچنين براساس آيۀ «... الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَينَ أَحَد مِنْ رُسُلِه...» (بقره: 285)، خداباوراني که به کتاب نازل‌شده بر پيامبر اسلام، يعني قرآن حکيم ايمان و باور دارند، اوامر و نواهي موجود در اين کتاب مقدس را سرلوحه زندگي خود قرار مي‌دهند. عفت و مهار غريزۀ جنسي يکي از دستوراتي است که خداي متعال به زنان و مردان خداباور توصيه کرده است: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى‏ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما يَصْنَعُونَ وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ...» (نور: 30ـ31). در آيۀ شريفه، کمال انسان با جملۀ «ذلک ازکي لهم» بيان شده است؛ يعني انسان با کنترل شهوت و غريزۀ جنسي مي‌تواند به پاکي و طهارت نفس که از ويژگي‌هاي انسان‌هاي کامل است، برسد و با توجه به اينکه ايمان و باور به ذات اقدس اله داراي شدت و ضعف است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلى‏ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» (انفال: 2)؛ انسان خداباور به تناسبِ ايمان و باورش به خداي متعال در مهار کردن غريزه جنسي توفيق مي‌يابد؛ همان‌طور که ايمان و باور يوسف زمينۀ ترك گناه و سبب عفت و پاک‌دامني او گرديد.
    بنابراين مؤمنان و خداباوران در پرتو ايمان و باور به خداوند، گرايش و ميل جنسي خود را در مسير صحيح هدايت مي‌کنند (مؤمنون: 5ـ7) در مقابل، عدم باور به خداي متعال يا غفلت از او موجب مي‌شود انسان در کنترل اين ميل فطري دچار انحراف گردد. همان‌طور که قرآن حکيم در مورد قوم لوط مي‌فرمايد: «إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ» (اعراف: 80)، از ديدگاه قرآن چنين افرادي از کمال انساني خويش به ورطۀ هلاکت سقوط کرده‌اند؛ چنان‌که در آيات قرآن آنان را قومي مسرف خوانده که در دنيا به هلاکت گرفتار آمده و در آخرت در آتش قهر الهي خواهند سوخت (ر.ك: اعراف: 81ـ83؛ هود: 82).
    2ـ2. تعديل مال‌دوستي
    از جمله اميال و گرايش‌هاي غريزي انسان، مال‌دوستى است. خداي متعال گرايش و ميل به مال و ثروت را در نهاد آدمى ايجاد كرده‏ است: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنِينَ وَ الْقَناطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ» (آل‌عمران: 14). البته طبق گفته برخي محققان مال‌دوستى يك غريزۀ مستقل در انسان نيست؛ اما چون به‌حسب طبع و غريزه، حوايج مادى زندگى خود را مى‏خواهد رفع كند؛ و پول و ثروت وسيلۀ رفع حوائج است؛ از اين نظر، آدمى مال را دوست مى‏دارد (ر.ک: مطهري، 1384، ج 1، ص 562).
    لازمۀ ايمان و خداباوري تعديل مال‌دوستي است؛ چراکه شخص خداباور انفاق مال را دوست دارد و تنها به فکر مال‌اندوزي نيست؛ در مقابل، کفر انگيزۀ انفاق را در انسان ريشه‌کن مي‌کند. کسي که خدا را باور ندارد همواره نگران است که مبادا مالي را که به آن دل بسته، با بخشيدن در راه خدا از دست دهد. اين مطلب از آيات 97ـ98 سورة «توبه» استفاده مي‌شود. در آيه شريفه حالت‌هاي متفاوت دو دسته از اعراب را هنگام انفاق بيان مي‌کند: «وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَاللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ». براساس اين آيات، گروهي براثر ضعف خداباوري، انفاق را غرامت و از دست دادن مال و دارايي مي‌پندارند؛ اما خداباوران انفاق را سبب تقرب به خدا و دعاي پيامبر مي‌دانند.
    آيات 36ـ39 سورة «نساء» نيز بر رابطۀ بخل (نداشتن روحيه انفاق) و عدم ايمان و باور به خدا دلالت دارد: «... إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ مَنْ كانَ مُخْتالاً فَخُوراً الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَ يَكْتُمُونَ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ عَذاباً مُهِيناً وَ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَرِيناً فَساءَ قَرِينا وَ ما ذا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَ كانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيماً».
    بخل إمساك و نگه‌داشتن و حبس كردن اموالى است كه حق نيست نگه‌ داشته شود. نقطۀ مقابل اين حالت، جود و بخشندگى است (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 109)‏. اين صفت ناپسند موجب مي‌شود که دل‌ کندن از اندوخته‌هاي مادي براي انسان دشوار گردد. بخيل با چنگ و دندان دارايي‌اش را حفظ مي‌کند و بخشش را روا نمي‌دارد. چنين انساني نه‌تنها خود اهل انفاق نيست؛ بلکه ديگران را نيز با عمل و زبانش به بخل و تنگ‌نظري مي‌خواند (ابن‌عاشور، 1420ق، ج 4، ص 126).
    تعبير «وَ ماذا عَلَيهِمْ لَوْ آمَنُوا...» در آيه 39 جمله‌اي استفهامي و براي بيان تأسف يا تعجب است؛ يعني چه مي‌شد اگر آنها به خدا و روز رستاخيز ايمان مي‌آوردند و از مواهب الهي انفاق مي‌کردند، تا از اين راه براي خود سعادت و خوشبختي دنيا و آخرت کسب کنند. اين آيه بيان مي‌کند که بخل نفس که حالتي روحي است، از ايمان نداشتن به خدا و روز جزا ناشي مي‌شود (طباطبائي، 1390ق، ج 4، ص 355؛ مکارم شيرازي و ديگران، 1371، ج 3، ص 386ـ388).
    3ـ2. عاطفه والدين نسبت به فرزندان
    عاطفه پدر و مادر نسبت به فرزندان يکي از اميال غريزي مشترک ميان انسان و حيوان است که از بدو تولد در انسان وجود دارد. در اين نوع عواطف ممکن است نفعي نيز براي صاحب عاطفه وجود نداشته باشد. احساس عاطفۀ مادر نسبت به فرزند، وي را وامي‌دارد تا او را تر و خشك كند، شير دهد، و او را تربيت کند، و احساس خاص پدر وي را وامي‌دارد خود را به رنج و تلاش بيفکند تا با حاصل دسترنج خويش بتواند به زندگي فرزندان خود سر و ساماني بدهد و نيازهاي زندگي‌شان را برآورده سازد.
    ازجمله آياتي که به وجود عاطفه ميان مادر و فرزندان دلالت دارد، آيات ذيل است:
    ـ «وَاَصْبَحَ فُؤادُ اُمِّ مُوسي فارِغاً اِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِه لَولا اَنْ رَبَطْنا عَلي قَلْبِها لِتَكُونَ مَنَ الْمُؤْمِنينَ» (قصص: 10)؛
    ـ «فَرَجَعْناكَ اِلي اُمِّكَ كَي تَقَرَّ عَيْنُها وَلا تَحْزَنَ» (طه: 40). اين آيات، به‌خوبي گوياي عاطفۀ مادر و فرزندي است. از اضطراب و نگراني مادر موسي و غم از دست دادن او و شادي و چشم روشني از بازگشت او، که در آيات فوق مطرح شده است، وجود اين عاطفه مشهود است.
    گرچه ابراز مهرباني و عطوفت نسبت به فرزند در نهاد هر انساني به‌وديعه گذاشته شده است؛ اما شخص خداباور اين ميل و گرايش خود را به رنگ ايمان و باور به ذات اقدس اله زينت مي‌بخشد. ازاين‌رو شخص خداباور فرزند را وسيلۀ آزمايش الهي مي‌داند؛ چراکه يگانه خالق او مي‌فرمايد: «إِنَّما أَمْوالُكُمْ وَ أَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» (تغابن: 15). برخلاف تصور عوام که محروميت از فرزند و دارايي را سبب طرد و دور شدن از درگاه الهي مي‌دانند؛ شخص مؤمن و خداباور، تنها ايمان و عمل صالح را سبب قرب الهي مي‌داند: «وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى‏...» (سبأ: 37). ازاين‌رو عاطفه و مهرباني به فرزندان، نبايد باورمند به خداي متعال را از ياد خالق خويش بازدارد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ» (منافقون: 9).
    4ـ2. عاطفه فرزند نسبت به پدر و مادر
    از ديگر عواطف غريزي انسان، وجود عاطفۀ فرزند نسبت به پدر و مادر است. آيه‌اي که با صراحت و روشني از عاطفه فرزندان به والدين خبر بدهد، وجود ندارد؛ ولي برخي آيات با دلالت ايماء و اشاره و يا با دلالت مفهومي بر چنين عاطفه‌اي دلالت دارند؛ براي مثال در آيۀ شريفۀ «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشِيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِه‏» (توبه: 24)، محبت فرزندان به والدين را مسلم فرض کرده؛ ولي تأکيد مي‌کند که چنين محبتي نبايد مانع محبت شما به خداوند بشود.
    در داستان ابراهيم و پدرخوانده‌اش آزر، با وجود اينكه آزر به او مى‌گويد: از من دور شو؛ ابراهيم در پاسخ وى مى‌گويد: درود و سلام بر تو، به‌زودى براى تو از خدا طلب مغفرت مى‌كنم و او خواهد پذيرفت: «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ لَأَرْجُمَنَّكَ وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بي‌حَفِيًّا» (مريم: 46ـ47).
    بى‌ترديد ابراهيم ديگرِ بت‌پرستان را دعا نكرد و به آنان وعدۀ استغفار نداد؛ اما نسبت به اين شخص كه يك رابطۀ خانوادگى با او داشت، اين وعده را داد و اين نشانۀ عنايت خاصى است كه به او داشت؛ و اگر پدر حقيقى او مى‌بود، اين عاطفه به طريق اولى و شديدتر وجود مى‌داشت (مصباح يزدي، 1394، ج 2، ص 332). ايمان خداباور سبب مي‌شود عدالت الهي را گرچه بر ضد والدين باشد، رعايت کند: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِين...‏» (نساء: 135) و براى پدر و مادرش، به‌عنوان قدردانى و حق‏شناسى از زحمات آنان‏ طلب آمرزش کند: «رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ لِوالِدَيَّ وَ لِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِناً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ...» (نوح: 28). شخص خداباور در مقابل تلاش والدين بر مشرک شدن فرزند، ضمن احسان و احترام نسبت به آنان در اين مسئله، از آنان پيروي نمي‌کند: «وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي‌ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون‏» (عنکبوت: 8).
    3. نقش خداباوري در اميال انساني
    بعد از بيان نقش خداباوري در اميال و گرايش‌هاي غريزي؛ اينک اميال انساني را بررسي مي‌کنيم. گرايش‌هاي که پس از رفع نيازهاي مادي و غريزي، ظهور مي‌يابند اميال انساني (روحي) ناميده مي‌شوند (ر.ک: رجبي، 1394، ص 205).
    1ـ3. پذيرش و تسليم در برابر حق
    يکي اميال انساني انسان، گرايش به حق است و يکي از آثار خداباوري در بُعد گرايشي انسان خداباور، تقويت روحيۀ انقياد، تسليم و خضوع در برابر حق است. شخص مؤمن، پس از ايمان، چنان حالت انعطاف و خضوعي در پيشگاه حق مي‌يابد که در برابر هر مصداقي از مصاديق حق با نرمي و انعطاف برخورد مي‌کند؛ شبيه حالتي که خداوند براي مؤمنان در آيۀ کريمه: «وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُم‏» (حج: 54) ترسيم فرموده است. إخبات به معناي نرمي و تواضع است (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 20). حالت إخبات با فاء تفريع، بر ايمان و باور به خداي متعال متفرع شده است (طبرسي، 1372، ج 7، ص 146) و اين بيانگر آن است که خداباوري موجب مي‌شود حالتي به انسان دست دهد که به موجب آن، آمادگي پذيرش حق را داشته باشد.
    پذيرش ولايت خداوند و اولياي الهي، پذيرش موعظه، پذيرش هدايت الهي، نمونه‌هايی از پذيرش و تسليم حق است که در ادامه به توضيح و تبيين آنها خواهيم پرداخت.
    الف. پذيرش ولايت خداوند و اولياي الهي
    ولايت‌پذيري يکي از نقش‌هاي مهمي است که باور و ايمان به خداوند در کمال گرايشي انسان ايفا مي‌کند. ولايت از ريشه «ولي» گرفته شده و به‌طورکلي به معناي تقرب و نزديکي بين دو يا چند چيز است (راغب اصفهاني، 1412ق‏، ص 885). آنچه از معاني ولايت در موارد استعمالش به‌دست مي‌آيد، اين است که ولايت عبارت است از يک نحوۀ قربي که باعث و مجوز نوع خاصي از تصرف و مالکيت در تدبير مي‌شود (طباطبائي، 1390ق‏، ج 6، ص 12).
    ولايت خدا به دو نوع ولايت تکويني و ولايت تشريعي تقسيم مي‌شود. علامه طباطبائي در توضيح اين دو نوع ولايت گفته است: برخي آيات به ولايت تكوينى خداى متعال اشاره دارد؛ براساس اين ولايت، خداوند با همۀ مخلوقاتش رابطۀ تکويني دارد. ولايت و حاکميت تکويني خدا مربوط به چگونگي آفرينش مخلوقات است و همۀ پديده‌ها و موجودات را دربر مي‌گيرد و در حوزۀ اختيار انسان قرار ندارد. ازاين‌رو تخلف‌ناپذير است. دسته‌اي از آيات نيز ولايت تشريع شريعت و هدايت و ارشاد توفيق و امثال اينها را براى خداى متعال ثابت مى‏كند (همان).
    در آيات متعددي خداوند خود را «ولي» مؤمنان و خداباوران معرفي کرده است (بقره: 257؛ آل‌عمران: 68؛ انعام: 70؛ جاثيه: 19). همچنين حب مؤمنان نسبت به خداوند را شديدتر از حب کفار نسبت به خدايان دروغين‌شان بيان کرده است «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّه‏» (بقره: 165). ايمان مؤمن سبب مي‌شود ولايت خداوند و اولياء او را بهتر بپذيرد؛ چنان‌که در نقطۀ مقابل، کساني که ايمان ندارند، کفار را ولي خود مي‌گيرند؛ چنان‌که فرمود: «تَرَى‏ كَثِيرًا مِّنْهُمْ يَتَوَلَّوْنَ الَّذِينَ كَفَرُوا» (مائده: 80). با مقايسۀ اين دو دسته آيه، معلوم مي‌شود پذيرش مؤمنان نسبت به ولايت خداوند و اولياء او نشئت‌گرفته از ايمان آنان است. مؤمن واقعي تمايل و گرايش دارد به اينکه تدبير امورش را به مدبرالامور يعني خداي يگانه بسپارد و تسليم اوامر و نواهي باري‌تعالي گردد؛ زيرا او حق ولايت را منحصر در خدا مي‌داند. همان‌طور که خداوند در کتابش اين حق را به خود اختصاص داده است: «هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً» (کهف: 44). ولايت در اصل تنها براى خداست؛ لکن اين حاکميت و ولايت انحصاري خدا براي اينکه اجرايي شده و در بين مردم و جامعه ديني اعمال شود، در لباس نبوت و امامت تجلي و ظهور يافته است. خداي متعال دربارۀ جعل ولايت براي پيامبر و امامان معصوم مي‌فرمايد: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون‏» (مائده: 55). باتوجه به اينکه در اين آيه ولايت به خدا و رسول و مؤمنان به يک نسبت اسناد داده شده، از سياق آيه استفاده مي‌شود که ولايت در مورد خدا و رسول و مؤمنان به يک معناست. مؤيد اين مدعا، اين جمله از آيه بعدي است: «فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُون». اين جمله دلالت دارد بر اينکه مؤمنان و رسول خدا از جهت اينکه حزب خدايند، تحت ولايت او هستند؛ بنابراين سنخ ولايت ايشان از سنخِ ولايت خودِ پروردگار است (طباطبائي، 1390ق‏، ج 6، ص 12). خداباوري، ميل و گرايش انسان را از جهت پذيرش تام ولايت الهي و ولايت کساني که از جانب خدا اذن يافته‌اند، تقويت مي‌بخشد و موجب به کمال رسيدن بعد گرايشي انسان در اين زمينه مي‌شود و همين امر موجب نيل به کمال و سعادت مي‌گردد. به‌عنوان شاهد بر مدعاي خود به ذکر و بررسي يک نمونه از آيات بسنده مي‌کنيم: خداوند در آيه 59 سورۀ «نساء» مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلا». اين آيه شريفه؛ اولاً به مؤمنان دستور مي‌دهد که خدا را اطاعت کنند؛ واضح و روشن است که براي شخص مؤمن و خداباور، همۀ اطاعت‌ها بايد به اطاعت پروردگار منتهي شود و ذات پاک او سرچشمۀ هرگونه رهبري است؛ زيرا حاکم و مالک تکويني جهان هستي اوست و هرگونه حاکميت و مالکيت بايد به فرمان او باشد. در مرحله بعد مي‌فرمايد پيامبر خدا و اولوا الامر را اطاعت کنيد. از منظر مفسران شيعه منظور از «اولوا الامر» امامان معصوم هستند که رهبري مادي و معنوي جامعه اسلامي در تمام شئون زندگي از طرف خداوند و پيامبر به آنها سپرده شده است و غير آنها را شامل نمي‌شود. و البته کساني که از طرف آنها به مقامي منصوب شوند با شروط معيني اطاعت از ايشان نيز لازم است، نه به‌خاطر اينکه اولوا الامرند؛ بلکه از آن‌جهت که نمايندگان اولوا الامر هستند (مکارم شيرازي و ديگران، 1371، ج 3، ص 434). اين آيات با ارجاع مؤمنان به اولوا الامر در منازعات، ريشه‌هاي اختلاف و مشاجره را ميان مؤمنان قطع مي‌کند و آنان را به تسليم در مقابل اوامر و نواهي خدا و پيامبر و اولوا الامر تشويق مي‌کند. نکته مهمي که علامه طباطبائي نيز بدان اشاره کرده، آن است که هرچند آيه در مورد لزوم مراجعه به خدا و پيامبر و اولوا الامر در منازعات است؛ ولي مضمونش اساس و زيربناي پذيرش همه احکام الهي است (طباطبائي، 1390ق، ج 4، ص 387). بنابراين از آيه شريفه چنين برداشت مي‌شود که ايمان و باور به خدا، مقتضي پذيرش ولايت خدا و برگزيدگان اوست.
    ب. پذيرش موعظه
    موعظه عبارت از بيانى است كه نفس شنونده را نرم و قلبش را به رقت درآورد (طباطبائي، 1390ق، ج 12، ص 534). براي آنكه انسان مسير درست سعادت را انتخاب كند، علاوه بر بيرون آمدن از عالم غفلت و به‌دست آوردن بينش‌هاي صحيح و ضروري؛ بايد ميل و گرايش به پذيرش موعظه و پند و اندرز نيز داشته باشد؛ چراکه گاهي توجه به ماديات و پيروي از هواهاي نفساني انسان را سنگدل ساخته و گرايش به حقايق را در او كاهش مي‌دهد.
    براساس آية «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» (ذاريات: 55)، پند و اندرز خداباوران را سود مى‏بخشد؛ چراکه تنها دل‌هاي آنان گرايش به پذيرش موعظه دارد. اگر بخواهيم در قالب مثال بيان کنيم؛ پند و اندرزي كه از دهان فرستادگان الهى و جانشينان معصوم آنها و نيز عالمان رباني خارج مى‏شود، به بذرهاي کشاورزي مي‌ماند که در زمين پاشيده مي‌شود. به‌طور قطع بذرهايي که روي سنگ يا روي قشر نازک خاک که روي سنگ را پوشانده و محل کافي براي ريشه کردن ندارد، رشد نخواهد کرد و تنها در خاک حاصلخير رشد مي‌کند. پند و اندرز نيز تنها در دل‌هاى خداباوران نفوذ مي‌کند؛ چراکه روح حق‌جويى و حق‏طلبى بر آن حاكم است. همچنين براساس آية 17 «نور» پذيرش موعظه نشانه ايمان حقيقي و راستين است: «يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَداً إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ». اين آيه به يکي از ويژگي‌هاي مؤمنان؛ يعني اندرزپذيري اشاره مي‌کند. زمخشري مي‌گويد در فراز «إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ» تهييج و هشداري است براي خداباوران، تا پند گيرند و تذکر مطلبي است که موجب مي‌شود خداباوران بازگشت از آن حالت را ترک کنند (بر حال ايمان و باور خود پايدار بمانند)؛ که آن حال، اتصاف مؤمنان و خداباوران به ايمان است که مانع ايشان از هر کار ناپسندي مي‌گردد (زمخشري، 1407ق، ج 3، ص 221).
    ج. پذيرش هدايت الهي
    پذيرش هدايت الهي از ديگر آثاري است که باور و ايمان به خداوند در کمال گرايشي شخص خداباور ايفا مي‌کند. هدايت را به سه قسم: 1. عامه تکويني؛ 2. خاصه تکويني؛ 3. هدايت تشريعي تقسيم کرده‌اند. هدايت عامه تکويني هدايت موجودات (جاندار و بى‌جان، مختار و غيرمختار) را شامل مى‌شود؛ که از طريق خلق قوا، استعدادها و فراهم ‌ساختن زمينه‌ها براى رسيدن هر موجودى به كمالى كه لايق اوست، صورت مى‌پذيرد. هدايت خاصۀ تکويني مخصوص انسان است؛ چراکه انسان از قوا، استعدادها و ظرفيت‌هاى بيشترى برخوردار است و غايت او متعالى‌تر از مقصد ساير موجودات است. هدايت تشريعى عبارت است از آموزه‌هاى عقل، فطرت و قانون سعادت‌بخشى كه خداوند به‌وسيلۀ وحى در اختيار انسان مى‌نهد و با امر به فضايل و خوبى‌ها و نهى از رذايل و بدى‌ها او را آگاه مى‌كند كه با انتخاب خويش راهى را برگزيند كه به سعادت وى منتهى مى‌گردد (مصباح يزدي، 1390، ص 256). اين قسم هدايت نيز دو گونه است: يكى ارائه طريق؛ يعنى صرف نشان‌ دادن راه؛ و ديگر ايصال به‌مطلوب؛ يعنى دست طرف را گرفتن و به مقصدش رساندن‏.
    انسان‌ها در برابر هدايت تشريعي گونه اول (ارائه طريق) ـ با توجه به اختياري که دارند ـ دو گونه موضع اتخاذ مي‌کنند: برخي در برابر آن سرپيچي و طغيان مي‌کنند و برخي ديگر راه تسليم و اطاعت پيش مي‌‌گيرند؛ و به‌دنبال گرايش به اين هدايت و تسليم در برابر آن است که توفيق مي‌يابند به مرحلۀ هدايت به معناي ايصال الي‌المطلوب قدم گذارند. اين مطلب از آيۀ «وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ يُضِلُّ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» (نحل: 93) استفاده مي‌شود. آيۀ شريفه از هدايت به معناي «راهبري» و «ايصال الى المطلوب» حکايت دارد؛ البته تنها خداباوران هستند که درصدد اطاعت و عمل به تكاليف و وظايف خويش برآمده‌ و به هدايت ايصال الي‌المطلوب نايل مى‌شوند (مصباح يزدي، 1390، ص 256)؛ زيرا همان‌طور که بيان کرديم شخص مؤمن و خداباور پس از ايمان، چنان حالت انعطاف و خضوعي در پيشگاه حق مي‌يابد که در برابر هر مصداقي از مصاديق حق، با نرمي و انعطاف برخورد مي‌کند؛ شبيه حالتي که خداوند براي مؤمنان در آيۀ کريمۀ «وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُم‏» (حج: 54) ترسيم فرموده است. پذيرش هدايت الهي يکي از مصاديق پذيرش حق است؛ ازاين‌رو خداوند در وصف مؤمنان و خداباوران مي‌فرمايد: «طس تِلْكَ آياتُ الْقُرْآنِ وَ كِتابٍ مُبِينٍ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنِينَ» (نمل: 1ـ2). در آيه شريفه، قرآن خود را هادي و راهبر مؤمنان معرفي مي‌کند. آن افرادي که هم از نظر مبانى اعتقادى و هم عملى راه صاف را برگزيده‏اند، گرچه آنها مؤمن و باورمند به خدا هستند و در مسير هدايت قرار دارند؛ بااين‌حال باز مورد هدايتِ قرآن هستند. بنابراين مي‌توان گفت خداباوران در پرتو باورمندي به خدا و ارتقا و رشد بُعد گرايشي خود در مسير هدايت عام از هدايتي ويژه‌اي نيز برخوردار هستند.
    به موازات مراتب ايمان، هدايت به صراط مستقيم نيز مراتبى دارد (مصباح يزدي، 1390، ص 256). اين مطلب از آيه «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدى‏» (کهف: 13) قابل استفاده است. بنابراين مي‌توان گفت در برابر درجۀ اول ايمان، درجۀ اول هدايت قرار دارد و با نيل به درجۀ دوم ايمان، انسان از درجۀ دوم هدايت برخوردار مى‌شود و با رشد در ساير درجات ايمان، انسان حائز درجات بالاتر هدايت مى‌گردد. علاوه بر اينکه هدايت از لحاظ کمّي و مرتبه‌اي داراي مراتب مختلفي است؛ از لحاظ كيفى نيز گسترش پيدا مى‌كند. هدايت معنوى علاوه بر افزايش كمّى، افزايش كيفى نيز دارد و آثار افزايش كيفى در حالات و رفتار انسان به‌خوبى نمايان مى‌شود. از نمودهاى بارز گسترش كيفى هدايت معنوى، حالاتى است كه هنگام عبادت از اولياى الهى سر مى‌زده؛ چنان‌كه دربارۀ فاطمه زهرا نقل شده كه به هنگام عبادت، بند بند وجودش به لرزه مى‌افتاد (همان).
    2ـ3. محبت و دوستي
    محبت و دوست داشتن يكى از اميال فطرى انسان و از سنخ ميل به جذب، انجذاب و كشش و پيوستن وجودى و ادراكى است؛ که در آن، دل متوجه محبوب مي‌شود و مي‌خواهد به او نزديک بشود و هيچ فاصله‌اي بين او و محبوب نماند (مصباح يزدي، 1392). دين اسلام آييني است متصل به وحي، که جهت اين ميل را ترسيم و مصاديق محبوب را براي دين‌داران بيان کرده است. فضيل‌بن يسار مي‌گويد از امام صادق از حب و بغض (محبت و دشمن) پرسيدم كه آيا از [نشانه‌هاي] ايمان است؟ فرمود: مگر ايمان چيزى غير از حب و بغض است؟ سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «لكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» (برقى، 1371ق‏، ج 1، ص 262). در اين روايت، حضرت ايمان را حقيقتي غير از حب و بغض نمي‌داند. با توجه به اينکه حب و بغض به گرايش‌هاي انسان مربوط مي‌شود؛ مي‌توان گفت ايمان و باور به خداوند در گرايش‌هاي انسان تأثير‌گذار است و حب و بغض، انسان را جهت مي‌دهد. در اين روايت حضرت براي مدعاي خود به آيه «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيانَ أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» استناد کرده‌اند. از ضميمه قرار دادنِ استناد امام به آيه شريفه و با عنايت به فراز «أُولئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» مي‌توان استفاده کرد کساني که حب و بغضشان براساس ايمان به خداست، بعد گرايشي خود را در مسير رشد و کمال قرار داده‌اند و اينان به سعادت ابدي راه مي‌يابند.
    الف. محبت و دوستي با خدا
    انسان فطرتاً به‌سوي حب خداوند گرايش دارد؛ زيرا خداى سبحان از هر جهت كه حساب كنيم، اهليت آن را دارد كه دوستش بداريم؛ براى اينكه هستى او به ذات خودش است، نه عاريتى و كمال او غيرمتناهى است؛ درحالى‌كه هر كمالى ديگر متناهى و محدود است (طباطبائي، 1374، ج ‏1، ص 621). گرچه بُعد گرايشي انسان فطرتاً به‌سوي محبت خداي متعال تمايل دارد؛ اما براي رشد و کمال يافتن اين بُعدِ وجودي بايد فطرتش از مسير صحيح خارج نشود و موانعي که براي عشق و محبت به خدا بر سر راهش وجود دارد را برطرف سازد؛ در غير اين صورت اين ميل و گرايش فطري به فعليت نمي‌رسد. شرک از موانع مهمِ محبت به خداوند است. قرآن کريم در اين زمينه مي‌فرمايد: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذابِ» (بقره: 165). مِن در «وَ مِنَ‌النَّاسِ» براى تبعيض است؛ يعنى بعضى از مردم‏ و مراد از «انداد» بت‌هايى است كه مشركان آنها را مى‏پرستيدند. بنابراين معناي آيه اين است که بعضى از مردم بت‏ها را (كه غير خداست) مانند خدا قرار مي‌دهند (طبرسي، 1372‏، ج 2، ص 151).
    در آيه مورد بحث، روى سخن متوجه كسانى است كه به‌سبب شرک و کفرشان، نه‌تنها بُعد گرايشي خود را در مسير محبت به خدا به‌فعليت نرساندند؛ بلکه از اين مسير منحرف شده و به بت‌هاي خود عشق ورزيدند؛ عشقى كه تنها شايسته خداوند است كه منبع همۀ كمالات و بخشندۀ همه نعمت‌هاست. در ادامه، آيه محبت به خدا را يکي از آثار ايمان و باور به ذات اقدس اله مي‌شمرد: «الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ» براين‌‌اساس مؤمنان و خداباوران عشق و علاقه بيشترى به يگانه خالق هستي دارند؛ چراكه آنها مردمى دانا هستند و هرگز ذات پاك او را كه منبع‏ همه كمالات است، رها نمى‏كنند. هر ميل و محبتى در برابر عشق خدا در نظرشان بى‌ارزش و ناچيز است (مکارم شيرازي و ديگران، 1371‏، ج 1، ص 565). در پرتو ايمان و باور به خدا، شخص خداباور حتي مجذوب و مدهوش نشانه‌هاي محبوب خود، يعني خداي متعال مي‌شود. قرآن در وصف چنين افراد دلباخته‌اي مي‌فرمايد: «إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لايَسْتَكْبِرُونَ» (سجده: 15). خداوند در اين آيه برخي از ويژگي‌هاي مؤمنان راستين را برشمرده است. تعبير به «انما» كه معمولاً براى حصر است، بيانگر اين نكته است كه هرگاه كسى دم از ايمان مى‏زند و داراى ويژگي‌هايى كه در اين آيات آمده، نيست؛ در صف مؤمنان راستين نمى‏باشد. او فردى ضعيف‌الايمان است كه نمى‏توان وى را به‌حساب آورد. آنها کساني هستند که به‌محض شنيدن آيات الهى، به سجده مى‏افتند. تعبير به «خروا» به‌جاى «سجدوا»، اشاره به نكتۀ لطيفى است كه اين گروه مؤمنان بيدار دل به‌هنگام شنيدن آيات قرآن، چنان شيفته و مجذوب سخنان پروردگار مى‏شوند كه بى‌اختيار به سجده مى‏افتند و دل و جان را در اين راه از دست مى‏دهند (همان، ج 17، ص 146). همان‌گونه که دربارۀ حضرت ابراهيم نقل شده كه آن حضرت نيمه‌هاى شب گله پرشمار خود را از بيابانى عبور مى‌داد؛ ناگهان شنيد كه جبرئيل بين زمين و آسمان فرياد زد: «سبوح قدوس». حضرت ابراهيم بى‌هوش شد و پس از به‌هوش آمدن گفت: اگر يك بار ديگر نام محبوبم را ببرى، نيمى از گوسفندانم را به تو مى‌بخشم. پس از آنكه مجدداً نام محبوب خود را شنيد، گفت: اگر ديگر بار تكرار كنى، همه گوسفندانم را به تو مى‌بخشم؛ و بدين‌ترتيب همۀ دارايى خود را در برابر شنيدن نام محبوبش تقديم كرد (مصباح يزدي، 1391ب، ج 2، ص 290).
    ب. محبت و دوستي اجتماعي
    افراد بشر مدني‌الطبع‌اند؛ يعني به‌گونه‌اي آفريده شده‌اند که در رفع احتياجات و نيازهاي خود به يکديگر محتاج هستند. از طرفي، خودخواهي و منفعت‌طلبي موجب نزاع بين افراد مي‌شود. محبت و دوستي موجب اتحاد و يک‌رنگ‌شدن مي‌شود و جماعت بسيار را با وجود سليقه‌هاي مختلف، به‌منزلۀ يک شخص واحد مي‌گرداند. البته بايد توجه داشت محبت مرغوب که سبب يگانگي و وحدت‌آور است، در پرتو ايمان و باور به خداي متعال محقق مي‌گردد (ابن‌مسکويه، 1369، ص 245). خداوند محبت و دوستي اجتماعي را نيز بر محور ايمان و پرهيزكاري و براساس دين الهي، مهار و محدود كرده و اجازۀ تجاوز از اين حدود را نمي‌دهد. براين‌اساس است که ملاک محبت و برادري را ايمان قرار داده است: «وَالْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ» (توبه: 71). براساس اين آيه، ملاک گرايش خداباوران در دوستي و محبت به يکديگر، ايمان است. خداباوران در پرتوي ايمان و باور به خدا گوش به فرمان خداوند مي‌دهند و از محبت و دوستي با کافران خودداري مي‌کنند: «لايَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْ‏ءٍ...» (آل‌عمران: 28). كلمۀ اولياء، جمع كلمۀ «ولى» است، كه از مادۀ ولايت است. گرچه ولايت در اصل به معناى مالكيت تدبير امر است‏؛ ولى در مورد حب نيز استعمال شده و به‌تدريج استعمالش زياد شد، و اين بدان مناسبت بود كه غالباً ولايت مستلزم تصرف يك دوست در امور دوست ديگر است. يك ولى در امور مولى‌عليه (يعنى كسى كه تحت سرپرستى اوست) دخالت مى‏كند، تا پاسخگوى علاقۀ او نسبت به خودش باشد. يك مولى‌عليه اجازه دخالت در امور خود را به ولي‌اش مى‏دهد، تا بيشتر به او تقرب جويد؛ اجازه مى‏دهد چون متأثر از خواست و ساير شئون روحى اوست، پس تصرف محبوب در زندگى محب، هيچ‌گاه خالى از حب نيست‏ (طباطبائي، 1390ق، ج 3، ص 151).
    مؤمنان بايد بُعد گرايشي خود را آنچنان رشد و ارتقا دهند تا با خويشاوندان خود که با خدا و رسولش دشمن هستند، به‌خاطر روابط خويشاوندي، دوستي و محبت نکنند. در اين زمينه قرآن مي‌فرمايد «لاتَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ كانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِي اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (مجادله: 22). در آيه شريفه، يافتن قومى با ويژگي محبت و مودت با دشمن خدا را نفى کرده، مى‏فرمايد: چنين مؤمناني نخواهى يافت. و اين كنايه است از اينكه ايمان راستين به خدا و روز جزا با چنين صفاتى نمى‏سازد. آن‌كس كه واقعاً به خدا و رسول و روز جزا ايمان دارد، ممكن نيست گرايش و ميلي در دوستي با دشمنان خدا داشته باشند؛ هرچند كه همه قسم سبب و انگيزه دوستى در آنان وجود داشته باشد؛ مثل اينكه پدرش يا پسرش يا برادرش باشد، و يا قرابتى ديگر داشته باشد؛ براى اينكه اين چنين دوستى با ايمان به خدا منافات دارد (همان، ج 19، ص 196).
    3ـ3. اميد به‌خدا و ترس از عذاب الهي
    يکي از مهم‌ترين انگيزه‌هايي که در رفتار انسان تأثير مي‌گذارد، ترس از ضرر (خوف) و اميد به جلب سود و منفعت (رجا) است (مصباح يزدي، 1393، ص 215). يکي از ثمرات خداباوري در بعد گرايشي انسان، ايجاد اميد به نعمت و رحمت پروردگار و خوف و ترس از عذاب الهي است.
    وقتي انسان گمان دارد که در آينده نعمتي نصيب او مي‌شود و از آن بهره‌مند مي‌گردد، احساس خوب و مطلوبي به‌وي دست‌ مي‌دهد که ما آن را «رجا» و «اميد» مي‌ناميم (مصباح يزدي، 1391ب, ج 1، ص 245).
    مراد از خوف از خدا نيز در واقع خوف و ترس ما از رفتار زشت و ناپسند خودمان است که براساس قوانين تشريعي الهي عذاب و کيفر خداوند بر آنها مترتب مي‌گردد (همان).
    آيۀ «إِنَّما يُؤْمِنُ بِآياتِنَا الَّذِينَ إِذا ذُكِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ تَتَجافى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (سجده: 15ـ16) يکي از ويژگي‌هاي خداباوران را خوف و رجاء مي‌داند. همان‌طور که در تفسير نمونه آمده، تعبير به «انما» كه معمولاً براى حصر است، بيانگر اين نكته است كه هرگاه كسى دم از ايمان مى‏زند و داراى ويژگي‌هايى كه در اين آيات آمده، نيست؛ در صف مؤمنان راستين نمى‏باشد. براساس آيه شريفه، مؤمنان راستين نه از غضب و عذاب او ايمن مى‏شوند و نه از رحمتش مأيوس مى‏گردند. توازن اين بيم و اميد كه ضامن تكامل و پيشروى آنها در راه خداست، همواره در وجودشان حكم‌فرماست؛ چراكه غلبه خوف بر اميد، انسان را به يأس و سستى مى‏كشاند؛ و غلبۀ رجاء و طمع نيز انسان را به غرور و غفلت وامى‏دارد؛ و اين هردو، دشمن حركت تكاملى انسان در سير او به‌سوى خداست (مکارم شيرازي و ديگران، 1371، ج 17، ص 147).
    خوف و رجا دو بال خداباوران براي پرواز به‌سوي کمال و سعادت است: آية «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب‏» (زمر: 9) در مقايسۀ مشرک و مؤمن، سه ويژگي شخص خداباور و مؤمن را برمي‌شمارد: يکي آنکه در ساعات شب در عبادت است؛ دوم اينکه از عذاب خدا مى‏ترسد؛ و سومين ويژگي او اميد به رحمت خدايش است. مؤمن پيوسته ميان خوف و رجا زندگى مى‏كند‏. براساس اين آيه، مؤمن تنها از خدا مي‌ترسد و فقط به او اميد دارد؛ در مقابل تنها کافران از رحمت الهي مأيوس مي‌شوند: «لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ» (يوسف: 87). علامه طباطبائي در تفسير آيۀ شريفه مي‌فرمايد: كلمه «روح» ـ به فتح راء و سكون واو ـ به معناى نفس و يا نفس خوش است؛ هرجا استعمال شود، كنايه از راحتى است، كه ضد تعب و خستگى است. و وجه اين كنايه اين است كه شدت و بيچارگى و بسته ‌شدن راه نجات در نظر انسان، نوعى اختناق و خفگى تصور مى‏شود؛ همچنان‌كه مقابل آن يعنى نجات يافتن به فراخناى فرج و پيروزى و عافيت، نوعى تنفس و راحتى به‌‌نظر مى‏رسد؛ و لذا مى‏گويند خداوند «يفرج الهم و ينفس الكرب ـ اندوه را به فرج، و گرفتارى را به نفس راحت مبدل مى‏سازد». پس روحى كه منسوب به خداست همان فرج بعد از شدتى است كه به اذن خدا و مشيت او صورت مى‏گيرد (طباطبائي، 1374، ج 11، ص 320). بنابراين بُعد گرايشي شخص خداباور به‌گونه‌اي در مسير کمال قرار مي‌گيرد که در مشکلات به يگانه خالق هستي روي مي‌آورد و از او انتظار فرج و گشايش امور را دارد؛ اما شخص کافر چون رحمت و قدرت خداي عالميان را ناديده مي‌گيرد، با بن‌بست و نااميدي مواجه مي‌شود.
    4ـ3. آرامش رواني
    اطمئنان و آرامش از مقولة شناخت نيست؛ بلكه از حالات احساسي است. آرمان روان‌شناس‌ها حصول آرامش است. امروز بزرگ‌ترين دردي كه بشر به آن مبتلاست، ناآرامي است. براساس آيات قرآن تنها يك چيز مي‏تواند براي انسان آرامش را در مقابل اضطراب بياورد و آن ياد خداست «أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28).
    انسان در پرتو اعتقاد و باور به خداوند، آنچنان است كه گويى تكيه‌گاهى محكم و يار و ياور و حامى و پشتيبانى بسيار دلسوز و نيرومند براى خود پيدا كرده است و اين باعث احساس آرامش‌خاطر و اطمينان نفس وى مى‌شود.
    انسان اگر موجودى را شناخت كه در ارتباط با او، همه نيازهايش را مى‌تواند تأمين كند؛ در مشکلات و موانع دل به او مي‌بندد و آرامش خاطر در او پديدار مى‌گردد و نسبت به آينده نگرانى و اضطرابى نخواهد داشت؛ چون مى‌داند كمبودها وسيلۀ او رفع مى‌گردد؛ در غير اين‌صورت همواره درون او آكنده از دلهره و اضطراب است. ازاين‌رو شخص خداباور چون دست نصرت خدا را در رفع مشکلات مي‌بيند، بعُد گرايشي خود را آنچنان رشد مي‌دهد که به‌دليل ارتباط و باور عميقش به قدرت و علم و حکمت لايزال الهي، در تمام حوادث زندگي از آرامش خاصي برخوردار است. يکي از آياتي که به اين نکته اشاره دارد آيۀ 62ـ63 سورة «يونس» است که مي‌فرمايد: «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُون‏» (يونس: 62ـ63).
    آيه شريفه به صراحت بيان مي‌کند اولياء و دوستان باري‌تعالي، يعني همان باورمندان به ذات اقدس الهي، هيچ نگراني و هراسي ندارند؛ بلکه به‌دليل اتصال به رحمت و قدرت لايزال الهي، وجودي سرشار از آرامش و اطمينان هستند.
    خوف و ترس معمولاً از احتمال فقدان نعمت‌هايي که انسان در اختيار دارد و يا خطراتي که ممکن است در آينده او را تهديد کند ناشي مي‌شود. و غم و اندوه معمولاً نسبت به گذشته و فقدان امکانات و نعمت‌هايي است که در اختيار داشته و از آن محروم گشته است. براساس آيه مذکور، فرد خداباور از اين‎گونه نگراني‌ها در امان است؛ چراکه مي‌داند تدبير امور به‌دست خداست و هيچ سببي بدون اذن او تأثير نخواهد داشت و خداوند هيچ رنج و زحمت و مصيبتي را که براي او تحمل شود، بي‌اجر و ثواب نخواهد گذاشت. وقتي چنين يقيني به‌کسي دست داد، ديگر از هيچ پيش‌آمد ناگواري اندوهناک نمي‌شود و از هيچ خطري احتمالي نمي‌ترسد. بنابراين غم‌ها و ترس‌هايي که ديگران را دائماً در حال اضطراب و نگراني نسبت به گذشته و آينده نگه مي‌دارد، در وجود باورمندان به خدا که به اقيانوس فضل و رحمت الهي متصل شده‌اند، راه نخواهد يافت. چنان‌که قطره‌اي از باران وقتي از آسمان مي‌چکد با اندک نسيمي تغيير مسير مي‌دهد؛ ولي وقتي همين قطره به اقيانوس متصل شود، سهمگين‌ترين طوفان‌ها هم در آن، کم‌اثر است. هرچند که آنچه از حزن و خوف در وهله اول به ذهن تبادر مي‌کند، نگراني‌ها و افسوس‌هاي مادي و دنيوي است؛ اما برطرف شدن همۀ بيم‌ها و اندوه‌هاي انسان، تنها هنگامي تحقق مي‌يابد که انسان تمام نعمت‌هايي را که مستحق آن است يا بناست به فضل الهي شامل حالش شود، داشته باشد؛ و هيچ‌يک از اين نعمت‌ها در معرض زوال نباشد. بي‌ترديد اين همان کمال و سعادت جاويد است که در آخرت محقق خواهد شد (مکارم شيرازي و ديگران، 1371، ج 8، ص 332).
    حاصل اينکه خداباوري عاملي بسيار مهم است که با برطرف‌کردن نگراني‌هاي دنيوي و اخروي انسان، آرامش را به او تقديم مي‌کند.
    نتيجه‌گيري
    1. خداباوري در موارد متعددي در اميال و گرايش‌هاي غريزي و انساني باورمند به خداوند اثرگذار بوده و او را در نيل به سعادت ابدي ياري مي‌کند.
    2. شخص خداباور ضمن استفاده از مال دنيا در مسير حلال، مازاد اموال خويش را در مسيرهايي که خداوند تعيين فرموده، مانند انفاق و رسيدگي به محرومان به‌مصرف مي‌رساند.
    3. باورمند به خداي متعال، ابراز عطوفت و مهرباني خويش به فرزندان و پدر و مادر را به‌رنگ ايمان و باور به ذات اقدس اله زينت مي‌بخشد.
    4. باور به يگانه خالق هستي، قلب انسان را براي تسليم شدن در برابر حق و پذيرش دعوت پيامبران الهي و محتواي دعوتشان نرم‌تر و آماده‌تر مي‌کند.
    5. شخص خداباور مجذوب و مدهوش نشانه‌هاي محبوب خود، يعني خداي متعال مي‌شود و از محبت و دوستي با دشمنان او خودداري مي‌‌‌کند.
    6. کسي که به خدا ايمان دارد، تنها به نعمت و رحمت پروردگار اميد دارد و از غير او نوميد است.
    7. انسان در پرتو اعتقاد و باور به خداوند آنچنان است كه گويى تكيه‌گاهى محكم و يار و ياور و حامى و پشتيبانى بسيار دلسوز و نيرومند براى خود پيدا كرده است و اين باعث احساس آرامش‌خاطر و اطمينان نفس وى مى‌شود.
     

    References: 
    • ابن‌عاشور، محمدطاهر، 1420ق، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.
    • ابن‌فارس، احمد، 1404ق، معجم مقاييس اللغة، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
    • ابن‌مسکويه، محمدبن احمد، 1369، اخلاق و سعادت، ترجمة امين نصرت بيگم، تهران، فيض کاشان.
    • ابن‌منظور، محمدبن مکرم، 1300ق، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار صادر.
    • آقايي، اميدعلي، 1398، «رهاوردهاي آيت‌الله مصباح در بررسي اقسام ميل چيستي و اقسام تزاحم ميل با استناد به آيات قرآن»، معرفت، ش 257، ص 11ـ22.
    • برقى، احمدبن محمدبن خالد، 1371ق، المحاسن، تصحيح جلال‌الدين محدث، چ دوم، قم، دار الكتب الاسلاميه.
    • حامد، عبدالکريم، 1421ق، تهذيب اللغة، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • راغب اصفهانى، حسين‌بن محمد، 1412ق، مفردات ألفاظ القرآن، بيروت، دار القلم‏.
    • رجبي، محمود، 1394، انسان‌شناسي، چ بيستم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • زمخشرى، محمودبن عمر، 1407ق، الكشاف، تصحيح مصطفي حسين احمد، چ سوم، بيروت، دارالكتاب العربي‏.
    • سركار، محمد، 1388، عوامل کمال انسان از منظر قرآن، پايان‌نامة کارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث، قم، جامعة‌المصطفي العالميه.
    • شعاري‌نژاد، علي‌اکبر، 1371، درآمدي بر روان‌شناسي انسان، تهران، آزاده.
    • طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن‏، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات‏.
    • ـــــ ، 1374، الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني، قم، جامعة مدرسين.
    • طبرسى، فضل‌بن حسن‏، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، تصحيح فضل‌الله يزدى طباطبايى و هاشم رسولي، چ سوم، نهران، ناصر خسرو.
    • ف‍ي‍وم‍ي‌، اح‍م‍دب‍ن‌ م‍ح‍م‍د، 1414ق، المصباح ال‍م‍ن‍ي‍ر‌، چ دوم، قم، هجرت.
    • قائمي‌اميري، محمدمهدي، 1392، دروس آيت‌الله ممدوحي، شناخت از نظر قرآن و اسلام، چ پنجم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مصباح يزدي، محمدتقي 1380، به سوي خودسازي، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1390، به سوي تو، چ سوم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1391الف, معارف قرآن: خداشناسى، کيهان‌شناسى، انسان‌شناسى، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1391ب، سجاده‌هاي سلوک، چ دوم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • ـــــ ، 1392، سخنراني آيت‌الله مصباح يزدي، در: mesbaheyazdi.ir
    • ـــــ ، 1393، جرعه ای از دریای راز، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1394، اخلاق در قرآن (معارف قرآن 7)، چ هشتم، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
    • مطهري، مرتضي، 1384، مجموعه آثار، چ هفتم، تهران، صدرا.
    • معين، محمد، 1371، فرهنگ فارسي معين، تهران، اميرکبير.
    • مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، 1371، تفسير نمونه، چ دهم، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زندی، محسن، سلطانی بیرامی، اسمعیل.(1401) نقش خداباوری در کمال گرایشی انسان از منظر قرآن. فصلنامه معرفت، 31(11)، 21-32

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محسن زندی؛ اسمعیل سلطانی بیرامی."نقش خداباوری در کمال گرایشی انسان از منظر قرآن". فصلنامه معرفت، 31، 11، 1401، 21-32

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زندی، محسن، سلطانی بیرامی، اسمعیل.(1401) 'نقش خداباوری در کمال گرایشی انسان از منظر قرآن'، فصلنامه معرفت، 31(11), pp. 21-32

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    زندی، محسن، سلطانی بیرامی، اسمعیل. نقش خداباوری در کمال گرایشی انسان از منظر قرآن. معرفت، 31, 1401؛ 31(11): 21-32