تأملی در آیات فراخوان آدمی به تفکر زاینده و فزایندۀ باور به معاد


Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
قرآن در آيات متعددي بر انديشيدن و خردورزي تأکيد کرده است. تفکر، اساس حيات انساني است؛ زيرا انسان و درك او از عالم آفرينش و آفريدگار، رابطهاي که با حق برقرار ميکند، به تفکر او وابسته است. از ديدگاه قرآن، اساس هدايت و رشد انسان در گرو شکوفايي نيروي انديشه و ميزان بهرهمندي از آن است. قرآن کريم تفکر را يکي از اوصاف خردمندان دانسته و در آيه 191سورة «آلعمران» ميفرمايد: «اَلَّذِينَ يَذْكُرُونَ اَللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ»؛ [خردمندان] همواره خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد ميکنند، و پيوسته در آفرينش آسمانها و زمين ميانديشند، [و از عمق قلب همراه با زبان مي گويند:] پروردگارا! اين [جهان با عظمت] را بيهوده نيافريدي، تو از هر عيب و نقصي منزه و پاکي؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار.
قرآن کريم اساسيترين موضوعاتي را که انديشيدن و کاوش در آنها، روشنکنندۀ راه هدايت و تحولآفرين در زندگي انسان است، به بهترين شکل معرفي کرده است. نتيجۀ تفکر در برخي از اين موضوعات رابطۀ مستقيمي با مبحث اعتقاد به معاد داشته، گاه باعث ايجاد باور به معاد در ناباوران ميگردد و گاه موجب تقويت باور به معاد در افرادي است که اعتقادي به وجود عالم ديگري غير از دنيايي که در آن زندگي ميکنند، دارند؛ اما بهدليل گرايش به دنيا و مأنوس بودن با ماديات، طوري زندگي ميکنند که گويا اعتقادي به عالم آخرت ندارند. يکي از مهمترين عواملِ مؤثر در ايجاد و تقويت باور به معاد، تفکر است؛ اکنون اين سؤال مطرح است که تفکر چه نقشي در ايجاد و تقويت باور به معاد دارد؟ اين نوشتار در پي يافتن پاسخ به اين پرسش مهم، ميکوشد.
در تعداد قابلتوجهى از آيات قرآن کريم، مستقيم و غيرمستقيم، به بحث معاد پرداخته شده است. اين باور، آثار سازنده و مثبت فراوانى در زندگى فردى و اجتماعى بر جاى ميگذارد و زمينه را براى تربيت انسانهاى مؤمن و تحقق جامعۀ توحيدى فراهم آورده، باعث ميشود انسان به حياتي معنادار برسد و هدفدار زندگي کند. اهتمام فوقالعادۀ قرآن در تبيين امر معاد، ضرورت توجه دائمي به آن را ميطلبد. بااينحال شاهديم که غالب افراد در عمل، گرايش به دنيا دارند و اعمال و رفتارهاي آنها سازگار با رفتار آخرتباوران نيست؛ ازاينرو ضرورت پرداختن به بحث از معاد و يافتن راهي براي برونرفت از اين حالت روشن ميگردد؛ تفکر بهعنوان يکي از راهکارهاي قرآني ميتواند عالم آخرت را پيوسته در کانون توجه ما قرار دهد.
هرچند تا کنون آثار فراواني به بررسي موضوع «معاد» پرداختهاند؛ اما اثري که بهطور خاص اين مسئله را به روش تفسير موضوعي بررسي کرده باشد، يافت نشد. تنها اثري که به نقش تعقل در تثبيت و تقويت ايمان اشاره کرده، تحقيقي است با عنوان عوامل تثبيت و تزلزل ايمان در عصر غيبت (امام، 1392)، که در فصل تبعيت از حکم عقل که مترادف با تفکر در نظر گرفته شده، به تأثیر تعقل در ايمان پرداخته است و شامل ايمان به معاد نيز ميشود. اما اين اثر نيز علاوه بر قرآني نبودن، موضوعاتي را که براي تعقل دربارۀ معاد لازم است تا موجب تقويت ايمان به معاد شود را بيان نکرده است. بدينروي، موضوع حاضر سزاوار پژوهشي مستقل است.
در اين نوشتار با تکيه بر تحليل و تفسير آيات به روش تفسير موضوعي، به چگونگي نقشآفريني تفکر در ايجاد و تقويت باور به معاد پرداختهايم.
1. مفهومشناسي
1ـ1. تفکر
ماده «فکر» در لغت به اين معاني بهکار رفته است: انديشه، نياز (جوهري، 1376ق، ج 2، ص 783)؛ نظر (فيومى، 1414ق، ج 2، ص 479)؛ قوهاي که در مغز انسان قرار داده شده؛ اثر اين قوه عبارت است از مرتب کردن اموري در ذهن براي رسيدن به مطلوب، اعم از اينکه اين مطلوب علم يقيني باشد يا ظني که به مرتبه يقين نميرسد (طريحى، 1375، ج 3، ص 444)؛ نيرويي که آدمي را به علمِ به معلوم ميرساند (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 643). از نظر کتب لغت، افعال مشتق از ماده «ف ک ر» که عبارتند از«فَکَّر»، «تَفَکَّرَ»، «أَفکَرَ»، «إفتَکَرَ»، «فَکَرَ» همه به معناي انديشيدن و تأمل کردن است (مرتضي زبيدي، 1414ق، ج 7، ص 359). در تعريف منطقي، «فکر» عبارت است از: حرکت ذهن از مجهول بهسوي معلومات موجود در ذهن و سپس حرکت از آن معلومات بهسوي مجهول براي تبديل آن به معلوم (خوانساري، 1367، ص 16). علامه طباطبائي نيز فكر را نوعى سير و مرور بر معلومات موجود حاضر در ذهن معنا کرده است سيري که از طريق آن، مجهولاتى که لازمۀ آن معلومات است براى انسان كشف ميشود (طباطبائى، 1390ق، ج 2، ص 248). اما ظاهراً در اصل لغتِ فکر، قيودي که اهل معقول اخذ کردهاند، ضرورت ندارد و عرفاً معناي فکر هر نوع فعاليتي ذهني را شامل ميشود که با نوعي تمرکز بر امري ذهني انجام گيرد؛ خواه بهصورت قياس منطقي باشد و خواه بهصورتهاي ديگر؛ و ظاهراً در آيات و روايات هم، چنين معناي عام از فکر مراد است (ر.ک: مصباح يزدي، 1398، ص 407). مراد ما در اين تحقيق همين تعريف عرفي از تفکر است.
از ديدگاه متخصصان تعليم و تربيت و روانشناسي، تفکر رفتاری شناختي است، که رمزهايي را به کار برده؛ ساختن مفاهيم و افکار است (شعارينژاد، 1376، ص 422)، و يا يک فرايند است؛ فرايندي که عناصر و کارکردهاي مختلفي دارد؛ و از تعامل عناصر مختلف و ترکيب کارکردهاي متفاوت، اعمالي در ذهن شکل ميگيرد که تفکر ناميده ميشود و در نتيجۀ شکلگيري اين اعمال در ذهن، معرفت موردنظر ما حاصل ميشود (شعباني، 1382، ص 44؛ سرتيپزاده، 1390، ص 29).
2ـ1. معاد
واژۀ «معاد» بر وزن مَفعَل است. اين وزن، بين اسم زمان يا اسم مکان و يا مصدر ميميمشترک است (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 594). در لغت از ماده «عود» با فتحه «عين» و سکون «واو»؛ و مترادف با آن به معناي بازگشتن (صاحببن عباد، 1414ق، ج 2، ص 126)، مکان يا زمان بازگشت، و آخرت را گويند (جوهري، 1376ق، ج 2، ص 514).
در اصطلاح متکلمان به معناي محلي است که انسان بعد از مرگ به آن منتقل ميشود (ابنسينا، 1382، ص 52؛ رباني گلپايگاني، 1387، ج 2، ص 178)؛ يا عود انسان است به حيات، بعد از طريان موت (لاهيجى، 1383، ص 620)؛ بهعبارت ديگر، معناي معاد اين است كه هر فردي كه در اين عالم بهوجود ميآيد، پس از مرگ، در رستاخيز زنده ميشود و تا ابد زنده خواهد بود (مصباح يزدي، 1388، ص 171)؛ مقصود ما از معاد، قسمتي از زندگي انسان است که با مرگ آغاز ميشود و هر دو بخش حيات برزخي و قيامت کبري را شامل ميشود.
3ـ1. باور به معاد
مراد از باور به معاد در اينجا همان ايمان به معاد است که در قرآن (توبه: 29و44؛ مجادله: 22؛ نساء: 38) در کنار ايمان به خدا ياد شده است؛ «يُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ اَلْيَوْمِ اَلْآخِرِ» (آلعمران: 114)؛ آنان که بهخدا و روز قيامت ايمان دارند. لذا براي بيان مراد از باور در اينجا به بيان معناي لغوي و اصطلاحي ايمان ميپرداريم.
ايمان در لغت مصدر آمن يؤمن از باب إفعال، در لغت به معناي تصديق کردن (فراهيدى، 1409ق، ج 8، ص 389؛ ازهرى، 1421ق، ج 15، ص 369) و اعتماد پيدا کردن و اعتقاد، يعني دلبستن و دل در گرو امري داشتن است (فيومى، 1414ق، ج 2، ص 421). سر اطلاق ايمان به عقيده، آن است که مؤمن اعتقاد خود را از ريب، اضطراب و شک که آفت اعتقاد است، ميرهاند و آن را ايمن ميسازد؛ ازاينرو رسوخ و استقرار عقيده درقلب را «ايمان»گويند (جوادي آملي، 1388، ج 2، ص 156) و در اصطلاح ديني ايمان را به تصديق قلبي (سبحاني، 1370، ص 167)، جايگيري اعتقاد در قلب (طباطبائى، 1390ق، ج 1، ص 45) و گره خوردن دل با دين، بهطوريکه رفتارهاي بدني بر آن مترتب گردد (همان، ج 16، ص 314) تعريف کردهاند؛ و نيز گفتهاند ايمان يک حالت قلبى و روانى است که لازمۀ آن، التزام انسان به لوازم آن است (مصباح يزدي، 1382الف، ج 2، ص 182). بهعبارت ديگر، ايمان امري است اختيارى و چيزى بيش از «علم» كه مقدمۀ ايمان است و گاهى بدون اختيار نيز ممكن است پيدا شود. اين امر اختيارى عبارت است از اينكه انسان در قلب خود حالتى را ايجاد كند كه تصميم بگيرد به «لوازم علم» خود و آنچه مىداند عمل كند. اگر علم دارد، ولى تصميم گرفته كه هرگز به لوازمش عمل نكند، اين ايمان نيست. كسى كه مىگويد، من يقين دارم پيامبر اسلام واقعاً پيامبر الهى بوده و راست گفته است، اما تصميم دارم به هيچيك از دستوراتش عمل نكنم؛ چنين كسى ايمان ندارد، فقط علم است. ايمان آن حالتى است كه لازمهاش تصميم به عمل است (همان، ص 191).
بنابراين جايگاه ايمان قلب آدمي است. آنکه به زبان ايمان ميآورد، ولي در قلب اعتقادي ندارد، مؤمن نيست؛ يعني ايمان ظاهري و زباني مقبول نيست. عمل جزء ايمان نيست، بلکه حلقۀ مکمل آن است (ر.ک: رضوي طوسي، 1390، ص 35). براساس معنايي که براي باور و معاد گفتيم، ترکيب باور به معاد، به معناي تصديق قلبي وجود جهان آخرت و مرحله پاياني زندگي انسان است.
2. مصاديق تفکر زاينده و فزايندة باور به معاد
قرآن کريم براي ايجاد و تقويت باور به معاد، مصاديقي را بيان کرده و تفکر و تأمل در آنها را زمينهساز ايجاد و تقويت باور به معاد دانسته است که در ادامه، روشنترين آنها را بيان ميکنيم. اين مصاديق عبارتند از:
1ـ2. تأمل در حيات دوبارۀ زمين در اثر بارش رحمت الهي
يکي از مصاديقي که تفکر در آن باعث پديد آمدن يا رشد باور به معاد است، تفکر در آثار رحمت الهي در احياي زمين در بهاران است. قرآن کريم در آيۀ 50 سورة «روم» ميفرمايد: «فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»؛ پس با تأمل به آثار رحمت خدا بنگر كه چگونه زمين را پس از مرگش زنده مىكند؛ بىترديد اين [خداى قدرتمند] زندهكنندۀ مردگان است و او بر هر كارى تواناست.
در اين آيه خداوند سبحان خشکي زمين را مرگ زمين و سرسبزي آن را حيات برشمرده است؛ و بر امكان برپايى قيامت و احياى مردگان از طريق مشاهده احياى زمين، استدلال شده است (سبحاني، 1369، ج 5، ص 60). اين استدلال از طريق دعوت به تفکر در آثار رحمت الهي انجام گرفته است.
«أُنْظُرْ» فعل امر است از ريشه «نظر» که در لغت معاني متعددي براي آن بيان شده، که عبارتند از: نگاه با چشم، فکر، توجه و عنايت، مقابله، علم، استدلال (ازدى، 1387، ج 3، ص 1261). در حقيقت اصل اين ماده به معناي نگاه عميق همراه با تحقيق، در يک موضوع مادي يا معنوي است با چشم ظاهري، يا با بصيرت باطني (مصطفوى، 1368، ج 12، ص 185). معاني ديگر استعاره از معناي اصلي است (ابنفارس، 1404ق، ج 5، ص 444). در قرآن کريم نيز با توجه به آيات، به معاني مختلفي بهکار رفته است؛ که عبارتند از: 1. نگريستن با چشم ظاهر براى درك و فهم چيزى، مانند آية «أَفَلا يَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ» (غاشيه: 17)؛ 2. توجه با چشم دل و باطن براى درك و فهم چيزى، مانند آية «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ» (قيامت: 23)؛ 3. تأمل و دقت و انديشه، مانند آية «قُلِ انْظُرُوا ماذا فِي السَّماواتِ» (يونس: 101)؛ 4. احسان و بخشش خداوند، همانند آية «وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ» (آلعمران: 77)؛ 5. انتظار، مانند آية «وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ» (هود: 122)؛ 6. حيرت در كارها، مانند آية «فَأَخَذَتْكُمُ الصَّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» (بقره: 55)؛ همچنين در عرف عام، نظر بيشتر در بصر يا ديدن با چشم کاربرد دارد؛ ولي در ميان خواص بيشتر در بصيرت و ديدن با چشم عقل بهکار ميرود (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 812).
در آيۀ مورد بحث، مراد از نظر، نگاه عادي نيست؛ چراکه همۀ مردم معمولاً خشک شدن و روييدن دوبارۀ گياهان را ميبينند و نيازي به امر کردن نيست؛ بنابراين مراد از نظر، نگاه کردن، همراه با تأمل و دقت است.
كلمۀ «آثار» جمع اثر است؛ و اثر به معناى باقىمانده از چيزى (طريحى، 1375، ج 3، ص 198) که دلالت بر وجود آن ميکند (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 62) بعد از رفتنش؛ مانند: اثر پا، و اثر ساختمان، لكن بهعنوان استعاره در هر چيزى كه متفرع بر چيز ديگرى شود، استعمال مىشود. ظاهر آيه بر اين امر دلالت دارد که مراد از رحمت خدا، بارانى است كه از ابرها فرو مىريزد؛ ابرهايى كه بهوسيلۀ بادها گسترش يافته است (طباطبائى، 1390ق، ج 16، ص 202؛ تسترى، 1423ق، ص 122)؛ و ازجملۀ آثار آن رحمت الهي، زندهشدن زمين است؛ مراد از زنده شدن زمين روييدن دوباره گياهان و برگ درآوردن درختان و ميوه دادن آنها است؛ و در نتيجه زمين با روييدن گياهان، حيات دوباره يافت (طوسي، بيتا، ج 8، ص 262)؛ تعبير مرگ براي خشکشدن گياهان به اين دليل است که دوام حيات مخصوصاً در گياهان با رطوبت است، و به روياندن دوبارۀ گياهان، احياء اطلاق ميشود (ابنعاشور،1420ق، ج 21، ص 75).
با توجه به معاني واژگان مذکور، معناي اين قسمت از آيه که ميفرمايد: «فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» اين است که به آثار رحمت خداوند سبحان، که مصداق بارز آن آثاري است که از بارش باران به وجود ميآيد، با تأمل و تفکر بنگر، كه چگونه زمين را پس از مرگش زنده مىكند.
در جملۀ «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى» كلمۀ «ذلك»، اشاره است به خداى تعالى، كه داراى رحمتى است كه از آثار آن احياى زمين بعد از مردنش است؛ و اگر براى اشاره به خداى تعالى كلمۀ «ذلك» را كه مخصوص اشاره به دور است، بهكار برده، بهمنظور تعظيم بوده، و مراد از «موتى» يا مردگان انسان است و يا انسان و ساير جانداران. و مراد از جملۀ مذكور، فهماندن اين معناست كه زنده كردن مردگان مثل زندهكردن زمين است؛ چون در هر دو مرگ هست؛ مرگ چيزي به اين معناست كه آثار حيات از آن زايل شود؛ و حيات مجدد انسان و زمين به اين معناست که مجدداً آثار حيات در آنها ظاهر شود؛ زمين در اثر بارش رحمت الهي سرسبز شده، و حياتبخشي الهي در زمين و گياهان محقق گردد. حيات انسان و غير انسان از موجودات زنده، همانند حيات زمين است. وقتى مىبينيم كه خداى تعالى مىتواند از بين چند چيز مثل هم، يكى را بعد از مردن زنده كند، ديگر چرا نگوييم كه مىتواند آن چند چيز ديگر را نيز بعد از مردن زنده كند؟ با اينكه بنا به قاعدۀ معروف: «حكم الامثال فيمايجوز و ما لايجوز واحد»؛ حكم چند چيز مثل هم در يكى كه محقق شده با آنكه محقق نشده، يكى است؛ وقتى مىبينيم زمين و نبات مرده را زنده كرده، بىدرنگ بايد قبول كنيم كه حيوان و انسان را هم مىتواند زنده كند (طباطبائى، 1390ق، ج 16، ص 203). اينگونه تفکر باعث ميگردد انسان ابتدا نسبت به امکان معاد توجه پيدا کند و سپس به وجود عالم آخرت ايمان آورده و سعي ميکند تا رفتارهاي خود را در راستاي رسيدن به زندگي سعادتمندانه تنظيم کند.
2ـ2. تأمل در آفرينش انسان
قرآن کريم به مسئلۀ آفرينش انسان عنايت ويژه و فوقالعادهاي داشته و از انسانها ميخواهد که پيرامون چگونگي پيدايش انسان و مراحل رشد و تکامل جسمي و روحي بشر بررسي و مطالعه کند؛ زيرا دقت و تفکر در خلقت پيچيدۀ جسم و روح انسان، در هدايت انسان به اصول اساس دين ازجمله معاد، نقش فوقالعادهاي دارد. قرآن کريم در آياتي از سورة «طارق» ميفرمايد: «فَلْيَنظُرِ الْانسَانُ مِمَّ خُلِقَ خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ يَخْرُجُ مِن بَينِ الصُّلْبِ وَ التَّرَائبِ إِنَّهُ عَلىَ رَجْعِهِ لَقَادِرٌ يَوْمَ تُبْلىَ السَّرَائرُ» (طارق: 5ـ9)؛ پس انسان بايد با تأمل بنگرد كه از چه چيز آفريده شده است؟ از آبى جهنده آفريده شده است؛ آبى كه از ميان پشت و (دو استخوان) پيش (مرد) بيرون مىآيد. بىترديد خدا بر بازگرداندن انسان [پس از مرگش] تواناست؛ روزى كه رازها فاش مىشود.
خداوند سبحان با اين آيه، انسان را به تفکر و استدلال واميدارد تا به نهايت قدرت و علم و اراده او پي ببرد (قشيرى، بيتا، ج 3، ص 715). دعوت انسان به انديشيدن در منشأ وجود خود، باعث توجه پيدا کردن او به قدرت لايزال الهي بر آفرينش دوبارۀ انسان در روز قيامت ميگردد؛ در نتيجۀ اين تفکر، زمينۀ ايمان به معاد فراهم ميشود.
«فَلْيَنظُرِ» صيغه أمر از مادۀ «نظر» است؛ همانطور که در آيۀ قبل بيان شد، «نظر» صرفاً به معناي نگاه با چشم ظاهر نيست؛ بلکه نگاه با چشم دل، همراه با تفکر و استدلال است (طبرسى، 1372، ج 10، ص 715).
«مَاءٍ دَافِقٍ» دافق به معناى «مدفوق» يا «ذو دفق؛ آبي جهنده» آمده است (فيومى، 1414ق، ج 2، ص 197)؛ راغب اصفهاني آن را آبى بهسرعت رونده و جهنده گفته كه همان جهيدن است (راغب اصفهانى، 1412ق، ص 316). سه احتمال در مصداق اين آب وجود دارد: 1. اينكه مراد از «ماء دافق» همان منى مرد است كه بهصورت جهنده از او خارج مىشود (طباطبائى، 1390ق، ج 20، ص 379)؛ 2. مراد از «ماء دافق» همان آب مشترك زن و مرد است كه در رحم مخلوط مىشود و يك آب مىشود (زمخشرى، 1407ق، ج 4، ص 735)؛ 3. مراد از ماء دافق چيزى باشد كه از زنان خارج مىشود (اوول)، تا از تركيب آن با اسپرمها نطفۀ اوليه كودك تشكيل شود؛ اما بر طبق قول صحيح، مراد از آن، منى مرد است (رضايى، 1381، ص 444ـ445) كه دو ويژگي دارد: اولاً با جهش بيرون مىآيد؛ ثانياً از ميان «صُلْب» و «تَرَائب» خارج ميشود. صلب در اصل به شدت و قوت دلالت دارد و بههمين اعتبار، بر پشت انسان نيز اطلاق ميشود (ابنفارس، 1404ق، ج 3، ص 300)؛ در اين آيه نيز بههمين معنا بهکار رفته است. «تَرَائب» جمع «تريبه» به معناي استخوان (صاحببن عباد، 1414ق، ج 9، ص 429)؛ و در اين آيه با توجه به اينکه آيه «ماء دافق» را توصيف ميکند، مراد استخوانهاي لگن خاصرۀ مرد است.
حال اين سؤال مطرح ميشود که تفکر در مبدأ خلقت انسان چه رابطهاي با بحث معاد دارد؟ تفکر در اينکه انسان چگونه و از چه چيزي آفريده شده است، چه تأثیري در پذيرش جهان آخرت دارد؟
با توجه به دو قاعدۀ فلسفي «أدلّ دليل على إمكانالشىء وقوعه؛ رين گواه بر ممكن بودن چيزى، تحقق آن است»؛ و نيز «حكمالأمثال فيمايجوز و مالايجوز واحد؛ حكم همانندها از نظر امكان و امتناع يكسان است»؛ ميتوان به اين نحو به اين سؤال پاسخ داد که تفکر در اينکه خداي سبحان انسان را از طريق نطفه آفريد تا در اين دنيا قدم گذاشته و زندگي را آغاز کند، قدرتي که توانسته است از آبي داراي خصوصيت خاصي، موجودي خلق کند که خود را بهخاطر خلق آن، مورد ستايش قرار دهد: «فَتَبارَكَ اَللّهُ أَحْسَنُ اَلْخالِقِينَ» (مؤمنون: 14)؛ قدرت آفرينش دوبارۀ او را دارد.
معناي آية «إِنَّهُ عَلىَ رَجْعِهِ لَقَادِرٌ» (طارق: 8)؛ بىترديد خدا بر بازگرداندن انسان [پس از مرگش] تواناست، با در نظرگرفتن مرجع ضمير در «رجعه» که به انسان برميگردد، اين است: خداوندي که قدرت بر خلق اوليه انسان دارد، قدرت حيات دادن دوباره را دارد (فخررازى، 1420ق، ج 31، ص 121). مضمون اين آيه مطابق است با مضمون دو آيۀ «قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ» (يس: 79)؛ بگو: همان كسى كه نخستين بار آن را پديد آورد، زندهاش مىكند؛ «وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْه» (روم: 27)؛ و اوست كه مخلوقات را مىآفريند سپس آنان را [پس از مرگشان] باز مىگرداند؛ و اين [كار] براى او آسانتر است.
خداى قادر بر آفرينش انسان از «مَاءٍ دَافِقٍ»، براي اولين بار، قادر بر آفرينش دوم او نيز خواهد بود، و اگر در اين داورى قدرت انسان معيار باشد، طبعاً آفرينش دوم آسانتر از آفرينش نخست خواهد بود (سبحاني، 1369، ج 5، ص 102).
انسان با تفکر در مبدأ آفرينش خود ممکن است به ذلت باطني خود و کوچک بودن قدرتش در برابر قدرت آفريدگار پيبرده و قدرت خدا را تنها قدرت مطلق بداند. البته برخي، اشکالي را به قادريت مطلق الهي مطرح کردهاند که قدرت به امر محال تعلق نميگيرد؛ چراکه برگرداندن عين انسان در روز قيامت، از امور محال محسوب ميشود؛ چون انساني که در آن روز وجود پيدا ميکند مثل اوست، نه عين او که در دنيا بود. پاسخ اين اشکال اين است که حقيقت انسان، روح يا نفس اوست؛ جسم انسان در اين دنيا ثابت نيست و پيوسته درحال تغيير است؛ در قيامت هم، شخصيت اصلي انسان را روح او ميسازد. همچنين محال بودن برگرداندن عين انسان در روز قيامت، مخالف نص آيات قرآن کريم است؛ خداوند سبحان در همين آيه ميفرمايد: «إِنَّهُ عَلىَ رَجْعِهِ لَقَادِرٌ» بىترديد خدا بر بازگرداندن انسان [پس از مرگش] تواناست. ضمير «رَجْعِهِ» به انسان برميگردد. آیه برگرداندن انسان در روز قيامت را مقيد به قيد خاصي نکرده است و میفرماید خداوند همين انسان با اين خصوصيات را برميگرداند. ازجمله آيات مؤيد اين مطلب، آيات برانگيخته شدن از قبور، مانند آيات: «وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فيها وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ» (حج: 7)؛ و اينكه قيامت آمدنى است، هيچ شكى در آن نيست، و اينكه خدا كسانى كه در گورها هستند را برمىانگيزد؛ و «وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ» (انفطار،4)؛ و هنگامى كه قبرها زير و رو شوند؛ و شهادت اعضاي انسان در روز قيامت، همانند: «وَ يَوْمَ يُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلىَ النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ حَتىَّ إِذَا مَا جَاءُوهَا شهَدَ عَلَيهْمْ سَمْعُهُمْ وَ أَبْصَارُهُمْ وَ جُلُودُهُم بِمَا كاَنُواْ يَعْمَلُونَ وَ قَالُواْ لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدتمُ عَلَيْنَا قَالُواْ أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِى أَنطَقَ كلُ شىَءٍ وَ هُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (فصلت: 19ـ21)؛ و [يادكن] روزى را كه دشمنان خدا بهسوى آتش گرد آورده مىشوند؛ پس آنان را از حركت بازمىدارند [تا گروههاى ديگر به آنان ملحق شوند]؛ وقتى به آتش مىرسند، گوش و چشم و پوستشان به اعمالى كه همواره انجام مىدادند، گواهى مىدهند؛ و آنان به پوستشان مىگويند: چرا بر ضد ما گواهى داديد؟ مىگويند: همان خدايى كه هر موجودى را به سخن آورد، ما را گويا ساخت؛ و او شما را نخستين بار آفريد و بهسوى او بازگردانده مىشويد، است.
جهت تأمل و تفکر در خلقت اوليه انسان و پي بردن به قدرت مطلق الهي، آيات متعددي نازل شده است: آياتي که خداوند سبحان، به خلقت اوليه توجه داده، عبارتند از: غافر: 67؛ عنکبوت: 20؛ يس: 81؛ قيامت: 37ـ40؛ واقعه: 58ـ59؛ نجم: 45ـ46. از فراواني اين آيات اين نکته را ميتوان استفاده کرد که تفکر در مورد اين موضوع از اهميت بيشتري برخوردار است؛ زيرا خداوند سبحان قرآن کريم را براي بهکمال رساندن ما انسانها نازل کرده است؛ هر چيزي را که در اين راستا از اهميت بيشتري برخوردار باشد، بيشتر مورد تأکيد قرار داده و حتي به تفکر دربارۀ آن موضوع امر کرده است؛ تا پيوسته در کانون توجه ما قرار داشته باشد و مانع افتادن ما انسانها در دام غفلت و فراموشي شود.
3ـ2. تأمل در آفرينش آسمانها و زمين
خداي سبحان، عالم خلقت را يکي از مهمترين موضوعات تفکر معرفي کرده، خلقت اينها را هدفمند دانسته و ازاينرو در آياتي از قرآن کريم، انسانها را به تفکر در آفرينش آسمانها و زمين فراميخواند. خداوند سبحان در آية 191 سورة «آلعمران» ميفرمايد: «الَّذينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّار»ِ؛ آنان كه همواره خدا را ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ياد مىكنند و پيوسته در آفرينش آسمانها و زمين مىانديشند [و از عمق قلب همراه با زبان مىگويند]: پروردگارا! اين [جهان با عظمت] را بيهوده نيافريدى؛ تو منزهي [از اينكه كار باطل انجام دهي]؛ پس ما را از عذاب آتش نگاه دار.
از اين آيه استفاده ميشود كه تأمل در كيفيت آفرينش جهان، انسان را متوجه حكمت الهي ميسازد؛ يعني خداي حكيم از اين آفرينش عظيم، هدف حكيمانهاي را در نظر داشته و آن را گزاف و پوچ نيافريده است و اگر جهان ديگري نباشد كه هدف نهايي از آفرينش جهان محسوب شود، خلقت الهي پوچ و بيهدف خواهد بود (مصباح يزدي، 1384، ص 437). موحداني که عقلي خالص از شائبههاي شيطاني و مادي دارند، وقتي دربارۀ اسرار و نظم و عظمت نهفته در هر پديده، اعم از آسمانها و زمين و... جستوجو ميکنند، بر اين باورند که هيچ پديدهاي بيهوده و بيهدف آفريده نشده؛ بلکه با تدبير، نقشه و طراحي حکيمانه به وجود آمده است. وقتي با تفکر دربارۀ عالم به اين نتيجه رسيد که آفرينش عالم بدون هدف نيست، اعتراف ميکند انسان نيز که جزئي از اين عالم است، بدون هدف آفريده نشده و زندگي و رفتار او حساب و کتابي دارد. وقتي ما بيهدف نباشيم، ناچار بايد حساب و کتابي در کار باشد و انسانهاي نيکوکار پاداش دريافت کرده؛ انسانهاي بدکار به کيفر اعمال خويش برسند (مصباح يزدي، 1398، ص 425).
همچنين در آية 8 سورة «روم» ميفرمايد: «أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُواْ فىِ أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاى رَبِّهِمْ لَكَافِرُون»؛ و آيا در درون خود فكر نكردند كه خداوند اين آسمانها و زمين و آنچه را كه در ميان آن دو است، جز به حق (و هدفى والا و برتر و عقلايى) و جز براى مدتى محدود و معين نيافريده؟! و بىشك بسيارى از مردم به ديدار پروردگارشان (به زندگى پس از مرگ) كافرند.
در اين آيه همزۀ اول آيه «أَ» براي استفهام انکاري و «واو» عاطفه است؛ جمله را به جمله آخر آيه قبل: «وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُون» (روم: 7)؛ و از آخرت (و پايان كار) غافلند! عطف کرده است و ضمير در «يَتَفَكَّرُواْ» به غافلين از آخرت برميگردد؛ «أَنفُس» جمع نفس است که هم بر کل ذات انسان اطلاق ميشود و هم بر باطن انسان؛ همانطوريکه در آية «تَعْلَمُ ما فِي نَفْسِي» (مائده: 116)؛ از آنچه در جان و روح من است، آگاهى به اين معنا آمده است (ر.ک: ابنعاشور، 1420ق، ج 21، ص 15).
«أَجَلٍ مُّسَمًّى» به معناي مدت (فيومى، 1414ق، ج 2، ص 6)، وقت مقرر و تعيين شده (قرشي، 1371، ج 3، ص 328) که دلالت بر محدوديت زماني اين عالم دارد؛ زيرا مُّسَمًّى به معناي مقدر است (ابنعاشور، 1420ق، ج 21، ص 18).
ذکر «أَجَلٍ مُّسَمًّى» اين نکته را دربر دارد که اگر جهان همين که هست باشد، با توجه به اجل معين و پايانپذيري آن و اينکه عوامل طبيعت موجب تزاحم و خاتمه يافتن عمر است؛ لازمۀ آن، بطلان خلقت است و آيا نزد خود نيانديشيدهاند که خدا کار باطل انجام نميدهد؟ (مصباح يزدي، 1388، ص 222).
علامه در ذيل اين آيه ميفرمايد: «مراد از حق بودن خلقت آسمانها و زمين و آنچه بين آن دو وجود دارد، اين است كه خلقت آن عبث و بىنتيجه نبوده، كه موجود شود و بعد معدوم گردد و دوباره موجود گشته و سپس معدوم شود؛ بدون اينكه غرضى و هدفى از آن منظور باشد. پس خداى تعالى اگر عالم را خلق كرده، بهخاطر غايت و نتيجهاى بوده كه بر خلقت آن مترتب است. نحوۀ تفکر در اينباره به اين صورت است که خداوند همۀ عالم و جزئى از آن را هم جز به حق نيافريده، و آن را بهخاطر غرضى و غايتى حقيقى آفريده؛ نه اينكه غرضش سرگرمى و عبث بوده باشد. و نيز نيافريده مگر براى مدتى معين؛ پس هيچيك از اجزاى عالم تا بىنهايت باقى نمىماند؛ بلكه روزى فانى مىشود و وقتى يكيك اجزاى عالم و نيز مجموع آن، مخلوقى داراى نتيجه و غايت باشد؛ و نيز وقتى هيچيك از اجزاى آن دائمى نباشد؛ معلوم مىشود غايت و نتيجه آن بعد از فناى آن مترتب مىشود؛ و اين همان آخرتى است كه بعد از گذشتن عمر دنيا و فناى آن ظاهر مىشود (طباطبائى، 1390ق، ج 16، ص 156).
4ـ2. تأمل در سرنوشت تکذيبکنندگان پيامبران
يکي ديگر از مصاديقي که قرآن کريم براي تفکر معرفي ميکند، تفکر در سرنوشت تکذيبكنندگان پيامبران است که شامل تکذيب معاد نيز خواهد بود؛ بهعنوان مثال در آيه 11 سورة «انعام» ميفرمايد: «قُلْ سيرُوا فِي الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُكَذِّبينَ»؛ بگو در زمين بگرديد، سپس با تأمل بنگريد كه فرجام تكذيبكنندگان چگونه بوده است؟
خداوند سبحان در اين آيه امر به تفکر در عاقبت حال تکذيبکنندگان کرده است. اين بدان جهت است که در مسير مخاطبان پيامبر بقايايي از شهرهاي ويرانشدهاي بود که ساکنانش بر اثر تکذيب پيامبر زمانۀ خود، به عذاب الهي در همين دنيا گرفتار آمده و سرنوشت شومشان عبرتي براي آيندگان شده بود. افزون بر اينکه در آيات قرآن از سرنوشت مکذبان در جهان ديگر هم سخن گفته شده و توجه به آنها درسآموز است. امر به تفکر در سرنوشت مکذبين منحصر به آيه يادشده در فوق نيست؛ بلکه آيات زيادي دربارۀ تفکر در اينباره نازل شده است که برخي از اين آيات عبارتند از: روم: 9؛ فاطر: 44؛ غافر: 82؛ محمد: 10؛ يوسف: 109. و ازجمله در آيه 31 سورة «انعام» که با بياني روشنتر به معرفي افراد تکذيبکننده پرداخته، ابتدا ميفرمايد: آنها کساني بودند که لقاءالله روز قيامت را تکذيب ميکردند و سپس عاقبت آنها را مورد توجه قرار داده و ميفرمايد: عاقبتشان اين شد که ازجمله کساني قرار گرفتند که دچار خسارت و زيان شده و هنگامى كه قيامت بهطور ناگهان و غافلگيرانه به آنان رسد، مىگويند: اى بر ما دريغ و افسوس كه نسبت به تكاليف و وظايف شرعى خود كوتاهى كرديم. و آنان بار سنگين گناهانشان را بر دوش مىكشند: «قَدْ خَسَرِالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاءِ اللَّهِ حَتىَّ إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُواْ يَاحَسرَتَنَا عَلىَ مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَ هُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلىَ ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ»؛ آنان كه ديدار [پاداش و مقام قرب] ما را تكذيب كردند، يقيناً دچار زيان شدند. تا هنگامىكه قيامت بهطور ناگهان و غافلگيرانه به آنان رسد؛ مىگويند: اى وای بر ما كه نسبت به تكاليف و وظايف شرعى خود كوتاهى كرديم؛ و آنان بار سنگين گناهانشان را بر دوش مىكشند؛ آگاه باشيد بد بارى است كه بر دوش خواهند كشيد.
تفکر در سرنوشت آنها، موجب به وجود آمدن باور به معاد ميشود؛ زيرا انسان ذاتاً راحتطلب و رنجگريز آفريده شده و زمانيکه با تأمل در سرنوشت آنها به اين نکته رسيد که آنها دچار خسارت و زيان ابدي شدند، به فکر راهکاري براي گريز از اين سرنوشت ميافتد و تنها راهکار، راه مقابل تکذيب است؛ چون آنها با تکذيب آخرت دچار عذاب شدند. اينها ايمان به معاد را سرلوحه رفتارهاي بعدي خود قرار ميدهند.
5ـ2. تأمل در رفتارهاي خويش
ازجمله اموري که موجب ايجاد و تقويت باور به معاد که از قرآن قابل استفاده است، تفکر در اعمال و رفتارها با محاسبه نفس و بررسي رفتارهايي است که از انسان صادر ميشود. بههمين جهت، گاه از تأثیر اعمال و رفتارها در عقاب و ثواب سخن گفته؛ گاه از تجسم اعمال و رفتارها و گاهي امر به محاسبۀ اعمال؛ تا ما با استفاده از اين شيوه، بهطور غيرمستقيم ايمانمان را نسبت به آخرت تقويت کنيم؛ زيرا «کسيکه به محاسبۀ اعمال و رفتارهاي روزانه خود ميپردازد، با پي بردن به لغزشها و انحرافاتي که در اعمال و رفتارهاي خود داشته، سعي ميکند با انجام اعمال نيک و مستحبات، آن کاستيها را جبران کند» (ر. ک: مصباح يزدي، 1382ب، ص 135)، و موانع اصلي حفظ و تقويت ايمان را که همين انحرافات هستند، از سر راه برداشته و ايمان خود را روز بهروز تقويت کند. خداوند سبحان در آياتي از سورة «حشر» ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (حشر: 18ـ19)؛ اى اهل ايمان! از خدا پروا كنيد؛ و هركسى بايد با تأمل بنگرد كه براى فرداى خود چه چيزى پيش فرستاده است؛ و از خدا پروا كنيد، يقيناً خدا به آنچه انجام مىدهيد آگاه است؛ و مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم آنان را دچار خودفراموشى كرد؛ اينان همان فاسقاناند.
تعبير به «غد» به معناي «فردا» اشاره به قيامت است؛ چراكه با توجه به مقياس عمر، دنيا بهسرعت فرا مىرسد؛ و ذكر آن بهصورت نكره براى اهميت آن است. تعبير به «نفس» ممكن است در اينجا به معناى هر يكنفر بوده باشد؛ يعنى هر انسانى بايد به فكر فرداى خويش باشد و بدون آنكه از ديگران انتظارى داشته باشد كه براى او كارى انجام دهند، خودش تا در اين دنياست، آنچه را مىتواند از پيش بفرستد (مکارم شيرازي و همكاران، 1371، ج 23، ص 539). همچنين واژه «وَ لْتَنْظُرْ» چنانچه در بحث تفکر گفته شد، به دو معناي نگاه و تفکر کردن است که در اين آيه، معناي دوم مناسبتر است (ابنعاشور، 1420ق، ج 28، ص 98)؛ زيرا اولاً فعلي که در آيه آورده شده، «قَدَّمَتْ» به صيغۀ ماضي است، نه حال و يا آينده؛ ثانياً مراد آيه اين است که انسان با تأمل و تفکر به اين نکته بايد برسد که «سرمايۀ اصلى انسان در صحنه قيامت در حقيقت كارهايى است كه از پيش فرستاده؛ و انسان بايد بنگرد تا كدامين ذخيره را از پيش براى فرداى قيامت خود فرستاده است» (مکارم شيرازي و همكاران، 1371، ج 23، ص 545).
با توجه به معاني واژگان، در اين قسمت از آيه «وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» بر روى مسئلۀ محاسبۀ اعمال تكيه شده بود. علامه طباطبائي دربارۀ آيه ميفرمايد: «بر كسى كه ايمان به خدا و رسول و روز جزا دارد، واجب است كه پروردگار خود را به ياد آورد، و او را فراموش نکند و ببيند چه عملى مايه پيشرفت آخرت اوست و به درد آن روزش مىخورد كه بهسوى پروردگارش برمىگردد. و بداند كه عمل او هرچه باشد عليه او حفظ مىشود و خداى تعالى در آن روز به حساب آن مىرسد و او را بر طبق آن محاسبه و جزا مىدهد؛ جزائى كه ديگر از او جدا نخواهد شد. و اين همان هدفى است كه آيه «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ» دنبال کرده، مؤمنان را وادار مىكند كه به ياد خداى سبحان باشند و او را فراموش نكنند و مراقب اعمال خود باشند كه چه مىكنند؛ صالح آنها كدام و طالحش كدام است. چون سعادت زندگى آخرتشان به اعمالشان بستگى دارد و مراقب باشند كه جز اعمال صالح انجام ندهند و صالح را هم خالص براى رضاى خدا بهجاى آورند و اين مراقبت را استمرار دهند و همواره از نفس خود حساب بكشند و هر عمل نيكى كه در كردههاى خود يافتند، خدا را شكرگزارند؛ و هر عمل زشتى ديدند، خود را توبيخ کرده، نفس را مورد مؤاخذه قرار دهند، و از خداى تعالى طلب مغفرت كنند» (طباطبائى، 1390ق، ج 19، ص 216).
با توجه به مطالبي که بيان شد، آيه بهطور غيرمستقيم به اين نکته اشاره دارد که توجه به اعمال و رفتارهاي انجام شده، سبب توجه بيشتر به آخرت و تقويت ايمان خواهد شد؛ زيرا محاسبۀ اعمال پيشين، بررسي دقيق آثار مثبت يا منفي آن بر زندگي اخروي است و افزون بر آنکه سبب مراقبه بيشتر بر رفتار پسين خواهد شد، لازمهاش، يادکرد مستمر قيامت و محاسبه الهي است و هرچه بيشتر شود باور به قيامت را افزون خواهد کرد.
نتيجهگيري
از ديدگاه قرآن کريم انسان براي رسيدن به ايمان و بهويژه باور به معاد، نبايد از کسي تقليدکند؛ و لازم است که هر فردي با استفاده از راههاي مناسب به حقيقت دست يابد؛ و تفکر يکي از راهکارهايي است که قرآن براي رسيدن به اين باور معرفي کرده است.
تفکر در مرحله اول زمينهاي ايجاد ميکند که باور به معاد در باطن انسان شکل بگيرد؛ و در مرحله بعدي سبب تعميق اين باور ميگردد.
بههمين جهت قرآن کريم انسانها را به تفکر در موضوعاتي فراخوانده که ميتوانند در باور انسانها به معاد تأثیرگذار باشند.
موضوعاتي که قرآن براي تفکر به آنها امر کرده است، عبارتند از: 1) تأمل و تفکر در حيات زمين در اثر بارش رحمت الهي؛ 2) تأمل و تفکر در آفرينش انسان و پي بردن به قدرت بيمانند خداوند؛ 3) تأمل و تفکر در خلقت آسمانها و زمين؛ 4) تفکر در سرنوشت تکذيبکنندگان؛ 5) تفکر در اعمال و رفتارها با محاسبه آنها.
اگرچه هرکدام از اين موضوعات در ايجاد و تقويت باور به معاد مؤثرند؛ اما بهنظر ميرسد چهار مورد اول (1ـ4) عام است و همه، اعم از مؤمن و کافر از اين راه ميتوانند به ايجاد يا تقويت باور به معاد برسند. مؤمن هم، با آنکه معاد را باور دارد با ديدن و تفکر در اين امور اطمينان قلبش بيشتر ميشود و مرحلهاي بالاتر از ايمان را تجربه ميکند؛ اما مورد پنجم فقط براي مؤمن مصداق مييابد؛ زيرا کسي که هنوز معاد را نپذيرفته براي چه خود را محاسبه کند؟ براي جهاني که قبول ندارد؟! مدني بودن آيه مطرحشده در موضوع آخر و خطابي که در اول آيه هست، ميتواند مؤيد اين بيان باشد.
- ابنسينا، حسينبن عبدالله، 1382، الأضحوية في المعاد، تهران، شمس تبريزي.
- ابنعاشور، محمدبن طاهر، 1420ق، التحرير و التنوير، بيروت، مؤسسة التاريخ العربي.
- ابنفارس، احمد، 1404ق، معجم مقاييس اللغة، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
- ازدى، عبداللهبن محمد، 1387، كتاب الماء، تهران، دانشگاه علوم پزشكي ايران.
- ازهرى، محمدبن احمد، 1421ق، تهذيب اللغة، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- امام، عبدالرسول، 1392، عوامل تثبیت و تزلزل ایمان در عصر غیبت، قم، مرکز مديريت حوزة علميه.
- تسترى، سهلبن عبدالله، 1423ق، تفسير التسترى، بيروت، دار الكتب العلميه.
- جوادي آملي، عبدالله، 1388، تسنيم: تفسير قرآن کريم، قم، اسراء.
- جوهرى، اسماعيلبن حماد، 1376ق، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربية، بيروت، دار العلم للملايين.
- خوانساري، محمد، 1367، منطق صوري، تهران، آگاه.
- راغب اصفهانى، حسينبن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودى، بيروت، دارالشاميه.
- رباني گلپايگاني، علي، 1387، عقايد استدلالي، قم، هاجر.
- رضايى، محمدعلى، 1381، پژوهشى در اعجاز علمى قرآن، رشت، کتاب مبين.
- رضوي طوسي، سيدمجتبي، 1390، ايمان در قرآن کريم؛ مفهوم و گونهها، تهران، دانشگاه امام صادق.
- زمخشرى، محمودبن عمر، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التأويل، چ سوم، بيروت، دار الكتاب العربي.
- سبحاني، جعفر، 1369، منشور جاويد، قم، سيدالشهداء.
- ـــــ ، 1370، معادشناسي در پرتو کتاب ـ سنت ـ عقل، قم، الزهراء.
- سرتيپزاده، ليلا، 1390، ابعاد انديشهورزي از ديدگاه قرآن کريم و علم تعليم و تربيت، تهران، دانشگاه امام صادق.
- شعارينژاد، علياکبر، 1375، فرهنگ علوم رفتاري، تهران، اميرکبير.
- شعباني، حسن، 1382، روش تدريس پيشرفته (آموزش مهارتها و راهبردهاي تفکر)، تهران، سمت.
- صاحببن عباد، اسماعيل، 1414ق، المحيط فى اللغة، بيروت، عالم الكتب.
- طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، چ دوم، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات.
- طبرسى، فضلبن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصر خسرو.
- طريحى، فخرالدين، 1375، مجمع البحرين، چ سوم، تهران، مرتضوي.
- طوسى، محمدبن حسن، بيتا، التبيان في تفسير القرآن، بيروت، دار احياء التراث العربي.
- فخررازى، محمدبن عمر، 1420ق، التفسير الكبير (مفاتيح الغيب)، بيروت، دار احياء التراث العربى.
- فراهيدى، خليلبن احمد، 1409ق، كتاب العين، چ دوم، قم، هجرت.
- فيومى، احمدبن محمد، 1414ق، المصباح المنير، چ دوم، قم، هجرت.
- قرشى، علىاكبر، 1371، قاموس قرآن، چ ششم، تهران، دار الكتب الاسلاميه.
- قشيرى، عبدالكريمبن هوازن، بيتا، لطائف الاشارات، تحقيق ابراهيم بسيونى، چ سوم، مصر، الهيئة المصرية العامه للكتاب.
- لاهيجى، فياض، 1383، گوهر مراد، تهران، سايه.
- مرتضى زبيدى، محمدبن محمد، 1414ق، تاج العروس من جواهر القاموس، بيروت، دار الفكر.
- مصباح يزدي، محمدتقي، 1382الف، كاوشها و چالشها، تحقيق و نگارش محمدمهدى نادرى و سيدابراهيم حسينى، قم، مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- ـــــ ، 1382ب، ياد او، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1384، آموزش عقايد، چ هفدهم، تهران، سازمان تبليغات اسلامى.
- ـــــ ، 1388، انسانشناسي در قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ ، 1398، اوج پرواز، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مصطفوى، حسن، 1368، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- مكارم شيرازى، ناصر و همكاران، 1371، تفسير نمونه، چ دهم، تهران، دار الكتب الاسلاميه.