معرفت، سال سی و یکم، شماره یازدهم، پیاپی 302، بهمن 1401، صفحات 67-77

    عوامل بیرونی مؤثر بر نیازهای انسان

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ سید مجتبی فقیهی / كارشناس ارشد تفسير و علوم قرآن مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / yasgole63@yahoo.com
    علی اوسط باقری / استاديار گروه تفسير و علوم قرآن مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني / bagheri@iki.ac.ir
    چکیده: 
    انسان دارای نیازهای متعددی است که کمّیت و کیفیت برآوردن آنها در رسیدنش به سعادت یا بازماندن از آن اثرگذار است؛ ازاین رو مدیریت نیازها از اهمیت بسزایی برخوردار است و ازآنجاکه عوامل مختلفی بر نیازهای انسان مؤثر هستند، برای مدیریت نیازها شناسایی این عوامل ضروری است. در این مقاله عوامل بیرونی تأثیرگذار بر نیازهای انسان از منظر قرآن تحلیل و بررسی می شود. طبق یافته های این پژوهش: 1. توفیق الهی عاملی مهم در فراهم آوردن زمینه های لازم برای ترجیح نیازهای معنوی بر نیازهای مادی است و برخوردار نبودن از آن موجب انتخاب نادرست در جهت دهی به نیازهاست؛ به گونه ای که ممکن است فردی در اوج علم به آموزه های دینی، به سعادت نائل نشود. 2. شیطان با اثرگذاری بر شناخت ها و گرایش های انسان در تشدید و تضعیف نیازهای انسان نقش آفرین بوده و در مواردی که برآوردن نیازهای معنوی مستلزم هزینۀ مالی است، با ایجاد ترس از فقر، انسان را از ارتقای معنوی بازمی دارد. 3. خانواده یکی از کانون های اصلی تأمین نیازهای انسان است؛ نیاز تکوینی فرزندان به رسیدگی و بخش وسیعی از نیازهای عاطفی زوجین و فرزندان در خانواده تأمین می شود. 4. معاشرت می تواند موجب تقویت و تضعیف یک نیاز، ایجاد نیازی کاذب یا غیر کاذب در انسان گردد. مجالست با اهل گناه در حال اشتغال آنها به گناه، هرچند انسان به گناه آلوده نشود و قلباً هم ناراضی باشد و حضورش تأیید گناه کاران نباشد، به خاطر تأثیر سوئی که در ایجاد یا تقویت گرایش انسان به گناه دارد، امری نکوهیده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    External Factors Affecting Human Needs
    Abstract: 
    Abstract Humans have many needs and the quantity and quality of the fulfillment of needs is effective in reaching or losing happiness. Therefore, needs management is of special importance and since various factors are effective on human needs, it is necessary to identify these factors for needs management. In this article, the external factors affecting human needs are analyzed and examined from the perspective of the Qur'an. According to the findings of this research, 1. Divine succor is an important factor in providing the necessary grounds for prioritizing spiritual needs over material needs, and not having it causes a wrong choice in directing needs, to the extent that a person with great knowledge of religious teachings may not achieve happiness. 2. By influencing human knowledge and tendencies, the Satan plays a role in intensifying and weakening human needs, and in cases where the fulfillment of spiritual needs requires financial expenses, he prevents man from spiritual advancement by creating fear of poverty 3. Family is one of the main centers for providing for human needs; the developmental needs of children for care and a large part of the emotional needs of couples and children are satisfied in family. 4. Socializing can strengthen and weaken a need or create a false or true need in a person. Associating with sinners engaged in sin (even if the person is not infected with sin, is unwilling in heart, and does not approve of the sinners despite his/her presence) is reprehensible because of the negative effect it has in creating or strengthening a person's tendency towards sin.
    References: 
    متن کامل مقاله: 
    مقدمه
     
    در فرهنگ‌هاي لغت براي نياز، معاني متعددي ذکر شده که برخي از آنها عبارت‌اند از: حاجت، احتياج، ميل، نذر، صدقه و خواسته (معين، 1371، ص 1141و1125؛ عميد، 1375، ص 1295).
    روان‌شناسان تعاريف متعددي از نياز ارائه کرده‌اند؛ ازجمله هنري الکساندر ماري نياز را به نيرويي که از ذهنيات و ادراک آدمي سرچشمه مي‌گيرد و انديشه و عمل را چنان تنظيم مي‌کند که فرد به انجام رفتاري مي‌پردازد تا وضع نامطلوب را در جهتي معين تغيير دهد و حالت نارضايتي را به رضايت و ارضاي نياز تبديل کند، شناسانده است (سياسي، 1397، ص 50). روان‌شناسان يکي از عوامل انگيزش و به دنبال آن رفتار را نياز مي‌دانند؛ ولي برخي متفکران مسلمان بر اين امر تأکيد کرده‌اند که چون نياز امري عدمي است، نمي‌تواند عامل انگيزش و رفتار باشد؛ بلکه احساس نياز اين عامليت را دارد (مصباح يزدي، 1394، ج 2، ص 113).
    انسان داراي نيازهاي متنوعي است که به‌گونه‌هاي مختلف دسته‌بندي‌شده است (سياسي، 1397، ص 51ـ53؛ ريو، 1381، ص 50؛ مطهري، 1377، ج 3، ص 183ـ184). از اين منظر که انسان مرکب از جسم و روح است، مي‌توان نيازهاي او را به مادي و روحي تقسيم کرد. برنياوردن و ناکام ماندن نيازهاي مادي، مانند نياز به غذا و هوا، سلامت جسماني و ظاهري، انسان را مختل مي‌کند؛ و ناکام نهادن نيازهاي روحي، مانند نياز به آرامش و امنيت، مستقيماً روح انسان را تحت تأثير قرار مي‌دهد. ازآنجاکه نيازهاي مادي مربوط به بعد جسماني وجود انسان هستند و بعد مادي در مرتبه‌اي پست نسبت به بعد اصيل انسان يعني روح قرار دارد؛ مي‌توان نيازهاي مادي را نيازهاي پست و نيازهاي روحي را نيازهاي متعالي ناميد.
    کمّيت و کيفيت برآوردن نيازها در کمال انسان اثرگذار است؛ يعني مي‌توان خواسته يا ناخواسته نيازها را به‌گونه‌اي برآورد که از تعالي روحي بازماند، يا آنها را مديريت‌شده مورد توجه قرار داد و از حيث کمّيت و کيفيت نيازها را به‌گونه‌اي برآورده کرد که پيش‌برندۀ انسان در مسير قرب به خداوند متعال باشند. ازاين‌رو مديريت نيازها داراي اهميتي بسيار است. از سوي ديگر مديريت نيازها بدون شناسايي عوامل مؤثر بر آنها و تحت کنترل گرفتن آن عوامل ممکن نيست؛ ازاين‌رو بررسي اين عوامل و شناسايي آنها ضروري است.
    مقصود از عوامل، اموري هست که به‌طور مستقيم يا غيرمستقيم، چندجانبه يا از جهتي خاص، با قصد يا بدون قصد بر نيازهاي انسان به‌نحو ايجابي يا سلبي اثر بگذارد.
    عوامل مؤثر بر هر امري، ازجمله نيازهاي انسان را مي‌توان از جهات مختلف دسته‌بندي کرد. براي نمونه مي‌توان عوامل را به انساني و غيرانساني، طبيعي و ماوراء طبيعي تقسيم کرد. يکي از اين دسته‌بندي‌ها تقسيم عوامل به عوامل دروني و عوامل بيروني است؛ عوامل دروني، عواملي هستند که از نفس خود انسان نشئت مي‌گيرند و ازآنجاکه نفس انسان داراي ابعاد سه‌گانه بينش، گرايش و توانش است؛ اين عوامل به عوامل بينشي، گرايشي و توانشي تقسيم مي‌شوند؛ و منظور از عوامل بيروني در اينجا عواملي هستند که خارج از وجود انسان، او را به ترجيح و يا انتخاب يک نياز سوق مي‌دهند.
    دربارۀ پيشينۀ اين تحقيق بايد گفت هرچند برخي محققان در باب اصل نيازهاي انسان از منظر قرآن کم‌وبيش پژوهش‌هايي انجام داده‌اند (مرويان حسيني، 1383، ص 269ـ303؛ شريفي‌نيا، 1397، ص 269ـ303؛ شجاعي و غروي، 1399، ص 106ـ132)؛ ولي هيچ‌کدام در پي بررسي عوامل مؤثر بر نيازها نبوده‌اند. ما در اين پژوهش عوامل بيروني مؤثر بر نيازهاي انسان را از منظر قرآن شريف بررسي خواهيم کرد.
    1. توفيق الهي
    کلمة توفيق مصدر باب تفعيل و از ريشۀ وِفق به معناي مطابقت بين دو چيز است. اتفاق و توفيق در باب مطابقت کارهاي انسان با تقدير کاربرد دارد؛ با اين تفاوت که اتفاق هم در خير به‌کار مي‌رود و هم در شر؛ لذا گفته مي‌شود «اتَّفَقَ‏ لفلان خير» و «اتَّفَقَ لفلان شرٌّ»؛ ولي توفيق تنها در امور خير به‌کار مي‌رود (راغب اصفهاني، 1412ق، ص 877).
    طبق روايتي، عبدالله‌بن فضل هاشمي از امام صادق دربارة آيات «وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ‏» (هود: 91) و «إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَكُمْ وَ إِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ‏» (آل‌عمران: 160) سؤال کرد؛ حضرت در پاسخ وي فرمود: وقتي بنده آنچه را خدا بدان امر کرده انجام دهد و اطاعتش کند، کارش موافق با امر خداست و عبد «موفق» ناميده مي‌شود؛ و زماني‌که عبد بخواهد معصيتي را مرتکب شود و خداوند بين آن معصيت و عبد حائل شود و بنده ترکش کند؛ ترک معصيت به توفيق الهي صورت گرفته است؛ و زماني‌که او را رها سازد و بين عبد و معصيت حائل نشود، خداوند او را خوار ساخته و کمک نکرده و توفيقش نداده است (صدوق، 1389، ص 21).
    علامه طباطبائي بعد از ذکر روايت فوق، خلاصۀ بيان امام صادق را اين‌گونه بيان مي‌کند که توفيق و خذلان الهي از صفات فعلي است و توفيق عبارت است از فراهم آوردن اسباب براي بنده، به‌گونه‌اي‌که به انجام عمل صالح از سوي عبد منجر شود؛ يا فراهم نياوردن برخي اسبابي که براي انجام معصيت لازم است؛ و خذلان برخلاف توفيق است (طباطبائي، 1390ق، ج 10، ص 95).
    1ـ1. نقش توفيق الهي در برآوردن و ترجيح نيازها
    هرچند انسان موظف است براي برآوردن نيازهايش به‌دنبال علل طبيعي و مادي برود و از اسباب عادي بهره گيرد؛ ولي اگر توفيق الهي انسان را مدد نکند، از برآوردن نيازهايش بازخواهد ماند و اين امر در برآوردن نيازهاي معنوي، همچون نياز به عبادت و نياز به دعا بايد بسيار مورد توجه باشد. اسباب و عوامل ديگر به‌تنهايي و بدون توفيق الهي کارايي لازم براي انجام افعالي که براي برآوردن نيازها لازم است را ندارند. همچنين توفيق الهي عاملي مهم در فراهم آوردن زمينه‌هاي لازم براي ترجيح نيازهاي معنوي بر نيازهاي مادي در هنگام تعارض ميان آنهاست.
    در مسير رسيدن به سعادت که خواسته همگاني است، خداوند متعال ابزار کافي را در اختيار انسان قرار داده است؛ که بخشي از اين وسايل عبارت‌اند از: اراده، قدرت، اختيار که به‌وسيلۀ انسان رقم مي‌خورند؛ اما بخشي از آنها زمينه‌هايي هستند که خداوند بدون آنکه خود انسان به آنها توجه داشته باشد، آنها را تأمين مي‌کند. چه‌بسا انسان با وجود اراده و قدرت و برخورداري از اختيار، از انجام عمل صالحي که اراده کرده، بازبماند، با اينکه تمام محاسبات عادي را انجام داده است. توفيق الهي بايد در کنار ارادۀ انسان قرار بگيرد تا انسان را در مسير سعادت قرار داده و به مقصد برساند.
    پس درنتيجه همۀ مراحل و خواسته‌ها در اين مسير با تصميم انسان محقق نمي‌شود؛ بلکه در کار اراده بايد شرايط بيروني که از اختيار و ارادۀ انسان خارج است نيز فراهم باشند؛ مثلاً گاهي انسان تصميم مي‌گيرد درس بخواند، اما براي توفيق در اين کار بايد رفيق مناسب و يا استاد شايسته داشته باشد و يا از سلامت جسمي و روحي مناسب نيز برخوردار باشد.
    خداوند مدبر اين امور است. او براساس ربوبيت عام خود و صفت رحمانيت و فياضيت به تدبير و هدايت عام همه هستي مي‌پردازد و همۀ موجودات را از رحمت رحمانيه خويش برخوردار مي‌سازد؛ همان‌طور که خداوند متعال در آيه 50 سورۀ «طور» از هدايت و رحمت عام خود از زبان حضرت موسي سخن مي‌گويد: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» (طه: 50)؛ گفت: خداوندگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست، داده و سپس آن را هدايت فرموده است.
    چه انسان‌هايي که از عقل و شناخت معارف الهي برخوردار بوده‌اند و در زمينۀ علوم عقلي و نقلي به مقامات بالايي رسيده‌اند؛ اما چون از توفيق هدايت الهي محروم مانده‌اند، نه‌تنها از اندوخته‌هاي خود براي رسيدن به سعادت و کمال بهره‌اي نبرده‌اند؛ بلکه علم آنان ابزاري براي گمراهي خود و ضلالت جامعه شده است.
    برخوردار نبودن از توفيق الهي باعث انتخاب غلط انسان در جهت‌دهي به نيازهايش مي‌شود؛ به‌طوري‌که ممکن است در اوج علم به آموزه‌هاي ديني و برخورداري از علوم عقلي و نقلي، به سعادت نائل نشود و در وادي گمراهي سرگردان باشد.
    2ـ1. نقش توفيق الهي در توبه
    موفق شدن به توبه يکي از مصاديق روشن برخورداري از توفيق الهي است. فرد گنهکار در موقعيتي قرار گرفته است که تمام توجهش به‌سمت نيازهاي مادي و پست است و در اين حالت توبه را فراموش مي‌کند و بسا اساساً توجه نداشته باشد که در گناه غوطه‌ور است؛ حتي در صورت توجه به گناه نيز چه‌بسا توفيق توبه نيابد. براي موفق شدن به توبه، توفيق الهي لازم است؛ يعني لازم است لطف خدا شامل انسان شود و خداوند توجهش را به انسان معطوف دارد تا انسان موفق به توبه شود. خداوند دربارۀ سه نفر از مسلمانان که به بهانه‌هاي واهي از همراهي پيامبر اکرم در جنگ تبوک سرباز زدند، مي‌فرمايد: «حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَيْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَيْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلاَّ إِلَيْهِ ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» (توبه: 118)؛ تا آنگاه كه زمين با همه پهناوري‌اش بر آنها تنگ شد و دل‏هايشان از خودشان به تنگ آمد و دانستند كه هيچ پناهگاهى از خدا جز به‌سوي او نيست؛ سپس خدا بر آنها به رحمت خود بازگشت تا توبه كنند و بازگردند؛ همانا خدا خود بسيار توبه‏پذير و مهربان است. طبق اين آيه شريفه بدون فراهم آمدن زمينه‌هاي روحي لازم و نيز بدون عطف توجه خداوند به انسان توفيق توبه حاصل نخواهد شد و وقتي انسان شرايط لازم براي بهره‌مندي از رحمت حق تعالي را در خود فراهم سازد، زمينه لازم براي شمول رحمت الهي و در پي آن توفيق توبه فراهم مي‌شود.
    همان‌طور که اصل توبۀ عبد نيازمند عطف توجه خداوند به انسان است و بدون آن، توبۀ‌ عبد تحقق نمي‌يابد؛ بعد از آنکه انسان توبه کرد و به‌سوي خداوند برگشت نيز نيازمند عطف توجه و رحمت الهي است تا خداوند به وي عنايت کند و بازگشتش را بپذيرد. ازاين‌رو برخي از بزرگان تصريح کرده‌اند که توبۀ مقبول بنده محفوف و پيچيده به دو توبه از سوي خداوند است؛ توبۀ نخست، عطف توجه الهي براي موفق شدن بنده به توبه است. انسان گناهکار براي دست کشيدن از معصيت، نيازمند توقيق و کمک و رحمت الهي است تا توبه کند؛ و توبۀ دوم عطف توجه خداوند به تائب و پذيرش توبه اوست (طباطبائي، 1390ق، ج 1، ص 39). مراد از توبه در کلام خداوند، بازگشت خداوند تعالي به‌سوي ايشان در دو موضع است: يکي به‌واسطۀ هدايت به‌سوي خير و ديگري توفيق توبه. توبۀ عبد هميشه در بين دو توبۀ خداوند است: رجوع خداوند به بنده و توفيق الهي و افاضه رحمت هدايت. توبه اول از جانب خداوند است؛ بعداز‌اين، بنده به استغفارْ هدايت مي‌شود که اين توبه بنده است؛ و سپس خداوند توبه او را مي‌پذيرد که اين توبه دوم خداوند است (همان، ج 9، ص 401).
    علامه طباطبائي دربارۀ «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ‏» در آيۀ مورد بحث (توبه: 118) و آيۀ پيش از آن مي‌نويسد: مراد از توبه در عبارت «ثُمَّ تابَ عَلَيْهِمْ‏» در هر دو آيه، رجوع خداوند تعالي به ايشان به هدايت کردن آن به خير و توفيق توبه است. به تکرار در بحث‌هاي پيشين يادآور شديم که توبۀ بنده پيچيده به دو توبه از جانب خداوندگار بزرگ است. خداوند به واسطۀ توفيق و افاضه رحمت هدايت به بنده رجوع مي‌کند که اين توبۀ نخست خداوند است. بنده به‌دنبال اين توبه، به استغفار راه مي‌يابد که همان توبه اوست؛ سپس خداوند با قبول توبه و بخشش گناهان تائب به او رجوع مي‌کند که توبۀ دوم خداوند است (طباطبائي، 1390ق، ج 9، ص 401).
    انسان تا زماني‌که مشغول گناه است و تمام توجهش به نيازهاي مادي و پست است، حتي با وجود آگاهي به گناه خود، بدون توفيق الهي و توجه و هدايت حضرت حق متعال، از گناه دست نمي‌شويد و نيازمند توجه خداوند به وي و هدايت‌کردنش به استغفار است تا توبه کند و راه سعادت حقيقي و کمال واقعي‌اش را در پيش گيرد.
    2. شيطان
    در ريشه‌شناسي «شيطان» اختلاف است. برخي آن را از «شطن» به معناي دور شدن دانسته‌اند و برخي آن را از ريشۀ «شيط» به معناي سوختن صورت و قسمت‌هاي فوقاني بدن، هلاک شدن و در آتش غضب سوختن دانسته‌اند (فراهيدي، 1409ق، ج 6، ص 237؛ راغب اصفهاني، 1412ق، ص 143؛ ابن‌دريد، 1407ق، ج 2، ص 867؛ ازهري، 1421ق، ج 11، ص 214؛ جوهري، 1410ق، ج 5، ص 2144؛ ابن‌فارس، 1405ق، ج 3، ص 183). شيطان در عين آنکه اسم براي يک موجود معين و مشخص است، دربارۀ هر موجود طغيانگر، چه از جنيان باشد، چه از انس و چه هر جنبندۀ ديگر، کاربرد دارد (جوهري، 1410ق، ج 5، ص 2144).
    در قرآن شريف شيطان هم بر يک موجود معين که از دستور خدا تمرد کرد و بر آدم سجده نکرد و با وسوسه‌هايش آدم و حوا را اغوا کرد، اطلاق شده (براي نمونه، بقره: 26؛ اعراف: 20، 22و27) و هم به‌صورت جمع بر گروهي از انسان‌ها اطلاق شده است (براي نمونه، بقره: 14)؛ و در مواردي هم از شياطين انس و جن سخن گفته است (براي نمونه، انعام: 113).
    در قرآن شريف بر موجود وسوسه‌گري که بر آدم سجده نکرد، ابليس هم اطلاق شده است (براي نمونه، بقره: 34؛ اعراف: 11؛ حجر: 31). برخي وجه اطلاق ابليس بر شيطان را از خير مأيوس بودن وي و برخي مورد لعن الهي واقع شدنش دانسته‌اند (ازهري، 1412ق، ج 12، ص 306؛ فراهيدي، 1409ق، ج 7، ص 262؛ صاحب‌بن عباد، 1414ق، ج 8، ص 328).
    مراد ما از شيطان در اين بحث، مخلوق خاصي از مخلوقات خداوند است که زنده، داراي درک و شعور، نامرئي و فريب‌کار است که اسم خاصش «ابليس» است.
    1ـ2. اثرگذاري شيطان بر نيازهاي انسان
    شيطان با أثرگذاري بر شناخت‌هاي انسان مي‌تواند در صحنۀ تزاحم نيازهاي مادي و نيازهاي معنوي، ضربه‌هاي مهلکي بر انسان وارد سازد و مديريت صحيح نيازها به‌گونه‌اي‌که برآوردن درست آنها موجب حرکت تکاملي انسان باشد را مختل سازد. براي مديريت صحيح نيازها بايد کمّيت و کيفيت برآوردن آنها به‌گونه‌اي باشد که برايند برآوردن آنها، رشد و ارتقاي روحي و معنوي انسان و قرب بيشتر به خداوند باشد؛ ولي شيطان مي‌تواند با اثرگذاري بر شناخت‌ها يا گرايش‌هاي انسان، حرکت تکاملي انسان را متوقف و يا حتي حرکتش را تنازلي کند؛ يعني به‌جاي آنکه انسان به خداوند نزديک شود، از خداوند دور گردد.
    براي تحقق کار اختياري به‌گونه‌اي‌که نقش ايجابي نسبت به قرب الهي داشته باشد، هم شناخت نسبت به هدف آفرينش انسان لازم است و هم شناخت نسبت به فعل که آيا در راستاي آن هدف هست يا نه. بعد از دانستن رابطۀ مثبت آن فعل با کمال انسان، انگيزۀ کافي براي انجام آن نيز نياز است و صرف دانستن رابطه مثبتش با کمال کافي نيست. به‌عبارت‌ ديگر هم بايد بدانيم و هم بايد بخواهيم تا يک کار اختياري را که در راستاي کمال انسان است، انجام دهيم. شيطان در هر دو زمينه فعاليت مي‌کند؛ در مورد شناخت، سعي مي‌کند ما شناخت صحيح پيدا نکنيم. اگر فکر مي‌کنيم، در فکرمان اشتباه کنيم؛ اگر استدلال مي‌کنيم، به مغالطه گرفتار شويم؛ و اگر بايد به چيزي توجه پيدا کنيم از آن غافل شويم. شيطان در فرايند شناخت ما اثر مي‌گذارد و آن را به انحراف مي‌کشد. گاه از فکر و استدلال صحيح مانع مي‌شود و نمي‌گذارد عقلمان را به‌طور صحيح به‌کار گيريم؛ گاه مانع استفاده از منبع شناخت ديگري که قابل اعتماد است مي‌شود؛ مثلاً مانع بهره‌گيري از وحي الهي در مسير زندگي مي‌شود. اين يک نوع کار سلبي است. گاه شبهاتي را نسبت به شناخت‌هاي صحيح القاء مي‌کند و با تأثير ايجابي انسان را در شناخت‌هايش به انحراف مي‌کشاند.
    شيطان ‌همين عمل را دربارۀ ميل و رغبت ما نيز انجام مي‌دهد. او کاري مي‌کند که ميل ما به چيزهايي تشديد شود؛ با وسوسه‌ها و فريب‌کاري، نسبت به برخي امور مخصوصاً در رابطه با ميل جنسي، باعث مي‌شود هيجانات شديدي در انسان پيدا ‌شود و گاهي به‌حدي مي‌رسد که انسان تصور مي‌کند که ديگر اختيار از او سلب شده است. شيطان افزون بر تشديد رغبت ما به ‌کارهاي زشت، ما را از کارهاي خوب و آنچه بايد به آن رغبت پيدا کنيم نيز مي‌ترساند. او کاري مي‌کند که ما فکر کنيم اين کار خطر دارد، مشکل است يا زحمت دارد و به‌خاطر راحتي‌مان به دنبال آن نرويم (مصباح يزدي، 1395، سخنراني).
    اما در مورد چگونگي تأثير شيطان بر شناخت انسان، خداوند متعال به حضرت آدم فرموده بود: «وَلاَ تَقْرَبَا هَـذِهِ الشَّجَرَةَ» (بقره: 35). حضرت آدم و حوا در ابتداي کار از اين شجره منهيه تناول نمي‌کردند؛ چون مي‌دانستند که نهي الهي ناشي از حکمت است و از آن گذشته بايد به دستور الهي گردن نهاد؛ اما شيطان در اين شناخت دخالت کرد و به آنها گفت خداوند از اين درخت منعتان کرده تا قدرت نيابيد و جاودانه نگرديد و با خوردن از اين درخت به جاودانگي و سلطنتي که کهنگي و کاستي نخواهد يافت، دست مي‌يابيد (ر.ک: اعراف: 20؛ طه: 120). شيطان با وسوسه در شناخت آدم نسبت به نهي الهي تأثير گذاشت و به ايشان که ميل به جاودانگي و قدرت داشت، القاء کرد که با خوردن از شجرۀ ممنوعه به جاودانگي و قدرت دست مي‌يابد.
    شيطان گاه انسان را از چيزي که بايد بدان توجه داشته باشد، غافل مي‌کند. براي نمونه براي آنکه انسان در مسير قرب الهي حرکت کند بايد متوجه مقصد و هميشه به ياد خداوند باشد؛ ولي شيطان با حيله‌هاي مختلف درصدد است تا انسان ياد خدا را فراموش کند. خداوند دربارۀ گروهي از منافقان که با دشمنان پيامبر دست همکاري داده، ولي تظاهر به همراهي با مسلمانان مي‌کردند، مي‌فرمايد: «اسْتَحْوَذَ عَلَيهِمُ الشَّيطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ أُوْلَئِکَ حِزْبُ الشَّيطَانِ» (مجادله: 19)؛ شيطان بر آنها تسلط پيدا کرد؛ پس ياد خدا را از خاطرشان برد؛ آنان حزب شيطان‌اند. اين تأثير، سلبي است؛ يعني شيطان باعث مي‌شود انسان ياد خدا را فراموش کند، با اينکه بايد همواره به ياد خدا باشد و تمام رفتارها و افکارش را در راستاي رضايت الهي تنظيم کند.
    در جاي ديگر خطاب به پيامبر اکرم مي‌فرمايد: «وَ إِذا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آياتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِه‏ وَإِمَّا ينسِينَّکَ الشَّيطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» (انعام: 68)؛ و چون كسانى را ديدى كه در بارۀ آيات ما سخنان ناروا مي‌گويند، پس از آنها روي گردان تا در سخني ديگر وارد شوند؛ و اگر شيطان از يادت برد، پس از يادآورى، با گروه ستمكاران منشين. در اين آيه هرچند خطاب متوجه پيامبر اکرم است؛ ولي مقصود مسلمانان هستند (طباطبائي، 1390ق، ج 7، ص 140) که گاه در مجلسي که در آن آيات الهي به تمسخر گرفته مي‌شد، حاضر بودند و شيطان باعث مي‌شد از اين امر که بايد خود را از مجلسي که در آن سخنان بيهوده دربارۀ آيات الهي گفته مي‌شود دور کنند، غافل شوند.
    يکي ديگر از تأثيرات شيطان، تأثير بر روي انگيزه‌ها و غرايز انسان است. وجود غرايز در انسان دو فايده مهم دارد؛ يکي اينکه اگر اين غرايز نباشد، انسان به ‌کارهاي حياتي خود ادامه نمي‌دهد. براي مثال اگر ميل به غذا نداشته باشد، به‌دنبال کار و زندگي براي فراهم آوردن غذا نمي‌رود. فايدۀ ديگر غرايز فراهم‌ شدن زمينه انتخاب است. انسان به‌صورت طبيعي وقتي گرسنه مي‌شود ميل به غذا پيدا مي‌کند؛ شيطان اين ميل را تشديد مي‌کند. يا فرض کنيد شخص با ديدن منظره‌اي به‌صورت طبيعي تحريک جنسي مي‌شود؛ اما شيطان وارد مي‌شود و مدام به ذهن او القا مي‌کند که چه قدر زيباست و چه قدر لذت دارد و آنقدر اين کار را تکرار مي‌کند تا او را به دام اندازد. با اينکه اصل وجود اميال مختلف، ازجمله ميل‌هاي حيواني در انسان لازم است و خداوند آنها را براي انسان زينت کرده تا به‌واسطۀ وجود آنها زندگي براي انسان لذت‌بخش باشد؛ ولي شيطان آنها را بيش از حد تزيين مي‌کند؛ به‌گونه‌اي‌که پاسخ به آنها و برآوردن نيازهاي مادي و حيواني، به‌جاي اينکه مقدمه‌اي باشد براي تأمين نيازهاي معنوي و در راستاي ارتقاي روحي و معنوي انسان قرار گيرد، خود براي انسان هدف مي‌شوند و تمام توجه انسان به تأمين آنها مصروف مي‌شود. درواقع يک تزيين اولي داريم که منتسب به خداوند است و خداوند به حکمت خويش در برآوردن نيازهاي مادي جذابيت قرار داده است؛ ولي يک تزيين ثانوي داريم که غيرحکيمانه و کار شيطان است که نتيجۀ آن، انحراف مسير حرکت انسان از کمال و سعادت به شقاوت و بدبختي است. علامه طباطبائي ذيل آيه 14 سورة «آل‌عمران» بعد از بحثي نسبتاً مفصل در باب تزيين خدا و تزيين شيطان مي‌نويسد: خلاصه سخن اينکه تزيين دنيا دو گونه است؛ نخست تزييني است که به‌منظور وسيله قرار گرفتن دنيا براي نيل به آخرت و طلب رضايت الهي در مواقف متنوع زندگي به‌وسيلۀ رفتارهاي مختلفي که مربوط به مال و جايگاه اجتماعي و فرزندان و خود انسان مي‌باشد. چنين سلوکي، سلوک خدايي و نيکوست. خداوند چنين زينتي را در آيات متعددي ازجمله آيۀ «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها» (کهف: 7) و آية «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ» (اعراف: 23) به خود نسبت داده است. تزيين ديگر به‌منظور جلب قلب‌ها و متوقف ساختن آنها بر زينت و بازداشتن آنها از ذکر خداست؛ چنين تزييني تصرف مذموم و شيطاني است و خداوند آن را به شيطان نسبت داده و بندگانش را از آن برحذر داشته است. ازجمله از شيطان چنين حکايت مي‌کند که «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَ‏ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» (حجر: 39؛ طباطبائي، 1390ق، ج 3، ص 97).
    پيامد اعتنا به تزيين شيطان و پيروي از گام‌هاي شيطان اين است که انسان فريفته دنيا و مظاهر مادي مي‌شود و نتيجه چنين عشقي اين مي‌شود که انسان ديگر رغبتي به اطاعت خدا و تقرب به خداوند نخواهد داشت و ميزان توجه انسان به کمالات انساني و ارزش‌هاي معنوي که از اساسي‌ترين نيازهاي انسان هستند، کم مي‌شود و انسان مي‌ماند و خواسته‌هاي حيواني و همين لذت‌هاي دنيا که روز به روز او را از خدا و کمالات انسان دور مي‌کند (مصباح يزدي، 1395، سخنراني).
    يکي ديگر از کارهاي شيطان در ارتباط با نيازهاي انسان اين است که در مواردي که برآوردن نيازهاي معنوي و نيل به سعادت مستلزم هزينه مالي است، در دل انسان ترس مي‌افکند و بدين‌سان انسان را از کمال بازمي‌دارد. ازجمله در منع از «انفاق» انسان را از فقر و نداري بيم مي‌دهد: «الشَّيطانُ يعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ يأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ يعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً» (بقره: 268). نمونۀ ديگر، ترساندن جنگجويان از دشمن است که شيطان از اين طريق درصدد بازداشتن آنها از جهاد در راه خدا برمي‌آيد. البته اين روش تنها در کساني کارگر مي‌افتد که تحت ولايت شيطان قرار گرفته باشند: «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّيْطانُ يُخَوِّفُ أوْلِياءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَخافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنِين» (آل‌عمران: 175).
    3. خانواده
    براي خانواده در فرهنگ‌هاي لغت معاني متعددي ذکر شده است که برخي از آنها عبارت‌اند از: خاندان، تبار، اهل خانه، دودمان، کوچک‌ترين واحد اجتماعي که شامل پدر، مادر و فرزندان آنهاست (عميد، 1375، ص 423؛ دهخدا، 1377، ج 6، ص 9438). هستۀ اوليۀ خانواده با ازدواج يک زن و يک مرد شکل مي‌گيرد و فرزندان پديد آمده از آنها خانواده را تکميل مي‌کنند (قائمي، 1398، ص 20). اعضاي خانواده که کوچک‌ترين واحد اجتماعي است، نسبت به هم، وظايف و تکاليفي دارند و از رهگذر تعامل درون خانوادگي مي‌توانند بر يکديگر اثر بگذارند و از همديگر اثر بپذيرند. ازجمله اثرگذاري اعضاي خانواده بر هم در باب نيازهاي انسان است که در ادامه بررسي مي‌شود.
    1ـ3. اثرگذاري اعضاي خانواده بر نيازهاي يکديگر
    افراد به‌تنهايي قادر بر برآوردن همۀ نيازهاي خود نيستند و بسياري از نيازها را نيز هرچند بتوانند به‌تنهايي برآورده کنند، ولي برآوردن بهتر آنها نيازمند ارتباط با ديگران است. نياز افراد به يكديگر را مي‌توان به دو بخش عمده تقسيم كرد:
    1. نياز انسان به ديگران در هستي و پيدايش خويش؛ مانند نياز فرزند به پدر و مادر؛
    2. نياز انسان به ديگران در دوران زندگيِ خويش و پس از متولد شدن.
    نيازهاي نوع دوم، خود به قسمت‌هاي مختلفي قابل تقسيم هستند:
    الف. نيازهايي كه فرد، به‌طور مستقيم، به فرد ديگر دارد؛ يعني تماس يك انسان با انسان ديگر، خود به خود اين نوع نيازهاي وي را برطرف مي‌سازد؛ مثل نيازي كه فرزند به مادر خود دارد. فرزند براي شير خوردن يا نوازش و پرستاري، مستقيماً و بدون واسطه، به مادر خود نياز دارد.
    ب. نيازهايي كه با همکاري و مشاركت ديگران و به‌وسيلۀ اشياي ديگري برطرف مي‌شوند.
    نيازهاي اخير را نيز مي‌توان به دو دسته تقسيم كرد:
    نخست، نيازهاي مادي و نيازهاي مختلف انسان به نعمت‌ها و مواهب طبيعت؛ که در بسياري موارد با کمک ديگران و البته با به‌کارگيري ابزار و وسايل موردنياز، برآورده مي‌شوند.
    دوم، نيازهاي معنوي است؛ كه افراد از علم و كمالات معنويِ يكديگر استفاده مي‌كنند.
    با توجه به اقسام فوق، مي‌توان گفت كه اصيل‌ترين نيازها در محيط خانواده تأمين مي‌شود. در محيط خانواده، فرزند نياز تكويني و مستقيم خود به پدر و مادر را تأمين مي‌كند و زن و شوهر نياز جنسي و عاطفيِ خود را به‌وسيلۀ يكديگر برطرف مي‌كنند. بخش عمده‌اي از نياز انسان به محبت و همدلي در خانواده تأمين مي‌شود. اعضاي خانواده نيز در تأمين نياز به امنيت، نقش اساسي دارند.
    اعضاي خانواده، علاوه بر همكاري و مشاركت در تأمين نيازهاي خارجي و تعاون براي بهره‌مند شدن از نعمت‌ها و اشياي خارجي، به هم نياز مستقيم دارند؛ مثل نياز جنسيِ همسران به يكديگر و نيازهاي عاطفيِ گوناگون همۀ اعضا به هم. پدر و مادر در تأمين نيازهاي مادي، نيازهاي رواني و نيازهاي معنوي فرزندان نقشي بي‌بديل دارند (مصباح يزدي، 1394، ج 3، ص 55).
    کانون خانواده که با ازدواج مرد و زن شکل مي‌گيرد، داراي ارزش و جايگاه مهمي در دين اسلام است. خداوند انسان‌ها را به تشکيل اين کانون ارزشمند تشويق و ترغيب کرده است (براي نمونه، ر.ک: نساء: 3؛ نور: 32).
    خداوند همسران را مايۀ آرامش يکديگر قرار داده و اين امر را يکي از آيات خويش برشمرده و مي‌فرمايد: «وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» (روم: 21)؛ و از نشانه‏هاى او اينكه از [نوع‏] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدان‌ها آرام گيريد و ميان‌تان دوستى و رحمت قرار داد. همانا در اين [نعمت‏] براى مردمى كه مى‏انديشند قطعاً نشانه‏هايى است‏.
    نياز به آرامش که انسان‌ها زير سايۀ آن مي‌توانند مسير دستيابي به کمال را به آساني طي کنند؛ ازجمله نيازهايی است که در محيط خانواده تامين مي‌گردد. زن و مرد با پيوند زناشويي و تشکيل خانواده مکمل همديگر هستند و همين امر سبب به کمال‌ رسيدن هريک از آنان خواهد شد.
    علامه طباطبائي ذيل آيه 21 سورة «روم» اين‌گونه مي‌فرمايند:
    هريك از مرد و زن داراي دستگاه تناسلي هستند؛ ولي وقتي کارکرد آنها تحقق مي‌يابد و امر توالد ميسر مي‌شود که با يکديگر باشند؛ هر کدام از آن دو دستگاه به‌تنهايي ناقص است و به ديگري نيازمند است و از مجموع آن دو، امر توالد و تناسل تحقق مي‌يابد. به‌خاطر همين نقص و نياز، هريک از زن و مرد به‌سوي ديگري حرکت مي‌کنند تا به يکديگر برسند و آرامش يابند؛ چراکه هر ناقصي مشتاق کامل شدن و هر نيازمندي به چيزي که نيازش را برآوده سازد، گرايش دارد. از همين جهت خداوند بين زن و مرد ميل جنسي را قرار داده تا زمينۀ برآوردن اين نياز و کامل‌ کردن همديگر فراهم باشد (طباطبائي، 1390ق، ج 6، ص 166).
    علامه ذيل عبارت «وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً»، مودت را به محبتي که اثرش در مقام عمل ظاهر مي‌شود، معنا کرده و نسبت آن را با «حب» بيان مي‌دارد؛ سپس رحمت را به تأثر نفساني حاصل از مشاهدۀ فقدان کمال در فرد محروم از آن و نيازش به رفع آن نقيصه که مشاهده‌گر را به نجات وي از حرمان و رفع نقصش فرامي‌خواند، معنا مي‌کند (همان). علامه در ادامه، تجلي مودت و رحمت در خانواده را چنين بيان مي‌کند: يكى از عظيم‌ترين موارد مودت و رحمت، خانواده است؛ چراکه بين زن و شوهر رحمت و مودت برقرار است و آن دو به ويژه زن، وقتي ضعف و ناتواني فرزندان کوچکشان براي برآوردن نيازهاي حياتي خويش را مي‌بينند، به آنها رحم مي‌کنند و به حفظ و حراست، تغذيه، پوشش، منزل و تربيت آنها اقدام مي‌کنند و اگر اين رحمت در خانواده حاکم نبود، نسل بشر منقطع مي‌شد و نوع بشر تداوم نمي‌يافت (همان).
    پيدايش روابط عاطفي، در ميان دو همسر، هم در تكوين و هم در تشريع، موردنظر پروردگار متعال است. هدف خداوند اين است كه ميان دو همسر، مودت و مهر و محبت برقرار باشد و در كنار هم احساس آرامش كنند. بنابراين اصل در زندگيِ خانوادگي، وجود فضايي آرام و محبت‌آميز است و زن و شوهر بايد سعي كنند كه در محيط خانواده، ميان اعضاء، آرامش به ‌وجود آيد و روزبه‌روز، عواطف و محبتشان به هم بيشتر شود (مصباح يزدي، 1394، ج 3، ص 78).
    يکي از اموري که بهانۀ تشکيل ندادن خانواده مي‌باشد فقر و نداري است. خداوند وعده داده که تشکيل خانواده زمينه از بين رفتن فقر است. خداي سبحان پس از بيان وظيفه مسلمانان نسبت به وساطت در امر ازدواج مجردان مي‌فرمايد: «إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (نور: 32)؛ اگر آنها فقير باشند، خداوند از فضل خويش آنها را دارا مي‌کند و خداوند داراي وسعت نامتناهي و داناست.
    طبق اين آيه، ازدواج و تشکيل خانواده حتي در تأمين نيازهاي مادي انسان مؤثر است؛ حال اين تأثير مي‌تواند اين‌گونه تبيين شود که زن و مرد وقتي خانواده تشکيل دادند، نسبت به خانواده احساس مسئوليت مي‌کنند و با نشاط به تلاش و تکاپو براي کار و درآمدزايي خواهند پرداخت و اين امر خود، زمينه‌هاي فقر را از بين خواهد برد.
    انسان تا مجرد است، احساس مسئوليت نمى‏كند؛ نه ابتكار و نيرو و استعداد خود را به اندازۀ كافى براى كسب درآمد مشروع بسيج مى‏كند و نه به هنگامى‌كه درآمدى پيدا كرد در حفظ و بارور ساختن آن مى‏كوشد؛ و به‌همين دليل مجردان غالباً خانه به‌دوش و تهيدست‌اند! اما بعد از ازدواج، شخصيت انسان تبديل به يك شخصيت اجتماعى مى‏شود و خود را شديداً مسئول حفظ همسر و آبروى خانواده و تأمين وسائل زندگى فرزندان مى‏بيند؛ به‌همين دليل تمام هوش و ابتكار و استعداد خود را به‌كار مى‏گيرد و در حفظ درآمدهاى خود و صرفه‏جويى، تلاش مى‏كند و در مدت كوتاهى مى‏تواند بر فقر چيره شود (مکارم شيرازي و ديگران، 1353، ج 14، ص 465).
    البته از نگاه مؤمن، اسباب و علل منحصر در علل مادي نيست و عوامل غيرمادي نيز در فقر و دارايي افراد اثرگذارند و خداوند به لطف خويش مي‌تواند از طريق عوامل غيرمادي هم، خانواده‌ها را از فقر نجات دهد و «بدون شك امدادهاى الهى و نيروهاى مرموز معنوى نيز به‌كمك چنين افرادی مى‏آيد كه براى انجام وظيفۀ انسانى و حفظ پاكى خود، اقدام به ازدواج مى‏كنند» (همان).
    4. معاشرت
    معاشرت مصدر باب مفاعله از مادۀ عشر، به معناي با يکديگر همدمي و مصاحبت داشتن است (ابن‌فارس، 1405ق، ج 4، ص 324). بنابراين معاشرت به معناي مصاحب و همدم هم بودن است (جوهري، 1410ق، ج 2، ص 647). «عشير» به معناي کسي است که با ديگري مصاحبت دارد و همدم اوست (ابن‌فارس، 1405ق؛ صاحب‌بن عباد، 1414ق، ج 1، ص 280؛ زمخشري، 1417ق، ج 2، ص 365). به زن و شوهر هم از اين جهت که همدم يکديگر هستند «عشير» اطلاق مي‌شود (ازهري، 1421ق، ج 1، ص 262؛ جوهري، 1410ق، ج 2، ص 747).
    معاشرت در فارسي کاربرد وسيعي دارد و در کتاب‌هاي لغت فارسي به «با هم زندگي ‌کردن»، «با يکديگر دوستي و آميزش داشتن»، «با هم‌ زيست‌ کردن»، «با کسي زندگاني کردن»، و «اختلاط و آميزش با هم و گفت‌وشنيد با هم و الفت و مصاحبت و همدمي و رفاقت و زندگاني با هم و خوردن و آشاميدن با هم» معنا شده است (دهخدا، 1377، ج 13، ص 21094؛ عميد، 1375، ج 2، ص 1134).
    هرچند در معاشرت استمرار وجود دارد و در رابطه با همنشيني و ارتباط مستمر به‌کار مي‌رود (مصطفوي، 1368، ج 6، ص 192)؛ ولي اين همراهي و همنشيني ممکن است با علاقه، يا بدون ميل و علاقه ميان همراهان و همنشينان باشد. براي مثال ممکن است کساني سال‌هاي متمادي با يکديگر و در يک مجموعه کار مي‌کنند و با هم معاشرت دارند؛ ولي خود هيچ علاقه و تمايلي به اين ارتباط ندارند. مقصود ما از معاشرت در اين بحث، همنشيني و ارتباط مستمري است که از روي علاقه و تمايل و انس نسبت به يکديگر باشد؛ به‌گونه‌اي‌که از لحاظ رواني تاثيراتي غيرمستقيم بر يکديگر دارند؛ مانند معاشرت دوستان و رفيقان با يکديگر.
    1ـ4. اثرگذاري معاشرت بر نيازهاي انسان
    معاشرت ممکن است موجب تقويت و يا تضعيف يک نياز در انسان گردد و نيز ممکن است موجب به‌وجود آمدن نيازي کاذب يا غيرکاذب در انسان گردد. معاشرت ممکن است انسان را از ياد خدا غافل کند و موجب بي‌توجهي به نيازهاي معنوي گردد و ممکن است موجب توجه به نيازهاي معنوي و يا تشديد و تقويت آنها گردد. نيز با معاشرت ممکن است براي انسان نيازي شکل بگيرد که با جايگاه انساني انسان، سازگار نيست و انسان را از مقصدش بازمي‌دارد و نيازي کاذب است؛ کما اينکه ممکن است در اثر معاشرت، نيازي در انسان شکل بگيرد که هرچند نياز فطري نيست؛ ولي نيازي هم نيست که موجب دور شدن انسان از قرب الهي گردد، تا کاذب شمرده شود.
    معاشرت ممکن است تأثيرش بر نيازها غيرمستقيم باشد؛ به اين معنا که معاشرت مي‌تواند زمنيه‌اي براي شناخت صحيح انسان يا مانعي از شناخت‌هاي صحيح باشد؛ و ازآنجاکه شناخت‌هاي انسان بر نيازهايش اثرگذار است، معاشرت از اين رهگذر بر نيازها اثر گذارد.
    خداوند در آيه 221 سورۀ مبارکۀ «بقره» از ازدواج با زنان و مردان مشرک نهي کرده و ذيل آيه مي‌فرمايد: «أُولَئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَاللَّهُ يَدْعُو إِلَى الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ»؛ يعني مشرکان به آتش فرامي‌خوانند و خداوند به بهشت و مغفرت. علامه طباطبائي در تفسير اين بخش، سه احتمال ذکر مي‌کند: نخست آنکه بيانگر حکمت تحريم مذکور باشد؛ به اين بيان که در مشرکان به‌خاطر اعتقاد باطل و سلوک سبيل گمراهي، ملکات رذيله رسوخ کرده و قول و فعل‌شان دعوت به شرک است و ديگران را به نابودي و آتش رهنمون مي‌شوند؛ پس آنها ديگران را به آتش فرامي‌خوانند؛ به‌خلاف مؤمنان، که به‌خاطر سلوک سبيل ايمان و متلبس بودن به لباس تقوا، به قول و فعل‌شان به بهشت و مغفرت فرامي‌خوانند. بنابراين وجه، بايد قاعدتاً به‌جاي «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ»، گفته مي‌شد: «و هؤلاء المؤمنون يدعون الي الجنة...» ازاين‌رو علامه به توجيه اين امر پرداخته و آن را بيانگر اين امر مي‌داند که مؤمنان در هيچ امري ازجمله دعوت به ايمان، خود را مستقل نمي‌دانند (طباطبائي، 1390ق، ج 2، ص 205).
    وجه دوم اين است که بگوييم مراد از دعوت به بهشت و مغفرت در عبارت «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ»، همان حکمي است که در صدر آيه تشريع شده است. علامه در تبيين اين وجه مي‌نويسد: چراکه غرض از حکم تحريم ازدواج با مشرکان، بازداشتن مؤمنان از همنشيني و معاشرت با کسي است که نزديک شدن انسان با او، چيزي جز دوري از خدا را در پي‌ ندارد؛ و برانگيختن مؤمنان به معاشرت با کسي است که معاشرت و همنشيني با او موجب تقرب به خداي سبحان و يادآوري آيات الهي و مراقبت نسبت به اوامر و نواهي خداست و اين دعوت خداوند به بهشت است (همان). در اين بيانِ علامه به‌روشني نقشي که معاشرت مي‌تواند در تقرب يا بعد از خداوند داشته باشد روشن شده است. واضح است که معاشرت با ديگران از طريق تأثير در شناخت‌ها و احساسات انسان و به‌دنبال آن، اثرگذاري در ترجيح و تقديم نيازهاي مادي يا معنوي و اهتمام يا عدم اهتمام انسان به اوامر و نواهي الهي و تقرب يا دوري از حضرت حق است.
    وجه سوم در تفسير اين بخش اين است که مقصود از دعوت در عبارت «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ...» هم دعوت قولي و عملي مؤمنان است و هم تحريم ازدواج با کافران از سوي خداوند (همان). يعني هم وجه نخست مقصود است و هم وجه دوم.
    لقمان حکيم دربارۀ اهميت همنشيني با علما و دانشمندان به فرزند خود مي‌گويد: «فرزندم! با علما همنشين شو؛ در برابر ايشان زانو بزن؛ زيرا قلب‌ها با حکمت زنده مي‌شود، همچنان‌که زمين مرده با قطرات باران».
    واضح است که همنشيني با صالحان و علما و شرکت در مجالس آنها و انس با آنها موجب بالارفتن کمال و دانش انسان مي‌شود؛ پس چنين معاشرتي زمينه‌ساز شناخت انسان خواهد بود.
    البته مطلق مجالست با غيرمؤمنان مذموم نيست؛ مجالست با آنها در صورتي که انسان را از ياد خدا غافل سازد و هدف صحيحي از آن مقصود نباشد، نکوهيده است. خداوند در آيه 68 سورة «انعام» لزوم روي برتافتن از مجلس کساني که به استهزاء آيات الهي مي‌پردازند را به ورود آنان در سخني ديگر مقيد کرده، مي‌فرمايد: «وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِينَ يَخُوضُونَ فِي آيَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ».
    علامه طباطبائي ذيل آيه فوق مي‌نويسد: تقييد نهي به «حَتَّى يَخُوضُوا فِي‏حَدِيثٍ غَيْرِهِ‏» براي دلالت بر اين مطلب است که مطلق مجالست و نشست و برخاست با آنها هرچند براي غرض حقي باشد، مورد نهي نیست؛ بلکه مجالست با آنها مادامي‌که سرگرم به هرزه‌گويي دربارۀ آيات الهي هستند، مورد نهي مي‌باشد (طباطبائي، 1390ق، ج 7، ص 140).
    شرکت در مجالس اهل گناه و مجالست با آنها درحالي‌که مشغول گناه هستند، هرچند که انسان به آن گناه آلوده نشود و قلباً هم ناراضي باشد و حضورش کمک به گناه و تأييد گناهکاران محسوب نشود؛ به‌خاطر تأثير سوئي که در ايجاد يا تقويت گرايش انسان به گناه دارد، امري نکوهيده است. خداوند در آيه 69 سورة «انعام»، گناه استهزاء‌کنندگان آيات الهي را متوجه خود آنان دانسته، مي‌فرمايد: «وَ ما عَلَى الَّذِينَ يَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ لكِنْ ذِكْرى‏ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ»؛ و از حساب (عمل و كيفر) آنان بر كسانى كه پروا پيشه دارند، چيزى نيست؛ و لكن يادآورى و پندى است؛ شايد بپرهيزند. علامه ذيل اين آيه شريفه در وجه نهي از حضور در مجلس استهزاء‌کنندگان آيات الهي، با وجود عدم رضايت قلبي و تأييد محسوب ‌نشدن حضور در آن مجلس، مي‌نويسد: انسان وقتي در مجلس آنها حاضر شود، هرچند با آنها در استهزاء آيات الهي مشارکت نکند و قلباً هم به عملشان راضي نباشد و حضورش اعانه بر ظلم و تأييد سخنان نارواي آنها نباشد؛ ولي مشاهده خلاف و معصيت موجب مي‌شود معصيت کردن در نزد نفس انسان سبک و آسان شود و خطا در نظر کسي که آن را مشاهد مي‌کند، کوچک محسوب شود؛ و وقتي که معصيت در نزد کسي کوچک و سبک گردد، بعيد نيست انسان بدان دست يازد؛ چراکه نفس انسان نسبت به معصيت [که مطابق با خواهش‌هاي نفساني است] ميل دارد. ازهمين‌رو واجب است انسان متقي از مجالست با کساني که پردۀ حرمت الهي را مي‌درند و بر معصيت خدا جرأت دارند، پرهيز کند (همان، ص 141).
    خداي متعال در آيۀ 140 سورة «نساء» با اشاره به نهي از مجالست با استهزاء‌کنندگان آيات الهي، در آيۀ 68 سورۀ مبارکۀ «انعام» (همان، ج 5، ص 116) مي‌فرمايد: «وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِي الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آيَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُوا فِي حَدِيثٍ غَيْرِهِ إِنَّكُمْ إِذًا مِثْلُهُمْ إِنَّ اللَّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعًا»؛ و البته [خدا] در كتاب [قرآن‏] بر شما نازل كرده كه هرگاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مى‏گيرد، با آنان ننشينيد تا به سخنى غير از آن درآيند؛ چراكه در اين صورت شما هم مثل آنان خواهيد بود. خداوند، منافقان و كافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد.
    نتيجه‌گيري
    1. يکي از عوامل انگيزش و به‌دنبال آن رفتار، نياز است. نياز به‌گونه‌هاي مختلف تقسيم شده، که ازجمله آنها نيازهاي مادي و نيازهاي معنوي، نيازهاي پست و نيازهاي متعالي است.
    2. کمّيت و کيفيت برآوردن نيازها در کمال اثرگذار است. ازاين‌رو مديريت نيازها براي نيل به قرب الهي امري ضروري است و مديريت نيازها بدون شناسايي عوامل مؤثر بر آنها و تحت کنترل گرفتن آنها امکان ندارد.
    3. علاوه بر عوامل دروني، عوامل بيروني يعني اموري که خارج از وجود انسان هستند نيز بر نيازهاي انسان اثرگذار هستند.
    4. توفيق الهي به معناي فراهم آوردن اسباب براي بنده است، تا به انجام عمل صالح منجر شود؛ يا فراهم نياوردن اسبابي که براي انجام معصيت لازم است. بدون مدد توفيق الهي، انسان از برآوردن نيازهايش بازخواهد ماند؛ و اين امر در برآوردن نيازهاي معنوي مانند نياز به عبادت و دعا بسيار مهم است. اسباب ديگر بدون توفيق الهي کارايي لازم را ندارند. نيز توفيق الهي عاملي مهم در فراهم آوردن زمينه‌هاي لازم براي ترجيح نيازهاي معنوي بر نيازهاي مادي است. برخوردار نبودن از توفيق الهي موجب انتخاب نادرست در جهت‌دهي به نيازهايش مي‌شود؛ به‌طوري‌که ممکن است در اوج علم به آموزه‌هاي ديني، به سعادت نائل نشود.
    موفق ‌شدن به توبه، يکي از مصاديق روشن برخورداري از توفيق الهي است. با توفيق الهي است که انسان به گناهکار بودن و نيازش به توبه توجه مي‌کند. توبۀ بنده، پيچيده به دو لطف و عنايت خداوند است؛ لطف و عنايتي که بدان موفق به توبه شود و لطف و توجهي تا توبه‌اش پذيرفته گردد.
    5. شيطان با اثرگذاري بر شناخت‌ها و گرايش‌هاي انسان مي‌تواند انسان را از مديريت صحيح نيازها بازدارد و حرکت تکاملي انسان را مختل سازد. شيطان با گرفتار ساختن انسان به مغالطه، بازداشتن از بهره‌گيري از منبع معتبر شناخت همچون وحي الهي. و القاء شبهه، انسان را از شناخت‌هاي صحيح بازمي‌دارد؛ با وسوسه‌هاي متنوع موجب برانگيخته ‌شدن هيجانات شديد جنسي و مانند آن مي‌شود و رغبت انسان را به برآوردن نيازها به صورت نادرست تشديد مي‌کند. نيز انسان را از توجه به برخي نيازها غافل مي‌سازد. شيطان اميال غريزي انسان را در نظر انسان بيش از حد نياز مي‌آرايد و از اين طريق کارکرد مقدمي آنها براي تأمين نيازهاي معنوي را مختل و در جايگاه هدف مي‌نشاند.
    شيطان در مواردي که برآوردن نيازهاي معنوي مستلزم هزينه مالي است، با افکندن ترس از فقر و مانند آن در دل انسان، او را از رشد و ارتقاي معنوي بازمي‌دارد.
    6. اصيل‌ترين نيازهاي انسان‌ها در محيط خانواده تأمين مي‌شود؛ نياز تکويني فرزند به رسيدگي، نياز به محبت و... به‌طور مستقيم توسط پدر و مادر تأمين مي‌شود. زن و شوهر نيازهاي عاطفي خود را به‌وسيلۀ يکديگر تأمين مي‌کنند و بخش عمده‌اي از نياز اعضاي خانواده به محبت و همدلي در خانواده تأمين مي‌شود. پدر و مادر در تأمين نيازهاي مادي و معنوي فرزندان نقشي بي‌بديل دارند. براساس قرآن همسران مايه آرامش يکديگرند و اين يکي از آيات الهي است.
    7. معاشرت ممکن است موجب تقويت يا تضعيف يک نياز در انسان گردد و يا نيازي کاذب يا غيرکاذب را در انسان ايجاد کند. معاشرت مي‌تواند موجب توجه به نيازهاي معنوي يا غفلت از آنها گردد. معاشرت مي‌تواند از طريق اثرگذاري بر شناخت‌ها و گرايش‌ها و احساسات انسان بر نيازهاي او اثر گذارد. براساس قرآن، شرکت در مجالس اهل گناه و مجالست با آنها درحالي‌که به گناه اشتغال دارند، هرچند انسان به آن گناه آلوده نشود و قلباً هم ناراضي باشد و حضورش کمک به گناه و تأييد گناهکاران محسوب نشود، به‌خاطر تأثير سوئي که در ايجاد يا تقويت گرايش انسان به گناه دارد، امري نکوهيده است.
     
    References: 
    • ابن‌دريد، محمد‌بن حسن، 1407ق، جمهرة اللغه، بيروت، دارالعلم للملايين.
    • ابن‌فارس، احمد، 1405ق، معجم مقاييس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
    • ازهري، محمد‌بن احمد، 1421ق، تهذيب اللغه، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • جوهري، اسماعيل‌بن حماد، 1410ق، الصحاح، چ سوم، بيروت، دارالعلم للملايين.
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1377، لغتنامه دهخدا، زيرنظر محمد معين و سيدجعفر شهيدي، تهران، مؤسسة لغت‌نامه دهخدا و دانشگاه تهران.
    • راغب اصفهانى، حسين‌بن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، دارالقلم.
    • ريو، جان مارشال، 1400، انگیزش و هیجان، ترجمة مهدی گنجی، چ دوم، تهران، ساوالان.
    • زمخشري، محمود‌بن عمر، 1417ق، الفائق في غريب الحديث، بيروت، دارالکتب العلميه.
    • سياسي، علي‌اکبر، 1397، نظريه‌هاي شخصيت، تهران، دانشگاه تهران.
    • شجاعي، محمدصادق و سيدمحمد غروي، 1399، انگيزش و هيجان نظريه‌هاي روانشناختي و ديني، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • شريفي‌نيا، محمدحسين، 1397، چهره جان، چ دوم، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • صاحب‌بن عباد، اسماعيل، 1414ق، المحيط في اللغة، چ سوم، بيروت، عالم الکتب.
    • صدوق، محمدبن علي، 1389، معاني الاخبار، قم، ارمغان طوبي.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، چ دوم، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات‏.
    • عميد، حسن، 1375، فرهنگ فارسي عميد، چ هشتم، تهران، سپهر.
    • فراهيدي، خليل‌بن احمد، 1409ق، کتاب العين، چ سوم، قم، هجرت.
    • قائمي، علي، 1398، نظام حيات خانواده در اسلام، تهران، انجمن اوليا و مربيان.
    • مرويان حسيني، سيدمحمود، 1383، نيازهاي انسان از منظر آموزه‌هاي ديني و روانشناسي، مشهد، به نشر.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1394، اخلاق در قرآن، تحقيق و نگارش محمدحسين اسکندري، چ هشتم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1395، سخنراني آيت‌الله مصباح يزدي، در: mesbahyazdi.ir
    • مصطفوى، حسن، 1368، التحقيق في کلمات القرآن، چ سوم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي‏.
    • مطهري، مرتضي، 1377، اسلام و مقتضيات زمان، چ چهاردهم، تهران، صدرا.
    • معين، محمد، 1371، فرهنگ فارسي، چ هشتم، تهران، اميرکبير.
    • مکارم شيرازي، ناصر و ديگران، 1353، تفسير نمونه، قم، دارالکتب الاسلاميه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فقیهی، سید مجتبی، باقری، علی اوسط.(1401) عوامل بیرونی مؤثر بر نیازهای انسان. فصلنامه معرفت، 31(11)، 67-77

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سید مجتبی فقیهی؛ علی اوسط باقری."عوامل بیرونی مؤثر بر نیازهای انسان". فصلنامه معرفت، 31، 11، 1401، 67-77

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فقیهی، سید مجتبی، باقری، علی اوسط.(1401) 'عوامل بیرونی مؤثر بر نیازهای انسان'، فصلنامه معرفت، 31(11), pp. 67-77

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فقیهی، سید مجتبی، باقری، علی اوسط. عوامل بیرونی مؤثر بر نیازهای انسان. معرفت، 31, 1401؛ 31(11): 67-77