معرفت، سال سی و یکم، شماره یازدهم، پیاپی 302، بهمن 1401، صفحات 93-104

    فلسفۀ آفرینش دنیا و آثار باور به آن بر تعالی هویت انسان از منظر قرآن کریم

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    هاجر شعبانی موسی کلایه / سطح 3 مركز مديريت حوزة علميه خواهران / shabanihajar@yahoo.com
    ✍️ حسن نجفی / دکتراي مطالعات برنامه درسي دانشگاه علامه طباطبائي / hnajafih@yahoo.com
    چکیده: 
    فلسفۀ آفرینش دنیا و آثار باور به آن بر تعالی انسان، بحث بنیادین در مطالعات هویتی انسان قرآنی است؛ لذا در این مقاله توصیفی ـ تحلیلی به فلسفۀ آفرینش دنیا و آثار باور بر آن، بر تعالی انسان از منظر قرآن کریم پرداخته شده است. نتایج بررسی نشان داد که در نگاه قرآنی، دنیا از نوع مدرسه و محل تربیت انسان و جایگاه تکامل بوده و پلی به سوی آخرت و روز عمل است. در این نگاه، آخرت نیز به عنوان دار قرار و روز حسابرسی در نظر گرفته می شود که حیات واقعی و جاودان در آن است. باور به این فلسفه از آفرینش دنیا باوری فطری که در نهان هر انسانی نهفته است، اگر به درستی پرورش یابد آثار تربیتی، معنوی و اخلاقی فراوانی در تعالی انسان خواهد داشت. غفلت زدایی و شناخت ظرفیت واقعی، خودسازی ومبارزه با نفس، پیروی نکردن از شیطان و بندگی خدا و تمایل به ارزش های الهی همچون صبر، عدالت ورزی، انفاق، جهاد ازجمله این آثار است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Philosophy of the Creation of the World and the Effects of Believing in It on the Transcendence of Man from the Perspective of the Holy Qur'an
    Abstract: 
    Abstract The philosophy of the creation of the world and the effects of believing in it on the transcendence of man is a fundamental discussion in the identity studies of the Quranic human. Therefore, this descriptive-analytical article deals with the philosophy of the creation of the world and the effects of believing in it on the transcendence of man from the perspective of the Holy Qur’an. The results of the study showed that in the Qur'anic view, the world is like a school; it is a place for human education and evolution; it is a bridge to the hereafter and a time for action. In this view, the hereafter is considered as an abode of permanence and a day of reckoning, in which there is real and eternal life. If belief in this philosophy of the creation of the world which is an innate belief is hidden in every human being is properly promoted, it will have many educational, spiritual and moral effects on human transcendence. Attending to and recognizing one's true potential, self-improvement and fighting one’s evil-prompting self, not following the Satan and serving God, and tending to divine values such as patience, justice, altruism, and jihad are among these effects.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
     
    بخش مهمي از معرفت انسان بر خود و فلسفۀ زندگي‌اش به شناخت او از رابطۀ دنيا و آخرت وابسته است. فرض اصلي مقالۀ حاضر اين است که اگر انسان دنيا را خوب بشناسد، در زندگي دنيا بهتر مي‌تواند قدم بردارد و استفاده درستي از دنيا داشته ‌باشد؛ يعني هم به زمينه‌ساز بودن دنيا براي نيل به هدف خلقت پي ‌مي‌برد و هم به مذموم بودن، آراستگي فريبکارانۀ آن و ضرورت برخورد منطقي و به‌موقع آگاه مي‌شود. انسان به‌قدري مي‌تواند در درک رابطه بين دنيا و آخرت پيش برود که بفهمد هويتش وابسته به مبدأ و منتهاي هستي، يعني خدا و برنامۀ هدايتي مورد تأييد اوست. اساساً مقالۀ حاضر بر آن است که آگاهي و باور به آخرت انسان را به هويت اصيل و حقيقي خود که همان ابراز بندگي و استوارسازي زندگي براساس رضايت الهي است، بهتر رهنمون مي‌کند. انساني با چنين هويت مي‌داند که برخورداري بنده‌وار از دنيا و بهره‌گيري متناسب با دستورات الهي، محروميت از آخرت نيست و آنچه محروميت از آخرت نيکو را موجب مي‌شود، گناهاني است که بر اثر دنيازدگي و وابستگي به زرق‌وبرق بروز داده مي‌شوند. در زمينۀ ارتباط بين دنيا و آخرت و آثار تربيتي آن، پژوهش‌هايي مانند:
    ـ «بررسي دنيا از ديدگاه قرآن و انجيل و استلزامات تربيتي مربوط به آن» (فرح‌بخش و علوي، 1395)، نويسندگان دنيا را از مهم‌ترين بسترهاي تربيت انسان دانسته‌اند و معتقدند شناخت ماهيت دنيا در زندگي انسان بسيار حائز اهميت است. عدم وابستگي به دنيا و پرهيز از هدف قرار دادن آن، ازجمله استلزامات تربيتي استنتاج‌شدۀ اين پژوهش است.
    ـ «تحليلي بر نسبت دنيا و آخرت و دلالت‌هاي تربيتي آن» (ملکي و ملکي، 1392)، نويسندگان معتقدند دنيا و آخرت از يکديگر قابل ‌تفکيک و تجزيه نيستند، از نظر آنان جداانگاري زماني به‌ وجود مي‌آيد که ماهيت اصلي حيات دنيوي و اخروي شناخته نشود. نکته ديگري که در اين پژوهش مورد توصيه قرار گرفته، اين است که فعاليت‌ها و برنامه‌هاي خرد و کلان به‌نحوي سامان‌دهي شوند تا افراد را نه دنياگريز و نه دنياپرست؛ بلکه «دنياساز» تربيت کنند. دنيا را طوري بسازند که بهتر و مطلوب‌تر بتواند انسان را در جهت حيات جاودان به حرکت درآورد.
    ـ «آثار تربيتي اعتقاد به معاد» (ساماني و نصيري، 1389)، نويسندگان به اين نتيجه رسيده‌اند که معنابخشي به زندگي و رهايي از پوچ‌گرايي، ارزشمندترين ثمره تربيتي اعتقاد به معاد است.
    با در نظر گرفتن نتايج پژوهش‌هاي مذکور، اين مقاله در پي پاسخ به اين سؤال است که در نگاه قرآني، فلسفۀ آفرينش دنيا چيست و باور به آن چه تأثيري بر تعالي هويت انسان دارد؟ البته براي پاسخ‌گويي مطلوب به اين سؤال مفهوم‌شناسي دنيا، آخرت و رابطه بين دنيا و آخرت نيز مورد توجه قرار مي‌گيرد.
    1. مفهوم‌شناسي
    1ـ1. دنيا
    «دنيا» در لغت به دو معنا به‌کار برده شده است؛ يکي پست‌تر، بنا بر آنکه از «دنائت» گرفته‌ شده باشد و ديگري نزديک‌تر، بنا بر آنکه از «دنوّ» گرفته ‌شده باشد (طريحي، 1375، ج 1، ص 149). در مجمع‌البحرين گويد: «الدُّنْيَاً مقابل الآخرة، سميت بذلك لقربها»؛ دنيا در مقابل آخرت است و به‌خاطر نزديکي‌اش، بدين نام نامگذاري شده است. با نظر به آيات قرآن، دنيا به معناى دوم درست‌تر به‌نظر مي‌رسد؛ زيرا كه در آيات زيادى با آخرت به معناي پسين يعني جهاني که پس از اين جهان است، مقابل افتاده است؛ مثل: «أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْآخِرَةِ» (بقره: 86)، «رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً» (بقره: 201). دنيا در اصطلاح بر معاني مختلفي اطلاق مي‌شود؛ يکي از موارد کاربرد آن عبارت است از زمين و آسمان و درخت و خوراک و... که از نعم الهي و مظاهر رحمت و قدرت خداست که بشر از آنها به نفع خود بهره مي‌گيرد. به‌عبارت ديگر دنيا يعني جهان مادي و عالم طبيعت که در دسترس ماست (مصباح يزدي، 1373، ج 1، ص 196). اما دنيا در رابطه با انسان هم معناي ديگري پيدا مي‌کند و آن دلبستگي و تعلقات و علاقه‌اي است که انسان به دنيا دارد؛ يعني دنيا چيزي است که انسان را از ياد خدا غافل مي‌کند. هر چيزي که انسان مستقلاً به آن توجه کند و اين توجه و ميل و گرايش در عرض توجه به خدا قرار گيرد، از اين نظر دنيا ناميده مي‌شود (مجلسي، 1403ق، ج ‏67، ص 88). خداي سبحان در آية 20 سورة «حديد» مي‌فرمايد: «إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»؛ «لعب» عملي است که غايتي جز خيال ندارد و لهو چيزي است که انسان را به خود مشغول سازد و موجب فراموشي ديگران گردد. زندگي دنيايي که همان تعلق نفس به بدن و توسيط بدن در طريق تحصيل کمالات است، انسان را به خويش مشغول مي‌دارد و موجب فراموشي ديگران مي‌شود و منشأ اين فراموشي آن است که زندگي دنيايي روح را چنان مي‌فريبد که خود را با بدن متحد مي‌پندارد و بعد از اين پندار از عالم غير جسم منقطع مي‌گردد و مقام آنچه از جلال و جمال و بهار و نور و سرور که در نشئۀ قبل از ماده داشت را به فراموشي مي‌سپارد و مقامات قرب و هم‌نشينان پاک و فضاي انس و قدسي را که پشت سر نهاده، هيچ بياد نمي‌آورد و به اين ترتيب طول عمرش را به سرگرمي و بازي سپري مي‌سازد؛ و به هر شيئي که روي مي‌کند، جز به مقاصد خياليه و آرزوهاي وهميه نيست؛ و وقتي هم که به آنها واصل مي‌شود واقعيتي نمي‌يابد. حيات دنيايي از امور خيالي است که وراي آن از حقايقي تشکيل شده و انسان بعد از تماميت خلقتش به تکميل جهات زندگي دنيايي مي‌پردازد و دائماً از مقصدي به مقصدي سير مي‌کند و در اين سير، تحصيل آنچه را که کمال مي‌پندارد، دنبال مي‌کند؛ ولکن کمال پنداري او را لهو، لعب، زينت، تفاخر، تکاثر و غيره تشکيل مي‌دهد که اموري وهمي‌اند و لذا وقتي هم که آنها را تحصيل کرد، در هنگام موت و وداع حيات دنيا، پوچي و بطلان آنها بر چهره ظاهر مي‌گردد. حيات دنيوي با مقام جهات مقصوده‌اش از لهو و لعب و زينت و رضوان است و ظهور اين جهات باطني به ظهور اين حقيقت است که جهات دنيوي همگي باطل و موهوم بوده است. خداي سبحان مي‌فرمايد: «به درستي‌که حيات دنيا متاع ناچيزي است و حيات آخرت منزلگاه ابدي و حيات جاوداني است» (مؤمن: 39)؛ «و زندگانى دنيا جز كالاى فريبنده نيست» (حديد: 20). متاع چيزي است که از آن براي رسيدن به امر آخرت استفاده و بهره‌برداري مي‌شود؛ پس حيات دنيا وسيله‌اي است براي غرور و گمراهي انسان، تا به‌وسيلۀ آن از کمال اقصي که جهات مبدأ و معاد اوست، غافل و منصرف گردد (طباطبائي، 1391، ص 59). علامه طباطبائي بر اين باور است که دنيا بازيچه است و زندگي دنيا منحصر در لهو و لعب است و خداوند کلمۀ «هذه» که فرمود: «الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ» آن را تحقير کرده است و کلمه «لاعب» در آيه 16 سورة «انبياء» به معناي بازيگر بودن خداوند نيست؛ بلکه به معناي خالق لعب بودن است (طباطبائي، 1385، ج 3، ص 264). خلاصۀ کلام در تفسير آيات مربوط به دنيا اين است که دنيا بازيچه است و متاعي است که با آن تمتع مي‌شود و خداوند خالق و آفريننده لهو و لعب است؛ اما لاعب و بازيگر نيست. هرچند که خود، بازي‌کنندۀ صحنه بازي نيست؛ ولي وسيله و اسباب‌بازي را براي کودکان دنيا خلق کرد. ايجاد و خلق اسباب‌بازي حکيمانه است، نه بازي با کودکان که از حکمت به‌دور است (ر.ك: طباطبائي، 1385، ج 14، ذيل آيه 16 انبياء و 20 حديد).
    2ـ1. آخرت
    واژة آخرت در لغت مؤنث آخر به معناي پسين، در مقابل أولي يا دنيا به معناي سراي نخستين است (عبدالله، 1377، ج 1، ص 113). «الاخرة» به معناي مراحل و منازل بعد از انقضاء ايام دنياست. بنابراين شامل مرحله قبر، برزخ، حشر، نشر، حساب، بهشت و جهنم مي‌شود (مصطفوي، 1375، ج 3، ص 3). مراد از آخرت، مراحل متأخر و منازل بعدي است که پس از پايان زندگي دنيا در پس روي انسان قرار دارد (همان، ج 1، ص 46). در اصطلاح اديان آسماني، آخرت به جهان ابدي گفته مي‌شود که براي هرکسي پس از مرگش آغاز مي‌شود و در آنجا به پيامد کردار خويش دست مي‌يابد. آخرت در اصطلاح بر معاني مختلفي اطلاق مي‌شود، يکي از موارد کاربرد آن، روز بازپسين و روز قيامت است. گويا آخرت، همۀ مراحل پس از زندگي دنيا، ازجمله قبر و برزخ را دربرمي‌گيرد. بنابراين مراحل جهان آخرت با مرگ آغاز شده و تا قيامت در برزخ مي‌ماند و پس از پايان آن دوره قيامت آغاز مي‌شود (صدرالمتألهين، 1419ق، ج 2، ص 720). از ديدگاه علامه طباطبائي، قيامت (آخرت) محيط است بر دنيا و برزخ، بطلان اسباب و زائل گشتن حجاب‌ها و آشکار شدن باطني که محيط به ظاهر و مقوم آن است، همه شاهدند که «قيامت» محيط بر اين نشئه است؛ محيط بر آنچه در آن موجود است و يا به‌دنبال آن خواهد آمد. باطن، ظاهر را داراست و ظاهر نزد او حاضر است؛ لکن عکس آن صحيح نيست (طباطبائي، 1391، ص 106). قيامت ظرف ظهور حق است و هيچ شيئي باقي نمي‌ماند، مگر آنکه حق بر او ظاهر مي‌شود. به‌عبارت ديگر قيامت ظرف انيات و اندکاک آنهاست؛ چه آنکه تا خودي و انيت اشياء فاني نشود، حق بر شيئي ظهور و تجلي نخواهد کرد. در آن زمان، خداوند خود سائل است و خود مجيب؛ خود مي‌پرسد «لمن الملک» و خود پاسخ مي‌دهد «لله الواحد القهار»؛ پس قيامت قابل ظهور براي غير نيست؛ يعني تا «غير» غير است و خودي و انيت خود را حفظ مي‌کند، قيامتش برپا نمي‌شود و آنگه که قيامتش برپا شود، خود و انيتي در کار نيست، تا گفته شود علم به قيامت از نزد خدا به ديگري سرايت کرده است (همان، ص 303). زندگي ظاهري دنيا که از اين پنج چيز تشکيل يافته است، يک باطني دارد که آنها به‌صورت عذاب شديد يا مغفرت، رضاي خدا بوده و بدين نحو جلوه خواهد کرد. بنابراين عالم آخرت باطن دنياست و دنيا ظاهر آخرت است (طباطبائي، 1385، ج 7، ص 27).
    2. رابطه دنيا و آخرت
    رابطه‌اى که بين اين دو نشئه از حيات انسان وجود دارد، رابطه‌اى است چون کاشتن و برداشتن. دنيا فصل کاشت و حرکت و تکاپو و عمل است و آخرت فصل برداشت نتيجۀ همان تلاش‌ها و زحماتى که در دنيا کشيده شده است. آخرت برگ ديگرى از حيات انسان است که توأم با بقا و جاودانگى است و سعادت و شقاوت آدمى در آخرت، در گرو عقايد و رفتار او در دنياست (مطهرى، 1361، ص 235ـ237). از ديدگاه قرآن، دنيا و آخرت از يکديگر جدا نيستند؛ بلکه پيوستگي و رابطه تنگاتنگي ميان آنها برقرار است. اين رابطه بين اعمال اختياري آدميان در دنيا و سعادت يا شقاوت آخرت است (مصباح يزدي، 1373، ج 1، ص 502). اين رابطه از نوع رابطه‌هاي قراردادي نيست؛ بلکه رابطه‌اي تکويني بين عمل و نتيجه آن در آخرت وجود دارد. برخي اين رابطه را فراتر از رابطه علّي و معلولي دانسته و از آن به رابطۀ عينيت و اتحاد ياد کرده‌اند (مطهري، 1361، ص 237ـ238). از روايات فراواني نيز به‌دست مي‌آيد که اعمال دنيايي ما داراي صورت‌هايي آخرتي است که در آخرت به‌صورت نعمت و يا عذاب ظاهر مي‌شود (مجلسي، 1403ق، ج ۷، ص 228ـ229). بنابراين ميان دنيا و آخرت ارتباط تنگاتنگي وجود دارد. دنيا رَحِم آخرت و محل تربيت انسان‌ها و پرورش استعداد آنهاست (مطهري، 1361، ص 202ـ204). عقايد، اخلاق و اعمال ما در دنيا، تعيين‌کنندۀ سرنوشتمان در آخرت بوده، چهرۀ آن جهاني ما همان صورتي است که در دنيا براي خويش ساخته‌ايم؛ زيرا‌ به‌طورکلي، آخرت چيزي جز باطن دنيا نيست: «يعلَمونَ ظهِراً مِن الحَيوةِ الدُّنيا و هُم عَنِ الأَخِرةِ هُم غفِلونَ» (روم: 7). از اينکه در آيۀ پيشين آخرت در مقابل ظاهر زندگي دنيا قرار گرفته، روشن مي‌شود که آخرت باطن زندگي دنياست. دنيا و آخرت مانند دو فصل از يک سال‌اند؛ در يکي به کشت و در ديگري به درو مي‌پردازيم. در روايتي از رسول خدا، دنيا مزرعه آخرت دانسته شده است (ابن ابي‌جمهور، 1403ق، ج ۱، ص ۲۶۷). ازاين‌رو انسان در دنيا بايد زمينه برخورداري از نعمت‌هاي آخرتي را فراهم سازد: «مَن کانَ يريدُ حرثَ الأَخِرةِ نَزِد لَه فِي حَرثِهِ» (شوري: 20؛ طباطبائي، 1385، ج ۱۸، ص 40). چنان‌که به قارون سفارش شده از سهم دنيايي خويش براي آخرتش بکوشد: «وَابتَغِ فِيمَا ءَاتَک اللّهُ الدّارَ الأَخِرَةَ وَ لاتَنسَ نَصِيبَک مِن الدُّنيا» (قصص: 77). به گفتۀ بسياري از مفسران، مقصود آن است که در دنيا براي آخرت بکوشي؛ زيرا سهم انسان از دنيا چيزي جز کار براي آخرت نيست و اميرمؤمنان علي در تفسير آيه فرمود: «لَا تَنْسَ صِحَّتَکَ وَ قُوَّتَکَ وَ فَرَاغَکَ وَ شَبَابَکَ وَ نَشَاطَکَ أَنْ تَطْلُبَ بِهَا الْآخِرَهْ» (مجلسي، 1403ق، ج 68، ص 177)؛ فراموش مکن که از سلامت، نيرو، فراغت، جواني، نشاط و ثروت خود براي کسب آخرت بهره‌گيري. ازاين‌رو مؤمنان با اعمال شايسته، نظير جهاد (توبه: 44)، زکات (نساء: 162) و... در دنيا، زمينۀ برخورداري از ثمرۀ آن در آخرت را فراهم مي‌سازند. علامه طباطبائي مي‌فرمايد: «خداوند متعال در سخن خود آن‌گونه که افراد در جامعه گفت‌وگو مي‌کنند، سخن گفته است و سعادتي را که دين به‌سوي آن هدايت مي‌کند، در قالب قوانين و آداب اجتماعي بيان کرده است. از اين جهت، فرمان داده و نهي کرده؛ تشويق و تهديد کرده؛ بشارت داده و انذار کرده؛ وعده پاداش نيک داده و به کيفر تهديد کرده است. به همين جهت، ما دين را به آسان‌ترين روش، همانند آداب و قوانين اجتماعي برمي‌گيريم... اما خداوند براي تعليم کساني که آمادۀ درک حقايق‌اند، در آيات ديگر اشاره مي‌کند که در آن سوي اين معارف ديني که ظاهر قرآن مشتمل بر آن است، حقايقي والاتر و اسراري گرانبهاتر قرار دارد» (طباطبائي، 1385، ج 6، ص 377). علامه سپس به آيات استناد مي‌فرمايد: «از بيان خداوند متعال در قرآن آشکار مي‌شود که بين عمل و جزاء، در آن سوي رابطه وضعي، که بناي اجتماع بر آن است و ظاهر سخن خداوند نيز همان است، رابطه حقيقي غيرقراردادي وجود دارد» (همان، ص 378). با توجه به مطالب عنوان‌شده، مي‌توان گفت که بين اعمال اختياري انسان و نتايج اخروي آن رابطۀ تکويني و حقيقي برقرار است و اين رابطه تکويني بالاتر از رابطه علت و معلول و رابطۀ بين شيء و آثار آن است. دقت در نوع بيان آيات، نشانگر نوعي رابطه عينيت بين اعمال و پيامدهاي اخروي آن است. بايد دانست که مقصود از «عينيت» اين نيست که اعمال با همين صورت دنيوي بر ما ارائه مي‌شود؛ همانند اينکه کسي در راه خدا کشته شده است، در قيامت صحنۀ کشته شدن خود را ببيند يا کشته شود؛ بلکه صورت دنيوي تبديل به صورت اخروي و ملکوتي مي‌شود؛ اما درک کيفيت و نحوۀ رابطۀ اعمال با صورت اخروي آنها، براي ما مشخص نيست؛ بنابراين صورت اخروي اعمال ما مرتبه‌اي از وجود است در عالمي ديگر، که آن عالم براي ما ناشناخته است. اما هرچه هست، از موجودي که در اين جهان است به‌خوبي برمي‌آيد و شکل‌دهندۀ آن ايمان، عمل صالح و نيت ناب و زلال «الله» يا کفر و عصيان و نيت شيطاني است(مصباح‌يزدي،1373،ج 1، ص 511).
    3. يافته‌ها
    1ـ3. فلسفۀ آفرينش دنيا و آثار باور برآن بر تعالي انسان
    ايمان و باور به سراي آخرت و اعتقاد به اينکه بين کردار انسان در دنيا و سرانجام او در آخرت ارتباط وجود دارد، تأثير بسياري در روح و روان و نيز افعال اختياري انسان در جهت تکوين و تعالي هويت انسان دارد. برخي از آثاري که قرآن آنها را ذکر کرده، بدين شرح است:
    الف. غفلت‌زدايي و شناخت ظرفيت واقعي
    يکي از آثار توجه به علت آفرينش زندگي دنيوي براي انسان و به تعبير ديگر آثار اعتقاد به مقدميت دنيا براي آخرت، غفلت‌زدايي و شناخت ظرفيت واقعي است. ازاين‌رو انسان وقتي نيروي حقيقت‌ياب فطرتش فعال مي‌شود و به عظمت جايگاه، کرامت و هدف خلقت خويش، آگاهي هرچند اجمالي مي‌يابد، ناخودآگاه شخصيتي ديگر پيدا مي‌کند و اين به‌خاطر رفع پردۀ غفلت و بي‌خبري و پوچي و باز شدن دريچۀ واقع‌گرايي و خدايابي اوست، که اين همان هدف خلقت و فلسفۀ آفرينش است. بنابراين يکي از آثار ارزنده و فوايد بزرگ شناخت فلسفۀ آفرينش، غفلت‌زدايي است (بهشتي، 1386، ج 1، ص 248). غفلت زماني پديد مي‌آيد که انسان نسبت به هستي و فلسفۀ آفرينش غافل شود و با سرگرم شدن در امور مادي و دنيوي و پاسخ‌گويي به نيازهاي طبيعي و غريزي، خدا و اهدافش را فراموش کند. قرآن کريم يکي از عوامل غفلت را دنياگرايي و توجه افراطي به دنيا مي‌داند و در اين‌باره مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ» (يونس: 7)؛ آنها که اميد به ايمان و ملاقات ما و روز رستاخيز ندارند و به زندگي دنيا خشنود شدند و بر آن تکيه کردند، کسانی هستند که از آيات ما غافل‌اند. بايد بدانيم که غفلت ناداني نيست؛ بلکه دانستن و کنار گذاشتن است، که بيشتر انسان‌ها به آن دچار مي‌شوند. راه رهايي انسان از غفلت و آثار و پيامدهاي زيان‌بار آن، بهره‌گيري از عقل و تفکر در هستي در کنار تزکيه نفس است (porseman.com).
    ازآنجاکه انسان‌ها به‌طور طبيعي گرفتار دنيا هستند و مظاهر و زينت‌هاي آن، موجبات غفلت و فراموشي را نسبت به خدا و اهداف آفرينش فراهم مي‌آورد؛ لازم است که هر از گاهي به وي گوشزد شوند. ازاين‌رو بعثت پيامبران و رسولان الهي راهي براي بازداشتن مردم و بندگان از غفلت قرار داده شده است (انعام: ۱۳۰ـ۱۳۱)؛ چنان‌که تبيين آيات خدا براي مردم، مايۀ تذکر و زدودن غفلت از آنان مي‌شود (بقره: ۲۲۱) و پيامبران براي ايفاي اين نقش فرستاده شده‌اند. علامه طباطبائي بر اين باور است که فکر انسان محدود است و تنها پيش پاي خود را مي‌بيند و مي‌فهمد و اما اموري که از نظر او غايت است، نمي‌بيند. او هرچه مي‌گويد دربارۀ وضع روز حاضرش مي‌گويد و از آيندۀ خود غافل است؛ تنها دولت يک روزه را دولت، و غلبۀ يک ساعته را غلبه مي‌داند و عمر کوتاه خود و زندگي اندک خويش را معيار و مقياس قرار داده بر طبق آن بر له يا عليه کل جهان حکم مي‌کند (طباطبائي، 1385، ج ۲، ص ۲۷۹) و همين غفلت از آينده و دورانديشي، عامل فراموشي معاد و سرگرم شدن به زندگي مادي شده، باعث مي‌شود برخي انسان‌ها با انکار اصل معاد و يا دور دانستن زمان آن، از هيچ ظلمي در حق ديگران و به‌وجود آوردن محيطي نا امن فروگذار نکنند و بدون هيچ دلواپسي، سرگرم بازي با هواهاي خود باشند؛ هرچه مي‌خواهند بکنند و هر جور خواستند بازي کنند، بدون اينکه حسابي در کارهايشان باشد. نه، چنين نيست؛ بلکه خلق شده‌اند تا راه به سوي باز گشت به خدا را طي کنند و در آنجا محاسبه و بر طبق اعمال‌شان مجازات شوند. پس بايد بدانند که بندگاني مسئول‌اند که اگر از رسم عبوديت تجاوز کنند، بر طبق آنچه حکمت الهي اقتضا مي‌کند، مؤاخذه مي‌شوند و خدا در کمين‌گاه است (طباطبائي، 1385، ج ۱۴ ص ۳۶۳). در نتيجه انسان سعي مي‌کند در اعمال و رفتار خود نظري هم به آيندۀ بشر و بعث و معادي که خداوند وعده داده، داشته باشد؛ و اين ديد باعث مي‌شود که در همۀ امور زندگي‌اش، تنها خوشي امروز و فردا را نبيند و فکر تأمين توشۀ آينده خود باشد. و اين آينده‌نگري ديد وسيعي به انسان مي‌دهد و باعث مي‌شود علاوه بر داشتن زندگي هدفمند و شاد، به دنيا و مشکلات آن هم با نگاهي واقع‌بينانه‌تر بنگرد و در نتيجه سعي مي‌کند شرايط زندگي بهتري، هم براي خود و هم براي ساير هم‌نوعانش فراهم آورد (طباطبائي، 1385، ج ۱۱، ص ۶۹). هدف آفرينش بشر که خدا براي وصول به آن، ميدان آزمايش فراهم ساخته و علم وآگاهي به انسان داده است، غرق شدن در اقيانوس رحمت؛ یعنی همان حرکت در مسير تکامل و رسيدن به تکامل است. بديهي است انساني که چنين بينشي دربارۀ هدف از خلقت پيدا کند، هرگز دچار گرد و غبار غفلت و بي‌خبري نخواهد شد و اين بصيرت در شناخت هدف و خوديابي، مانع افتادن به دام غفلت خواهد شد. بيشترين غفلت‌زدگي‌ها معلول بي‌توجهي به فلسفۀ آفرينش و خودفراموشي و غفلت از اهداف خلقت انسان است (بهشتي، 1386، ج 1، ص 253). ميرباقري (1399، ص 10). معتقد است: «انساني که مي‌خواهد هويتش متعالي شود بايد مراقب دنيا و آراستگي‌هاي آن باشد تا راه را گم نکند. ظرفيتي که خدا در انسان گذاشته، بسيار وسيع‌تر از محدوده دنياست». از نظر ايشان «آخرت در قرآن مطرح شده تا انسان ظرفيت واقعي خود را بشناسد. دنيا براي انسان بسيار بسيار کوچک است. هويت حقيقي و ظرفيت واقعي او در نگاه آخرتي نمايان مي‌شود».
    ب. خودسازي و مبارزه با نفس
    رسالت حقيقي دين، به‌ويژه دين مبين اسلام، تلاش در جهت ساختن انسان است و لازمۀ اين امر مبارزه با نفس اماره و به تعبيري جهاد اکبر است. اين امر بر هر موضوع ديگري اولويت دارد؛ چراکه عدم خودسازي انسان، زمينه‌ساز افساد در جامعه است: «اساساً اسلام براى سازندگى آمده است و نظرش به ساختن انسان است. جهاد براى سازندگى؛ و سازندگى انسان خودش را، مقدم بر همۀ جهادهاست. اين است که رسول اکرم آن را «جهاد اکبر» نامیدند. جهادى که بس بزرگ است و مشکل؛ و همۀ فضيلت‌ها دنبال آن جهاد است. جهاد اکبر جهادى است که انسان با نفْس طاغوتى خودش انجام مى‏دهد» (موسوي خميني، 1389، ج 8، ص 300). يکي از مهارت‌هاي شناختي ارائه‌شده در قرآن برای چيره ‌گشتن بر هواهاي نفساني، آگاهي‌بخشي به وجود سراي واپسين و بازگشت انسان‌ها به‌سوي خداست. در باب معاد و زندگي پس از مرگ، دو نوع جهان‌بيني وجود دارد: اول اینکه پس از مرگ همه چيز تمام مي‌شود؛ و دوم اینکه انسان پس از مرگ براي هميشه باقي مي‌ماند. فلسفة دين و ارسال رُسُل اين است که انسان متقاعد شود زندگي دنيا اصلي نيست؛ بلکه مقدمه‌اي است براي سراي ديگر (مصباح يزدي، 1383، ص 230). انساني به خودسازي مي‌پردازد که به معاد باور يقني داشته باشد و بخواهد مسير کمالي را بپيمايد. ظرفيت وجودي انسان براي پذيرش کمالات الهي کامل و آماده است. ولي بايد براي شکوفايي و بروز و ظهور کمالات الهي در نفس خويش تلاش فراوان انجام دهد. کسي که به معاد و قيامت ايمان دارد به درجه‌اي از کمال فکري و روحي مي‌رسد که برايش نعمت‌هاي جاويدان بهشتي مهم و همۀ زرق و برق دنيا و مافيها چون لماظه‌اي برايش بي‌ارزش مي‌گردد. «و قال أَلَاحُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا» (نهج‌البلاغه، 1388، حکمت 456)؛ آيا آزاد مردي نيست که اين باقي‌ماندۀ غذاي زير دندان را براي اهلش رها کند؟ [اي مردم] ارزش شما فقط بهشت است و خود را فقط به آن بفروشيد. خودسازي براي اين است که انسان آماده ملاقات پروردگار شود و براي رفع نگراني‌هاي خود پس از مرگ تلاش کند. آدمي بايد براي ملاقات خداوند آماده باشد و اين، راهي جز خودسازي ندارد. بزرگ‌ترين هدف تمامي اديان و پيامبران الهي، کمک به خودسازي انسان‌ها بوده است (متقی هندي، 1419ق، ج 3، ص 16). به تصريح آيات شريف قرآن يکي از مراحل خودسازي سالم‌سازي قلب است و مي‌فرمايد: «يوْمَ لَا ينفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» (شعرا: 88ـ89)؛ روز جزا آن روزي است که مال و فرزندان سودي نمي‌بخشد؛ تنها آن‌ کسي که با سلامت رواني به نزد خدا آمده باشد، اين امر به حال او فايده خواهد داشت. از ديگر موارد بسيار مهم و نقش آفرين، اراده و اختيار انسان است. انسان در پوييدن راه هدايت و انجام تکاليف الهي خود تصميم مي‌گيرد. انسان به‌گونه‌اي آفريده شده که با گرايش‌هاي دوگانة خير و شر به ‌دنيا بيايد و با تمايلات گوناگون و فرصت انتخاب آزمايش شود: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَياةَ لِيبْلُوَکُمْ أَيکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (ملک: 2)؛ خدايي که مرگ و زندگي را آفريد و انسان‌ها را به اين دنيا آورد، تا بيازمايد که کدام‌يک نيکوکردارتر خواهند بود. بلکه تمام امکانات مادي و معنوي را براي انسان فراهم ساخت و آنچه نياز داشت، در اختيار او قرار داد، تا ببيند چگونه از آنها استفاده مي‌کند: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (کهف: 7). بنابراين ارزش انسان به اين است که مي‌تواند کار بد انجام دهد؛ ولي به کارهاي خوب مي‌پردازد و به‌همين دليل پاداش مي‌گيرد. او مي‌تواند کار خوب انجام دهد؛ ولي کارهاي خوب انجام نمي‌دهد و به‌همين دليل توبيخ و مجازات مي‌شود. مي‌گويد هرکه بخواهد ايمان مي‌آورد و هرکه بخواهد، کفر مي‌ورزد: «وَ مَنْ شَاءَ فَلْيکْفُرْ» (كهف: 29). خداوند نخواسته به‌صورت جبري در کارهاي انسان دخالت کند؛ بلکه خواسته است ناظر و ممتحن اعمال او باشد: «فَلَيعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَلَيعْلَمَنَّ الْکَاذِبِينَ» (عنکبوت: 3). از نظر قرآن، هر انساني مرهون تلاش و کوشش خود است: «وَأَنْ لَيسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَي» (نجم: 39) و نتيجة تلاش خود را مي‌بيند: «فَأُوْلَئِکَ کَانَ سَعْيهُمْ مَشْکُوراً» (اسراء: 19). مبارزه با نفس به اين معناست که انسان بايد تابع قرار باشد و با اراده‌اي قوي در بازداشتن خود از توجه به مسائلي که شريعت آن را مذموم شمرده، تلاش کند و به‌عبارتي با هواي نفس خود مبارزه کند (مرادي کهنکي، 1394، ص 197). خداوند در قرآن کريم مي‌فرمايد: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي» (يوسف: ۵۳)؛ نفس پيوسته فرمان‌دهنده به زشتي است؛ مگر آنکه پروردگارم رحم کند. نفس انسان همواره انسان را به‌سوي زشتي‌ها دعوت مي‌کند؛ اما براي داشتن يک زندگي سالم لازم است انسان به مخالفت، مبارزه و کنترل آن اهتمام کند. با توجه به تقسيم نفس از سوی بزرگان به نفس اماره و لوامه و مطمئنه و با توجه به منفي بودن نفس اماره؛ منظور از مبارزه با نفس فقط نفس اماره است که انسان‌ها را به بدي امر مي‌کند. يکي از عواملي که مي‌تواند انسان را از خطرات نَفس سرکش و رفتن به سوي شهوات محافظت کند، تا انسان تن به خواسته‌هاي نفس اماره ندهد، آگاهي و باور به حيات اخروي است؛ چراکه نوعي بينش آدمي بر رفتار او تأثيرگذار است. کسي که باور به وجود روز قيامت و حساب و کتاب داشته، و بر نفس خود مسلط باشد، تن به اميال نفساني نمي‌دهد. آدمي در مسير تکاملي خود با دشمن دروني به نام نفس اماره در ستيز است. به گفتۀ قرآن کريم، ويژگي نفس اماره، امرکننده به بدي و زشتي است. منظور از نفس که دشمن انسان است، آن دسته از گرايش‌هايي است که مانع ترقي روح انسان و تقرب به سوي خداست (مصباح يزدي، ۱۳۸۳، ج ۱، ص ۱۱۸). در سايۀ اعتقاد به آخرت است که حضرت يوسف در اتاق خلوت، در برابر زني بسيار زيبا که به او درخواست نامشروع مي‌دهد و مي‌گويد «هَيْتَ لَكَ» (يوسف: ۲۳)، سرسختانه مقاومت کرده و از درخواست او به خدا پناه برده و او را پند و اندرز مي‌دهد. اعتقاد به آخرت و کيفرهاي الهي مي‌تواند اين غريزه‌ها و تمايلات را مهار کند و دارندۀ آن را به‌صورت انساني وظيفه‌شناس تحويل اجتماع دارد (سبحاني، ۱۳۷۳، ص ۱۷). انساني که به‌دنبال هويت اصيل خود مي‌گردد و مي‌خواهد آن را متعالي کند؛ براي فعاليت‌هاي دنيوي و تمايلات نفساني کمتر انگيزه دارد و از اين جهت مبدأ و معاد را فراموش نمي‌کند و دقيقاً مي‌داند که از کجا آمده و به کجا خواهد رفت و سرنوشت او چه خواهد شد. اين انسان وقتي به آخرت و زندگي جاودانه‌اي که با اعمال خود در اين دنيا آن را مي‌سازد، فکر مي‌کند، بر خود لازم مي‌بيند که با خواهش‌هاي نفساني مبارزه کند و در پند و اندرز به خويش کوتاهي نکند. نسبت به نيات، گفتار و اعمال خود مراقبه و محاسبه داشته باشد، کارهاي زشت و زيباي خود را مشخص کرده، در تقويت نقاط مثبت بکوشد و به سرزنش و معاقبه خويش به خاطر زشتي‌هايي که مرتکب شده بپردازد و نسبت به جبران آنها اهتمام ورزد.
    ج. پيروي نکردن از شيطان
    انساني که در پيِ تعالي خود، که رسيدن به مراتب بالاي بندگي و اخلاص است، با به ياد آوردن آخرت، اختيارات را از کف شيطان درمي‌آورد. اين مطلب حاوي اين نکته است که بين مبارزه با شيطان و تعالي هويت، ارتباط مستقيمي وجود دارد. در اصل مبارزه موجب مي‌شود تا وسوسه‌هاي شيطان براي انسان، زيبا جلوه داده نشود و آخرت از ياد او نرود و اعمالش تباه و نابود نگردد. چنين انساني از شر وسوسه‌هاي شيطان محفوظ است؛ چون دائماً خودش را در حضور و محضر پروردگار مي‌بيند. قرآن کريم در آيات متعددي شيطان را دشمن آشکار انسان معرفي مي‌کند: «إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ» (يوسف: ۵)، همانا شيطان براي انسان دشمني آشکار است و در آيات متعددي نيز انسان را به ‌عدم پيروي از شيطان امر مي‌کند: «ولَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِين» (بقره: ۱۶۸)؛ و از گام‌هاي پيروي شيطان نکنيد، که او براي شما دشمني آشکار است؛ و خطاب به انسان مي‌فرمايد: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» (يس: ۶۰)؛ ‌اي فرزندان آدم، آيا به شما به‌وسيلۀ پيامبران و عقول خودتان سفارش نکردم که شيطان را نپرستيد؟! او مسلماً براي شما دشمني آشکار است. به گفتۀ نويسندۀ کتاب تاج‌العروس من جواهر القاموس (مرتضي زبيدي، 1414ق)، در آيات فوق «خطوات» جمع «خطوه» (بر وزن قريه) به معناي گام است؛ و خطوات شيطان گام‌هايي است که شيطان براي وصول به هدف خود و اغوای مردم برمي‌دارد و جملة‌ «إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ»، که متجاوز از ده بار در قرآن مجيد به‌دنبال نام شيطان آمده، براي تأکید بر اين است که انسان تمام نيروهايش را براي مبارزه با اين دشمن بزرگ و آشکار بسيج کند. آية ۱۶۹ سورة «بقره»، دشمني سرسختانة شيطان که جز بدبختي و شقاوت انسان، هدفي ندارد را بيان کرده و مي‌گويد: «إِنَّما يَأْمُرُكُمْ بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشاءِ»؛ همانا شیطان شما را به انواع بدي‌ها و زشتي‌ها دستور مي‌دهد. «فحشا» از ماده «فحش» به معناي هر کاري است که از حد اعتدال خارج گردد و صورت فاحش به خود بگيرد (مکارم شیرازی، 1385، ج 3، ص 8)؛ بنابراين شامل تمامي منکرات و قبائح واضح و آشکار مي‌گردد (مکارم شيرازي و همكاران، ۱۳۷۴، ج 1، ص ۵۶۹ـ۵۷۱). شيطان بر مؤمنان به آخرت سلطه‌اي که به پيروي از او بينجامد ندارد: «وَ ما كانَ لَهُ عَلَيْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالآخِرَةِ» (سبأ: 34)؛ بلکه ترديد در امر آخرت عامل پيروي از شيطان است (طباطبائي، 1385، ج 7، ص 366).
    د. بندگي خدا و تمايل به ارزش‌هاي الهي
    عبادت در لغت و منابع تفسيري به معناي اطاعت توأم با خضوع (مرتضي زبيدي، 1414ق، ج 5، ص 84)، اظهار خضوع در مقابل معبود با اعتقاد به اينکه او مالک ذاتي و مستمر نفع و ضرر عابد است، مي‏باشد؛ بنابراين معبود، اله عابد است (طريحي، 1375، ج 3، ص 93؛ مصطفوي، 1375، ج 8، ص 13؛ راغب اصفهاني، 1412ق، ص 542)؛ چنان‌که خداوند مي‌فرمايد: «قُلْ أَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ اللَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ» (مائده: 76)؛ آيا غير خدا را عبادت مى‏کنيد که براى شما زيان و سودى ندارد و خداوند شنوا و داناست. بنابراين يکي از شاخصه‌هاي مهم عبادت و معبود آن است که سود و زيان واقعي عابد به ‌دست او باشد و اين جز خداوند خالق و قادر متعال نمي‌تواند باشد.
    حقيقت عبادت اين است که بنده، خود را در مقام ذلت و عبوديت واداشته، رو به‌سوى مقام پروردگار خود آورد؛ و منظور از تفسير عبادت به معرفت نيز همين است؛ يعني معرفتى که از عبادت به‌دست مى‏آيد. پس غرض از خلقت همان حقيقت عبادت است؛ يعنى اينکه بنده از خود و از هر چيز ديگر بريده، به ياد پروردگار خود باشد، و او را ذکر گويد (طباطبائي، 1385، ج 20، ص 353). ازاين‏رو عبوديت را جوهره‌اي دانسته‌اند که متضمن همة حقوقي است که بر عهدۀ مخلوق در قبال خالقش است (موسوي سبزواري، 1409ق، ج 10، ص 53).
    بندگى مفتاح «ولايت» است (طباطبائي، 1385، ج 1، ص 277) و نام «بنده»، بهترين اسم‌‏هاست؛ ازاين‏رو رسول اسلام که انسان کامل ناميده مي‌شود، «عبدالله» است و در شب معراج درخواست عبوديت فرمود: «رب بان تنسبني الي نفسک بالعبودية» (فخررازي، 1420ق، ج 20، ص 292). معراج رسول اكرم و رسيدن به مقام «قاب قوسين او ادنى» به برکت رسيدن به مرتبۀ عبوديت مطلق آن انسان کامل است: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى» (اسراء: 1). براى رسيدن به کمال انسان (ملاقات و قرب الهى)، نياز به وسيله است و اين وسيله همان «بندگي و عبادت» است. شکي نيست که انسان بنده، مملوک و مخلوق خداست؛ اما اينکه بايد مطاع باشد، درست نيست؛ چون بندگي خدا در عرصه اختيار و آزادي انجام مي‌شود و به‌ فرمودۀ قرآن کريم: «لا اکراه في ‌الدين» ـ يعني جبري در آن نيست. اعتقاد به دين و التزام به آن از امور قلبى و باطنى است که اجبار و اکراه در آن ثمربخش نيست. بنابراين عبارت «لا اکراه فى‌ الدين» يا يک جمله خبرى و بيانگر حال حقيقى انسان و مقتضى تکوينى اوست؛ و يا بيانگر يک حکم تشريعى به‌منظور نهى از اجبار در پذيرش دين است؛ که اين نهى تشريعى متکى بر آن حقيقت تکوينى و مقتضاى وجودى آدمى است (طباطبائي، 1385، ج ۲، ص ۳۴۷).
    در قرآن کريم به‌روشني هدف از آفرينش انسان، پرستش و بندگي خداوند دانسته شده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (ذاريات: 56)؛ و جن و انس را نيافريدم جز براي آنکه مرا بپرسند. هدف از آفرينش انسان عبادت است و به‌همين دليل تمامي پيامبران، مردم را به پرستش خدا و دوري از طاغوت خوانده‌اند (کليني، 1365، ج 1، ص 141). البته درست است که بندگي تکليف است؛ اما تکليفي است که مانند حق مي‌ماند و به نفع خود انسان است؛ چراکه آدمي تنها با عبادت است که به خداي بزرگ نزديک مي‌شود و رشد مي‌کند و به کمال مطلوب خود مي‌رسد (porseman.com). پرواضح است که چون خداوند کمال مطلق است و انسان فقير محض، شرط کمال‌يابي، اتصال به منبع کمال و کمال مطلق است؛ و اين جز از طريق عبادت و بندگي خدا به‌دست نمي‌آيد (آل‌عمران: 144). به تصريح آيات و روايات، يگانه راه رسيدن به چنين كمالى «عبوديت» است: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِيعْبُدُونِ» (ذاريات: 56). جن و انس را نيافريدم جز براى آنكه مرا عبادت كنند. اگر خدا را عبادت كنيم به هدف نهايى خلقت انسان كه مدنظر خداوند بوده، دست يافته‌ايم. جز اين هم راهى وجود ندارد. تعبير «ما ... الاّ ...» در آيه اين مطلب را مى‌رساند. در ادبيات عرب مى‌گويند اگر استثنا (در اينجا الاّ بعد از نفى)، (در اينجا ما) بيايد افاده «حصر» مى‌كند. با توجه به اين قاعده، از اين آيه شريفه استفاده مى‌شود كه تنها راه رسيدن به هدفى كه خداوند از خلقت ما منظور داشته، «عبادت» و «عبوديت» است.
    1) صبر
    اعتقاد به قيامت و معاد، براي تحقق صبر و شکيبايي بسيار مؤثر است. کساني که به آخرت ايمان دارند، انسان‌هاي صبوري مي‌شوند؛ زيرا اگر مصيبتي از سوي دشمنان و مخالفان به آنان وارد مي‌شود و ناتوان از دفع آن باشند، اميد دارند که خداوند در آخرت آنان را مجازات مي‌کند و همين مسئله، صبرشان را مي‌افزايد و اگر هم در جنگ با دشمن قرار گيرند استقامت مي‌ورزند و حاضر هستند در اين راه شهيد شوند و از حق دست برندارند؛ زيرا اگر پيروز شوند که خيلي خوب خواهد بود و اگر شهيد شوند از بهشت موعود بهره‌مند مي‌شوند. همين نگاه به مسائل موجب مي‌شود که همواره خود را موفق و پيروز بدانند و بگويند چه کشته شويم و چه بکشيم باز ما پيروز هستيم و به يکي از دو نيکي دنيا و آخرت دست مي‌يابيم: «إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْن» (توبه: 52).
    خداوند در قرآن در تعليل صبرپيشگى سپاهيان طالوت در برابر دشمن، علت صبوري ايشان را در سايۀ اعتقاد به معاد و اطميناني مي‌داند که نسبت به آن داشتند: چون طالوت با سپاهيان بيرون آمد... كسانى كه مى‏دانستند كه خداى را ديدار خواهند كرد، گفتند: چه‌بسا گروهى اندك كه به خواست خدا بر گروهى بسيار پيروز شوند و خدا با شكيبايان است (بقره: 249).
    پس اعتقاد و باور به قيامت و نيز به نزديك بودن آن در ميان مؤمنان، از عوامل شكيبايى آنها در برابر دشمنان است که در آيات 5ـ7 سورة «معارج» نيز مورد تأکيد قرار گرفته است. بنابراين براي ايجاد و تقويت صبوري و شکيبايي و بلکه بردباري بايد به افزايش ايمان و اعتقاد به معاد و پاداش و کيفر آن روز که بسيار نزديک است، توجه کرد.
    خداوند در آيات قرآن، اعتقاد به آخرت و روز جزا را از موجبات استقامت در برابر سختي‌ها و ايجاد صبر و شکيبايي در آدمي مي‌داند و از مردم مي‌خواهد تا به آن توجه کنند: «وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» (بقره: 45ـ46)؛ از شکيبايي و نماز ياري جوئيد و به راستي اين کار بزرگي است، مگر بر فروتنان؛ همان کساني که مي‌دانند با پروردگار خود ديدار خواهند کرد و به سوي او باز خواهند گشت. انسان‌هايي که عاقبت جويند، خود را به شکيبايي وامي‌دارند؛ چون به وعده‌هاي به‌حق خداوند بر خود ايمان دارند و مي‌دانند که در برابر شکيبايي بر مشکلات، پاداشي را در جهان آخرت دريافت مي‌کنند. صبر از مراتب بلند و درجات عالي است (کليني، 1365، ج 2، ص 75). «صبر» از مهم‌ترين ارکان ايمان است؛ امام صادق موقعيت صبر را در برابر ايمان، همانند موقعيت سر نسبت به بدن مي‌دانند: «اَلصَّبْرُ مِنَ اَلْإِيمَانِ بِمَنْزِلَةِ اَلرَّأْسِ مِنَ اَلْجَسَدِ فَإِذَا ذَهَبَ اَلرَّأْسُ ذَهَبَ اَلْجَسَدُ كَذَلِكَ إِذَا ذَهَبَ اَلصَّبْرُ ذَهَبَ اَلْإِيمَانُ» (کلینی، 1365، ج 2، ص 87)؛ صبر نسبت به ايمان همانند سر نسبت به بدن مى‌باشد، هرگاه سر برود تن مى‌رود، همچنين هنگامى كه صبر برود ايمان مى‌رود. قرآن نيز کمتر موضوعي را مانند صبر مورد تأکيد قرار داده است؛ حدود هفتاد آيه، از صبر سخن به ميان آورده که بيش از ده مورد آن به شخص پيامبر اسلام اختصاص دارد. قرآن براي صابران، اجر فراواني قائل شده: «إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسَاب» (زمر: 10) و کليد ورود بهشت، صبر و استقامت شمرده شده است؛ آنجا که مي‌گويد: «فرشتگان بر در بهشت به استقبال مي‌آيند و به آنها مي‌گويند: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّار» (رعد: 24)؛ سلام بر شما به‌خاطر صبر و استقامت‌تان، چه نيکوست سرانجام آن سراي جاويدان.
    اوصاف بسياري را براي صابران ثابت کرده و صلوات و رحمت و هدايت (بقره: 157) را برايشان مقرر داشته و مژده بودن خود را با ايشان، به آنان رسانيده است (انفال: 46)؛ و اجر آنها را بي‌حساب قرار داده است (زمر: 10). پيامبر اکرم فرمود: «صبر نصف ايمان است»؛ و فرمود: «هر که بهره‌اي از يقين و صبر به او برسد، باک نداشته باشد از آنچه فوت شود از بيداري شب‌ها و روزه روزها» (فيض کاشاني، 1383ق، ج 7، ص 106). خداوند در آيات قرآن، اعتقاد به معاد و روز جزا را از موجبات پايمردى در برابر سختي‌ها و ايجاد صبر و شکيبايي در آدمي مي‌داند و از مردم مي‌خواهد تا به اين عنصر ايجاد صبر و شکيبايي توجه کنند: «از شكيبايى و نماز يارى جوييد و به‌راستى اين كار گران است، مگر بر فروتنان؛ همان كسانى كه مى‏دانند با پروردگار خود ديدار خواهند كرد و به‌سوى او باز خواهند گشت» (بقره: 45و46).
    2) عدالت‌ورزي
    براساس نظرات عسکري نقوي (1398) صفات برجسته اخلاقی در کنار يادِ معاد، انسان را به کمال مي‌رساند؛ زيرا ياد معاد و عذاب قيامت دل انسان را شکسته و قلب او را خاضع مي‌کند. اکثر کمال‌ها و ايثارها همراه با يک نوع محروميت‌ها و تحمل کردن ناگواري‌ها هستند؛ اهرمي که بتوان اين وزن‌ها را با آن حرکت داد و آن همه ناگواري را تحمل کرد، همان ايمان به جبران در قيامت و ايمان به پاداش‌هاي الهي است. زن فرعون به هيچ قيمتي جذب کاخ و مال و طلاهاي فرعون نشد؛ زيرا او به‌جاي ديگر جشم دوخته بود و مي‌گفت: «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي ‌الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْن» (تحريم: 11)؛ پروردگارا من از قصر فرعوني و عزت دنيوي او گذشتم، نزد خودت براي من در بهشت خانه‌اي بنا کن و مرا از شر فرعون نجات بخش.
    تأثير نگاه انسان به زندگي و اعتقاد به جهاني ديگر، در زندگي اجتماعي و رفتارهاي متقابل افراد نسبت به يکديگر نيز تأثير بسزايي دارد و اعتقاد به حيات اخروي و پاداش و کيفر ابدي، نقش مهمي را در رعايت حقوق ديگران و احساس و ايثار نسبت به نيازمندان بازي مي‌کند. در جامعه‌اي که چنين اعتقادي زنده باشد، براي اجراي قوانين و مقررات عادلانه و جلوگيري از ظلم و تجاوز به ديگران، کمتر نياز به اِعمال زور و فشار خواهد بود و به‌صورت طبيعي، درصورتي‌که اين اعتقاد جهاني و همگاني شود، مشکلات بين‌المللي هم به‌صورت چشم‌گيري کاهش خواهد يافت.
    اهميت اين اصل اعتقادي تا آنجاست که حتي اعتقاد به توحيد، به‌تنهايي و بدون اعتقاد به معاد، نمي‌تواند تأثير کامل و گسترده‌اي در بخشيدن جهت مطلوب به زندگي داشته باشد. همين مسئله به‌روشني راز توجه شديد و تأکيد اديان آسماني و بخصوص دين اسلام به آن، و تلاش فراوان پيامبران الهي براي محکم شدن اين عقيده در دل مردم را آشکار مي‌کند (مصباح يزدي، ۱۳۷۷، ص ۳۳۹ـ۳۴۱).
    در روايتي آمده است که از اميرمؤمنان علي سؤال شد: عدل بهتر است يا جود؟ حضرت در پاسخ فرمود: عدالت کارها را در جايگاه خودشان مي‌نشاند [و در زندگي فردي و اجتماعي انسان هر چيز در جاي خود تحقق مي‌يابد]؛ ولي بخشش، آنها را از همان راهي که يابد، بيرون مي‌برد. عدالت، تدبيرکنندۀ همگاني است؛ ولي جود، فرد خاصي را بهره‌مند مي‌کند. بنابراين عدالت، گرامي‌ترين و برترين آن دو است» (نهج‌البلاغه، 1388، حكمت 440). قوام و شيرازۀ هستي براساس عدل است و نظام هستي بر پايۀ عدالت استوار است؛ زيرا هر چيزي در جاي خودش قرار دارد؛ هر کره‌اي از کرات آسمان در مدار خودش حرکت مي‌کند و هر ذره‌اي از موجودات، در مدار خودش در حرکت است و اگر آنها کمي از مدار خود منحرف شوند، نظام هستي از هم فرو مي‌پاشد و منفجر مي‌شود. بنابراين مي‌توان چنين بيان کرد: عدالت، رعايت قانون نظام هستي و ظلم، تخلف از اين قانون است. انسان عادل بايد در همة زمينه‌ها اهل عدالت باشد و جايگاه امور را از هر لحاظ رعايت کند و از ويژگي‌ها و شاخصه‌هاي يک انسان متعالي و شايسته، نهايت عدالت در همه زمينه‌هاست. پس شخصي که طالب متعالي شدن و شايسته بودن در درگاه الهي است، بايد يک صفت شايسته نيز درون خود دارا باشد تا به متعالي‌شدن و قرب الهي برسد. بنابراين انساني که اعتقاد به رابطه دنيا و آخرت دارد، براي رسيدن به تکوين و تعالي هويت خود، در کليه امور دنيوي عدالت، کوشا خواهد بود. او به يقين رسيده است که هيچ عملي نيست که روز قيامت دربارۀ آن سؤال نشود و نسبت به هر عملي که در دنيا انجام داده، در آخرت و در دادگاه عدل الهي بازخواست خواهد شد (زلزال: 3ـ5). او مي‌داند که بدترين توشه در روز قيامت، ستم بر ديگران است.
    3) انفاق
    انساني که از آخرت خود غافل نباشد و به دنيا دل نبندد، اهل انفاق به مستمندان مي‌شود. خداوند متعال اهل انفاق را از مقربان خود دانسته و مي‌فرمايد: «وَ مِنَ الْأَعْرابِ ‏مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ ‏سَيُدْ خِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» (توبه: 99)؛ برخي ديگر از اعراب ايمان به خدا و قيامت آورده و آنچه در راه خدا انفاق مي‌کنند، موجب تقرب نزد خدا و دعاي خير رسول می‌دانند؛ آري آگاه شويد که انفاق آنها موجب قرب خداست و البته آنها را خدا در رحمت خود داخل مي‌‌گرداند که او بسيار آمرزنده و مهربان است. دخول در رحمت خداوند از نشانه‌های قرب به خداوند متعال است. خداوند دوست دارد انسان نسبت به ديگران و هم‌نوعان خود بي‌تفاوت نبوده؛ بلکه غم‌خوار و ياور آنان باشد. انساني که به سراي آخرت ايمان دارد، مي‌داند که از مالي که خدا به او داده بايد براي سراي آخرت ذخيره اندوزد: «يا أَيهَا الَّذينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يأْتِي يوْمٌ لا بَيعٌ فيهِ وَ لا خُلَّهٌ» (بقره: 254)؛ اى کسانى‌که ايمان آورده‌‏ايد، پيش از آنکه آن روز فرا رسد که نه در آن خريد و فروشى باشد و نه دوستى، از آنچه به شما روزي داده‌ايم، انفاق کنيد. ايمان به معاد، برانگيزانندۀ آدمي به انفاق و كمك‌هاي مالي به ديگران و نيازمندان است. با نگاهي به اين آموزه‌ها مي‌توان دريافت كساني كه فلسفۀ هستي‌شناسي آنان، ايمان به معاد و رستاخيز است، به‌طور طبيعي سبك زندگي خويش را به‌گونه‌اي سامان مي‌دهند تا بتوانند تأمين‌كننده آخرت خويش باشند. اين‌گونه است كه قانون‌مداري و قانون‌محوري به‌ويژه در چارچوب شريعت اسلام، برايشان بسيار مهم و اساسي است؛ چراكه آن را صراط مستقيم مي‌دانند كه ايشان را به اهداف مورد نياز در آخرت مي‌رساند؛ زيرا خدا در آيات بسياري بيان كرده كه اين تنها راهي است كه انسان مي‌تواند تقواي الهي را بدان كسب كند (بقره: 21) و با كسب تقواي الهي قيامت و آخرت را تضمين مي‌كند. با توجه به اينكه ملاك سنجش در آخرت تقواي الهي است (حجرات: 13)؛ انسان تنها ره توشه‌اي كه بايد با خود به آخرت ببرد، همان تقواي الهي است. چنان‌كه خدا مي‌فرمايد: «وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ» (بقره: 197)؛ براي خود توشه برگيريد كه در حقيقت بهترين توشه پرهيزكاري است، و ‌اي خردمندان از من پروا كنيد.
    از نظر قرآن، كساني كه فلسفۀ زندگي خويش را براساس معادباوري قرار داده‌اند، درخواست‌هايي كه دارند در ارتباط با حسنات دنيا و آخرت است؛ درحالي‌كه كافرين سبك زندگي و درخواست‌هاي خويش را محدود به دنيا و نيكي‌هاي آن مي‌كنند كه بسيار زودگذر است: از مردم كسي است كه مي‌گويد پروردگارا به‌ ما در همين دنيا نيكي عطا كن و حال آنكه براي او در آخرت نصيبي نيست؛ و برخي از آنان مي‌گويند پروردگارا در اين دنيا به ما نيكي و در آخرت نيز نيكي عطاكن و ما را از عذاب آتش دور نگه‌دار؛ آنانند كه از دستاوردشان بهره‏‌اي خواهند داشت و خدا زودشمار است (بقره: 200ـ202).
    4) جهاد
    کساني که به آخرت ايمان دارند، آنجا که خداوند دستور به جهاد مي‌دهد از فرمان او اطاعت مي‌کنند: «لايَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ أَنْ يُجاهِدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ» (توبه: 44)؛ مسلماناني که به خدا و قيامت ايمان دارند از تو رخصت ترک جهاد نخواهند، تا به مال و جان خود در راه خدا جهاد کنند و خدا به احوال متقيان آگاه است. جهادگران مؤمن چون مي‌دانند ترک جنگ عذاب‌هاي دردناک جهنم را به‌ همراه دارد و آنجا که مي‌بينند خون مسلماني به ناحق ريخته مي‌شود، به استقبال جهاد مي‌روند. آنها آخرت را بر دنيا ترجيح داده و خواستار سعادت ابدي هستند. پايبندي به ‌دستورات و ارزش‌هاي الهي رمز موفقيت انسان است. در مقابل، انسان‌هايي که به ‌دستورات الهي پايبند نيستند، هيچ‌گاه به سعادت و رستگاري نمي‌رسند (عبداللهي، 1396، ص 93).
    نتيجه‌گيري
    در اين مقاله تلاش شد تا براساس نگاه قرآني به فلسفۀ آفرينش دنيا و آثار باور بر آن بر تعالي انسان، تبيين گردد. با نگاه کلي به مباحث بيان‌شده، مي‌توان اذعان کرد:
    ـ زندگي انسان منحصر به همين زندگي زودگذر دنيا نيست و بار ديگر در عالم آخرت زنده مي‌شود و براي هميشه در آن عالم زنده خواهد ماند. زندگي آخرت زندگي حقيقي و عيني است؛ به‌گونه‌اي‌که زندگي دنيا در برابر آن شايسته نام زندگي نيست؛ نه اينکه زندگي آخرت امري پنداري و اعتباري باشد.
    ـ دنيا جهان عمل و تکليف و آزمايش، و آخرت جهان نتيجه و جزاء و پاداش است. اعتقاد به دنیا و آخرت از يک ديگر جدا نيستند؛ بلکه پيوستگي و رابطه تنگاتنگي ميان آنها برقرار است. اين رابطه بين اعمال اختياري آدميان در دنيا و سعادت يا شقاوت آخرت است.
    ـ دنيا رحم آخرت و محل تربيت انسان‌ها و پرورش استعداد آنهاست. دنيا ظرف به فعليت رساندن استعدادهاي دروني است. انسان با عملش کمالات بالقوۀ خود را به فعليت مي‌رساند در حقيقت انسان در دنيا با عقايد و رفتارش، صورتي از خود را در آخرت مي‌سازد.
    ـ دنيا فصل کاشت و حرکت تکاپو و عمل است و آخرت فصل برداشت نتيجۀ همان تلاش‌ها و زحماتي که در دنيا کشيده‌ شده‌ است. آخرت برگ ديگري از حيات انسان است که توأم با بقاء و جاودانگي است و سعادت و شقاوت آدمي در آخرت در گرو عقايد و رفتار او در دنياست.
    ـ رابطۀ انسان و دنيا از نوع مدرسه و محل تربيت انسان و جايگاه تکامل هويتي اوست. دنيا پلي است به‌سوي آخرت و روز عمل است و آخرت به‌عنوان دار، قرار، و روز حسابرسي است که حيات واقعي و جاودان در آن است.
    ـ ايمان و باور به سراي آخرت و اعتقاد به اينکه بين کردار انسان در دنيا و سرانجام او در آخرت، ارتباط تنگاتنگ وجود دارد، تأثير بسياري در روح و روان و نيز افعال اختياري انسان در جهت تکوين و تعالي هويت انسان دارد. برخي از آثاري که قرآن آنها را ذکر کرده، عبارتند از: پيروي نکردن از شيطان، خودسازي، بندگي خدا و تمايل به ارزش‌هاي الهي، تسلط برنفس و...؛ انسان مي‌کوشد تا با آراسته‌شدن به فضيلت‌ها و عمل به افعال خداپسندانه، رضاي خدا را که فوز عظيم و هدف نهايي است، به ‌دست آورد.
     

    References: 
    • نهج‌البلاغه، 1388، ترجمة حسین انصاریان، قم، آیین دانش.
    • ابن ابي‌جمهور، محمدبن علي‌بن ابراهيم، 1403ق، عوالي اللئالي، قم، سيدالشهداء.
    • بهشتي، ابوالفضل، 1386، به سوي بيداري و راه‌هاي گريز از غفلت، قم، نسيم بهشت.
    • راغب اصفهانى، حسين‌بن محمد، 1412، مفردات ألفاظ القرآن‏، بیروت، دارالقلم.
    • ساماني، محمود و علي نصيري، 1389، «آثار تربيتي اعتقاد به معاد»، مطالعات تفسيري، سال اول، ش 4، ص 9ـ34.
    • سبحاني، جعفر، 1373، معاد و انسان، قم، مکتب اسلام.
    • صدرالمتألهين، 1419ق، مفاتيح الغيب، بي‌جا، بي‌نا.
    • طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1385، الميزان في تفسير القرآن، ترجمة سيدمحمدباقر موسوي همداني. قم، مرکز تحقيقات کامپيوتري علوم اسلامي.
    • ـــــ ، 1391، انسان از آغاز تا انجام، ترجمه و تعليق صادق لاريجاني، قم، بوستان کتاب.
    • طريحي، فخرالدين، 1375، مجمع البححرين، تهران، مرتضوي.
    • عبدالله، ناصرعلي، 1377، معجم البسيط، مشهد، دانشگاه علوم اسلامي رضوي.
    • عبداللهي، زهره‌سادات، 1396، بازشناسي مفهوم آخرت‌گرايي از منظر نهج البلاغه، پايان‌نامه کارشناسي ارشد نهج البلاغه، بيرجند، دانشگاه بيرجند.
    • عسکري نقوي، حسن، 1398، «بررسي آثار فردي و اجتماعي اعتقاد به معاد»، گفتمان انديشه، سال دوم، ش 1، ص 124ـ199.
    • فخررازي، محمدبن عمر، 1420ق، تفسير کبير، بيروت، دارالفکر.
    • فرح‌بخش، حميده و حميدرضا علوي، 1395، «بررسي دنيا از ديدگاه قرآن و انجيل و استلزامات تربيتي مربوط به آن»، معرفت، ش 223، ص 109ـ121.
    • فيض کاشاني، محسن، 1383ق، المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، قم، جامعة مدرسين.
    • کليني، محمدبن يعقوب، 1365، اصول کافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
    • متقي هندي، حسام‌الدین، 1419ق، کنز العمال في سنن الأقوال و الأفعال، بیروت، دارالکتب العلمیه.
    • مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء.
    • مرادي کهنکي، فاطمه، 1394، نقش آخرت‌گرايي در سبک زندگ اسلامي براساس نهج‌البلاغه، پايان نامه کارشناسي ارشد نهج‌البلاغه، لرستان، دانشگاه لرستان.
    • مرتضي زبيدي، محمدبن محمد، 1414ق، تاج‏العروس من جواهر القاموس،‏ بيروت، دارالفکر.
    • مصباح يزدي، محمدتقي، 1373، معارف قرآن، قم، مؤسسة در راه حق.
    • ـــــ ، 1377، آموزش عقايد، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • ـــــ ، 1383، ره توشه، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
    • مصطفوي، حسن، 1375، التحقيق في کلمات ‌‌القرآن الکريم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
    • مطهري، مرتضي، 1361، عدل الهي، تهران، صدرا.
    • مکارم شيرازي، ناصر و همكاران، 1374، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
    • ـــــ ، 1385، اخلاق در قرآن، قم، امام علی‌بن ابی‌طالب.
    • ملکي، حسن و ياسر ملکي، 1392، «تحليلي بر نسبت دنيا و آخرت و دلالت‌هاي تربيتي آن»، تربيت اسلامي، سال هشتم، ش 2، ص 145ـ169.
    • موسوي خميني، سيدروح‌الله، 1389، صحيفه امام، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.
    • موسوي سبزواري، عبدالعلي، 1409ق، مواهب الرحمان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة اهل‌البيت.
    • ميرباقري، محمدکاظم، 1399، نقش ايمان به آخرت در زندگي انسان، قم، مؤسسة نور المجتبي.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شعبانی موسی کلایه، هاجر، نجفی، حسن.(1401) فلسفۀ آفرینش دنیا و آثار باور به آن بر تعالی هویت انسان از منظر قرآن کریم. فصلنامه معرفت، 31(11)، 93-104

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    هاجر شعبانی موسی کلایه؛ حسن نجفی."فلسفۀ آفرینش دنیا و آثار باور به آن بر تعالی هویت انسان از منظر قرآن کریم". فصلنامه معرفت، 31، 11، 1401، 93-104

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شعبانی موسی کلایه، هاجر، نجفی، حسن.(1401) 'فلسفۀ آفرینش دنیا و آثار باور به آن بر تعالی هویت انسان از منظر قرآن کریم'، فصلنامه معرفت، 31(11), pp. 93-104

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    شعبانی موسی کلایه، هاجر، نجفی، حسن. فلسفۀ آفرینش دنیا و آثار باور به آن بر تعالی هویت انسان از منظر قرآن کریم. معرفت، 31, 1401؛ 31(11): 93-104