پایههای ارزش اخلاقی
Article data in English (انگلیسی)
اختلاف نظر انديشمندان در حل مسائل علوم
بديهي است که دانشمندان علوم، حتي دانشمندان يک علم خاص، در همة مسائل آن علم نظر واحدي ندارند. از طرفي ميتوان گفت هيچ علمي نيست که پاسخ همة مسائل آن از طرف متخصصان آن علم يکسان باشد. البته اختلاف در علوم مختلف، متفاوت است و در برخی علوم کمتر، و در برخی دیگر بیشتر است. در بعضی از علوم، مانند رياضيات ممکن است مسائل اختلافي بسيار اندک باشد؛ اما نظر دانشمندانِ اکثر علوم، حتي علوم طبيعي که دائماً با تجربه سروکار دارند و نتايج کارهایشان با تجربه قابل اثبات يا نفي است، با يکديگر مختلف است. بهطور مثال، در علم طب، اختلافنظر پزشکان در معالجة بعضي امراض کاملاً مشهود است؛ زيرا صرفنظر از آنکه برخي از آنها دربارة شماري از بيماریها بههيچوجه آگاهي ندارند، در مورد درمان بعضی بيماريهای شناختهشده نیز ممکن است با هم اختلاف داشته باشند و هريک داروي خاصي را تجويز کنند. بنابراين وقتي صاحبنظران علوم تجربي و بشري اينگونه با هم اختلاف دارند، اختلاف ميان متخصصان اخلاق با يکديگر و نيز اختلاف آنها با دينشناسان و اسلامشناسان، بسيار طبيعي بهنظر ميرسد.
براي نمونه، در جلسات پيشين اشاره شد که کانت معتقد است قوام ارزش اخلاقي به آن است که کار به انگيزۀ اطاعت از عقل انجام شود؛ درحاليکه ديگران نظري متفاوت داشتند و ميان آنها نيز اختلافنظر بود.
همچنين مکاتب مختلف دربارة لزوم انجام يا ترک يک کار، که ارزش بهشمار ميآید، با هم اختلاف دارند. بسياری از مکاتب، ازجمله اسلام معتقدند که در صورت تزاحم يا تضاد ارزشها با يکديگر، بايد شرايط را در نظر گرفت و ارزشهاي اهم را بر ارزشهاي مهم مقدم داشت؛ مثلاً در بعضي از مواقع براي نجات جان مؤمن بیتقصیری لازم است به دروغ متوسل شد؛ درحاليکه کانت بر اين باور بود که راستگويي هميشه ارزش است و هيچگاه نبايد دروغ گفت (ر.ك: كانت، 1391). بنابراين در خود علم اخلاق و مکاتب اخلاقي نيز اختلافاتي وجود دارد. طبيعتاً ممکن است در مواردي، نظر دين در مسائل اخلاقي با نظر متخصصان اخلاق تفاوت داشته باشد.
اکنون بايد بررسی کرد که ريشه و ملاک اين اختلاف در چيست و چرا نظر دين در بعضي مسائل با نظر عموم مردم در تعيين ارزشهاي اخلاقي متفاوت است.
ريشه و ملاک اختلافات
بهنظر ميرسد ريشۀ اختلاف در اينکه کاري ارزش بهشمار آيد يا نه، به رابطۀ ميان ارزش و منفعت بازميگردد. از ديرباز بين دانشمندان، اختلافي بنيادي دربارة رابطة ارزش و منفعت مطرح بوده و در دوران جديد نهتنها اين اختلاف در محافل علمي و دانشگاهي حل نشده، بلکه بالا گرفته است. اختلاف اين است که آيا ذات ارزش با منفعت دو مقولة متفاوتاند، يا اينکه بين این دو مقوله ارتباط خاصي وجود دارد؛ مثلاً اینکه گفته شود چيزي داراي ارزش است، با اينکه گفته شود آن چيز مفيد و سودمند است، با يکديگر تفاوت دارند و میباید جداگانه بررسي شوند؟ يا اينکه اگر مفيد بودن آن ثابت شد، ارزشمند بودنش نيز ثابت ميشود؟
بسياري از اندیشمندان بزرگ معتقد بودهاند که ارزشها به منفعت و مصلحت بازميگردند. البته اين منفعت ممکن است آگاهانه، نيمهآگاهانه يا ناآگاهانه باشد. فردي را فرض کنيد که ميبيند مظلومي را شکنجه ميدهند و ميداند که اگر براي نجات او اقدام کند، ممکن است جان خودش نيز بهخطر افتد؛ اما اقدام او کار ارزشمندي محسوب ميشود. يا اينکه وقتي انسان فردي را در سرماي زمستان، با لباس محدود و پاره، رنگي پريده و بيمارگونه مشاهده ميکند، احساس ناراحتي ميکند. بر اثر اين ناراحتي، خلائي در وجود خويش احساس ميکند؛ یا به تعبير ديگر، وجدانش ناراحت ميشود. بنابراين درصدد رفع اين ناراحتي برميآيد و به دنبال آن، کار خود را رها کرده، مال و وقت خود را صرف ميکند تا آن فرد را از اين وضعيت نجات دهد. چنين کاري ارزش اخلاقي دارد؛ اما در حقيقت فايده و نفع اين کار، که رضايت وجدان او را بهدنبال دارد، به خود او برميگردد. طرفداران اين نظر ميگويند در اينگونه موارد، انسان ميپندارد که ارزش و منفعت با هم تفاوت دارند؛ درصورتيکه در اين موارد نيز فرد، نيمهآگاهانه يا ناآگاهانه به دنبال منفعت خویش است؛ زيرا زماني که اين کار را انجام ميدهد، در ظاهر براي خود نفعي تصور نميکند، بلکه انگيزة خودآگاه او خدمت به ديگران است؛ اما در پشت اين انگيزة خودآگاه، انگيزة ديگري پنهان است. او ميخواهد با انجام دادن اين کارها، وجدان خويش را راضي کند، يا اگر ديندار است، از اجر معنوي و اخروي برخوردار شود. بنابراين در هر کار ارزشمندي، اگر با دقت نگريسته شود، درنهايت نفعي وجود دارد که به خود انسان برميگردد. البته گاهي اين نفع، بيواسطه شامل حال انسان ميشود و گاهي نيز از طريق چندين واسطه، انسان از آن بهرهمند ميشود.
لیکن اسلام ارزشمندي يک کار را با سود و منفعت گره نميزند، بلکه براي ارزش حد نصابي قائل است که آن حد نصاب، کف ارزشهاست. از نظر اسلام، اگر کسي بخواهد از ارزش اخلاقياي ـ که موجب کمال انسان ميشود ـ برخوردار گردد، لازم است شرايطي را دارا باشد. مثلاً کار را براي خدا انجام دهد، و کمتر از اين حد نصاب ارزش، در اسلام وجود ندارد. البته خود اين قصد نيز مراتبي دارد که پیشتر به آنها اشاره شد.
از اين نظر، کسي که به خدا ايمان ندارد، ولي خودش را وقف مردم ميکند، به ديگران خدمت ميکند، گذشت ميکند، مشکلات مردم را حل ميکند و... کار او زير حد نصاب ارزش است. انجام اين کارها موجب صفاي باطن و نيز آمادگي او براي پذيرش ايمان ميشود، اما تا هنگامي که به خدا ايمان نياورده باشد، هرچند به نصاب ارزش بسیار نزدیک شده، کارهايش زير نصاب ارزش است.
اما در ساير مکاتب، که حوزة دين را از حوزة اخلاق جدا ميدانند، چنين شرطهايي وجود ندارد. آنها، يا ارزش را در فايده و سود خلاصه ميکنند، يا ملاک ارزش را ستايش و مدح عقلا ميدانند. از نظر آنها، مردم کسي را که اينگونه رفتار کند، دوست ميدارند، و چون انسان طالب آن است که مورد محبت و احترام ديگران قرار گيرد و در مقابل، از بدگويي و سرزنش آنها متنفر است، به انجام چنين کارهايي مبادرت ميورزد. بنابراين انگيزة اصلي او جلب مدح ديگران و دفع سرزنش آنهاست.
رابطة جهانبيني با ارزش اخلاقي
دانستيم که دين، برخلاف همة مکاتب علمي و فلسفي دنيا، ملاک ارزش رفتار را اطاعت خدا ميداند. منشأ اين اختلاف، درحقيقت به نوع جهانبيني مکاتب برميگردد. اگر مکتبي زندگي انسان را منحصر در همین حیات محدود دنيا و موجوداتي بداند که با آنها ارتباط حسي دارد و درکشان ميکند، از نظر او، انسان در انجام دادن کارهايش به دنبال نفعي است که در همين دنيا به او میرسد. بنابراين کشته شدن در راه کسي يا چيزي، برای او هيچ توجيه عقلانيای نخواهد داشت؛ زيرا در اين عالم نفعي از اين کار به وی نميرسد. ازاينرو براساس چنين جهانبينيای، ارزش هر کار اخلاقي نهايتاً تا زمان مرگ است و پس از آن ارزشي ندارد.
اما اسلام دنيا را با همة وسعتش، سفری ميداند که انسان بعد از سالها پيمودن مسير در آن، با مرگ، تازه به مقصد ميرسد و در آنجاست که زندگي آغاز ميشود. به همين جهت، قرآن زبان حال انسانهاي غافل از آخرت و خطاکار، فرورفته در حسرت، و پشيمان از فراهم نکردن توشة آخرت را اينگونه بيان ميکند: «يا لَيْتَني قَدَّمْتُ لِحَياتي» (فجر: 24)؛ کاش براي حياتم فکري کرده بودم.
هنر انسان در دنيا فقط اين است که مثلاً با ابزار علمي و پزشکي چندروزي مرگ را بهتأخير بيندازد؛ اما هيچکس جز خدا نميتواند ادعا کند که با علم و قدرت خود ميتواند مانع وقوع مرگ شود يا پس از مرگ، مجدداً انسان را به اين دنيا بازگرداند؛ بلکه خداوند است که با قدرت مطلق خود از عهدة هرکاري برميآيد. همچنین در آن عالم، که زمان وقوع آن را نميدانيم، محاسبة ميزان اعمال نيک و بد انسانها نيز از کسي جز از او برنميآيد. بر اين اساس، اگر کسي به جهان آخرت و حيات بينهايت ابدي معتقد بود، لزوماً به خدا نيز اعتقاد خواهد داشت.
بنابراين اين دو بينش (اعتقاد به خدا و معاد از يک طرف و عدم اعتقاد به اين دو از طرف ديگر) هويت انسانها را از هم جدا ميکند. انساني که خود را محدود به همين پيکر جسماني ميداند و حياتش را نيز همين چندسالة زندگي دنيا ميپندارد و به موجودي فراتر از عالم ماده اعتقاد ندارد ـ بلکه آنها را خواب و خيال و افسانه ميشمارد ـ روشن است دغدغهاش نيز همين چند روز زندگي دنياست. اما کسي که معتقد است زندگي حقيقي تمامشدني نيست، خود را در دنيا همچون مسافري میبیند که سعي ميکند توشههايي بردارد که پس از رسيدن به مقصد، از آن استفاده کند؛ زیرا معتقد است: «الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا» (كهف: 46). اختلاف اصلي بين ارزشهاي مورد قبول اسلام با ارزشهاي مورد تأکيد ساير مکاتب، به اختلاف در جهانبيني بازمیگردد. بنابراين دو نگرش کلي وجود دارد که ويژگي خاص اخلاق در هريک از اين دو به جهانبيني آنها بازمیگردد.
جهانبيني ديني نيز در سه کلمه خلاصه ميشود: اول «اعتقاد به خدا و يگانگي او»؛ يعني اينکه عالم آفريدگاري دارد که تدبير امور آن به دست اوست؛ دوم «اعتقاد به معاد»؛ يعني اينکه زندگي ما منحصر به اين دنيا نيست، بلکه دنيا مقدمهاي است براي رسيدن به زندگي اصلي در آخرت و برخورداري از نعمتهاي متنوع آن؛ سوم «اعتقاد به نبوت»؛ يعني اينکه انسان براي گذر از طريق دنيا به آخرت، به کسي نياز دارد تا او را راهنمايي کند و راه درست دستيابي به آن نعمتها را به او نشان دهد. اينجاست که پس از اعتقاد به آخرت، به يک راه وحياني معتقد خواهد شد.
با اعتقاد به اين اصول، نگاه انسان به هستي و زندگي متفاوت خواهد شد؛ زيرا ديگر براي لذتهاي زندگي دنيوي ارزشي قائل نخواهد بود، و اين زندگي محدود را با آن زندگي نامحدود، مرتبط ميداند. به همين جهت براي اينکه سعادت ابدي خود را رقم بزند، کوششهای دنيوي خود را در جهت آن سعادت ابدي تنظيم ميکند. بیتوجهی به اين ارتباط بدین معناست که انسان در دنيا مدتي زندگي کند؛ سپس بعد از مرگ، زندگي دوبارهاي همانند زندگي دنيا، با همان کوشش و کسبوکارها، کشاورزيها، دامداريها و امثال آن، فقط با عمری طولانيتر آغاز شود؛ درصورتيکه نعمتها و نقمتهاي اخروي، نتيجة اعمال خوب يا بد او در دنياست: «الدُّنْيا مَزْرَعَةُ الآخِرَة» (كليني، 1383، ج 7، ص 120، ح 92)، و هر آنچه در دنيا بکارد، در آخرت درو خواهد کرد. در روايتي از پيامبر اکرم نقل شده است که فرمودند: کسي که تسبيح ميگويد، براي هر تسبيح، درختي در بهشت برايش غرس ميشود. وقتي اصحاب اين کلام را شنيدند، بهشدت اظهار خوشحالي کردند و گفتند: يا رسولالله، پس ما در بهشت، درختان پرشماری داريم؛ چون بسیار تسبيح ميگوييم، و در آنجا درختهايمان زياد است. حضرت فرمودند: بله، اين درختها زيادند، ولي مواظب باشيد آتشي نفرستيد که آنها را بسوزاند؛ يعني بعضي از گناهان است که ثوابهاي قبلي را نيز از بين ميبرد و عمل انسان را حبط ميکند (صدوق، 1406ق، ص 11).
چنين نگرش و جهانبينيای است که ميتواند موجب درک ارزشهاي اخلاقي اسلام برای انسان گردد و او را به پيروي و عمل به آنها وادارد. در مقابل، کساني که بينش ماديگرايانه دارند و براي خدا و زندگي آخرت اهميتي قائل نيستند، از درک ارزشهاي اسلامي دربارة اخلاق و نيز ساير ارزشها محروم خواهند بود.
هر انساني فطرتاً طالب کمالات است. کسي که اولين روز تکليف خود را آغاز ميکند، واجبترين کار براي او، کسب معرفت الهي و اعتقاد صحيح به اوست، تا از اين طريق، ارزشهاي موردنياز را کسب کند و خود را در مسير رسيدن به بالاترين کمالات و مراتب عالي قرب خدا قرار دهد؛ چراکه در صورت عدم شناخت خداوند، جايي براي ساير ارزشها باقي نخواهد ماند؛ زيرا خداست که ارزشها را در مقابل کارهاي خوبي که خود به آنها راهنمايي کرده است، به انسان ميدهد. بنابراين لازمترين کار، شناخت صحيح خدا و سپس شناخت معاد و درنهايت ايمان به اين دو است.
کسب ايمان، مهمترين ارزش اخلاقي
بر اين اساس، کسب ايمان واجبترين و مفيدترين ارزشهاست. ايمان درختي است پرثمر که ريشه در دلها دارد: «ضَرَب اللهُ مثلاً کَلِمَةً طَيِّبَةً کَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء» (ابراهيم: 24). درخت بدون ريشه نیز بهزودي خشک ميشود و ميپوسد (ابراهيم: 26)؛ زيرا براي ادامة حيات و رشد خود به آبياري و تغذيه از زمين نيازمند است. ايمان نيز همانند ريشة درخت بايد در دل ثابت باشد. سپس به وسيلة اعمال آبياري شود تا بتواند رشد کند و هر روز، هر ساعت و بلکه هر لحظه، در سعادت ابدي ما اثربخش باشد. ازاينرو کسب ايمان از مهمترین واجبات است. نخستين، و بلکه بالاترين ارزشي که اديان مطرح ميکنند، ايمان است: «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولاً أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» (نحل: 36). پيامبران هر امتي سرآغاز دعوتشان ايمان به خداي يگانه و پرستش او و اعتقاد به قيامت است. بنابراين جا دارد انسان براي اين ارزش اهميت بيشتري قائل شود و براي استحکام آن در دل تلاش کند تا بهراحتي در مواجهه با شبهات سست نشود و هميشه از پروردگار تبارک و تعالي درخواست کند که «رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا» (آلعمران: 8).
- صدوق، محمدبن علي، 1406ق، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، شريف الرضي.
- كانت، ايمانوئل، 1391، نقد عقل عملی، ترجمۀ منوچهر صانعی درهبیدی، تهران، باور عدالت.
- كليني، محمدبن يعقوب، 1383، الکافی: الاصول و الروضه، شرح جامع محمدصالح مازندرانی، تهران، مكتبة الاسلاميه.