حقيقت غايي در آيين هندو
حقيقت غايي در آيين هندو
سيداكبر حسيني
(دانشآموخته حوزه علميه و دانشجوي دكتري دينشناسي)
چكيده
هندوئيسم،1 آييني است كه امروزه بر بيشتر سرزمين هند حاكم است و بيشترينه مردم آن دياربدان اعتقاد دارند، به گونهاي كه بيش از هشتصد ميليون نفر بدان گرايش دارند. يكي از اساسيترين بخشهاي اين آيين در ناحيه اعتقادات، نگاه اين عده به حقيقت غايي و امر الوهي است. اين آيين در دورانهاي مختلف خود، نگرشهاي گوناگوني به اين مهم داشته است. در دوراني طبيعتپرستي بر اين آيين حاكم بود و در زماني ديگر، شرك و در زماني ديگر، تا حدّي نگاههاي پنتئيستي. در اين مقاله، اين موضوع مورد بحث قرار گرفته است.
كليدواژهها: هندوئيسم، شرك، وحدت وجود، دين ودايي، خدا، آيين.
(روح عالم) پهناور و آسماني است و صورت آن غير قابل تصور است، دقيقتر از دقيق است و همي درخشد. دورتر از دور است و در عين حال، نزديك و در دسترس است. حتي در اينجا، در ميان كساني كه درمييابند، در مكان نهان (يعني قلب) حاضر است. نه او را با ديدن توان يافت و نه با گفتار و نه با حواس ديگر يا رياضت يا عمل. اگر طبيعت شخص با صفايش معرفت تهذيب گردد از آن طريق كه توأم با تفكر باشد، ميتوان او را، كه اجزا و اعضا ندارد، دريافت.2
مقدّمه
در متون ديني آيين هندو، به ويژه در اوپانيشادها، گاه با معارفي بسيار بلند و عالي در باب ذات خداوند مواجه ميشويم كه شايد كمتر ديدگاهي به اين شكل درباره حق تعالي سخن گفته باشد. اين عبارات احتمال توحيدي بودن آيين هندو را تقويت ميكند. با اين همه، ميتوان اين آيين را گاه به شدت شركآميز و نيز طبيعتپرست معرفي كرد. بدينروي، ميتوان گفت: آيين هندو در طول تاريخ، با فراز و نشيبهاي فراواني مواجه بوده و در اين مسير، تحوّلات گستردهاي داشته است. از اينرو، به راحتي نميتوان درباره نگرش اين آيين به ذات باري نظر داد.
اين آيين در طول مسير خود، دستكم نسبت به خدا، رويكردهاي گاه متناقض اتخاذ كرده است. در دوراني پرستش اشياي طبيعي را توصيه نموده، در زماني به پرستش خدايان متعدد همت گماشته، و در زماني هم به شدت وحدت وجودي شده و تنها موجود و حقيقت عالم را «برهمن» يا جان جهان پنداشته، و حتي در بعض مواقع، در اين آيين، هم وحدت وجود ديده شده و هم شرك، و هر دوي اين ديدگاهها با هم مورد پذيرش قرار گرفتهاند. بر اين اساس، براي بررسي ديدگاه پيروان اين آيين درباره خدا، چارهاي نيست جز اينكه دورانهاي مختلف اين آيين را بررسي كنيم تا بتوانيم اين رويكردها را در بستر تاريخ مورد تجزيه و تحليل قرار دهيم و نظرگاه هندوئيسم را نسبت به خدا و حقيقت غايي درك كنيم. اما پيش از اين، لازم است به اين نكته توجه كنيم كه با وجود آنكه بيش از هشتصد ميليون نفر از مردم دنيا به اين آيين گرايش دارند و اعمال خاصي را متناسب با اين آيين به انجام ميرسانند، اما اساسا هندوئيسم يك دين تلقّي نميگردد. در بخش نخست، به اين مسئله و دلايل آن پرداخته ميشود.
ماهيت هندوئيسم
آيا هندوئيسم يك دين است؟ هندوئيسم را به چند دليل نميتوان يك دين خواند:
الف. اين آيين يك چارچوب اعتقادي و آييني مشخصي ندارد. در اين آيين، تنوّع و تكثّر حيرتانگيزي از عقايد و شرايع مشاهده ميشود و به لحاظ عقايد و آداب و رسوم، طيف گستردهاي را تشكيل ميدهد كه گاه اطراف آن طيف، نه تنها هيچ شباهتي به هم ندارند، بلكه اساسا با يكديگر متناقضند؛ مثلاً، هندوها زماني از نظر رفتاري، اخلاقي محض، و زماني ديگر از نظر رفتاري، بيمبالاتترين افراد عالم هستند؛ و يا اينكه آدمي در اين آيين، ميتواند به هيچخدايي اعتقاد نداشته باشد و يا تعداد زيادي از خدايان را بپذيرد و به عبادت آنها مشغول گردد.
در اين مذهب، هيچكس ناگزير به قبول انديشه و عقيده واحد و غيرقابل تغيير نيست. دو قاعده يا ضابطه كلي هندويي، تنوّع و اثرپذيري اين كيش را روشن و نمايان ميسازد. اين دو ضابطه، يكي «ادهيكَرَ» (Adhikara)، يعني استعداد و صلاحيت و قوّه تشخيص يا قابليت معنوي است، و دو ديگر «ايشته دِوَه» (Ista-deva) يا «ايشته دوتَه» (Ista-devata) يعني: انتخاب معبود يا برگزيدن خداي شخصي. قاعده «ادهيكر» با استعداد معنوي ارتباط دارد و ايجاب ميكند كه تكليف مذهبي هر هندويي با استعداد روحي و خواست قلبي او سازگار باشد. هندويي كه دلش براي پيكرهاي از سنگ يا چوب يا فلز آكنده است از شناخت خداي ناديده واحد بيبهره خواهد بود. مفهوم «ايشته دوه» ـ يعني: انتخاب خداي شخصي ـ اين است كه در نوشتههاي هندوان، خداي مطلق به اشكال گوناگون تجسّم يافته و هر هندويي اختيار دارد از ميان خدايان (هندو و غير هندو) يكي را كه آرامبخش خاطر و مورد عشق و علاقه و احترامش باشد، برگزيند، خواه خدايي را كه برگزيده از خدايان هندو باشد يا خداي قبيلهاي يا خانوادگي يا پيكره ويژهاي از سنگ يا چوب يا فلز.3
دو قاعده مزبور موجب شده است كه در ميان هندوها، مذاهب و مكاتب فراواني به وجود آيد و در ميان هريك از اين مذاهب، فرقههاي مختلفي پا به عرصه وجود بگذارند. بر اين اساس، در اين آيين، وجود يك نظام اعتقادي واحد، كه مورد پذيرش همگان و يا حتي جمع كثيري از هندوان باشد، متوقّع نيست.4
ب. در اديان عالم، معمولاً شخصي به عنوان بنيانگذار آن دين مطرح است، اما در اين آيين، خبري از بنيانگذار نيست و كسي به عنوان پايهگذار اين دين معرفي نشده است؛ تنها در برخي اسنادي كه بسياري از آنها در قرن بيستم يافت شدهاند، اشارههايي اجمالي راجع به زمان شروع اين آيين ديده ميشود كه آن هم بسيار مهمل و ناكافي است.
ج. رنگارنگي باورها و اعمالِ هندوها در دورانهاي گوناگون نيز يكي از عوامل و دلايلي است كه ما را به سوي اين نكته ميكشاند كه اين رويكرد يك دين نيست؛ مثلاً، هندوها در دورهاي از تاريخ خود، براي راضي كردنِ خدا يا خدايان، هر كاري انجام ميدهند و اعمال و شعاير خاصي را به دقيقترين وجه ممكن انجام ميدهند، و حال آنكه در دورهاي ديگر، مسئله اخلاصِ عمل و عملِ بدون اَمَل، اهميت مييابد و ديگر حتي راضي كردنِ خدا يا خدايان برايشان اهميتي ندارد. يا اينكه در يك زمان، بت و بتپرستي در آيين هندوها وجود ندارد؛ ولي در دوراني ديگر، بتپرستي رواج پيدا ميكند و در بتخانههاي آنان، بتهاي فراواني خودنمايي ميكند و پرستش بت نزد آنان در اوج رونق است.
بر اساس ادلّهاي كه مطرح گرديد، هندوئيسم را نميتوان يك دين، همانند اديان ابراهيمي به شمار آورد. البته اين نكته را نيز بايد در نظر داشت كه ممكن است در آغاز، اين آيين ويژگيهاي دين بودن را واجد بوده است، ولي به سبب تحريفات به وجود آمده به اين صورت درآمده باشد. ولي به نظر ميرسد اين احتمال دليل موجّه و قانعكنندهاي نيافته است.
تعريف «هندوئيسم» خود عرضهگاه مشكل ديگري است. هندوئيسم بيشتر به درختي ميماند كه اندك اندك باليده باشد تا به بنايي كه چند معمار بزرگ آن را در زمان معيّني بر پا داشته باشند. هندوئيسم ـ همانگونه كه خواهيم ديد ـ از فرهنگهاي بسياري متأثّر شده است، و كالبد انديشه هندو چون خود ملت هند گوناگوني بسيار دارد. پس شگفتآور نيست كه بوكه، نويسنده «دين تطبيقي»، مينويسد: «هند، بخصوص در حدّ خود نمونههايي از هرگونه كوششي كه به تصور درآيد، در حل مشكل تعريف دين پديد ميآورد.»5
اكنون ممكن است اين پرسش در ذهن پديد آيد كه اگر هندوئيسم با اينهمه اختلاف در عقايد و آراء مواجه است، پس چرا اساسا آن را يك آيين با نام هندوئيسم معرفي مينمايند؟ چند وجه براي اين مطلب ذكر شده است:
- 1. موقعيت جغرافيايي: اين آيين از يك منطقه جغرافيايي مشخصي برخاسته و حدّ و مرزهاي مشخصي دارد. هندوئيسم، از هزاران سال پيش، در شبه قاره هند وجود داشته و اكنون نيز بيش از هشتصد ميليون نفر پيرو آن در هند زندگي ميكنند. به ديگر سخن، تمام هندوها در تمام تاريخ، خود را وابسته به اين سرزمين و ديار ميدانند و تمام آنها با وجود اختلافات عميقي كه با يكديگر دارند، آنجا را مهد آيين خود ميخوانند.
- 2. قوميت: اقوام آريايي كه از سيبري كوچ كرده و به اين مناطق آمده بودند، با بوميان منطقه، اجتماع واحدي تشكيل دادند و اين آيين را قِوام بخشيدند. بر اين اساس، ميتوان گفت: «وحدت قومي» يكي از دلايل يكپارچگي آيين هندو است.
- 3. ميراث فرهنگي مشترك: در وحدت هندوها، ميراث فرهنگي مشترك داراي شأن و جايگاه خاصي است؛ به اين معنا كه اين افراد تاريخ چهار هزار ساله و فرهنگ و آثار فرهنگي گستردهاي را متعلّق به خود ميدانند. معابد، كتب مقدّس، آيينها و شعاير مذهبي گوناگون از جمله اين ميراث مشترك است. همين پذيرش ميراث فرهنگي مشترك يكي از عوامل وحدت آن آيين محسوب شده است.6
- 4. آرمانهاي مشترك: طهارت، تزكيه نفس، ضبط نفس، آزادي، راستي، و عدم تشتّت، آرمانهاي مشترك ميان بيشتر فرقهها و گروههاي هندوست، گرچه گاه استثناهايي نيز براي آن مشاهده ميگردد. از اينرو، نگرشهاياخلاقيموجود و اهداف مورد نظر آنان در اين مسير، به وحدت و هماهنگي اين فرقهها ميانجامد.7
«هندو» در لغت
واژه «هندو» از واژه سانسكريت «سِنْد» و يا «سندو» (Sindhu) گرفته شده است. «سند» نام رودخانهاي در ديار هند است. ايرانيان در پنج قرن پيش از ميلاد، هندوها را به واسطه زندگي در كنار رودخانه سند، «سندو» خواندند كه به تدريج، اين نام به «هندو» تغيير شكل يافت،8 تا آنجا كه هندوان نيز خود را با اين نام ميخوانند. البته اهالي هند سرزمين خود را «بهارته»9مينامند.
دورانهاي آيين هندو
همانگونه كه اشاره شد، بررسي ديدگاه هندوها نسبت به خدا در طول تاريخ پرفراز و نشيب اين قوم، دچار تغييرات و تحوّلات گوناگوني بوده است. از اينرو، براي درك صحيح اين مطلب، به ناچار بايد نگاهي گذرا به دورانهاي مختلف اين آيين داشته باشيم و در طي اين مسير، رويكردهاي گوناگوني را كه نسبت به اين حقيقت در اين آيين روي داده است، به نظاره بنشينيم. دورانهاي آيين هندو عبارتند از:
- 1. دوره آيينهندوي پيش تاريخ (4000 ق.مـ1500 ق.م)؛
-
2. دوران دين ودايي (1500 ق.م ـ 500 ق.م):
- الف. ورود آرياييها؛
- ب. دوران برهمائيزم؛
- ج. دوران اوپانيشادها.
- 3. آيين باستاني هندو (500 ق.م ـ 500م)؛
- 4. آيين ميانه (500م ـ 1800م)؛
- 5. دوران معاصر (1800م به بعد).
1. آيين هندوي پيش تاريخ
در 1917 يك باستانشناس هندي در محلي به نام «مهونجودارو» (Mohenjodaro) (تپه مردگان) در درّه لركنه (Larkana) در سند، چاقويي باستاني پيدا كرد. با حفاريهايي كه در 1922 شد، چند مهر سنگي، همانند آنهايي كه در جاي ديگري به نام «هرپا» (Harapa) پيدا شده بودند، به دست آمد. حفاريهاي ديگر دليل روشنتري درباره زندگي اجتماعي و با برنامه شهرهايي كه دستكم تاريخ آنها به 2500 ق.م ميرسيد، به دست آمد.10
كاوشهاي باستانشناسان و كشف سكّهها، مُهرها و پيكرههاي گوناگون نشان داد: مردمان هند در آن دوران ـ يعني گروهي كه با نام «دِراويدي» (Dravidian) شناخته ميشدند و در فاصله سالهاي 4000 تا 2500 قبل از ميلاد به آن سرزمين راه يافته بودند ـ خالق تمدّني درخشان بودند كه در دره «ايندوس» (Indus) و شهرهاي بزرگ «هرپه» و «مهنجودارو» شكل گرفت. از اين تمدّن تاكنون آثار نوشته شدهاي يافته نشده است، اما بقاياي باستاني اين دو شهر، از آيين دراويدي، كه به نوعي خاستگاه خدايان و كيش بعدي هند است، سخن ميگويد.11
ديدگاه اين افراد درباره خدا قابل توجه است؛ در يك تحليل ساده، اين افراد با زندگي كشاورزي روزگار ميگذراندند. از اينرو، خداياني را نيايش ميكردند كه به گونهاي با باروري و حاصلخيزي پيوند داشتند.
در اين كيش، دو عنصر اساسي مورد توجه قرار ميگرفت: نخست نيايش آلت نرينگي كه نمونههايي از آثار آن در مهرهاي يافت شده در «هرپه» ديده ميشود و نشاندهنده خدايي چهار زانو نشسته است كه شاخ «ورزاو»12 نماد جهاني بارورسازي را بر سر نهاده است. دوم كيش توجه به خداي بانوي مادر، كه نمونههاي يافت شده آن در «هرپه» آن را تأييد ميكند؛ و از اين شمار مهرهايي است كه تصاوير آن نشاندهنده رويش گياه از رحم خدايي ماده يا خدا بانويي عريان است كه در برابر او، انسان را قرباني ميكنند.13
در اين دوران، تكريم گياهان و جانورانِ خاصي رواج داشت؛ يعني نوعي توتمپرستي (Totemism) و فيتشيسم (Fitishism) نيز ديده ميشود.14 لازم به ذكر است كه اين فرهنگ و آيين پيش از هجوم آرياييان، در سرزمين هند وجود داشت و ـ همانگونه كه اشاره شد ـ در عقايد افراد بعدي ساكن آن سرزمين، نقش داشت.
به طور كلي، ميتوان گفت: اين افراد به نوعي طبيعتپرستي15 همّت گماشته و نمادهاي طبيعي را برايپرستش خود برگزيده بودند. شايان ذكر است كه در اين دوران، نمادهايي كه حاكي از باروري و تكثير تلقّي ميشدند (همانند نمادهاي احليلي = آلت نرينگي و مادينگي) از اهميت ويژهاي برخوردار بودند و پيكرهها و تماثيل و مُهرهاي موجود از اين حقيقت حكايت دارند.
2. دين ودايي (1500ـ 500 ق.م)
از 1700 سال قبل از ميلاد، آرياييان، فاتحان جديد سرزمين هند، تمدّن دره «ايندوس» را نابود كردند و با خود، دين و آييني آوردند كه قريب هزار سال در اين سرزمين غالب بود. آرياييان به دليل جنگاوري و مهارتهاي رزمي كه داشتند، بوميان آن ديار را مغلوب ساختند و فرهگ و تمدّني ديگر در آن ديار حاكم گردانيدند،16 و اين آغازي بود بر دوران ودايي در سرزمين هند.
دوره دين ودايي خود به سه مرحله خُرد تقسيم ميشود كه بررسي ديدگاههاي مردم در اين مراحل، در ترسيم ديدگاه اين افراد راجع به خدا مؤثر است. بدينروي، بجاست اين سه مرحله را با دقت بيشتري مورد نظر قرار دهيم:
الف. ورود آرياييها: آرياييها به دلايلي، مجبور به مهاجرت از سيبري روسيه شدند. آنها نخست به دو گروه تقسيم شدند: گروهي به سوي اروپا و گروهي به سوي آسيا حركت كردند. گروه آسيايي در افغانستان انشعاب يافت و به دو گروه ديگر تقسيم شد: عدهاي به طرف ايران و عدهاي ديگر به طرف هند رفتند. در اين دوران (1500 ق.م)، در ايران، دين زرتشت و در هند، آيين ودايي ظهور كرد. به دليل آنكه آرياييان مردماني بلندقامت و قوي بودند، نيز اسب را رام ميكردند و در جنگها و كارهاي خود از آن استفاده ميبردند، بر اقوام بومي پيروز شدند و آراء و عقايد خود را بر آنان تحميل كردند. آرياييان آراء و عقايد و افكارشان را در قالب وداها ريختند و آنها را در ميان بوميان هِند نفوذ دادند تا اينكه آيين ودايي را پايهگذاري كردند. از آن دوران، «وداها» جزو مقدّسترين متون تلقّي شده كه كهنترين بخش آن، ريگ ودا است.
ريگ ودا (1300 ق.م ـ 800 ق.م)، 1028 سرود و شعر درباره اسطورهها و خدايان گوناگون است. به تدريج، آيين قرباني نزد هندوها رواج پيدا كرد. بنابراين، در دو كتاب سومه ودا، كه داراي 1984 بيت و سطر است، و يجور ودا، كه حاوي 1875 (يا 1810) بيت است، آيين و چگونگي قرباني، به ويژه تهيه و تدارك عصاره گياه مقدّس و سوزاندن آن جمعآوري شده است.
فلسفه قرباني، به اين موضوع برميگشت كه هر گروهي خدايي براي خود انتخاب كرده بودند. از اينرو، براي به دست آوردن دل خدايان، قرباني ميكردند. اين قرباني شكلهاي گوناگوني (مانند سوزاندن گياهي خاص، ريختن غذايي خاص، يا ريختن خونِ موجودي) داشت.
كتاب يجور ودا، تكمله سومه ودا است. بعدها آيينهايي در درون خانوادهها به وجود آمد. از سوي ديگر، سحر و جادو نيز، كه به زندگي فردي مرتبط بود، رواج يافت كه چگونگي و كيفيت آن در كتابي به نام أَتْهَروَ ودا گردآوري شد. اتهرو ودا (شامل 5977 بيت) در واقع، مكمّل ريگ ودا است؛ زيرا ريگ ودا به خدايان آسماني ميپردازد و اتهرو ودا به اهريمنان و نيروهاي شيطاني روي زمين. در حقيقت، در اين كتاب راه و رسم به خدمت گرفتن و تسليم كردن اين خدايان ارائه شده است. لازم به ذكر است كه در اين دوران، كيهانشناسي و مباحث مربوط به خلقت آسمانها و زمين مطرح گرديده و ديدگاههاي جهانشناختي آيين هندو شكل خاصي يافته است.17
ريگ ودا وداي منظوم و سومه ودا، وداي آهنگها و يجور ودا، وداي منثور (و قسمتي منظوم) و اتهرو ودا، وداي وردهاي جادويي است.18
مراد از «وداها» به طور كلي، سميتاهاي ودايي، مجموعههاي نيايش و آيات آييني است؛ پهلوانان اصلي خدايان و انگيزه مكرّر پرستندگان فرو نشاندن خشم آنان است... . آرياييهاي ودايي به گروههاي متفاوتي تقسيم ميشدند، ولي با پرستش عمومي خدايان گرد هم ميآمدند. به نظر آنان، زندگي انسان در دست خدايان بود، كه كشته شود يا به مقامي همسنگ خدايان برسد.19
در اين دوران، هرچند در وداها اشارههايي راجع به وجود خداي واحد ديده ميشود، ولي با اين حال، پرستش خدايان متعدد و تلاش براي تسكين و جلب رضايت آنان، به وفور ديده ميشود. در اين دوران، در واقع به نوعي، شرك حاكم بر عقايد هندوها بود. «وداها» كيهان را به سه طبقه آسمان و جوّ و زمين تقسيم ميكردند و معتقد بودند: در هر يك از اين اقليمها و سرزمينها، حاكمان و خدايان خاصي وجود دارد. به ديگر سخن، خدايان عصر ودايي، خداياني آسماني، جوّي و زميني بودند. خدايان آسماني در مقام اصل و حقيقت روحاني عالم قرار دارند؛ خدايان جوّي نيروهاي حاكم و قواي اجرايي قوانين هستند؛ و خدايان زميني ضامن وفور نعمات دنيوي هستند.2021
خدايان آسماني، كه در «وداها» مطرح شده و هندوهاي آن دوره به آنها اعتقاد داشتند، به دو دسته فردي و گروهي (آديتياها) تقسيم ميشدند. خدايان گروهي22همگي فرزندان «آدي تا» (الهه بزرگ) هستند. «آدي تيا» به آسمان بيانتهاي شب و گستره بيپايان فضا نسبت داده شده و معادل آن فرض شده است. آدي تياها با اسامي گوناگوني كه معرّف صفات ايشان است، ناميده ميشدند؛ مثل درخشان، ژرف، زرّين، پاك، معصوم، گرداننده نظام كيهان.
درباره تعداد اين خدايان، اختلافنظر وجود دارد. ريگ ودا تعداد آنها را شش خدا ذكر كرده و اتهرو ودا آنها را هشت و در برخي تفاسير، وداها (برهماناها)، تعداد آنها را دوازده آدي تيا دانسته كه مطابق ماههاي سال است و الهه مادر در مركز قرار ميگيرد و خدايان آسماني در اطراف او واقع ميشوند.23
خدايان آسماني يا «آدي تيا»ها به دو گروه اصلي و فرعي منقسم شدهاند:
خدايان آسماني اصلي: اينان عبارتند از: «ميترا» (Mitra)، «آريامن» (Aryaman)، «بهاگَ» (Behaga)، «وارونا» (Varuna)، «داكشا» (Daksa)، و «آمشا» (Amesa).
از ديگر سو، خدايان آسماني گروهي فرعي عبارتند از: «تواشتري» (Tvastry)، «پوشان» (pusan)، «ويواسوات» (Vivasvat)، «سَويتري» (Savitri)، «سكرا» (Sakra) و «ويشنو» (Visnu).
«ميترا» از خدايان مهم ريگ ودا است كه او را همراه با «وارونا» به عنوان فرمانرواي آسماني و حاكم بر عرش ميخوانند.
اي «ميترا» و «وارونا»! اي فرمانروايان آسماني كه بر عرش مقدّس حكم ميرانيد و روشنايي نور را نظاره ميكنيد و با ابرهاي رنگارنگ خويش، در دل رعد و برق ظاهر ميشويد و با معجزات خدايي خود، آسمان را به بارش درميآوريد!...24
«ميترا» در اصل، از جمله خدايان آريايي است كه در نقاط گوناگون مطرح شده و به تدريج، معناي خداي مهر و دوستي به خود گرفته. در جهت خشنود ساختن اين خدا، در گوشه و كنار عالم، مراسم خاصي انجام ميگرفته كه در خور توجه است.
«ورونا»، از ديگر خدايان آسماني ريگ ودا است كه همواره در كنار «ميترا» آمده. برخي اين خدا و اين واژه را با «اورانوس» معادل گرفتهاند. اين خدا پادشاه جهان بود و سلطان آسمان پر ستاره و نازلكننده باران به شمار ميرفت. اما به تدريج، با مطرح شدن «ايندرا» (خداي رعد) اين مقام از او گرفته شد و «ورونا» به خداي اقيانوس نزول رتبه يافت. «ورونا» حامي مباني اخلاقي نيز هست. او گنهكاران را در دام خود گرفتار ميكند، آنها را مجازات ميكند و يا مورد عفو قرار ميدهد.
«ورونا» در تصاوير، به صورت مردي با چهرهاي روشن و پوست سفيد، سوار بر يك جانور خارقالعاده دريايي ترسيم شده است. اين جانور كه «مَكَرَ» (Makara) نام دارد، حيواني است كه سر و دو پاي جلوي او به صورت گوزن است و دمي چون ماهي دارد. كمندي در دست اوست. او بيشتر از جانب ماهيگيران و اغلب در ايّام قحطي، مورد پرستش قرار ميگرفته. امروزه پرستش «ورونا» منسوخ گشته و تمثال او ساخته نميشود.25
«آريامن» و «داكشا» در دومين طبقه از خدايان گروه اصلي قرار دارند. «آريامن» ربالنوع سلحشوري و جوانمردي و ضامن پاسداري از موازين و شئونات جامعه است. اين خدا مسئول تنظيم معاهدات ازدواج، رسوم مهماننوازي، آداب جوانمردي و حفظ سنن و قوانين ديني است. به طور خلاصه، «آريامن» تنظيمكننده اجراي مناسك از لحاظ اجتماعي آن است، در حالي كه «داكشا» به شيوه اجراي عملي و ابعاد سحر و جادو در اجتماع نظارت دارد.
«داكشا» تجلّي توانايي كاهني است كه مناسك و آيينهاي ديني را به نحو مؤثري برگزار مينمايد و ارتباط با خدايان را ميسّر ميسازد. ... «داكشا» در نقطه مقابل «آريامن» به حساب ميآيد. «آريامن» تجسّم مناسك اجتماعي، يعني رابطه انسانها با يكديگر است، در حالي كه «داكشا» راه و رسم پيچيده و سحرآميز، يعني هنر خلّاقهاي است كه مسير ارتباط با خدايان است.26
«بهاگَ» و «امشا» نيز در زمره خدايان آسماني گروهي اصلي قرار دارند. اين دو خدا به نوعي به رازقيّت و رزّاق بودن معروف بودهاند. به عبارتي واضحتر، اوّلي روزي مقدّر و سهم مقدّر را ميدهد و دومي روزي و سهم ناگهاني را.
در سحرگاهان، به درگاه «بهگَ» دست دعا بلند ميكنيم. اوست قادر، فاتح، فرزند آدي تيا، بخشاينده، كه فقير و غني و حتي شاهان از او طلب سهم خويش ميكنند. ما را هدايت كن اي بهگَ!... ثناي ما بشنو، اي بهگَ و به ما ثروت ارزاني كن! بر تعداد گاوها و اسبهاي ما بيفزا! باشد كه در جواني و مردي، ثروتمند و قوي باشيم.27
همانگونه كه ملاحظه ميشود، «بهگَ» خداي مقسّم روزيها و سهم افراد است و مردمان براي افزايش سهم خود از مواهب مادي عالم، دست به دامن اين خدا ميشدند. در كنار اين خداي مقسّم روزي، «امشا» قرار دارد كه در واقع، سهمهاي ناگهاني مانند غنيمت و اموالي را كه به صورت شانس و اتفاق به دست ميآيد، ميان افراد تقسيم مينمايد.
خدايان آسماني فرعي: اينان به سه دسته دوتايي منقسم ميشوند:
1. تواشتري و ساويتري: «تواشتري» مظهر صنعتگري و اسلحهسازي است و «ساويتري» مظهر، نماد و معبود اسلحه سحرآميز و يا قدرت كلام. بدينروي، «تواشتري» را عنصري اساسي در امنيت و پيشرفت به شمار ميآورند. او را خالق آذرخش و آذرخش را يكي از سلاحهاي خدايان معرفي مينمايند. «تواشتري» را عطاكننده طول عمر و بركت ميدانند، كسي كه زن و مرد را براي يكديگر شكل ميدهد و همو كه مني را در رحم سامان ميدهد و به اشكال گوناگون انسان و حيوان در ميآورد. اين خدا حتي شكلدهنده برخي ديگر از خدايان مثل «آگني» (خداي آتش) دانسته شده و از ازدواج دختر اين خدا با مردي، «آشوينها» (خدايان كشاورزي) پديد آمدهاند. البته از اين خدا علاوه بر خدايان مذكور، خدايان ديگري نيز پديد آمدهاند.28
«ساويتري» نيروي سخن و معجزه كلام خدايان است. در واقع، در اديان و آيينهاي مختلف، نيروي كلام خدا يا خدايان يكي از نكات قابل توجهاي است كه مورد عنايت ويژه قرار گرفته.
2. پوسان و سكرا: «پوسان» بيشتر به سبب صفت محافظت از گله و رمه شهرت يافته است. او در اصل، محافظ انسانها در روي كره خاك است و جوامع انساني را از آسيب محفوظ ميدارد. او انسانها را در جادهها هدايت ميكند و اشيا و حيوانات گمشده را بازمييابد. از اينرو، جادوگران و ساحراني كه با اين مقوله در ارتباطند او را عبادت ميكنند. اين خدا را با ازدواج و حاصلخيري نيز مرتبط ميدارند.
«سكرا» مظهر شجاعت و نشاندهنده اين حقيقت است كه در جنگ و برخي حالات، كه در زندگي رخ ميدهد، بيرحمي مورد نياز است. او نماد روح قهرماني و شجاعت در ميان جنگاوران و به صفات فاتحان موصوف است. از اينروست كه در «وداها» دايم «سومه» مينوشد و از خود بيخود ميشود و به كارهاي متهوّرانه ميپردازد.29
3. ويواسوات و ويشنو: «ويواسوات» بر اعمال نياكان نظارت دارد و عقل و خرد نياكان از طريق او بر زمين نازل ميشود. در ريگ ودا، اين خدا پدر «يامه» (Yama)، خداي وادي مردگان، خوانده شده است.30 به هر حال،اين خدا در ديدگاه آيين ودايي از جايگاه و مرتبتي خاص برخوردار است. علاوه بر «يامه»، خدايان ديگري را نيز به او نسبت ميدهند.31
«ويشنو» خداي فرعي عهد ودايي، در دوران باستاني هندو مورد توجه قرار ميگرفت. ولي اجمالاً در دوران آيين ودايي، اين خدا را محافظ كائنات ميخواندند.
خدايان فردي: در ميان خدايان آسماني، تعدادي از خدايان نيز وجود دارند كه به آنها «خدايان فردي» گفته ميشود: «ديائوس» (Dyaus)، «سوريا» (Surya)، «آشوينها» (Usvins)، «اوشاس» (Usas).
«ديائوس» از قديميترين خدايان ودايي است.32 اورا خداي آسماني ميدانند و با القاب خاصي مثل پدر آسماني معرفي مينمايند. اين خدا را روميان با نام «ژوپيتر» و در زبان يوناني، با نام «زئوس» ميشناسند.33
نور و رنگ برق، و قوّه حاصلخيزي نهفته در باران، همه از اوست. همسر او پريتوي (الهه مادر و خداي طبيعت) است كه با الهه يوناني قابل انطباق است. به اين زوج، اصطلاحا «Dyava Prthivi» ميگويند كه به معناي «پدر و مادر جهاني» است و خدايان و انسانها را زاييده اين دو ميدانند.34
اين خدا به تدريج، از مقام خدايي پايين آمد و به درجه پديدههاي آسماني همچون روشنايي روز تنزّل يافت و به جاي اين خدا، «وارونا» مطرح گرديد.35
«سوريا» همكار «وارونا» است. اين خدا، كه «خداي خورشيد» خوانده ميشود،36 از يكسو، با جسم فيزيكيخورشيد، كه تجلّي عظمت آتش الهي است، انطباق دارد، و از سوي ديگر، منبع و منشأ نور، گرما، حيات و معرفت است. اِشراف «سوريا» به جهان، با بروج دوازدهگانه خورشيد در طول سال نسبت دارد. در واقع، آدي تياهاي دوازدهگانه نمايندههاي او در طول سال هستند.37 براي هر يك از خدايان، از جمله اين خدا، اوصافي ذكر ميشود و بر اساس اين اوصاف، تماثيلي براي آنها ساخته شده، مورد عبادت قرار ميگيرند كه در نوع خود، قابل توجهند.38
«آشوينها» از واژه «آشو» به معناي اسب گرفته شده است. علت اينكه اين خدايان را «آشو» مينامد، وجود سر اسب مانند اين خدايان است. در اساطير و حكايات هند، داستانهايي درباره اين خدايان وجود دارد كه سرّ اين نامگذاري را آشكار ميسازد. بر اساس اين حكايات، يكي از موجودات الوهي نميتوانست حرارت خورشيد را تحمّل نمايد. از اينرو، جاي خود را به سايه داد و براي در امان ماندن از نور به داخل جنگلها رفت. «سوريا» (خداي خورشيد) با چشم تيزبيني كه داشت، در آن ميان او را يافت و سپس خود را به شكل يك اسب بر او متجلّي ساخت و با او درآميخت. محصول اين كار پديدآمدن دو فرزند است با نام «آشوين» كه خداي كشاورزي و باروري است.39
«اوشاس» در ريگ ودا الهه سحرگاهان است و به صورت زني جوان و زيبا توصيف شده است. او هر روز صبح، جسم زيباي خود را براي نظاره جهانيان عرضه ميدارد. او هميشه جوان و زيبا و بيداركننده همه موجودات است. همه كائنات با نور و طراوت او از خواب برميخيزند و طعم نور را ميچشند. «اوشاس» الهه بركتزاست كه با نور و ثروت مقارن است.
گاو در هند، موجود مقدّس است و بقاي مردم تا حدّ زيادي بسته به شير اوست. «اوشاس» را مادر گاوها ناميدهاند كه سينههاي سپيد و نورانياش را عريان ميكند تا انسانها از انوار حياتبخش و جلوههاي زيباي آن بهرهمند شوند.40
اين الهه چندان با سخاوت نيست؛ زيرا گنهكاران را مجازات ميكند و با تيرهاي خود، جان انسانها را ميگيرد و چون با طلوع خود، گذشت يك روز را اعلان مينمايد، در حقيقت، يادآور نزديكي مرگ است و خبر از كوتاهي عمر ميدهد. بر اين اساس، مردم براي طول عمر، دست به دامان او ميشوند و براي خرسندي او، به نذر و قرباني و دعا ميپردازند.
خدايان برزخي:41 در اين گروه، خداياني همچون«ايندرا» (Indra)، «آپام ناپات» (Apâmnapât)، «ماتاريشوا» (Matarisva)، «رودرَ» (Rudra)، «وايوواتا» (Vâyuvâtah)، «پارجانيا» (Parjanaya) و «آپا» (Apâh) قرار دارند.
«ايندرا» يكي از خدايان بسيار محبوب «ريگ ودا» است، به گونهاي كه بيش از يك چهارم سرودهاي اين متن مقدّس درباره اين خدا نوشته شده است. او پيش از هر چيز، خداي طوفان و رعد و برق است. سلاح او را «وجرا» (vajra) يعني رعد گويند و اين سلاح مطلقا بدو تعلق گرفته است... .42
در بين خدايان زميني، با خداياني همچون «پريتيوي» (PrthivÎ)، «آگني» (Agni)، «بريهاسپاتي» (Brhaspati) و «سومه» (Soma) مواجه ميشويم.43
تا بدينجا، مهمترين خدايان مطرح در دوره ودايي ذكر شدند، اگرچه غير اينها، خدايان ديگري نيز وجود دارند كه اين مقال، جاي پرداختن به آنها و نقش و جايگاه آنان در نظام الهيّاتي هندو نيست.
ب. دوره برهمائيسم: با مطرح شدن خدايان متعدّد و متكثّر در عهد ودايي و با گسترده و پيچيده شدن مراسم و آيينهايي كه براي جلب رضايت اين خدايان به انجام ميرسيد، كار كساني كه به اين امور ميپرداختند و به صورت تخصصي خود را وقف اين امور مينمودند (براهمنها) بالا گرفت و از جايگاه خاص و ويژهاي برخوردار شدند. آنان در اين فراز، به شرح و تفسير وداها پرداختند و «برهماناها» (Brahmanas) را، كه تفسير سرودهاي ودايي به شمار ميروند، به وجود آوردند. برهمانان، طبقه كاهنان آيين هندو، سعي وافري در انجام اعمال و شعاير به خرج ميدادند و تلاش ميكردند تا همه آيينها به شكلي كامل و دقيق انجام شوند. از اينرو، آيين هندو پيچيدهتر و صورت ظاهري اعمال و شعاير از اهميت بيشتري برخوردار گرديد.44 اين نكته به تدريج، منجر به قشري شدن اين آيين و تضعيف نقش خدايان در اين دوره گرديد. به عبارت ديگر، افراد از سرّ عبادات و اعمال خود، كه همانا جلب رضايت خدايان بود، غفلت كردند و صرفا به درست انجام دادن صوري اين اعمال توجه مينمودند.
مردم به مروز زمان، از كيفيت انجام اعمال آييني و فراواني اعمال شعايري خسته شدند و به همين دليل، در برابر اين امور واكنش نشان دادند كه بيشتر اين واكنشها از سوي طبقه حاكمان و جنگاوران رخ مينمود. آنان در اين راه، دو شيوه مختلف در پيش گرفتند:
الف. شيوه انقلابي: پديد آمدن آيينهاي بودايي (Buddhism) (كه به عقيده خودشان راه ميانه را معرفي ميسازد) و جينه45 (كه راه رياضت افراطي را تنها راهنجات ميداند) در ذيل اين روش قرار ميگرفتند.
ب. روش اصلاحي: اين روش كه در نوع خود قابل توجه و بررسي است، در همان آيين هندو انجام گرفت و در واقع، اصلاحگران در خود آيين هندو، به تصفيه و پالايش آيين همّت گماردند. در اين رويكرد، عدهاي خود را از درون جامعه و آداب و اعمال پيچيده حاكم بر آن خارج ساختند و با مهاجرت به درون جنگلها، كُنج عزلت گرفتند و به رياضت و مراقبه پرداختند. در نتيجه اين عزلتنشينيها و مراقبهها، حقايقي بر آنها منكشف گرديد و برداشتهاي جديدي از عالم و خدا برايشان حاصل شد و در نتيجه، گرايش به خداي واحد و پرهيز از پرستش و قرباني براي خدايان متعدد افزايش پيدا كرد و اين حركت اصلاحي موجب پديد آمدن دورهاي در آيين هندو و در درون دوره ودايي شد كه با نام مرحله «اوپانيشادها» شناخته ميشود.
در دوره بعدي، كه به آن دوره «برهمني» گفتهاند ـ چه آن همزمان با پيدايش آثار معروف به «براهمناها» و دوره استيلاي طبقه برهمنان و كاهنان است ـ مراسم عبادي بسط و ترويج يافت و سرانجام، به صورت معتقدات قشري و جزمي درآمد و انديشه در بند آن محصور ماند و از حدودي كه موبدان ابداع كرده بودند، تجاوز نكرد؛ ولي به تدريج، واكنشي در قبال اين مراسم منجمد پديدآمد و با ظهور «اوپانيشادها»، كه بدون ترديد ارزندهترين آثاري است كه معنويت هندو به عالم فلسفي تقديم كرده، شيوه تحقيق «باطني» گرديده و ديد فلسفي از خارج به درون گراييد و قربانگاه مبدّل به پيكر مرتاض و قرباني مبدّل به حيات او و هدف قرباني مبدّل به ذات و حقيقت او شد.46
در ذيل، به اين مرحله اشاره شده، به بررسي الهيّات اين عصر ميپردازيم؛ دوراني كه از جذّابترين دورههاي آيين هندو محسوب ميگردد و هنوز نيز آثار و تأثير خود را بر اين آيين دارد.
ج. دوره اوپانيشادها: ظاهرگرايي دوره برهمائيسم در ميان مردم، با واكنشهاي گوناگوني مثل واكنشهاي انقلابي و اصلاحي مواجه گرديد. در اين دوران، گروهي با حفظ رويكرد هندويي خود، از ميان جمع و جامعه هندو به كناري رفتند و به عزلت نشستند و به رياضت پرداختند و راه مراقبه در پيش گرفتند كه كسب برخي معارف عرفاني و شهودي حاصل اين تلاش و مجاهده بود. از جمله مطالبي كه آنان از راه كشف و شهود بدان نايل گرديدند، اين بود كه كل عالم يك چيز بيشتر نيست؛ يعني: «برهمن» (Brahman).
در نتيجه اين ديدگاه، «برهمن» جان جهان است كه در تمام هستي جريان دارد و در حقيقت، تمام هستي است. بر اساس اين يافت شهودي و منتج از رياضت، اين افراد از حالت شرك و چند خداپرستي خارج شدند و به وحدت وجودورويكرديهمهخدايي (پنتئيستيك) رسيدند.
تبديل و تغيير معنويت هندو از دوره «براهمانا» به دوره «اوپانيشاد» يكي از شگفتيهاي اعجازآميز تاريخ فلسفه به شمار است. آنچه در اين تحوّل مايه شگفتي است، دروني شدن مسائل و مباحث بزرگ فلسفي و جهانشناختي است.47
از نظر اينان، انسان تا وقتي كه دچار ناداني است، اسير اين عالم است و دايم در يك چرخه مرگ و زندگي «سمساره» (Samsara) قرار دارد و هنگامي از اين چرخه تولّد و مرگ نجات پيدا ميكند كه از نتيجه اعمال پيشين خود جدا شود و در نهايت، به فهم اتحاد خود با برهمن نايل گردد.
بنابراين، در اين دوره و در اثر اين فعاليتها و كشف و شهودها، مفاهيم تازهاي همچون، «سمساره»، «كرمه» (Karma) (عمل و عكسالعمل و نتايج اعمال انسان در دوران زندگي و نقش اين اعمال در زندگي بعدي) و «مُكْشَه» (Moksa) يا «مُكْتي» (Mokti) (آزادي و رهايي از چرخه تولّدها و مرگهاي پي در پي) و «آتمن» (Atman) (خويشتن خويش) به وجود آمد48 و همه اين مطالب را شاگردن كساني كه با رياضت به اين امور نايل شده بودند در قالب «اوپانيشادها»49 قرار دادند. بر اين اساس، يك رويكرد وحدت وجودي شديد در سراسر اوپانيشادها موج ميزند. (700 ق.م ـ 500 ق.م).
سرايندگان «اوپانيشادها» بنابه سنن هندو، آن فرزانگان و شنوندگان احكام حق بودند كه در قعر جنگلهاي بكرِ هند، خلوت ميگزيدند و به خويشتن كاوي ميپرداختند و تجارب معنوي را، كه از مبدأ فيّاض ايزدي بدانان الهام ميشد و با علم حضوري و اشراق در آنان سريان مييافت، به سياق وحدت وجود ابراز ميداشتند و به لباس جملات مرموز ميآراستند و در قالب افكار تركيبي و فشرده ميريختند.50
در اين مرحله، شريعتگريزي چشمگيري به وجود آمد و توجه به اين مطلب كه «خودِ» انسان بايد قادر باشد كه حقيقت مطلق را درك كند و با پالايش دروني خويش به عرفانِ شخصي، به حقيقت مطلق يگانه نايل شود، فضا را تحت تأثير خود قرار داده بود.
در دوران «اوپانيشادها»، توجه به درك و فهم اتحاد «آتمن» (خويشتنِ خويش) با «برهمن» (حقيقت مطلق) بالا گرفت. آنان ميگفتند: وقتي تمام ظواهر و مشخصات فردي و اختصاصي خود را كنار بگذاريم، همه آدميان را داراي خودِ مشتركي مييابيم كه همان حقيقت مطلق است. آنان بر اين ايده پاي ميفشردند كه تشخصّات و تمييزات به دليل توهّماتي است كه آدمي دچارش شده و به واسطه توهّم است كه آدمي خود را از ديگران متمايز ميبيند. اين توهّمات هر شخص را مالكِ امور خاص قرار ميدهد. اكنون اگر اين تشخّصات و تمييزات كنار گذاشته شوند به آن حقيقت، كه خود حقيقي ما «آتمن» است، نايل ميشويم و درمييابيم كه خود حقيقي ما نيز با آن حقيقت مطلقي كه در تمام عالم جريان دارد (برهمن)، متحد است و به واسطه اتحاد تمام عالم با برهمن ما هم با همه عالم متحد ميشويم و فهم اين اتحاد موجب نجات و رستگاري است.
خلاصه آنكه انسان در اين عالم، در يك حالت اسارت در درون چرخه حيات و مرگ قرار دارد و راه خلاصي از اين اسارت، رسيدن به يك «معرفت» است و آن اين است كه آدمي بداند تمام عالم يك چيز بيش نيست و آن هم وجود هستي و به عبارت اين عده، «برهمن» است. هرگاه انسان به مرحله فهم اتحاد خود (آتمن) با «برهمن» رسيد، به مقام «مكشه» (رهايي) ميرسد؛ اما اگر به اين مقام نرسيد، دوباره در چرخه زندگي و مرگ قرار ميگيرد كه البته زندگي بعدي او وابسته به نوع زندگي قبلي و كارهايي است كه او در آنجا انجام داده. (كرمه)
در اين دوره ـ همانگونه كه ملاحظه ميشود ـ آيينِ همهخدايي جريان دارد (تمام موجودات خدا هستند)، به خلاف دوره پيش از تاريخ و دوره ودايي و برهمائيسم كه در آن دورهها، چندگانهپرستي حاكم بود.
2. آيين باستاني هندو (500 ق.م ـ 500 م)
در دوره «اوپانيشادها»، با توجه به اينكه ممكن بود شخص در زندگي خود موفق نگردد به رهايي برسد و ـ به اصطلاح ـ مجبور باشد به همين زندگي بازگردد، توجه به خوب بودن زندگي بعدي نيز داراي اهميت زيادي گرديد. در اين دوران، اين تفكر كه «اگر آدمي به مرحله "مُكْشَه" نرسيد، دستكم زندگي بعدي وي زندگي خوبي باشد» رواج پيدا كرد و دغدغه زندگي بعدي شدت گرفت. پس به تدريج، زندگي اين جهان نيز به سهم خود، تا اندازهاي با اهميت تلقّي گرديد؛ زيرا اين زندگي مقدّمه زندگي بعدي به شمار ميرفت و چون زندگي بعدي آدمي نتيجه زندگي كنوني وي تلقّي ميگرديد، براي داشتن زندگي خوب پس از مرگ، بايد در جهان كنوني، درست زندگي كند و زندگي درست نيز به طور طبيعي زندگياي است كه تابع قانون بوده و با پيروي از قوانين، به انجام رسيده باشد.
وقتي زندگي بر اساس قوانين، كه موجب داشتن زندگي درست ميگرديد، اهميت يافت، تعريف و تدوين اين قوانين نيز داراي اهميت و ارزش ويژهاي گرديد و بر اين اساس، قوانين اجتماعي و فردي خاصي تدوين شد. اين قوانين به نام «دَرْمَه» شهرت يافتند. قوانينِ مذكور تحت دو نوع كلي قرار ميگرفتند:
- الف. قوانين عمومي (درمه) كه بر تمام افراد و طبقات جاري ميشد.
- ب. قانونهاي اختصاصي كه مخصوص طبقه خاصي به شمار ميرفت. قوانين اختصاصي با عنوان «وَرْنه شِرامَه دَرْمَه» شناخته ميشد.
قابل ذكر است كه طبقات اجتماعي در آن دوران، كه در زمانهاي بعد نيز متداول بودند، عبارت بود از:
- 1. روحانيون (براهمنان)؛
- 2. نظاميان و حاكمان (كْشَتْرِيهها)؛
- 3. تجّار و پيشهوران (وِيْشيهها)؛
- 4. خدمتگزاران (شودرهها).
پايينتر از طبقه خدمتگزاران، كه البته به عنوان طبقه محسوب نميشدند، «نجسها» قرار ميگرفتند.
در اين دوره، توجه به خدايان شخصي و شخصوارها زياد شد، به گونهاي كه هندوها سعي داشتند با انجام اعمال خاص و نيز قربانيهاي مختص خدايان متعدد، رضايت خدايان را به دست آورند؛ و زماني كه به گمان خود، رضايت آنها را به دست ميآوردند، احساس داشتن زندگي خوب، كه نتيجهاش داشتن زندگي بعدي خوبي است، براي آنها حاصل ميگرديد. بنابراين، توجه به برهمن، يعني خداي نامتشخّص، كم شد و خدايان متشخّص، كه از لحاظ قابليت برقراري ارتباط سهلالوصول بودند، اهميت بيشتري پيدا كردند، هرچند برهمن از نظر اعتبار، بالاتر از آن خدايان قرار داشت.
خدايان و مكاتب مشهور دوره باستاني هندو: سه خداي شخصوار در اين دوره شهرت پيدا كردند: 1. «شيوا»؛ 2. «ويشنو»؛ 3. در يك زمان، «برهما» و در زماني ديگر، «شكتي».
تحوّلي كه در دوره باستاني هندو پديد آمد، ايجاد نوعي شرك در خداپرستي بود به سبك Henotheism يا به عبارت كاملتر، به صورت Kathenotheism كه در اين شرك، هر فرد يا مستقلاً يا به تبع قوم خود، يكي از اين سه خدا را به عنوان خداي خود ميگرفت و ديگر خدايان را به طور فرعي قبول ميكرد.51 بر اين اساس، سه مكتب عمده در ارتباط با پرستش خدايان مذكور، شكل گرفت كه عبارتند از: شيوائيسم،52 ويشنوئيسم و شكتيئيسم يا برهمائيسم.
ويژگيهاي خدايان اين دوره: «برهما» به عنوان خالق كل عالم و ربالارباب است؛ خداي خدايان. او پس از خلق عالم، آن را رها كرده است و ديگر كاري با آن ندارد. از اينرو، «برهما» كمتر مورد عبادت هندوها قرار ميگيرد. شكل و شمايلي كه از او به تصوير درميآيد به پادشاه شبيه است كه چهار سر دارد كه مشغول خواندن «وداها» است و اغلب سوار بر مرغابي سفيد است كه اين نشانه بالا بودن شأن اوست. با وجود اين، به اعتقاد هندوها، او به سبب نفرين همسرش «ساويتري»، از ارج و قرب ساقط شده و به اين دليل، افراد كمي به عبادت او ميپردازند، به گونهاي كه در سراسر سرزمين هند، معابد اندكي براي پرستش او وجود دارد.
«شيوا» در نظر هندوها، در مظاهر متناقضي مجسّم ميگردد: گاهي به صورت يك خداي رياضتكش، و گاه به صورت خدايي كه داراي آلت تناسلي (لينگا) است. آلت تناسلي او مكان و حرم مقدّس تمام معبدها و مكانهاي مقدّس شيوايي است. «شيوا» به اشكال گوناگوني روي زمين ظهور ميكرده؛ مثل حيوان، انسان، سبزي و گياه، و با اين تجسّدها، بسياري از مكانهاي مقدّس خودش را پايهريزي كرده است.
«شيوا» خدايي است كه جلوههاي مختلفي برايش در نظر ميگيرند؛ از قبيل محبت به بندگان، خشم و نابودگري، بارورسازي و خلّاقيت؛ يعني اين خدا هم جنبه مخرّب دارد و هم جنبه سازندگي و نيروي مولّد عالم. او از جنبه ويرانگرياش به تصوير كشيده شده است، در حالي كه گردنبندي از جمجمههاي آدميان به گردن دارد و از جانب شيطان و اهريمنان احاطه شده است، او را از بُعد زايش، با آلت تناسلي مردانه به تصوير كشيدهاند، و يا به صورتي كه يك تاج گل برسر دارد.
هندوها خرابكاريهاي او را چنين توجيه ميكنند كه از پس آن همه خرابي، آباداني خواهد بود. همچنين او را خداي هنر، به ويژه رقص، ميدانند براي او همسراني نيز قايلند كه نام يكي از آنها «كالي» است. كالي، كه الهه مادر تلقّي ميشود، اغلب به صورت يك عجوزه عريان و خندان و سياه مجسّم ميشود كه دندانهاي خونچكانش بيرون آمده و زبانش از دهانش بر آمده و تاجي از جمجمههاي آدم بر سرگذاشته است و هميشه چهاردست دارد كه در يكي از آنها شمشير و در ديگري چند سر انسان و دست سوم او براي دور كردن ترس اختصاص يافته و دست چهارمش براي توزيع سعادت و بركت است.
«كالي» در نظر پيروان شيوائيسم، قدرت مطلق و نامحدودي است كه در همه جا حاضر و فراتر از ترس و وجود محدود است. او ميتواند معتقدان خود را در برابر ترس محافظت كند و آنان را سلامتي بيحد و حصر دهد. در نهايت، او در حال بلعيدن تمام هستي و موجودات است. گاهي كالي بر روي جسد شيوا به تصوير كشيده ميشود كه خود نمايانگر قدرت اوست. در گذشته، خشم كالي، با قرباني انسان تسكين داده ميشد؛ ولي امروزه با قرباني كردن پستانداري ديگر.
هندوها نماد زايش را احليلي مينامند كه مذكر آن «لينگا» و مؤنثش «يوني» است. آنان رقص شيوا را نشانه حيات ميدانند. چرخش در حال رقص، نشانه چرخه «سمساره» است. در وسط پيشاني او، يك چشم قرار دارد كه نشاندهنده قدرت حيات است. بعضي از تمثالهاي او تا شش صورت دارد كه هر يك از آنها نشاندهنده اوصافي است. اين خدا همراهان و همسراني دارد و هر صفتي كه به شيوا نسبت ميدهند، به همسران شيوا نيز ميدهند. اسامي عام اين همسران «شكتي» است. اين اسم عام (شكتي) در مناطق گوناگون هند، اسمهاي متفاوتي پيدا ميكند كه عبارتند از: «پاراماتي = كوهنورد»، «اوما = نور»، «دورگاه = تصرفناپذير»، «چاندي = وحشي» و «كالي = سياه». اينها هم خير ميرسانند و هم شر.
يكي از مصاحبهاي شيوا، «گِنيشَه» است كه سري شبيه فيل دارد. هرگاه هندوها ضعيف شوند (در امور اجتماعي و شخصي) و دچار مشكل شوند، به اين خدا متوسّل ميشوند. اين خدا يكي از دِوَتههاست. مصاحب ديگر و دوته ديگر او ، «ناندي» نام دارد كه به صورت گاوي سفيد است. گاوهاي سفيد در عالم، نمايندگان اين گاو هستند.
«ويشنو» به دليل مهر و محبتي كه به انسان و عالم دارد، هرگاه خطري اين امور را تهديد كند، ظهور مينمايد و آن خطر را برطرف ميگرداند و آرامش و امنيت را دوباره به ارمغان ميآورد. تاكنون اين خدا نُه بار در عالم تجلّي كرده و آخرين تجلّي او هنوز انجام نگرفته است. هر يك از چهرهها و تجلّيات اين خداي با مهر و محبت را «اَوَتاره» گويند.
اوتارههاي ويشنو:
1. تجلّي ويشنو به صورت ماهي: هنگامي كه قرار بود باران سيلآسايي تمام جهان را فراگيرد ويشنو به صورت ماهي كوچكي تجلّي كرد و از «مانو»، كه قانونگذار الهي و آورنده شريعت دوره كنوني عالم بود، تقاضا كرد: كشتي بزرگي بسازد و موجودات را در آن قرار دهد تا از آسيب سيل نجات پيدا كنند. اين ماهي كوچك به تدريج رشد كرد و به صورت ماهي غولپيكري درآمد و در نهايت، كشتي مذكور را از آن درياي متلاطم رهايي بخشيد.
2. تجلّي ويشنو به صورت لاكپشت: پس از انهدام عالم توسط آبهاي سيلآسا و مفقود شدن اشياي نفيس و گرانبها، ويشنو به صورت لاكپشتي ظهور كرد و به قعر اقيانوسها رفت تا نِعَم گمشده را بازيابد.
3. تجلّي ويشنو به صورت گراز: وقتي اهريمني به نام «هيرانياكشا» يا چشم طلايي، زمين را به قعر آبها فرو افكنده بود، ويشنو به صورت گراز غولآسايي ظاهر شد و اهريمن را از پا درآورد. سپس با پوزه خود، زمين را از قعر آبها بر افراشت، بدان شكل بخشيد و به كوه و دريا آراست و سپس آن را به كشورهاي گوناگون تقسيم كرد.
4. تجلّي ويشنو به صورت موجودي نيمهآدم و نيمه شير: در اين تجلّي، ويشنو براي نجات فرزند اهريمني كه به ويشنو مهر ميورزيد و مورد آزار آن اهريمن بود، به صورت نيمه شير و نيمه انسان تجلّي كرد و شكم اهريمن را با ناخن خود دريد و آن فرزند را نجات داد.
5. تجلّي ويشنو به صورت كوتوله: اهريمني به نام «بالي»، به رياضت پرداخت و آنچنان زهد ورزيد كه نيروي فوقالعادهاي به او بخشيده شد و فرمانرواي سه عالم شد. خدايان سخت ترسيدند و از تدبير كار عاجز ماندند. در اين ميان، از ويشنو كمك خواستند. او نيز به صورت كوتولهاي ظاهر شد و از بالي تقاضاي قطعه زميني كرد كه در عرض آن، بتواند سه گام بردارد. بالي هم پذيرفت و در اين هنگام، ويشنو رشد كرد و با برداشتن سريع دو گام، زمين و آسمان را طي كرد و گام سوم را بر سر بالي قرار داد و او را به قعر زمين، كه عالم دوزخ است، فرستاد. به دليل آنكه بالي بر اثر رياضت، به مطالب خوبي دست يافته بود، ويشنو او را به عنوان مالك دوزخ قرار داد.
6. تجلّي ويشنو به صورت راماي تير به دست: هنگامي كه طبقه جنگاوران سر به شورش برداشته بودند، ويشنو ظهور كرد و در حمايت طبقه براهمنان، شورش آنان را سركوب كرد.
7. تجلّي ويشنو به صورت راما، قهرمان رامايانه: اين تجلّي در حماسهنامه «رامايانه» مطرح شده است و در آن به ياري مردم ميشتابد.
8. تجلّي ويشنو به صورت كريشنا: «كريشنا» يكي از مهمترين تجلّيات ويشنو است كه مظهر محبت و خوشبختي و نابودكننده غم و اندوه و رنج است.
مجسمّههاي كريشنا او را به صورت كودكي خوشخو و خوش صورت نشان ميدهند.
9. تجلّي ويشنو به صورت بودا: اين تجلّي در واقع، نوعي همنوا شدن با پيروان بودا است كه معتقدند: يكي از تجلّيات و اوتارههاي ويشنو، شخص «بودا شاكياموني» است.
10. تجلّي ويشنو به صورت كالكي: آخرين و دهمين تجلّي ويشنو، اوتاره «كالكي» است كه به شكل كسي است كه سوار بر اسب سفيد باشد. اين تجلّي در آخرالزمان پديد ميآيد و جهان را از ظلم و جور و ناپاكي نجات ميدهد.
«ويشنو» خدايي است كه در لحظههاي حسّاس، به كمك انسان ميآيد و بر خلاف شيوا كه خداي مخرّب و ويرانگر است، خداي خيرانديش است. در لحظههاي حسّاس، تجسّد و تجسم پيدا ميكند و انسان را از مخمصهها رهايي ميبخشد.
«شكتي» خداي مؤنث است. همسران هر يك از خدايان شيوا و ويشنو، «شكتي» ناميده ميشوند. اين خدا، خداي كشنده است؛ حتي در تصويري، «شكتي» شيوا را زير پا له كرده است.
مكتب شكتيئسم: در برخي مناطق هند، «شكتي» را بسيار بزرگ ميدارند، به گونهاي كه آن را به جاي «برهما» قرار ميدهند. اين عده مكتب شكتيئسم را تشكيل دادند. اين مكتب دو شعبه دارد: يك شعبه دست راست است كه بيشتر به مباحث نظري (كرمه، سمساره و مانند آن) ميپردازد، و شعبه ديگر شعبه دست چپ است كه درباره مسائل عملي بحث ميكند. اين شعبه به شدت غيراخلاقي است. پيروان اين فرقه نزد خود مجالسي دارند كه در آن، زنان به صورت عريان و برهنه به رقص ميپردازند و در همان حال، شرابِ مخلوط با خون مينوشند. همچنين حبوبات پخته شده و گوشت و ساير موادي را كه در حال عادي حرام است، ميخورند. پيروان اين آيين در اين مجالس، خيلي محرمانه، تمام محرّمات را مرتكب ميشوند.
تا اينجا چند دوره از دورانهاي آيين هندو بررسي شد؛ اما به دليل آنكه در دورانهاي ميانه و معاصر، چندان تفاوتي در الهيّات آيين هندو با دورانهاي پيشين پديد نيامده است، از بررسي آنها خوداري ميشود. در پايان، تصويري كلي از خدايان در اين آيين ارائه ميشود:
تصوير كلي خدا در آيين هندو
وجود خدايانِ متعدد براي فرقههاي گوناگون با عناوين خاص، مشكلي در آيين هندوست. آنان خدايانِ هندو را اينگونه مرتب نمودهاند:
در رأس الهههاي هندو، خدايي به نام «برهمن» (جان جهان) قرار دارد؛ خدايي كه غير شخصي است و در همه چيز، جاري و ساري است كه شايد اگر عنوان «هستي و وجود» بر آن اطلاق گردد، شايستهتر باشد.
پس از مرتبه برهمن، با مفهومي به نام «ايشوره» مواجه ميشويم كه در واقع، تجلّي برهمن است و خدايي است شخصوار.
در مرتبه بعد، دو مفهوم همعرض وجود دارد: «ايشتَه دوه» (= خداي برگزيده) كه هر كس او را براي خود برميگزيند؛ ديگري «بِهَگَون» كه شريف و بلندمرتبه است. خدا در مقام اتصافش به صفات كمالي (قادر مطلق، حكيم، عالم مطلق، حيات مطلق) را «بهگون» گويند.
به عبارت ديگر، هندوان پس از برهمن، خداي ديگري برميگزينند به نام «ايشتَه دِوَه». او ممكن است يكي از سه خدا به نامهاي «شيوا»، «ويشنو»، «شكتي» باشد وقتي يكي از اينها را انتخاب كردند، بدان صفات كمالي ميدهند كه در اين حالت، به او «بِهَگَون» گويند. بنابراين، «ايشتهدوه» و «بهگون» در عرض هم هستند؛ يعني در حقيقت، «بهگون» آنها، گاهي «شيوا» است كه به صفات كمالي متصّف شده، گاهي «ويشنو» است و گاهي «شكتي». در اين صورت، هريك از اين سه خدا را، كه انتخاب كنند، دو خداي بعدي خداي فرعي ميشوند و اصطلاح خداي فرعي را «دِوَه» ميگويند.
دِوَته خداي فرعيتر است كه به مقام ويشنو، شيوا و شكتي نميرسد. دوتهها خداياني با كاركردهاي خاص هستند؛ مثل، خداي بيماري مالاريا، خداي فلان كوه و يا خداي رودها. حتي بعضي اشخاص مقدّس هم در اين مرتبه قرار ميگيرند. در نظر آنان، رودخانهها مقدّس هستند و جنبه خدايي دارند و در مواقع ضروري، براي آنان قرباني و كرنش ميكنند.
برهمن
ايشوره
ايشته دوه بهگون
شيوا ويشنو شكتي
دوهها
دوتهها
به هر تقدير، آيين هندو، آييني شركآميز است كه گاه رگههايي از وحدت وجود در آن مشاهده ميشود كه آن هم در ميان انبوهي از اعتقادات ديگر، ناپديد ميگردد و معناي خاصي از آن به دست نميآيد. در اين آيين، خدايان بسياري در ردههاي گوناگون وجود دارند كه برخي تعداد آنها را بالغ بر ميلياردها ميدانند.
در خاتمه توجه به اين نكته لازم است كه بحث «الهيّات هندو» يكي از پيچيدهترين مباحث در حوزه اديان است كه اين نوشتار كوشيد تا حدي از ابهام موجود در آن بكاهد.
-
پى نوشت ها
1. Hinduism.
2ـ گزيده اوپانيشدها، ترجمه صادق رضازاده شفق تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، 1367، موندكه اوپانيشاد، موندكه 3، بند اول.
3ـ سيد محمّدرضا جلالى نائينى، هند در يك نگاه تهران، شيرازه، 1375، ص 76ـ77.
4ـ ر.ك. همان، ص 77.
5ـ ك. م. سن، هندوئيسم، ترجمه ع. پاشائى تهران، فكر روز، 1375، ص 21.
6ـ براى مطالعه بيشتر، ر.ك. سيد محمّدرضا جلالى نائينى، پيشين، ص 73ـ109.
7ـ ر.ك. همان، ص 82.
8ـ ك. م. سن، پيشين، ص 23.
9. BhÂrata.
10ـ ك. م. سن، پيشين، ص 53.
11ـ ر.ك. ورونيكا ايونس، اساطير هند، ترجمه باجلان فرخى تهران، اساطير، 1373، ص 13.
12ـ نوعى گاو.
13ـ همان، ص 13ـ14.
14ـ «توتم» حيوانى است كه نزد يك قوم خاص، عقيده بر اين است كه روح بزرگ و نياى قبيله در او حلول كرده و بدين سبب، اين حيوان مقدّس است. «فتيش» به گياهان و اشياى بىجانى اطلاق مىشود كه نزد گروه و قومى خاص، تقدّس دارند.
15. Naturalism.
16ـ ر.ك. ورونيكا ايونس، پيشين، ص 15.
17ـ ر. ك. ك. م. سن، پيشين، ص 58ـ59 / سيد محمّدرضا جلالى نائينى، پيشين، ص 62ـ71.
18ـ سيد محمّدرضا جلالى نائينى، پيشين، ص 64.
19ـ ك. م. سن، پيشين، ص 57ـ58.
20ـ ر.ك. اميرحسين ذكرگو، اسرار اساطير هند خدايان ودائى (تهران، فكر روز، 1377)، ص 25ـ26.
21. See Thomas J. Hopkins, The Hindu Religious Tradition (Dickenson Publishing Company, Inc., US, 1971), p. 11.
22. Adityas.
23ـ ر.ك. اميرحسين ذكرگو، پيشين، ص 31ـ32.
24ـ همان، ص 34ـ35.
25ـ همان، ص 45.
26ـ همان، ص 47ـ48.
27. Rg Veda, 7.41. 2-3.
28ـ براى مطالعه بيشتر در اين زمينه ر.ك. اميرحسين ذكرگو، ص 52ـ53.
29ـ ر.ك. همان، ص 55ـ56.
30. Rg Veda, 10.14.1-10.58.
31ـ براى مطالعه بيشتر، ر.ك. اميرحسين ذكرگو، پيشين، ص 56.
32. Thomas J. Hopkins, op.cit, p. 12.
33. See, Ibid.
نيز ر.ك. داريوش شايگان، اديان و مكتبهاى فلسفى هند تهران، اميركبير، 1362، ص 56.
34ـ اميرحسين ذكرگو، پيشين، ص 60.
35ـ داريوش شايگان، پيشين، ص 56ـ57.
36. Thomas J. Hopkins, op.cit, p. 121.
37ـ اميرحسين ذكرگو، پيشين، ص 61.
38ـ ر.ك. همان، ص 64.
39ـ ر.ك. همان، ص 67ـ68.
40ـ همان، ص 69.
41. Antariksa.
42ـ ر.ك. همان، ص 154.
43ـ براى مطالعه بيشتر، ر.ك. داريوش شايگان، پيشين، ص 51ـ54.
44ـ اين مطلب به قدرى برجسته شد كه حتى در انجام مراسم دينى و شعاير مذهبى، براهمنهاى گوناگون به ايفاى نقش مىپرداختند. براى مثال، براهمنهاى مجرى قربانى «سومه» به شش گروه تقسيم مىشدند. ر.ك. سيد محمّدرضا جلالى نائينى، پيشين، ص 347.
45. Jainism.
46ـ داريوش شايگان، پيشين، ص 16.
47ـ همان، ج 1، 90.
48ـ براى مطالعه بيشتر، ر.ك. يوسف اباذرى و ديگران، اديان جهان باستان تهران، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، 1372، ج 1، ص 252ـ259.
49ـ «اوپانيشادها» Upanishads قسمت آخر «وداها» هستند و به همين دليل، آنها را «ودانته» (vedanta) يا پايان ودا خواندهاند. اوپانيشاد از سه جزء «اوپا» (upa) به معناى نزديك، «نى» (ni) به معناى پايين و «ساد» (sad) به معناى نشستن است. و ترجمه لغوى آن، تلمذ و شاگردى نمودن در پيش پاى استادان و گرفتن تعليمات آنهاست. مراد آن تعليماتى است كه پيران و افراد رياضتپيشه به شاگردان نزديك خود ارائه مىدادند و آنان نيز اين تعليمات را در ضمن آثار و نوشتههاى خاص در اختيار ديگران قرار مىدادند. (براى مطالعه بيشتر، ر.ك. داريوش شايگان، پيشين، ص 88 و 95.)
50ـ همان، ص 97.
51ـ براى مطالعه رويكردهاى گوناگون، ر.ك. سيداكبر حسينى، «مفهوم حقيقت غائى»، معرفت 88 فروردين 1384، ص 9.
52ـ اين گروه مهمترين بخش آيين هندو را شكل مىدهد، به ويژه اينكه در جنوب هند زندگى مىكنند؛ جايى كه معبدهاى فراوانى وجود دارد. نام يكى از اين معابد «رامس ورام» است كه بزرگترين اين معابد است.