دين و سرمايه اجتماعي

دين و سرمايه اجتماعي

امان‌اللّه فصيحي
(دانش‌آموخته حوزه علميه و كارشناسي ارشد جامعه‌شناسي)

چكيده

در اين نوشتار، ارتباط ميان دين به مثابه متغيّر مستقل، و سرمايه اجتماعي به عنوان متغيّر وابسته مورد تحليل و بررسي قرار گرفته است. براي دست‌يابي به اين هدف، پس از بحث و بررسي مفهوم «سرمايه اجتماعي» به عنوان يك مفهوم تركيبي از منظر جامعه‌شناسان كلاسيك و صاحب‌نظران آن پرداخته شده، سپس به عناصر كيفي سرمايه اجتماعي مانند «اعتماد» و «آگاهي اجتماعي» و عناصر كمّي آن مانند «ميزان مشاركت» و «ارتباطات» اشاره گرديده است. با روشن شدن عناصر سرمايه اجتماعي، مهم‌ترين آموزه‌هاي دين، كه در ايجاد دو سنخ عناصر سرمايه اجتماعي نقش‌آفريني مي‌نمايند، مورد تحليل و بررسي قرار گرفته‌اند.

كليدواژه‌ها: دين، سرمايه اجتماعي، اعتماد، آگاهي، ارتباطات، مشاركت.

مقدّمه

«سرمايه اجتماعي» به مثابه يكي از كليدي‌ترين مفاهيم علوم اجتماعي و تشكيل‌دهنده يكي از بنيان‌هاي فرهنگي جوامع نوين در كنار عناصري مانند عقلانيت و حاكميت قانون، در ميان انديشمندان علوم اجتماعي جايگاه ويژه‌اي به خود اختصاص داده است.1 به بيان ديگر، «سرمايه اجتماعي» به عنوان جوهر و بنيان جامعه نوين از طريق فرايند ايجاد ارتباط و اعتماد در شبكه‌هاي ارتباطي در جامعه فردگراي نوين مانع ذرّه‌اي شدن جامعه، از خودبيگانگي و رشد فزاينده انحرافات اجتماعي گرديده، از طريق ايجاد ارتباط در ميان افراد، كنش را تسهيل مي‌بخشد.2

گرچه اين مفهوم در ابتدا براي بيان سنخ خاصي از سرمايه در عرض ساير سرمايه‌ها مانند سرمايه انساني، اقتصادي، نمادين و فرهنگي در انديشه متفكران نخستين آن مطرح بود كه ظرف و بستر تجلّي و نمود آن حوزه و فضاي اجتماعي در سطح خرد، ميانه و كلان تلقّي مي‌شد، ولي ديري نپاييد كه به سبب كاركرد شگرف آن، در ساير فضاها نيز مطرح گرديد، و به همين دليل است كه در دو دهه اخير، اين مفهوم نه تنها در منظومه‌هاي معرفتي اقتصاد و دانش سياسي مطرح گرديده، بلكه در كانون توجه كساني قرار گرفته است كه درباره مسائل راهبردي و توسعه به انديشه و تأمّل مي‌پردازند؛ زيرا سرمايه اجتماعي شرط لازم ـ اما نه كافي ـ براي نتيجه‌بخشي سرمايه‌ها و سياست‌هاي اقتصادي، سياسي و توسعه است و بدون آن، ره به جايي نخواهد برد.

در ارتباط با سرمايه اجتماعي، مباحث متنوّع و متفاوتي را مي‌توان مطرح نمود، ولي آنچه موضوع اصلي

اين نوشتار را تشكيل مي‌دهد اين است كه با وجود اهميت و جايگاه سرمايه اجتماعي در جامعه نوين، هنوز اين پديده در حدّ كافي در جامعه نهادينه نشده و صورت عيني به خود نگرفته است؛ زيرا آثار فراواني مانند رشد آمار طلاق و ازدواج‌هاي كم‌دوام، ميزان زياد انواع جنايت، از خودبيگانگي، عدم اعتماد به ديگران، سلطه روحيه فردگرايي، كاهش ميزان مشاركت و روابط اجتماعي وجود دارد كه همگي حالت نهادينه بودن سرمايه اجتماعي را در جامعه به چالش مي‌كشند.3 حال پرسش اين است چرا سرمايه اجتماعي به عنوان عنصر فرهنگي جامعه نوين، به امري نهادينه شده و مطلوب تبديل نشده است؟ مدعاي اين مقال آن است كه دين و آموزه‌هاي آن به مثابه مهم‌ترين عامل موجد سرمايه اجتماعي كمتر مورد توجه قرار گرفته، و حال آنكه ايجاد سرمايه اجتماعي بدون آن كاري بس دشوار است؛ زيرا دين به سبب برخورداري از برخي ويژگي‌هاي منحصر به فرد در ايجاد برخي از مهم‌ترين عناصر سرمايه اجتماعي، نقش بي‌بديلي دارد و عناصر و مؤلّفه‌هاي سرمايه اجتماعي بيش از هر زمينه ديگري در دين تحقق مي‌يابد و هيچ عامل ديگري قدرت رقابت با آن را ندارد. در اثبات مدعاي مزبور، در اين نوشتار، به آموزه‌هاي دين تمسّك شده و آن دسته از آموزه‌هايي كه در اين زمينه نقش دارند بررسي شده و به بررسي نقش دين‌داري و دين‌باوري، پرداخته نشده است.4 البته اين بدان معنا نيست كه دين تنها عامل ايجاد سرمايه اجتماعي محسوب مي‌شود؛ زيرا اين نوع تلقّي به وضوح، با چند علتي بودن پديده‌هاي اجتماعي معارض و ناسازگار است؛ ايده‌اي كه جز برخي از جامعه‌شناسان اوليه، هيچ‌يك از انديشمندان اين نظام معرفتي به خاطر ناهمساز بودنشان با واقعيت عيني، بدان اعتقاد ندارند.

بررسي مفاهيم كاربردي

مفاهيم اصلي كه بنيان‌هاي مفهومي اين نوشتار را شكل مي‌دهند و ساختمان اين تحقيق بر آنها استوار گرديده عبارتند از:

دين

«دين» مفهومي است كه به خاطر برخوردار بودن از عناصر فكري، رفتاري، عاطفي و اجتماعي هنوز بسياري از متفكران و انديشمندان به تعريف واحد و قابل قبولي از آن دست نيافته و هميشه محققان اين عرصه با يكديگر اختلاف داشته‌اند. در هر حال، مقصود ما از دين، اسلام به مثابه «مجموعه‌اي از باورها، عقايد، ارزش‌ها و قوانين اجتماعي، عبادي و معاملاتي است كه از طريق وحي و نبوّت به بشر رسيده.5

سرمايه اجتماعي

سرمايه اجتماعي ـ چنان‌كه ذكر شد ـ داراي بار معنايي واضح و روشني نيست و تعاريف متعددي از آن ارائه شده كه براي روشن شدن اين مفهوم، ابتدا به ريشه‌يابي اين مفهوم نزد متفكران نخستين جامعه‌شناسي و سپس به تعريف آن نزد صاحب‌نظران اين مفهوم پرداخته مي‌شود:

زمينه تاريخي مفهوم سرمايه اجتماعي: مفهوم «سرمايه اجتماعي» مثل برخي از ديگر مفاهيم جامعه‌شناختي، مفهوم نسبتا جديدي است كه در ادبيات جامعه‌شناسان نخستين، به صورت صريح و روشن بدان پرداخته نشده است، ولي با توجه به كاربردها، مقاصد و تعاريف مخترعان اين مفهوم، مي‌توان پيشينه اين مفهوم را به طور ضمني در آراء انديشمندان كلاسيك جامعه‌شناسي، در ارتباط انسان‌ها با همديگر رديابي نمود؛ زيرا طرّاحان اين مفهوم بر عوامل قوام‌دهنده روابط متقابل انساني نام «سرمايه اجتماعي» نهاده‌اند. هدف و انگيزه انسان‌ها از ارتباطشان با همديگر در انديشه متفكران كلاسيك، تحت دو عنوان كلي ذيل قابل طرح است:

الف. انگيزه كمال‌جويي: تلقّي كمال‌جويانه، روابط اجتماعي را به عنوان منشأ خير و نيكي و رفتارهاي معطوف به خير عمومي استعلا مي‌دهد كه به دو صورت تحليل شده است:

1. دروني شدن هنجارها: علاوه بر انديشه دوتوكويل درباره بحث گروه‌هاي خود به خودي، انديشه اميل دوركيم نخستين جريان فكري است كه زمينه‌هاي شكل‌گيري مفهوم «سرمايه اجتماعي» را مي‌توان در ذيل مباحث او در ارتباط با انسجام اجتماعي، دروني شدن ارزش‌ها و هنجارها و ظرفيت بازدارنده شعائر گروهي جست‌وجو نمود.6 پس از دوركيم، اين تلقّي توسط پارسونز، جامعه‌شناس معاصر، تدوام يافت. بر اساس اين تلقّي، وضعيتي كه امروزه از آن به سرمايه اجتماعي تعبير مي‌شود، ريشه در هنجارها و ارزش‌هاي جامعه دارد و به وسيله دروني شدن هنجارها و ارزش‌ها، افراد فارغ از دغدغه‌هاي شخصي به ايفاي نقش‌ها و وظايف خود در قبال ديگران مي‌پردازند و به خير رساندن به ديگران ترغيب مي‌شوند و از اين طريق، كنش تسهيل مي‌گردد. در اين نگره، كه تلقّي ارزشي از سرمايه اجتماعي دارد، مسائل ساختي، فرهنگي و تاريخي در شكل‌گيري سرمايه اجتماعي دخيل هستند و در تفاسيري كه ارائه مي‌شود، از اين مسائل بهره برده مي‌شود.7

2. همبستگي محدود: مفهوم «آگاهي طبقاتي» نوظهور است و مفهوم «طبقه» در نظريه ماركس نيز بر مفهوم «سرمايه اجتماعي» دلالت دارد؛ زيرا افرادي كه از روي اجبار و ضرورت، در يك موقعيت و شرايط منفي و بحراني قرار مي‌گيرند، هويّت مشتركي را حس مي‌كنند. اين هويّت مشترك به مثابه محصولي نوظهور، سرنوشت مشترك آنان را به سوي استفاده از انرژي جمعي، توانايي‌هاي بالقوّه جمعي، اتّكا به يكديگر و توسّل به پشتيباني يكديگر و استفاده از نيروهاي گروهي ترغيب مي‌كند. اين خاصيت امروز نيز به نحوي در مفهوم «سرمايه اجتماعي» مطرح است؛ يعني همان استفاده از انرژي جمعي و اتّكا به پشتيباني افراد در مناسبات جمعي، به نحوي كه با نتايج مثبت يا منفي افراد را گردهم جمع مي‌آورد.8

ب. انگيزه ابزاري: برخي از نگره‌ها تلقّي ابزاري از روابط اجتماعي دارند. طبق اين رويكرد نسبت به انگيزه روابط اجتماعي، مفهوم «سرمايه اجتماعي» به داد و ستدهايي كه افراد در زندگي اجتماعي دارند، تقليل مي‌يابد؛ يعني افراد توقّع دارند كمك و لطفي كه نسبت به ديگران نشان مي‌دهند، جبران شود. اين رويكرد تحت دو عنوان ذيل مطرح مي‌شود:

1. مبادلات متقابل: در اين برداشت، سرمايه اجتماعي ابزار مبادلات فيمابين افراد محسوب مي‌شود كه در آن هر فرد به دنبال منافع خود از ديگري است. براي مثال، رويكرد جورج زيمل در اين زمينه قابل بازشناسي است؛ جايي كه او از مفهوم «بده بستان» يا «داد و ستد» صحبت مي‌كند. مبناي «بده بستان» هنجارها و قواعد رفتاري است كه افراد براي سامان دادن به مناسبات بين فردي، مبادلات و تعاملاتي كه براي بقاي خود ضروري مي‌دانند، وضع مي‌كنند. اين نگاه به مبادلات اجتماعي امروزه رواج بيشتري دارد. براي مثال، اين نگاه در ادبيات اقتصادي وجود دارد كه با نئوكلاسيك‌ها آغاز شد و وجوه فلسفي آن از مكتب «اصالت سود» ريشه گرفته است، يا به طور كلي و مشخص، در نظريه مبادله و كنش متقابل بدان پرداخته شده است. اين گروه‌ها و گرايش‌ها به سرمايه اجتماعي به نگاه دوم بر مبناي داد و ستد اجتماعي مي‌پردازند.9

2. اعتماد قابل تضمين: در اين رويكرد، فرد نه از طرف مقابل خود، بلكه از ساختار مشتركي كه هر دو در داخل آن دست به تعامل مي‌زنند، انتظار دارد تا سازمان و جمع پاداش او را تضمين نمايد. از جريانات فكري تأثيرگذار بر اين مورد، بايد از ماكس وبر نام برد. مباحثي كه وبر مطرح مي‌كند مفاهيمي هستند كه به مفهوم «اعتماد» معطوفند. اين سؤال كه اعتماد در متن رسمي و غيررسمي چگونه ساخته مي‌شود و در يك متن اجتماعي چه ملازماتي براي افراد به همراه دارد، در مفهوم‌سازي سرمايه اجتماعي مؤثر بوده است. «اعتماد»، قراردادي است كه به سوي خطرپذيري سوق مي‌دهد؛ آنچه به نوعي، سود متقابل را براي دو طرف دربر دارد. اين خطرپذيري در روابط اجتماعي، براي كارهاي فردي و جمعي چيزي جز اعتماد نيست. «اعتماد» يعني: آمادگي افراد براي اينكه در يك متن اجتماعي و در روابط اجتماعي، بپذيرند كه بايد به ديگران اطمينان كنند و البته به همان نحو، در مقابل، سايران نيز اطمينان نشان دهند.10 بدين‌سان، مي‌بينيم كه در ريشه‌يابي اين مفهوم، زمينه‌هاي متنوعي تأثيرگذار بوده‌اند. چنين برداشت‌هايي اصولاً مانعي در جهت ارائه تعريفي دقيق از مفهوم «سرمايه اجتماعي» به شمار مي‌آيند.

تعريف سرمايه اجتماعي نزد صاحب‌نظران: گرچه در انديشه متفكران كلاسيك جامعه‌شناسي، زمينه‌هاي شكل‌گيري مفهوم «سرمايه اجتماعي» را مي‌توان جست‌وجو نمود، اما در مقام ارائه تعريف، به انديشه چهار متفكر اصلي طرّاح اين مفهوم پرداخته مي‌شود؛ و تمام تعاريف ديگر، كه در ارتباط با اين مفهوم مطرح شده، از همين چهار ديدگاه متأثر است. اين چهار ديدگاه عبارتند از:

1. جيمز كلمن: كلمن، به عنوان يكي از بنيان‌گذاران اين مفهوم، از واژگان متفاوتي در تعريف كاركردي خود از «سرمايه اجتماعي» استفاده نموده است. از نظر كلمن:

سرمايه اجتماعي نه يك جوهر واحد، بلكه ذات‌هاي متكثّر است كه همه آنها از خصلت ساختمندي اجتماعي و تسهيل‌كنندگي كنش‌هاي كنشگران در داخل ساختارها برخوردار است. سرمايه اجتماعي مانند شكل‌هاي ديگر سرمايه، مولّد است و دست‌يابي به اهداف معيّني را، كه در فقدان آن دست‌يافتني نيست، امكان‌پذير مي‌سازد. سرمايه اجتماعي مانند سرمايه فيزيكي و انساني كاملاً تعويض‌پذير نيست، اما نسبت به فعاليت‌هاي بخصوصي تعويض‌پذير است. شكل معيّني از سرمايه اجتماعي، كه در تسهيل كنش‌هاي معيّني ارزشمند است، ممكن است براي كنش‌هاي ديگر بي‌فايده يا حتي زيانمند باشد. سرمايه اجتماعي برخلاف سرمايه انساني در افراد، و برخلاف سرمايه مالي، در ابزار فيزيكي و توليدي قرار ندارد، بلكه به طور ذاتي، در ساختار روابط كنشگران با هم و روابط آنها حضور دارد.11

با توجه به تعريف كلمن از سرمايه اجتماعي، روشن مي‌شود از نظر وي، سرمايه اجتماعي چيزي نيست جز:

قابليت مردم براي همكاري، چه به مثابه يك گروه يا بخشي از يك سازمان، براي اجراي پروژه‌هايي كه نفعي مشترك را دربردارد.12

سپس كلمن بر اساس عواملي همانند تعهد و انتظار، مجاري اطلاعات، هنجارهايي همراه با ضمانت اجرايي و روابط اقتدارآميز، چهار سنخ سرمايه اجتماعي مطرح نموده13 و «فروبستگي»، «ثبات» و «ايدئولوژي» را از عوامل اصلي ايجادكننده و تضعيف‌كننده سرمايه اجتماعي قلمداد مي‌كند.14

2. پير بورديو: بورديو سرمايه اجتماعي را به مثابه يكي از انواع سرمايه در كنار سرمايه اقتصادي، فرهنگي و نمادين، چنين تعريف مي‌نمايد:

سرمايه اجتماعي، جمع منابع واقعي و بالقوّه‌اي است كه از شبكه بادوام از روابط كمابيش نهادينه شده آشنايي و شناخت متقابل حاصل مي‌شود؛ شبكه‌اي كه هر يك از اعضا، خود را از پشتيباني سرمايه اجتماعي برخوردار مي‌كند و آنان را مستحق اعتبار مي‌سازد.15

دقت در تعريف بورديو، روشن مي‌سازد كه از نظر وي، ذات روابط اجتماعي به افراد اجازه مي‌دهد مدعي دست‌يابي به منابع متعلّق به معاشران خويش شوند و كمّيت و كيفيت آن منابع عناصر اصلي سرمايه اجتماعي را تشكيل مي‌دهند.16

علي‌رغم اينكه بورديو و كلمن سرمايه اجتماعي را محصول مشاركت و عضويت فرد در گروه تلقّي مي‌نمودند و از واژه «نهادينه» و «ساختار اجتماعي» استفاده كرده‌اند، اما بورديو دست‌يابي به سرمايه اقتصادي را به عنوان هدف نهايي استفاده از سرمايه اجتماعي به عنوان سنخ دارايي توسط نخبگان قلمداد مي‌كند، ولي كلمن سرمايه انساني را به عنوان هدف نهايي مطرح و سرمايه اجتماعي را به عنوان ابزاري براي حصول به سرمايه انساني توسط محرومان به كار مي‌برد.17

3. رابرت پاتنام: پاتنام، يكي از نظريه‌پردازان اخير سرمايه اجتماعي، بيشتر به ارتباط سرمايه اجتماعي و رژيم‌هاي سياسي و نهادهاي دموكراتيك توجه نموده است. از نظر وي، سرمايه اجتماعي:

به مجموعه‌اي از ويژگي‌هاي سازمان اجتماعي همانند اعتماد، هنجارها و شبكه‌ها اشاره دارد كه از طريق ايجاد ارتباط و مشاركت بهينه ميان اعضاي يك اجتماع، گرديده و در نتيجه، منافع متقابل آنان را تسهيل خواهد كرد.18

از نظر وي، سرمايه اجتماعي به مثابه كالاي عمومي و كاركرد پنهان كنش انساني، علاوه بر تسهيل سرمايه انساني و فيزيكي، وسيله‌اي اصلي براي رسيدن به توسعه سياسي و اجتماعي در نظام‌هاي گوناگون سياسي محسوب مي‌شود.19

4. فرانسيس فوكوياما: فوكوياما، از متفكران معاصر، مثل دوركيم و پارسونز، ارزش‌ها و هنجارهاي حاكم بر گروه را در تعريف سرمايه اجتماعي وارد نموده و تعريف او از سرمايه اجتماعي چنين است:

سرمايه اجتماعي را به سادگي مي‌توان به عنوان وجود مجموعه معيّني از هنجارها يا ارزش‌هاي غيررسمي تعريف كرد كه اعضاي گروهي كه همكاري و تعاون ميانشان مجاز است، در آن سهيم هستند. مشاركت در ارزش‌ها و هنجارها، به خودي خود باعث توليد سرمايه اجتماعي نمي‌گردد؛ چراكه اين ارزش‌ها ممكن است ارزش‌هاي منفي باشند.20

بنابراين، از نظر فوكوياما، هنجارهايي كه به همكاري منتهي مي‌گردند و اموري همانند درست‌كاري، وفاي به عهد، قابل اعتماد بودن در انجام وظيفه و امثال آن را بسط مي‌دهند به سرمايه اجتماعي منجر مي‌شوند.21 فوكوياما اعتقاد دارد: سرمايه اجتماعي زيرمجموعه سرمايه انساني نيست؛ زيرا سرمايه اجتماعي به گروه‌ها تعلّق دارد و نه افراد، و هنجارهايي كه شالوده سرمايه اجتماعي را تشكيل مي‌دهند در صورتي معنا دارند كه بيش از يك فرد در آنها سهيم باشد.22

از نظر رابرت ادواردز و مايكل فولي نيز آن سنخ از ارزش‌ها و هنجارهايي كه در ميان افراد بهره‌مند از شرايط اجتماعي مشترك شيوع دارد، عامل تشكيل‌دهنده سرمايه اجتماعي محسوب مي‌شود، نه ارزش‌ها و هنجارهاي خود افراد.23 فوكوياما علاوه بر دولت، دين و جهاني شدن را نيز عوامل اصلي سرمايه اجتماعي به شمار مي‌آورد.24

عناصر سرمايه اجتماعي

به دليل آنكه سرمايه اجتماعي يك مفهوم تركيبي است، توجه به عناصر و اجزاي تشكيل‌دهنده آن، در درك اين مفهوم كمك فراواني مي‌كند. با توجه به مطالبي كه تاكنون ذكر شد، مي‌توان از دو سنخ عناصر براي سرمايه اجتماعي سخن گفت:

1. عناصر كيفي

مهم‌ترين عناصر كيفي سرمايه اجتماعي عبارتند از:

الف. آگاهي و شناخت: يكي از عناصر مهم كيفي سرمايه اجتماعي «آگاهي» است. به عقيده كلمن و پاتنام، آگاهي يكي از عناصر مهم سرمايه اجتماعي و اين دو ملازم يكديگرند و اهميتشان نيز در اين است كه بنيان‌هاي عمل را فراهم مي‌سازند.25 آگاهي و شناخت، در دنياي نوين، نقش فوق‌العاده‌اي در زندگي بشر ايفا مي‌كنند. امروزه دانايي و اطلاعات به عنوان سرمايه‌اي عظيم در تحوّلات اجتماعي نقش‌آفرين شده و روز به روز ابعاد گسترده‌اي را، چه در سطح و چه در عمق، پيدا مي‌كنند. پيچيدگي روزافزون ابعاد فنّي زندگي اجتماعي، تخصصي شدن وظايف و تقسيم كار اجتماعي، ذرّه‌اي شدن افراد، گرايش به فردگرايي مفرط و مانند آن شرايطي را فراهم نموده‌اند كه در آن، زندگي و سعادت بشر با آسيب‌هاي جدّي مواجه گرديده است. از اين‌رو، در اين شرايط، ضرورت و جايگاه «آگاهي اجتماعي» نمايان مي‌شود.26

ب. اعتماد اجتماعي: اعتماد منبعث از زمينه‌هاي تجربي، اخلاقي و فردي27 به معناي اين باور است كه ديگران با انجام كنشي يا اجتناب از آن به رفاه من يا ديگران كمك و از آسيب رساندن به من يا ديگران پرهيز مي‌نمايند.28 اگر همسو با انگلهارت آن را همان «سرمايه اجتماعي» به شمار نياوريم،29 به طور قطع، يكي از عناصر تشكيل‌دهنده آن در سطح خرد به عنوان نگرش شخصي، و در سطح كلان به عنوان دارايي نظام اجتماعي30 قلمداد مي‌شود؛ چنان‌كه پاتنام معتقد است: بين اعتماد و همكاري متقابل، همبستگي مثبت وجود دارد؛ يعني به ميزان افزايش اعتماد در ميان كنشگران اجتماعي، همكاري و سهولت در كنش نيز افزايش مي‌يابد. اعتماد عنصر غيراختياري و ناآگاهانه نيست، بلكه مستلزم پيش‌بيني رفتار يك بازيگر مستقل است كه اين پيش‌بيني در اجتماعات، بر اعتماد صميمانه و در جوامع بر اعتماد غيرشخصي و غيرمستقيم استوار است.31 به عقيده پاتنام، اعتماد شخصي و صميمانه، كه در مواجهات رودررو محدود مي‌شود و با نوع خاصي از سرمايه اجتماعي در قلمرو خود مرتبط است، از طريق هنجارهاي معامله متقابل متوازن و عمومي، به اعتماد تعميم يافته يا اجتماعي تبديل مي‌شود و سرمايه اجتماعي تعميم يافته در سطح جامعه را ايجاد مي‌كند؛ هنجارها از طريق جامعه‌پذيري و كنترل اجتماعي، به افراد تلقين و تثبيت مي‌شود. هنجارهاي معامله متقابل نسبت به شبكه‌هاي مشاركت مدني، كنش‌هاي متقابل و قاعده همگاني نظريه «بازي‌ها» مهم‌ترين عوامل ايجادكننده اعتمادند؛ زيرا مانع فرصت‌طلبي‌ها و هنجارشكني افراد گرديده، و مشكلات عمل جمعي را حل مي‌نمايند و اعتماد به وجود مي‌آورند.32

اعتماد
مشاركت
سرمايه
آگاهي
ارتباطات
عناصر كيفي عناصر كمّي
نمودار (1): عناصر سرمايه اجتماعي

2. عناصر كمّي

مهم‌ترين عناصر كمّي سرمايه اجتماعي عبارتند از:

الف. مشاركت اجتماعي: شبكه‌هاي مشاركت مدني و اجتماعي از جمله عناصر كمّي سرمايه اجتماعي هستند. مشاركت اجتماعي در نگاه كلي، به معناي شركت فعّال و سازمان‌يافته افراد و گروه‌هاي اجتماعي در امور اجتماعي، سياسي و فرهنگي است و به عقيده بسياري از انديشمندان از جمله پاتنام، تأثير مستقيمي بر ميزان سرمايه اجتماعي دارد. هر قدر شبكه‌هاي ارتباط اجتماعي متراكم‌تر باشند احتمال بيشتري وجود دارد كه شهروندان بتوانند در جهت منافع متقابل همكاري كنند؛ زيرا مشاركت اجتماعي از طريق افزايش هزينه‌هاي بالقوّه عهدشكني، كاهش فضاي ابهام‌آميز و غير شفّاف، تقويت هنجارهاي معامله متقابل، ايجاد حسّ اعتماد به ديگران از طريق تسهيل ارتباطات و ارائه الگوي همكاري نسبت به آينده، زمينه همكاري و اعتماد به يكديگر را در ميان كنشگران افزايش مي‌دهد.33

ب. ارتباطات اجتماعي: ارتباطات اجتماعي به مثابه يكي از عناصر مهم سرمايه اجتماعي در بيشتر تعريف‌هاي سرمايه اجتماعي به طور صريح يا ضمني ذكر شده و به عقيده فيلد، نقطه مركزي در انديشه سرمايه اجتماعي دو كلمه «relationships matter» يعني «موضوع ارتباطي» است؛ زيرا افراد از طريق ايجاد شبكه‌هاي ارتباطي با يكديگر، به راحتي بسياري از كارهايي را انجام مي‌دهند كه به تنهايي قدرت انجام آنها را ندارند و يا به دشواري انجام مي‌دهند. در درون شبكه‌هاي ارتباطي، ارزش‌ها و هنجارهاي مشتركي در ميان افراد بسط و توسعه پيدا مي‌كند و در پي آن، ديدگاه مشترك ما با ديگران بيشتر مي‌شود و در نتيجه، سرمايه اجتماعي غني‌تر مي‌شود. به همين دليل، فيلد معتقد است: ارتباط بين شبكه‌اي و ارزش‌هاي مشترك در قلب سرمايه اجتماعي جاي دارد.34

فوكوياما نيز معتقد است: اگر افراد در يك دوره طولاني با يكديگر در ارتباط باشند، سرمايه‌اي به واسطه شهره‌شدن‌به‌درست‌كاري‌وقابل‌اعتمادبودن‌مي‌اندوزند.35

فيلد بر اساس ارتباط، از سه نوع سرمايه نام مي‌برد كه عبارتند از: سرمايه مبتني بر تعهد، سرمايه موقّتي، و سرمايه ارتباطي.36 نكته‌اي كه در پايان اين بحث لازماست بدان توجه شود اين است كه همه اين عناصر با يكديگر در ارتباط و پيوند هستند و يك تعامل چند سويه ميان آنها برقرار است.

دين و سرمايه اجتماعي

پس از روشن شدن مفهوم و عناصر «سرمايه اجتماعي» به بررسي و تحليل نقش دين در ايجاد سرمايه اجتماعي پرداخته مي‌شود. افراد متعددي مانند فوكوياما، گريلي، وارنر، روف و آمرمان از «دين» به عنوان عامل موجد سرمايه اجتماعي ياد نموده‌اند.37 در خصوص اسلام، پارسونز معتقد است: در اسلام زمينه بروز سرمايه اجتماعي به خاطر جهت‌گيري مثبت آن به سوي دنيا و نسبت به جامعه و سياست و تأكيد فراوان بر مسئوليت‌هاي اجتماعي مؤمنان38 به مراتب افزون‌تر و قدرتمندتر از اديان ديگر است؛ چنان‌كه هالن كروتز، وسترلند، و جان وُل نيز به اين مطلب اشاره نموده‌اند.39

در اسلام، آموزه‌هاي متعددي وجود دارند كه به تقويت عناصر كمّي سرمايه اجتماعي كمك مي‌كنند. به هر كدام، به اختصار اشاره مي‌شود:

الف. دانش‌پروري

علاوه بر اينكه دين خود يك دستگاه معرفتي مهم است، كسب شناخت و معرفت در اسلام از جايگاه ممتازي برخوردار است و اسلام مسلمانان را به كسب آن تشويق نموده و در آيات قرآن، بيش از هر متن مقدّس ديگري به شناخت و كسب معرفت بها داده شده و در آيات فراواني درباره امكان شناخت، منابع شناخت، ابزار شناخت و موضوعات شناخت سخن به ميان آمده است. تكرار كليدواژه‌هايي مانند تدبّر، تفكّر، تعقّل، برهان، علم، بصيرت، عبرت و صاحبان علم، در صورت‌هاي گوناگون آن، به طور كلي، بيانگر اهميت و ارزش علم و دانش در اسلام است. در قرآن، بدترين شماتت‌ها متوجه كساني است كه با علم و دانش‌ورزي مخالفت مي‌كنند و بدون هيچ‌گونه مدارا، با انواع موانع تعقّل و آزادانديشي مانند تقليد، تعصّب، پيروي از ظن و گمان، متابعت نفس، سنّت‌پرستي، شخص‌پرستي و نياكان‌پرستي، به شدت مقابله كرده و در مقابل، از تمام شيوه‌هاي گسترش و تعميق معرفت و شناخت ـ مانند پيروي از برهان، حقيقت‌طلبي، بحث و گفت‌وگو، و ميدان دادن به تعاطي افكار و انديشه‌ها ـ به نكوترين روش‌ها حمايت نموده است.

با اينكه توصيه اسلام به تعليم و تعلم، عام و همراه با انذار و تأكيد فراوان است، ولي با دو شرط همراه بوده كه اين دو شرط نقش مهمي در جهت ايجاد سرمايه اجتماعي ايفا مي‌كند: اول اينكه طالب علم بايد نگاه ابزاري به علم داشته باشد، نه آلي. دوم اينكه علم در نهايت، بايد نافع به حال مردم باشد، نه مضر به حال آنان و طبيعت. بنابراين، اسلام با آموختن دانش‌هايي كه جوامع را به مخاطره مي‌اندازند و زمينه بهره‌كشي از مظلومان را تشديد مي‌كنند به شدت مخالفت مي‌ورزد. هدف كسب علم در اسلام، پي بردن به عظمت خلقت و وجود خالق هستي و تقويت روح تعبّد از يك‌سو، و بهره‌مند شدن از مواهب طبيعت از سوي ديگر است؛ چنان‌كه پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله نيز اين دو هدف را در يك مسير و مطالبه هر دو منظور را با هم، عملي دانسته‌اند؛40 زيرا همان‌گونه كه راه نجات مادي و معنوي در آگاهي است، راه هلاكت نيز در جهل و ناداني است. چنان‌كه ذكر شد، در اسلام، علاوه بر اينكه بر انواع شناخت‌هاي مفيد به حال انسان تأكيد گرديده، آموختن حداقل قواعد و قوانين مربوط به زندگي فردي و عمومي و از جمله كسب و كار و تعاملات اجتماعي واجب تلقّي شده و بدين‌روي، هر قدر، آگاهي افراد از قوانين و هنجارهاي صحيح اجتماعي افزايش يابد، به همان اندازه، روابط اجتماعي سالم‌تري برقرار مي‌گردد و زمينه ناهنجاري‌هاي ناشي از جهل انساني مسدود مي‌شود.

ب. اعتماد

در تمام جوامع انساني، نوعي «تقسيم كار» در ميان افراد حاكم بوده است. آنچه در اين رابطه مهم است اينكه كنشگران اجتماعي به طور آزادانه و به عنوان «وظيفه» و «تكليف»، وظايفشان را در قبال همديگر انجام دهند. تحقق چنين وضعيتي در زندگي سالم اجتماعي، در گرو آن است كه افراد اعتماد و اطمينان داشته باشند كه كنشگران اجتماعي قوانين، هنجارها و حقوق خود و ديگران را محترم تلقّي نموده، عدالت و مهرورزي نسبت به همديگر را مقدّس به حساب مي‌آورند و هر كس خود را در هر وضعيت، در قبال اجتماع، متعهد و مسئول مي‌داند. چيزي كه بيش از هر امر ديگر، حق را محترم، عدالت را مقدّس، دل‌ها را به يكديگر مهربان و اعتماد متقابل را ميان افراد برقرار مي‌سازد، تقوا و عفاف را تا عمق وجدان آدمي تزريق مي‌نمايد، به ارزش‌هاي اخلاقي اعتبار مي‌بخشد و همه افراد را مانند اعضاي يك اندام به هم پيوند داده، متحد مي‌كند، «دين و ايمان ديني» است.41 به بيان ديگر، زندگي اجتماعي بشر بر اساس محترم شمردن پيمان‌ها، ميثاق‌ها، قراردادها و وفاي به عهدهاست. وفاي به عهد و پيمان يكي از اركان مهم تمدن بشري است. اين نقش را همواره دين بر عهده داشته و هنوز جانشيني براي آن پيدا نكرده‌اند.42 علاوه بر اصل «ايمان ديني»، سازوكارهايي كه از طريق آن دين اسلام اعتماد اجتماعي را ايجاد و تقويت مي‌كند و آن را از ساير مكاتب ممتاز مي‌سازد، عبارتند از:

1. اصل وفاي به عهد و اداي امانت: يكي از عوامل مقوّم اعتماد در روابط اجتماعي انسان‌ها، وفاي به عهد و پيمان است. اگر اين اصل ناديده انگاشته شود روابط انساني به شدت دچار اختلال گرديده، بناي عظيم جامعه دست‌خوش فروپاشي مي‌گردد؛ زيرا روابط ميان انسان‌ها به شدت، به قراردادها، پيمان‌ها و تعهداتي وابسته است كه كنشگران اجتماعي نسبت به يكديگر دارند. در صورتي كه كنشگران اجتماعي به قراردادها و پيمان‌هاي خود عمل نكنند ناهنجاري اجتماعي بروز مي‌نمايند. اهميت وفاي به عهد وقتي بيشتر روشن مي‌شود كه ريشه همه ارزش‌هاي اجتماعي به قرارداد و تعهدات اجتماعي رسمي و غيررسمي، آگاهانه و ارتكازي برگردانده شود؛ چنان‌كه امور اساسي جهان نوين مانند دموكراسي و تقسيم كار بر اين اصل استوارند؛ و اگر اين اصل ناديده انگاشته شود، مقوّمات اصلي جهان نوين فرو مي‌پاشند.

اصل «وفاي به عهد» به عنوان يكي از اصول اساسي در ايجاد اعتماد، در متون ديني مورد تأكيد قرار گرفته و در آيات قرآن، وفاي به عهد و پيمان از نشانه‌هاي ايمان معرفي شده است. خداوند (در سوره‌هاي توبه: 7، مائده: 1، اسراء: 34 و مؤمنون: 8) به اين مطلب اشاره نموده است. در احاديث نيز نمونه‌هاي فراواني وجود دارند كه به وفاي به عهد تشويق و ترغيب نموده‌اند. براي مثال، پيامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله مي‌فرمايند:

«من كان يؤمن باللّه و اليوم الاخر فليف اذا وعد»؛43 كسي كه به خدا و قيامت ايمان دارد بايد به عهدشان وفا نمايد.

در حديث ديگري نيز آمده است:

«اِنَّ حسن العهد من الايمان»؛44 حسن عهد جزء ايمان است.

علاوه بر آيات و روايات، سيره عملي پيامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله نيز روشنگر اين حقيقت است و يكي از اصول حاكم بر سيره اجتماعي آن حضرت اصل «وفاي عهد»، حتي نسبت به غيرمسلمانان است.

به دليل آنكه وفاي به عهد و پيمان اجتماعي مورد سفارش دين بوده، ريشه الهي داشته و به عهد انسان با خدا مرتبط است، از نظر دين شايسته است افراد مسئوليت‌هاي اجتماعي و حرفه‌اي‌شان را امانت‌هاي الهي تلقّي نمايند و از فرصت‌هاي به دست آمده در جهت ارائه خدمت و تقرّب به خداي متعال حداكثر بهره را ببرند. بنابراين، از نظر اسلام، عمل بر اساس احكام الهي در ارتباط با ديگران و امداد و انفاق به ديگران يكي از مصاديق وفاي به عهد بنده صالح است. چه بسا اساسا بين يك مصلح اجتماعي و يك نيازمند به كمك هيچ عهد و پيماني منعقد نشده باشد، ولي معتقد به خداوند به خوبي آگاه است كه نسبت به خداوند تعهداتي دارد كه به انجام آنها ملزم است و مي‌داند كه كاركردهايي در زندگي مادي و معنوي خودش نيز دارد.45

رازداري: از مصاديق وفاي به عهد در روابط اجتماعي، «رازداري» و حفظ اسرار مردم است. مصلح اجتماعي از اين رسالت خود آگاه است؛ به دليل آنكه ديگران به او اعتماد مي‌كنند، او به بسياري از مشكلات و مسائل محرمانه آنها علم و آگاهي پيدا خواهد نمود و نيز در جريان تعامل و كمك‌رساني به ديگران، نسبت به بسياري از نكات مخفي زندگي آنها اطلاع پيدا مي‌نمايد و مي‌داند كه اگر آنها را برملا نمايد براي مردم مشكلات عظيمي به وجود خواهد آورد.46 بدين‌روي، در متون ديني به افراد دستور داده شده است كه محرم اسرار ديگران باشند، و اين امر به قدري اهميت دارد كه خداوند براي افرادي كه از اين ويژگي برخوردار باشند وعده غفران داده است. «إِن تُبْدُواْ الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِن تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاء فَهُوَ خَيْرٌ لُكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنكُم مِن سَيِّئَاتِكُمْ»(بقره: 271) و اين امر به نوبه خود، موجد افزايش اعتماد در جامعه مي‌شود.

اداي امانت و پرهيز از خيانت گرچه يكي از مصاديق وفاي به عهد است، ولي در عين حال، به خاطر اهميت آن، در آيات و روايات به صورت مكرّر بدان سفارش شده است. براي نمونه، خداوند در آيه 8 سوره مؤمنون و 32 سوره معارج، به لزوم رعايت امانت و گناه نقض آن اشاره كرده است. رعايت امانت در متون ديني، صرفا متوجه امانت مالي و رايج ميان مردم نيست، بلكه قلمرو گسترده‌اي دارد كه بر اين اساس، مناصب و موقعيت‌هايي كه انسان‌ها در ساختار اجتماعي در اختيار دارند همه امانت‌هاي الهي به شمار مي‌آيند كه نبايد در آنها خيانت كنند. بدين معنا، بايد از آنها به خوبي براي مصالح مردم استفاده نمايند.

2. اخلاص و صداقت: اخلاص در نيّت، بي‌ريايي در عمل و پرهيز از منّت در انجام كار و صداقت در پندار، گفتار و كنش نقش مهمي در تعاملات اجتماعي دارد؛ زيرا افراد معتقد به خدا وقتي بر اساس اخلاص در عرصه‌هاي سه‌گانه مزبور در مسير حل مشكلات اجتماعي ديگران گام برمي‌دارند و از هرگونه انگيزه و هدف مادي، شخصي و نفاق پرهيز مي‌كنند، بيش از همه مورد اعتماد ديگران قرار مي‌گيرند و ديگران به آنها اعتماد مي‌كنند؛ زيرا اين‌گونه افراد با صداقت كامل، از حداكثر توان و امكانات مادي و معنوي خود و جامعه در جهت حل مشكل نيازمندان و رفع آن بهره مي‌گيرند. اين افراد نه تنها در امداد و انفاق بخل نمي‌ورزند، بلكه تأمين نياز نيازمندان را بر خود و نيازهاي شخصي خويش ترجيح مي‌دهند و كلمه «ايثار» را در عمل معنا مي‌بخشند.47 بنابراين، اگر در جامعه‌اي افراد از روي صداقت به تعامل با يكديگر بپردازند بيش از هر جاي ديگري در آن اعتماد وجود دارد. گرچه دين عامل موجد منحصر به فرد صداقت نيست، ولي در ديني مانند اسلام، كه در آن اعتقاد به هدر نرفتن عمل و پاداش گرفتن هر عملي يك اصل است، بيش از هر جاي ديگري، امكان ظهور و بروز دارد.

3. نهي غرر و اضرار به غير: از نظر اسلام، هرگونه تعامل و مبادله با ديگران بايد مبتني بر علم و آگاهي و رضايت طرفين باشد و انجام معاملات مبتني بر جهل و بي‌اطلاعي، نامشروع است. علاوه بر اين، انجام هر نوع كنشي كه عملاً مردم را به جهل و انحرافات فكري و عقيده‌اي ترغيب نمايد نيز ممنوع و غيرمشروع است.48 قاعده «نفي ضرر» يكي از قواعد عام و كلي است كه ضرر رساندن به ديگران را به هيچ وجه جايز نمي‌داند.49

4. اصل نفي غدر و تجاوز: يكي از اصول حاكم بر سيره و منطق رفتاري تمام معصومان عليهم‌السلام پرهيز از هرگونه غدر و خيانت نسبت به ديگران است. اين اصل از نظر اسلام، يك اصل نسبي نيست، بلكه مطلق و فرازماني و مكاني است؛ چيزي كه اسلام را از ساير مكاتب مادي متمايز مي‌نمايد.50

در ارتباط با سرمايه اجتماعي، اصل ديگري كه قابل توجه است اصل «نفي تجاوز» است؛ به اين معنا كه پيشوايان معصوم دين به عنوان سرمشق زندگي ديگران، هيچ‌گاه در تعاملات خود با دشمنانشان، از حد تجاوز نكرده‌اند و همواره اصول انساني را در حق دشمنانشان رعايت نموده‌اند.51 وقتي رعايت حدود و پرهيز از انجام كنش‌هاي غيرانساني و اخلاقي نسبت به دشمن جايز نباشد، به طور حتم نسبت به ديگران جايز نيست و زنده بودن اين اصل در جامعه، همواره اعتمادآفرين است؛ زيرا افراد از انجام هر عمل خلاف مروّت انساني و اخلاقي از سوي ديگران در امان هستند.

5. اصل «مساوات» و ممنوعيت استثمار: يكي از اصولي كه در اسلام در ايجاد اعتماد اجتماعي و بالتبع، ايجاد سرمايه اجتماعي نقش دارد، اصل مساوات و نفي تبعيض است. مطابق شريعت اسلام، تمام انسان‌ها به حسب گوهر و ذات، برابرند. مردم از اين نظر، دوگونه يا چندگونه آفريده نشده‌اند. رنگ، خون، نژاد، قوميت و عواملي از اين قبيل هيچ‌كدام از نظر اسلام، ملاك برتري و تفوّق به شمار نمي‌آيند. به همين دليل، اسلام با هر نوع نظام قشربندي و طبقه‌بندي مبتني بر عوامل مزبور، كه زمينه ناخرسندي، ناامني و ستم را در جامعه فراهم مي‌نمايد، مبارزه كرده و هرگونه استثمار و مطلق بهره‌كشي بلاعوض گروهي از انسان‌ها از ديگران را نفي نموده و بين ماهيت استثماري كار و عدم مشروعيت آن ارتباط و تلازم برقرار نموده است.52 در صورتي كه اين اصل در جامعه زنده باشد افراد جامعه همواره با اطمينان با يكديگر به تعامل مي‌پردازند؛ زيرا مي‌دانند كه كسي مورد بهره‌برداري ديگران قرار نمي‌گيرد؛ زيرا استثمار ديگران در جامعه ممنوع است.

6. تقوا و نظم: يكي از مؤثرترين و اصلي‌ترين عوامل ايجاد اعتماد در جامعه، ايمان به دين و رعايت تقواي الهي است؛ زيرا در جامعه‌اي كه اين دو اصل زنده و نيرومند باشند هيچ‌كس به حقوق ديگران تعدّي نمي‌كنند و هنجارهاي اجتماعي را نقض نمي‌نمايد و از اين طريق، نظم و امنيت در جامعه حفظ مي‌شود و اعتماد در ميان افراد سيطره مي‌يابد. نظم نيز به طور مكرّر، در روايات مورد سفارش قرار گرفته است. نظم را مي‌توان حالتي از استقرار عناصر و اجزاي اجتماع در نظر گرفت كه به صورت هماهنگ و مكمّل عمل مي‌كنند و با عدم تداخل در كاركرد ديگر اجزا، روند قابل پيش‌بيني اتفاقات آينده را تسهيل مي‌بخشند. تقوا و نظم موجب مي‌شود جامعه از بي‌ثباتي و بي‌پروايي و هرج و مرج در امان بماند و با كم كردن هزينه‌ها، زمينه افزايش اعتماد را فراهم مي‌آورد.

7. لحاظ مصلحت و خير در مبادلات و تحصيل سود: بسياري از ناهنجاري‌ها، ناامني‌ها و احساس مخاطرات و سلب اعتماد در جوامع امروزي، ريشه در اين دارد كه افراد ارزش اشيا و افعال را در مطلوبيت و تمايلات ديگران مي‌بينند و بدين‌سان، هر كاري كه در جهت خواست‌ها و تمايلات عموم مردم قرار داشته باشد مشروع تلقّي مي‌شود و اين امر موجب مي‌گردد افراد جامعه از هر طريق ممكن، هر چه را مي‌خواهند دنبال نمايند و اين امر سبب بروز ناامني و انواع ناهنجاري در جامعه مي‌شود و ضريب اعتماد را در تعاملات انساني پايين مي‌آورد. به همين دليل، نظام اقتصادي اسلام تنها مطلوبيت و كشش تمايلات را براي اعتبار مالّيت چيزي و مشروع شمردن كار افراد كافي نمي‌داند، بلكه در درجه اول، گردش مال و انتقال آن بايد از هرنوع بيهودگي مبرّا بوده و حاوي خيري مادي يا معنوي در كار باشد، وگرنه گردش مال باطل است و ممنوع.53

در درجه دوم، اسلام مطابقت با مصلحت را شرط لازم ماليت و مشروعيت كار مي‌شمارد. اسلام با كافي ندانستن وجود تقاضا براي مشروعيت عرضه، چند دسته از فعاليت‌ها را ممنوع نموده است كه در فقه اسلامي، از آنها به «مكاسب محرّمه» تعبير مي‌شود. مبادله موجب اغراء به جهل و تثبيت ناداني‌ها، مبادله موجب اضلال و اغفال، اعمال تقويت‌كننده دشمن، و تحصيل درآمد از طريق امور زيان‌بار به حال جامعه يا فرد از جمله مهم‌ترين افعالي هستند كه در فقه اسلامي انجامشان ممنوع قلمداد شده است، هرچند در انجامشان سود و منفعتي نهفته باشد.54

با نهادينه شدن اين آموزه‌ها در جامعه، ضريب اعتماد و اطمينان افراد نسبت به همديگر افزايش يافته، بالتبع، سرمايه اجتماعي افزايش مي‌يابد؛ زيرا اين آموزه‌ها در جهت تسهيل كنش انساني هستند. علاوه بر آن، نظام اقتصادي اسلام از طريق اهميت دادن به كار و تلاش، به مثابه عامل سازنده فرد و جامعه و ملعون تلقّي نمودن بيكاري، تن‌پروري، انگل و كَل بودن بر جامعه به عنوان بزرگ‌ترين عامل فساد،55 تشويق به توسعه زندگي، قداست دادن به شغل و حرفه، ممنوعيت رشوه و احتكار و قرار دادن سهمي واجب و غير واجب براي فقرا در اموال اغنيا، زمينه بسياري از ناامني‌هاي اجتماعي ناشي از مسائل اقتصادي را از بين برده و از اين طريق، امنيت و اعتماد و در مجموع، سرمايه اجتماعي در جامعه به وجود آورده است.

جدول (2) عوامل موجد سرمايه اجتماعي در دين

عناصر سرمايه اجتماعي عوامل موجد
عناصر کيفي:
1. شناختي
 2.اعتماد
آموزه تشويق به کسب دانش
اصل وفاي به عهد، اخلاص و صداقت، نهي غرر و اضرار به غير، اصل عدم تجاوز، اصل مساوات و ممنوعيت استثمار، تأكيد بر رعايت تقوا و نظم، لحاظ مصلحت و خير در مبادلات، و تحصيل سود
عناصر کمي:
1. مشارکت اجتماعي
2.ارتباطات اجتماعي
اصل تعاون و همكاري، مشورت، مسئوليت‌پذيري، اصلاح‌جويي و مبارزه دايم با ناهنجاري و فساد
 1. همجواري: انجام برخي مناسك ديني به صورت جمعي، زيارت مؤمنان، ترغيب به الفت و دوستي
 2. صله رحم
3. ابراز عواطف مثبت هنگام برخورد
4. صفات برجسته فردي
5. مبارزه با آفات دوستي

 ج. مشاركت اجتماعي

در اسلام، اصول فراواني وجود دارند كه كنشگران اجتماعي را به مشاركت در امور اجمايند. برخي از اين اصول عبارتند از:

1. تعاون و همكاري: انسان ب ه حكم اجتماعي بودن، در جهت آسايش و تأمين آرامش و امنيت خود، به ديگران نيازمند است و همين نيازها او را در جهت تعاون و مشاركت با ديگران ترغيب، تشويق و گاه مجبور مي‌كنند. اصولاً به همان اندازه كه انسان‌ها و جوامع بشري مترقّي‌تر و متكامل‌تر مي‌گردند، مشاركت و همكاري انسان‌ها نيز بايد افزايش يابد؛ ولي عملاً جوامع انساني به خاطر رشد روحيه فردگرايي، در پي سلطه مطلق عقلانيت ابزاري، دچار حالت ذرّه‌اي شده‌اند كه در آن همكاري، يا وجود ندارد و يا اگر وجود دارد هدف فردي در اولويت قرار دارد؛ يعني برخورد ابزاري با يكديگر. در دين اسلام، مشاركت و تعاون يكي از آموزه‌هاي اصلي است؛ چنان‌كه خداوند در آيه 2 سوره مائده مي‌فرمايد: «وَ تَعَاوَنُواْ عَلَي الْبرِّ وَالتَّقْوَي وَلاَ تَعَاوَنُواْ عَلَي الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ.» گرچه در اسلام، مشاركت در هر كاري تأييد نگرديده و فقط به مشاركت در كارهاي خير و نيك امر شده، ولي مشاركت در كارهاي خير، اموري همانند ترويج عدالت، برابري، صلح، امنيت و توسعه در جهت رشد و ارتقاي بشري را دربر مي‌گيرد كه اگر اين اصل در جامعه نهادينه گردد و مردم بدون توجه به روابط شخصي، نژادي و خويشاوندي، با آنان كه به انجام كارهاي سازنده و مثبت اقدام مي‌كنند همكاري و همياري نمايند، بسياري از ناهنجاري‌هاي اجتماعي حل مي‌شود و جامعه‌اي مملو از تعاون به وجود مي‌آيد. البته بايد دقت نمود تعاون موردتأكيد دين مرادف با همكاري نيست؛ زيرا شرط لازم در همكاري وجود نيازمندي مشترك است، و حال آنكه در تعاون چنين نيست؛ يعني علاوه بر نياز مشترك، تمايل انسان‌ها به معاضدت با يكديگر نيز شرط است. به همين دليل، گفته مي‌شود: رفتار تعاوني نيازمند ـ دست‌كم ـ «روح با هم بودن» و اعتماد به يكديگر است و از اين‌رو، تعاون چيزي فراتر و بالاتر از همكاري است. تعاون انگيزه‌اي است كه فرد را تشويق و ترغيب مي‌كند تا در فعاليت‌هاي روزمرّه خود را وقف خدمت به ديگران در جهت نيل به اهداف عالي الهي نمايد.56

در مقابل حالت شديد فردگرايي در جوامع نوين، دين اسلام مي‌تواند نقش مهمي در ايجاد روحيه ديگرخواهي ايفا نمايد و ازاين طريق، سلامت، امنيت و رستگاري را در جامعه به ارمغان بياورد. ويل دورانت درباره اهميت دين در تقويت روحيه جمع‌گرايي و مبارزه با روحيه فردگرايي مي‌نويسد:

در تمام پيچ و خم‌هاي زندگي انسان، غرايز شخصي از غرايز اجتماعي قوي‌تر است. ... كار بزرگ دين اين است كه از راه شعائر ديني و تعاليم اخلاقي و بشارت به بهشت و ترس از دوزخ، انگيزه‌ها و دواعي به حال نوع را حمايت كند. به عبارت بهتر، از انگيزه‌هاي تعاون و همكاري در برابر انگيزه‌هاي قديمي خودپرستي، كه در طي ميليون‌ها سال با نبرد براي زندگي و جنگ و غارت و خوردن و زورگويي پيوند و پرورش يافته است، دفاع كند. من به جهنم عقيده ندارم، ولي مطمئنم همين عقيده بسياري از مردم را از شيطنت و شرارت باز داشته است.57

2. مشورت در اسلام: مشورت و مشاركت دادن ديگران در تصميمات جمعي در امور مهم سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي و به بيان مختصر، آنچه به سرنوشت جامعه مربوط است، از مهم‌ترين مسائلي است كه اسلام آن را با دقت و اهميت خاصي مطرح نموده است و در آيات، روايات و تاريخ پيشوايان بزرگ اسلام، جايگاه ويژه‌اي دارد.58

خداوند در آيه 159 سوره آل عمران به پيامبر دستور مي‌دهد كه با مسلمانان در امور، به مشورت بپردازد: «وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ»و در آيه 38 سوره شوري، مشورت با ديگران را يكي از اوصاف برجسته مؤمنان در كنار ايمان به خداوند و برپايي نماز قرار داده است.59

برخي معتقدند: تشريع فريضه مشورت به اين معناست كه هيچ‌كس نمي‌تواند تمام مسائل فردي‌اش را به تنهايي حل نمايد، پس بايد با ديگران مشورت كند و نتيجه اين عمل داشتن ارتباط با ديگران است. و چون آدمي در مسائل فردي‌اش به مشورت احتياج دارد، در مسائل اجتماعي، كه بسيار پيچيده است، به طور حتم، نيازمند مشورت است. به همين دليل، براي مشورت با ديگران، بايد با آنها ارتباط داشته باشد و آنها را در مسائل اجتماعي برانگيزاند. بدين‌سان، مشورت، فرد را به ديگران پيوند مي‌زند و او را به شركت در مسائل اجتماعي برمي‌انگيزاند و به بيان ديگر، مشورت هم مانع فردگرايي و هم مانع استبداد است.60

3. اصل «مسئوليت‌پذيري»: يكي از اصول اجتماعي بنيادي مورد نظر دين اسلام، اهتمام مسلمانان و مسئوليت‌پذيري آنان نسبت به همديگر است كه از آن به «تكافل اجتماعي» نيز تعبير شده است؛ يعني مسئوليت و تكاليفي كه اعضاي جامعه نسبت به همديگر دارند.61 احاديث زيادي در اين زمينه وجود دارند كه اهميت اين اصل را مي‌رسانند؛ مانند اين فرمايش پيامبر: «من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم.»62 به حكم اينكه اگر كسي در ميان گروهي باشد و در خدمت آن گروه نباشد بيگانه است، معناي حديث اين مي‌شود كه اگر مسلماني در ميان مسلمانان باشد و در خدمت آنان نبوده و كاري به كار آنان نداشته باشد، جزو مسلمانان نيست و از آنان بيگانه است.63 اهتمام به امور مسلمانان به مثابه يك اصل، از برخي مصاديق برخوردار است كه برخي از آنها عبارتند از:

الف. اصلاح بين مردم: در اهميت اصلاح ميان مردم و حل مشكلات آنان، آيات و روايات متعددي وجود دارد كه در اينجا، فقط به يك نمونه اكتفا مي‌شود. خداوند در آيه 1 سوره انفال مي‌فرمايد: «فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بِيْنِكُمْ.» در آيه 10 حجرات نيز به اين مسئله سفارش شده است.

ب. تأمين نيازهاي ديگران: برآورده ساختن حاجات ديگران نيز يكي از وظايفي است كه مسلمانان بر عهده همديگر دارند. در حديثي آمده است: «لَقضاء حاجةِ امرءٍ مؤمن احبّ الي اللّه من عشرين حجة كل حجة ينفق فيها صاحبها مأة الف.»64 نه تنها اصل برآورن حاجت ديگران واجب است، بلكه پيش‌گام شدن در اين كار نيز واجب است. در حديثي از امام صادق عليه‌السلام نقل شده است: «اذا علم الرجل اَنَّ اخاه المؤمن محتاجٌ فلم يعطه شيئا حتي سأله ثم اعطاه لم يؤجر عليه.»65

ج. سود رساندن به ديگران: سود رساندن به همديگر وظيفه هر مسلماني است؛ چنان‌كه پيامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله مي‌فرمايد: «الخلق عيال اللّه فاحبّ الخلق الي اللّه من نفع عيال اللّه.»66

بالاتر از آن، از نظر اسلام، اصل اين است كه در هر كاري، در درجه نخست، سود و نتيجه مفيد فردي و اجتماعي آن لحاظ شود و هر كاري بدون فايده، لغو و ممنوع است.67 بنابراين، هر كاري كه انسان انجام مي‌دهد به صورت مستقيم يا غيرمستقيم، در جامعه و به حال ديگران تأثير دارد و تمام افراد از آن بهره‌مند مي‌شوند.68

4. اصلاح و مبارزه با ناهنجاري‌ها: امر به معروف و نهي از منكر به مثابه دو اصل اصلاح‌جويي و مبارزه دايم با فساد، از اصول زيربنايي ديگر اسلام هستند كه افراد را به مشاركت اجتماعي و بالاتر از آن، به نظارت و كنترل اجتماعي ملزم مي‌نمايند. آيات و روايات فراواني در ارتباط با اهميت اين دو اصل وجود دارند. آنچه در اين‌باره اهميت دارد پيوند اين دو اصل با سرمايه اجتماعي است. آنچه اين دو اصل را با ايجاد سرمايه اجتماعي پيوند مي‌دهد اين نكته است كه اين دو اصل زيربناي ديگر اصول هستند و در صورت زنده بودن اينها، ساير دستورات دين نيز در جامعه زنده خواهند بود. «امر به معروف» و «نهي از منكر» به عنوان دو اصل نظارت همگاني، به تمام افراد اجازه مي‌دهند با هر نوع كج‌روي و هنجارشكني در حد توان خود، مقابله نمايند و در صورتي كه ارزش‌ها و هنجارها از چنين ضمانتي اجرايي در جامعه برخوردار باشند، كمتر كسي پيدا مي‌شود كه هنجارها را نقض نمايد. در اين صورت، امنيت، آرامش و اعتماد بر جامعه حاكم مي‌شود، كنش‌هاي فردي و اجتماعي تسهيل مي‌گردند و هيچ خطري افراد را تهديد نمي‌كند.

به بيان ديگر، در «امر به معروف» و «نهي از منكر» يك مصلحت اجتماعي و فرافردي نهفته است و آن اينكه وقتي كار زشتي در جامعه انجام مي‌گيرد پيامد آن به فرد محدود نمي‌ماند و به ساير نقاط جامعه نيز تعميم پيدا مي‌كند؛ يعني در اجتماع انساني، چيزي به اسم ضرر فردي وجود ندارد و هر زيان فردي از امكان تبديل شدن به ضرر جمعي برخوردار است. علاوه بر آن، افراد جامعه داراي سرنوشتي مشتركند. به همين دليل، اسلام به افراد جامعه اجازه نمي‌دهد كه زيست جهان انساني را آلوده و كدر نمايند.69 و به منظور پيش‌گيري از اين حالت، حق نظارت نسبت به رفتار ديگري را به همه داده است و مقابله منطقي همگاني با ناهنجاري‌ها ضريب اطمينان افراد جامعه را افزايش مي‌دهد.

دوركيم يكي از كاركردهاي دين را نظارت و كنترل اجتماعي قلمداد نموده، معتقد است: دين از طريق تقويت ارزش‌ها و هنجارهاي مهم و مسئول دانستن انسان‌ها در سرنوشت مشتركشان، نقش مهمي در كنترل اجتماعي ايفا مي‌كند.70

د. ارتباطات اجتماعي

يكي از كاركردهاي مهم و ـ تا حدّ زيادي ـ بي‌بديل دين تحكيم و تثبيت روابط اجتماعي ميان انسان‌ها و تضعيف و يا زايل نمودن تنش‌ها، اصطكاك‌ها و تعارض‌هايي است كه نظم اجتماعي را به چالش مي‌كشند و تعهدات افراد را به رعايت حقوق و وظايف متقابل اجتماعي تنزّل مي‌دهند. نقش دين در ايجاد ارتباط اجتماعي، از اين نظر در جوامع نوين اهميت دارد كه ساير عوامل پيوند اجتماعي مانند پيوند مبتني بر تعلّقات قبيله‌اي و خوني اهميت خود را از دست داده است و از روابط ناشي از آن نمي‌توان به عنوان يك پشتوانه رواني قابل قبول براي برقراري نظم و ثبات در جامعه بهره گرفت؛ روابطي كه طبق ديدگاه برخي از محققان علوم اجتماعي در آن افراد فقط به دنبال منافع شخصي خود هستند. شهيد مطهّري معتقد است: در گذشته، روابط خوني و قبيله‌اي به شدت قوي‌تر از وضعيت موجود بوده و با پيشرفت تمدن، اين پيوند ضعيف‌تر شده و روحيه فردگرايي بر جهان مسلّط شده است. به عقيده ايشان، در چنين وضعيتي نقش عظيم دين در ايجاد ارتباط روشن مي‌شود و نياز بشر را به چيزي كه حكم يك روح را داشته باشد و افراد را به يكديگر پيوند دهد و دوستي و علاقه به سرنوشت يكديگر را ايجاد نمايد، مرتفع مي‌سازد. به همين دليل، جامعه نوين به مراتب بيش از گذشته به دين نيازمند است و نمي‌تواند از آن بي‌نياز باشد.71

مالك بن نبي معتقد است: تعداد روابطي كه فرد را به جامعه معيّن و تشكيل‌شده از  Nنفر افراد پيوند مي‌دهد مساوي با  S-Nرابطه است. وي سپس از طريق برقراري تناسب عددي ميان تعداد روابط ديني در جامعه معيّن و تعداد روابطي كه شبكه اجتماعي آن جامعه را تشكيل مي‌دهند، كارايي اجتماعي رابطه ديني را اندازه‌گيري مي‌كند. او كارايي رابطه ديني را در قالب اين فرمول بيان مي‌نمايد. N در  S-Nبر روي S-N=N معناي اين فرمول آن است كه دين نظامي اجتماعي به وجود مي‌آورد كه در آن كنشگر اجتماعي هنگامي كه در تعداد SN ضرب مي‌شود، به افراد بي‌شماري تبديل مي‌گردد و در پي ضعف رابطه ديني، تعداد روابط نيز كاهش مي‌يابد؛ به اين معنا كه هرگاه جامعه از مرحله‌اي كه بر نقطه «الف» از شكل هندسي دگرگوني منطبق است فراتر رود، تعداد روابط نيز رو به كاهش مي‌رود و از اينجاست كه درجه خلأ اجتماعي ميان افراد موجود در جامعه افزايش مي‌يابد و بعكس، هر رابطه ديني نيرومندتر شود، به همان اندازه، ميان دو نقطه صفر و «الف» درجه خلأ اجتماعي كاهش مي‌يابد.72

با روشن شدن نقش دين در ايجاد ارتباط اجتماعي، اكنون بجاست به عام‌ترين سازوكارهاي موجد ارتباط اجتماعي اشاره شود. علاوه بر اصول كلي حاكم بر روابط اجتماعي مانند اصل عدالت، رأفت متقابل، احسان، تقدّم مصالح معنوي بر مصالح مادي و سلسله مراتبي بودن حقوق و تكاليف، اسلام به بيان راه‌كارهاي ايجاد و تقويت ارتباط اجتماعي نيز پرداخته است كه در قالب عوامل ايجاد ارتباط اجتماعي به بيان آنها پرداخته مي‌شود.

1. همجواري: از نظر روان‌شناسان اجتماعي، «همجواري» يكي از عوامل مهم ايجاد ارتباط ميان افراد است؛ در آموزه‌هاي اسلامي، دستورها و سفارش‌هايي وجود دارد كه نقش مهمي در ايجاد ارتباط ميان افراد دارند و همجواري زمينه‌ساز و يا نتيجه طبيعي آن است. اين توصيه‌ها عبارتند از:

الف ـ انجام برخي مناسك ديني به صورت جمعي: در اسلام، فردي‌ترين صورت عبادات و مناسك ديني جنبه اجتماعي و جمعي دارد. براي مثال، نماز از آن جمله است كه اقامه آن در جماعت سفارش شده است و از جمله كاركردهاي اجتماعي آن، برطرف نمودن كدورت‌ها، بدبيني‌ها، نزاع‌ها، و تقويت روح وحدت و اخوّت مسلمانان و نزديكي دل‌ها به يكديگر است؛ زيرا در صف جماعت، افراد با طبقات اجتماعي مختلف در يك صف قرار مي‌گيرند و درمي‌يابند كه امتيازاتشان موجب اختلاف نمي‌شود.73 از سوي ديگر، نماز جماعت در مقياس كوچك‌تر و در حدّ يك محلّه، و نمازجمعه در مقياس بزرگ‌تر و در حدّ يك شهر، و حج در مقياس ميان تمام جوامع اسلامي، پيوندها و ارتباطات مسلمانان را با يكديگر تقويت مي‌نمايد و آنان را از تفرّد و اعتزال اجتماعي رهانيده، همبستگي اجتماعي را ميان آنها تقويت مي‌كند. دوركيم در صور بنياني حيات ديني در اين‌باره مي‌نويسد:

در واقع، تشريفات ديني هر قدر كم اهميت باشد اجتماع را به حركت درمي‌آورند؛ گروه‌هايي از مردم براي برگزاري اين جشن‌ها گرد هم مي‌آيند. پس نخستين اثر آنها اين است كه افراد را به هم نزديك مي‌كنند، بر تماس‌هايشان با يكديگر مي‌افزايند و صميميت بيشتري بينشان ايجاد مي‌كنند. محتواي آگاهي افراد از همين رهگذر تغيير مي‌كند.74

ويل دورانت نيز نقش مناسك دين را در كاهش كشمكش‌هاي اجتماعي موجود در ميان طبقات گوناگون جامعه و تقويت ارتباط و همبستگي اجتماعي، مهم دانسته، مي‌نويسد:

دين به مدد شعائر خود، ميثاق‌هاي بشري را به صورت روابط با مهابات انساني و خداوند درآورده و از اين راه، استحكام و ثبات به وجود آورده است. اين دين بوده كه بينوايان را از تباه كردن جان ثروتمندان باز داشته است؛ زيرا از آنجايي كه نابرابري طبيعي انسان‌ها عده بي‌شماري از ما را محكوم به شكست و فقر كرده است، در برابر يأس و حرمان، اميد فوق طبيعي تنها علاج است. اگر اين اميد از جان برخيزد، جنگ طبقاتي شدت خواهد يافت.75

ب ـ صله رحم: صله رحم به مثابه يكي از دستورات واجب اسلام، با برخورداري از مصاديقي مانند انفاق زباني، فعلي، قلبي و مالي76 داراي كاركردهاي اجتماعي متنوّعي است كه از جمله آنها، تقويت روابط درون گروهي و ايجاد پيوند مستحكم ميان خانواده‌ها، و جلب حمايت خويشان است.77 صله رحم از طريق ايجاد ارتباط بين فرد و خويشاوندان نسبي‌اش خانواده‌ها را به مثابه كوچك‌ترين عنصر اجتماعي به هم پيوند مي‌دهد و از اين طريق، ارتباط مستحكمي ميان افراد يك جامعه برقرار مي‌نمايد و شبكه روابط اجتماعي و نظام‌هاي ارزشي مشتركي را ميان آنها به وجود مي‌آورد.

ج‌ـ زيارت مؤمنان: اسلام براي ايجاد شبكه ارتباطي وسيع‌تر و منحصر نبودن آن در قلمرو روابط خانوادگي، مؤمنان را به زيارت و بازديد از همديگر تشويق نموده و اين كار را عامل ايجادكننده دوستي معرفي نموده است؛ چنان‌كه پيامبر صلي‌الله‌عليه‌و‌آله مي‌فرمايند: ديد و بازديد مودّت و محبت ايجاد مي‌كند.78

د ـ ترغيب بر الفت و دوستي: انگيزه ارتباط با ديگران نخستين مرحله حركت به سوي دوستي و داشتن ارتباط با ديگران است. بنابراين، بسته به شكل و ماهيت انگيزه افراد و هدف آنها از ارتباط، نوع ارتباط و دوستي‌شان و تداوم آن نيز فرق مي‌كند. برخلاف روابط اجتماعي بيمارگونه و متزلزل مبتني بر عواطف، احساسات و منافع فردي و شخصي، در اسلام صرف ارتباط داشتن و انس و الفت گرفتن با ديگران مورد تشويق قرار گرفته و براي آن پاداش الهي نيز لحاظ شده است؛ چنان‌كه پيامبر مي‌فرمايند: هر كس در راه خدا با كسي دوست و برادر شود در بهشت مقامي خواهد داشت كه با هيچ عملي به آن مقام نمي‌رسد.79

دوستي و الفت مورد تشويق مكرّر احاديث و يكي از نشانه‌هاي ايمان است و علاوه بر اينكه داراي كاركردهايي مانند ساير انواع روابط است، از استحكام و تداوم بيشتري نسبت به آنها برخوردار است؛ زيرا انگيزه اصلي ارتباط و انس داشتن با ديگران، الهي و مبتني بر دين بوده، به آساني از بين نمي‌رود. از سوي ديگر، كارآمدي اين نوع ارتباط در ايجاد سرمايه اجتماعي نيز مؤثرتر است؛ زيرا در اينجا افراد مي‌دانند كه از اين ارتباط هيچ سود و منفعت شخصي دنبال نمي‌شود، بلكه ارتباط و دوستي به خاطر عمل به دستورات دين است و اگر به يكديگر هم كمك مي‌كنند به انگيزه الهي است.

2. ابراز عواطف مثبت هنگام برخورد: عامل ديگري كه در ايجاد روابط اجتماعي، تحكيم و تشديد روابط قبلي نقش دارد ابراز عواطف مثبت است. در دين اسلام، براي اين موضوع، راه‌كارهاي متعددي لحاظ شده كه برخي از آنها عبارتند از:

الف ـ گشاده‌رويي: حركات غيركلامي چهره، به ويژه صورت همراه با لبخند در هنگام مواجهه با دوستان، تأثير عميق‌تري نسبت به زبان در ايجاد ارتباط دارد؛ زيرا پيام محبت و دوستي را به طرف مقابل منتقل مي‌كند.80 در روايات آمده است: گشاده‌رويي دام دوستي81 و موجب انس دوستان است.82 در حديثي نيز از امام صادق عليه‌السلامنقل شده است: لبخند زدن هنگام مواجهه با برادر مؤمن، پاداش دارد.83

ب ـ احترام گذاشتن به ديگران: احترام گذاشتن به ديگران عامل ديگري است كه در فرايند ايجاد ارتباط نقش مهمي ايفا مي‌نمايد. اين عامل نيز مورد تشويق دين قرار گرفته است. در روايتي نقل شده است: حرمت ميان خود و برادرت را از بين مبر و از آن چيزي را باقي بگذار؛ زيرا از بين رفتن آن موجب از بين رفتن شرم است و بر جاي ماندن آن عامل ثبات و دوستي است.84

ج ـ سلام كردن: سلام كردن به مثابه سرآغاز ارتباط كلامي و نوعي اعلان محبت و دوستي با ديگران است و نقش مهم و مؤثري در ايجاد و تقويت ارتباط با ديگران دارد و در احاديث متعددي مورد تأكيد قرار گرفته است. پيامبر مي‌فرمايند: آيا مي‌خواهيد شما را به چيزي راهنمايي كنم كه اگر انجام دهيد محبوب يكديگر خواهيد شد؟ سلام كردن ميان خودتان را آشكار سازيد.85

دـ هديه دادن: هديه دادن به مثابه يكي از عوامل ايجادكننده سرمايه اجتماعي، در ادبيات صاحب‌نظران، از جمله عواملي است كه از نظر دين، موجب تحكيم وحدت ارتباط در درون شبكه‌هاي اجتماعي مي‌شود. در حديثي آمده است: هديه دادن دوستي به بار مي‌آورد، برادري را تازه مي‌سازد و كينه‌ها را مي‌زدايد.86 علاوه بر اينها، عوامل ديگري نيز مانند اعلان دوستي و محبت، پرسيدن از نام و احوال ديگران و دست دادن و در آغوش گرفتن در هنگام مواجهه نقش مهمي در تقويت ارتباطات با ديگران دارد.

3. صفات برجسته فردي: دسته ديگري از عوامل در ايجاد ارتباط با ديگران نقش دارند؛ بدين صورت كه در شرايط يكسان و همانند، افراد دوست دارند با كساني كه شايسته‌تر و لايق‌ترند ارتباط برقرار نمايند و اين‌گونه افراد بيش از ديگران مورد علاقه و توجه ديگران قرار مي‌گيرند. اسلام به منظور ايجاد اين عوامل و يا زمينه‌هاي ارتباط، علاوه بر ايمان و عمل صالح، سفارش‌هايي را مطرح نموده كه عبارتند از:

الف ـ حُسن خلق: از نظر اسلام، خوش‌خُلقي و اخلاق نيكو داشتن بسيار اهميت دارد و يكي از عوامل اساسي ايجاد محبت و ارتباط قلمداد شده است. پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آلهمي‌فرمايند: حسن خلق دوستي را تثبيت مي‌كند.87

ب ـ تواضع: فروتني و تواضع در ارتباط با ديگران، در متون ديني، مورد تأكيد فراوان قرار گرفته. يكي از كاركردهاي آن ايجاد ارتباط و دوستي با ديگران است؛ چنان‌كه در روايات، دوستي ثمره فروتني قلمداد شده است.88 تواضع، در روابط اجتماعي نيز كاركردش به صورت واضح، آشكار است.

اموري مانند وفاداري، بخشندگي و سخاوت نيز در متون ديني به عنوان عوامل تقويت‌كننده ارتباطات ذكر شده‌اند كه به دليل ذكر قبلي، مجدّدا ذكر نمي‌شوند.

4. مبازره با آفات دوستي: در اسلام، علاوه بر روش‌هاي تقويت دوستي و ايجاد ارتباط اجتماعي، با عوامل مخلّ دوستي و ارتباط سالم اجتماعي مبارزه شده و انجام آنها به شدت نفي شده است. مهم‌ترين آنها آزار و اذيت ديگران، تحقير نمودن و غيبت كردن است.89

نتيجه‌گيري

در مطالبي كه ذكر شد، به خوبي روشن گرديد كه دين از راه‌هاي گوناگون نقش مهمي در ايجاد سرمايه اجتماعي ـ به مثابه يكي از پديده‌هاي مهم اجتماعي و مورد نياز جامعه نوين ـ ايفا مي‌كند. به دليل آنكه بيشتر آموزه‌هاي مؤثر در ايجاد سرمايه اجتماعي منحصر به دين هستند در نتيجه، هيچ پديده ديگري نمي‌تواند بديل دين قرار بگيرد و كاركرد و نقش دين را در اين زمينه ايفا نمايد. گرچه برخي از آموزه‌ها در انحصار دين نيستند، ولي وقتي دين آنها را مورد تأكيد قرار مي‌دهد رغبت و ميل بيشتري در انجام آنها در ميان مردم به وجود مي‌آيد. بنابراين، باز هم نقش دين را نبايد به فراموشي سپرد. با توجه به نقش دين در ايجاد سرمايه اجتماعي به مثابه ملات ساختمان جامعه نوين، نظريه «عرفي شدن» و بي‌نيازي جوامع از دين و يا راندن آن از زيست جهان جمعي به تاريك‌خانه فردي به بهانه بي‌كاركرد شدن و يا كاركرد نداشتن آن به چالش كشيده مي‌شود.


  • پى نوشت ها

    1ـ فرانسيس فوكوياما، «سرمايه اجتماعى و جامعه مدنى»، در: سرمايه اجتماعى، به كوشش كيان تاجبخش، ترجمه افشين خاكباز و حسن پويان تهران، شيرازه، 1384، 167 / ريچارد رز، «كارها در جامعه ضد مدرن چگونه پيش مى‌رود؟»، در: سرمايه اجتماعى، به كوشش كيان تاجبخش، ص 571.

    2ـ كيان تاجبخش، «پيش‌گفتار»، در: سرمايه اجتماعى، به كوشش كيان تاجبخش، ص 8و10.

    3ـ همان.

    4ـ در ارتباط با نقش دين‌دارى و دين‌باورى در سرمايه اجتماعى، ر.ك: محمّدجواد ناطق‌پور و سيداحمد فيروزآبادى، «سرمايه اجتماعى و عوامل مؤثر بر شكل‌گيرى آن در شهر تهران»، جامعه‌شناسى ايران 4 زمستان 1384.

    5ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان فى تفسيرالقرآن بيروت، مؤسسة اعلمى للمطبوعات، 1997، ج 1، ص 423.

    6ـ آلهاندرو پورتس، «سرمايه اجتماعى، خاستگاه و كاربردهايش در جامعه‌شناسى مدرن»، در: سرمايه اجتماعى، به كوشش كيان تاجبخش، ص 318.

    7ـ مهدى علاقه‌بند، «درآمدى در سرمايه اجتماعى»، علوم اجتماعى، www.fasleno.com.

    8ـ آلهاندرو پورتس، «سرمايه اجتماعى، خاستگاه و كاربردهايش در جامعه‌شناسى مدرن»، ص 317ـ318.

    9ـ همان، ص 316ـ317.

    10ـ همان، ص 318ـ319 / مهدى علاقه‌بند، پيشين.

    11ـ جيمز كلمن، بنيادهاى نظريه اجتماعى، ترجمه منوچهر صبورى تهران، نشر نى، 1377، ص 462.

    12ـ همان.

    13ـ جيمز كلمن، بنيادهاى نظريه اجتماعى، ص 467ـ480.

    14ـ همان، ص 486ـ490.

    15ـ پير بورديو، «شكل‌هاى سرمايه»، در: سرمايه اجتماعى، به كوشش كيان تاجبخش، ص 147.

    16ـ آلهاندرو پورتس، پيشين، ص 309.

    17. John Field, Social Capital (London, Routledge, 2003), p. 4.

    18ـ رابرت پاتنام، «جامعه برخوردار، سرمايه اجتماعى و زندگى عمومى»، در: سرمايه اجتماعى، به كوشش كيان تاجبخش، ص 95.

    19ـ همان.

    20ـ فرانسيس فوكوياما، پايان نظم ـ سرمايه اجتماعى و حفظ آن، ترجمه غلامعبّاس توسّلى تهران، جامعه ايرانيان، 1379، ص 10و11.

    21ـ فرانسيس فوكوياما، «سرمايه اجتماعى و جامعه مدنى»، ص 170.

    22ـ فرانسيس فوكوياما، پايان نظم ـ سرمايه اجتماعى و حفظ آن، ص 13.

    23ـ رابرت ادواردز، «جامعه مدنى و سرمايه اجتماعى فراتر از آراء پاتنام»، در: سرمايه اجتماعى، به كوشش كيان تاجبخش، ص 381ـ382.

    24ـ فرانسيس فوكوياما، «سرمايه اجتماعى و جامعه مدنى»، ص 196.

    25ـ جيمز كلمن، بنيادهاى نظريه اجتماعى، ص 61 / رابرت پاتنام، «جامعه برخوردار، سرمايه اجتماعى و زندگى عمومى»، ص 125.

    26ـ بهرام بيات، سرمايه اجتماعى بى‌جا، بى‌نا، 1383، ص 8.

    27ـ كلاوس اوفه، «چگونه مى‌توان به شهروندان اعتماد كرد»، در: سرمايه اجتماعى، به كوشش كيان تاجبخش، ص 216ـ218.

    28ـ همان، ص 212.

    29ـ ريچارد رز، «كارها در جامعه ضدمدرن چگونه پيش مى‌رود؟»، ص 571.

    30ـ رابرت پاتنام، دموكراسى و سنّت‌هاى مدنى، ترجمه محمّدتقى دلفروز تهران، دفتر مطالعات و تحقيقات سياسى وزارت كشور، 1379، ص 303.

    31ـ همان، ص 292 و 294.

    32ـ همان، ص 293،294،295 و 299 / جيمز كلمن، بنيادهاى نظريه اجتماعى، ص 475.

    33ـ رابرت پاتنام، دموكراسى و سنّت‌هاى مدنى، ص 296، 297 و 298.

    34. John Field, op.cit, p. 3.

    35ـ فرانسيس فوكوياما، «سرمايه اجتماعى و جامعه مدنى»، ص 190ـ191.

    36. Ibid, p. 40.

    37ـ عليرضا شجاعى زند، عرفى شدن در تجربه مسيحى و اسلامى تهران، مركز بازشناسى اسلام و ايران، 1381، ص 485.

    38ـ تالكوت پارسونز، ساخت‌هاى منطقى جامعه‌شناسى دينى ماكس وبر در عقلانيت و آزادى، ترجمه يداللّه موقنى و احمد تديّن تهران، هرمس، 1379، ص 70.

    39ـ عليرضا شجاعى‌زند، پيشين، ص 485ـ486.

    40ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار بيروت، دارالاحياء التراث العربى، 1403، ج 1، ص 204.

    41ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار تهران، صدرا، 1374، ج 2، ص 47.

    42ـ همان، ص 172.

    43ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل‌بيت، 1360، ج 2، ص 346.

    44ـ ابوالقاسم پاينده، نهج‌الفصاحة تهران، جاودان، 1362، ص 172.

    45ـ محمّد زاهدى‌اصل، مقدّمه بر خدمات اجتماعى در اسلام تهران، دانشگاه علّامه طباطبائى، 1371، ص 54.

    46ـ همان، ص 55.

    47ـ همان، ص 61.

    48ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار، ج 2، ص 243 و 246.

    49ـ همان، ج 2، ص 243.

    50ـ همو، مجموعه آثار تهران، صدرا، 1380، ج 16، ص 78.

    51ـ همان، ص 80ـ81.

    52ـ همان، ج 2، ص 245.

    53ـ ر.ك. بقره: 188.

    54ـ مرتضى مطهّرى، پيشين، ج 2، ص 246.

    55ـ شيخ حرّ عاملى، وسائل‌الشيعه تهران، اسلاميه، 1403، ص 18.

    56ـ محمّد زاهدى‌اصل، پيشين، ص 149ـ150.

    57ـ ويل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه عبّاس زرياب تهران، شركت سهامى انتشار، 1371، ص 443و444.

    58ـ ناصر مكارم شيرازى، پيام قرآن قم، مدرسه اميرالمؤمنين، 1375، ج 10، ص 111.

    59ـ همان، ص 111ـ118.

    60ـ محمّد اسفنديارى، بعد اجتماعى اسلام قم، خرم، 1375، ص 127ـ128.

    61ـ محمّد زاهدى‌اصل، پيشين، ص 86.

    62ـ محمّدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص 238.

    63ـ محمّد اسفنديارى، پيشين، ص 98.

    64ـ محمّدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص 277.

    65ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار بيروت، داراحياء التراث العربى، 1403، ج 71، ب 21، ح 312.

    66ـ محمّدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص 239.

    67ـ مؤمنون: 3.

    68ـ مرتضى مطهّرى، پيشين، ج 2، ص 243.

    69ـ محمّد زاهدى‌اصل، پيشين، ص 165.

    70ـ لوئيس كوزر، زندگى و انديشه بزرگان جامعه‌شناسى، ترجمه محسن ثلاثى تهران، علمى، 1380، ص 200 / يان رابرتسون، درآمد بر جامعه‌شناسى (مشهد، آستان قدس رضوى، 1373)، ص 336.

    71ـ مرتضى مطهّرى، آشنايى با قرآن تهران، صدرا، 1375، ص 15.

    72ـ مالك بن نبى، شبكه روابط اجتماعى، ترجمه جواد صالحى قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359، ص 70ـ79.

    73ـ محمّد اسفنديارى، پيشين، ص 57.

    74ـ اميل دوركيم، صور بنيانى حيات دينى، ترجمه باقر پرهام تهران، نشر مركز، 1383، ص 86 و 280.

    75ـ ويل دورانت، درآمد بر تاريخ تمدن، گروه مترجمان تهران، انقلاب اسلامى، 1368، ج 2، ص 204.

    76ـ سيدحسين شرف‌الدين، تحليل اجتماعى صله رحم قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1378، ص 44ـ47.

    77ـ همان، ص 277ـ278.

    78ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 74، ص 355.

    79ـ مولى محسن فيض كاشانى، محجه‌البيضاء قم، اسلامى، بى‌تا، ج 3، ص 285.

    80ـ مسعود آذربايجانى و ديگران، روان‌شناسى اجتماعى قم، حوزه و دانشگاه، 1382، ص 244.

    81ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 74، ص 167.

    82ـ آقاجمال خوانسارى، شرح غرر و درر آمدى تهران، دانشگاه تهران، 1373، ج 1، ص 191.

    83ـ شيخ حرّ عاملى، پيشين، ج 11، ص 569.

    84ـ محمّدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج 2، ص 267.

    85ـ حسام‌الدين هندى، كنزالعمّال فى سنن‌الاقوال و الافعال بيروت، مؤسسة الرسالة، 1409، ج 3، ص 408.

    86ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 77، ص 166.

    87ـ همان، ص 148.

    88ـ آقاجمال خوانسارى، پيشين، ج 5، ص 285.

    89ـ ر.ك. مسعود آذربايجانى و ديگران، پيشين، ص 265.

سال انتشار: 
16
شماره مجله: 
123
شماره صفحه: 
79