الهيّات و جامعهشناسي دين
الهيّات و جامعهشناسي دين
مقايسه معرفت شناختي و روش شناختي
امان اللّه فصيحي 1
چكيده
اين مقاله در تلاش است تا به تمايز، ارتباط و تعامل ميان دو دانش الهيّات و جامعهشناسي دين از حيث معرفتشناختي و روششناختي بپردازد. از اينرو، ابتدا الهيّات به مثابه كلام و الهيّات به مثابه آموزههاي دين از يكديگر تفكيك و به مشخصات معرفتشناختي و روششناختي هريك اشاره شده است. در ادامه، تعريف «جامعهشناسي دين»، منابع معرفتي، روششناختي و مقايسه معرفتشناختي و روششناختي الهيّات و جامعهشناسي دين مطرح شده است. همچنين تعامل جامعهشناسي دين با كلام و سپس، تعامل جامعهشناسي دين با آموزههاي دين در دو محور مزبور مورد مداقّه قرار گرفته و صورتهاي گوناگون تعامل مطرح و بررسي شده است.
كليدواژه ها: الهيّات، جامعهشناسي، دين، روش، كلام، معرفت، تفسيري.
مقدّمه
مقايسه الهيّات به مثابه منظومه معرفتي درون ديني و جامعهشناسي دين به عنوان دانش برون ديني، از منظرهاي گوناگون امكانپذير است، ولي آنچه موضوع اين نوشتار را شكل ميدهد، مقايسه «معرفتشناختي و روششناختي الهيّات و جامعهشناسي دين» است. در مقايسه معرفتشناختي به بنيانهاي معرفتي اين دو منظومه معرفتي و در مقايسه روششناختي به رعايت بيطرفي در كشف حقايق مشترك و حجّيتها در روش پرداخته ميشود. متناظر سه مطلب مزبور، سه سؤال اساسي مطرح است:
1. آيا ميان بنيانهاي معرفتي الهيّات و جامعهشناسي دين امكان تعامل و تبادل وجود دارد؟
2. در مطالعه دين، آيا با وجود يكي از ديگري بينياز ميشويم؟
3. نزديكي و همكاري ميان آنها در كشف حقايق مربوط به دين در چه صورت مفيد و در چه صورت مخل است؟
به دليل پيچيدگي مفهوم الهيّات و صورتهاي جامعهشناسي دين، پاسخ به پرسشهاي مزبور، به مثابه مدعيات اين مقال صورتهاي متفاوتي دارد:
در صورتي كه مقصود از الهيّات «كلام» باشد:
1. هيچ سنخ تعاملي ميان بنيانهاي معرفتي جامعهشناسي دين و الهيّات وجود ندارد.
2. در مطالعه دين، جامعهشناسي دين از حيث ايجابي به الهيّات نيازمند نيست، ولي بديل آن نيز واقع نميشود.
3. همكاري و مقارنت ميان جامعهشناسي دين با بعد دفاعي الهيّات در كشف حقايق مشترك، به زيان جامعهشناسي دين و مخل آن است.
اگر منظور از الهيّات «آموزههاي دين» باشد:
1. ميان بنيانهاي معرفتي الهيّات و جامعهشناسي دين غير اثباتگرا تعامل مثبت برقرار است.
2. در مطالعه دين، جامعهشناسي دين به شدت به الهيّات نيازمند است و هيچيك ما را از ديگري مستغني نميسازد.
3. همكاري ميان آن دو در كشف حقايق مشترك مفيد است، مشروط به اينكه به كلامي شدن منتهي نشود.
الهيّات چيست؟
«الهيّات» ترجمه theology است كه خود از واژه يوناني theologiaمركّب از Theo به معناي خدا و logia به معناي گفتار و نظر مشتق گرديده. بدينروي، معناي theology يا الهيّات در اصل، گفتار و نظر درباره خداوند است. واژه «theologia» اولين بار در رساله جمهور افلاطون در وصف شاعراني استعمال شده است كه تكوين عالم را بر بنياد وجود خدايان يا اوصاف خدايان توضيح ميدادند. ارسطو از واژه «theologia» كلمه «theologike» را انتزاع و آن را به علم الهي در مقابل رياضي و طبيعي به مثابه اجزاي فلسفه نظري، اطلاق نمود. 2
در دوران مسيحي، استعمال «theology» به آموزههاي مسيحي منحصر شد كه در آغاز، تنها از وجود خداوند، ولي سپس از صفات و فعل او و آموزههاي وحياني نيز بحث ميكردند و بدينسان، الهيّات در حوزههاي گوناگون گسترش يافت و همه علوم و فنون ذيل آن ردهبندي شدند، به گونهاي كه در برنامه درسي دوره مدرّسي، علم الهي تنها دانشي بود كه نسبت به علوم و هنرهاي هفتگانه ديگر از موقعيت غايي برخوردار بود. 3
در زبان فارسي «theology» به معناي فلسفه، خداشناسي، 4 دينشناسي، حكمت الهي، علم لاهوت، حكمت لاهوتي، يزدانشناسي، الهيّات، كلام 5 و دانش فقه 6 ترجمه و استعمال شده است كه هيچيك معناي كامل theologyرا بيان نميكند؛ اما با توجه به ريشه اين لفظ، به اعتقاد برخي مناسبترين معادل براي اين لفظ علم ربوبي يا همان الهيّات 7 است كه در ادبيات برخي فيلسوفان نخستين مثل ابنسينا و ناصر خسرو نيز به كار رفته. 8
با توجه به معاني مزبور، ميتوان الهيّات را در چهار معناي «فلسفه، خداشناسي، كلام و آموزههاي دين» استعمال نمود. گرچه معناي چهارم به صورت رسمي در ادبيات متفكران مسلمان ذكر نشده، ولي از موارد كاربردشان ميتوان اين معنا را نيز بدان نسبت داد. براي مثال، ارتباط علم و دين تحت عنوان ارتباط علم و الهيّات نيز بيان ميشود كه مقصود در هر دو، ارتباط آموزههاي دين و علم است. پس ميتوان نتيجه گرفت يكي از معاني «الهيّات» آموزههاي دين است. مقصود اين مقاله همان دو معناي كلام و آموزههاي دين است؛ زيرا دو معناي نخست از حيث موضوع و روش با جامعهشناسي دين متمايزند و هيچ ارتباطي با همديگر ندارند.
الهيّات به مثابه كلام
مميّزات كلام در مقايسه با ساير حوزههاي معرفتي عبارتند از:
ويژگيهاي كلام: «دستوري»، «بيموضوعي» و «مصرفي» بودن سه ويژگي اصل كلام هستند. ويژگي اول بيطرفي و فارغ البال بودن را از كلام سلب نموده است؛ زيرا متكلّم به محتواي دانش خود متعهد و پايبند بوده و به دفاع از آموزههاي كلامي خود مبادرت ميورزد. 9 به همين دليل، بر خلاف ساير علوم، بيطرفي با ماهيت كلام همساز نيست و متكلّم از همان آغاز، به گونهاي استدلال ميكند كه به نتيجه مطلوب دست يابد؛ يعني محصول علم كلام تابع استدلال متكلّم است، 10 ولي علم از ابتدا فارغ از نتيجه، به دنبال مقدّمات ميرود تا ببيند او را به كجا ميرساند. 11 ويژگي دوم كلام، موجب شده است تا كلام از كل دين در برابر تمام شبهات دفاع كند؛ بنابراين، هيچ امري از تيررس كلامي شدن به دور نيست؛ زيرا هر امري كه برداشتهاي ديني را مورد شك و شبهه قرار دهد و يا با دفاع از دين ارتباط برقرار نمايد تغيير هويّت يافته و در قلمرو كلام جاخوش ميكند. 12 ويژگي سوم كلام بدينمعناست كه كلام فاقد منبع معرفتي معيّن و مشخص است و در انجام كارويژههاي خود، ناگزير از منابع معرفتي مانند نقل، عقل، آراء متكلّمان، فلسفه، علوم طبيعي و ساير منابع استفاده مينمايد كه تحوّل در آنها، كلام را نيز متحوّل ميكند و نتيجه آن را تحت تأثير قرار ميدهد. البته نه به معناي ايجاد تحوّل در باورداشتهاي ديني و تغيير آنها. 13
كاركردهاي كلام: كاركردهاي اصلي كلام «تنسيق»، «تبيين» و «دفاع» از باورهاي ديني است. كارويژه نخست از حيث ايجابي، به استخراج، تنظيم، تنسيق، تبويب و اثبات باورهاي بنيادين دين، و از بعد سلبي به نفي چيزهايي ميپردازد كه طبق اعتقاد متكلّم جزو باورهاي دين قرار نميگيرد. 14 كاركرد تبييني كلام به سه كاركرد تبيين هماهنگي دروني گزارههاي ديني، تفسير گزارههاي مزبور همسو با زمان، و توجيه گزارههاي ديني با توجه به بعد عملي تحليل ميشود و اين وظيفه خود را به تبيين حقّانيت نظري دين با استفاده از دلايل عقلي، نقلي و شهودي محدود نميكند، بلكه به تبيين كاركردي و حقّانيت عملي دين نيز ميپردازد. 15
كارويژه دفاعي كلام به مثابه مهمترين وظيفه و هدف اصلي آن، به صيانت دين در برابر شبهات مخالفان و راهزني بدعتگزاران با انواع مجادلات اشاره دارد. 16 اين كارويژه كلام سبب شده است متكلّم براي اثبات هدف خود، از هر شيوه ممكن سود جويد و به شكل گستردهاي از مقدّمات جدلي، خطابي، شعري و تمثيلي استفاده كند. دستكم، در كلام شيعي گاه برهان نيز به كار گرفته ميشود. 17
روش كلام: ويژگيها و كاركردهاي كلام، به ويژه كاركرد دفاعي آن، موجب شده است كلام به روش خاصي مقيّد نماند و بسته به مورد، از روش نقلي، عقلي ـ فلسفي و تجربي به معناي علمي آن 18 بهره ببرد. روشهاي كاركردگرايي استفاده از موافقان و مخالفان دين، و انسانشناسي تجربي مهمترين مصاديق روشهاي تجربي هستند كه در كلام مورد استفاده قرار ميگيرند. روش تاريخي نيز از جمله روشهايي است كه در كلام براي اثبات حقّانيت عملي و ترويج دين استفاده ميشود. 19 به همين دليل، متكلّم لاجرم بايد علوم تجربي و تاريخي را بياموزد.
الهيّات به مثابه آموزه هاي دين
الهيّات به مثابه منظومه معرفتي متشكّل از آموزههاي دين، واجد ويژگي توصيفي و اخبار از واقع است. الهيّات به اين معنا همان «معرفت ديني» است؛ زيرا معرفت ديني چيزي جز شناخت آموزههاي اديان الهي مانند عقايد، اخلاق، احكام و مانند آن نيست. 20 به دليل آنكه معرفت ديني فراورده فهم دين و متعلّق آنْ دين است، در اين سنخ معرفت، دين با همه اعضا و اجزاي خود، حضور دارد. 21 اين مجموعه معرفتي نيز واجد ويژگيهاي «معرفتشناختي» و «روششناختي» است. از حيث منبع معرفت، وقتي منابع معرفتي الهيّات براي ديگر نظامهاي معرفتي مورد پذيرش قرار ميگيرد كه «حجّيت معرفتشناختي» منابع معرفتي دين، يعني وحي و متون مقدّس، به وسيله استدلال عقلي احراز شده باشد و اين اصلدرايننوشتار،بهعنواناصلموضوعهپذيرفتهميشود. 22
از حيث روششناختي، مهمترين بحث سخن از «وثاقت تاريخي» و «اعتبار هرمنوتيكي» آن است. مطلب اول به روش انتقال آموزههاي دين و ابزار حامل آن از زمان نزول دين به دورههاي بعد مربوط است كه در فرايند انتقال، ممكن است ارزش معرفتي الهيّات به دليل اختلاط با امور ديگر زايل گردد. به عقيده محقّقان اين عرصه، آموزههاي ديني مبتني بر دليل نقلي متواتر و يا غيرمتواتر محفوف به قراين قطعي مثل دليل عقلي قطعي، يقيني و حجّت هستند و در حوزه خود، مثل ساير حوزههاي بشري، داراي اعتبار كافي و يقينياند؛ ولي آموزههاي ديني متّكي بر دليل نقلي واحد غيرمحفوف به قراين يقيني مانند دليل عقلي ظني، ظنآور و فاقد اعتبار علمي هستند. 23 در حقيقت، آموزههاي ديني از طريق روش تاريخي به ما رسيده و داراي حجّيت و واقعنمايي هستند.
اعتبار هرمنوتيكي به روش توضيح، تفسير و تبيين آموزههاي دين از سوي عالمان دين اشاره دارد. گرچه عالمان دين در فهم متون ديني و تعيين وظايف و قواعد رفتاري انسانها، از روش واحدي بهره نميبرند، ولي همه آن روشها واجد ارزش علمي، قدرت اثباتي و حجّيت اعتباري براي عموم هستند؛ زيرا آنها در توضيح، تفسير و تبيين آموزههاي دين از ابزارهاي نقلي، عقلي و حسّي به مثابه ابزار عام معرفت بشري بهره ميبرند. بنابراين، از حيث ارزش، هيچ تفاوتي ميان معرفت ديني و معرفت بشري وجود ندارد. هر سخني كه در باب ارزش معرفت بشري مطرح است، به دليل همانندي در ابزار معرفت، در باب معرفت ديني نيز مطرح است. 24
با روشن شدن حجّيت معرفت شناختي، وثاقت تاريخ و اعتبار هرمنوتيكي آموزههاي دين، نتيجه ميگيريم كه آنها از هيچ امر غير متعارف برخوردار نيستند و روشهاي آنها مثل روشهاي ساير علوم بشري، با رعايت بيطرفي به كشف حقايق دست يافته، از حجّيتهاي عام استفاده مينمايد. نتيجه سخن اين شد كه ويژگيهاي دستوري، بيموضوعي و مصرفي بودن بودن كلام سبب شدهاند تا آنها در انجام وظايف اثباتي، تبييني و دفاعي خود، از روشهاي متعدد عقلي، نقلي، تجربي و تاريخي بهره جويند؛ كلام در انجام دو وظيفه نخست سعي دارد از روشهاي نقلي، برهاني و تجربي داراي حجّيت و كاشفيت عام استفاده نمايد؛ ولي در دفاع از دين از هر روشي كه او را به مقصود نزديك نمايد، بهره ميبرد و اين بسيار آسيبزاست. در بحث الهيّات به مثابه آموزههاي دين نيز به مباحث حجّيت معرفتشناختي، وثاقت تاريخي و اعتبار هرمنوتيكي آن اشاره شد كه از هر سه حيث داراي اعتبار و حجّيت عام است.
جامعه شناسي دين چيست؟
در نوشتار حاضر، جامعهشناسي دين به طور مختصر، بر اساس «غايت»، «موضوع» و «منظر» معرفي ميشود. وظيفه و غايت اصلي جامعهشناسي دين بالا بردن فهم و دانش ما از نقش و كاركرد دين در جامعه، تحليل اهميت و تأثير دين در تاريخ بشري و شناخت جلوههاي گوناگون دين و نيروهاي اجتماعي تأثيرگذار و شكلدهنده آن است، 25 نه پرداختن به مسئله حقّانيت و صدق داعيههاي ديني. موضوع جامعهشناسي دين صورت طبيعي و تجلّي يافته دين در تاريخ، ساختارهاي اجتماع و رفتارهاي كنشگران است كه با استفاده از روشهاي رايج جامعهشناسي، به توصيف، تفسير و تبيين آن ميپردازد. 26 جامعهشناسان از منظرهاي گوناگون به مطالعه دين پرداختهاند كه در اين زمينه، تنها به بنيانهاي «معرفتشناختي» و «اصول روششناختي» آنها پرداخته ميشود. از حيث منبع معرفتي، تمام رهيافتهاي جامعهشناسي دين از ويژگيها و خصوصيات جامعهشناسي مانند بياعتمادي به سنّتها، بياعتباري به شرايع ديني، خودبسندگي انسان، بسندگي عقل، و اقناع به نقش ابزاري عقل 27 برخوردارند. جامعهشناسي دين رايج به دليل ابتنا بر روش تجربي، از علوم انساني مانند تاريخ، انسانشناسي و مردمشناسي بهره ميبرد و هيچوقت از منابعي مانند وحي و عقل استفاده نميكند.
اصول روششناختي مورد استفاده جامعهشناسي دين در فهم موضوع و دستيابي به غايت، در تقسيمبندي پارادايمي به سه دسته «اثباتي»، «تفسيري» و «انتقادي» تفكيك ميشوند كه در اين مقال، دو قسم نخست بررسي ميشود؛ زيرا بيشتر جامعهشناسان دين از روش اثباتي و تفسيري استفاده نمودهاند. «پارادايم اثباتي» به دليل همسانپنداري كامل انسان و جهان اجتماعي با عالم طبيعت، جز در سادگي و پيچيدگي، روش مورد استفاده در عالم طبيعي را به عالم انساني نيز تعميم داده است. آنچه موجب شده است تا روشهاي تبييني متعددي مانند تبيين كاركردي، علّي، ساختاري و تضادي در اين پارادايم جاي گيرند، 28 تأكيد آنها بر معرفتآزموني است؛ معرفتي كه كيفيت شناخت را فقط بر اساس ميزان سازگاري آن با امر واقع ميسنجد. 29
«پارادايم تفسيري» رويكرد معناكاوانه را سرمشق خود قرار داده و با تمايزگذاري ميان تبيين و فهم، معتقد است: علوم طبيعي در پي تبيين و علوم اجتماعي و انساني در پي فهم، تفسير و درك معناي رفتار از طريق بازسازي معنا و محتواي اعمال و نظمهاي اجتماعي است. 30 «الگوي تفسيري» مطابقت معرفت با امر واقع را ملاك كافي براي شناخت صحيح عالم انساني قبول ندارد؛ زيرا مقايسه مكانيكي كنش و عمل با امر واقع براي بازسازي معنا و نيّات كنشگران كافي نيست؛ 31 زيرا هويّت همه افعال انساني، تابع جهانبيني اجتماعي، مفاهيم پايه، مفروضات بنيادي و نيّات فاعلان هستند كه بدون نفوذ به درون جهان اجتماعي فرد، فهم معناي رفتارشان ممكن نيست، 32 نتيجه تمام گفتههاي پيشين اين است كه الهيّات با هر دو مصداقش علم درون ديني، ولي جامعهشناسي دين علم برون ديني است كه با استفاده از روشهاي اثباتگرايانه و تفهّمي به مطالعه آن ميپردازد. با توجه به اينكه هر كدام داراي منابع معرفتي و روشهاي خاصي هستند، در ذيل اين دو نظام معرفتي مقايسه ميشوند:
کلام | اثباتی |
تفسیری |
|||
معرفت شناختی | روش شناختی | معرفت شناختی | روش شناختی | ||
معرفت شناختی | - | - | - | - | |
روش شناختی | - | - | - | - | |
آموزه های دین | معرفت شناختی | - | - | - | - |
روش شناختی | - | - | - | - |
مقايسه الهيّات و جامعهشناسي دين
در سنجش مناسبات الهيّات و جامعهشناسي دين، نميتوان حكم واحدي صادر نمود، بلكه بسته به معناي الهيّات، منابع و روشهاي مورد استفاده جامعهشناسي دين، مناسبات اين دو متفاوت است. به همين دليل، نخست به بررسي انواع مناسبات متصور ميان جامعهشناسي دين با كلام و سپس به مناسبات جامعهشناسي دين با آموزههاي دين پرداخته ميشود.
مناسبات الهيّات به مثابه كلام و جامعه شناسي دين
در بررسي مناسبات كلام و جامعهشناسي دين، مناسبات «معرفتشناختي» و «روششناختي» از يكديگر تفكيك ميشوند. با توجه به مصرفي بودن كلام و نداشتن منبع معرفتي معيّن، ميان خود كلام به عنوان منبع معرفت و منابع معرفتي آن با جامعهشناسي دين هيچگونه تعامل اثباتي و تفسيري وجود ندارد؛ زيرا منابع معرفتي كلام يا فاقد حجّيت عام و يا فاقد كاربرد در جامعهشناسي دين هستند. در مقايسه روش شناختي، بايد ميان كاركرد «اثبات و تبيين عقايد ديني» براي پيروان و كاركرد «دفاعي كلام» تفاوت قايل شد. كلام در انجام كارويژه «اثبات و تبيين» از استدلالهاي نقلي، قياس برهاني، روشهاي تجربي و تاريخي بهره ميجويد كه از حيث روششناختي با مشكل دستيابي به حقيقت و حجّيت عام مواجه نيستند. به دليل رعايت موازين علمي در اين بعد كلام، ميتوان ميان آن و جامعهشناسي دين متّكي بر «روش تفسيري» مناسبت مفيد برقرار نمود؛ زيرا دستيابي به حقايق مشترك ميان اين دو فراهم است. ولي ميان كاركرد «دفاعي كلام» به مثابه كاركرد اصلي آن و صور گوناگون جامعهشناسي دين، هيچ نوع ارتباط ايجابي وجود ندارد؛ زيرا كلام در دفاع دين بيطرف نيست و همين مطلب موجب شده است در دفاع دين در عمل به برهان تنها پايبند نماند و براي اقناع و اسكات خصم از صنايع جدل، خطابه، شعر، مغالطه و حتي گاه از سفسطه، كه همه فاقد كاشفيت و حجّيت عام هستند، استفاده نمايد. اين مسئله قابليت اعتماد و اعتبار را به مثابه دو ويژگي روش علمي از روش دفاعي كلام و نيز حجّيت را از نتيجه استدلال آن زايل نموده و بدينروي، جامعهشناسي دين به كلام نيازمند نيست و ارتباط جامعهشناسي دين با حيثيت دفاعي كلام قطعا مخل است، نه مفيد. بنابراين، جامعهشناسي دين بايد تلاش كند از كلامي شدن پرهيز نمايد و لازم است با منطق و اصول و فنون مجادله و مغالطه آشنايي لازم و كافي داشته باشد تا در فرايند تحقيق علمي، در دام كلامي شدن گرفتار نشود.
در هر پژوهش علمي، عناصر «قايل»، «قول» و «نتيجه» سخن بيش از ديگر عناصر آن در معرض كلامي شدن قرار دارند. كلامي شدن فرايند پژوهش به دليل قايل سخن، در اين است كه در رد يا قبول يك سخن، به ويژگيهاي ظاهري و باطني گوينده سخن به عنوان يك مرجع استناد شود و تعهد و دلسپردگي به ويژگيهاي شخصيتي قايل سخن مانع بررسي بيطرفانه سخن وي گردد و از مخاطب به گونهاي تعبّدي و با استناد به ويژگيهاي قايل سخن، رد يا پذيرش سخن خواسته شود. جمودورزي و تعبّدگرايي نسبت به خود سخن و قبول و يا ردّ آن بدون ارائه دليل موجّه و معقول و يا استناد صحّت و سقم سخن به دليل نقلي و مرجعيتي، گرفتار شدن سخن در دام كلام است. كلامي شدن نتيجه سخن تابع روش تحقيق است. مواردي كه محقق از درون دين به قصد گسترش و ترويج آن به مطالعه آن ميپردازد، بيش از مواردي است كه محقق از برون آن را مطالعه مينمايد؛ زيرا در صورت اول، محقق بيشتر به دلايل فاقد اعتبار و حجّيت عام، مانند دليل نقلي و مرجعيتي و روشهاي جدلي، خطابي، شعري و امثال آن، استناد مينمايد تا صورت دوم كه در آن استفاده از روشهاي منطقي و عقلي، قياسي ـ برهاني، تجربي، آماري و يا اسنادي كمتر نتيجه را در معرض كلامي شدن قرار ميدهد.
برخلاف جامعهشناسي دين، كلام، هم از حيث منبع معرفت و هم از حيث روش به جامعهشناسي دين نيازمند است و ميتواند از آن در تأييد و ترويج مدعيات خود بهره جويد؛ زيرا روش جامعهشناسي دين از قدرت كاشفيت بيطرفانه و حجّيت عام برخوردار است.
از گفتههاي مذكور، اين نتيجه به دست ميآيد كه كلام و جامعهشناسي دين دو نظام معرفتي جداگانهاند كه هر يك داراي كاركرد، اهداف، روش و منابع معرفتي متمايز است كه در مطالعه دين بديل ديگري قرار نميگيرد و هر يك در جايگاهخود، برايمطالعهدينضروريولازم است.
مناسبات الهيّات به مثابه آموزه هاي دين و جامعه شناسي دين
در مقايسه ميان الهيّات به مثابه آموزههاي دين و جامعهشناسي دين، نخست بايد ميان صور جامعهشناسي دين تفكيك قايل شد و سپس از حيث معرفتشناختي و روششناختي آنها را با يكديگر مقايسه كرد. 33
مناسبات الهيّات و جامعه شناسي دين اثباتي
از نظر پيروان روش اثباتگرايي از حيث «معرفتشناختي» هيچ ارتباطي ميان الهيّات و جامعهشناسي دين وجود ندارد؛ زيرا به عقيده آنها، زبان وحي و متون مقدّس معرفتزا نيست. براي مثال، از نظر آگوست كنت، دين بر جوامع ماقبل علمي سيطره داشته و در زمان سيطره علم اثباتي، به دين به مثابه منبع معرفت، در فهم عالم نيازي نيست؛ زيرا دين و آموزههاي آن متعلّق به دوران قبل از علم و به دليل فقدان زبان علمي، معارض با علوم انساني است. 34 طبق اين الگو، از حيث «روششناختي» نيز جامعهشناسي دين از الهيّات مستغني و تعامل ميان آنها مخل و مضر است؛ زيرا روش اثباتي دين را به بعد فيزيكي آن تقليل داده و در تبيين آن، ديگر خود را به الهيّات نيازمند نميبيند. اين نگره ارتباط الهيّات و جامعهشناسي دين را در كشف حقايق مشترك مخل نيز ميداند؛ چراكه اين كار به معناي دخالت دادن ارزشها در علم و عدم رعايت بيطرفي علمي است. از اينرو، بدون توجه به مدعيات دين، به تبيين آن ميپردازد. براي مثال، روش «تبيين كاركردي» يك نمونه از اين سنخ تبيينهاست.
نيچه مدعي است: هيچ دين صادقي وجود ندارد و اديان را بايد تنها از طريق آثار اجتماعيشان مورد بررسي قرار داد و محتواي حقيقي اديان را بايد ناديده انگاشت. 35
دان ويب نيز مراجعه به مقولات الهيّاتي را در فهم خود دين و هر مورد ديگر رد نموده و معتقد است: تنها آن بخش از دين حقيقت دارد كه با علم قابل تبيين باشد، و آن كاركردهاي دين است. بدينروي، وي سعي نموده است با ارائه تبيين كاركردي عام از همه اديان، محتواي آنها را ناديده انگارد. 36
دانيل پالس دينشناسي فرويدي و ماركسيستي را نيز جزو تبيينهاي كاركردي قلمداد نموده و معتقد است: تبيينهاي كاركردي محتواي اديان را ناديده ميگيرند و به عمق و فراسوي انديشههاي آگاهانه دينداران و محتوايي اديان نگاه ميكنند تا چيزهاي پنهان و عميقتري كشف نمايند. 37
چنانكه براي نمونه، ماركس ميگويد: توجه به آموزهها و عقايد دين بر اساس شايستگي خود آن بيفايده است و بايد آن را بر اساس كاركردشان در روابط اقتصادي تبيين نمود. 38 در حقيقت روش كاركردي به دليل ناديده انگاشتن ابعاد متعدد دين از جمله محتواي آن، شناخت كاملي از دين ارائه نميدهد و آن را به ابزار محض تبديل مينمايد و از اين طريق زمينه زوال آن را فراهم ميكند. 39 روش اثباتي به دليل انتقادات جدّي موقعيت اوليه خود را از دست داده كه از جمله آن، نقد نسبت به مبانيغيراثباتيويامتافيزيكياينروش است. 40
مناسبات الهيّات و جامعه شناسي دين تفسيري
مدعاي اين بخش آن است كه ميان الهيّات و جامعهشناسي دين تعامل مثبتي برقرار است و اساسا جامعهشناس دين در صورتي ميتواند به فهم دقيق دين دست يازد كه به ابعاد گوناگون دين و آموزههاي متنوّع آن آگاهي داشته باشد. يوخيم واخ معتقد است: كساني كه جامعهشناسي دين را علمي تام و كامل تلقّي نموده و ادعا دارند با استفاده از آن ميتوانند تمام ابعاد و لايههاي اجتماعي دين را درك نمايند به خطايي نابخشودني دچار شدهاند. جامعهشناسي در فهم موضوع خود، به علوم ديگر، به ويژه علوم ديني، الهيّات و عالمان دين نيازمند است و جامعهشناسي دين با استفاده از علوم الهي ميتواند خود را از محدوديت برهاند و به طور موفقيتآميز و استادانه، خود را تكامل بخشد. 41
ويلسون ميگويد: جامعهشناس دين براي فهم حقايق ديني، در گام نخست بايد از بررسي ديدگاه افراد مورد مطالعهاش شروع نمايد و براي اين كار، كاملاً به آشنايي با آموزههاي دين مورد مطالعه مثل پيروان آن نيازمند است و بدون آشنايي كافي با آموزههاي دين نميتواند درك درستي از صورتهاي اجتماعي دين داشته باشد. 42
تعامل الهيّات با جامعه شناسي دين
پس از روشن شدن اصل تعامل الهيّات به مثابه آموزههاي دين با جامعهشناسي دين، در ذيل به مواردي از نحوه و راهكارهاي تعامل الهيّات و جامعهشناسي دين در دو بعد «معرفتشناختي» و «روششناختي» اشاره ميشود:
الف. تعامل معرفت شناختي
اتخاذ وحي و متون مقدّس به عنوان منبع شناخت مهمترين تعامل معرفتشناختي الهيّات و جامعهشناسي دين است؛ زيرا مهمترين منبع معرفت الهيّات وحي تجلّي يافته در متون مقدّس است كه اين منبع معرفتزا ميتواند جزو منابع معرفت جامعهشناسي به طور عام و جامعهشناسي دين به طور خاص در ارزيابي منابع شناخت در جامعهشناسي، تصحيح اشتباهات متافيزيكي آن و تبيين قوانين اجتماعي مورد استفاده واقع گردد. اگر جامعهشناسي دين از تاريخ اديان، مردمشناسي و انسانشناسي دين در عين اينكه يقيني نيستند و جوابهاي واضح و روشني به پرسشهاي آنها نميدهند، به عنوان منبع شناخت استفاده ميكند، چگونه ميتوان وحي و متون مقدّس را به عنوان معرفت عام و صادق در تحقيقات كنار گذاشت؟ 43 از مطلب واخ هم ـ كه نقل شد ـ ميتوان همين مطلب را برداشت نمود؛ زيرا وي الهيّات را در كنار ساير منابع معرفت جامعهشناسي دين قرار داده و اين مقارنت مؤيّد مدعاست.
ب. تعامل روش شناختي
نحوه تعامل الهيّات و جامعهشناسي دين در بعد روششناختي، صورتهاي متفاوتي دارد كه برخي آنها بررسي ميشود:
1. نياز به الهيّات در فهم صحيح بعد اجتماعي دين: جامعهشناسي دين، كه بررسي شكلهاي گوناگون تجلّيات اجتماعي دين را در دستور كار خود قرار داده است، بدون توجه به بعد آموزه و معرفت دين، نميتواند به طور كامل و درست به مقصود و هدف خود دست يابد و اين به دليل «قصدي» و «فرهنگي» بودن رفتار انساني است. اين دو ويژگي در ذيل، بررسي ميشوند:
الف) قصدي بودن اعمال انساني: «قصدي بودن» اعمال به معناي تبعيت آنها از قواعد و ضوابط است و به همين دليل، فهم، تعبير و تفسير كنش از طريق بيان «دليل واقعي» به معناي فرايند استدلال عملي آگاهانه و يا ناآگاهانه، كه علت و مسبّب عمل قرار گرفته، امكانپذير است. 44 اين امر نيز نيازمند آن است كه محققان با افراد مورد مطالعه مانند انسانهاي عقلاني تعامل نمايند و از طريق همدلي، به مطالعه كنشهايشان در بستر فرهنگي و نظام معنايي خود آنان مبادرت ورزند تا از اين طريق، به فهم رفتار آنان دست يابند. بدون شك، مطابق اين روش، درك معناي رفتار و اعمال ديني به مثابه يكي از الگوهاي رفتاري بدون توجه به آموزههاي دين كه «دلايل واقعي» رفتار را فراهم ميسازند، امكانپذير نيست و بايد محقق به آن آموزهها توجه داشته باشد تا اعمال ديني را فهم نمايد.
دوركيم عملاً در كتاب صور بنياني حيات ديني و خودكشي طبق ديدگاه بودُن، به روش «اثباتي» پايبند نمانده و از روش تفسيري استفاده نموده است و مطابق آن، جامعهشناسي دين بايد معمّاهايي را با استفاده از الگوهايي حل نمايد كه در آن كنشگر صحنه اجتماعي براي اعمال و باورهاي خود دلايل متقني دارد. بنابراين، بايد ملاكهاي دروني و بروني رفتار در كنار هم لحاظ شوند تا فهم صورت گيرد. 45
از نظر دوركيم، تبيين باورها و عقايد ديني به مثابه واقعيتي خودبنياد 46 به معناي بازيابي معنا و دلايل مقصود و موجود در ذهن كنشگر است. 47 از نظر وي، رهايي از پيشفرضهاي معرفتي خاص و نگاه از منظر كنشگر به وقايع، و معقول و مدلّل پنداشتن كنشگران دو اصل روششناختي بازيابي معنا و دلايل كنش هستند. 48
به عقيده دوركيم، مطابق دو اصل مزبور، در فهم رفتار و مناسك ديني، در مرتبه نخست بايد به باورها و آموزههاي دين به مثابه دليل كنش توجه نمود؛ زيرا باورها به مثابه تعبيرهاي جهان، قالبهايي را شكل ميدهند كه تعريف مناسك در درون آنها صورت ميگيرد و معنايشان از نظر كنشگر، در ارتباط با همان قالب روشن ميشود. بنابراين، بدون توجه به باورها، مناسك و رمزها به مثابه نظامي پيچيده و مرتبط به هم، درك رفتارها و نمادهاي ديني امكانپذير نيست. 49
علاوه بر دوركيم و ماكس وبر 50 يوخيم واخ نيز معتقد است: در پشت لباس رنگارنگ و عجيب رفتار ديني، دنياي ژرف از معاني و دلايل پيچده و مرموز نهفته است كه توجه به ظاهر رفتار مؤمنان براي شناخت جوهر و حقيقت آنها كافي نيست، بلكه بايد نوعي همديني و هم احساسي در خود به وجود آورد تا بتوان به معاني و دلايل اعمال دست يافت. 51 به عقيده واخ اين امر در گرو ميزان انطباق عين و ذهن است؛ يعني فهم محقق از يك دين بايد همان باشد كه خود آن دين بيان ميدارد و از هرگونه تعبير و تفسير «من عندي» و تفسير به رأي اجتناب نمايد. اين كار با همدلي و توجه به آموزههاي دين صورت ميگيرد. 52
ب) فرهنگي بودن رفتارهاي انساني: انسانها در فضاهايي فرهنگي و اجتماعي گوناگون، داراي پيشفرضهاي كلي، جهاني و زمينهاي متفاوتند 53 كه از طريق ارائه طرحهاي مفهومي، بنياني شناختشان از جهان اجتماعي ـ طبيعي و تعاملشان با آنها را تحت تأثير قرار ميدهد. 54 در نتيجه، شناخت رفتار و تعاملات انسانهايي داراي نظامهاي فرهنگي متفاوت در گام نخست، نيازمند شناخت فرضيات سهگانه مزبور و طرحهاي مفهومي آنهاست و بدون توجه به آن طرحها شناخت كامل و درستي از رفتار آنها ميسّر نخواهد بود؛ زيرا بسياري از رفتارهاي به ظاهر بيمعنا و پراكنده در صورت فهمپذير، معقول و نظاممند مينمايند كه در قالب فرضيات مذكور و چارچوبهاي مفهومي بنيادي لحاظ ميشوند.
مطلب مزبور، اين نكته روششناختي را آشكار ميسازد كه براي فهم معناي يك رفتار يا پديده اجتماعي، محققان نيازمندند تا باورها و نيّات افراد درگير در آن حركت را بفهمند، ولي براي فهم اين امور، لازم است محقق با گنجينهاي از واژگان به عنوان شكلدهنده اين باورها و نيّات آشنا باشند و آشنايي با اين گنجينه واژگاني نيازمند آن است كه وي قواعد و قراردادهاي اجتماعي مشخصكننده تعاملات اجتماعي را بداند و براي فهم آنها، بايد مفاهيم بنيادين و يا مفروضات پايهاي درباره انسان، طبيعت و جامعه را به مثابه كاركرد نظام فرهنگي خاص، فهم نمايد؛ زيرا اين مفروضات به مثابه معناهايي پايه انگارههايي هستند كه بر اساس آنها، معناي رفتار و ورزشهاي اجتماعي و فعاليتها سامان مييابند. 55
به دليل آنكه اديان داراي فرضيات معيّن و مشخص و چارچوبهاي مفهومي متفاوتي هستند، در نتيجه بر شناخت و ادراك پيروانشان از واقعيت و هستي اثر ميگذارند و به تبع آن انديشهها و رفتارشان را نيز سامان ميدهند. بنابراين، شناخت رفتار ديني و تجلّيات دين در عرصههاي اجتماعي و فردي بدون توجه به طرحهاي مفهومي آنها، امكانپذير نيست و چون طرحهاي مفهومي ريشه در آموزههاي ديني دارند، در نتيجه، شناخت آموزههاي ديني ضرورت دارد و يك جامعهشناس سكولار و يا پيرو دين ديگر بدون توجه به طرح مفهومي دين به مثابه موضوع و يا صرفا با اتّكا به مشتركات، نميتواند شناخت كاملي از تجلّيات آن دين داشته باشد و گاه دچار سوء فهم نيز ميشود.
ايوانز ريچارد، همچون مدعي است: بسياري از جامعهشناسان و انسانشناساني كه با آموزهاي ديني و زمينههاي وسيعتر نظام واژگاني و ادبيات مورد استفاده موضوع مطالعهشان آشنايي نداشتهاند، دچار اشتباه شدهاند. براي نمونه، برخي مردم ابتدايي خورشيد را نماد الوهيت خدا ميخواندند؛ ولي بسياري از مردمشناسان و جامعهشناسان گمان ميكنند كه آنها آن را خدا تلقّي ميكنند و بعد نمادين آن را ناديده ميانگارند و اين به دليل آن است كه آنها با فرضيات بنياد، نظام معنايي و ادبي آنها آشنايي ندارند. 56
بنابراين، براي فهم رفتار ديني، شناخت آموزههاي دين به عنوان منشأ مفاهيم بنيادي ضرورت دارد و بدون آن فهم صورت نميگيرد.
2. نياز به الهيّات در فهم برخي واقعيات اجتماعي: نياز ديگر جامعهشناسي دين به آموزههاي آن، در فهم برخي واقعيات اجتماعي مرتبط با دين است. به عقيده ويلسون، جامعهشناسي دين در فهم دقيق پديدههاي اجتماعي مانند عرفي شدن، توسعه و نوگرايي اخلاق ديني، به شدت به آموزههاي دين نيازمند است و بدون توجه به آنها، فهم پديدههاي مزبور امكانپذير نيست. 57 برخي اين كمكو تعامل را به ساير حوزههاي جامعهشناسي نيز تعميم دادهاند. يوخيم واخ بيان ميدارد: استفاده از مفاهيم اجتماعي دين در بارورسازي و عمقبخشي جامعهشناسي مانند بارورسازي فلسفه، روانشناسي دين و تاريخ اديان نقش مهمي دارد. 58 باقري در بررسي مناسبات دين و علم، معتقد است: يكي از كاركردهاي دين نسبت به علوم انساني، جهتدهي در نظريهسازي است؛ زيرا در بعد نظريهسازي و نظريهپردازي، محقق هميشه نيازمند الهام است. آموزههاي ديني ميتوانند پيشفرضهايي براي نوع معيّني از نظريهپردازي و نظريهسازي فراهم نمايند. البته اين پيشفرضها از حيث روششناختي نيز اثرگذارند. 59
3. بسط موضوع جامعه شناسي دين به الهيّات: مطابق روش تفسيري، آموزههاي دين و يا همان ميراث مكتوب دين، مانند ميراث غيرمكتوب و بعد رفتاري و عينيتيافته دين، ميتواند مورد مطالعه جامعهشناسانه قرار گيرد و خود بخشي از موضوع جامعهشناسي دين را تشكيل دهد. اين تلقّي، كه مطالعه آموزههاي دين كار جامعهشناختي نيست و هر كه به اين سنخ مطالعات بپردازد از قلمرو جامعهشناسي خارج شده و به كلام روي آورده، تلقّي كاملاً نادرست و تعاملي كلامي است؛ زيرا بعد آموزه دين ميتواند مانند بعد رفتاري و عيني دين، بخش ديگري از موضوع جامعهشناسي دين را تشكيل دهد و مانند آنها و هر متن ديگر، مورد مطالعه جامعهشناختي قرار گيرد.
نگاهي گذرا به برخي سنّتهاي جامعهشناسي دين اين مطلب را تأييد مينمايد كه يك نمونه آن كتاب اخلاق پروتستان و روح سرمايهداري وبر است كه در آن، وي نخست آموزههاي دين را به عنوان متغيّر مستقل لحاظ نموده و سپس ميان آموزههاي كلامي پروتستانتيزم و نظام سرمايهداري غرب ارتباط برقرار كرده است. وي بدون نگراني از دچار شدن به مشرب كلامي و يا متهم شدن بدان، بخش قابل توجهي از مدعيات خويش را به همين ادبيات كلامي مستند و متّكي ساخته است. 60
علاوه بر روش وبر رويكرد روششناختي پديدارشناسي فلسفي، رويكرد جامعهشناختي و دين نيز مؤيّد همين مدعاست؛ آنچه در اينباره بيش از همه مورد توجه قرار ميگيرد خصلت «تعليقهاي پديدارشناسانه» است. مهمترين آموزه روششناختي تعليقهاي پديدارشناسانه اين است كه بايد به آموزههاي دين آنگونه كه خود مينماياند، توجه شود و با اجتناب از جهتگيريهاي كلامي به آثار و تجلّيات آن در مقام تحقق، برداشت و عمل پيروان اكتفا شود. 61
نكتهاي كه جامعهشناسي پديدارشناختي را از جهت روششناختي با بحث حاضر پيوند ميدهد توجه به ذهنيت، ايدئولوژي و فرهنگ به مثابه عامل آگاهي و مستقل در تعيين اعمال و رفتار و اعتقاد است. 62 تأكيد فراوان پديدارشناسي بر عنصر آگاهي در كنشهاي اجتماعي، از اهميت بالاي منابع و مراجع توليدكننده آگاهي كنشگران حكايت دارد. بر اساس اين منطق روششناختي، ميتوان آموزههاي ديني را بدون خارج شدن از حيطه جامعهشناسي، به عنوان عامل مهم مولّد و بسطدهنده آگاهي مورد توجه و مطالعه قرار داد.
در ارتباط با پديدارشناسي دين، فقط به يك اصل روششناختي پديدارشناسانه اشاره ميشود كه مطابق آن بايد از هرگونه تحويلگرايي پرهيز و به آموزههاي دين به عنوان متغيّر مستقل و در حدّ خودش توجه شود. 63
با توجه به مطالب مزبور روشن شد كه از لحاظ معرفتشناختي و روششناختي، ميتوان تعاملات مثبت و مفيدي ميان الهيّات و جامعهشناسي دين برقرار نمود و محدويتهاي جامعهشناسي دين را از اين طريق برطرف نمود. نيز روشن شد كه مطالعه جامعهشناسانه دين ما را از الهيّات بينياز نميسازد و ما در فهم صحيح دين بدان نيازمنديم. البته الهيّات به معناي آموزههاي دين، در فهم ديناز جامعهشناسي دين بينياز است و محتاج آن نيست.
جمع بندي و نتيجه گيري
از آنچه بيان شد، روشن گرديد كه مقايسه معرفتشناختي و روششناختي الهيّات و جامعهشناسي دين مقايسه پيچيده و درهمآميختهاي است كه به سادگي صورت نميگيرد. پيچيدگي مذكور از يكسو، در تكثّر معنايي واژه «الهيّات»، و از سوي ديگر، در منابع معرفتي و روشهاي متنوّع جامعهشناسي دين ريشه دارد. به همين دليل، در اين نوشتار، نخست به بحث مفهومي حول مفهوم «الهيّات» پرداخته شد و سپس روشهاي متنوّع جامعهشناسي دين بيان گرديد. كلام و آموزههاي دين دو معنا هستند كه از ميان معاني «الهيّات» در اين نوشتار قصد شدهاند و با جامعهشناسي دين اثباتگرايانه و غير آن مقايسه شده. نتيجه حاصل از مقايسه اين است كه بين جامعهشناسي دين و كلام از حيث معرفتشناختي هيچ تعاملي وجود ندارد؛ زيرا كلام علمي مصرفي است كه منابع معرفتي خود را بسته به موضوع مورد دفاع، از علوم ديگر اتخاذ ميكند و داراي منابع معرفتي مستقل نيست، و آراء متكلّمان نيز به دليل مشكلات روششناختي نميتواند منبع معرفتي براي جامعهشناسي دين محسوب شود. از لحاظ روششناختي ميان بعد اثباتي و تبييني كلام با جامعهشناسي دين تفسيري مشكلي در كار نيست؛ ولي ميان بعد دفاعي كلام، كه ويژگي اصلي علم كلام است، با جامعهشناسي دين هيچ رابطهاي وجود ندارد؛ زيرا روش دفاعي كلام از ويژگي كاشفيت به مثابه مهمترين ويژگي علم و حجّيت عام برخوردار نيست و به همين دليل، جامعهشناسي دين بدان نيازمند نيست و تلفيق اين دو، آسيبزا خواهد بود. برخلاف جامعهشناسي دين، كلام از منبع معرفت و روش جامعهشناسي دين بهره ميبرد. بنابراين، دو علم در عرض يكديگرند و نه كلام بديل جامعهشناسي دين واقع ميشود و نه جامعهشناسي دين بديل كلام، و هر دو لازمند.
ميان الهيّات به مثابه آموزههاي دين و صورت اثباتگرايانه جامعهشناسي دين نيز هيچگونه تعاملي نيست؛ ولي ميان انگاره غالب جامعهشناسي دين با الهيّات ميتوان تعاملي معرفتشناختي و روششناختي برقرار نمود، بدون اينكه آسيب و خللي به علم بودن آن وارد شود؛ زيرا منبع الهيّات ميتواند بهتر از منابع جامعهشناسي دين معرفتزا باشد و روشهاي آن نيز در انتقال و فهمش همان روشهاي تاريخي، نقلي، عقلي و تجربي است كه در ساير علوم بشري استفاده ميشود و داراي كاشفيت و حجّيت عام است. بنابراين، هيچ مشكلي در كار نيست و جامعهشناسي دين كاملاً بدان نيازمند است و نميتواند بدون آن كامل و تام باشد، به همين دليل، هر دو ضرورياند. نتيجه اين سخن آن است كه دفاع علمي از دين و يا استفاده از آيات و روايات به صورت مستدل و علمي در تحقيقات جامعهشناسي دين هيچ خللي به علميت آن وارد نميسازد و اين سنخ تحقيقات، كلامي نيست و آنان كه مدعي تمايز كلام از الهيّات هستند قطعنظر از دلدادگيشان به روش منسوخ اثباتگرايي و به تن نمودن كسوت روشنفكرمآبي، ميان كلام و آموزههاي دين و در خود كلام نيز ميان ابعاد متعدد آن تمايز و تفكيك قايل نشدهاند.
-
پى نوشت ها
- 1 - دانش آموخته حوزه علميه و كارشناس ارشد جامعهشناسى.
- 2 - James Hastings, Encyclopedia of Religion and Ethics, v. 12, p. 293 JEAn YVES LACOSTE, ENCYCLOPEDIA OF CHRISTIAN THEOLOGY, (New York, London, Routldge, 2005), v. 3, p. 1555.
- 3 ـ شهرام پازوكى، «مقدّمهاى بر باب الهيّات»، ارغنون 5و6 بهار و تابستان 1374، ص 1ـ3.
- 4 ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار تهران، صدرا، 1374، ج 5، ص 467 / كاظم موسوى بجنوردى و ديگران، دائرهالمعارف بزرگ اسلامى (تهران، مركز دائرهالمعارف بزرگ اسلامى، 1380)، ص 110ـ111 / احمد صدر حاج سيدجوادى و ديگران، دائرهالمعارف تشيّع (تهران، دائرهالمعارف تشيّع، 1368)، ج 2، ص 322 و 324.
- 5 ـ مارى بريجانيان، فرهنگ اصطلاحات فلسفه و علوم اجتماعى، ويراسته بهاءالدين خرّمشاهى تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373، ص 894.
- 6 ـ توماس ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى قم، اعتماد، 1377، ص 114.
- 7 ـ شهرام پازوكى، پيشين، ص 9ـ10.
- 8 ـ ابن سينا، الهيّات: دانشنامه علائى، مقدمه و حواشى و تصحيح محمّد معين تهران، دهخدا، 1353، ص 8.
- 9 ـ پل تيليخ، الهيّات سيستماتيك، ترجمه حسين نوروزى تهران، حكمت، 1381، ج 1، ص 57.
- 10 ـ البته اين به معناى ضعف كلام نيست، بايد توجه نمود كه استدلال منطقى است يا نه، آنچه مهم است فرايند استدلال است.
- 11 ـ محمّدرضا كاشفى، كلام شيعه ماهيت، مختصات و منابع تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى، 1386، ص 62.
- 12 ـ مرتضى مطهّرى، مجموعه آثار تهران، صدرا، 1382، ج 3، ص 62ـ63 / ابوالقاسم فنائى، درآمد بر فلسفه دين و كلام جديد (قم، اشراق، 1375)، ص 90.
- 13 ـ ر.ك. احد فرامرز قراملكى، هندسه معرفتى كلام جديد تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر، 1378، ص 81ـ84.
- 14 ـ مرتضى مطهّرى، پيشين، ج 3، ص 57 / محمّد سعيدىمهر، آموزش كلام اسلامى قم، طه، 1377، ج 1، ص 14ـ15.
- 15 ـ ابوالقاسم فنائى، پيشين، ص 98.
- 16 ـ على اوجبى، «علم كلام در بستر تحوّل» در: كلام جديد در گذر انديشهها تهران، مؤسسه فرهنگى انديشه معاصر، 1375، ص 42ـ43 / همايون همّتى، مقدّمهاى بر الهيّات معاصر (تهران، نقش جهان، 1379)، ص 25.
- 17 ـ ابوالقاسم فنائى، پيشين، ص 92ـ93.
- 18 ـ مرتضى مطهرى، پيشين، ص 61 / احد فرامرز قراملكى، پيشين، ص 81 / پل تيليخ، پيشين، ص 82ـ84.
- 19 ـ محمّدرضا كاشفى، پيشين، ص 41.
- 20 ـ محمّد حسينزاده، مبانى معرفت دينى قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1381، ص 247.
- 21 ـ محمّدتقى فعالى، درآمد بر معرفتشناسى دينى و معاصر قم، معارف، 1379، ص 274.
- 22 ـ براى آشنايى با اين بحث، ر.ك. محمّدباقر سعيدىروشن، تحليل وحى از ديدگاه اسلام و مسيحيت قم، مؤسسه فرهنگى انديشه، 1375.
- 23 ـ محمّد حسينزاده، پيشين، ص 44ـ46.
- 24 ـ همان، ص 48.
- 25 ـ ملكم هميلتون، جامعهشناسى دين، ترجمه محسن ثلاثى تهران، تبيان، 1381، ص 3.
- 26 ـ همان، ص 9 / يوخيم واخ، «روش مطالعه در جامعهشناسى دين»، ترجمه سيدمحمّد ثقفى، معرفت 20 بهار 1376، ص 26.
- 27 ـ عليرضا شجاعىزند، دين جامعه و عرفى شدن تهران، مركز، 1380، ص 130.
- 28 ـ ر.ك. دانيل ليتل، تبيين در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالكريم سروش تهران، صراط، 1380.
- 29 ـ ريمون بودن، مطالعات در آثار جامعهشناسان كلاسيك، ترجمه باقر پرهام تهران، مركز، 1383، ج 1، ص 92و93.
- 30 ـ دانيل ليتل، پيشين، ص 111.
- 31 ـ ريمون بودن، پيشين، ص 95و96.
- 32 ـ دانيل ليتل، پيشين، ص 123.
- 33 ـ از اين به بعد، در اين مقاله، از الهيّات به مثابه آموزههاى دين به دليل اختصار، به الهيّات تعبير مىشود.
- 34 ـ محمّد امزيان، روش تحقيق علوم اجتماعى از اثباتگرايى تا هنجارگرايى، ترجمه عبدالقادر سوارى قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1380، ص 33ـ34 و 147.
- 35 ـ برايان موريس، مطالعات مردمشناختى دين، ترجمه سيدحسين شرفالدين و محمّد فولادى قم، زلال كوثر، 1383، ص 81.
- 36 ـ راجر تريك، عقلانيت و دين، ترجمه حسن قنبرى قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1385، ص 70 و 72ـ74.
- 37 ـ دانيل پالس، هفت نظريه در باب دين، ترجمه محمّدعزيز بختيارى قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1381، ص 209.
- 38 ـ همان، ص 209.
- 39 ـ عليرضا شجاعىزند، عرفى شدن در تجربه مسيحى و اسلامى تهران، مركز بازشناسى اسلام و ايران، 1381، ص 63.
- 40 ـ محمد امزيان، روش تحقيق علوم اجتماعى از اثباتگرايى تا هنجارگرايى، ترجمه عبدالقادر سوارى قم، پژوهشكده حوزه و دانشگاه، 1380، ص 68.
- 41 ـ يوخيم واخ، روش مطالعه در جامعهشناسى دين، 27 / يوخيم واخ، جامعهشناسى دين، ترجمه جمشيد آزادگان تهران، سمت، 1380، ص 14.
- 42 -Bryan Wilson, Religion in Sociological Perspective (New York, Oxford the University press, 1982), p. 13.
- 43 ـ محمّد امزيان، پيشين، ص 258 و 261.
- 44 ـ برايان فى، فلسفه امروزين علوم اجتماعى، ترجمه خشايار ديهمى تهران، طرح نو، 1381، ص 170، 174 و 175.
- 45 ـ ريمون بودن، مطالعات در آثار جامعهشناسان كلاسيك، ترجمه باقر پرهام تهران، مركز، 1383، ج 1، ص 126.
- 46 ـ ريمون بودن، مطالعات در آثار جامعهشناسان كلاسيك، ترجمه باقر پرهام تهران، مركز، 1384، ج 2، ص 117.
- 47 ـ همان، ص 112.
- 48 ـ همان، ص 109، 112و116.
- 49 ـ همان، ص 111،155و 156.
- 50 ـ ر.ك. همان، ص 267.
- 51 ـ يوخيم واخ، «روش مطالعه در جامعهشناسى دين»، ص 26،27 و 28،29.
- 52 ـ يوخيم واخ، جامعهشناسى دين، ص 3؛
- Bryan Wilson, op.cit, p. 13-14.
- 53 ـ آلوين گلدنر، بحران جامعهشناسى غرب، ترجمه فريده ممتاز تهران، شركت سهامى انتشار، 1383، ص 49ـ51.
- 54 ـ ر.ك. برايان فى، پيشين، ص 139ـ149.
- 55 ـ همان، ص 204.
- 56 ـ دانيل پالس، پيشين، ص 306.
- 57 - Bryan Wilson, op.cit, p. 19.
- 58 ـ يوخيم واخ، روش مطالعه در جامعهشناسى دين، ص 29.
- 59 ـ خسرو باقرى، پيشين، ص 174ـ175.
- 60 ـ ر.ك. ماكس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمايهدارى، ترجمه معبود انصارى تهران، سمت، 1371.
- 61 ـ عليرضا شجاعىزند، عرفى شدن در تجربه مسيحى و اسلامى، ص 37، 38 و 40.
- 62 ـ همان، ص 39.
- 63 ـ ر.ك. ميرچا الياده، دينپژوهى، دفتر اول، ترجمه بهاءالدين خرمشاهى تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1372 / دانيل پالس، پيشين، ص 241 و 260.