هدف نهایی سیاستورزی
Article data in English (انگلیسی)
ويژگي مکتب اخلاقي اسلام
بايد توجه داشت که هنگام در نظر گرفتن نتيجة يک کار براي ارزشيابيِ اخلاقيِ آن، مصالح معنوي را نيز در نظر گرفت و پيامدهاي يک رفتار در زندگي پس از مرگ را نيز به حساب آورد. بنابراين در مکتب اخلاقي اسلام، به خلاف مکاتبي که از سوي صاحبنظران بشري ارائه شده است، ارزشها به ارزشهاي مادي و دنيوي فروکاسته نميشود؛ بلکه ارزشهاي ابدي اخروي نيز مورد توجه است. بر اين اساس کار سياسي مطلوب و «خوب» از ديدگاه اسلام، کاري اختياري است که در کنار ديگر عواملِ مؤثر در دستيابي به نتيجه، زمينه را در اجتماع فراهم کند تا بيشترين انسانها بتوانند به بيشترين منافع و مصالح واقعيشان برسند.
ويژگي مکتب اخلاقيِ اسلام آن است که در هدفگذاري و نيز بهکارگيري وسيلة دستيابي به هدف مورد نظر، بر مصالح معنوي و ابدي تأکيد دارد. البته ممکن است نتيجة مستقيم يک کار، سود دنيوي باشد؛ اما به نوبة خود ميتواند مقدمة کاري ارزشمند و نتايجي بهتر شود و به انسان براي دستيابي به نتيجهاي ابدي کمک کند؛ برای نمونه اگر دولتي زمينه را براي ازدواج جوانها در هنگاميکه به مصلحتشان است فراهم کند، به نتيجة دنيوي ازدواج دست پيدا ميکنند و همين نتيجة مستقيم ميتواند مقدمهاي براي رسيدن جامعه به اهداف معنوي شود. ازدواج صحيح بر اساس ارزشهاي اسلامي، زمينه را براي سعادتمندي خود و خانوادة زوجين فراهم ميکند. بنابراين تأثير يک رفتار در سعادت ابديِ انسان، لزوماً تأثير مستقيم نيست.
بينش اسلام منحصر در نتايج محدود و مستقيم رفتارهاي اختياري انسان نيست؛ بلکه نتايج ابدي و نامتناهي اخروي را نيز در نظر دارد و از تأثير آنها بر خود و ديگران، در دنيا و آخرت، در بدن و روح چشم نميپوشد. يک کار به هر اندازه که بتواند در رشد و کمال جامعه تأثير بگذارد و افراد را لايق رحمتهاي بيشتر و بهتري کند، داراي ارزش بيشتري ميشود. اين همان هدفي است که خداوند از اصل آفرينش عالم دارد. هدف از آفرينش آن است که موجوداتي پيدا شوند که رحمت خدا را دريافت کنند. بنابراين هر نوع کاري، به هر اندازه که به تحقق اين هدف کمک کند، به همان اندازه ارزشمند خواهد بود.
لزوم توجه به زندگي جاودان اخروي
برخي قلمرو اخلاق را بهکلي از قلمرو سياست جدا ميدانند. از اين منظر، اخلاق مربوط به حوزة مسائل و مصالح فردي است؛ اما سياست مربوط به حوزة جامعه و مصالح آن است و ارتباطي با مصالح اخلاقي ندارد. بر اساس اين نوع تفکر، زندگي انساني به دو قلمرو مستقل تقسيم ميشود: قلمرو مسائل شخصي افراد که بايد اخلاق در اين حوزة رعايت گردد و قلمرو مسائل اجتماعي که بايد مصالح جامعه در نظر گرفته شود؛ حتي اگر به اخلاق و دين ضرر وارد کند.
شاید در میان کسانی که اظهار اسلام و دلسوزی برای اسلام نیز میکنند، چنین اندیشهای وجود داشته باشد که گاه میگویند: ما مسئول آخرت مردم نيستيم و دغدغة آن را نداريم! چگونه ممکن است کسي باور داشته باشد که برخي کارها موجب سقوط مردم در جهنم ابدي است، اما بگويد مسئوليت ما رفاه عمومي در دنيا و فراهم کردن زمينة زندگي خوش دنيوي است و پس از آن به ما ارتباطي ندارد؟! اينگونه سخنان، نشانة ضعف ايمان است. اگر انسان به آموزههاي دين باور دارد، همانطور که نميتواند جهنم ابدي را براي خودش بپذيرد، نميتواند براي ديگران هم بپذيرد.
خيرخواه و دلسوز واقعيِ مردم کسي است که به فکر آخرت و ابديت آنها هم باشد. قرآن کريم بر اين مسئله تأکيد دارد؛ برای نمونه خداوند متعال ميفرمايد: «تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَاللهُ يُريدُ الْآخِرَةَ وَاللهُ عَزيزٌ حَکيمٌ» (انفال: 67)؛ شما متاع دنيا را مىخواهيد و خدا آخرت را مىخواهد و خدا شکستناپذير حكيم است. انسان کالاهاي دنيوي را ميپسندد و توجهش به آنها جلب ميشود؛ اما دنيا ميگذرد و در برابر زندگي جاودان آخرتْ چيزي به حساب نميآيد؛ هرچند عمر دنياي مادي هزاران سال باشد. به همين دليل خداوند متعال، آخرت را ميخواهد. بنابراين نبايد با بيتفاوتي نسبت به زندگي بينهايت انسان، شعار «دم را غنيمت شمار» سر داد.
خداوند متعال در قرآن کريم انسانها را به دو دسته تقسيم کرده است: بعضي به خوشيهاي زودگذر دنيايي دل بستهاند و آن را ميطلبند و بعضي به فکر آيندة طولاني و ابدي هستند. خداوند متعال بر اساس حکمتش به هر ميزان بخواهد، خوشيِ دستة اول را تأمين ميکند. روشن است که اگر کسي به دنبال دنيا و اهداف زودگذر دنيايي باشد، اينگونه نيست که لزوماً به همة خواستههاي دنيايياش دست یابد؛ زيرا در دنيا تزاحم و محدوديت وجود دارد. نتيجة خوشگذرانيهاي دستة اول درنهايت، سقوط در آتش جهنم با نهايت سرافکندگي و شرمساري است. در مقابل، برخي ديگر اهداف درازمدت و ابدي را برميگزينند. اين دسته، به دو شرط به نتيجه ميرسند:
الف) در پيمودن راه و هدفِ بينهايتي که انتخاب کردهاند، سستي نکنند و براي دستيابي به اين هدف والا تلاش کنند. بنابراين صِرف انتخاب هدفِ درست، کافي نيست.
ب) افزون بر تلاش و کوشش بدني، در دل ايمان داشته و تسليم خداوند متعال باشند تا رفتارهاي شايسته نيز بر اساس چنين ايماني شکل بگيرد.
خداوند سرانجام اين دو گروه را مشخص کرده است. سرنوشت دنياپرستان، عذاب ابدي، سرشکستگي، غموغصه ابدي، شرمساري، خجالتزدگي و افسردگي بيدرمان است. در مقابل، سرنوشت اهل آخرت آن است که خداوند از آنها تشکر ميکند: «مَنْ کانَ يُريدُ الْعاجِلَةَ عَجَّلْنا لَهُ فيها ما نَشاءُ لِمَنْ نُريدُ ثُمَّ جَعَلْنا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاها مَذْمُوماً مَدْحُوراً وَمَنْ أَرادَ الْآخِرَةَ وَسَعى لَها سَعْيَها وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعْيُهُمْ مَشْکُوراً کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَهَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً» (اسراء: 18-20)؛ هر کس خواهان [دنياى] زودگذر است، به زودى هرکه را خواهيم [نصيبى] از آن مىدهيم. آنگاه جهنم را که در آن خوار و رانده داخل خواهد شد، براى او مقرر مىداريم. و هرکس خواهان آخرت است و نهايت کوشش را براى آن بکند و مؤمن باشد، آنانند که تلاش آنها مورد حقشناسى واقع خواهد شد. هر دو [دستۀ] اينان و آنان را از عطاى پروردگارت مدد مىبخشيم و عطاى پروردگارت [از کسى] منع نشده است.
هرچند ما نميتوانيم درست معناي تعبير زيباي قرآني «کانَ سَعْيُهُمْ مَشْکُوراً» را درک کنيم، اما ميدانيم خداوند نسبتبه چنين بندهاي از آنچه شايستة خدايي و کرم بينهايتش هست، مضايقه نميکند؛ آنگونه که در حديثي قدسي آمده است اگر انسان بندة خدا باشد و او را اطاعت کند، او را نمايندة خود ميکند (حر عاملی، 1380، ص۷۰۹؛ حافظ برسى، 1422ق، ص۱۰۴). بهگونهایکه ميتواند کارهاي خدايي کند، همانطور که انبيا و اولياي الهي با اذن الهي اينگونه کارها را انجام ميدادند.
ارزش اهداف مقدمهاي
با توضيحات پيشين روشن شد که براي ارزشيابي يک کار، ابتدا بايد هدف از انجام دادن آن کار را مشخص کرد. اگر هدف از فعاليتهاي سياسي، سرافرازي در مقابل ديگر کشورها باشد، ديگر تفاوتي بين حکومت اسلامي و غيراسلامي باقي نميماند. با اين هدف، ميان جانباختههاي دو طرف جنگ نيز تفاوتي نیست و هرکدام از دو طرف، براي جانباختههاي خود ارزش قائل ميشوند. اگر هدف از جنگ، صرفاً حفظ ميهن و آب و خاک باشد، منطقي براي بد دانستن جنگ از سوي طرف مقابل وجود نخواهد داشت؛ زيرا طرف مقابل نيز با همين هدف ميجنگد.
امام خميني جنگ ما را جنگ اسلام و کفر معرفي کردند (موسوي خميني، 1389، ج21، ص68ـ69). دشمنان اسلام و مسلمين به دنبال آن هستند که دين را از بين ببرند و برخي از آنها قسم ياد ميکنند که خيرخواه هستند؛ اما آنها دروغ ميگويند؛ چنانکه خداوند متعال ميفرمايد: «والَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَکُفْراً وَتَفْريقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنينَ وَإِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلاَّ الْحُسْنى وَاللهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ» (توبه: 107)؛ و آنهايى که مسجدى اختيار کردند که مايه زيان و کفر و پراکندگى ميان مؤمنان است، و [نيز] کمينگاهى است براى کسى که قبلاً با خدا و پيامبر او به جنگ برخاسته بود، و سخت سوگند ياد مىکنند که جز نيکى قصدى نداشتيم؛ و[لى] خدا گواهى مىدهد که آنان قطعاً دروغگو هستند.
دشمنان دين براي فريب دادن مسلمانان، سخناني را بر زبان ميرانند که به آنها اعتقادي ندارند:
«هُمْ لِلْکُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمانِ يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ في قُلُوبِهِمْ وَاللهُ أَعْلَمُ بِما يَکْتُمُون» (آلعمران: 167)؛ آن روز، آنان به کفر نزديکتر بودند تا به ايمان. به زبانِ خويش چيزى مىگفتند که در دلهايشان نبود و خدا به آنچه مىنهفتند، داناتر است.
بنابراين در فعاليتهاي سياسي نيز نبايد تنها به اهداف دنيوی توجه کرد؛ بلکه بايد اهداف دنيوي را مقدمة دستيابي به هدف اصلي و نهايي دانست.
ارزش اخلاقي تنها در صورتي مطرح ميشود که حسن فعلي و حسن فاعلي، با هم مورد توجه قرار گيرد. براي مشرف شدن به حج، مقدماتي لازم است. انجام دادن اين مقدمات در صورتي ثواب دارد که افزون بر حسن فعلي، حسن فاعلي نيز داشته باشد؛ يعني براي به جا آوردن حج با نيت قرب الهي صورت پذيرد. پس اگر ولي امر مسلمين در زماني رفتن به حج را مصلحت ندانست و ممنوع اعلام کرد، نبايد به حج مشرف شد و تشرف به حج در چنين شرايطي ارزش اخلاقي ندارد؛ زيرا حسن فعلي ندارد و بايد از ولي امر اطاعت کرد. همچنين بايد رفتارهايي که حسن فعلي دارند را با نيت الهي تا دستيابي به نتيجه دنبال کرد؛ وگرنه ارزش اخلاقي نخواهند داشت و ثوابي به آنها تعلق نميگيرد.
راهکارهاي رفع تزاحم در مصلحتها
گاهي بين مصالح و آثار کار اخلاقي عمومي (که صرفنظر از مسائل سياسي انجام ميشود) و فعاليتهاي سياسي (که بهخاطر منافع جامعه صورت ميپذيرد) تزاحم پيش ميآيد؛ براي مثال يکي از ارزشهايي که حکومت اسلامي بايد در جامعه رعايت کند، اين است که زمينة رفاه در زندگي مردم را فراهم سازد و سياستهايي به کار گيرد که نيازهاي طبيعي مردم تأمين شود و دستشان به طرف ديگران دراز نشود. غذا دادن به فقرا از همان اول در مکتب اخلاقي اسلام مطرح بوده است. به اطعام فقرا و مساکين دستور داده شده است و کساني که نسبتبه آن بياعتنا هستند، نکوهش شدهاند (برای نمونه، ر.ک: حاقه: 34؛ فجر: 18؛ ماعون: 3؛ انسان: 8).
هدف نهايي آن است که جامعه بهگونهاي باشد که بيشترين مردم بتوانند به قرب خدا برسند و سعادت ابدي را کسب کنند. مقدمة دستيابي به اين هدف نهايي آن است که زندگي مادي آنها نيز تأمين شود. پرداختن به اين مقدمة لازم، به اندازهاي که در رسيدن به هدف نهايي تأثير داشته، و به همان نيت انجام شده باشد، ارزش اخلاقي پيدا ميکند.
حال اگر بين اهداف مقدمهاي و هدف نهايي تزاحم رخ دهد، چه بايد کرد؟ ممکن است کسي براي تشرف به حج لازم باشد هزينة بالايي را به آن اختصاص دهد يا براي مدتي، شغل خود را تعطيل کند. بههرحال ضرر اقتصادي به او وارد، و منافع مادي او در ظاهر کم ميشود. اين ضرر مادي براي به دست آوردن منفعتي معنوي، طبيعي است. حال ممکن است کسي براي دستيابي به عزت اقتصادي يا وارد نشدن ضربة اقتصادي به کشور، تشرف به حج را ممنوع اعلام کند. در چنين موردي از سویی مصلحت اقتصادي در آن است که مردم به دليل هزينههاي بالا به مکه نروند تا ثروتشان براي مردم و جامعه باقي بماند و از سوي ديگر، واجب شرعي و مصلحت ديني آن است که با به جا آوردن حج، به خداوند متعال تقرب یابد. چنين تزاحمهايي غالباً رخ ميدهد و چهبسا يکي از انگيزههاي طرح مسئلة رابطة اخلاق و سياست بررسي همين موارد بوده است. با بهکارگيري برخي معيارهاي کلي ميتوان وظيفه را در موارد تزاحم تشخيص داد:
تقدم مصالح اخروي بر مصالح دنيوي
اگر مصلحتي که بر کاری مترتب ميشود، فقط در چارچوب منافع دنيا باشد و براي آخرت هيچ نفعي نداشته باشد، بايد مصالح معنوي و ثواب اخروي را مقدم داشت؛ زيرا با محاسبهاي ساده ميتوان دريافت که منافع متناهي، هر قدر هم زياد باشد، در مقابل منافع نامتناهي قابل مقايسه نيست و تقريباً هيچ است. بنابراين براي دستيابي به ثواب اخروي و مصالح معنوي نامتناهي بايد از منافع مادي، ثروتها و لذتهاي دنيايي کم کرد.
تقدم اهم بر مهم
محاسبة سود و زيان در همة موارد تزاحم به اين سادگي نيست؛ برای نمونه گاهي بين منفعت مادي يک گروه و مصلحت معنوي گروهي ديگر تزاحم ايجاد ميشود. روشن است که بر اساس قاعدهاي کلي بايد مصلحت مهمتر را ترجيح داد و اگر دو ضرر مادي در ميان باشد، بايد به ضرر کمتر تن داد؛ اما محاسبه اهم و مهم در تزاحم ضررهاي مادي و ضررهاي معنوي، دشوار است؛ مانند اين مسئله که هنگام جنگ يا بهمنظور دفاع از حرم ائمه، درس خواندن براي طلاب علوم ديني و حضور در عرصة رفع شبهات ديني در جبهة فرهنگي اهميت بيشتر دارد يا مشارکت در خط مقدم جبهه؟ در اين مثال، حضور در عرصة پاسخگويي به شبهات ديني و شرکت در خط مقدم جبهة جنگ نظامي، هر دو منفعت معنوي دارد و پس از قبول لزوم گذشتن از منافع مادي براي دستيابي به منافع معنوي، باید بين دو منفعت معنوي، يکي را انتخاب کرد.
قاعدة «لزوم تقديم اهم بر مهم»، بديهي عقلي است و استثنا ندارد؛ اما تشخيص اهم و مهم، بهويژه هنگام تزاحم مصالح معنوي، بسيار اهميت دارد. برخي افراد متخصص ميتوانند با استفاده از منابع اصلي و معيارهايي مانند احکام عقلي واضح و محکمات قرآن و سنت، اهم و مهم را تشخيص دهند؛ اما براي تشخيص وظيفه در چنين شرايطي، براي افراد غيرمتخصص نيز روش عقلاييِ مسلم وجود دارد:
ضرورت رجوع به متخصص
هيچ عاقلي در اين قاعده ترديد ندارد که در کارهاي تخصصي، غيرمتخصص بايد به متخصص مراجعه کند. اين قاعده نيازمند يادگيري نيست و عقلا در همة جوامع بر همين اساس عمل ميکنند؛ کسي که مريض ميشود براي درمان به پزشک مراجعه ميکند و اگر پزشکان در شيوة درمان يک بيماري با يکديگر اختلافنظر داشتند، بايد به متخصص مراجعه کرده، بر اساس دستور پزشکي که حاذقتر است عمل کند. در اين صورت اگر کسي به پزشک غيرمتخصص يا پزشک متخصص غيرحاذق مراجعه، و ضرر کند، سرزنش ميشود. البته ممکن است پزشک متخصص يا حاذقتر نيز اشتباه کند؛ اما انسان بايد به وظيفة عقلايياش عمل کند.
ولي فقيه؛ مرجع شناخت حسن فعلي در مسائل سياسي
براي شناخت اهم و مهم در مسائل سياسي نيز بايد ابتدا حسن فعلي فعاليتهاي مربوطه را از نظر دين تشخيص داد. اين مسئله در سياست جاري کشور بسيار کاربردي است؛ مانند آنکه مصلحت سياسي کشور در مذاکرۀ با امریکاست يا در قطع مذاکره؟ بايد به سازش تن داد يا راه چالش را برگزيد؟ بسياري از متخصصان سياسي و به اصطلاح، برخي درسخواندههاي اين رشته، باور کردهاند که مقاومت و مبارزه با امریکا فايدهاي ندارد و راهحل مشکلات را سازش ميدانند؛ هرچند از ترس افکار عمومي جرئت بيان آن را ندارند و البته گاه برخي به صراحت سخن از کفايت جنگ با امریکا به ميان ميآورند! اين در حالي است که امام خميني بيش از چهل سال پيش، با نور الهي (كليني، 1329ق، ج1، ص541؛ صدوق، 1378ق، ج2، ص200) چنين روزهايي را پيش روي خود ميديد و دربارۀ کينهتوزي دشمنان اسلام و پرهيز از سازش با ظالمان هشدار ميداد (موسوي خميني، 1389، ج18، ص500). بهراستي بين دو نظر پيشگفته، کدام را بايد مقدم کرد و پذيرفت؟ پاسخ آن است که اگر هدف از فعاليتهاي سياسي فقط منافع دنيوي باشد، ديدگاه همان متخصصان سياست مقدم است و اگر متخصصان سياست نيز اختلافنظر داشتند، ميبايست به حاذقترين آنها مراجعه کرد؛ اما هدف، تنها دستيابي به منافع مادي نيست؛ بلکه مردم براي اسلام انقلاب کردند. افزون بر اينکه سعادت دنيوي مردم هم در گرو اسلام است. ازاينرو بايد به کسي مراجعه کرد که در هرچه به اين هدف اصلي مربوط ميشود، از ديگران حاذقتر باشد. چنين شخصي افزون بر حاذقتر بودن در حوزة فقه سياسي و اجتماعي، ميبايست داراي تجربة سياسي موفق نيز باشد؛ کسي که يا خطايي از او سر نزده يا خطايش اندک و جزئي بوده است. با مراجعه به چنين شخصي است که حتي بر فرض رخ دادن اشتباه در تشخيصِ او، معذور هستيم؛ زيرا به متخصصترين شخص مراجعه کرده و از رهنمودهاي او بهره بردهايم. اين شخص، همان ولي امر است که دستکم در سه جهت نسبت به ديگران بايد برتري داشته باشد: اول آنکه در حوزة فقه، احکام سياسي و اجتماعي اسلام را بهتر از ديگران بداند؛ دوم آنکه در تشخيص موارد مصلحت، شناختن دشمن و دوست و راههايي که ميتواند انسان را به اهدافش نزديکتر کند، بصيرتر و تيزبينتر از ديگران باشد؛ سوم آنکه تقوا داشته باشد و راه خطا نرود (ر.ك. مصباح يزدي، 1396، ص205ـ206).
خداوند متعال را براي نعمت بزرگ ولايت فقيه شکر ميکنيم و از او دوام توفيق اطاعت از آن شخصيت والامرتبه را ميطلبيم.
- حر عاملی، محمد بن حسن (1380). الجواهر السنیة فی الأحادیث القدسیه. چ سوم. تهران: دهقان.
- صدوق، محمد بن علی (1378ق). عیون أخبار الرضا. تحقیق و تصحیح مهدی لاجوردی. تهران: جهان.
- کلینی، محمد بن یعقوب (1329ق). الکافی. قم: دار الحدیث.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1396). حکیمانهترین حکومت: کاوشی در نظریة ولایت فقیه. تحقیق و نگارش قاسم شباننیا. چ سوم. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- موسوی خمینی، سیدروحالله (1389). صحیفة امام. چ پنجم. تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.