ارکان سه گانه سیاست
Article data in English (انگلیسی)
ارکان سهگانة سياست*
آيتالله علامه محمدتقي مصباح يزدي
چکیده
این مقاله در پی ارائه تحلیلی از ارکان سهگانه سیاست است. دستيابي به نتيجة مطلوب در عرصة سياست و مديريت صحيح جامعه، در گرو سه رکن اساسی است: 1. وجود قوانين و دستورالعملهايي که مرزهاي رفتارهاي اجتماعي را مشخص؛ بايد و نبايدها را بهگونهاي تنظيم کند که مصالح جامعه (اعم از مصالح دنيوي و اخروي) را تأمين نماید. 2. افرادی مسئوليت اجراي این قوانین را به عهده گيرند. 3. مردم نیز با اطاعت از قوانين و دستورالعملهاي مزبور، برای تحقق اهداف جامعه، در مديريت جامعه نقش ايفا کنند. این مقاله به تفصیل به شرایط و ضوابط تدوین قوانین؛ شرایط و ضوابط مجریان قوانین و دستورالعملها و نقش مردم در پذیرش و عمل به قوانین و نیز راهکارهاي ايدئال الهي براي عناصر سهگانة سياست پرداخته است.
کلیدواژهها: ارکان سیاست، پویایی اسلام، مجریان قوانین، مردم، مصالح جامعه.
رکن اول سياست
اولين رکن، قوانين و دستورالعملهايي است که مردم بتوانند با عمل به آنها به سعادت برسند و مصالحشان تأمين شود. قوانين ايدئال، قوانيني است که خداوند متعال وضع کرده است؛ زيرا او بيش از همه به مصالح واقعي مردم آگاه است و در قانونگذاري و اجراي قوانين نفعي نميبرد. به همين دليل است که با اجراي قوانين الهي ميتوان به همة مصالح واقعي انسانها دست يافت؛ خواه زودگذر باشد يا درازمدت، مادي باشد يا معنوي، دنيوي باشد يا اخروي. همچنين اگر بين برخي مصالح، تزاحمي وجود داشته باشد، او با آگاهي مطلقش، مصالح برتر را ملاک قرار داده، قوانين را بر همين اساس وضع ميکند. پس بهترين قانون، قانون الهي است.
نياز به قوانين متغير در کنار قوانين ثابت
قوانين اجتماعي و دستورالعملهايي که جامعه به آنها احتياج دارد، مجموعهاي محدود نيست که بتوان با يک بار تعيين کردن، براي هميشه به آنها عمل کرد. مصالح اجتماعي همواره در حال تغيير شکل است. نمونههايي از تفاوت شرايط زندگي اجتماعي را در زندگي کوتاه خود مشاهده کردهايم. با پيشرفت علوم و اختراع ابزارهاي جديد يا از دست رفتن برخي امکانات، شرايط تغيير کرده و لازم است قوانين جديدي متناسب با شرايط وضع شود.
مدير جامعه در صورتي ميتواند مصالح جامعه را بهصورت کامل رعايت کند که با تغيير شرايط و مصالح، دستورالعملهاي متناسب با آنها را صادر کند؛ براي مثال در زمان قديم، خودرو وجود نداشت و رفتوآمدها بهصورت پياده يا به وسيلة حيوانات انجام ميشد. به همين دليل در آن زمان سخن از جادههاي عريض و قوانين راهنمايي و رانندگي اصلاً معنا نداشت؛ اما کمکم توليد خودرو شرايط جديدي را به وجود آورد که در زندگي مردم، بسيار تأثير گذاشت؛ چراکه براي احداث خيابان و تعريض آنها ميبايست برخي خانهها تخريب، و قوانينی براي راهنمايي و رانندگي وضع شود؛ در غير اين صورت، مصالح جامعه تأمين نخواهد شد.
به وجود آمدن شرايط جديد در اين زمان مستلزم وضع قوانين مربوطه در همين زمان است و حتي اگر 1400 سال پيش، کسي با آگاهي از شرايط امروز قوانيني وضع ميکرد، کاری لغو به حساب ميآمد و خواندن آنها براي مردم گذشته فايدهاي نميداشت.
واضعان قوانين متغير
در مسائل سياسي، اموري مانند روابط بينالملل، جنگ و صلحها، دوستي و دشمنيها و مقررات تجارت همواره در حال تغيير است و نبايد توقع داشت که خداوند هر روز بهصورت مستقيم احکامي را براي اينگونه مسائلِ متغيرْ وضع کند. بنابراين بايد از حالت ايدئال قانونگذاري (وضع قانون توسط خداوند بهصورت مستقيم) صرفنظر کرده، به مرتبة نازلتري که خداوند متعال تعيين فرموده است، بسنده کرد.
پيامبران، ازجمله پيامبر گرامي اسلام، دستورهاي الهي را به انسان ميرسانند و انسان بايد از آنها اطاعت کند؛ همچنانکه اطاعت از ائمه نیز لازم است؛ امامان معصومي که يکي پس از ديگري بر اساس مصالحي که بسياري از آنها را نميدانيم، از سوي خداوند تعيين شدهاند. خداوند متعال در قرآن کريم ميفرمايد: «یا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْکُم (نساء: 59؛ ر.ک. مائده: 92؛ نور: 54 و 56؛ محمد: 33؛ تغابن: 12)؛ اى کسانى که ايمان آوردهايد! خدا را اطاعت کنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت کنيد.
در مکان و زمان غيبت معصوم که به ايشان دسترسي نداريم، تکليف آن است که در مقام وضع مقررات، پيرو کسي باشيم که در تأمين مصالح، شبيهترين شخص به ايشان باشد. بنابراين بايد از کسي اطاعت کرد که در شناخت مصالح جامعه و دوست و دشمنها نزديکترين افراد به درک امام، و تقوا و عدالتش به عصمت امام نزديکتر باشد. اين نکته، روح کلي حاکم بر مسئلة ولايت فقيه است.
رکن دوم سياست
پس از بحث دربارۀ قانون و شرايط قانونگذار در ميان ارکان سهگانة سياست (قانون، مجري و مردم)، شرايط مجري قانون را بررسي ميکنيم.
شرايط مجري قانون از نظر اسلام
بهترين گزينه براي اجراي قانون، کسي است که اولاً قانون را خوب بشناسد و هيچگاه از آن غفلت نکند، ثانياً، موضوعات ـ بهويژه عناوين ثانويه ـ را بهخوبي بشناسد و قدرت تشخيص تطبيق قوانين بر موارد را داشته باشد و ثالثاً، تحت تأثير منفعتطلبي خود و اطرافيانش نباشد. اين مسئله دربارۀ خداوند اصلاً فرض ندارد؛ زيرا او به هيچکس نيازي ندارد و احتمال اينکه بخواهد منفعت خودش را بر منفعت مردم مقدم بدارد، بيمعناست. اين در حالي است که دربارۀ انسانهاي غيرمعصوم چنين ضمانتي وجود ندارد. بنابراين مجري قانون نیز بايد کسي باشد که بيشترين شباهت را به معصوم داشته باشد و آنقدر در مهار نفس و مخالفت با خواستههاي نفساني تمرين کرده و بر خود تسلط یافته باشد که در هيچ حالي مصالح جامعه را فداي منفعت شخصي خودش نکند.
همانگونه که باید هنگام انتخاب مرجع تقليد جامع شرايط تحقيق کرد، براي تشخيص حاکمي که شبيهترين فرد به معصوم باشد نيز بايد تحقيق و بررسي صورت پذيرد و اصلح بودن او به لحاظ علم، تقوا و درک مصالح اجتماعي و سياسي احراز شود.
تکليف انتخاب شبيهترين فرد به معصوم
اکنون اين سؤال مطرح ميشود که اگر مردم دربارۀ اصلح تحقيق کرده، مصداق آن را شناختند و قدرت حکومت را در اختيار او (بهعنوان مجري قانون) قرار دادند، ولي پس از مدتي معلوم شد که اشتباه کردهاند يا فردي که در زمان برگزيده شدن شايستهترين فرد بوده، شايستگي خود را از دست داده است، چه بايد کرد؟ اين دو احتمال دربارۀ افراد غيرمعصوم وجود دارد. قرآن کريم در عين آنکه بلعم باعور را در مقامي شبيه مقام پيامبران معرفي کرده، به اين نکته اشاره ميکند که اين شخصيت آنقدر تنزل کرد که مانند سگ شد: «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوين وَلَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ يَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ کَذَّبُوا بِآياتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُون» (اعراف: 175ـ176)؛ و خبر آنکس را که آيات خود را به او داده بوديم براى آنان بخوان که از آن عارى گشت. آنگاه شيطان، او را دنبال کرد و از گمراهان شد و اگر مىخواستيم، قدر او را به وسيله آن [آيات] بالا مىبرديم؛ اما او به زمين [دنيا] گراييد و از هواى نَفْس خود پيروى کرد. ازاينرو داستانش چون داستان سگ است [که] اگر بر آن حملهور شوى، زبان از کام برآورد و اگر آن را رها کنى [باز هم] زبان از کام برآوَرَد. اين، مَثَل آن گروهى است که آيات ما را تکذيب کردند. پس اين داستان را [براى آنان] حکايت کن. شايد که آنان بينديشند.
بلعم باعور به مقامي رسيده بود که دعاهايش مستجاب ميشد و مردم از شهرهاي گوناگون نزد او ميآمدند و درخواست دعا ميکردند؛ اما با پيروي از هواي نفس از مقام والاي خود تنزل کرد و در مرتبه، مانند سگ شد. اينگونه تنزل مراتب در غيرمعصومان محال نيست. البته اگر خود خداوند متعال کسي را براي مقامي تعيين کند، ديگر احتمال انحراف و خطا وجود ندارد و چنين شخصي، خوشعاقبت خواهد بود؛ همچنانکه براي بنياسرائيل، طالوت را تعيين کرد (ر.ک. بقره: 247) و او هم تا پايان، سختيها و مشکلات را تحمل نمود. او براي بنياسرائيل خدمات فراوان و بزرگي انجام داد و آنها را از دوران قضاوت و داوري به دوران پادشاهي منتقل کرد. همين سخن دربارۀ کسي که از سوي پيامبر با وحي الهي معرفي ميشود نيز درست است و اطمينان داريم که چنين شخصي راه انحراف نميرود؛ زيرا شايستگي او از سوي خداوند متعال به پيامبر وحي ميشود؛ همچنانکه اگر امام معصوم نيز صلاحيت کسي را بهطور مطلق تأييد کند، چنين شخصي قابل اعتماد خواهد بود. بنابراين دليلي وجود ندارد که به غير از کساني که نام برده شد، بهطور مطلق اعتماد کرده، خاطر جمع باشيم که تا آخر دقيقاً بر اساس اسلام عمل میکند.
البته با معاشرت و تجربة بيشتر ميتوان درجة اعتماد به يک شخص را بر اساس شواهدي بالا برد؛ اما نميتوان قاطعانه به اين نتيجه دست يافت که چنين شخصي هميشه در مسير صحيح باقي خواهد ماند. بنابراين بايد به دنبال کسي باشيم که به چنين شخص قابل اعتمادي نزديکتر است.
منظور از تحقيق و بررسي براي تشخيص اصلح و شبيهترين فرد به امام معصوم آن است که انسان تا آنجا که ممکن است تلاش کند چنين شخصي را بيابد؛ اما اگر تشخيص نادرست بود، معذور است؛ زيرا راه ديگري وجود نداشته است. انسان هرکس را شايستهترين فرد و شبيهترين انسانها به معصوم بداند، باز هم بر اساس حال گذشته و فعلياش قضاوت کرده است؛ اما نميتواند آينده را احراز کند و نميداند در آينده چه اتفاقهايي رخ خواهد داد. بنابراين اگر تکليف خود را براي يافتن اصلح به کار گيرد، نسبت به آيندة او معذور است.
رکن سوم سياست
سومين رکن سياست، مردم است. ممکن است بهرغم وجود قانون الهي و دستور مجري قانون الهي، مردم نخواهند قوانين و دستورالعملها را رعايت کنند. نظامهاي بشري در چنين شرايطي به بنبست ميرسند. اين مسئله بسيار رخ داده است که مردم نخواستهاند به قانوني صددرصد معتبر عمل کنند. مردم با تعداد بسياري از پيامبران الهي که براي هدايت آنها آمدند، چگونه رفتار کردند؟ گاه از پيامبري (حضرت صالح) درخواست کردهاند که شتري زنده را از دل کوه بيرون آورد تا به آن پيامبر ايمان بياورند و هنگاميکه به امر خداوند متعال، چنين معجزهاي رخ داد، آن را پِي کردند! (ر.ک. اعراف: 73ـ79؛ شعراء: 141ـ158؛ شمس: 11ـ15). گاه نیز پيامبري مانند حضرت هود را سفيه و دروغگو خواندند؛ درحاليکه ايشان براي تأمين مصالح مردم، آنها را به عبادت خداوند يکتا فرا ميخواند: «وَإِلى عادٍ أَخاهُمْ هُوداً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَکُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ أَ فَلا تَتَّقُونَ قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراکَ في سَفاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّکَ مِنَ الْکاذِبينَ» (اعراف: 65ـ66)؛ و به سوى عاد، برادرشان هود را [فرستاديم]. گفت: اى قوم من! خدا را بپرستيد که براى شما معبودى جز او نيست. پس آيا پرهيزگارى نمىکنيد؟ سرانِ قومش، که کافر بودند، گفتند: در حقيقت ما تو را در [نوعى] سفاهت مىبينيم و جداً تو را از دروغگويان مىپنداريم.
تا زمانيکه مخالفتهاي مردم مربوط به خود شخص باشد، خداوند مدارا کرده و بازخواست و کيفر متناسب را براي آخرت ميگذارد؛ اما اگر رفتار نادرست مردم مانع هدايت ديگران شود و کار به جايي برسد که ديگر نميتوان حق و باطل را از هم تشخيص داد، خداوند عذابي نازل کرده، حق و باطل را از هم جدا ميکند. نمونههايي از کساني که تحت تأثير بستگان و اطرافيان خود قرار گرفته و در اثر مشتبه شدن حق و باطل، از مسير حق منحرف شدهاند را در زندگي کوتاه خود مشاهده کردهايم. حال اگر کار به جايي رسيد که مسير حق و باطل براي همة افراد يک جامعه مشتبه شود، خداوند متعال با نازل کردن عذاب، مسير حق را روشن ميکند. عذابهايي که براي برخي اقوام پيشين نازل شده، به همين دليل بوده است. آنها از روي آگاهي و عمد مرتکب گناه شدند و راه هدايت را بر ديگران بستند.
پيامبران الهي براي اتمام حجت مبعوث شدند تا مردم نتوانند بگويند نتوانستیم راه درست را تشخيص دهيم: «إنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْکَ کَما أَوْحَيْنا إِلى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنا إِلى إِبْراهيمَ وَإِسْماعيلَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْباطِ وَعيسى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهارُونَ وَسُلَيْمانَ وَآتَيْنا داوُدَ زَبُوراً وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْکَ وَکَلَّمَ اللهُ مُوسى تَکْليماً رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَمُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللهُ عَزيزاً حَکيما» (نساء: 63ـ65)؛ ما همچنانکه به نوح و پيامبران بعد از او وحى کرديم، به تو [نيز] وحى کرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايوب و يونس و هارون و سليمان [نيز] وحى نموديم و به داوود، زبور بخشيديم. و پيامبرانى [را فرستاديم] که در حقيقت [ماجراى] آنان را قبلاً بر تو حکايت نموديم و پيامبرانى [را نيز برانگيختهايم] که [سرگذشتِ] ايشان را بر تو بازگو نکردهايم. و خدا با موسى آشکارا سخن گفت. پيامبرانى که بشارتگر و هشداردهنده بودند تا براى مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجتى نباشد و خدا توانا و حکيم است.
درعينحال بسياري از انسانها راه گمراهي را انتخاب ميکنند. به دنبال اين گمراهي فسادها و گرفتاريهايي ظاهر ميشود که عذابهاي خداست: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (روم: 41)؛ به سبب آنچه دستهاى مردم فراهم آورده، فساد در خشکى و دريا نمودار شده است تا [سزاىِ] بعضى از آنچه را که کردهاند، به آنان بچشاند. باشد که بازگردند.
در همين دنيا براي انسان گرفتاريهايي به وجود ميآيد که نتيجة رفتار اوست تا شايد ميان آنها کساني باشند که از گرفتاريها درس گرفته و در مدت زمان باقيمانده از عمرشان، از کارهاي بد خود دست بردارند. اين در حالي است که نظامهاي بشري در چنين شرايطي به بنبست رسيده و به زور متوسل شده، همه را از بين ميبرند. آنقدر معصومان براي هدايت مردم، سختي را تحمل کردند تا آنکه آخرين معصوم غايب شد. کساني که نسبت به قوانين و فرمانروايي الهي ناسپاسي کنند و از روي علم و عمد در مقابل خداوند متعال بايستند، در همين دنيا هم مجازات خواهند شد.
پويايي اسلام در عناصر سهگانة سياست
طبق آنچه تاکنون بيان شد، براي تأمين مصالح جامعه بايد به قانون الهي تکيه کرد؛ خواه خداوند متعال مستقيماً بيان، يا چارچوبي براي بيان آنها تعيين کرده باشد. همچنين مجري قانون يا توسط خداوند متعال معين ميشود يا با توجه به ويژگيهايي که خداوند متعال تعيين کرده است، بهعنوان نيابت عامه تشخيص داده شده و بهعنوان کسي که شايستگي اجراي قانون الهي را دارد، معرفي ميشود.
اگر در تشخيص مجري قانون اشتباه رخ داد يا پس از مدتي معلوم شد کسي که بيشترين رأي را به دست آورده و زمام جان و مال افراد را به دست گرفته است، ديگر قابل اعتماد نيست، چه بايد کرد؟ قيام عمومي عليه چنين شخصي نيازمند فرمانده و حاکم است. اگر خود حاکم و فرمانده خائن شود، چه بايد کرد؟ از منظر اسلام در اينگونه موارد هم راه چاره وجود دارد؛ همان راهي که مقام معظم رهبري در جلسه با جمعي از دانشجويان مطرح کرده و فرمودند: «من تشکلهايي را ميگويم که تحت هر نامي، معتقد به انقلابند، معتقد به دينند، معتقد به نظام اسلامياند، معتقد به اين مبارزة عظيماند؛ تحت هر نامي که هستند، فرق نميکند. خطابم به آنهاست. ...»
توصية بعدي، تلاش جدي و همهجانبه براي غلبه دادن گفتمان انقلاب در دانشگاه: نگوييد در دانشگاه ديگر نميشود کاري کرد. شنفتم اين را که بعضيها ميگويند که «آقا، ديگر در دانشگاه نميشود کاري کرد». نه آقا، در دانشگاه خيلي ميشود کار کرد. اتفاقاً در دانشگاه بايد کار کرد. چه کسي بايد در دانشگاه کار بکند؟ شما. شما تشکلها هستيد که در دانشگاه بايد کار بکنيد. البته خطاب بنده در غير از اين جلسه به همه است. من به همة آن هستههاي فکري و عمليِ جهادي، فکري، فرهنگي در سرتاسر کشور مرتباً ميگويم: «هرکدام کار کنيد؛ مستقل و به قول ميدان جنگ، آتشبهاختيار». البته در جنگ، قرارگاه مرکزي وجود دارد که دستور ميدهد؛ اما اگر چنانچه رابطة قرارگاه قطع شد يا قرارگاه عيبي پيدا کرد، اينجا فرمانده دستورِ آتشبهاختيار ميدهد. خب شما افسرهاي جنگ نرميد (قرار شد شما افسران جوان جنگ نرم باشيد). آنجايي که احساس ميکنيد دستگاه مرکزي، اختلالي دارد و نميتواند درست مديريت کند، آنجا آتشبهاختياريد؛ يعني بايد خودتان تصميم بگيريد، فکر کنيد، پيدا کنيد، حرکت کنيد، اقدام کنيد (ديدار رهبر معظم انقلاب با جمعی از دانشجویان، 17/03/1396).
اصطلاح نظاميِ «آتشبهاختيار» بدين معناست که در شرايطي معين، هرکسي بايد تشخيص دهد وظيفهاش چيست و بر اساس آن عمل کند (براي اطلاع بيشتر، ر.ک. بيانات رهبر معظم انقلاب در خطبههای نماز عید فطر، 05/04/1396).
حال اگر همة مردم نخواستند به قوانين الهي عمل کنند، از دست نظامهاي بشري کاري بر نخواهد آمد و خداوند متعال با نزول عذاب، مسير حق را روشن ميکند تا افرادي که از عذاب در امان ماندهاند، در همين مسير راهشان را ادامه دهند. گاهي برخي افراد از روي ناداني ممکن است بگويند اگر پاداش انجام دادن کاری بهشت، و انجام ندادنِ آن باعث ورود به جهنم باشد و ما نخواسته باشيم بهشت برويم، بايد چه کار کنيم؟! پاسخ آن است که ميتوانند طبق خواستههاي خودشان عمل کنند و البته همة لوازمش را هم بپذيرند. هيچ انسان عاقلي که به عذاب آخرت ايمان داشته باشد، چنين راهي را انتخاب نميکند؛ وگرنه نور ايمانِ او نخستين چيزي است که از او گرفته ميشود (ر.ک. بقره: 17). در اين صورت ديگر نميتوان براي اينگونه افراد کاري کرد؛ هرچند اگر براي ديگران مزاحمتي ايجاد کردند، تا زماني که قدرت در دست مؤمنان است، ميتوانند جلوي مزاحمتشان را بگيرند.
وظيفه در برابر راهکارهاي ايدئال الهي براي عناصر سهگانة سياست
بر اساس آنچه تاکنون دربارۀ ارکان سهگانة سياست بيان شد، روشن ميشود راهي که خداوند در اين حوزه براي ما تعيين کرده، بينظير و ايدئال است. او بهترين مخلوقاتش را براي پستترين، جاهلترين و بدترين مردم مبعوث کرد؛ کسي که در مسير انجام رسالت الهي و تأمين مصالح واقعي مردم، سالها انواع جفاهاي جسمي و روحي را تحمل کرد؛ تا آنجا که فرمود: «مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ» (اربلي، 1381ق، ج2، ص537؛ فيض کاشاني، 1406ق، ج۲، ص۲۳۵)؛ هيچ پيامبري مانند من اذيت نشد. پيامبر اسلام بهترين خدماتي را که يک انسان ميتواند نسبت به انسان ديگري انجام بدهد، نسبت به مردم انجام داد. خداوند نسبت به انسانهاي غيرمعاصر پيامبر نيز کم نگذاشت؛ بلکه براي پس از پيغمبر، کسي را که بهمنزلة نفس ايشان بود، تعيين کرد؛ اما مردم با امامان معصوم دشمني ورزيدند. باز هم خداوند متعال بر آنها عذاب نازل نکرد؛ هرچند برخي عذابها را به سبب رفتارهاي بد انساني به ايشان چشاند (روم: 41).
در مقابل نعمت هدايت و شريعت الهي وظيفه داريم ابتدا اين نعمت را بشناسيم و قدرشناس آن باشيم؛ چراکه خداوند متعال بهترين احکامي را که در طول تاريخ براي انسان در نظر گرفته، بهصورت رايگان در اختيار او قرار داده و پيامبراني را فرستاده است که هيچگاه مزدي از مردم دريافت نکردهاند: «لا أَسْئَلُکُمْ عَلَيْهِ أَجْرا» (انعام: 90؛ هود: 51؛ شوری: 23)؛ من، براى اين [رسالت] پاداشى از شما درخواست نمىکنم. همچنن براي پيامبر اسلام جانشيناني تعيين کرده است که برترين مخلوقات در جهان هستي هستند و در خزانة الهي بهتر از ايشان يافت نميشود. اينک پس از گذشت 1400 سال، ديگر نميتوان گفت که ايشان را نشناختهايم. حقيقت آن است که حتي برخي بتپرستها نيز حقانيت سيدالشهداء را درک ميکنند. آيا نبايد نسبت به اين نعمت بزرگ شکرگزار باشيم؟!
افزون بر اين، از زمان غيبت امام زمان تاکنون کدام شخصيت را مثل امام راحل ميتوان يافت که اينگونه در جهان، افتخارآفريني کند؟ پس از امام نيز خداوند متعال شخصيتي را براي ما ذخيره کرد که در همة ويژگيها شبيهترين فرد به ايشان است و براي مقام رهبري، کسي شايستهتر از ايشان يافت نشده است. خداوند متعال بهگونهاي شرايط را فراهم کرد که بدون صرف هزينه و بدون روي دادن کوچکترين مشکلي، به سادگي جانشين امام مشخص شود. اگر انسان شکرگزار يک نعمت باشد، خداوند متعال نيز بر نعمتش ميافزايد (ر.ک. ابراهيم: 7). نبايد خدايناکرده از اين نعمتهاي الهي، که از بهترين نعمتهايي است که انسانها در طول هزاران سال از آن بهرهمند شدند، غافل شويم و از شکرش غفلت کنيم و به عقوبتش گرفتار شويم.
منابع
اربلي، علي بن عيسي (1381ق). کشف الغمة في معرفة الائمه. تعليق سيدهاشم رسولي محلاتي. تبريز: بنيهاشمي.
فيض کاشاني، ملامحسن (1406ق). الوافي. اصفهان: کتابخانة امام اميرالمؤمنين علي.
- اربلی، علی بن عیسی (1381ق). کشف الغمة فی معرفة الائمه. تعلیق سیدهاشم رسولی محلاتی. تبریز: بنی هاشمی.
- فیض کاشانی، ملامحسن (1406ق). الوافی. اصفهان: کتابخانة امام امیرالمؤمنین علی