حکومت اسلامی و حق ناتوانان و مستضعفان
Article data in English (انگلیسی)
حکومت اسلامي و حق ناتوانان و مستضعفان*
آيتالله علامه محمدتقي مصباح يزدي
چکیده
این گفتار متن قلمیشده علامه مصباح یزدی پیرامون نقش حکومت اسلامی در استیفای حقوق ناتوانان و مستضعفان است. گذشت که دليل ضرورت حکومت در جامعه، لزوم برآورده کردن نيازمنديهايي است که توسط افراد تأمين نميشود و اگر نهادي رسمي که قدرت، بودجه و توان کافي دارد، آن نيازمنديها را تأمين نکند، جامعه رو به ضعف و درنهايت رو به زوال ميرود. البته دربارۀ اموري مانند تعداد و ثابت يا متغير بودن اين نيازمنديها، اختلافنظرهايي بين فيلسوفان سياست وجود دارد. افزون بر اين، بر اساس شرايط متغير جوامع نیز تفاوت ميکند. بهطورکلي تأمين امنيت داخلي (جلوگيري از تجاوزهاي افراد خود جامعه نسبت به همديگر) و تأمين امنيت خارجي (جلوگيري از تجاوز دشمنان خارجي به کشور) از مهمترين وظايف حکومت است. از نظر اسلام آنچه از همه مهمتر است، تأمين نيازمنديهاي معنوي و اخروي است که شامل شناختن حقايق دين و رفع شبهات و مزاحمتهايي است که براي بقا و رشد دين پديد ميآيد. متأسفانه برخي انحرافات و اختلافات جدي صاحبنظران سياست که در طول تاريخ حل نشده، به درون کشورهاي اسلامي نيز راه يافته است و بر افراد مؤثر در سياستگذاري و مديريت جامعه اثر ميگذارد. این مقاله به تفصیل به رسالت حکومت اسلامی در استیفای حقوق ناتوانان میپردازد.
کلیدواژهها: حکومت اسلامی، حق، ناتوانان، مستضعفان، حقوق افراد.
حق افراد ناتوان
از مسائل مطرح دربارۀ تأمين نيازهاي مادي مردم آن است که حقوق مادي عمومي مردم به چه افرادي تعلق دارد؟ آيا مال هر کسي است که در محدودة جغرافيايي خاصي زندگي ميکند؟ آيا به کساني هم تعلق ميگيرد که نميتوانند نيازهاي خود را تأمين کنند؟ يا مال کساني مانند برخي معلولان و بيماران صعبالعلاج هم هست که اصلاً توانايي انجام دادن کار براي کسب درآمد و تأمين نيازمنديهايشان را ندارند؟ آيا اينگونه افراد چنين حقي را دارند که دولت به آنها رسيدگي کرده، نيازمنديهايشان را برطرف کند يا از اين حق بهرهمند نيستند؟
منشأ حق
ممکن است دربارۀ پرسشهاي فوق بهسادگي پاسخ داده شود مقتضاي عواطف انساني آن است که اينگونه افراد حق داشته باشند و بايد به آنها کمک شود؛ اما اين پاسخ، ريشهاي و فلسفي نيست. پاسخ بنيادين به اينگونه پرسشها نيازمند بحث دربارۀ حق و منشأ آن است (برای آگاهی بیشتر دربارة خاستگاه و منشأ حق از منظر مکاتب غربی مانند دیدگاه مکتب حقوق طبیعی و پوزیتيویسم حقوقی و نقد و بررسی آنها و نیز دیدگاه اسلام در این خصوص، ر.ک. مصباح يزدي، 1391، ج1، ص77ـ110؛ 1392، ص۴۱ـ۶۷؛ 1388، ص۴۵ـ۷۰)، بهراستي حق چيست و از کجا به وجود ميآيد؟
1. ارائة خدمات عمومي
بسياري از صاحبنظران، بهخصوص در اين عصر، معتقدند که حق در اثر يک نوع تعامل و دادوستد بين افراد و جامعه حاصل ميشود و کسي حق دارد از امتيازات و کمکهاي دولت استفاده کند که خودش نيز نفعي به جامعه برساند. اگر جامعه به خدماتي نياز داشته باشد و کسي اينگونه نيازها را برطرف کند، نهتنها از ارائة خدمات، خودش هم منافعي ميبرد، براي او حق نيز پيدا ميشود؛ براي نمونه نانوا براي اينکه روزي خودش را تأمين کند، نانوايي ميکند و در هواي گرم جلوي تنور آتش ميايستد؛ ولي بههرحال با کارِ او نياز جامعه برطرف ميشود. به همين دليل در مقابل خدمتي که به جامعه ارائه ميدهد، علاوه بر حقوقي مانند محافظت از جان و مال او در برابر متجاوزان و تأمين امنيت، حقهايي مثل حق بيمه، بهداشت و آموزشوپرورش نيز پيدا ميکند.
طبق اين ديدگاه، حق و تکليف ـ که رابطة تضايف (ر.ک. تهانوى، 1996، ج۱، ص۴۶۷ـ۴۶۸؛ مصباح يزدي، 1391، ج2، ص19ـ20) دارند ـ با هم وضع ميشوند و کسي از حق بهرهمند ميشود که مسئوليتي را بپذيرد و بتواند با انجام دادن مسئوليت، به جامعه خدمت کند. در اين صورت سؤالهاي پيشگفته پاسخ روشني نمييابند. بر اساس اين ديدگاه، دربارۀ کسي که از اول تولد فلج بوده است و هيچ خدمتي نميتواند نسبت به جامعه ارائه بدهد، چه بايد کرد؟ چنين کسي براي تأمين نيازهاي طبيعيِ خود، به ديگران نياز دارد و چهبسا سربار جامعه تلقي شود. آيا اينگونه افراد حقي دارند که ديگران به آنها کمک کنند؟ در صورت پاسخ مثبت به اين سؤال، منشأ حق آنها چيست؟
برخي افراد مقتضاي اين ديدگاه را پذيرفته و بر همين اساس رفتارشان را تنظيم نمودهاند؛ اگرچه آن را صريحاً بيان نکردهاند. نمونة بارز اين افراد، مارکسيستهاي ماترئاليست هستند که پيدايش حق را در گرو ارائة خدمت ميدانند. ازاينرو تلويحاً معتقدند که بايد معلولان و کساني که هيچ نفعي براي جامعه ندارند را هرچه زودتر از بين برد. بر اساس ديدگاه برخي ديگر از مکاتب حقوقي و سياسي، اين ديدگاه پذيرفتني نيست و بايد به اينگونه افراد هم رسيدگي شود؛ هرچند آنها دليل عقلي روشني براي آن ارائه نکردهاند؛ براي نمونه برخي معتقدند ضرورت لذت بردن از زندگي ـ بر اساس مباني مادي ـ از يکسو و هويت جمعي و مشترک داشتن زندگي اجتماعي مستلزم همکاري در انجام کارهاست.
روشن است که بر اساس مباني مکاتب مزبور نميتوان ضرورت کمک به افراد معلول و ناتوان را اثبات کرد؛ بلکه ارائهدهندگان مکاتب بشري چهبسا در دل معتقد باشند که هرچه زودتر بايد از شر اين افراد خلاص شد تا مزاحم ديگران نباشند و وقت و نيروي ديگران را صرف نکنند! مادري را فرض کنيد که فرزندي فلج دارد. روشن است که اين مادر بايد شبانهروز به فکر فرزندش باشد و به کار ديگري نميرسد؛ درحاليکه جامعه نيز به گردن اين مادر حقي دارد که بايد به جامعه ادا شود. به همين دليل است که حق جامعه با نگهداري فرزند فلج ضايع ميشود. چنين مادري ميتوانست بهعنوان معلم، مهندس، پرستار و... خدماتي به جامعه ارائه دهد؛ اما اکنون که گرفتار فرزند مريضش هست، نميتواند براي جامعه فايدة لازم را داشته باشد. بر اساس اين نوع تفکر مادهگرايانه، نهتنها دليلي بر لزوم رسيدگي به ناتوانان وجود ندارد، بلکه در مقابل، طبق مباني اين ديدگاه، بايد زودتر نابود شوند تا ديگران بتوانند وظايف خود را انجام دهند.
2. توافق عمومي
به اعتقاد برخي، حق آن است که همة مردم آن را قبول کنند. اشکال نقضي اين اعتقاد آن است که اگر کسي بگويد اين اعتقاد را قبول ندارم، چگونه ميتوان او را به پذيرش اين مسئله ملزم کرد؟ اين اشکال بر دموکراسي در اصل قانونگذاري نيز وارد است؛ زيرا دليلي منطقي وجود ندارد که وقتي اکثريت مردم (پنجاه درصد بهاضافۀ يک نفر) چيزي را پذيرفتند، همه بايد آن را قبول کنند. بر اساس مباني غيرديني نميتوان به پرسشهاي مطرحشده در طليعة بحث، پاسخ قانعکننده داد.
3. منشأ حق از نگاه اسلام
براي کساني که به دين معتقدند، همين اندازه کافي است که بدانند چيزي مطابق با دستور خداوند متعال و پيامبر است و براي حقError! Bookmark not defined. بودن چيزي، نياز به دليل ديگري نيست. معناي تعبد به احکام شرعي آن است که دستورهاي خداوند متعال، هرچه باشد، بدون ترديد مصلحت دارد و درست است. از منظر اسلام، اگر داوطلبي براي رفع نيازهاي نيازمندان وجود نداشته باشد، اين وظيفه را دولت به عهده ميگيرد و اسلام بخشي از بودجههاي بهدستآمده از زکات و دیگر وجوهات شرعي را به رفع چنين نيازمنديهايي اختصاص ميدهد.
اما کسي که بيدين است، اين پاسخ درونديني را نپذيرفته، با آن قانع نميشود. در صورتي انسان بيدين بر اساس مباني خودش قانع ميشود که براي اين مسئله، از مسائل اساسي فلسفة حقوق (منشأ حق) دليلي عقلاني اقامه شود (برای آگاهی بیشتر دربارة دیدگاه اسلام در این خصوص، ر.ک. مصباح يزدي، 1391، ج1، ص99ـ135؛ 1392، ص۴۴ـ۴۶؛ 1388، ص۵۱ـ۶۹).
رحمت الهي و فراگير بودن امکان تکامل اختياري
دولت اسلامي وظيفه دارد مصالح مردم را تأمين کنند و جلوي مفاسد را بگيرد. مصلحت و مفسدة حقيقي را با شناخت هدف آفرينش انسان ميتوان شناخت. هدف آفرينش انسان اين است که بتواند با اختيار خودش، مراحل تکامل را بپيمايد و به کمال نهايي (قرب خداوند) برسد. بنابراين فراهم کردن مقدمات لازم براي دستيابي افراد به اين هدف، از وظايف دولت اسلامي است. بدينسان بايد براي همة افراد بهصورت يکسان، مقدماتي فراهم شود تا هر فرد بتواند به کمال مطلوب (قرب الهي) دست یابد.
ممکن است فردي فلج باشد، اما ميتواند در دلش به ياد خدا باشد. گاهي ممکن است همين شخص فلج، خواندن و نوشتن ياد بگيرد يا حتي با اشاره مطلبي را براي ديگران اثبات کند. ميتوان افراد ناتوان را به انجام دادن وظايف و تکاليف الهيشان ـ در حدي که برايشان امکان دارد ـ تشويق کرد؛ مثلاً به کسي که توانايي سخن گفتن ندارد، گفته شود که روزي پنج مرتبه دل را متوجه خداوند متعال کند. چنين توجهي موجب کمال او خواهد شد. بنابراين بر اساس هدف آفرينش انسان، همة افراد ـ حتي کساني که ناتوان و معلول هستند ـ حق دارند تکامل يابند. ازاینرو بايد زمينة رشد آنها را فراهم کرد. هدف الهي از آفرينش انسان اين است که زمينة تکامل هر انساني که امکان نوعي تکامل اختياري دارد، فراهم شود؛ زيرا او ميخواهد رحمتش هرچه بيشتر گسترش پيدا کند.
حضرت عيسي از پيغمبراني بود که از خداوند متعال درخواست کرد در همين دنيا همنشينش در بهشت را به او معرفي کند. خداوند دعايش را مستجاب کرد و دريافت که زني در جزيرهاي دورافتاده، با آدرسي مشخص، همنشين او در بهشت خواهد بود. حضرت عيسي با زحمتهايي از دريا عبور کرد و به آن جزيره رسيد. تنها ساکن آن جزيره، زني فلج بود که در خرابهاي زندگي ميکرد. حضرت نزد او رفت و خودش را معرفي کرد و جريان را براي او بازگفت و از او خواست که بگويد چه کار کرده که به اين مقام دست يافته است؟ زن اينگونه خداوند را سپاس گفت که چگونه شکر نعمتهاي خدا را به جا بياورم؟ او مرا خلق کرد، به من حيات داد، سالها روزي من را رساند، به من نعمت معرفت و ايمان به او را بخشيد و الان هم پيامبرش را اينجا برايم فرستاده است. گريست و گفت: «هيچ کاري نکردهام! کاري از من برنميآيد که انجام دهم. از اول همينجا بودهام و خداوند هر روز به وسيلهاي به من روزي رسانده است». حضرت عيسي فرمود: «همان ايمان، معرفت و رضايتي که به تقدير الهي داري، از هر مقام، خدمت و عبادتي بالاتر است».
بههرحال خداوند متعال چنين بندههايي هم دارد که حتي با ناتواني جسمي، آن هم در مکاني دورافتاده، ميتواند رشد معنوي، محبت به خدا و معرفت داشته باشد و شکرگزار اين نعمتها باشد. بهراستي چه دليلي وجود دارد که چنين افرادي بايد از بين بروند؟! هرچند بنا بر منطق مادي (که حق را فقط برآمده از تقابل بين خدمت و امتياز ميداند)، چنين افرادي هيچ حقي ندارند، اما بر اساس بينش اسلامي (که حق از ناحيه لطف و رحمت الهي است)، همة افراد حق دارند زمينه براي رشد و تکاملشان فراهم شود. يکي از زمينههاي رشد ناتوانان آن است که روزيشان تأمين، و بيماريشان درمان شود.
جايگاه مالکيت مطلق الهي در منشأ حق
بر اساس برخي روايات، مردم عيال و نانخورهاي خدا هستند و محبوبترين افراد نزد خداوند متعال کسي است که براي مردم سودمندتر باشد و در راه برطرف کردن نيازهاي آنها کوشش کند (کليني، 1329ق، ج3، ص419؛ ابن ابیجمهور، 1405ق، ج1، ص101 و 372؛ مجلسي، 1404ق، ج۹، ص۳؛ 1403ق، ج71، ص307 و 316؛ ج72، ص66؛ ج93، ص118 و 160؛ پاينده، 1382، ص۴۷۷). ثروتمندان، وکلاي الهي و امانتداران نعمتهاي خداوند هستند و بايد بخشي از آن را به فقرا بدهند (شعيري، بيتا، ص۸۰). اينگونه است که کمک به نيازمندان بر اساس حکمت آفرينش، توجيه معقول مييابد و نيازمندان نيز داراي حق شمرده ميشوند؛ درحاليکه بر اساس منطق مادي، دستگيري از نيازمندان و حق قائل شدن براي آنها توجيه معقولي ندارد.
هنگام اقامة برهان بر مطلبی، اگر بخواهيم همة مقدمات را تا بديهيات اوليه بيان کنيم، بايد مقدمات بسياري را اثبات کنيم تا به بديهيات برسد. براي پرهيز از طولاني شدن بحث و اثبات مقدماتِ بسيار، معمولاً اصول موضوعهاي که در جاي ديگر ثابت شده است را ميپذيرند و از باب جدل، فرض را بر اين ميگيرند که مقدمات مزبورْ پذيرفتني است. در اينجا بر اساس براهيني که در جاي خود تقرير شده، فرض بر آن است که خدايي هست و انسان را آفريده تا رحمتهاي خاص او براي انسان گسترش یابد. بنابراين هرچه انسان بيشتر باشد و هرچه امکان دريافت رحمت الهي را بيشتر پيدا کند، هدف خدا بهتر محقق ميشود.
هرکس هرچه دارد، از طرف خداوند متعال به او عنايت شده است. ازآنجاکه خداوند به مخلوقات کمال داده، از مالکيت او کم نميشود. مالکيت خداوند متعال در طول مالکيت بندگانش هست و مانند آن ميماند که کسي بردهاي بخرد و به او سرمايهاي بدهد و از او بخواهد با آن سرمايه، درآمدي به دست آورد و بخشي از آن را به مولايش بدهد. روشن است که نهتنها برده و سرماية اوليه، بلکه سودهاي بهدستآمده نيز به صاحب مال تعلق دارد. البته اين مثال ساده و ابتدايي براي آشنايي ذهني نسبت به مالکيت طولي است. اين برده مالک درآمدي است که کسب کرده؛ اما در مرتبة بالاتر، آقايش مالک خودش و مالک سرمايه و سود آن است.
درست است که خدا به انسان مالکيت و اجازه داده که در اموال خود تصرف کند، اما از او خواسته است که خمس و زکات و ديون شرعي که به عهدهاش هست را بپردازد و باقيمانده را براي خود بردارد. خداوند مالک همهچيز است (این تعبیر که «هرچه در آسمانها و زمین است، از آنِ خداوند است» در آیات قرآن کریم بارها خاطر نشان شده است؛ برای نمونه ر.ک. بقره: 116، 255 و 284؛ آلعمران: 29، 109 و 129؛ نساء: 126، 131، 132، 170 و 171؛ مائده: 97؛ انعام: 12؛ یونس: 55 و 68؛ ابراهیم: 2؛ نحل: 49 و 52؛ طه: 6؛ حج: 64؛ نور: 64؛ عنکبوت: 52؛ لقمان: 20 و 26؛ سبأ: 1؛ شوری: 4 و 53؛ جاثیه: 13؛ حجرات: 16؛ نجم: 31؛ حدید: 1؛ مجادله: 7؛ حشر: 1 و 24؛ صف: 1؛ جمعه: 1؛ تغابن: 1 و 4). بنابراين حق دارد دستور دهد که چگونه در آنها تصرف شود. با پذيرش اين مقدمات، که در جاي خود ثابت شده، دستيابي به چنين نتيجهاي بسيار روشن است.
وظيفة حکومت اسلامي نسبت به مستضعفان جهان
تا اينجا دربارۀ وظايف دولت اسلامي نسبت به کساني بحث کرديم که زير چتر دولت اسلامي زندگي ميکنند. امروزه معمولاً براي وظايف دولت، محدودهاي جغرافيايي تعيين ميکنند و دولت موظف است منافع کساني را تأمين کند که در همان محدودة تعيينشده زندگي ميکنند. همانگونه که تبيين شد، از نظر اسلام بايد افزون بر منافع مادي، منافع معنوي آنها نيز با فراهم کردن زمينههاي لازم براي ارشاد، هدايت و دينداري تأمين شود.
حال اين سؤال مطرح ميشود که دولت اسلامي نسبت به خارج از مرزهاي خودش هم مسئوليتي دارد؟ در اين باره در جمهوري اسلامي ايران نيز شبهاتي به وجود آمد؛ بهگونهايکه شعارهايي سياسي مانند «ايران براي ايرانيان» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران» مطرح شد. پيشزمينة اين شعار و سرچشمهاش اين تفکر است که اگر امکاناتي در کشور وجود دارد، مربوط به همين کشور است و اگر منافعي از امکانات موجود به دست آيد، فقط بايد در همين کشور هزينه و صرف شود. بنابراين حق نداريم مالي را که از سرمايههاي اين کشور به دست ميآوريم، در غزه، سوريه يا هرجاي ديگر صرف کنيم؛ بهعبارتديگر دولت بايد درآمدش را فقط صرف کساني کند که تحت حکومت او هستند و به اصطلاح، شهروند به حساب ميآيند!
حقيقت اين است که اشکال اين ديدگاه، شبيه اشکال ديدگاه پيشگفته دربارۀ منشأ حق از منظر مکاتب بشري است. اگر ملاک حق، ارائه خدمات متقابل باشد، در خارج از مرزهاي جغرافيايي تنها به کساني ميتوان کمک کرد که با دولت قرارداد همکاري متقابل داشته باشند؛ مانند آنچه کمابيش بهصورت اختياري در مورد هلال احمر وجود دارد و کشورها با هم توافق کردهاند که اگر آسيب شديدي مثل زلزله، سيل و بلاياي همگاني به کشوري رسيد و آن کشور نتواند آنها را جبران کند، به کمک او بروند. اين همکاري متقابل، مرسوم است و بر اساس قرارداد، حق در مقابل تعهد متقابل وجود دارد. اگر امروز کشوري تعهد کرده است که به کشورهاي ديگر هنگام نياز کمک کند، اگر روزي به کمک کشورهاي ديگر نيازمند شد، طبق قرارداد به او کمک ميشود. البته بر اساس اين مبنا، کمک به کساني که در خارج از مرزها زندگي ميکنند و به کشور کمکي نکرده يا نميکنند يا اصلاً هيچ انتظاري از آنها وجود ندارد که بخواهند به کشور کمک کنند، توجيه عقلاني ندارد.
اين در حالي است که منشأ حق در اسلام (برای آگاهی تفصیلی در اینباره ر.ک. مصباح يزدي، 1391، ج1، ص99ـ110.)، رحمت الهي است. طبق اين مبنا، اگر افرادي در کشورهاي ديگر بخواهند مسير بندگي خدا را طي کنند و با مزاحمت ديگران روبهرو هستند، بايد به آنها کمک شود تا زمينه براي تکامل اختياري و دستيابي آنها به رحمت گستردة الهي فراهم شود. قرآن کريم دربارۀ اينگونه افراد، تعبير «استضعاف» را به کار برده است: «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً» (نساء: 98)؛ مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستى که چارهجويى نتوانند و راهى نيابند.
حاصل آنکه بر اساس انديشة اسلامي، ناتوانان که به لحاظ تکويني و جسمي تواناييشان محدود شده است و نيز مستضفعان که بهرغم توانايي جسمي، با محدوديتهايي از سوي دشمنان ستمگر روبهرو شدهاند، از حق بهرهمند هستند و حکومت اسلامي در برابر ايشان وظيفه و مسئوليت دارد. اگر افرادي، مانند ناتوانان و مستضعفان، بهتنهايي نتوانستند از خود دفاع، و منافع خود را تأمين کنند، بندگان صالح خدا ـ در هرجا که باشند ـ در صورت توانايي بايد به کمک ايشان بشتابند؛ زيرا ايشان هم بندة خدا هستند و براي دستيابي به تکامل اختياري آفريده شدهاند. ازاينرو بايد زمينة تکامل براي ايشان هم فراهم شود.
- ابن ابی جمهور، محمدبنزینالدین (1405ق). عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیه. تحقیق و تصحیح مجتبی عراقی. قم: سید الشهداء.
- پاینده، ابوالقاسم (1382). نهج الفصاحه. چ چهارم. تهران: دنیای دانش.
- تهانوی، محمدعلى (1996م). کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم. بیروت: المکتبة لبنان ناشرون.
- شعیری، تاجالدین محمد بن محمد (بیتا). جامع الاخبار. نجف: المطبعة الحیدریه.
- کلینی، محمد بن یعقوب (1329ق). الکافی. قم: دار الحدیث.
- مجلسی، محمدباقر (1403ق). بحار الأنوار. چ دوم. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
- مجلسی، محمدباقر (1404ق). مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول. تحقیق و تصحیح سیدهاشم رسولى محلاتى. چ دوم. تهران: دار الکتب الاسلامیه.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1388). نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام. تدوین و نگارش عبدالحکیم سلیمی. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1391). نظریة حقوقی اسلام. تحقیق و نگارش محمدمهدی کریمینیا. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1392). حقوق و سیاست در قرآن. نگارش محمد شهرابی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.