معرفت، سال سی و چهارم، شماره چهارم، پیاپی 323، زمستان 1404، صفحات 5-10

    حکومت اسلامی و حق ناتوانان و مستضعفان

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    ✍️ آیت الله محمدتقی مصباح یزدی / مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / marifat@qabas.net
    dor 20.1001.1.10236015.1404.34.4.1.5
    doi 10.22034/marifat.2026.5002620
    چکیده: 
    این گفتار متن قلمی‌شده علامه مصباح یزدی پیرامون نقش حکومت اسلامی در استیفای حقوق ناتوانان و مستضعفان است. گذشت که دلیل ضرورت حکومت در جامعه، لزوم برآورده کردن نیازمندی‏هایی است که توسط افراد تأمین نمی‏شود و اگر نهادی رسمی که قدرت، بودجه و توان کافی دارد، آن نیازمندی‏ها را تأمین نکند، جامعه رو به ضعف و درنهایت رو به زوال می‏رود. البته دربارۀ اموری مانند تعداد و ثابت یا متغیر بودن این نیازمندی‏ها، اختلاف‏نظر‏هایی بین فیلسوفان سیاست وجود دارد. افزون بر این، بر اساس شرایط متغیر جوامع نیز تفاوت می‏کند. به‌طورکلی تأمین امنیت داخلی (جلوگیری از تجاوز‏های افراد خود جامعه نسبت به همدیگر) و تأمین امنیت خارجی (جلوگیری از تجاوز دشمنان خارجی به کشور) از مهم‏ترین وظایف حکومت است. از نظر اسلام آنچه از همه مهم‏تر است، تأمین نیازمندی‏های معنوی و اخروی است که شامل شناختن حقایق دین و رفع شبهات و مزاحمت‏هایی است که برای بقا و رشد دین پدید می‏آید. متأسفانه برخی انحرافات و اختلافات جدی صاحب‏نظران سیاست که در طول تاریخ حل نشده، به درون کشور‏های اسلامی نیز راه یافته است و بر افراد مؤثر در سیاست‏گذاری و مدیریت جامعه اثر می‏گذارد. این مقاله به تفصیل به رسالت حکومت اسلامی در استیفای حقوق ناتوانان می‌پردازد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Islamic Government and the Rights of the Disadvantaged and the Oppressed
    Abstract: 
    This text is a transcribed discourse by Allameh Mesbah Yazdi concerning the role of the Islamic government in securing the rights of the disadvantaged and the oppressed. It was previously established that the rationale for the necessity of a government in society is the need to fulfill requirements that cannot be met by individuals. If no official institution possessing adequate authority, budget, and capacity fulfills these needs, the society will trend toward weakness and ultimately, decline. Naturally, political philosophers hold differing viewpoints regarding matters such as the number of these needs and whether they are fixed or variable. Furthermore, these needs vary based on the changing conditions of societies. Generally, providing internal security (preventing transgressions among members of the society itself) and external security (preventing aggression from foreign enemies) are among the most crucial duties of a government. From the perspective of Islam, the most important thing is providing for spiritual and otherworldly needs, which includes recognizing religious truths and eliminating doubts and obstacles that arise against the perpetuation and development of religion. Unfortunately, some serious deviations and unresolved disagreements among political thinkers throughout history have found their way into Islamic countries and influence individuals involved in policy-making and societal management. This article elaborates in detail on the mission of the Islamic government in securing the rights of the disadvantaged.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    حکومت اسلامي و حق ناتوانان و مستضعفان*
    آيت‌الله علامه محمدتقي مصباح يزدي
    چکیده
    این گفتار متن قلمی‌شده علامه مصباح یزدی پیرامون نقش حکومت اسلامی در استیفای حقوق ناتوانان و مستضعفان است. گذشت که دليل ضرورت حکومت در جامعه، لزوم برآورده کردن نيازمندي‏هايي است که توسط افراد تأمين نمي‏شود و اگر نهادي رسمي که قدرت، بودجه و توان کافي دارد، آن نيازمندي‏ها را تأمين نکند، جامعه رو به ضعف و درنهايت رو به زوال مي‏رود. البته دربارۀ اموري مانند تعداد و ثابت يا متغير بودن اين نيازمندي‏ها، اختلاف‏نظر‏هايي بين فيلسوفان سياست وجود دارد. افزون بر اين، بر اساس شرايط متغير جوامع نیز تفاوت مي‏کند. به‌طورکلي تأمين امنيت داخلي (جلوگيري از تجاوز‏هاي افراد خود جامعه نسبت به همديگر) و تأمين امنيت خارجي (جلوگيري از تجاوز دشمنان خارجي به کشور) از مهم‏ترين وظايف حکومت است. از نظر اسلام آنچه از همه مهم‏تر است، تأمين نيازمندي‏هاي معنوي و اخروي است که شامل شناختن حقايق دين و رفع شبهات و مزاحمت‏هايي است که براي بقا و رشد دين پديد مي‏آيد. متأسفانه برخي انحرافات و اختلافات جدي صاحب‏نظران سياست که در طول تاريخ حل نشده، به درون کشور‏هاي اسلامي نيز راه يافته است و بر افراد مؤثر در سياست‏گذاري و مديريت جامعه اثر مي‏گذارد. این مقاله به تفصیل به رسالت حکومت اسلامی در استیفای حقوق ناتوانان می‌پردازد.
    کلیدواژه‌ها: حکومت اسلامی،‌ حق، ناتوانان، مستضعفان، حقوق افراد.
     
    حق افراد ناتوان
     
    از مسائل مطرح دربارۀ تأمين نياز‏هاي مادي مردم آن است که حقوق مادي عمومي مردم به چه افرادي تعلق دارد؟ آيا مال هر کسي است که در محدودة جغرافيايي خاصي زندگي مي‏کند؟ آيا به کساني هم تعلق مي‏گيرد که نمي‏توانند نياز‏هاي خود را تأمين کنند؟ يا مال کساني مانند برخي معلولان و بيماران صعب‏العلاج هم هست که اصلاً توانايي انجام دادن کار براي کسب درآمد و تأمين نيازمندي‏هايشان را ندارند؟ آيا اين‏گونه افراد چنين حقي را دارند که دولت به آنها رسيدگي کرده، نيازمندي‏هايشان را برطرف کند يا از اين حق بهره‏مند نيستند؟
    منشأ حق
    ممکن است دربارۀ پرسش‏هاي فوق به‌سادگي پاسخ داده شود مقتضاي عواطف انساني آن است که اين‏گونه افراد حق داشته باشند و بايد به آنها کمک شود؛ اما اين پاسخ، ريشه‏اي و فلسفي نيست. پاسخ بنيادين به اين‏گونه پرسش‏ها نيازمند بحث دربارۀ حق و منشأ آن است (برای آگاهی بیشتر دربارة خاستگاه و منشأ حق از منظر مکاتب غربی مانند دیدگاه مکتب حقوق طبیعی و پوزیتيویسم حقوقی و نقد و بررسی آنها و نیز دیدگاه اسلام در این خصوص، ر.ک. مصباح يزدي، 1391، ج1، ص77ـ110؛ 1392، ص۴۱ـ۶۷؛ 1388، ص۴۵ـ۷۰)، به‏راستي حق چيست و از کجا به وجود مي‏آيد؟
    1. ارائة خدمات عمومي
    بسياري از صاحب‏نظران، به‏خصوص در اين عصر، معتقدند که حق در اثر يک نوع تعامل و دادوستد بين افراد و جامعه حاصل مي‏شود و کسي حق دارد از امتيازات و کمک‏هاي دولت استفاده کند که خودش نيز نفعي به جامعه برساند. اگر جامعه به خدماتي نياز داشته باشد و کسي اين‏گونه نياز‏ها را برطرف کند، نه‏تنها از ارائة خدمات، خودش هم منافعي مي‏برد، براي او حق نيز پيدا مي‏شود؛ براي نمونه نانوا براي اينکه روزي خودش را تأمين کند، نانوايي مي‏کند و در هواي گرم جلوي تنور آتش مي‏ايستد؛ ولي به‏هرحال با کارِ او نياز جامعه برطرف مي‏شود. به همين دليل در مقابل خدمتي که به جامعه ارائه مي‏دهد، علاوه بر حقوقي مانند محافظت از جان و مال او ‏در برابر متجاوزان و تأمين امنيت، حق‏هايي مثل حق بيمه، بهداشت و آموزش‏وپرورش نيز پيدا مي‏کند.
    طبق اين ديدگاه، حق و تکليف ـ که رابطة تضايف (ر.ک. تهانوى، 1996، ج۱، ص۴۶۷ـ۴۶۸؛ مصباح يزدي، 1391، ج2، ص19ـ20) دارند ـ با هم وضع مي‏شوند و کسي از حق بهره‏مند مي‏شود که مسئوليتي را بپذيرد و بتواند با انجام دادن مسئوليت، به جامعه خدمت کند. در اين صورت سؤال‏هاي پيش‏گفته پاسخ روشني نمي‏يابند. بر اساس اين ديدگاه، دربارۀ کسي که از اول تولد فلج بوده است و هيچ خدمتي نمي‏تواند نسبت به جامعه ارائه بدهد، چه بايد کرد؟ چنين کسي براي تأمين نياز‏هاي طبيعيِ خود، به ديگران نياز دارد و چه‏بسا سربار جامعه تلقي شود. آيا اين‏گونه افراد حقي دارند که ديگران به آنها کمک کنند؟ در صورت پاسخ مثبت به اين سؤال، منشأ حق آنها چيست؟
    برخي افراد مقتضاي اين ديدگاه را پذيرفته و بر همين اساس رفتارشان را تنظيم نموده‏اند؛ اگرچه آن را صريحاً بيان نکرده‏اند. نمونة بارز اين افراد، مارکسيست‏هاي ماترئاليست هستند که پيدايش حق را در گرو ارائة خدمت مي‏دانند. ازاين‏رو تلويحاً معتقدند که بايد معلولان و کساني که هيچ نفعي براي جامعه ندارند را هرچه زودتر از بين برد. بر اساس ديدگاه برخي ديگر از مکاتب حقوقي و سياسي، اين ديدگاه پذيرفتني نيست و بايد به اين‏گونه افراد هم رسيدگي شود؛ هرچند آنها دليل عقلي روشني براي آن ارائه نکرده‏اند؛ براي نمونه برخي معتقدند ضرورت لذت بردن از زندگي ـ بر اساس مباني مادي ـ از يک‏سو و هويت جمعي و مشترک داشتن زندگي اجتماعي مستلزم همکاري در انجام کارهاست.
    روشن است که بر اساس مباني مکاتب مزبور نمي‏توان ضرورت کمک به افراد معلول و ناتوان را اثبات کرد؛ بلکه ارائه‏دهندگان مکاتب بشري چه‏بسا در دل معتقد باشند که هرچه زودتر بايد از شر اين افراد خلاص شد تا مزاحم ديگران نباشند و وقت و نيروي ديگران را صرف نکنند! مادري را فرض کنيد که فرزندي فلج دارد. روشن است که اين مادر بايد شبانه‏روز به فکر فرزندش باشد و به کار ديگري نمي‏رسد؛ درحالي‏که جامعه نيز به گردن اين مادر حقي دارد که بايد به جامعه ادا شود. به همين دليل است که حق جامعه با نگهداري فرزند فلج ضايع مي‏شود. چنين مادري مي‏توانست به‏عنوان معلم، مهندس، پرستار و... خدماتي به جامعه ارائه دهد؛ اما اکنون که گرفتار فرزند مريضش هست، نمي‏تواند براي جامعه فايدة لازم را داشته باشد. بر اساس اين نوع تفکر ماده‏گرايانه، نه‏تنها دليلي بر لزوم رسيدگي به ناتوانان وجود ندارد، بلکه در مقابل، طبق مباني اين ديدگاه، بايد زودتر نابود شوند تا ديگران بتوانند وظايف خود را انجام دهند.
    2. توافق عمومي
    به اعتقاد برخي، حق آن است که همة مردم آن را قبول کنند. اشکال نقضي اين اعتقاد آن است که اگر کسي بگويد اين اعتقاد را قبول ندارم، چگونه مي‏توان او را به پذيرش اين مسئله ملزم کرد؟ اين اشکال بر دموکراسي در اصل قانونگذاري نيز وارد است؛ زيرا دليلي منطقي وجود ندارد که وقتي اکثريت مردم (پنجاه درصد به‏اضافۀ يک نفر) چيزي را پذيرفتند، همه بايد آن را قبول کنند. بر اساس مباني غيرديني نمي‏توان به پرسش‏هاي مطرح‌شده در طليعة بحث، پاسخ قانع‏کننده داد.
    3. منشأ حق از نگاه اسلام
    براي کساني که به دين معتقدند، همين اندازه کافي است که بدانند چيزي مطابق با دستور خداوند متعال و پيامبر است و براي حقError! Bookmark not defined. بودن چيزي، نياز به دليل ديگري نيست. معناي تعبد به احکام شرعي آن است که دستور‏هاي خداوند متعال، هرچه باشد، بدون ترديد مصلحت دارد و درست است. از منظر اسلام، اگر داوطلبي براي رفع نياز‏هاي نيازمندان وجود نداشته باشد، اين وظيفه را دولت به عهده مي‏گيرد و اسلام بخشي از بودجه‏هاي به‏دست‏آمده از زکات و دیگر وجوهات شرعي را به رفع چنين نيازمندي‏هايي اختصاص مي‏دهد.
    اما کسي که بي‏دين است، اين پاسخ درون‏ديني را نپذيرفته، با آن قانع نمي‏شود. در صورتي انسان بي‏دين بر اساس مباني خودش قانع مي‏شود که براي اين مسئله، از مسائل اساسي فلسفة حقوق (منشأ حق) دليلي عقلاني اقامه شود (برای آگاهی بیشتر دربارة دیدگاه اسلام در این خصوص، ر.ک. مصباح يزدي، 1391، ج1، ص99ـ135؛ 1392، ص۴۴ـ۴۶؛ 1388، ص۵۱ـ۶۹).
    رحمت الهي و فراگير بودن امکان تکامل اختياري
    دولت اسلامي وظيفه دارد مصالح مردم را تأمين کنند و جلوي مفاسد را بگيرد. مصلحت و مفسدة حقيقي را با شناخت هدف آفرينش انسان مي‏توان شناخت. هدف آفرينش انسان اين است که بتواند با اختيار خودش، مراحل تکامل را بپيمايد و به کمال نهايي (قرب خداوند) برسد. بنابراين فراهم کردن مقدمات لازم براي دستيابي افراد به اين هدف، از وظايف دولت اسلامي است. بدين‏سان بايد براي همة افراد به‏صورت يکسان، مقدماتي فراهم شود تا هر فرد بتواند به کمال مطلوب (قرب الهي) دست یابد.
    ممکن است فردي فلج باشد، اما مي‏تواند در دلش به ياد خدا باشد. گاهي ممکن است همين شخص فلج، خواندن و نوشتن ياد بگيرد يا حتي با اشاره مطلبي را براي ديگران اثبات کند. مي‏توان افراد ناتوان را به انجام دادن وظايف و تکاليف الهي‏شان ـ در حدي که برايشان امکان دارد ـ تشويق کرد؛ مثلاً به کسي که توانايي سخن گفتن ندارد، گفته شود که روزي پنج مرتبه دل را متوجه خداوند متعال کند. چنين توجهي موجب کمال او خواهد شد. بنابراين بر اساس هدف آفرينش انسان، همة افراد ـ حتي کساني که ناتوان و معلول هستند ـ حق دارند تکامل يابند. ازاین‏رو بايد زمينة رشد آنها را فراهم کرد. هدف الهي از آفرينش انسان اين است که زمينة تکامل هر انساني که امکان نوعي تکامل اختياري دارد، فراهم شود؛ زيرا او مي‏خواهد رحمتش هرچه بيشتر گسترش پيدا کند.
    حضرت عيسي از پيغمبراني بود که از خداوند متعال درخواست کرد در همين دنيا همنشينش در بهشت را به او معرفي کند. خداوند دعايش را مستجاب کرد و دريافت که زني در جزيره‏اي دورافتاده، با آدرسي مشخص، همنشين او در بهشت خواهد بود. حضرت عيسي با زحمت‏هايي از دريا عبور کرد و به آن جزيره رسيد. تنها ساکن آن جزيره، زني فلج بود که در خرابه‏اي زندگي مي‏کرد. حضرت نزد او رفت و خودش را معرفي کرد و جريان را براي او بازگفت و از او خواست که بگويد چه کار کرده که به اين مقام دست يافته است؟ زن اين‏گونه خداوند را سپاس گفت که چگونه شکر نعمت‏هاي خدا را به جا بياورم؟ او مرا خلق کرد، به من حيات داد، سال‏ها روزي من را رساند، به من نعمت معرفت و ايمان به او را بخشيد و الان هم پيامبرش را اينجا برايم فرستاده است. گريست و گفت: «هيچ کاري نکرده‏ام! کاري از من برنمي‏آيد که انجام دهم. از اول همين‏جا بوده‏ام و خداوند هر روز به وسيله‏اي به من روزي رسانده است». حضرت عيسي فرمود: «همان ايمان، معرفت و رضايتي که به تقدير الهي داري، از هر مقام، خدمت و عبادتي بالاتر است».
    به‏هرحال خداوند متعال چنين بنده‏هايي هم دارد که حتي با ناتواني جسمي، آن هم در مکاني دورافتاده، مي‏تواند رشد معنوي، محبت به خدا و معرفت داشته باشد و شکرگزار اين نعمت‏ها باشد. به‏راستي چه دليلي وجود دارد که چنين افرادي بايد از بين بروند؟! هرچند بنا بر منطق مادي (که حق را فقط برآمده از تقابل بين خدمت و امتياز مي‏داند)، چنين افرادي هيچ حقي ندارند، اما بر اساس بينش اسلامي (که حق از ناحيه لطف و رحمت الهي است)، همة افراد حق دارند زمينه براي رشد و تکاملشان فراهم شود. يکي از زمينه‏هاي رشد ناتوانان آن است که روزي‏شان تأمين، و بيماريشان درمان شود.
    جايگاه مالکيت مطلق الهي در منشأ حق
    بر اساس برخي روايات، مردم عيال و نان‏خور‏هاي خدا هستند و محبوب‏ترين افراد نزد خداوند متعال کسي است که براي مردم سودمندتر باشد و در راه برطرف کردن نياز‏هاي آنها کوشش کند (کليني، 1329ق، ج3، ص419؛ ابن ابی‏جمهور، 1405ق، ج1، ص101 و 372؛ مجلسي، 1404ق، ج۹، ص۳؛ 1403ق، ج71، ص307 و 316؛ ج72، ص66؛ ج93، ص118 و 160؛ پاينده، 1382، ص۴۷۷). ثروتمندان، وکلاي الهي و امانت‏داران نعمت‏هاي خداوند هستند و بايد بخشي از آن را به فقرا بدهند (شعيري، بي‌تا، ص۸۰). اين‏گونه است که کمک به نيازمندان بر اساس حکمت آفرينش، توجيه معقول مي‏يابد و نيازمندان نيز داراي حق شمرده مي‏شوند؛ درحالي‏که بر اساس منطق مادي، دستگيري از نيازمندان و حق قائل شدن براي آنها توجيه معقولي ندارد.
    هنگام اقامة برهان بر مطلبی، اگر بخواهيم همة مقدمات را تا بديهيات اوليه بيان کنيم، بايد مقدمات بسياري را اثبات کنيم تا به بديهيات برسد. براي پرهيز از طولاني شدن بحث و اثبات مقدماتِ بسيار، معمولاً اصول موضوعه‏اي که در جاي ديگر ثابت شده است را مي‏پذيرند و از باب جدل، فرض را بر اين مي‏گيرند که مقدمات مزبورْ پذيرفتني است. در اينجا بر اساس براهيني که در جاي خود تقرير شده، فرض بر آن است که خدايي هست و انسان را آفريده تا رحمت‏هاي خاص او براي انسان گسترش یابد. بنابراين هرچه انسان بيشتر باشد و هرچه امکان دريافت رحمت الهي را بيشتر پيدا کند، هدف خدا بهتر محقق مي‏شود.
    هرکس هرچه دارد، از طرف خداوند متعال به او عنايت شده است. ازآنجاکه خداوند به مخلوقات کمال داده، از مالکيت او کم نمي‏شود. مالکيت خداوند متعال در طول مالکيت بندگانش هست و مانند آن مي‏ماند که کسي برده‏اي بخرد و به او سرمايه‏اي بدهد و از او بخواهد با آن سرمايه، درآمدي به دست آورد و بخشي از آن را به مولايش بدهد. روشن است که نه‏تنها برده و سرماية اوليه، بلکه سود‏هاي به‏دست‏آمده نيز به صاحب مال تعلق دارد. البته اين مثال ساده و ابتدايي براي آشنايي ذهني نسبت به مالکيت طولي است. اين برده مالک درآمدي است که کسب کرده؛ اما در مرتبة بالاتر، آقايش مالک خودش و مالک سرمايه و سود آن است.
    درست است که خدا به انسان مالکيت و اجازه داده که در اموال خود تصرف کند، اما از او خواسته است که خمس و زکات و ديون شرعي که به عهده‏اش هست را بپردازد و باقيمانده را براي خود بردارد. خداوند مالک همه‏چيز است (این تعبیر که «هرچه در آسمان‏ها و زمین است، از آنِ خداوند است» در آیات قرآن کریم بارها خاطر نشان شده است؛ برای نمونه ر.ک. بقره: 116، 255 و 284؛ آل‌عمران: 29، 109 و 129؛ نساء: 126، 131، 132، 170 و 171؛ مائده: 97؛ انعام: 12؛ یونس: 55 و 68؛ ابراهیم: 2؛ نحل: 49 و 52؛ طه: 6؛ حج: 64؛ نور: 64؛ عنکبوت: 52؛ لقمان: 20 و 26؛ سبأ: 1؛ شوری: 4 و 53؛ جاثیه: 13؛ حجرات: 16؛ نجم: 31؛ حدید: 1؛ مجادله: 7؛ حشر: 1 و 24؛ صف: 1؛ جمعه: 1؛ تغابن: 1 و 4). بنابراين حق دارد دستور دهد که چگونه در آنها تصرف شود. با پذيرش اين مقدمات، که در جاي خود ثابت شده، دستيابي به چنين نتيجه‏اي بسيار روشن است.
    وظيفة حکومت اسلامي نسبت به مستضعفان جهان
    تا اينجا دربارۀ وظايف دولت اسلامي نسبت به کساني بحث کرديم که زير چتر دولت اسلامي زندگي مي‏کنند. امروزه معمولاً براي وظايف دولت، محدوده‏اي جغرافيايي تعيين مي‏کنند و دولت موظف است منافع کساني را تأمين کند که در همان محدودة تعيين‏شده زندگي مي‏کنند. همان‏گونه که تبيين شد، از نظر اسلام بايد افزون بر منافع مادي، منافع معنوي آنها نيز با فراهم کردن زمينه‏هاي لازم براي ارشاد‏، هدايت و دينداري تأمين شود.
    حال اين سؤال مطرح مي‏شود که دولت اسلامي نسبت به خارج از مرز‏هاي خودش هم مسئوليتي دارد؟ در اين‌ باره در جمهوري اسلامي ايران نيز شبهاتي به وجود آمد؛ به‏گونه‏اي‌که شعار‏هايي سياسي مانند «ايران براي ايرانيان» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران» مطرح شد. پيش‏زمينة اين شعار و سرچشمه‏اش اين تفکر است که اگر امکاناتي در کشور وجود دارد، مربوط به همين کشور است و اگر منافعي از امکانات موجود به دست آيد، فقط بايد در همين کشور هزينه و صرف شود. بنابراين حق نداريم مالي را که از سرمايه‏هاي اين کشور به دست مي‏آوريم، در غزه، سوريه يا هرجاي ديگر صرف کنيم؛ به‏عبارت‏ديگر دولت بايد درآمدش را فقط صرف کساني کند که تحت حکومت او هستند و به اصطلاح، شهروند به حساب مي‏آيند!
    حقيقت اين است که اشکال اين ديدگاه، شبيه اشکال ديدگاه پيش‏گفته دربارۀ منشأ حق از منظر مکاتب بشري است. اگر ملاک حق، ارائه خدمات متقابل باشد، در خارج از مرز‏هاي جغرافيايي تنها به کساني مي‏توان کمک کرد که با دولت قرارداد همکاري متقابل داشته باشند؛ مانند آنچه کمابيش به‏صورت اختياري در مورد هلال احمر وجود دارد و کشور‏ها با هم توافق کرده‏اند که اگر آسيب شديدي مثل زلزله، سيل و بلاياي همگاني به کشوري رسيد و آن کشور نتواند آنها را جبران کند، به کمک او بروند. اين همکاري متقابل، مرسوم است و بر اساس قرارداد، حق در مقابل تعهد متقابل وجود دارد. اگر امروز کشوري تعهد کرده است که به کشور‏هاي ديگر هنگام نياز کمک کند، اگر روزي به کمک کشور‏هاي ديگر نيازمند شد، طبق قرارداد به او کمک مي‏شود. البته بر اساس اين مبنا، کمک به کساني که در خارج از مرز‏ها زندگي مي‏کنند و به کشور کمکي نکرده يا نمي‏کنند يا اصلاً هيچ انتظاري از آنها وجود ندارد که بخواهند به کشور کمک کنند، توجيه عقلاني ندارد.
    اين در حالي است که منشأ حق در اسلام (برای آگاهی تفصیلی در این‌باره ر.ک. مصباح يزدي، 1391، ج1، ص99ـ110.)، رحمت الهي است. طبق اين مبنا، اگر افرادي در کشور‏هاي ديگر بخواهند مسير بندگي خدا را طي کنند و با مزاحمت ديگران روبه‏رو هستند، بايد به آنها کمک شود تا زمينه براي تکامل اختياري و دستيابي آنها به رحمت گستردة الهي فراهم شود. قرآن کريم دربارۀ اين‏گونه افراد، تعبير «استضعاف» را به کار برده است: «إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاء وَالْوِلْدَانِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَلاَ يَهْتَدُونَ سَبِيلاً» (نساء: 98)؛ مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستى که چاره‏جويى نتوانند و راهى نيابند.
    حاصل آنکه بر اساس انديشة اسلامي، ناتوانان که به لحاظ تکويني و جسمي توانايي‏شان محدود شده است و نيز مستضفعان که به‏رغم توانايي جسمي، با محدوديت‏هايي از سوي دشمنان ستمگر روبه‏رو شده‏اند، از حق بهره‏مند هستند و حکومت اسلامي در برابر ايشان وظيفه و مسئوليت دارد. اگر افرادي، مانند ناتوانان و مستضعفان، به‌تنهايي نتوانستند از خود دفاع، و منافع خود را تأمين کنند، بندگان صالح خدا ـ در هرجا که باشند ـ در صورت توانايي بايد به کمک ايشان بشتابند؛ زيرا ايشان هم بندة خدا هستند و براي دستيابي به تکامل اختياري آفريده شده‏اند. ازاين‏رو بايد زمينة تکامل براي ايشان هم فراهم شود.

    References: 
    • ابن ابی ‏جمهور، محمد‏بن‏زین‏الدین (1405ق). عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیه. تحقیق و تصحیح مجتبی عراقی. قم: سید الشهداء.
    • پاینده، ابوالقاسم (1382). نهج الفصاحه. چ چهارم. تهران: دنیای دانش.
    • تهانوی، محمدعلى (1996م). کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم. بیروت: المکتبة لبنان ناشرون.
    • شعیری، تاج‌الدین محمد ‏بن‏ محمد (بی‌تا). جامع الاخبار. نجف: المطبعة الحیدریه.
    • کلینی، محمد بن ‏یعقوب (1329ق). الکافی. قم: ‏دار الحدیث.
    • مجلسی، محمدباقر (1403ق). بحار الأنوار. چ دوم. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
    • مجلسی، محمدباقر (1404ق). مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول. تحقیق و تصحیح سیدهاشم رسولى محلاتى. چ دوم. تهران: دار الکتب الاسلامیه.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1388). نگاهی گذرا به حقوق بشر از دیدگاه اسلام. تدوین و نگارش عبدالحکیم سلیمی. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1391). نظریة حقوقی اسلام. تحقیق و نگارش محمدمهدی کریمی‏نیا. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1392). حقوق و سیاست در قرآن. نگارش محمد شهرابی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1404) حکومت اسلامی و حق ناتوانان و مستضعفان. فصلنامه معرفت، 34(4)، 5-10 https://doi.org/10.22034/marifat.2026.5002620

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    آیت الله محمدتقی مصباح یزدی."حکومت اسلامی و حق ناتوانان و مستضعفان". فصلنامه معرفت، 34، 4، 1404، 5-10

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی.(1404) 'حکومت اسلامی و حق ناتوانان و مستضعفان'، فصلنامه معرفت، 34(4), pp. 5-10

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مصباح یزدی، آیت الله محمدتقی. حکومت اسلامی و حق ناتوانان و مستضعفان. معرفت، 34, 1404؛ 34(4): 5-10