تعليم و تربيت در سيره ائمّه اطهار (عليهم السلام)
تعليم و تربيت در سيره ائمّه اطهار (عليهم السلام)
محمّدجواد ياوري1
چكيده
در سيره ائمّه اطهار عليهمالسلام، به عنوان رهبران ديني ـ سياسي جامعه مسلمانان، چند اصل زيربنايي وجود دارد كه به انديشه و تفكرات آنان قوام بخشيده و عامل توسعه علمي ـ فرهنگي حكومت و جامعه اسلامي است. يكي از اين اصول، كه در اين پژوهش به آن پرداخته شده، اصل «تعليم و تربيت» است. تشويق به يادگيري علم و دانش در تمام زمينههاي عقلي، نقلي و تجربي، و نيز تربيت ديني از جمله مهمترين تعاليم اسلام است و توجه هر مرد و زن مسلماني به علم و ادب از ضروريات حركت و رشد و تكامل به شمار ميآيد. اين نوشتار كوشيده است تا با تحقيق در منابع كهن اسلامي و بخصوص شيعي روشن كند كه ائمّه اطهار عليهمالسلام در اين تلاش ارزشمند، از چه شيوهها، ابزارها، و مواد آموزشي بهره بردهاند و هدف اصلي و فرعي آنان در توجه به اين اصل چه بوده است. روش پژوهشي در اين مقاله، اسنادي، توصيفي و كتابخانهاي است.
كليدواژه ها: تعليم، تربيت، ائمّه اطهار عليهمالسلام، اهداف، ابزار، شيوهها، مواد آموزشي.
مقدّمه
بخشي از تاريخ صدر اسلام سيره علمي و تربيتي پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله و امامان معصوم عليهمالسلام است. توجه به سيره آنها براي هدايت اعتقادي، تربيتي و علمي مردم و رساندن آن به آيندگان امري ضروري است. اولين چيزي كه به سيره پيامبر ارزش و اهميت داده قرآن كريم است. قرآن به صراحت، به مسلمانان دستور ميدهد سيره رسول خدا صلياللهعليهوآله را اسوه نيكو و سرمشق خويش قرار دهند.2
بر اين اساس، ميتوان گفت: يك اصل اساسي در سيره و رفتار ديني، سياسي و اجتماعي پيامبران و امامان شيعه عليهمالسلام، توجه آنها به تعليم و تربيت مردم است؛ اصلي كه از جمله وظايف و شئون اوليه يك حاكم اسلامي است. بنابراين، هدف از پرداختن به اين موضوع، روشن ساختن ساختار سيره آن بزرگواران در زمينه آموزش و پرورش است تا بتوان از اين سيره، الگوي مناسبي براي بالا بردن سطح تربيت ديني و دانش جامعه كنوني گرفت. تلاش اين نبشتار بر آن است كه به مسئله ساختار و نظام تعليم و تربيت در سيره ائمّه اطهار عليهمالسلام، اهميت، شيوهها، ابزار و مواد آموزشي و تربيتي اين اصل و نقش آنان در روند رو به رشد فرهنگ و تمدن اسلامي با توجه به منابع نقلي و با شيوه تحليلي ـ توصيفي بپردازد.
بازشناسي مفاهيم مورد بحث
1. سيره: واژه سيره بر وزن «فِعله» از كلمه «سير» مشتق شده است. «سيره» يعني: حالت، نوع خاص حركت و رفتار انسان،3 سنّت، روش، مذهب. «سيرة الرجل» يعني: روش و كردار مرد، چگونگي رفتار او با مردم. در اصطلاح، به آنچه درباره رفتار پيامبر خدا صلياللهعليهوآله بيان شده «سيره» گويند.4 راغب اصفهاني نيز در ذيل اين واژه مينويسد: سيره حالت و روشي است كه انسان و غير
انسان نهاد و وجودشان بر آن قرار دارد.5 سيره در عرف
مسلمانان، در معنايي معادل معناي «سنّت» نيز به كار رفته و در مجموع، عبارت است از: مجموعه رفتارها و گفتارهاي پيامبر و اهلبيت عليهمالسلام.
2. حكومت اسلامي: حكومتي است كه در آن، اداره امور كشور و رسيدگي به مسائل جامعه، مطابق دستورات و قوانين اسلام است. در حكومت اسلامي، حاكميت بر انسان و جامعه انساني تنها مخصوص خداوند است و تدبير و هدايت جامعه در راه مستقيمي كه به آخرت ختم ميشود و الياللّه است. اين سياستْ مختص انبيا و امامان شيعه عليهمالسلام و به تبع آنها،علمايبيداراسلام است.6
3. تعليم: «تعليم» از ريشه «علم» و مصدر باب تفعيل است. اهل لغت «علم» را چنين تعريف كردهاند: «العلم»، ادراك حقيقت چيزي،7 دانستن، دانش، اظهار و روشن كردن،8 و نقيض جهل.9
«تعليم» در لغت، به معناي ياد دادن، و در اصطلاح، به معناي ايصال و انتقال معلومات به اذهان شاگردان است. راغب اصفهاني «تعليم» را چنين تعريف ميكند: «تعليم» ناشي از تكرار است، به گونهاي كه از آن اثري در ذهن متعلّم به وجود آيد.10
با توجه به اين تعاريف، به طور كلي ميتوان گفت: تعليم به معناي انتقال دانايي به ديگري و فراهم آوردن زمينه رشدوشكوفاييانسان استكه به شيوههاي گوناگون تحقق مييابد، خواه از طريق وحي باشد و يا غير آن.
4. تربيت: «تربيت» مصدر باب تفعيل از ماده «ربو» و يا «ربي» است. «تربيه» به معناي تربيت و تهذيب و پرورش فكري و اخلاقي است. «علم التربيه» به معناي آموزش و پرورش است.11
اما ابن منظور در لسان العرب ريشه «تربية» را از واژه «ربو» به معناي زيادت ميداند. «ربا الشيء: أي زاد و نما»؛ يعني افزايش يافت و رشد كرد.12 راغب اصفهاني نيز مينويسد: تربيت يعني ايجاد شيء به تدريج از حالتي به حالت ديگر تا به حدّ تمام برسد.13
با توجه به اين معنا و مفهوم، در بحث تربيت انسان، مفهوم «تربيت» بر پرورش استعدادهاي دروني انسان و فراهم ساختن زمينه رشد استعدادهاي آدمي دلالت ميكند. به عبارت ديگر، در تربيت، عنايت و اهتمام به پيشبرد تمايلات فطري و استعدادهاي متنوّع متربّي لحاظ شده و تربيت نيز در صورتي ثمربخش است كه با عمل و كوشش متربّي همراه باشد. اكنون از مجموع توضيحات درباره واژههاي تعليم و تربيت ميتوان گفت: اين دو واژه به معناي آموزش و پرورش تواناييهاي انسانهاست؛ يعني زمينهاي فراهم شود كه استعدادهاي انسان به تدريج شكوفا شوند.14 بر اين اساس، تعليم بخشي از تربيت محسوب ميشود. به عبارت ديگر، تعليم شرط لازم تربيت است. نيز با توجه به توضيح واژه، درباره حاكم اسلامي ميتوان گفت: امر تعليم و تربيت از جمله وظايف حاكمان اسلامي است.
تعليم و تربيت در سيره پيامبر خدا صلياللهعليهوآله
از منظر قرآن،15 روشن است كه مهمترين اهداف ارسال انبياي الهي هدايت انسانها به سوي سعادت و قرب الي اللّه با ارائه طريق و رفع موانع آن است؛ چنانكه قرآن كريم درباره هدف رسالت پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله ميفرمايد: «او كسي است كه رسولش را همراه با هدايت و دين حق فرستاد تا آن را بر همه آيينها غالب گرداند.»16
آيه به صراحت اعلام ميكند كه بعثت و ارسال حضرت محمّد صلياللهعليهوآله بدين دليل است كه دين او، يعني اسلام، دين جهاني باشد، و به عبارت ديگر، همه اديان و آيينهاي قبلي را به دين اسلام دعوت كند. او براي دعوت مردم و نيز تعليم و تربيت آنها در مسير تعاليم الهي، با دو شيوه كلي (تبشير و انذار) كار خود را آغاز ميكند؛ زيرا وي به عنوان حاكم اسلامي، وظيفه دارد تا به نومسلمانان آداب اسلامي را ياد دهد و در اين راه از هيچ تلاشي فروگذاري نكند. اهميت توجه پيامبر به امر تعليم و تربيت مردم به دليل نجات جامعه اسلامي، تربيت انسان و روشن نمودن ديد آنها به دنيا و جهان آخرت است. اين هدف عظيم در تعليم و تربيت ديني مردم با پرورش افراد برجستهاي همانند ياسر و سميّه نمود پيدا كرد كه براي دفاع از حقّانيت آنچه پيامبر آورده بود، جان خود را تقديم اسلام كردند.
بنابر گزارشهاي تاريخي، پيامبر براي هدايت و تربيت مسلمانان، علاوه بر اقدام شخصي در مقاطع و مكانهاي گوناگون، با ارسال برخي از مسلمانان به ديگر مناطق، به اين مهم، جامه عمل ميپوشاندند. طبري در گزارشي، اين تلاش پيامبر را چنين نقل ميكند: «عبداللّهبن ابيبكر گويد: وقتي فرستادگان "بنيالحارثبن كعب" رفتند، پيامبر، عمروبن حزم انصاري را سوي آنها فرستاد كه فقه، دين و سنّت پيامبر و آداب مسلماني را به آنها تعليم دهد و زكات بگيرد.»17
در گزارش ديگري درباره تلاش پيامبر براي آموزش و تربيت ديني مردم مدينه و دعوت آنها به اسلام آمده است: «پيامبر مصعببن عمير را به مدينه فرستاد تا قرآن را بهآنهاتعليمدهدودستوراتاسلامرابهايشانبياموزد.»18
پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله با حضور جدّي خود در ميان مردم و اشتغال به آموزش و پرورش آنها، با شيوهها و ابزار گوناگون سعي در نهادينه كردن اين رفتار در ميان جامعه داشتند. اگر ايشان ميتوانستند جامعه جاهلي جزيرهالعرب را به امر دانش و ادب اسلامي متخلّق سازند و فرهنگ عمومي را كيفيت بخشند، به خوبي ميتوانستند ديگر موانع سدّ راه اسلام را از بين ببرند. ايشان به همين دليل، در هر شرايطي به چنين كار عظيمي دست مييازيدند؛ چنانكه در جنگ «بدر»، هنگامي كه تعدادي از نيروهاي سپاه مكّه به اسارت مسلمانان درآمدند، دستور دادند تا هر اسير كه به ده تن از كودكان مسلمان نوشتن بياموزد، پس از مهارت يافتن آن كودكان، آزاد شود.19
بنابراين، پيامبر به عنوان حاكم و مدير هدايت مسلمانان به سوي سعادت ابدي، بايد در راه تربيت و آموزش مردم، هزينههاي مادي و معنوي لازم را بپردازد و از هيچ تلاشي فروگذار نكند.
جايگاه تعليم و تربيت در سيره ائمّه اطهار عليهمالسلام
فلسفه تشكيل حكومت در اسلام، چيزي جز اجراي احكام و تحقق معارف اسلامي در همه عرصههاي زندگي بشر نيست. انبيا و پيشوايان دين از جمله امامان معصوم شيعه عليهمالسلام نيز براي تشكيل حكومت بر مبناي قرآن و سنّت پيامبر، به تلاش ميپرداختهاند و از حق خويش دفاع ميكردهاند؛ زيرا در نظام اسلام، صلاحيت حكومت بر مردم، خاص افرادي است كه شرايط كافي در حوزههاي مديريت فقهي، سياسي، اجتماعي و اقتصادي مردم دارند. اگرچه در ميان امامان شيعه تنها حضرت علي و امام حسن عليهماالسلام فرصت كوتاهي پيدا كردند تا مديريت سياسي مسلمانان را در حوزه حكومتي به عهده بگيرند، اما هيچگاه ديگران نيز در رهبري و مديريت سياسي، فقهي، اجتماعي و تربيتي شيعه به شيوهها و ابزارهاي گوناگون كوتاهي نكردهاند و در مقاطع گوناگون تاريخ، آنان را به صورت مقطعي و يا تدريجي به قوانين فقهي، اعتقادي و اخلاقي آشنا كردهاند.
«امامت»،20 كه يكي از اركان اساسي و ضروري عقايد شيعه به شمار ميرود، به معناي زعامت امّت در امور معاش و معاد است. اين بنياد سياسي و ديني همواره مورد تأكيد شيعيان بوده و آنان با اتّكا بر آن به مبارزه با سلطههاي جور پرداخته و حكومت آنها را نامشروع دانستهاند. امام از نظر شيعه، علاوه بر پيشواي ديني، رهبر سياسي نيز هست و شيعيان همواره به او توجه ميكنند و اوامر او را ميپذيرند؛ زيرا آموزه «اطاعت از امامان شيعه»، در كلام و مباني عقيدتي آنان ريشه وحياني دارد؛ چنانكه خداوند در سوره نساء، آيه 59 پس از پيامبر اكرم صلياللهعليهوآله، مسلمانان را به پيروي از جانشينان وي امر فرموده است: «اي كساني كه ايمان آوردهايد، از خدا اطاعت كنيد و از پيامبر خدا و اولوالامر اطاعت كنيد.»
علّامه طباطبائي در توضيح واژه «اولوالامر» مينويسد: كار آنان صادر نمودن آرائي است كه به نظرشان صحيح است و اطاعت از آنان در آراء و اقوالشان بر مردم واجب است؛ همانگونه كه اطاعت از رسول خدا در آراء و اقوالش بر مردم واجب است.21
شيخ مفيد همگام با ساير فقها و متكلّمان شيعه، امامت و حكومت امام عليهالسلام را نوعي رياست و رهبري عمومي براي شيعه در امور دين و دنيا ميداند و از ديدگاه وي، امامان شيعه زعامت سياسي و اجتماعي مردم را دارند و اطاعت از آنان بر مردم لازم است تا حكومت آنها در جامعه محقّق گردد. وي مينويسد: من ميگويم ائمّه اطهار عليهمالسلام قائممقام انبيا در تنفيذ احكام و اقامه حدود و حفظ شريعت و مربّي تربيت مردم هستند. آنها معصومند همانند عصمت انبيا.22 اما اجراي حدود الهي بر عهده سلطان اسلام است كه از جانب خداي متعال نصب شده و آنان عبارتند از: امامان هدايتگر از آل محمّد عليهمالسلام.23
بنابراين، با توجه به آنچه مطرح شد، ميتوان گفت: از منظر آيات و روايات و استدلال عقلي، امامان شيعه به عنوان جانشينان پيامبر داراي وظايفي در اداره امور جامعه مسلمانان هستند. يكي از اين وظايف مهم و كليدي آموزش و تربيت ديني و علمي مردم است. امام عليهالسلام نه تنها رئيس اداري، قضايي و نظامي امّت است، بلكه معلم و مربّي مردم در امور تربيتي نيز هست؛ چنانكه امام علي عليهالسلام نيز در خصوص شرح وظايف حاكم اسلامي و جايگاه تعليم و تربيت ديني در سيره ائمّه اطهار عليهمالسلام، آموزش و پرورش علمي و ديني مردم را اصليترين حقوق مردم بر امام و حاكم اسلامي ميداند و در اينباره ميفرمايد: خدايا، تو ميداني كه آن كارها كه از ما سر زد، نه براي همچشميبود و نه رقابت در قدرت و نه خواستيم از اين دنيا چيزي افزون به چنگ آوريم، بلكه ميخواستيم نشانههاي دين تو را، كه دگرگون شده بود، بازگردانيم و بلاد (زمين) تو را اصلاح كنيم تا بندگان ستمديدهات در امان مانندو آن حدودي كه مقرّر داشتهاي جاري گردد.24
مردم، مرا بر شما حقي است و شما را بر من حقي است. حقي كه شما به گردن من داريد، اندرز دادن و نيكوخواهي شماست و غنايم را به تمامي، ميان شما تقسيم كردن و تعليم دادن شماست تا جاهل نمانيد، و تأديب شماست تا بياموزيد... .25 ما پرورش يافته خداييم و مردم پرورشيافته ما هستند.26
امام و حاكم اسلامي موظف است معارف اسلامي و ايماني را به افراد تحت حكومتش آموزش دهد.27
والي نبايد در بيان احكام و حدود الهي توقّف نمايد، و نه كسي باشد كه سنّت را فرو ميگذارد تا امّت را به هلاكت اندازد.28
هر آينه، آنچه بر عهده امام است، اين است كه آنچه را خداوند به او فرمان داده به جا آورد؛ چون رساندن مواعظ و سعي در نيكوخواهي و احياي سنّت پيامبر و اقامه حدود خدا بر كساني كه سزاوار آن هستند. پس به تحصيل علم بشتابيد.29
امامان شيعه به مشكلات فردي و اجتماعي مردم آگاه بودند و با توجه به شرايط زمان و مكان بر اساس ضرورت و اهميت موضوعات، به رهبري و مديريت مسلمانان و به ويژه شيعيان ميپرداختند. در آن شرايط زماني، اهميت تعليم و تربيت مسلمانان ـ اگر نگوييم ضرورت بيشتري داشت، دستكم ميتوان گفت ـ به حدي بود كه زيربناي جامعه اسلامي بر آن استوار بود. بر اين اساس، امام علي عليهالسلام دانش آموختن و ذخيره دانش را از ثروتاندوزي ضروريتر ميدانند.30 حضرت زهرا عليهاالسلام نيز شيعيان را به پرستش و يادگيري علم، تشويق مينمودند و اجر علما را در پاسخ به سؤالات، بسيار ميشمردند.31 همچنين امام حسن مجبتي عليهالسلام به نونهالان سفارش ميكردند كه از سنّ كودكي شروع به كسب دانش كنند و در نوشتن اندوختهها كوتاهي ننمايند؛ ميفرمودند: شما هماكنون خردسالان جامعهايد و به زودي از بزرگان ديگر جوامع خواهيد شد، پس علم بياموزيد و هر كس از شما توانايي ندارد كه آن را به خاطر بسپارد آن را بنويسد و از آن محافظت كند.32
اينگونه سفارشهاانگيزههايي قوي براي يادگيري علم و ادب اسلامي در اهل آن ايجاد ميكرد و به مرور زمان، بر جامعه اسلامي، شوق به فراگيري علم و دانش چراغ تمدّن و فرهنگ ناب اسلام راه رشد و تعالي را نشان داد.
اهداف نظام تعليم و تربيت در سيره ائمّه اطهار عليهمالسلام
ائمّه اطهار عليهمالسلام به عنوان مجريان احكام الهي، در بعد آموزش، اهداف علمي را دنبال ميكردند تا بدين طريق، علاوهبرپيشبردوضعيتعلمي،سطحفكريودركاجتماعي مردم را كيفيت بخشند. در بعد پرورشي نيز در پي رشد اخلاق، اعتقاد و پرورش استعدادهاي فطري آنان بودند.
الف. اهداف تربيتي
مهمترين اصول و مباني نظام تعليم و تربيت اسلامي در سيره ائمّه اطهار عليهمالسلام بر محور شناخت خدا، انسان و هستي، و به عبارت ديگر، ايمان به اصول و فروع دين اسلام و اخلاق استوار است. ايشان با توجه به شرايط حاكم بر جامعه، سعي در توجه مسلمانان به اين اصول زيربنايي داشتند تا از اين طريق، به اهداف نظام اسلامي دست يابند؛ زيرا زماني تلاش آنان در تعليم و تربيت مسلمانان سودبخش است كه متربّي به اصول موضوعه اسلام ايمان و اعتقاد داشته باشد. به همين دليل، يكي از مواد آموزشي آنان در جهت تربيت مردم، آموزش معارف ديني بود. در رأس اين تلاشها، توجه دادن مردم به شناخت مبدأ آفرينش، پرستش وي به عنوان خداي يگانه اهميت بيشتري داشت.
1. توجه به اصول اعتقادي دين و مذهب
اولين هدف تربيتي ائمّه اطهار عليهمالسلام در تعليم و تربيت شيعيان، توجه دادن آنها به اصول دين و مذهب است و در رأس اين تلاش، توجه دادن مردم به مباحث توحيد در بعد افعال و صفات خداوند، شناخت و ايمان به او و در نهايت، پرستش او به عنوان تنها پروردگار جهان؛ خداوندي كه يگانه است و همه امور به دست قدرت اوست. به فرمايش امام علي عليهالسلامسنگبناي اسلام معرفت به خداست.33 هدف ديگرآنانتوجهدادنمردمبهحقّانيت معاد، نبوّت و وحي، و امامت است. امامان شيعه عليهمالسلام نيز به عنوان جانشينان بر حق پيامبر، مفسّران وحي و كلام الهي هستند. آنان به دنبال پيريزي نظامي تربيتي بودند كه از طريق پيامبر و قرآن بهپروردگار عالم منتهي ميشود.
2. توجه به احكام و قوانين شرعي
ائمّه اطهار عليهمالسلام در بعد تربيتي، در پي آگاه كردن مردم به قوانين شرعي و توجه دادن آنان در عمل به اين فرامين بودند. آنان در زمانها و مكانهاي مناسب، شيعيان را به پيروي و يادگيري احكام اسلام فرا ميخواندند.
3. رشد اخلاق
يكي ديگر از اهداف تربيتي امامان دين عليهمالسلام در تعليم و تربيت، توجه دادن مسلمانان به اخلاق، آداب اجتماعي، تقواي الهي و رشد تربيت ديني است. «تربيت ديني» عبارت است از: مجموعهاي از اعمال عمدي و هدفدار به منظور آموزش گزارههاي معتبر دين به افراد، به نحوي كه آنان در عمل و نظر، به آن آموزهها متعهد گردند. از اينرو، در توجه به اين حقيقت، تمامي اعمال و رفتار انساني معنا پيدا ميكند. لازم به ذكر است كه در زمينه رشد و تعالي اخلاق و تربيت ديني مردم، اولين گام خودسازي مربّي است؛ چنانكه امام علي عليهالسلام ميفرمايند: هر كس خود را پيشواي مردم ميخواهد، بايد پيش از ادب كردن ديگران به ادب كردن خود بپردازد و بايد كه ادب كردن ديگران به كردار باشد و نه به گفتار.34
تلاش بزرگان دين عليهمالسلام در تربيت ديني و رشد اخلاقي شيعيان، به گونهاي است كه آغازين مرحله آن توجه دادن فرزندان خويش به مسائل تربيتي و آموزش آنان است و در رأس مباحث اخلاقي، اخلاق سپاسگزاري از پروردگار؛ چنانكه امام باقر عليهالسلام پيش از طلوع آفتاب، فرزندانش را جمع ميكرد و به آنها دستور ميداد قرآن تلاوت كنند و يا ذكر بگويند.35 يا امام صادق عليهالسلام به يكي از ياران خود فرمودند: ما بچههايمان را از پنج سالگي به نماز امر ميكنيم.36
نيز آنان تمام تلاش خود را در نهادينه كردن اين نوع تربيت در رفتار شيعيانبه كار ميبستند تا معيار بازشناسي آنان از ديگران باشد. همچنين از اين طريق، به اصلاح جامعه ميپردازند؛ زيرا اگر جامعه اصلاح نشود فسادِ برخي نابودي ديگر اقشار جامعه را در پي خواهد داشت.
معصومان: براي رشد اخلاقي و تربيتي جامعه اسلامي، مسلمانان را به كيفيتبخشي اعمال، كه همان «تقوا» باشد، توجه ميدادند. «تقوا» به معناي حفظ و نگهداري است و در تعليم و تربيت، اين واژه به معناي حفظ و اداره و قرار دادن اعمال و رفتار خود در مسير عقلاني و وحياني است. درباره اهميت وجود تقوا، در زندگي انسانها، امام علي عليهالسلامميفرمايند: اي بندگان خدا، شما را به ترس از خدا سفارش ميكنم كه تقوا حق خداست بر شما، و حق شما بر خدا سبب شود از خدايي ياري جويد كه به تقوايتان ياري دهد... راه تقوا راهي روشن است و پناهگاه فردا؛ راهي است كه شما را به بهشت ميرساند.37
ب. اهداف آموزشي
1. پرورش استعدادها
با توجه به معنا و مفهوم «تربيت»، اين واژه بر پرورش استعدادهاي دروني انسان و فراهم ساختن زمينه رشد استعدادهاي آدمي دلالت ميكند. به عبارت ديگر، در تربيت و تعليم ديني، اهتمام ائمّه اطهار عليهمالسلام به پيشبرد تمايلات فطري و استعدادهاي متنوّع متربّي با روشها و ابزارهاي آموزشي است. آنان در اين راه، با كشف اين استعدادها، به پرورش شاگردان برجستهاي در زمينههاي گوناگون پرداختهاند و آنان را به تفقّه و تفكر در دين و علوم فراخواندهاند.38 اگرچه در هنگام برگزاري جلسات علمي از سوي ائمّه معصوم عليهمالسلام افراد زيادي حضور مييافتند و روايات آنها را نقل ميكردند، اما شيعياني كه توانايي بالقوّهاي داشتند با مديريت علمي و تربيتي ائمّه اطهار عليهمالسلام تواناييهايشان فعليت يافته و مايه افتخار جامعه اسلامي گرديدهاند. بنابراين، در بعد آموزشي، هدف معصومان عليهمالسلامتوجهبه امورزيربناييو اموري است كه در آنها بايد به تربيت كودكان اهتمام ورزيد تا در سنين بالاتر، جامعه علمي و تربيتيو مدينهفاضله تشكيل شود.
2. آموزش علوم و خلق آثار علمي
در بعد آموزشي، ائمّه اطهار عليهمالسلام علاوه بر آموزش مباني نظري دين به مسلمانان، در تلاش بودند تا آنان را به فراگيري علم و دانش در زمينههاي گوناگون و موردنياز جامعه از جمله قرآن، فقه و مباحث اعتقادي تشويق كنند و بدينوسيله، با خلق آثار علمي، كمّيت و كيفيت دانش اسلام را به عنوان آييني فرهنگ و تمدنساز معرفي كنند. آنان در اين راه، دانشپژوهاني تربيت نمودند كه آثار علمي با ارزشي در عرصههاي گوناگون به وجود آوردند؛ چنانكه حتي گاهي ائمّه اطهار عليهمالسلام با اصلاح و بررسي نوشتههاي شيعيان، آنها را آماده نشر ميساختند. عبداللّه حلبي كتاب خود را به امام صادق عليهالسلام عرضه داشت و امام عليهالسلام آن را تصحيح كردند.39
ثبت آثار علمي زيادي از سوي ائمّه هدي عليهمالسلامنشانگر پيشگامي آنان در اين هدف بزرگ است. برخي از اين آثار يا به وسيله خودشان با عنوان «صحيفه»40 و يا «مصحف» جمعآوري گرديد و يا به صورت املا بود و شاگردان به ثبت و ضبط آن پرداختهاند.41 در روايتي از امام باقر عليهالسلام براي پاسخ به مسئلهايكه ازايشان پرسيدند، ايشان به كتاب امام علي عليهالسلام مراجعه كردند و از روي آن پاسخ گفتند.42
دانش و آگاهي امامان معصوم عليهمالسلام و تسلّط آنان بر علوم اسلامي، آنان را در جايگاهي قرار داده است كه همواره مورد مراجعه و توجه دانشمندان فرق گوناگون بودهاند. آنها توانستهاند با تشكيل كرسي درس و يا مناظره ـ گاهي رسمي و گاهي غيررسمي و مخفيانه ـ به شكلگيري نظام آموزشي اسلام كمك كنند؛ چنانكه در دوران امام سجّاد عليهالسلام فقهاي هفتگانه اهلسنّت در مدينه مشغول فعاليت علمي بودند، اما در اين دوران، فقه و تفسير معارف شيعي امام سجّاد عليهالسلامبرتر از فقه آنان بود. ابن ابيالحديد اعتراف شافعي درباره اعلميّت امام سجاد عليهالسلام را چنين نقل ميكند: من عليبن الحسين عليهالسلام را داناترين شخص به فقه در ميان اهل مدينه يافتم.43
شيوه هاي تعليم و تربيت در سيره ائمّه اطهار عليهمالسلام
طبق اشاره آيات قرآن كريم، انبيا به دو روش كلي «انذار» و «تبشير» به تربيت مردم ميپرداختند.44 ائمّه اطهار عليهمالسلامنيز به عنوان جانشينان برحق آنها، به همين روش با ابزارهاي خاصي مسلمانان را به دريافت حقايق توجه ميدادهاند. در اين روش، كه نخستين گام براي آشنايي مسلمانان به آيين اسلام بوده، ارتباط به صورت مستقيم، خطابه و نامه شكل ميگرفته و اين نوع رفتارها و شيوههاي آموزشي خطمشي كلي بودهاند تا از طريق آنها، آرمانها و اهداف اسلام به تجلّي در رفتار و گفتار برسند. در ذيل، به اين روشها اشاره ميشود:
1. ارتباط چهره به چهره با مردم
بهترين راه ارتباطي حاكمان و مديران با مردم در هر نوع نظامي، ديدار حضوري و «چهره به چهره» است. در دين اسلام، ارتباط مردم و حاكم با يكديگر ارتباطي مستقيم است و نه ارتباطي پلكاني و طبقاتي. در اين نوع ارتباط، مردم ميتوانند به راحتي با رئيس حكومت ارتباط برقرار كنند و مشكلات و مسائل خود و جامعه را در تمام عرصهها با آنها در ميان بگذارند. اين رفتار و شيوه آموزشي و تربيتي به عنوان الگو براي يك مربّي لازم و ضروري است و كيفيت آموزش را بالا ميبرد؛ زيرا تأثير آموزش مستقيم قويتر از ارتباط غيرمستقيم است. امام علي عليهالسلام نيز در همين زمينه، در سخني به حاكم مشروع اسلامي براي حل مسائل ديني و سياسي ميفرمايند: اي مردم، از من بپرسيد، پيش از آنكه مرا نيابيد.45
امام علي عليهالسلام در شيوه «چهره به چهره» با استفاده از ابزارهاي گوناگون در جهت كيفتبخشي به علم و ادب اسلامي و اصلاح عقايد فكري و تربيتي مسلمانان تلاش مينمودند. در هنگام جنگ «جمل»، اعرابي از امام علي عليهالسلام پرسيد: اي اميرمؤمنان، آيا شما به توحيد و يگانگي خداوند اعتقاد داريد؟ عدهاي از سپاهيان امام عليهالسلام، كه در آن اطراف بودند، با شنيدن اين سؤال خشمگين شدند و به وي گفتند: آيا نميبيني كه امام در چه وضعيتي است؟ چگونه او ميتواند به اين مسائل بپردازد، در حالي كه مشغول نبرد با دشمنان است؟ امام علي عليهالسلام فرمودند: رهايش كنيد؛ زيرا چيزي كه اين اعرابي به دنبال آن است همان چيزي است كه ما از اين قوم (اصحاب جمل) ميخواهيم؛ يعني جنگ ما در حقيقت، بر سر مسئله توحيد است. سپس امام عليهالسلام با تفصيلي اعجاببرانگيز، به پاسخ اعرابي پرداختند.46
همچنين امام علي عليهالسلام در نامهاي خطاب به مالكاشتر نخعي، علاوه بر تذكر اين نكته كه بايد حاكم و والي اسلام در كنار مردم باشد تا به راحتي بتوانند به وي دسترسي داشته باشند، اصول مديريت سياسي را نيز به وي آموزش ميدهند و ميآموزند كه مدير موفق كسي است كه به صورت مستقيم با مردم در ارتباط باشد: رو پوشيدنت از مردم به درازا نكشد؛ زيرا روي پوشيدن واليان از رعيّت خود، گونهاي نامهرباني به آنهاست و سبب ميشود از امور ملك آگاهي اندكي داشته باشند. اگر والي از مردم رخ بپوشد، چگونه ميتواند از شوربختيها و رنجهاي آنان آگاه شود؟47
2. تربيت شاگردان برجسته
با توجه به جوّ اختناق در مركز خلافت اسلامي و ستم بنياميه و بنيعبّاس و ممانعت آنها از نقل حديث و اجراي حقيقي اصول و مباني اساسي اسلام، ائمّه اطهار عليهمالسلام در ابعاد سياسي، علمي و اجتماعي مجال كافي در تحقق اهداف خويش نداشتند. بنابراين، آنان اگرچه با مردم در ارتباط بودند، اما در آن شرايط سخت، كه دستگاه حاكم مانع اهدافشان بود، بر آن شدند تا به تربيت شاگردان برجستهاي همچون سلمان، عمّار، ابوذر، زراره، ابوبصير، هشام و برخي ديگر بپردازند و از طريق، آنان به آموزش و تربيت مردم همّت گمارند.
در زمان امام صادق عليهالسلام، شاگردانبسياري براي استفاده از محضر آن حضرت از مناطق گوناگون، رهسپار مدينه ميگرديدند و پس از فراگيري علم، يا در آنجا ماندگار ميشدند ويابهمناطقخود بازميگشتند؛چنانكه محمّدبن مسلم كوفي مدت چهار سال در مدينه از محضر امام باقر وامامصادق عليهماالسلامبهرهبرد48وسپسبهموطنخودبازگشت.
روش ائمّه اطهار عليهمالسلام، به ويژه امام صادق عليهالسلام، به گونهاي بود كه شاگردان خود را به سمت اجتهاد سوق ميدادند تا در مناطق گوناگون جهان اسلام و در هنگام عدم دسترسي مردم به پيشوايان دين عليهمالسلام، به تعليم و تربيت آنان بپردازند. بدينروي، جميل بن درّاج و زراره حلقه درس داشتند49 و يا در جواب برخي از شيعيان، كه از امام سؤال پرسيدند هنگامي كه سؤالي براي ما پيش بيايد به چه كسي مراجعه كنيم، امام فرمودند: چرا به محمّدبن مسلم ثقفي مراجعه نميكنيد كه او نزد پدرم، وجيه و محترم بود و از او حديث شنيده است.50
امام علي عليهالسلام نيز با توجه به شايستگيهاي مالكاشتر در زمينههاي ولايتمداري، هوشمندي، كارامدي و مديريت سياسي وي، هنگامي كه او را به حاكميت مصر گماردند، درباره وي به مردم آن ديار نوشتند: من بندهاي از بندگان خدا را به سوي شما روانه كردم كه در روزهاي هراس نميخوابد و در ساعتهاي ترس، از دشمن روي برنميتابد... . او مالكاشتر نخعي است. به او گوش سپاريد و تا آنگاه كه حق ميگويد، از او فرمان بريد كه او شمشيري از شمشيرهاي خداست... . اگر به شما فرمان داد كه حركت كنيد، حركت كنيد.51
3. املاي مطالب علمي
يكي از روشهاي آموزش و پرورش در ساختار آموزشي ائمّه اطهار عليهمالسلام، چه به طور چهره به چهره و يا از طريق شاگردان، با توجه به شرايط و موقعيت زماني صدر اسلام، استفاده از روش «املا» براي ثبت و ضبط علم و ادب اسلامي بوده است. ائمّه اطهار عليهمالسلام از اين روش براي آموزش شاگردان خود استفاده ميكردند. در اين شيوه، راوي و پرسشگر از امام سؤالي ميپرسيد و امام به وي ميفرمودند: بنويس، و سپس مطلب را املا ميكردند؛ چنانكه امام علي عليهالسلامميفرمايند: هر گاه از پيامبر پرسشي داشتم، پاسخ ميگفت: هيچ آيهاي از قرآن نازل نشد، مگر آنكه آن را برايم قرائت و املا ميكرد و من به دست خود مينوشتم.52 به همين دليل، در جلسات درس و بحث ائمّه اطهار عليهمالسلام، عدهاي از اصحاب براي يادداشتبرداري، به همراه نوشتافزار، در خدمت امام صادق عليهالسلام بودند، زراره چنين ميكرد53 و پس از استماع كلام امام عليهالسلام، آن را با عين الفاظش مينوشت. ابوبصير روايت ميكند كه روزي نزد امام صادق عليهالسلام رفتم. امام به من فرمودند: هماكنون گروهي از مردم بصره اينجا بودند. مطالبي را از من پرسيدند و پاسخهاي مرا نوشتند. شما چرا نمينويسيد؟ بدان كه شما نميتوانيد آموختههاي خود را نگاه داريد، مگر آنكه آن را بنويسيد.54
4. خطابه و موعظه
از ديگر روشهاي آموزشي و تربيتي ائمّه بزرگوار عليهمالسلام، استفاده از روش «خطابه» بوده است. برخي از آنان از جمله امام علي، امام حسن و امام رضا عليهمالسلام55 با توجه به شرايط سياسي حاكم بر جامعه، از اين روش بهره بردهاند. در روش «خطابه»، خطيب براي اقناع مردم زودتر و سادهتر به نتيجه ميرسد؛ زيرا وي با يك روانشناسي از جنسيت، كمّيت و روحيات مخاطبان، آنان را موعظه و اقناع ميكند. از ويژگيهاي خطابه اين است كه موضوعات خاص، افراد و گروه خاص، شرايط سنّي و زمان و مكان خاصي56 در آن لحاظ نيست. پيامبر اكرم و ائمّه اطهار عليهمالسلام از اين روش براي نيل به اهداف خود بسيار بهره بردهاند. امام علي عليهالسلام با ايراد خطبههاي گوناگون در دوران حكومت خود، علاوه بر تربيت ديني مردم، به آموزش مباحث اعتقادي نيز ميپرداختند. ايشان موعظه را مايه «صيقل جان»، «برطرفكننده غفلت» و «بيداري»57 انسان ميدانستند و به استماع موعظه امر ميكردند. امام علي عليهالسلام خطاب به امام حسن عليهالسلامفرمودند: قلبت را با موعظه زنده بدار.58
5. امر به معروف و نهي از منكر
امر به معروف و نهي از منكر از ديرباز، در جوامع اسلامي از جايگاه والايي برخوردار بوده و از اين طريق، حاصل تجربيات و انديشهها و شريعت صحيح به نسلهاي بعد منتقل ميشده است. ائمّه اطهار عليهمالسلام نيز در تربيت ديني مردم و اصلاح خطاها و رفتارهاي شيعيان، از اين ابزار استفاده نموده و متربّيان خود را گام به گام به اهداف دين اسلام نزديك كردهاند؛ چنانكه امام رضا عليهالسلاممحمّدبن عاصم را از همنشيني با واقفيه نهي نمودند59 و نيز امام كاظم عليهالسلام عليبن عقبه را به اجراي صحيح ركوع در نماز ارشاد نمودند.60
6. تمسّك به قرآن و سنّت
از جمله شيوههاي مهم و كاربردي در سيره ائمّه اطهار عليهمالسلام براي آموزش و تربيت مردم، استفاده و استناد به قرآن كريم و حديث و سنّت پيامبر و امامان معصوم عليهمالسلام است. آنها معيار و صقل تعليم و تربيت را قرآن، رفتار و گفتار پيامبر دانسته و به همين دليل در موضوعات آموزشيومناظراتواحتجاجات علمي،61 از آن بهره بردهاند. ايشان معيار و ملاك بازشناسي عقايد درست از نادرست را در تعليم و تربيت اسلامي، مراجعه به قرآن و سنّت ميدانند؛ چنانكه امام سجاد عليهالسلام در اينباره ميفرمايند: قرآني، كه راهنماي مردم و نشانه آشكار هدايت است، تميزدهنده حق از باطل است.62
لازم به ذكر است كه پيشوايان دين عليهمالسلام در سيره تربيتي خود، با اولويتسنجي از شرايط زمان، به اين منابع و ابزارها تمسّك جستهاند. براي آموزش دين اسلام به مردم، آنان گاهي از قرآن و گاهي از سنّت پيامبر كمك ميگرفتهاند. امام علي عليهالسلام هنگامي كه عبداللّه بن عباس را براي گفتوگو با خوارج فرستادند، به او فرمودند: با ايشان به وسيله قرآن مناظره مكن؛ زيرا قرآن بار معاني گوناگون را تحمل ميكند. تو چيزي ميگويي و آنها چيزي ميگويند، بلكه با ايشان به وسيله سنّت پيامبر مناظره كن كه راه گريزي نيابند.63
7. مناظره و استدلال
از جمله فعاليتهاي علمي امامان معصوم عليهمالسلام، شركت در مناظره و پاسخگويي به شبهاتي بود كه در زمينه مسائل عقيدتي آن دوران ميان مسلمانان و برخي از فرقهها و ديگر مذاهب رواج داشت. اين افراد گاهي براي دريافت پاسخ و گاهي براي مبارزه با عقايد اماميه به مناظره ميپرداختند. هدف ائمّه هدي عليهمالسلام در برخورد با مناظرهكنندگان، بيان و آموزش حقيقت دين، پاكسازي عقيده اسلامي از انحراف، و آموزش استفاده از اين ابزار به شاگردان خويش بود. امام صادق عليهالسلام هر يك از شاگردان خود را در علوم خاصي متخصص كرده بودند و به گزارش هشامبن سالم، هنگام مراجعه مردي از شام براي مناظره با امام صادق عليهالسلام فرمودند: ميخواهي در چه علمي (موضوعي) مناظره كني؟ سپس امام عليهالسلامدر همان علم، او را براي مناظره به شاگردان خود معرفي ميكردند.64
موضوع مناظرات بيشتر عقيدتي ـ كلامي (قرآن و توحيد)،65 مسائل فرقهاي و فقهي بود. ائمّه اطهار عليهمالسلامنيز به تناسب، براي پاسخ به شبهات حضور مييافتند و از مكتب شيعه دفاع ميكردند.66 پاسخگويي آنان به مسائل مطرح شده گاهي در قالب استدلال عقلي صورت ميگرفت و گاهي نقلي با استناد به آيات قرآن كريم و در برخي موارد، به كمك خرق عادت؛ زيرا هدف آنان تربيت و اصلاح نظام عقيدتي جامعه بود. يكي از معروفترين احتجاجات و مناظرات آنان در دفاع از حقّانيت شيعه و اثبات حقّانيت اهلبيت عليهمالسلام، مناظره امام رضا عليهالسلام با متكلّمان ديگر اديان بود كه به دعوت مأمون و با پيگيري فضلبن سهل صورت گرفت.67 از جمله ديگر احتجاجات مشهور و معروف، احتجاج امام علي عليهالسلام با ابوبكر بر سر غصب حق خلافت و جانشيني پيامبر بود.68 امام علي عليهالسلام در اين مناظره، به ابوبكر، كه حق آن حضرت را غصب كرده بود، فرمودند: اگر از سوي شورا كار آنان را به دست گرفتهاي، چگونه شورايي بود كه صاحبان رأي و مشورت در آن حاضر نبودند؟ و اگر به بهانه خويشاوندي بر خصمان خود حجت آوردهاي، ما به پيامبر از تو نزديكتريم!69
8. كرامت
خرق عادت و يا به عبارت ديگر، كرامت اهلبيت عليهمالسلام به عنوان يك روش آموزشي در خدمت تعليم و تربيت جامعه قرار داشته و از اين طريق، به عنوان روشي آموزشي براي اثبات حقّانيت اسلام و امامت خود استفاده كردهاند. شايد بتوان گفت: علت اصلي به كارگيري اين ابزار، شرايط وقت جامعه بود؛ زيرا برخي با عدم درك درست از مقام امامت و ولايت، در پي دريافت حقّانيت شخصيت و مقام آنان بودند. اهلبيت عليهمالسلام نيز به مقتضاي حال پرسشگر، به اين مهم عنايت داشتند و به تعليم اصول و سيره واقعي خود ميپرداختند.
در گزارشي از منابع روايي، شخصي امام كاظم عليهالسلام را در راه ملاقات كرد و گفت: اي فرزند رسول خدا، من خدا را شاهد ميگيرم كه محتاج شما هستم. پس مرا بر آنچه شناختنش بر من لازم است راهنمايي كنيد. امام كاظم عليهالسلامامامت اميرالمؤمنين و حقّانيت ايشان پس از رسول خدا صلياللهعليهوآله و امامان شيعه تا امام صادق عليهالسلام را براي او بيان كردند و سپس سكوت كردند. آن مرد گفت: فدايت شوم، امروز امام كيست؟ امام فرمودند: اگر بگويم قبول ميكني؟ گفت: بلي. امام عليهالسلامفرمودند: من هستم. آن مرد گفت: به چه چيزي استدلال ميكنيد؟ حضرت فرمودند: به سوي آن درخت برو و به او بگو: موسيبن جعفر عليهالسلام به تو ميگويد: بيا. ميگويد: درخت را ديدم كه زمين را شكافت و جلوي آن حضرت آمد و بعد امام كاظم عليهالسلاماشاره كردند و درخت برگشت.70
9. دعا
استفاده از دعا و ذكر يكي ديگر از ابزارها و شيوههاي كار ائمّه اطهار عليهمالسلام در آموزش و پرورش مردم بود. آنان از ذكر و دعا بيشتر براي تربيت معنوي، ديني و اعتقادي مردم بهره بردهاند. در اين روش، به ويژه امام سجّاد عليهالسلام، با سنجش شرايط زماني و سياسي مدينه به وسيله دعا به پرورش فكري شيعيان پرداخته و صحيفه سجّاديه را، كه نمايانگر سيره تربيت ديني و حتي سياسي و اعتقادي ايشان در پرداختن به مباحث شناخت ذات و صفات خداوند، مقام و منزلت پيامبر و امامان شيعه عليهمالسلام است بر جاي گذاشتهاند.71
10. نامه و پيمان نامه
يكي ديگر از شيوهها و ابزارهاي آموزشي و پرورشي ائمّه دين عليهمالسلام، روش «مكاتبه» و نگارش نامه بوده است. اگرچه آنان برخي آثار علمي را براي هدايت مردم به وجود آوردهاند، اما گاهي ـ براي نمونه ـ امام علي عليهالسلام از طريق نگارش نامه علاوه بر تذكر به مسلمانان در عمل به فرامين اسلامي، معيارهاي صحيح دين را از اين طريق به آنان آموختهاند. آن حضرت در نامههاي خود خطاب به قثم بن عبّاس،72 سلمان فارسي،73 و ابن عبّاس74 و ديگر اطرافيان، به مديريت خود در هدايت و تربيت نخبگان جامعه، استحكام بخشيدهاند. آن حضرت در نامهاي تربيتي خطاب به حارث همداني به وي چنين نگاشتهاند: به ريسمانقرآنچنگبزن و از آن نصيحت بجوي؛ حلالش را حلال بدان و حرامش را حرام. حقي را كه پيش از اين بوده است تصديق كن... نام خدا را بزرگ شمار و جز براي حق بر زبان مياور. از مرگ و جهان پس از مرگ زياد ياد كن و آرزوي مرگ مكن، مگر به شرطي محكم و استوار.75
نيز در گزارش ديگري، امام صادق عليهالسلام به اصحاب خود نامه نوشتند و دستور دادند كه آن را پيوسته مطالعه كنند و به يكديگر تعليم دهند و بدان عمل نمايند.76
در برخي موارد، ائمّه اطهار عليهمالسلام در قالب پيماننامه ميان دو يا چند گروه از مردم، رفتارهاي تربيتي را يادآوري و آنان را به اجراي آن ملزم كردهاند؛ همانند پيماننامهاي كه امامعلي عليهالسلامميان«ربيعه»ويمننوشتند.دراينپيماننامه، به مواردي همچون، يادگيري و پيروي از قرآن، امر به معروف، نهي از منكر و تعهد بر پيمان و عدم نقض آن اشاره شده است: اين پيماننامهاي است كه اهل يمن و مردم «ربيعه»، چه آنها كه شهرنشين هستند و چه آنها كه بياباننشين هستند، بر آن توافق كردهاند كه از كتاب خدا پيروي كنند و مردم را به آن فراخوانند و از مردم بخواهند كه آن را بپذيرند، و هر كس را كه به كتاب خدا دعوت كند و بدان فرمان دهد اجابت كنند... عهد و پيمان خدا در اين عهدنامهبرعهدهشماست،وازپيمانخداسؤالخواهندكرد.77
ويژگيهاي معلّم از منظر ائمّه اطهار عليهمالسلام
از منظر ائمّه اطهار عليهمالسلام مربّي و معلم علمي و تربيتي مسلمانان بايد داراي ويژگيهايي باشد كه به كيفيت كار آنان ارزش دهد. برخي از اين ويژگيهاي مهم عبارتند از:
1. خودسازي پيش از آموزش
امام علي عليهالسلام ميفرمايند: هر كه خود را پيشواي مردم خواهد، بايد كه پيش از ادب كردن ديگران، به ادب كردن خود بپردازد و بايد كه ادب كردن ديگران به كردار باشد، نه به گفتار. كسيكهآموزگاروادبكنندهخويشاست،به تعظيم سزاوارتر استاز آنكهآموزگار و ادبكننده مردم است.78
2. تعهّد بر آموزش و پرورش
اميرالمؤمنين عليهالسلام در اينباره ميفرمايند: خداوند دانايان را موظّف ساخت كه نادانان را تعليم دهند.79 و در جاي ديگر ميفرمايند: والي نبايد در بيان احكام و حدود الهي توقف نمايد، و نه كسي باشد كه سنّت را فروميگذارد تا امّت را به هلاكت اندازد.80
3. پرهيز از خشونت
بردباري از بهترين ويژگيهاي يك مربّي با ايمان است. معلمي كه در تربيت شاگردان خويش از منطق خشونت استفاده كند علاوه بر تخريب تواناييهاي شاگردان، علاقهمندي آنان به فراگيري علم و ادب اسلامي را نيز نابود ميكند.
4. پاسخگويي به پرسشهاي ديني
امام علي عليهالسلام خطاب به قثمبن عبّاس ميفرمايند: هر بامداد و شامگاه در مجلس ايشان بنشين و كسي را كه در امري فتوا ميخواهد فتوا بده.81
5. موقعيت سنجي
از امام علي عليهالسلام روايت شده است كه انسانها هميشه در يك حالت قرار ندارند] گاهي] دلها را شوق روي آوردن به كاري است يا ميل روي برگرداندن از آن. اگر دل را شوق روي آوردن بود آن را به مستحبّات وادار و اگر ميل روي برگردانيدن بود به همان واجبات بسنده كن.82
6. رعايت آداب آموزشي
از جمله ويژگيهايي كه اسلام براي يك معلم در نظر دارد توجه دادن وي به نكاتي است كه علاوه بر بعد تربيتي، نوعي عبادت نيز محسوب ميشود. ائمّه اطهار عليهمالسلام به عنوان يك معلم، در برنامه آموزشي و تربيتي خود به اين نكات توجه داشتند و ديگران را بدان سفارش ميكردند. از جمله اين نكات شروع هر كاري با نام و حمد خداوند، داشتن طهارت و با وضو بودن هنگام فعاليت،83 تواضع، و عمل به آموزهها84 است.
مواد آموزشي در سيره ائمّه اطهار عليهمالسلام
در ديدگاه اماميه، دانش انبيا و امامان معصوم عليهمالسلام برتر از دانش تمام اهل زمان خود است.85 اين دانش موهبتي الهي است كه از امامي به امام ديگر منتقل ميشود. از اينرو، آنها به عنوان مربّيان جامعه اسلامي، وظيفه دارند در بعد تربيت عبادي و اعتقادي، اخلاق و آداب اجتماعي آموزش مردم بپردازند و زمينه آن را فراهم كنند. نيز يادآوري اين نكته لازم است كه اعمال و رفتار آنها در تعليم و تربيت اسلامي حجت است.
1. تفسير و قرائت قرآن
مقتضاي نبوّت اين است كه آنها پيام الهي را دريافت كنند و به مردم برسانند؛ زيرا مهمترين معارف اسلام براي هدايت و راهنمايي انسان در قرآن تبيين شده و مردم در مقام ابلاغ رسالت انبيا، به تفسير آن نيز نياز دارند. به همين دليل، يكي از وظايف اصلي انبيا تفسير و تبيين وحي است؛ چنانكه قرآن كريم ميفرمايد: «... و ما اين ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم تا آنچه را به سوي مردم نازل شده است برايشان روشن سازي.»86
امامان شيعه نيز در عصر خويش، آيات الهي را گاهي به صورت عمومي براي مردم و گاهي خصوصي براي فرزندان و ياران برجسته خويش تبيين و تفسير ميكردند تا بتوانند مردم را به سوي سعادت سوق دهند؛ چنانكه عليبن ابيطالب عليهالسلام پس از اقامه نماز صبح تا طلوع آفتاب، به تعقيبات نماز ميپرداختند و به فقرا و ديگر مردمان، كه گرد ايشان جمع ميشدند، فقه و قرآن ميآموختند.87 نيز اميرالمؤمنين عليهالسلام در نامهاي خطاب به امام حسن عليهالسلام ميفرمايند: مصمم شدم كه نخست كتاب خدا را به تو بياموزم و از تأويل آن آگاهت سازم و بيش از پيش به آيين اسلامت آشنا گردانم.88 همچنين آن حضرتدر توجه و اهميت به يادگيري قرآن ميفرمايد: قرآن را بياموزيد كه بهترين سخن است و آن را نيك بفهميد كه بهار دلهاست و از پرتو آن شفا بجوييد كه شفاي سينههاست و نيكو تلاوتش كنيد كه نافعترين گفتارهاست.89
2. فقه
يكي ديگر از مواد آموزشي معصومان عليهمالسلام به شاگردان برجسته خويش و مردم، آموزش احكام و يا فروع دين و قواعد استنباط آن در مباحث مطرح شده و مستحدثه زمان است. دغدغه اصلي ائمّه معصوم عليهمالسلام به اين امر معطوف بود كه شيعيان احكام را به خوبي ياد بگيرند و به نسلهاي بعد منتقل كنند. آنان در خصوص آموزش احكام به شيعيان و حتي فرزندان و بستگان خود، تلاش ميكردند و از آن دريغ نميورزيدند؛ چنانكه امام علي عليهالسلامدر سخني خطاب به امام حسن عليهالسلام ميفرمايند: مصمّم شدم كه بيش از پيش تو را به آيين اسلام آشنا گردانم تا احكام حلال و حرام آن را فراگيري.90
همچنين زراره نقل ميكند: من در جواني نزد امام صادق عليهالسلام رفتم. امام نمازها و روزه مستحب را براي من برشمردند.91
امام علي عليهالسلام در راستاي اين حركت بزرگ، خطاب به والي خود، قثم بن عبّاس، به وي يادآور ميشوند: حج را براي مردم برپا دار و ايّام اللّه را به يادشان بياور و هر بامداد و شامگاه در مجلس آنان بنشين و كسي را كه در امري فتوا ميخواهد، فتوا بده.92
3. اصول اعتقادي
الف. خداشناسي
در آموزش معارف اسلامي، اولين نكته مهم و اساسي توجه دادن فطرت انسانها به شناخت خداوند است. ائمّه اطهار عليهمالسلام نيز براي هدايت دقيق مسلمانان، شناخت خداوند در ابعاد گوناگون توحيد، ربوبيت و خالقيت را با استفاده از براهين عقلي و نقلي در رأس امور تربيتي ميدانستند؛ زيرا با توجه به سؤالها و شبهاتي كه براي مسلمانان در دوره حضور پيش ميآمد لازم مينمود درباره موضوعات گوناگون، از جمله قضا و قدر، اراده الهي، صفات خداوند، جبر و اختيار در كرسي درس خود پاسخ دهند و به معرفي خالق يكتا بپردازند. امام علي عليهالسلامميفرمايند: اساس دين، شناخت خداوند است، و كمال شناخت او تصديق به وجود اوست، و كمال تصديق به وجود او يكتا و يگانه دانستن اوست، و كمال اعتقاد به يكتاييويگانگياو پرستش اوست.93 و نيز ميفرمايند: فرزندم، بدان كه هيچكس از خدا خبر نداده آنسان كه پيامبر ما خبر داده است. پس بدان راضي شو كه او را پيشواي خود سازي و راه نجات را به رهبري او بپويي.94
ب. پيامبرشناسي و امام شناسي
از ديگر اهداف آموزشي و تربيتي ائمّه معصوم عليهمالسلام آشنا كردن مردم به جايگاه پيامبر و امام در نظام آفرينش و فلسفه ارسال و رسالت و ويژگيها و فضايل آنان است. از منظر آنان، امامت و رهبري عامل نظام بخشيدن به جامعه و حاكميت نظم و قانون است.95 نيز آنان وظيفه حقوق افراد جامعه را بستانند و به دفع باطل بپردازند.96 ائمّه اطهار عليهمالسلام براي اثبات و تبيين ضرورت97 و ويژگيهاي انبيا و امامت،98 به قرآن، سنّت نبوي، ادلّه نقلي و عرفي و امور خارقالعاده و كرامات استناد ميكردند و به تعليم سيره و مغازي پيامبر و خود ميپرداختند. امام سجّاد عليهالسلامميفرمايند: همانگونه كه سورهاي از قرآن ميآموختيم، مغازي رسول خدا را هم ميآموختيم.99
امام علي عليهالسلام نيز در سخني زيبا، در حضور مردم به معرفي مقام پيامبر و امامان شيعه عليهمالسلام پرداختند و در اينباره فرمودند: خداوند سبحان از ميان فرزندان آدم، پيامبراني برگزيد و از آنان پيمان گرفت كه هر چه را به آنها وحي ميشود به مردم برسانند و در امر رسالت او امانت نگه دارند... . پيامبران از پي يكديگر آمدند تا از مردم بخواهند عهدي را كه خلقتشان بر آن سرشته شده است، به جاي آورند... . خداوند سبحان محمّد صلياللهعليهوآله را فرستاد تا وعده خود برآورد و دور نبوّت را به پايان برد. خداوند محمّد صلياللهعليهوآله را به حق به پيامبري مبعوث داشت تا بندگانش را از پرستش بتها برهاندو به پرستش خود راهنمايي كند و آنان را از پيروي شيطان منع كند و به فرمان او آورد، با قرآني كه معاني آن را روشن ساخت و بنيانش را استوار داشت.100
ايشان همچنين ميفرمايند: هر آينه آنچه بر عهده امام است، اين است كه آنچه را خداوند بدان فرمان داده است به جا آورد؛ همچون رساندن مواعظ و سعي در نيكخواهي و احياي سنّت پيامبر و اقامه حدود خدا بر كساني كه سزاوار آن هستند و اداي حق هر كس از بيتالمال.101 و ميفرمايند: جز اين نيست كه امامان از سوي خدا، كار آفريدگان او را به سامان آورند، و از جانب او بر مردم سروري يافتهاند. به بهشت نرود، مگر كسي كه آنها را شناخته باشد و آنها او را شناخته باشند.102
امام علي عليهالسلام در اين سخنان به تبيين فلسفه وجودي، وظايفوويژگيهايانبياواوصيايآنهابرايدانشآموختگان مكتب اسلام پرداخته و افكار مردم را در شناخت آنان، به اين اصول توجه ميدهد. امام صادق عليهالسلام نيز در جهت امامشناسي و پيامبرشناسي، در روايتي درباره فلسفه وجودي آنها خطاب به جابر چنين ميفرمايند: [وجود پيامبروامامموردنيازاست]تاجهانبرصلاحشباقيبماند.103
ج. معادشناسي
هدف ديگر ائمّه اهلبيت عليهمالسلام توجه دادن مسلمانان به اين نكته است كه وراي اين جهان مادي جهان ديگري وجود دارد كه از آن در قرآن و روايات به «قيامت» تعبير ميشود. انسان با مرگ از بين نميرود، بلكه فقط روح او از بدنش جدا ميشود. اين روح تا مدتي در مكاني به نام «برزخ» به زندگي خود ادامه ميدهد تا روز قيامت و رستاخيز فرارسد. در آن روز، به اعمال انسان رسيدگي ميشود و معيار حساب و كتاب بر رفتار انسان در دنياست. امام علي عليهالسلام در خطبهاي خطاب به مردم ميفرمايند: امروز نوبت كار است و نه محاسبه و به زودي نوبت محاسبه ميشود و در آن هنگام، كار پذيرفته نيست.104
بنابراين، از نگاه ائمّه اطهار عليهمالسلام آموزش و توجه دادن مردم به مباحث معاد، نيل به كمال تسليم انسان در برابر خداوند در تمام سطوح فردي و اجتماعي است؛ زيرا تعليم و تربيت اسلامي به نيازهاي جسماني و روحاني انسان توجه دارد و آنها را اصل ميداند.
د. انسان شناسي و گيتي شناسي105
در بعد شخصيتي و حتي فيزيولوژيكي انسان، ائمّه معصوم عليهمالسلام در تلاش بودهاند تا به تبيين وجودي آن بپردازند و بدينگونه، مسلمانان را به هدفي برتر، كه عبارت از خودشناسي و خداشناسي است، برسانند. امام علي عليهالسلام در نهجالبلاغه106 و امام رضا عليهالسلام107 در سفارشهاي خود به جناب مفضّل، به معرفي شخصيت انسان از ابعاد مختلف پرداختهاند.
در حوزه گيتيشناسي، آنان به بيان ويژگيهاي آسمان، زمين، كيفيت آفرينش موجودات و نقش آنها در سير حركت تاريخي بشر پرداختهاند.108
ه . اخلاق و تربيت ديني
تربيت اخلاقي شيعيان با تمسّك به متون ديني،109 از مهمترين اهداف ائمّه اطهار عليهمالسلام بوده است؛ زيرا اگر اخلاق يك جامعه اصلاح گردد زمينه تعليم و تربيت ديني بهتر فراهم ميشود و تأثير دوچنداني دربر دارد. بايد يادآور شد كه رفتار و گفتار ائمّه اطهار عليهمالسلام بهترين الگو براي شيعيان بوده، اما با اين حال، هميشه آنان را به اخلاق، تقوا و ادب اسلامي دعوت كردهاند. امام علي عليهالسلامدر سفارش به مردم، نقطه عطف جامعه سالم را اخلاق اسلامي و ارزش معنوي آن ميدانند و در اينباره ميفرمايند: اي فرزندم،... گراميترين حسب و نسب خلق نيكوست.110 هيچ همنشيني همچون خوشخويي و هيچ ميراثي همچون ادب نيست... هيچ تجاربي همچون عمل صالح نيست.111 هيچ ميراثي همچون ادب ـ و تربيت براي فرزندان ـ با ارزشمند نيست112 حق فرزند بر پدر اين است كه نام نيكو برايش برگزيند و نيكو ادبش كند و بدو قرآن بياموزد.113
4. علم حديث و كلام
علم حديث و كلام از جمله علومي است كه مورد عنايت ائمّه اطهار عليهمالسلام در آموزش به شيعيان بوده است. آنان با عنايت به اصول اين فن، به تعليم و تربيت شاگردان در ترويج احاديث نبوي و علوي پرداختهاند. براي مثال، امام علي عليهالسلام در آموزش شيعيان براي مراجعه به راوي و شناخت ويژگيهاي او، ميفرمايند: و حديث ما را فرانگيرد، جز سينههاي امين و خردهاي استوار.114 هرگاه خبري شنيديد آن را نيك بفهميد و در آن بينديشيد، نه اينكه بشنويد و نقل كنيد؛ زيرا نقلكنندگان علم بسيارند، ولي انديشهكنندگان در آن اندكند.115
ائمّه اطهار عليهمالسلام در زمينه علم كلام نيز با تشكيل كرسيهاي اين علم، به تربيت شاگردان برجستهاي همچون هشامبن حكم، قيس ماصر116 و هشامبن سالم پرداختند. اين شاگردان نيز آثاري كلامي در دفاع از حريم شيعه تدوين كردند.117 شاگردان تربيت شده اين مكتب در كلام، و در مناظره با خصم به حدّي توانا بودند كه با قدرت استدلال خويش، رقيب را به سكوت واميداشتند؛ چنانكه عمّار خطاب به عثمان گفت: مرا از سخن و اظهار حقايق بازندار و از اينكه جلوي گفتههاي مرا بگيري خودداري كن. معلم من (علي عليهالسلام) مطالب را به من تعليم داده و مرا از گزند تو حفظ كرده است.118
5. آموزش مديريت119 سياسي ـ اداري
با توجه به شرايط سياسي و اجتماعي حاكم بر جامعه مسلمانان، اهلبيت عليهمالسلام براي مديريت سياسي شيعيان، علاوه بر آموزش آنان، در توجه به تقيّه و ديگر مباني انديشه سياسي در عصر حضور، تلاش فراوان ميكردند. اين مديريت قوي آنان مورد توجه خلفا نيز قرار گرفت و آنان براي رهايي از مشكلات، به اهلبيت عليهمالسلام مراجعه ميكردند؛ چنانكه در جريان جنگ خليفه دوم با روميان، عمربن خطّاب با امام علي عليهالسلام به رايزني پرداخت و آن حضرت خطاب به وي فرمودند: اگر خودت به سوي دشمن بروي و با دشمن رويارو شوي، اگر مغلوب گردي، مسلمانان را تا اقصا بلادشان پناهگاهي نميماند و پس از تو مرجعي ندارند كه بدان بازگردند. پس مردي سلحشور را به سوي ايشان بفرست و سپاهي گران همراهش كن كه هم جنگ آزموده باشند و هم نيكخواه اسلام؛ اگر خداوند پيروزش گرداند همان است كه تو خواستهاي، و اگر كار به گونهاي ديگر افتاد، در آن حال، تو پناه مردم و مرجع مسلمانان خواهي بود.120
در مديريت سياسي ـ اداري، اهلبيت عليهمالسلام بيشتر به بيعت شيعيان با آنها و نيز بر اهميت عدالت و تقوا121 و پرهيز حاكم مسلمانان از فريب و نيرنگ در مواجهه با مردم، مهرباني و رعايت انصاف با رعيّت و دوست داشتن آنها، پرهيز از غرور و نخوت، فروتني و پرهيز از استبداد و اجتناب از به كارگيري افراد ناسالم در مسائل مهم تصميمگيري برحذر ميداشتند. امام علي عليهالسلام در سخني، عملاً به پرهيز از به كارگيري طلحه و زبير به خاطر فساد عقيده تأكيد كردند و در اينباره فرمودند: شما تنها با من در نيرو بخشيدن و پايداري كردن باشيد و هنگام سختي و درماندگي، دو يار من باشيد، و در مديريت سياسي جامعه نقشي نداريد.122
6. تاريخ
«تاريخ» در اصطلاح، علم به وقايع و حوادث و اوضاع و احوال زندگاني گذشتگان، ثبت و ضبط حوادث تلخ و شيرين و بيان فراز و نشيبهاي زندگي پيشينيان است. قرآن كريم تاريخ را آيينه عبرت انسانها معرفي ميكند و در اينباره ميفرمايد: «در سرگذشت آنها، درس عبرتي براي صاحبان انديشه است.»123
تاريخ به دليل اهميتي كه در اسلام دارد، مورد توجه خاص ائمّه اطهار عليهمالسلام و شيعيان آنها قرار گرفته است. امام علي عليهالسلام در نامهها و خطبههاي خويش، در آموزش و تربيت مردم، بخشي از سخنان خود را به مطالعه تاريخ و عبرتگيري از آن اختصاص دادهاند. آن حضرت در مقاطع گوناگون تاريخي، از اتفاقات سياسي، نظامي و تاريخ اجتماعي پيش124 و پس از اسلام125 و فلسفه تاريخ سخن به ميان آورده و شيعيان را به تعمّق و تفكر در تاريخ و مطالعه آن فراخواندهاند. ايشان در نامهاي خطاب به امام حسن عليهالسلام، در توجه ايشان به تاريخ و درس گرفتن از آن چنين ميفرمايند: پسرم، من اگرچه به اندازه پيشينيان زندگي نكردهام، اما با نظر در اعمال آنها و تفكر در تاريخ و سير در آثار باقيمانده از ايشان، گويي يكي از آنها هستم... پس برايت بخشهاي زلال و سودمند تاريخ را از بخشهاي تيره و زيانبارش بازشناخته و از هر جرياني بهترين آن را برايت چيدهام و زيبايش را برگزيدهام و بخشهاي ناشناختني را به كناري زدهام. از موضع پدري دلسوز، كه در كار فرزند خود مينگرد، در كار تو نگريستهام و برايت از ادب چيزهايي اندوختهام تا بياموزي و به كار بندي.126 اخبار گذشتگان را بر (دل خويش) عرضه بدار و از آنچه بر سر پيشينيان تو رفته است آگاهش كن. بر خانهها و آثارشان بگذر و در آنچه كردهاند و آن جايها كه رفتهاند و آن جايها كه فرود آمدهاند، نظر كن.127
7. حقوق
بارزترين سخن از سوي اهلبيت عليهمالسلام در بيان حقوق هر گروه از جامعه مسلمانان، سخن امام سجّاد عليهالسلام در رساله حقوق است. در اين رساله، ايشان با بياني روشن و به طور كلي، به آموزش حقوق ميپردازند و مسلمانان را به عمل و يادگيري آن سفارش مينمايند؛ زيرا با تعليم اين علم، تمام اقشار جامعه اسلامي با حدود رفتار خود آشنا ميشوند و در اين زمينه، مشكلات كمتري دامنگير جامعه خواهد شد.128
8. ادبيات
از جمله تلاشهاي ماندگار پيشوايان دين در آموزش قرآن به مسلمانان، تدوين ادبيات عرب براي قرائت آن بوده است. ابراهيمبن محمّد ثقفي كوفي مينويسد: ابوالاسود ميگويد: يكي از روزها خدمت علي عليهالسلامرسيدم و ديدم آن حضرت در حال تفكر و و انديشه است. عرض كردم يا اميرالمؤمنين، در چه موضوعي فكر ميكنيد؟ فرمودند: امروز يكي از نزديكان من هنگام محاوره و مكالمه، مرتكب اغلاطي شد و الفاظ و كلمات را درست تلفظ نكرد و من از اين جهت در فكر و انديشه فرورفتم و بايد براي اين كار چارهاي بينديشم. ابوالاسود ميگويد: در اين هنگام، علي عليهالسلام صفحهاي به من دادند كه در آن نوشته بودند: كلام بر سه قسم است: اسم، فعل و حرف، و پس از آن، اصول و قوانيني به من تعليم دادند و اصل علم نحو از اينجا پديد آمد.129
9. علوم نظامي
يكي از نيازهاي ضروري هر جامعه تأمين امنيت سياسي، اجتماعي و جغرافيايي است كه جز با در اختيار داشتن نيروي مسلّح كارآمد براي مقابله با دشمن خارجي و يا سركوب اشرار داخلي امكانپذير نخواهد بود. امام علي عليهالسلام براي آموزش نظامي و افزايش كارايي نيروهاي مسلّح، نكات ارزشمندي به سربازان و فرماندهان سپاه آموزش ميدادند كه از آن جمله عبارتند از:
الف. فنون رزمي
در بعد فنون رزمي، حضرت علي عليهالسلام خطاب به معقلبن قيس ميفرمايند: جنگ مكن، مگر آنكه با تو بجنگند. و لشكرت را در ابتدا يا انتهاي روز به حركت درآور و هنگام گرماي نيمروز فرود آور. و مركبها را خسته مكن و در آغاز شب، لشكر را به حركت درمياور كه خداوند شب را براي آسودن قرار داده است... هر گاه با دشمن روياروي شدي، خود در ميانه لشكرت قرار گير، و به دشمن چنان نزديك نشو كه پندارد قصد حمله داري و چندان دور مايست كه چون كسي باشي كه از جنگ بيمناك است، تا فرمان به تو برسد.130
ايشان در جاي ديگر ميفرمايند: در مقابل دشمن، آن گروه از جنگاوران را كه زره بر تن دارند، پيش داريد و آنان را كه زره بر تن ندارند در عقب بگماريد...؛ چون نيزه را به سوي شما گرفتند بيدرنگ بپيچيد كه اين كار شما را از آسيب سرنيزهها در امان ميدارد.131 گريختني كه پس از آن بازگشتني باشد يا واپس نشستني كه از پي آن حملهاي باشد بر شما گران نيايد. حق شمشيرها را ادا كنيد و پهلوهاي دشمن را بر خاك هلاك آوريد.132 اي گروه مسلمان، ترس از خدا را شعار خود سازيد و جامه آرامش و شكيبايي بر تن كنيد... جنگافزارهاي خويش را مهيّا كنيد و شمشير را پيش از آنكه آخته كنيد در نيامهايشان بيازماييد.133
ب. اصول اخلاقي جنگ
امام علي عليهالسلام ميفرمايند: اگر دشمنت تو را به صلح فراخواند، از آن روي بر متاب. كسي را در ميدان به مبارزت فرا مخوان ـ يعني: آغازگر جنگ مباش ـ و اگر تو را فراخواندند، پاسخ گوي.134
10. امور اجتماعي
الف. ورزش
اميرالمؤمنين عليهالسلام به نقل از رسول خدا صلياللهعليهوآله ميفرمايند: به فرزندان خود شنا و تيراندازي بياموزيد.135
ب. آداب تجارت136
آداب تجارت در دو بعد «اخلاق» و «فقه» مطرح ميشود و اهلبيت عليهمالسلام در هر دو بعد به تعليم آن به مردمان و شاگردان خويش اقدام كردهاند. به فرموده امام صادق عليهالسلام، تجارت عقل را ميافزايد.137 امام علي عليهالسلام نيز درباره آداب تجارت ميفرمايند: هر كس علم فقه نداند و تجارت كند در ورطه ربا افتد.138 مؤمن كسي است كه در پي تحصيل معاش خويش باشد.139
نيز امام صادق عليهالسلام درباره آموزش آداب تجارت اسلامي ميفرمايند: هر چيزي حلال و حرامي دارد. پس هميشه آن چيز بر تو حلال است تا آنكه نوع حرام آن را بشناسي. پس در آن صورت آن را ترك كن.140 كسي كه ميخواهد تجارت كند، بايددر دينششناخت داشته باشد تا حلال را از حرام بازشناسد، و كسي كه شناخت ديني نداردوليتجارتميكند،خودرادرشبهاتافكندهاست.141
ج. بهداشت و آداب و رسوم اجتماعي
از ديگر مواد تربيتي در سيره بزرگان دين عليهمالسلام آموزش آداب و رسوم اجتماعي و بهداشت فردي و اجتماعي است. براي مثال، در زمينه تربيت بهداشتي مردم، امام صادق عليهالسلام ميفرمايند: براي هر چيزي پاككنندهاي است و پاككننده دهان مسواك است.142
در زمينه آموزش آداب اجتماعي، يكي از كارهايي كه هر روزه با آن سر و كار داريم، غذا خوردن است. بزرگان دين عليهمالسلام غذا خوردن را با نام خدا شروع و با شكر خدا تمام ميكردند و ديگران را نيز به اين كار سفارش مينمودند. امام صادق عليهالسلام به يكي از اصحاب فرمودند: هرگاه سفره انداخته شد، بگو: «بسماللّه» و هر گاه شروع به غذا خوردن كردي، بگو: «بسماللّه اوّله و آخره» و هنگامي كه سفره جمع شد بگو: «الحمدللّه»143
رتبه بندي مسلمانان در تعليم و تربيت
در آموزش و پرورش مردم از سوي اهلبيت عليهمالسلام، نكته اساسي توجه به صنف متعلّمان و كيفيت درك آنها بود. از نظر امامان معصوم عليهمالسلام، شيوه برخورد با هر گروهي متفاوت از گروه ديگر است. امام علي عليهالسلام ميفرمايند: بدان كه رعيّت چند صنفاند كه كارشان جز با يكديگر اصلاح نميشود، و از يكديگر بينياز نيستند. صنفي از ايشان لشكرهاي خدايند و صنفي دبيران خاص يا عام و صنفي قاضيان عدالتگستر و صنفي كارگزاران كه بايد در كار خود انصاف و مدارا به كار گيرند و صنفي جزيهدهندگان و خراجگزاران ـ چه ذمّي و چه مسلمان ـ و صنفي بازرگانان و صنعتگران و صنفي كه حاجتمند و مستمندند. براي هر يك را خداوند سهمي معيّن كرده و ميزان آن را در كتاب خود و سنّت پيامبرش بيان نموده و دستور داده كه نزد ما نگهداري شود.144
با توجه به دستهبندي مردم در روايات رسيده از اهلبيت عليهمالسلام، آموزش و پرورش انسانها در هر قشر و گروهي بايد از سنين كودكي شروع شود. امام صادق عليهالسلامميفرمايند: فرزندت را در شش سال دوم، براي آموزش به مكتب بفرست.145
با توجه به اين سفارشها، شيعيان فرزندان خود را در سنين كودكي به مكتب ميفرستادند و اولين چيزي كه كودكان در مكتبخانه ميآموختند خواندن و نوشتن و تعليم ادب اسلامي بود. پس از اين مرحله، اولين متن در فرايند آموزش و پرورش، خواندن قرآن و فراگيري احكام فقهي بود.
مكانهاي تعليم و تربيت
1. منزل: در روايتي به نقل از كليني، امام باقر تا پاسي از شب، مسائل علمي و معارف ديني را به زراره ميآموختند.146
2. مسجد: در روايتي آمده است كه مكان جلوس صادقين عليهماالسلام در مسجدرسولخدا صلياللهعليهوآلهمشخص بود.147
3. مكانهاي عمومي:148 در مكانهايي كه محلّ استراحت و يا تجمّع مردم بود، معصومان عليهمالسلام با توجه به نيازهاي تربيتي مردم به صورت عام و ياران خويش به طور خاص، در اين اماكن به خطابه و موعظه ميپرداختند.
نتيجه
از بررسي منابع روايي و تاريخي در سيره اهلبيت عليهمالسلام، چنين به دست ميآيد كه تعليم دانش و تربيت ديني مردم بر عهده انبيا و اولياي الهي و دو هدف عمده در سيره ائمّه اطهار عليهمالسلام بوده است. در بُعد تربيتي مسائلي همچون اصول اعتقادي دين و مذهب، احكام و قوانين شرعي و رشد اخلاق مورد توجه بوده است. در زمينه اهداف آموزشي نيز ميتوان به مسائلي همچون پرورش استعدادها، آموزش علوم گوناگون و خلق آثار علمي تمدن اشاره نمود.
ائمه اطهار عليهمالسلام براي نيل به اين مطلوب از شيوههاي گوناگوني همچون ارتباط چهره به چهره، تربيت شاگردان برجسته، املاي مطالب علمي، مناظره و استدلال و... استفاده ميكردند. آنان با ارائه و بيان ويژگيهاي لازم براي يك معلم، وظايف و بايستههاي لازم براي چنين افرادي را مشخص نموده و سايران را براي انتخاب يك مربي و معلم خوب راهنمايي نمودهاند. برخي از ويژگيهاي معلم از منظر اهلبيت عليهمالسلام عبارتند از: خودسازي، تعهد و موقعيتسنجي. با عنايت به نكات مزبور ميتوان گفت از جمله مهمترين وظايف اهلبيت عليهمالسلام آن است كه به تدريج، علوم الهي را، كه مايه سعادت بشر است، به مردم بياموزند و زمينه اين امر را فراهم سازند و در اين راه، با توجه به تواناييها و سنجش گروه سني و جنسي مخاطب و با استفاده از ابزارها و شيوههاي متفاوت در شرايط و مكانهاي مختلف، به آموزش و پرورش مردم در موضوعات اعتقادي، فقهي، كلامي، مديريتي، تاريخي و نظامي بپردازند. امور مذكور سبب آن گرديد تا مواد آموزشي اهلبيت عليهمالسلام به عنوان يك سيره علمي و تربيتي در بستر زمان توسعه يابد و علوم گوناگوني از آن دامنه گيرد؛ زيرا آنان در اين امر مقدّس، علاوه بر اهداف تربيتي، اهداف آموزشي را نيز در نظر داشتند و بر اساس اين اهميت بود كه صادقين عليهماالسلام با توجه به سنجش شرايط فرهنگي و سياسي، توانستند شاگردان زيادي براي انتقال علوم به نسلهاي آينده و دفاع از شريعت اسلام پرورش دهند.
-
پى نوشت ها
- 1 دانشآموخته حوزه علميه و دانشجوى كارشناسى ارشد تاريخ تشيّع.
- 2ـ احزاب: 21.
- 3ـ ابن منظور، لسان العرب، 1414، ج 4، ص 389، ذيل واژه «سير».
- 4ـ فخرالدين طريحى، مجمعالبحرين، 1416، ج 3، ص 340. نيز ر.ك. رضا بهمنيار، فرهنگ ابجدى عربى ـ فارسى، 1410، ص 507.
- 5ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غريب القرآن، 1412، ص 247.
- 6ـ على آقابخشى، فرهنگ علوم سياسى، 1379، ص 301.
- 7ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غريبالقرآن، ج 1، ص 580.
- 8ـ سيد علىاكبر قرشى، قاموس قرآن، 1412، ج 5، ص 22و23.
- 9ـ خليلبن احمد فراهيدى، العين، 1410، ص 152.
- 10ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غريبالقرآن، ج 1، ص 580.
- 11ـ رضا بهمنيار، فرهنگ لغت ابجدى عربى ـ فارسى، ص 419.
- 12ـ ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 126.
- 13ـ راغب اصفهانى، المفردات فى غريبالقرآن، ص 336. نيز ر.ك. رضا بهمنيار، فرهنگلغت ابجدى عربى ـ فارسى، ص 39. صاحب قاموس قرآن ذيل واژه «رب» مىنويسد: «مراد از ربّالعالمين، پرورش دادن و تربيت كردن تمام موجودات است. خداوند پرورشدهنده تمام موجودات است؛ هم خلقت از جانب اوست و هم تربيت.» سيد علىاكبر قرشى، قاموس قرآن، ج 3، ص 43ـ44.
- 14ـ نهجالبلاغه، ح 465.
- 15ـ بقره: 151.
- 16ـ توبه: 32.
- 17ـ محمّدبن جرير طبرى، تاريخ طبرى، 1375، ص 1258.
- 18ـ ابن هشام، السيرة النبوية، 1375، ج 1، ص 281.
- 19ـ ابنسعد، طبقات الكبرى، 1374، ج 2، ص 20.
- 20ـ امام عليهالسلام به عنوان رهبر دينى و سياسى جامعه، از نظر شيعه بايد داراى چند ويژگى خاص، از جمله عصمت، علم و دانش دينى و سياسى، و كمال باشد.
- 21ـ سيد محمّدحسينطباطبائى،تفسيرالميزان،1361،ج4،ص618.
- 22ـ شيخ مفيد، اوائل المقالات، 1414، ص 65 و 67.
- 23ـ شيخ مفيد، المقنعه، 1410، ص 810.
- 24ـ نهجالبلاغه، 1378، خ 131، ص 202.
- 25ـ همان، خ 34، ص 99.
- 26ـ همان، ن 28، ص 648.
- 27ـ عبدالواحد آمدى، غررالحكم و دررالكلم، 1407، ج 2، ص 29. نيز ر.ك. نهجالبلاغه، خ 181.
- 28ـ نهجالبلاغه، خ 131، ص 303.
- 29ـ همان، خ 109، ص 233.
- 30ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1403، ج 23، ص 44. نيز ر.ك. نهجالبلاغه، خ 104.
- 31ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 3.
- 32ـ همان، ج 2، ص 152.
- 33ـ محمّد محمّدىرىشهرى، ميزانالحكمه، 1363،ج6، ص 155.
- 34ـ همان، ح 70، ص 827.
- 35ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، 1365، ج 2، ص 499.
- 36ـ شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، 1414، ج 4، ص 19.
- 37ـ نهجالبلاغه، خ 233، ص 561.
- 38ـ همان، ح 94، ص 839.
- 39ـ احمدبن على نجاشى، رجال النجاشى، 1416، ص 231.
- 40ـ همانند صحيفه على عليهالسلام كه در زمينه حديث، به املاى رسول خدا صلىاللهعليهوآلهو به خط امام على عليهالسلام بود. محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، 1388ق، ج 1، ص 64.
- 41ـ همانند صحيفه سجاديه كه به املاى امام باقر عليهالسلام و توسط زيدبن على نوشته شد.
- 42ـ احمدبن على نجاشى، رجال النجاشى، ص 360.
- 43ـ ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، 1962م، ج 15، ص 274.
- 44ـ بقره: 213.
- 45ـ نهجالبلاغه، خ 231، ص 555.
- 46ـ شيخ صدوق، التوحيد، بىتا، ص 83ـ84.
- 47ـ نهجالبلاغه، ن 53، ص 743.
- 48ـ شيخ طوسى، اختيار معرفهالرجال رجال كشى، 1404، ج 1، ص 391، ش 280.
- 49ـ همان، ج 1، ص 346.
- 50ـ شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 18، ص 105.
- 51ـ نهجالبلاغه، ن 53.
- 52ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 1، ص 64.
- 53ـ شيخ طوسى، اختيار معرفهالرجال، ص 355.
- 54ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 2، ص 153. نيز ر.ك. شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 1، ص 53.
- 55ـ ر.ك. شيخ صدوق، الامالى، 1400، ص 236.
- 56ـ پيامبر براى ايراد سخن و خطبه، زمانى در مكّه بر روى كوه صفا مىرفتند و زمانى در مدينه در مسجد به ايراد خطبه مىپرداختند.
- 57ـ محمّد محمّدى رىشهرى، ميزانالحكمه، ج 10، ص 539.
- 58ـ نهجالبلاغه، ن 31، ص 658.
- 59ـ شيخ طوسى، اختيار معرفهالرجال، ج 2، ص 757.
- 60ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 3، ص 321.
- 61ـ ر.ك. احمدبن على طبرسى، الاحتجاج، بىتا، ج 1 و 2 احتجاجات امام جواد عليهالسلام.
- 62ـ صحيفه سجّاديه، 1375، ص 265.
- 63ـ نهجالبلاغه، ن 77، ص 789.
- 64ـ شيخ طوسى، اختيار معرفهالرجال، ج 2، ص 554.
- 65ـ همان، ج 2، ص 554.
- 66ـ ر.ك. احمدبن طبرسى، الاحتجاج، ج 1 و 2.
- 67ـ همان، ج 2، ص 199.
- 68ـ احمدبن ابىيعقوب يعقوبى، تاريخ يعقوبى، 1380، ج 1، ص 527. نيز ر.ك. محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 28، ص 184.
- 69ـ نهجالبلاغه، ح 181، ص 885.
- 70ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 61، ص 188.
- 71ـ ر.ك. صحيفه سجّاديه، ص 30، 35، 99، 156 و 195.
- 72ـ نهجالبلاغه، ن 67، ص 775.
- 73ـ همان، ن 68، ص 775.
- 74ـ همان، ن 66 و 72، ص 783.
- 75ـ همان، ن 69، ص 777.
- 76ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 17، ص 173.
- 77ـ نهجالبلاغه، ن 74، ص 785.
- 78ـ همان، ح 70، ص 827.
- 79ـ همان، ح 470، ص 1035.
- 80ـ همان، خ 131، ص 303.
- 81ـ نهجالبلاغه، ن 67، ص 775.
- 82ـ نهجالبلاغه، ح 304، ص 955.
- 83ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 76، ص 50.
- 84ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 1، ص 36.
- 85ـ نهجالبلاغه، خ 2.
- 86ـ نحل: 44.
- 87ـ ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، 1896، ج 4، ص 109.
- 88ـ نهجالبلاغه، ن 31، ص 661.
- 89ـ همان، خ 109، ص 253 / محمّدبن عمر واقدى، المغازى، 1369، ص 828.
- 90ـ نهجالبلاغه، ن 31، ص 662.
- 91ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 3، ص 442.
- 92ـ نهجالبلاغه، ن 67، ص 775. در زمينه تلاش ائمّه اطهار عليهمالسلامدرباره آموزش فقه. ر.ك. ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 15، ص 274.
- 93ـ نهجالبلاغه، خ 1، ص 29.
- 94ـ همان، ن 31، ص 665.
- 95ـ همان، ح 244، ص 912.
- 96ـ همان، خ 33، ص 95.
- 97ـ امام صادق عليهالسلام فرمودند: «زمين از حالى به حالى نگردد، مگر آنكه براى خدا در آن حجتى باشد كه حلال و حرام را به مردم بفهماند.» محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 1، ص 252.
- 98ـ امام صادق عليهالسلام فرمودند: «رسول خدا صلىاللهعليهوآله به حضرت على عليهالسلام بابى از علم آموختند كه از آن هزار باب و از هر يك از آن ابواب نيز هزار باب ديگر گشوده مىشود.» محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 40، ص 131.
- 99ـ ابن كثير، البداية و النهاية، 1407، ج 3، ص 242.
- 100ـ نهجالبلاغه، خ 2 و 147.
- 101ـ همان، خ 104، ص 231.
- 102ـ همان، خ 152، ص 345.
- 103ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 23، ص 19.
- 104ـ همان، ج 74، ص 296.
- 105ـ ر.ك. نهجالبلاغه، خ 83، ص 1. نيز ر.ك. املا امام صادق عليهالسلام بر مفضلبن عمر جعفى كوفى، توحيد مفصّل، 1377.
- 106ـ نهجالبلاغه، خ 82، ص 833.
- 107ـ ر.ك. توحيد مفضّل.
- 108ـ نهجالبلاغه، بخش خطبهها.
- 109ـ ابراهيمبن محمّد ثقفى كوفى، الغارات، 1373، ص 163.
- 110ـ نهجالبلاغه، ح 37، ص 813.
- 111ـ همان، ح 109، ص 849.
- 112ـ همان، ح 51، ص 819.
- 113ـ همان، ح 391، ص 997.
- 114ـ همان، خ 231، ص 555.
- 115ـ همان، ح 94، ص 839.
- 116ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، بىتا، ج 1، ص 238ـ241.
- 117ـ احمدبن على نجاشى، رجال النجاشى، ص 433 و 434.
- 118ـ ابراهيمبن محمّد ثقفى كوفى، الغارات، ص 498.
- 119ـ امام على عليهالسلام در آموزش مديريت به رهروان و كارگزاران خود نكات اخلاقى و مديريت سياسى و اجتماعى را يادآورى كردهاند تا اهداف نظام امامت در جامعه سارى گردند. ر.ك. نهجالبلاغه، ن 53، خ 200، ح 152، ن 27.
- 120ـ همان، خ 134، ص 309.
- 121ـ همان، خ 16، ص 61.
- 122ـ همان، خ 16.
- 123ـ يوسف: 111.
- 124ـ نهجالبلاغه، خ 1، 38، 91 و 103.
- 125ـ همان، موضوعاتى همچون تاريخ اسلام و رسالت پيامبر صلىاللهعليهوآله، تاريخ خلفا، بيعت با امام على عليهالسلام و در خ 1، 3 و 134.
- 126ـ همان، ن 31، ص 657 به بعد.
- 127ـ نهجالبلاغه، ن 31، ص 659.
- 128ـ ر.ك. رساله حقوق امام سجّاد عليهالسلام، 1385.
- 129ـ ابراهيمبن محمّد ثقفى كوفى، الغارات، ص 355.
- 130ـ نهجالبلاغه، ن 12، ص 619.
- 131ـ همان، خ 124، ص 287.
- 132ـ همان، ن 16.
- 133ـ نهجالبلاغه، خ 65، ص 133.
- 134ـ نهجالبلاغه، ح 225 و ن 53، ص 905.
- 135ـ شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 21، ص 475.
- 136ـ در اينباره، ر.ك. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، 1367، آداب تجارت / محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى.
- 137ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 4، ص 282. نيز ر.ك. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 258.
- 138ـ نهجالبلاغه، ح 439، ص 1021.
- 139ـ همان، ح 382. نيز ر. ك. شيخ صدوق، من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 259.
- 140ـ شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 17، ص 89.
- 141ـ همان، ج 17، ص 382.
- 142ـ شيخ صدوق، عللالشرائع، 1380، ج 1، ص 929.
- 143ـ شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 16، ص 483.
- 144ـ نهجالبلاغه، ن 52، ص 727.
- 145ـ شيخ حرّ عاملى، وسائل الشيعه، ج 21، ص 475.
- 146ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 3، ص 370.
- 147ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 10، ص 154.
- 148ـ ر.ك. نهجالبلاغه، خطبههاى امام على عليهالسلام در مقاطع و مكانهاى گوناگون از جنگ جمل و صفّين.
-
··· منابع
- ـ آقابخشي، علي، فرهنگ علوم سياسي، تهران، چاپار، 1379.
- ـ آمدي، عبدالواحد، غررالحكم و دررالكلم، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، 1407، ج 2.
- ـ ابن ابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دارالكتب العربية، 1896م، ج 4.
- ـ ـــــ ، شرح نهجالبلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحيا الكتب العربيه، 1962م، ج 15.
- ـ ابن سعد، الطبقات الكبري، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران، فرهنگ و انديشه، 1374، ج 2.
- ـ ابن كثير، البداية و النهاية، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407، ج 3.
- ـ ابن منظور، لسان العرب، بيروت، دارصادر، 1414، چ سوم، ج 4.
- ـ ابن هشام، السيرة النبوية، ترجمه سيدهاشم رسولي، تهران، كتابچي، 1375، چ پنجم، ج 1.
- ـ اصفهاني، راغب، المفردات في غريبالقرآن، بيروت، دارالعلم، 1412، ج 1.
- ـ ـــــ ، المفردات في غريبالقرآن، بيروت، دارالمعرفه، 1412.
- ـ بهمنيار،رضا، فرهنگابجدي عربيـ فارسي،تهران،اسلامي، 1410.
- ـ توحيد مفضّل (املاء امام صادق عليهالسلام بر مفضلبن عمر جعفي كوفي)، ترجمه نجفعلي ميرزايي، قم، هجرت، 1377، چ پنجم.
- ـ ثقفي كوفي، ابراهيمبن محمّد، الغارات، ترجمه عزيزاللّه عطاردي، تهران، عطارد، 1373.
- ـ رساله حقوق امام سجّاد عليهالسلام، قم، دارالفكر، 1385، چ دوم.
- ـ شيخ مفيد، المقنعه، قم، اسلامي، 1410.
- ـ ـــــ ، اوائل المقالات، تحقيق ابراهيم انصاري، بيروت، دارالمفيد، 1414، چ دوم.
- ـ صحيفه سجّاديه، ترجمه عبدالمحمّد آيتي، تهران، سروش، 1375، چ دوم.
- ـ صدوق، محمّدبنعلي، الامالي، بيروت، مؤسسهالوفاء، 1400.
- ـ ـــــ ، التوحيد، تصحيح هاشم حسيني طهراني، قم، مؤسسة النشرالاسلامي، بيتا.
- ـ ـــــ ، عللالشرائع، ترجمه سيد محمّدجواد ذهني تهراني، قم، مؤمنين، 1380، ج 1.
- ـ ـــــ ، من لايحضره الفقيه، ترجمه علياكبر غفاري، تهران، صدوق، 1367، ج 4.
- ـ طباطبائي، سيد محمّدحسين، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمّدباقر موسوي همداني، قم، جامعه مدرسين، 1361، ج 4.
- ـ طبرسي، احمدبن علي، الاحتجاج، تحقيق سيد محمّدباقر الخرسان، بيجا، دارالنعمان، بيتا، ج 1 و 2.
- ـ طبري، محمّدبن جرير، تاريخ طبري، ترجمه ابوالقاسم پاينده، تهران، اساطير، 1375، چ پنجم، ج 4.
- ـ طريحي، فخرالدين، مجمعالبحرين، تحقيق سيداحمد حسيني، تهران، مرتضوي، 1416، چ سوم، ج 3.
- ـ طوسي، محمّدبن حسن، اختيار معرفهالرجال (رجال كشي)، تصحيح ميرداماد، قم، بعثت، 1404، ج 2.
- ـ عاملي، شيخ حرّ، وسائل الشيعه، تحقيق مؤسسة آلالبيت، قم، مهر، 1414، چ دوم، ج 4.
- ـ فراهيدي، خليلبن احمد، العين، قم، منشورات الهجره، 1410.
- ـ قرشي، سيد علياكبر، قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1412، چ ششم، ج 5.
- ـ كليني، محمّدبن يعقوب، الكافي، تحقيق علياكبر غفاري، تهران، دارالكتب الاسلامي، 1365، چ چهارم، ج 2.
- ـ ـــــ ، الكافي، تحقيق علياكبر غفاري، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1388ق، ج 1.
- ـ ـــــ ، اصول كافي، ترجمه سيدجواد مصطفوي، تهران، كتابفروشي علميه، بيتا، ج 1.
- ـ مجلسي، محمّدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403.
- ـ محمّدي ريشهري، محمّد، ميزانالحكمة، قم، دفتر تبليغات اسلامي، 1363، ج 6.
- ـ نجاشي، احمدبن علي، رجال النجاشي، تحقيق سيد موسي شبيري زنجاني، قم، جامعه مدرسين، 1416، چ پنجم.
- ـ نهجالبلاغه، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، فرهنگ اسلامي، 1378، چ سوم.
- ـ واقدي، محمّدبن عمر، المغازي، ترجمه محمود مهدي دامغاني، تهران، نشر دانشگاهي، 1369.
- ـ يعقوبي، احمدبن ابييعقوب، تاريخ يعقوبي، تهران، علمي و فرهنگي، 1380، چ نهم، ج 1.