اخلاق و عرفان اسلامي
اخلاق و عرفان اسلامي
استاد محمّدتقي مصباح
چكيده
از جمله اوصاف بندگان شايسته خداي متعالي، عدم وابستگي به شهوات و لذايذ مادي زودگذر دنيايي است. هرچند مؤمنان نيز همچون ساير انسانها براي ادامه حيات و زنده ماندن، نيازمند بهرهگيري از خواستها و لذايذ دنيوي هستند، اما هيچگاه ايشان، دلبستگي به مقام دنيا نداشته، آن را مقدمه و وسيله قرب خويش به رضوان الهي ميدانند.
آنچه در آموزههاي ديني نكوهيده شده است نه اصل بهرهگيري از شهوات و لذايذ مادي، بلكه دوستي، وابستگي و هدف قرار گرفتن آنهاست. اصل بهرهگيري از شهوات و لذات مادي و دنيوي و... توسط مؤمنان و آن را مقدمه سعادت، كمال و تعالي خويش قرار دادن، امري شايسته و پسنديده است. اين مقال، به تفصيل به اين موضوع ميپردازد.
كليدواژه ها: شهوات، لذايذ مادي، نعمتهاي مادي، وابستگي دنيا، قرب الهي.
دلدادگان خدا و رهيدگان از دام شهوات
«قَدْ خَلَعَ سَرَاييلَ الشَّهَوَاتِ وَ تَخَلَّي مِنَ الْهُمُومِ اِلاَّ هَمّا وَاحدا انْفَرَدَ بِهِ»؛1 پيراهن شهوت را از تن بيرون كرده و به جز يك غم كه تنها غم اوست، از هر اندوهي خويشتن را تهي ساخته است.
مفهوم و كاربردهاي شهوت
امام علي عليهالسلام در اين عبارت نوراني، شهوت را به پيراهن تشبيه كردهاند و پرداختن به شهوات را بسان پوشيدن آن دانستهاند؛ و سپس در وصف دوستان برگزيده خداوند فرمودهاند: «پيراهن شهوت را از تن به در آوردهاند.» اما آيا چنانكه پيروان برخي اديان تحريفشده پيشين و پارهاي از فرقههاي اسلامي معتقدند، لذتها و شهوات دنيا به كلي پليد و منفورند؟ و كسي كه ميخواهد در راه خدا گام بردارد بايد همه آنها را كنار نهد؟ يا آنكه حضرت از پوشيدن لباس شهوت منظور ديگري دارند؟ نظير اين پرسش را در آغاز خطبه، درباره استوار شدن لباس ترس و اندوه بر قامت دوستان خدا، مطرح كرديم. اكنون نيز با بررسي معنايلغويواصطلاحي شهوت و كاربردهاي آن، منظور حضرت و پاسخ پرسش فوق روشنخواهد گشت.
«شهوت» در لغت هم در مقام اسم و به معناي «درخواست نفس آنچه را موافق ميل است» آمده، كه جمع آن «شهوات» است، و هم در مقام مصدر و به معناي تمايل و ميل داشتن.2 «اشتهاء» نيز كه مصدر باب افتعال است و از شهوت اشتقاق يافته، به معناي تمايل، ميل داشتن است.
الف. كاربرد تكويني شهوت
اصل تمايل و ميل، كه در معناي لغوي شهوت نهفته است، امري طبيعي و تكويني است كه خداوند در نهاد انسان
قرار داده است. بر اين اساس، وقتي نياز گرسنگي در ما پديد ميآيد، ميل و اشتها به غذا رخ مينماياند. با اين وصف تمايل و ميل داشتن، خودبهخود، در قلمرو اخلاق قرار نميگيرد و به «خوب» يا «بد» اخلاقي متصف نميشود و ارزش يا ضد ارزش به شمار نميآيد. همانگونه كه ميل و تمايل داشتن در دنيا، امري تكويني براي انسان به شمار ميآيد. در بهشت نيز ميل به لذتها و نعمتهاي بهشتي مطرح است. خداوند در اينباره ميفرمايد: «وَفِيهَا مَا تَشْتَهِيهِ الْأَنفُسُ وَتَلَذُّ الْأَعْيُنُ وَأَنتُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»؛3 و در آنجا آنچه دلها آن را بخواهند و ديدگان را خوش آيد هست و شما در آن جاودانيد.
آيهاي ديگر درباره بخشي از نعمتهاي بهشت و تمايل بهشتيان بدانها و لذتجويي ايشان از آن نعمتها ميفرمايد: «مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِن مَّاء غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِن لَّبَنٍ لَّمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَّذَّةٍ لِّلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّي...»؛4 وصف آن بهشتي كه پرهيزگاران را وعده دادهاند اين است كه در آن رودهايي است از آبي دگرگون نشدني (نگندد و بوي و مزه آن برنگردد) و رودهايي از شيري كه مزهاش برنگردد و رودهايي از بادهاي كه لذتبخش آشامندگان است و رودهايي از عسل ناب.
ب. كاربرد تشريعي شهوت و مصاديق نكوهيده آن در قرآن
عرف، اغلب شهوت را درباره غرايز و اميال جسماني، نظير غريزه جنسي و ميل به غذا به كار ميبرد، و از اين واژه براي تعبير از اميال معنوي، نظير ميل به مناجات با خدا، استفاده نميكند و مثلاً نميگويد «شهوت مناجات». در اين كاربرد، شهوت و ميل در قلمرو اخلاق قرار ميگيرد و بر حسب متعلق و انگيزه و محرك آن، ميتواند ارزش يا ضدارزش به شمار آيد. در پنج آيه قرآن، واژه «شهوت» و جمع آن «شهوات» در موارد نكوهيده به كار رفته است:
1. «إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِن دُونِ النِّسَاء»؛5 هر آينه شما از روي شهوت به جاي زنان با مردان درميآميزيد.
2. همين عبارت تنها با اضافه همزه استفهام در آغاز آن و در قالب جملهاي استفهامي در آيه 55 سوره نمل تكرار شده است.
3. «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ»؛6 دوستي خواستنيها[ي گوناگون] از: زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سيم و اسبهاي نشاندار و دامها و كشتزار[ها ]براي مردم آراسته شده است، [ليكن] اينها برخورداري زندگي اين جهاني است، و سرانجام نيك نزد خداست.
در اين آيه، دلبستگي به لذتها و خواستههاي دنيوي و آراستنِ خود بدانها نكوهش شده است؛ زيرا دلبستگي به دنيا و لذتهاي آن موجب ميشود كه انسان تمام همت و تلاش خود را صرف متاع ناچيز دنيا سازد و به جاي پرداختن به آخرت، كه مقصد اصلي است، متاع دنيا را كه تنها وسيلهاي براي رسيدن به رضوان و قرب الهي است، مقصد و تأمينكننده نيازهاي برين و كمال خويش بپندارد و در نتيجه، از رسيدن به مقصد اصلي و سعادت ابدي خويش باز ماند. پس آنچه خداوند نكوهيده است، دلبستگي و اصالت دادن به لذتها و خواستنيهاي دنيا و غفلت از مقصد ابدي و نهايي است؛ وگرنه گرايش و ميل به لذتهاي دنيا، كششي طبيعي و غريزي است كه از بستر آن انسان به تأمين نيازهاي ضروري خود ميپردازد.
وقتي انسان گرسنه شود و نياز به غذا در او پديد آيد، به صورتطبيعي و غريزي، ميل به غذا براي رفع گرسنگي در او پديد ميآيد. همچنين وقتي نياز جنسي يا ساير نيازها در انسان برانگيخته ميشود، غريزه خاصي وي را به سوي آن نيازها ميكشاند. به ديگر سخن، تمايل به لذتهاي دنيوي، خود نه تنها نكوهيده نيست، بلكه چون زمينه تأمين نيازهاي ضروري دنيوي را فراهم ميآورد و موجب فراهم آمدن امكان تداوم حيات، سلامتي، آمادگي براي انجام تكاليف الهي و دستيابي به مقصد اصلي ميشود، پسنديده و ارزشمند است. آنچه مهم و مورد نظر خداوند است، ترجيح ندادن لذتهاي زوالپذير دنيا بر لذتهاي پايدار آخرت است. از اينرو، خداوند براي بيان تقدم و برتري نعمتها و لذتهاي آخرت بر دنيا، در آيه بعد لذتهاي اخروي را وصف ميكند تا انسانهاي مؤمن، حسابگر و هوشمند به مقايسه آنها با لذتهاي فاني دنيا بپردازند و وقتي دريافتند كه نسبت دنيا و لذتهاي آن با آخرت و لذتهاي آن، نسبت محدود با نامحدود و متناهي با نامتناهي است، دل از دنيا و لذتهاي آن بركنند و تنها دلبسته خداوند و رضوان او شوند: «قُلْ أَؤُنَبِّئُكُم بِخَيْرٍ مِن ذَلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ»؛7 بگو: آيا شما را به بهتر از اينها خبر دهم؟ براي تقوا پيشگان نزد خداوند باغهايي است كه از زير [درختان] آنها نهرها روان است. در آن جاودانه بمانند و همسراني پاكيزه و [نيز ]خشنودي خدا [را دارند] و خداوند به [امور] بندگان [خود ]بيناست.
بنابراين، روشن شد آنچه خداوند نكوهش كرده، صرف بهرهبرداري از شهوات نيست، بلكه دوستي شهوات و خواستنيهاي دنيا و دلبستن به آنهاست. اين دلبستگي در نتيجه وسوسههاي شيطاني پديد ميآيد. شيطان براي اينكه مردم را از خداوند و نعمتهاي پايدار آخرت غافل سازد، نعمتها و لذتهاي حقير دنيا را در نظر آنان بزرگ جلوه ميدهد و ميآرايد. در نتيجه، انسان براي رسيدن به برخي لذتهاي دنيوي، وقت و سرمايه زيادي صرف ميكند. اما وقتي به آنها رسيد درمييابد كه ارزش سرمايهاي را كه براي آن صرف كرده نداشته، و در دام فريب شيطان گرفتار آمده است. وسوسههاي شيطاني قدرت محاسبه صحيح و تعقل را از انسان ميستانند و موجب ميشوند انسان به ارزش و اهميت لذتي كه در پي آن است نينديشد، و در نتيجه سرمايه بسياري را براي رسيدن به لذتي اندك از دست بدهد و وقتي به آن لذت رسيد، درمييابد كه فريب خورده است. اما شگفت آنكه پند نميگيرد و باز در روز و فرصتي ديگر همان رفتار از او سر ميزند و هر بار داغ فريب شيطان و پشيماني بر پيشاني او مينشيند.
4. خداوند پس از بيان ويژگيهاي متعالي انبيا و اولياي خويش ميفرمايد: «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّا»؛8 آنگاه از پي ايشان جانشينان بد و ناشايستهاي آمدند كه نماز را فرو گذاشتند (در آن سهلانگاري كردند) و از خواستنيها [و خواهشهاي دل] پيروي كردند، پس به زودي [سزاي] گمراهي خود را ببينند.
بر اساس سخن خداوند، دو نسل از پي هم و با ويژگيهاي كاملاً متفاوت در زمين زندگي كردهاند: نسل اول، انبيا و اولياي خاص الهي بودند كه به مناجات با خدا و عبادت او عشق ميورزيدند و چنان جذبه انس با معبود و شنيدن كلام او آنان را به وجد ميآورد كه با شنيدن سخنان خداوند، اشك از چشمانشان جاري ميشد و به سجده ميافتادند. اما نسل دوم از معنويات و كمالات والاي انساني بيبهره، و به زشتيها و پليديها آلوده بودند. خداوند از شمار ويژگيهاي ناپسند اين نسل، بر دو ويژگي تأكيد ميورزد: يكي بياعتنايي به نماز و مناجات با خداوند، و ديگري پيروي از خواهشهاي دل. بين اين دو حالت و دو ويژگي تلازم و ارتباطي تنگاتنگ وجود دارد. هر قدر توجه انسان به شهوات و خواهشهاي دل بيشتر شود، بياعتنايي او به نماز و مناجات با خدا افزون ميگردد و از نشاط او براي عبادت كاسته ميشود. در مقابل، هر قدر از شهوات و خواهشهاي دل دور شود، آمادگي او براي درك مناجات با خدا و پرداختن به عبادت بيشتر ميگردد. فرجام آن دو ويژگي ناپسند، گمراهي و بيبهره گشتن از هدايت خداوند است. شخص گمراه و اسير وسوسههاي شيطان، ديوانهوار به رفتاري دست ميزند كه با منطق عقل قابل توجيه نيست. وي سرمايه، عمر و بالاتر از همه آخرتش را در ازاي رسيدن به خواهشهاي پوچ و بيمقدار دل از كف ميدهد كه اگر به درستي در رفتار خويش انديشه كند، درمييابد كه چه زيان بزرگ و جبرانناپذيري بر او وارد شده است. اين غفلت و بيتوجهي به رفتار ناشايست و فرجام خسارتبار آن ناشي از آن است كه شخص گمراه، دل در گرو پيروي از شيطان نهاده است و شيطان بر انديشه و رفتار او تسلط يافته و فرصت انديشيدن را از او گرفته است. به تعبير ديگر، شخص گمراه چون مركبي است كه عقل، شعور و اختيار خويش را به سوار خود يعني شيطان سپرده است و از پي فرمان او به حركت درميآيد و با خيالي موهوم مشغول كامجويي و لذت بردن از دنيا و جلوههاي آن ميشود؛ اما ديري نميپايد كه پردهها كنار ميروند و حقايق آشكار ميشوند و او ميفهمد كه در ازاي محروم شدن از رضوان خدا و نعمتهاي ابدي، دستاوردي جز جلب رضايت شيطان و پشيماني ابدي نداشته است. خداوند درباره ويژگي و فرجام كساني كه عنان اختيار خويش را به شيطان ميسپرند، ميفرمايد: «إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ»؛9 همانا تو را بر بندگان من تسلطي نيست، مگر گمراهان كه تو را پيروي كنند. همانا دوزخ وعدهگاه همه آنهاست.
5. «وَاللّهُ يُرِيدُ أَن يَتُوبَ عَلَيْكُمْ وَيُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَن تَمِيلُواْ مَيْلاً عَظِيما»؛10 و خدا ميخواهد كه [به مهر و بخشايش خويش] بر شما بازگردد [و شما را از كارهاي ناپسند توبه دهد] و كساني كه از خواستنيها [و آروزهاي دل ]پيروي ميكنند ميخواهند كه به كجروي و لغزش بزرگ افتيد.
ضرورت بازشناسي دنياي نكوهيده از دنياي مطلوب
بنابر آنچه گذشت، مراد حضرت از اينكه بندگان محبوب و شايسته خدا پيراهن شهوات را از تن درآوردهاند، اين است كه دلبستگي و تعلّقخاطر به لذتهاي دنيا به مثابه پيراهني است كه شيطان بر تن انسان ميپوشاند و مادام كه انسان تحت تأثير وسوسههاي شيطاني است، اين پيراهن از تن او بيرون نميآيد و توجه به دنيا و لذتهاي آن پيوسته فكر و ذهن وي را به خود مشغول ميدارد. پس آنچه نكوهيده است، دلبستگي به لذتهاي دنياست و اولياي خدا چون از حقيقت دنيا و لذتهاي آن آگاهند، بدان دل نميسپارند. البته، اين نه بدان معناست كه لذت و بهره بردن از نعمتهاي دنيا بكلي مذموم و ممنوع است و انسان بايد از جامعه و لذتهاي دنيا دوري گزيند. متأسفانه برخي با سوءاستفاده يا سوءبرداشت از اين سخنان، موجب انحراف ديگران ميشوند.
بهره بردن از لذتها و نعمتهاي دنيا نه فقط ممنوع و نكوهيده نيست، بلكه در مواردي واجب نيز هست. اساسا خداوند از سَرِ حكمت خويش نعمتهاي دنيا را آفريده تا انسان براي تأمين نيازها و رسيدن به مقاصد خويش از آنها استفاده كند. همچنين خداوند در استفاده از آن نعمتها لذتهاي فراواني قرار داده است؛ زيرا اگر انسان از آنها لذتي نميبرد، سراغشان نميرفت، و در نتيجه، زندگي فردي و اجتماعياش مختل ميگشت. انسان بايد در اين دنيا زندگي كند و بايد به درستي از ابزارهايي كه تداوم حيات او را تسهيل ميكنند بهره برد: او بايد غذا بخورد؛ زيرا در غير اين صورت مريض ميشود و سلامتي خود را از دست ميدهد. او بايد از غريزه جنسي استفاده كند؛ چه در غير اين صورت نسل او منقرض ميشود. خداوند انسان را آفريده كه در اين دنيا رشد و ترقّي كند و از جمله توليدمثل داشته باشد تا نسل انسانها افزايش و تداوم يابد. اما بايد توجه داشت كه انسان بايد از دنيا و نعمتهاي آن به منزله ابزار و وسيله براي رسيدن به مقاصد و اهداف متعالي خويش استفاده كند و آنها را اصيل نپندارد. آنچه نكوهيده است و مصداق دنياي نكوهيده و به اصطلاح قرآن «متاع الغرور» به شمار ميآيد، نگاه استقلالي به دنيا و لذتهاي آن و هدف دانستن آنها و دلبستگي و تعلّقخاطر داشتن به آنهاست كه در برخي از آيات قرآن مذمت شده است. براي نمونه خداوند ميفرمايد: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَاما وَفِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ»؛11 بدانيد كه زندگي دنيا بازي و سرگرمي و آرايش و فخر كردن با يكديگر و نازيدن [يا افزونطلبي] در مالها و فرزندان است. همچون باراني كه گياه رويانيدنش كشاورزان را خوش آيد و به شگفت آرد، پس پژمرده شود و آن را زرد بيني و آنگاه خشك و شكسته و خرد گردد و در آن جهان [كافران را ]عذابي سخت و [مؤمنان را] آمرزشي از جانب خدا و خشنودي اوست؛ و زندگي اين جهان جز كالاي فريبنده نيست.
همچنين خداوند ميفرمايد: «وَمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ»؛12 اين زندگي دنيا جز سرگرمي و بازيچه نيست و زندگي حقيقي همانا [در ]سراي آخرت است. اي كاش ميدانستند.
بازتاب منفي دلبستگي به دنيا در روان و رفتار انسان
كسي كه به شهوات و لذتهاي دنيا دلبستگي ندارد و خود را اسير آنها قرار نداده است، در حدي كه عقل لازم ميداند و شرع براي او تجويز كرده است، از نعمتها و لذتهاي دنيا بهره ميبرد و خود را فارغ از غم و اهتمام به دنيا ساخته است. به جرئت ميتوان گفت كه ريشه و خاستگاه همه ناراحتيها، غصهها و افسردگيها در اغلب افراد، بيبهرگي يا محروم گشتن از لذتها و نعمتهاي دنيوي است. تحقيقات روانشناسان و معاينات روانكاوان درباره اغلب مردم نشان ميدهد كه علاقه به خدا و آخرت در شمار عوامل ناراحتيها و افسردگيها نميباشد، بلكه همه آن ناراحتيها، غصهها و افسردگيها با امور دنيا ارتباط دارند. چه كساني كه از لذتها و نعمتهاي دنيا بهرهمندند و چه كساني كه از آنها بيبهرهاند. توجه به دنيا و لذتهاي آن چنان بر دلشان سايه افكنده و فكرشان را به خود مشغول ساخته كه نميتوانند لحظهاي به خود آيند و خويشتن را از دام دنيا و ناراحتيهاي آن برهانند.
كساني كه از نعمتها و لذتهاي دنيا برخوردار شدهاند و گمان ميكنند چيزي به دست آوردهاند، توجه ندارند كه در برابر آنچه به دست آوردهاند آسايش و آرامش خويش را از دست داده و مشكلات و ناراحتيهاي فراواني را متحمل گشتهاند، و چه بسا براي رسيدن به آنها دست به خيانت نيز زده باشند. حال اگر ناراحتيها و سختيهايي را كه براي رسيدن به لذتي دنيوي كشيدهاند، با لذتي كه دستاورد آنان است بسنجند، درمييابند بهاي گزافي براي رسيدن به آن لذت پرداختهاند كه ارزش آن لذت در برابر آن همه سختي ناچيز است. پس برخورداري از لذتهاي بيشتر بر خوشيها و آرامش انسان نميافزايد، بلكه از آنها ميكاهد. اوضاع و شرايطي كه امروزه در كشورهاي پيشرفته حاكم است، اين ادعا را تأييد ميكند. امروزه در كشوري كه بيشترين امكانات زندگي فراهم است و مردم آن از نعمتها و لذتهايي برخوردارند كه ديگران به كلي از آنها بيخبرند، بيشترين داروهاي رواني توليد و مصرف ميشود و بيشتر داروهاي توليدي، داروهاي رواني است. همچنين از بيشترين روانپزشكان، روانكاوان و كلينيكهاي رواني برخوردارند و مجهزترين بيمارستانها به بيماران رواني اختصاص دارد. حال اگر لذتهاي دنيا موجب راحتي و آسايش انسان است، چرا در كشوري كه چنين امكانات گستردهاي براي زندگي و لذتجويي دارد، آمار افسردگيها و بيماريهاي رواني تا اين ميزان بالاست؟ اما در برابر، در گوشه و كنار كشور خودمان افرادي هستند كه از امكانات محدودي برخوردارند، ولي چون به دنيا تعلّقخاطر ندارند، سرزنده و با نشاطند و از زندگي ساده خود لذت ميبرند و محبت خداوند كانون دلشان را گرم و باطراوت نگاه داشته است و خداوند را به پاس نعمتهايي كه به آنها داده پيدرپي شكر ميگويند.
اولياي خدا و توجه كامل به معبود
چنانكه گذشت، انسان نميبايد فريفته دنيا شود و تمام همّ و غمّ خويش را صرف رسيدن به لذتهاي آن كند. بيشك دلبستگي به دنيا و توجه افراطي به شهوات و لذتهاي آن انسان را حقير و خوار ميسازد، و بالاتر از آن، انسان را از خدا دور ميسازد؛ زيرا هر قدر لذتجويي و توجه به شهوات بيشتر شود، از ارتباط انسان با خدا و توجه و اهتمام او به آخرت كاسته ميگردد. بر اساس تجربهاي كه ما از زندگي خود داريم، هر قدر ميل به شهوات و لذتهاي حلال بيشتر شود، از حال و نشاط فرد براي نماز، انس با خدا و مناجات با او كاسته ميشود. از اينرو، حضرت فارغ بودن از غم دنيا و لذتهاي آن و اهتمام به ارتباط با خدا و آخرت را از زمره ويژگيهاي دوستان خدا ميدانند: «وَ تَخَلَّي مِنَ الْهُمُومِ اِلاَّ هَمّا واحدا انْفَرَدَ بِهِ»؛ و جز يك غم كه تنها غم اوست، از هر اندوهي خويشتن را تهي ساخته است.
بر اساس آموزههاي قرآن، هدف و مقصد نهايي انسان اللّه است، كه انسان به سوي او ره ميپويد و سراسر زندگياش، در حوزه رفتار اختياري و تشريعي، سير تكويني و سير تشريعي به سوي خداست و اگر كساني به اين حركت و مقصد خويش آگاهي داشته باشند، ممكن نيست اهتمام و دغدغه رسيدن به مقصد در آنان نباشد؛ زيرا بدون اهتمام و دغدغه رسيدن به مقصد و هدف، انسان از حركت باز ميايستد. تنبلي و راحتطلبي و عدم تكاپو براي تأمين توشه و وسايل سفر، انسان را از حركت به سوي مقصد نهايي، كه همان لقاي الهي است، باز ميدارد. بر اين اساس، بندگان محبوب خدا كه هواي رسيدن به محبوب را در سر دارند، دغدغه و اهتمامشان تنها مصروف مقصد نهايي و رسيدن به لقاي معبود است و باور دارند كه سراسر زندگيشان تكاپو در مسير رسيدن به اوست: «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحا فَمُلَاقِيهِ»؛13 اي انسان، همانا كه تو به سوي پروردگار خود به سختي در تلاشي و او را ملاقات خواهي كرد.
خداوند متعال در شب معراج به رسول خدا صلياللهعليهوآلهميفرمايد: «يَا أَحْمَدُ، اِجْعَلْ هَمَّكَ هَمّا وَاحِدا فَاجْعَلْ لِسَانَكَ لِسَانا وَاحِدا وَاجْعَلْ بَدَنَكَ حَيّا لَا تَغْفُلْ أَبَدا مَنْ يَغْفُلُ لا أُبِاَلي بِأَيِّ وَادٍ هَلَكَ»؛14 اي احمد، همّ و غمّت را متوجه يك چيز ساز و زبانت را يكسان قرار بده؛ بدنت را زنده بدار و هرگز غافل مباش. كسي كه از من غافل گردد، برايم مهم نيست كه به كدام وادي هلاكت در افتد.
كسي كه فقط به مقصد نهايي ميانديشد، به غير خداوند توجهي ندارد و همّ و غمّ دنيا براي او بيارزش است. او دل را از اين امور تهي ساخته است؛ چون آنها را مانع رسيدن به مقصد نهايي خود ميداند. او نگران است كه كوتاهيهايش وي را از مقصد باز دارد يا دستكم وقفهاي در رسيدن به مقصود ايجاد كند. اما وقتي به سلامت به مقصد نهايي رسيد و خود را در آستانه رضوان حق ديد، يكباره همه نگرانيها از دلش خارج ميشود و سبكبار و سرشار از سرور و شادماني قدم در بهشت خدا مينهد و به پاداش استقامت و پايداري در مسير خداوند دست مييابد: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ»؛15 همانا كساني كه گفتند: پروردگار ما خداي يكتاست، و آنگاه [بر آن] پايداري كردند، فرشتگان بر آنان فرود آيند [و گويند] كه مترسيد و اندوه مخوريد و شما را مژده باد به آن بهشتي كه نويد داده ميشديد. ما در زندگاني اين جهان و در آن جهان دوستان شماييم و شما راست در آن جهان آنچه جانهاي شما خواهش كند و شما راست در آن هرچه درخواست كنيد.
- پى نوشت ها