معرفت، سال هفدهم، شماره هشتم، پیاپی 131، آبان 1387، صفحات 145-

    تأمّلاتی در زندگی و اندیشه‏های سیدحسین نصر

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    حسین ارجینی / *دانشیار - گروه انقلاب اسلامی، دانشگاه معارف اسلامی / arjini@maaref.ac.ir
    چکیده: 
    دیدگاه‏های بسیاری در حل چالش بین سنّت و مدرنیته ارائه شده که از جمله می‏توان به پاسخ سنّت‏گرایان اشاره نمود که امروزه سیدحسین نصر معروف‏ترین نماینده این جریان فکری است و آثار بسیاری در این زمینه تألیف کرده که تأمّلاتی در اندیشه وی با توجه به برخی از این آثار صورت پذیرفته است.      تأکید نصر بر سنّت در نقد مدرنیته و تلاش او در نیفتادن در دام بنیادگرایی و نیز اعتقاد به توانمندی اسلام سنّتی در پاسخ‏گویی به مسائل گوناگون، جهت‏گیری درستی است. اما اسلام سنّتی و به طور کلی سنّت‏گرایی که نصر بر آن اصرار می‏ورزد با اسلام فقاهتی که معیار صحیح فهم معارف دینی است، در مسائل گوناگونی با هم چالش دارند. گرایش‏های پلورالیستی نصر برای تقریب ادیان در جوامع اروپایی و آمریکایی تأثیر خوبی داشته ولی پذیرش پلورالیسم در باب حقّانیت و دست کشیدن از دین ناب با اندیشه اسلام فقاهتی و آیات صریح قرآنی در تعارض است و همچنین حضور پررنگ تصوف به آثار و اندیشه‏های او رنگ و بوی صوفیانه داده که جای تأمّل دارد، البته بر خلاف اندیشه‏های صوفیه، نصر شریعت‏گریز نیست و حتی قلمرو شریعت را همه ابعاد فردی و اجتماعی می‏داند و به همین دلیل، با جریان سکولار در تقابل جدی است، منتها در ساختار سیاسی، سلطنت را به عنوان شکلی از حکومت که کم‏ترین نقص را در عصر غیبت دارد می‏پذیرد که با ولایت فقیه به عنوان نقطه محوری اسلام فقاهتی در تعارض است.
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    تأمّلاتی در زندگی و اندیشه‏های سیدحسین نصر

    حسین ارجینی1

    چکیده

    دیدگاه‏های بسیاری در حل چالش بین سنّت و مدرنیته ارائه شده که از جمله می‏توان به پاسخ سنّت‏گرایان اشاره نمود که امروزه سیدحسین نصر معروف‏ترین نماینده این جریان فکری است و آثار بسیاری در این زمینه تألیف کرده که تأمّلاتی در اندیشه وی با توجه به برخی از این آثار صورت پذیرفته است.

         تأکید نصر بر سنّت در نقد مدرنیته و تلاش او در نیفتادن در دام بنیادگرایی و نیز اعتقاد به توانمندی اسلام سنّتی در پاسخ‏گویی به مسائل گوناگون، جهت‏گیری درستی است. اما اسلام سنّتی و به طور کلی سنّت‏گرایی که نصر بر آن اصرار می‏ورزد با اسلام فقاهتی که معیار صحیح فهم معارف دینی است، در مسائل گوناگونی با هم چالش دارند. گرایش‏های پلورالیستی نصر برای تقریب ادیان در جوامع اروپایی و آمریکایی تأثیر خوبی داشته ولی پذیرش پلورالیسم در باب حقّانیت و دست کشیدن از دین ناب با اندیشه اسلام فقاهتی و آیات صریح قرآنی در تعارض است و همچنین حضور پررنگ تصوف به آثار و اندیشه‏های او رنگ و بوی صوفیانه داده که جای تأمّل دارد، البته بر خلاف اندیشه‏های صوفیه، نصر شریعت‏گریز نیست و حتی قلمرو شریعت را همه ابعاد فردی و اجتماعی می‏داند و به همین دلیل، با جریان سکولار در تقابل جدی است، منتها در ساختار سیاسی، سلطنت را به عنوان شکلی از حکومت که کم‏ترین نقص را در عصر غیبت دارد می‏پذیرد که با ولایت فقیه به عنوان نقطه محوری اسلام فقاهتی در تعارض است.

    کلیدواژه‏ ها: سیدحسین نصر، سنّت، مدرنیته، سنّت‏گرایی، تصوف، پلورالیسم، بنیادگرایی، قلمرو دین، سکولاریسم.

    مقدّمه

    از دیرباز تلاش‏های بسیاری برای حل چالش بین سنّت و مدرنیته صورت گرفته است. برخی با هضم سنّت در مدرنیته، این چالش را حل کردند و برخی نیز با تکیه بر فهم سطحی از سنّت به حذف مدرنیته پرداختند. البته در بین دو جریان لیبرال و بنیادگرا، طیف وسیعی از نظریات برای حل چالش بین سنّت و مدرنیته به وجود آمدند که برخی بر دیدگاه گزینشی از سنّت و مدرنیته تأکید دارند و بسته به تعلّق‏خاطر خویش به سنّت یا مدرنیته، یکی از آن دو را پررنگ می‏کنند. برخی نیز با تأکید بر سنّت و اصالت دادن به توانمندی آن، حل این چالش را در تکیه دادن بر سنّت جست‏وجو می‏کنند.2

        از جریاناتی که در پی تحولات دنیای نوین به وجود آمد و جاذبه‏های زیادی هم در دنیای دور از معنویت (که از پیامدهای مدرنیته است) داشت، جریان سنّت‏گرایی است. این جریان در غرب به عنوان راهی برای برون‏رفت از وضعیت بحرانی مدرنیته تلقّی می‏شود.

         از نظریه‏پردازان معروف این جریان، می‏توان از رنه گنون، کوماراسوآمی و فریتهوف شووان نام برد. البته اندیشمندانی همچون هانری کربن، ایزوتسو و ویلیام چیتیک نیز سهمی در این جریان دارند. در ایران، اندیشمندانی نظیر هادی شریفی، غلامرضا اعوانی و نصراللّه پورجوادی از این جریان دفاع می‏کنند، ولی این جریان بیشتر به اسم سیدحسین نصر شناخته می‏شود.

         در مواجهه با این گفتمان، جریان‏های مدرنیته‏خواه با توجه به نقدهای جدی دکتر نصر نسبت به آنها، موضع شدیدی بر علیه او گرفتند. نزاع آقای سروش با آقای نصر در همایش «دین و مدرنیته» در همین زمینه بوده است. از سوی‏دیگر،سنتی‏هاهم‏باهراس‏از شریعت‏گریزی‏درگفتمان نصر، با احتیاط نسبت به این جریان برخورد می‏کنند.

         در این مقاله درصدد بررسی تفصیلی آثار و دیدگاه‏های آقای نصر نیستیم، بلکه نگاهی اجمالی به زندگی، آثار و تحولات فکری او خواهیم داشت و سپس تأمّلاتی را در اندیشه‏های وی ارائه خواهیم کرد.

    نگاهی اجمالی به زندگی سیدحسین نصر3

    سیدحسین نصر در سال 1312 در تهران به دنیا آمد. پدرش سید ولی‏اللّه نصر پزشکی مشهور، نماینده مجلس، وزیر فرهنگ و رئیس دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بود. مادر وی از نوادگان شیخ فضل‏اللّه نوری بود که در تنها مدرسه متوسطه دختران آن زمان که بالاترین سطح آموزشی برای زنان به شمار می‏آمد تحصیل‏کرده بود و در مؤسسات اجتماعی مربوط به امور زنان فعالیت داشت.

         نصر تحصیلات مقدماتی رایج را در مدرسه‏ای نزدیک منزل گذراند. وی در کنار تحصیل، به فراگیری زبان فرانسوی نیز پرداخت و در محضر پدر هم دانش‏های ایرانی و اسلامی را آموخت.

         نصر در 12 سالگی رهسپار آمریکا شد و در مدرسه «پدی» در ایالت نیوجرسی مشغول به تحصیل شد. در سال 1950 وارد مؤسسه تکنولوژی ماساچوست و در رشته فیزیک مشغول به تحصیل شد، اما فضای پوزیتیویستی حاکم بر مؤسسه، او را از ادامه تحصیل در آن رشته دچار تردیدکرد. از این‏رو، او مطالعات خود را در زمینه علوم انسانی آغاز کرد و با کمک استاد جورجیو سانتیلانا به مطالعه جدّی فلسفه پرداخت و با آثار سنّت‏گرایان معروفی همچون رنه گنون، فریتهوف شووان آشنا شد.

         وی پس از فارغ‏التحصیلی از انستیتوی ماساچوست، وارد دانشگاه هاروارد شد و دکترای خود را در رشته فلسفه و تاریخ علوم گرفت و از رساله خود با عنوان «مفهوم طبیعت در اندیشه اسلامی» دفاع کرد. نصر در مدت اقامت در هاروارد، به فرانسه، سوئیس، انگلستان، ایتالیا و اسپانیا مسافرت کرد و با سنّت‏گرایان بزرگی همچون شووان و بورکهارت آشنا شد. او همچنین به شمال آفریقا سفر کرد و به طور تجربی با تعالیم تصوف از طریق شیخ احمد العلوی آشنا گردید.

         نصر در سال 1337 به ایران بازگشت و به تدریس در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران پرداخت. از سال 1347 تا 1351 ریاست دانشکده ادبیات و برای مدتی معاونت دانشگاه تهران را بر عهده داشت. او در سال 1351 با حکم محمّدرضا پهلوی به ریاست دانشگاه صنعتی آریامهر (صنعتی شریف) منصوب شد.

         نصر پس از بازگشت به ایران درصدد بود تا فلسفه اسلامی را به شیوه سنتی فرا گیرد. از این‏رو، در محضر استادانی همچون محمّدکاظم عصار، علّامه طباطبائی و سیدابوالحسن قزوینی چندین متن فلسفی از قبیل اسفار اربعه ملّاصدرا و شرح منظومه سبزواری را آموخت.

         دکتر نصر به کسان دیگری نیز اشاره می‏کند که با آنها مراوده‏های علمی داشته است؛ از جمله: شهید مطهّری ـ که از ایشان با عنوان دوست نزدیک و شاگرد برگزیده علّامه طباطبائی یاد می‏کند ـ مهدی الهی قمشه‏ای، سید جلال‏الدین آشتیانی4 و علی شریعتی که او را چهره مذهبی تجدّدگرا که بسیار تحت تأثیر جامعه‏شناسان و فیلسوفان چپ فرانسه بود معرفی می‏کند. وی همچنین به جدا شدن خود و شهید مطهّری از حسینیه ارشاد به خاطر غلبه بعضی از سخنرانی‏های شریعتی که با عقلانیت سنّتی در تعارض بود، اشاره می‏کند.5

        البته سیدحسین نصر نام برخی از دانشجویان خود را نیز می‏برد که امروز از استادان و محققان فلسفه به شمار می‏روند؛ افرادی همچون رضا داوری، غلامرضا اعوانی، غلامعلی حداد عادل و نصراللّه پورجوادی.6

        با تلاش‏های نصر برای گسترش فلسفه و تمدن ایرانی ـ اسلامی و به مناسبت انتخاب وی در مؤسسه بین‏المللی فلسفه، فرح پهلوی از نصر خواست تا مؤسسه‏ای معتبر و جهانی درباره فلسفه ایرانی ـ اسلامی برپا کند. وی در سال 1352 «انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران» را تأسیس نمود و تا سال 1357 ریاست آن را بر عهده داشت. این انجمن علاوه بر انتشار مجله تخصصی «جاویدان خرد» و برگزاری چندین کنفرانس بین‏المللی، شمار قابل توجهی کتاب درباره فلسفه و عرفان اسلامی منتشر نمود.

         دکتر نصر در سال 1356 از سوی فرح پهلوی به سرپرستی دفتر مخصوص وی منصوب شد تا به فعالیت‏های فرهنگی کشور نظارت داشته باشد. وی در سال 1357 برای افتتاح نمایشگاه هنر ایرانی که قرار بود در توکیو برگزار شود به لندن رفت و این ایام با وقوع انقلاب اسلامی در ایران همزمان شد. از این‏رو، نصر که در حکومت پهلوی سمت‏های گوناگونی داشت تمایلی به بازگشت به ایران نشان نداد.

         نصر از سال 1984 تاکنون استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جورج واشنگتن بوده است و به عنوان فیلسوفی سنّت‏گرا شناخته می‏شود که در کشورهای مختلف به ایراد سخن می‏پردازد و قریب 50 کتاب و 400 مقاله به زبان‏های فارسی، انگلیسی، فرانسه و عربی نگاشته است.7 البته تعداد قابل توجهی از مهم‏ترین آثار دکتر نصر به فارسی ترجمه شده8 و برخی از آنها نیز مورد نقد و ارزیابی قرار گرفته است.9

    تحولات فکری سیدحسین نصر

    دوران کودکی نصر در کنار پدر و مادری ادیب و اهل شعر، و با بحث‏های فلسفی و عرفانی سپری شد که تأثیر بسیاری در پایه‏های معرفتی او داشت. حفظ اشعار شاعران بزرگ فارسی مانند فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ و مولوی، شرکت در جلسات ادبی همراه پدر، رفتن به اماکن مهم زیارتی در قم و حضرت عبدالعظیم و مسجد همراه مادر و یادگیری احکام عبادی اسلام بخصوص نمازهای یومیه از او، و گفت‏وگو در خصوص موضوعات کلامی و فلسفی در اغلب ساعات حضور پدر در خانه، همه از مؤلّفه‏های مهمی بودند که در نصر تأثیرگذار بودند.10

        از سوی دیگر، رفت و آمد رجال معروف علمی، فرهنگی و سیاسی به منزل نصر، به اذعان خود او تأثیری عمیقی در وی داشت.11 البته آقای نصر نکته دیگری را که حضوری پررنگ در تربیت وی داشته است جامعه تصوف می‏داند و علت آن هم این بود که پدر و نیای پدری‏اش وابسته به سنّت تصوف بودند12 و خانه آنها هم در نزدیکی مقبره صوفی معروف صفی‏علی شاه قرار داشت.13 این روند تا سن 12 سالگی که او در ایران بود ادامه داشت.

         سفر به آمریکا از طریق هوایی ممکن نبود. از این‏رو، از طریق زمینی از عراق، سوریه، فلسطین و مصر و سپس با کشتی انجام شد. در این سفر، قاهره تأثیر خاصی بر دکتر نصر گذاشت؛ چراکه مقدّمه‏ای برای ورود به جهان غرب بود. در این شهر مظاهر غربی نمود بیشتری داشت و کشمکش بین سنّت و تجدّد به خوبی دیده می‏شد؛ کشمکشی که نصر در تمام طول زندگی به آن توجه داشت.14

        پس از ورود به آمریکا، در مدرسه «پدی» مشغول به تحصیل شد. سال‏های تحصیل در این مدرسه، او را با فرهنگ غرب، تاریخ آمریکا و مسیحیت و علم آشنا کرد و در تسلط وی بر زبان انگلیسی مؤثر بود. به گفته نصر، این دوره وی را از فرهنگ ایرانی و از همه فرهنگ و تجلّیات اسلامی دور کرد.15

        ذهن آقای نصر که فلسفی شکل گرفته بود، به دنبال فهم واقعیت و سرشت عالم بود. وی با همین زمینه به مؤسسه تکنولوژی ماساچوست رفت و رشته فیزیک را انتخاب کرد، اما این رشته او را به سؤالات بسیاری که در ذهن داشت رهنمون نکرد، از این‏رو، پس از شنیدن این نکته از راسل که فیزیک فی‏نفسه با ماهیت راستین واقعیت مادی سروکار ندارد، تردیدش در ادامه این رشته تبدیل به یقین شد.16

        در طول تحصیل در ام. آی. تی، برای دکتر نصر انفاقی افتاد که مسیر زندگی علمی‏اش را تغییر داد و تأثیر بسیاری بر تحولات فکری او گذاشت: آشنایی با فیلسوف علم مشهور ایتالیا جورجیو دی سانتیلانا که شیفته تفکر سنّتی و منتقد فلسفه جدید غرب بود. سانتیلانا، نصر را با آثار یکی از مشهورترین سنّت‏گرایان غرب در قرن معاصر یعنی رنه گنون آشنا کرد. مطالعه آثار گنون تأثیر شگرفی در بنیادهای معرفتی نصر گذاشت. همچنین نصر از طریق کتابخانه آندانا کوماراسوامی که مجموعه‏ای کم‏نظیر در زمینه فلسفه قدیم بود، به مطالعه آثار دیگر سنّت‏گرایان غرب همچون شووان، بورکهارت، پالیس و لینگر پرداخت. این آثار در شکل‏گیری منظومه معرفتی نصر بسیار مؤثر بود.17

        با علاقه‏ای که آقای نصر به تاریخ علم و فلسفه پیدا کرده بود دکترای خود را در این رشته در دانشگاه هاروارد گرفت. در طول اقامت در هاروارد با سنّت‏گرایان و نمایندگان حکمت جاویدان یعنی شووان و بورکهارت آشنا شد و در سفری به مراکش به طور تجربی با تعالیم تصوف پیر عارف مغرب، شیخ احمد العلوی آشنا شد. بنابراین، سال‏های تحصیل نصر در هاروارد، بنیان‏های معنوی و معرفتی او را پی‏ریزی کرد.18

        دکتر نصر پس از بازگشت به ایران تصمیم گرفت تا فلسفه اسلامی را به شیوه سنّتی بیاموزد و از استادانی همچون محمّدکاظم عصار، علّامه طباطبائی و سید ابوالحسن قزوینی چندین متن فلسفی از قبیل اسفار اربعه ملّاصدرا و شرح منظومه سبزواری را آموخت. این دوره که بسیار طولانی هم بود پایه‏های معرفتی نصر و اعتقاد او را به سنّت عمق بخشید. نصر در این‏باره می‏نویسد: «قصد این بود که یکی از شخصیت‏های برجسته عقلی و معنوی آن روز، علّامه سید محمّدحسین طباطبائی را ملاقات کنیم؛ شخصیتی که تا بیست سال پس از آن رابطه نزدیکی بین ما برقرار شد. من در نزد او متون گوناگون فلسفه و عرفان اسلامی و همچنین فلسفه تطبیقی را خواندم.»19

        البته دکتر نصر علاوه بر آموختن فلسفه اسلامی، بحث‏های فلسفی طولانی را نیز با بزرگانی همچون مرتضی مطهّری و جلال‏الدین آشتیانی داشت. در جلسات گفت‏وگوهای کربن و علّامه طباطبائی ـ که به وساطت نصر و ترجمه او و داریوش شایگان صورت می‏گرفت و از سال 1337 آغاز شد و تا سال 1356 ادامه داشت ـ چهره‏هایی نظیر سید جلال‏الدین آشتیانی، مرتضی مطهّری، بدیع‏الزمان فروزانفر، داریوش شایگان، عیسی سپهبدی، رضا داوری و محمود شهابی شرکت می‏کردند و بیشتر موضوعاتِ مربوط به فلسفه اسلامی، برخورد شرق و غرب، رابطه دین و علم، اساطیر هندو اسلامی و عرفان تطبیقی مورد بحث قرار می‏گرفت.20

        نصر اکنون به عنوان استاد مطالعات اسلامی دانشگاه جورج واشنگتن و یک سنّت‏گرای اسلامی معروف در غرب و جهان اسلام، آثار متعددی را به زبان‏های فارسی، انگلیسی، فرانسه و عربی نگاشته و مسافرت‏های بسیاری به کشورهای مختلف برای ارائه دیدگاه‏های خود داشته است. در این میان، کشورهای اسلامی از جمله ترکیه، پاکستان، مالزی، اندونزی و مصر جایگاه خاصی برای وی قایلند. البته توجه وی به مصر ویژه است؛ چراکه «حرم رأس‏الحسین» برای او به عنوان یک سکونتگاه معنوی به شمار می‏رود.21

    دیدگاه ‏های متفاوت درباره اندیشه ‏های نصر

    در بررسی آراء نصر دیدگاه‏های متفاوتی بیان شده است. برخی او را مهره فاسد رژیم شاه معرفی می‏کنند که در اوج مبارزات مردم، دانشگاه و روحانیت علیه رژیم، با تأسیس انجمن شاهنشاهی فلسفه، شاه را حامی علم جلوه داد و به دلیل پرونده آلوده‏ای که داشت همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به خارج از کشور گریخت و در طول 25 سال گذشته به سفارش آمریکا کتاب‏هایی در تخریب مبانی اسلامی نوشت که تعدادی از آنها به فارسی ترجمه شده‏اند.22 به عقیده این دسته از محققان، در سال‏های اخیر یک جریان خزنده برای نفوذ در محافل فرهنگی و سیاسی کشور، می‏خواهد مهره‏هایی همچون سیدحسین نصر را که توجیه‏گر اسلام آمریکایی هستند، تطهیر کند23 و مطرح شدن ایشان ادامه سیاست آمریکا در انقلاب‏های مخملین می‏باشد.24

        بعضی از مورّخان نیز درباره او چنین نوشته‏اند: شخصیتی است که بیشتر عمر فرهنگی خویش را در خدمت دستگاه پهلوی بوده و مورد اعتماد آنها. و حتی برای مأموریت‏های علمی و همکاری با دانشگاه اورشلیم، با تأیید ساواک از طرف دانشگاه تهران معرفی شده است؛ البته به تأثیری که ابوالحسن رفیعی قزوینی، سید محمّدکاظم عصار و علّامه طباطبائی در شکل‏گیری اندیشه‏های او داشته‏اند نیز اشاره شده است.25

        برخی دیگر، با ناکافی دانستن تمسّک به سابقه و لاحقه سیاسی نصر برای قضاوت درباره اندیشه او، دفاع نصر از مقوله‏هایی همچون فلسفه اسلامی، جهاد اسلامی و نقد تمدن جدید غرب و روشن‏فکری دینی سکولار در ایران و نیز پاسخگو دانستن اسلام سنّتی به نیازهای جدید انسان مسلمان معاصر و ده‏ها موضوع دیگر، او را متفکر اسلامی و سنّت‏گرایی برجسته معرفی کردند که اندیشه‏هایش کاملاً منطبق با اسلام اصول‏گرا و سنّتی است، نه اسلام آمریکایی!26

        بعضی محققان با اینکه نقدهای جدّی به اندیشه سنّت‏گرای او دارند، نسبت اسلام آمریکایی را به وی نمی‏پذیرند؛ چراکه اسلام آمریکایی در بعد نظری اسلام سکولار است و در بعد عملی اسلام بدون شریعت، حال آنکه نصر هم سکولاریسم را نفی می‏کند و هم بر عمل بر شریعت تأکید دارد.27 و طبق نظر برخی از اندیشمندان آمریکایی، هیچ فردی در آمریکا به اندازه دکتر نصر در نوشته‏های خود از نظر کمّی و کیفی از اسلام دفاع نکرده است.28

        برخی نیز با توصیه به فرهیختگان برای جدّی گرفتن افکار نصر، او را متفکری می‏دانند که به جامعه و فرهنگ ما تعلّق خاطری عمیق دارد و سال‏ها با بزرگانی همچون علّامه طباطبائی حشر و نشر داشته و امروز مورد توجه بسیاری از متفکران مسلمان در سراسر جهان است.29

        برای بررسی آراء یک اندیشمند باید به تمام آثار او توجه شود و در بررسی علمی، برخی مؤلّفه‏ها که در بررسی اندیشه تأثیری ندارند و یا تأثیر کمی دارند نباید محور نقد قرار گیرند. اما در بررسی‏های صورت گرفته، برخی با استناد به انتخاب نصر به ریاست دفتر فرح، و تحصیل و زندگی او در آمریکا، دیدگاهی منفی نسبت به او دارند و او را توجیه‏گر اسلام آمریکایی معرفی می‏کنند. برخی از طرف‏داران مدرنیته نیز با دیدگاه سنّت‏گرای او مخالفند. در مقابل، برخی به تأیید اندیشه‏های او پرداخته‏اند.

         در این مقال، به بررسی اجمالی برخی آراء و اندیشه‏های او در باب سنّت، تصوف، پلورالیسم و دین و سیاست می‏پردازیم.

         1. سنّت

    ذهن فلسفی دکتر نصر به دنبال فهم واقعیت و سرشت عالم بود و با همین زمینه، رشته فیزیک را برای تحصیل انتخاب کرد، اما این رشته پاسخی مناسب برای او نداشت. آشنایی او با سانتیلانا که شیفته تفکر سنتی و منتقد فلسفه جدید غرب بود، و نیز مطالعه آثار سنّت‏گرایان مشهوری همچون گنون، شووان و بورکهارت، مسیر زندگی علمی‏اش را تغییر داد و تأثیر بسیاری بر تحولات فکری او گذاشت و او را به سنّت‏گرایی معروف تبدیل کرد.

         سنّت در نگاه نصر، «حقایق یا اصولی است دارای منشأی الهی که از طریق شخصیت‏های مختلفی معروف به رسولان، پیامبران، اوتاره‏ها، لوگوس یا دیگر عوامل انتقال، برای ابناء بشر و در واقع، برای یک بخش کامل کیهانی آشکار شده و نقاب از چهره آنها برگرفته شده است.»30 وی برای فهم بهتر سنّت، به ارتباط دین و سنّت می‏پردازد و دین را عاملی می‏داند که انسان را با خدا و در عین حال، انسان‏ها را با یکدیگر به عنوان اعضای جامعه یا ملت قدسی یا چیزی که اسلام آن را «امت» نامیده، پیوند می‏دهد. او دین را همچون سرآغازی آسمانی می‏داند که از طریق وحی، حقایق و اصول معینی را متجلّی می‏سازد و اطلاق و به کارگیری آنها سنّت را تشکیل می‏دهد که در این معنا، سنّت مفهومی عام‏تر از دین خواهد داشت.31

        نصر سعی می‏کند با تعریفی که از سنّت ارائه می‏دهد به نقد دو تفکر دیگر، یعنی بنیادگرایی و مدرنیته، بپردازد. از نظر او، بنیادگرایی که مدعی بازگرداندن اسلام به وضعیت خلوص اولیه‏اش است، با اسلام سنّتی تفاوت دارد. بنیادگرایی بر خلاف سنّت‏گرایی که به تفسیرهای خردمندانه و سنّت دیرپای تفسیر قرآنی در فهم معنای آیات تأکید دارد، تفسیری ظاهری و مطابق با میل خود از قرآن ارائه می‏دهد. از نظر نصر، بنیادگرایی که با وهابیت و مکتب دیوید باند هندی ترکیب شده است، شکلی بی‏سر و ته از اسلام است که در تضاد با بسیاری از مظاهر سنّت اسلامی بوده و شدیدا ظاهرگراست.32

        بنابراین، لازم است بین اسلام سنّتی و طیفی از احساس، عمل و گاهی اندیشه که در سنّت روزنامه‏نگاری غربی به عنوان اسلام «بنیادگرا» و احیاگران واقعا سنّتی اسلام معرفی می‏شوند، فرق گذاشت. اغلب جنبش‏های بنیادگرای کنونی در حالی که مدرنیسم را محکوم می‏کنند، برخی از وجوه اساسی آن را می‏پذیرند و این امر در پذیرش کامل علم و فناوری نوین به وضوح دیده می‏شود و نگرش آنها به علم و فناوری، همانندی زیادی با تجدّدگرایان دارد؛ آن‏گونه که در عمل در نگرش کشورهای اسلامی نسبت به اشکال نوین حکومت در مقایسه با کشورهایی که مدعی داشتن این یا آن شکل از حکومت هستند دیده می‏شود. تقریبا هیچ تفاوتی در شیوه‏ای که آنها می‏کوشند از طریق آن فناوری نوین غربی ـ از رایانه تا تلویزیون ـ را بپذیرند، وجود ندارد، بدون اینکه هیچ تأمّلی در پیامدهای این اختراعات بر ذهن و روح مسلمانان کرده باشند.33

        دکتر نصر در کنار نقد بنیادگرایی و اشاره به تفاوت‏های آن با سنّت‏گرایی، تلاش بسیاری در نقد مدرنیته و تجدّدگرایی انجام می‏دهد. از نظر او، تجدّدگرایی، شورش و طغیان علیه عالم بالاست که با عصر نوزایی (رنسانس) در غرب آغاز شده و اکنون تقریبا تمام کره زمین را مورد تاخت و تاز خود قرار داده است. از نظر سنّت‏گرایان، کل جهان‏بینی، مقدمات، مبانی و اصول تجدّدگرایان کاذب است و حتی هر خیری که در عالم متجدد آشکار می‏شود خیر عرضی است. از این‏رو، سنّت‏گرایان با تجدّدگرایان مخالفند و می‏خواهند عالم متجدد را بردارند. البته هدفْ تخریب امور سازنده نیست، بلکه برگرفتن حجاب‏جهل‏است‏ازاموروهمی‏وباطل‏که‏حق و واقعیت جلوه می‏کنند. و این تلاشی است در جهت نجات جهان و انسان معاصر از ویرانی و هلاکتی که دنیای متجدّد و اندیشه‏مدرنیته‏فراروی انسان قرار داده است.34

        از نظر نصر، اشتباه محوری تجدّد و انسان متجدد این است که مبنای نظام فکری خویش را واقعیت جهان خارجی قرار داده است. واقعی ندانستن غیر مادیات، پوچ‏گرایی و نسبیت‏گرایی، که از ویژگی‏های جهان متجدد است، نتایج همان اشتباه محوری است. اما در تمام سنّت‏ها، محور اصلی واقعیت خداوند به مثابه حق است و هرچه غیر اوست، تنها واقعیتی نسبی دارد. اشتباه دیگر تجدّدگرایان ناشی از عدم استفاده از دو منبع همزاد معرفت، یعنی عقل و وحی است.35

        نصر ضمن نقد تجدّدگرایی، با تکیه بر اسلام سنّتی، اصالتی برای تلاش بیشتر روشن‏فکران قایل نیست و آنها را تسلیم تفکر دین‏زدایی غرب جدید می‏داند که دانش عمیقی نسبت به فرهنگ غربی هم ندارند. وی بیشتر این متفکران را متفکران غربی درجه دوم می‏داند که مانند اسلاف متجدّد خود ـ از محمّد عبده گرفته به بعد ـ تأثیری در آینده اسلام نخواهند داشت.36

        سنّت‏گرایان، در نقد مدرنیته و نیز روشن کردن نقص‏هایی که انسان معاصر را به پوچ‏گرایی و هلاکت می‏برد، موفقیت‏هایی داشتند. اما آیا سنّت‏گرایی توان ارائه جایگزینی برای مدرنیته دارد؟ از دیدگاه برخی، سنّت‏گرایان جایگزینی را ارائه نمی‏دهند؛ چراکه از درگیری با ابعاد تحولات پیدا و پنهان آن عاجزند و هیچ‏گونه پیشنهاد مفیدی را درباره چگونگی ارتقای جامعه و اصلاح نهادهای آن و مواجهه با تغییرات در حال وقوع، تدارک نمی‏بینند. البته ایدئولوژی سنّت‏گرایی می‏تواند به مقاومت در برابر کسانی که از مدرنیزاسیون، و پیشرفت و صنعتی شدن با تقلید از الگوی غربی جانب‏داری می‏کنند، مفید باشد.37

         2. تصوف

    در اسلام سنتی نصر، تصوف حضور پررنگی دارد و در این گرایش، وابستگی پدر و نیای وی به سنّت تصوف تأثیر داشته است.38 از نظر او، طریقت یا طریق معنوی که از آن با عنوان «تصوف» یا «عرفان اسلامی» یاد می‏کنند، بعد درونی اسلام است و مانند شریعت، ریشه در قرآن و سنّت دارد، و طریقت درحقیقت‏قلب‏پیام اسلام است.39

        توجه بسیار دکتر نصر به تصوف، در تصور برخی، ایده سنّت‏گرایی او را شریعت‏گریز جلوه می‏دهد، اما دکتر نصر تأکید دارد که بدون عمل به شریعت، سیر در طریقت غیرممکن خواهد بود.40 البته تعادل بین شریعت و طریقت باید حفظ شود؛ کسانی بودند که اعتبار طریقت را در پرتو شریعت نفی می‏کردند و صرفا به تفسیری ظاهری از دین خرسند بودند که نصر آنها را علمای قشری می‏نامد و کسانی نیز بودند که سعی کردند این تعادل را به نفع طریقت بر هم زنند، گویی برای طریقت این امکان وجود دارد که بتواند در دنیایی بدون شریعت که در حکم پوسته بیرونی آن است و آن را از تأثیرات تباه‏کننده دنیا محافظت می‏کند، به حیات خود ادامه دهد. بسیاری از فرقه‏های شبه مذهبی و گمراه، از یک زمینه و بستر باطن‏گرایانه به وجود آمدند و با شکستن قالب حمایتی شریعت، از ماهیت اصلی خویش منحرف شدند.41

        از نظر نصر، شور و نشاط دینی و روحانی اسلام از حضور هر دو ساحت حاصل شده است؛ ساحت‏هایی که قادر است جامعه‏ای دینی بیافریند و اصول و ضوابطی را برای زندگی معنوی فراهم کند. وی برای ضرورت حضور شریعت و طریقت در سنّت دینی، تمثیل مشهور تصوف را مطرح می‏کند. در این تمثیل، اسلام شبیه به گردویی است که پوست آن شریعت و مغز آن طریقت است. گردو بدون پوست نمی‏تواند در عالم طبیعی رشد کند و بدون مغز نیز غایت و هدفی در کار نیست. شریعت بدون طریقت شبیه بدن بدون روح است و طریقت بدون شریعت بی‏بهره از نگهبان بیرونی است و نمی‏تواند به حیات خویش ادامه دهد.42

        با توجه به مطالبی که دکتر نصر بیان کرده است، اسلام سنتی او شریعت‏گریز نیست، اما نگاه وی به شریعت و نیز تفاوت آن با نگرش فقه سنتی جای تأمّل دارد! به هر حال، در اندیشه وی کفه طریقت سنگین‏تر از شریعت است و همین توجه موجب شده که او برای تصوف و بزرگان آن احترامی ویژه قایل شود. وی درباره اماکن زیارتی مسلمانان چنین آورده است:

    مکان‏های مقدّس بسیاری شامل آرامگاه عبدالقادر جیلانی و بارگاه امامان شیعه به ویژه حضرت علی در نجف و امام حسین در کربلا در کشور عراق قرار دارد. آرامگاه مولوی در قونیه ترکیه، شهرهای مقدس مشهد و قم در ایران، آرامگاه خواجه عبداللّه انصاری در هرات و آرامگاه بهاءالدین نقشبند در نزدیکی بخارا و قبور بسیاری از اولیای بزرگ صوفیه شبه قاره هند چون قبر داداجی گنج‏بخش در لاهور، نظام‏الدین اولیا در دهلی و معین‏الدین چشتی در اجمر در زمره بزرگ‏ترین تجلّی‏گاه‏های حیات دینی در اسلام به شمار می‏آیند.43

    آوردن نام‏های بزرگان صوفیه و حتی تقدّم برخی از آنها به قبور امامان شیعه و یا عدم ذکر فقها و بزرگان شیعه که قبورشان مکان‏های زیارتی است، حاکی از تعلّق بسیار وی به جریان صوفیه است. در اغلب کتاب‏های او ذکری از صوفیه آمده است.

         توجه نصر به جنبه باطنی ادیان، که به دلیل گرایش‏های صوفیانه و نگرش‏های سنّت‏گرایانه اوست، در نهایت به پلورالیسم منتهی می‏شود.

         3. پلورالیسم

    مهم‏ترین آموزه معرفتی سنّت‏گرایان وحدت‏گرایی باطنی ادیان و به تعبیر شووان، وحدت استعلایی ادیان است. از نظر آنان، هر دینی دو بعد ظاهری (شریعت) و باطنی (عرفان) دارد و اختلاف در ظاهر ادیان و به دلیل جغرافیا و تاریخ نزول وحی است، اما پژواک ندای الهی از قلب همه دین‏ها قابل شنیدن است.44

        نصر معتقد است: خداوند یک دین نازل کرده است و آن دین «لا اله الا اللّه» است که از آدم شروع و به حضرت خاتم ختم می‏شود.45 تفاوت ادیان در بعد شریعت آنهاست؛ اما باطن ادیان از یک حقیقت نشأت می‏گیرند؛ از این‏رو، تقریب ادیان و مذاهب با توجه به باطن آنها امکان‏پذیر است.46

        نصر تعارض بین آموزه‏های ادیان را مربوط به اوضاع و شرایط خارجی می‏داند، وگرنه همه ادیان به یک حقیقت واحد تعلق دارند. از این‏رو، نقش مسیحیت با اسلام متفاوت است. مسیحیت ناگزیر بود جهانی را نجات بخشد که در اثر خردگرایی و طبیعت‏گرایی رو به نابودی می‏رفت. از این‏رو، خود را به عنوان طریق عشق و ایثار معرفی می‏کند. اما اسلام به جهانی متفاوت قدم گذاشت و نیازی به مقابله با سوفسطاییان و عقل‏گرایان نبود. در حقیقت، اسلام برای تحکیم مجدّد وحی ابراهیمی آمده بود.47

        نصر با بیان این نکته که اسلام همه پیامبران پیش از خود را قبول دارد، رستگاری را امری جهان‏شمول می‏داند و البته پذیرش رستگاری یهودیان و مسیحیان را برای برخی از مسلمانان ناگوار می‏شمارد و دیدگاهی را که رستگاری را برای همه ادیان نمی‏داند دیدگاهی متعصّب و محدود تلقّی می‏کند و آن را برخلاف نظر بسیاری از الهی‏دانان و صوفیان در طول تاریخ و نیز مولانا جلال‏الدین رومی می‏داند.48

        نصر برای حل اختلافات بین ادیان، نظر جان هیک را که دست برداشتن ادیان از ادعای «یگانه حقیقت و مطلق بودن» است، می‏پذیرد و گزاره‏های دین اسلام را برای مسلمانان و گزاره‏های دین مسیحیت را برای مسیحیان صادق می‏داند و صدق فراگیر گزاره‏ها را رد می‏کند.49 او در حل تعارض بین اعتقاد مسیحیان (پسر خدا بودن عیسی علیه‏السلام) و رد آن از سوی مسلمانان، می‏گوید:

    هر دینی دعوی صدقی دارد که مبتنی است بر نحوه‏ای که در آن حق در آن عالم دینی متجلّی می‏شود، که این نحوه تجلّی با نحوه‏ای که در آن خدا در عوامل دیگر تجلّی می‏یابد، یکسان نیست. به هیچ روی دلیلی در دست نداریم که چرا دعاوی صدق باید یکسان باشند. اما مشکل وقتی به وجود می‏آید که دو عالم مختلف، ناظر به واقعیت واحدی هستند... بنابراین، هم توصیف مسیحیت و هم توصیف‏های اسلام از آن واقعیت، توصیف‏های صوابی هستند... ولو توصیف‏های متعارضی باشند.50

    نصر مدارا با سایر ادیان را به معنای تحمل آنان، در عین اعتقاد به نادرستی آنها نمی‏پذیرد. وی با اعتقاد به صادق بودن گزاره‏های همه ادیان، علاوه بر پلورالیسم در سعادت، پلورالیسم در حقانیت را نیز می‏پذیرد.

         دکتر نصر در همایشی در مرکز اسلامی شمال کالیفرنیا، در تشریح پلورالیسم دینی بر این نکته تأکید می‏کند که تکثّر ادیان و مذاهب در جوامع با مطلق‏اندیشی ادیان و توجه دادن به مذهب ناب، حاصل نمی‏شود، بلکه نیازمند مسامحه است و پذیرش تکثّرگرایی مذهبی و نشاندن آن به جای مطلق‏گرایی راه پایان دادن به اختلافات است.51 این ادعا که هر دین در درون خود احساس می‏کند از نظر تاریخی تنها دین بر حق است، باید تعدیل شود.52

        این سخن نصر که همه ادیان از حقیقت وحی الهی نشأت می‏گیرند و تفاوت آنها به سبب تفاوت شرایط اجتماعی و تاریخی است، مورد پذیرش است؛ اما پذیرش آن به این معنا نیست که ادیان در هر زمانی می‏توانند پیام‏آور رستگاری باشند. خداوند ادیان مختلفی را در ادوار متفاوتی از تاریخ به سبب شرایط اجتماعی و تاریخی دایما متغیر، مقدّر فرموده است. با توجه به این واقعیت، تنها دین مقرّر شده برای عصر حاضر دین اسلام است. خاستگاه الهی یک دین را نباید با اجازه الهی برای کاربرد امروزی آن دین یا قبول آموزه‏هایی که با آن دین پیوند دارند، اشتباه گرفت.53

        نصر با اینکه می‏پذیرد آموزه‏های دینی اسلام و مسیحت در مورد حضرت عیسی علیه‏السلام با هم متعارضند، ولی هر دو را صادق می‏داند. این به معنای پذیرش نسبیت‏گرایی افراطی در باب حقیقت است.54

        اما نکته‏ای که نصر برای تقریب ادیان و مذاهب پیشنهاد می‏کند (تکثرگرایی، و رد مطلق‏گرایی و تنها دین بر حق بودن یا دین ناب)، با اسلام و آیات الهی سازگار نیست.55

        قرآن دعوت اسلام را جهانی می‏داند: «وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرا وَنَذِیرا»56 و اراده الهی نیز بر حاکمیت آن بر تمام ادیان تعلق گرفته است: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.»57 با توجه به آیات قرآن، چگونه می‏توان خطابات آن را مختص به مسلمانان دانست و برای تقریب، از مطلق‏گرایی و تنها دین برحق بودن آن، دست برداشت؟

         اگر بحثِ بر حق بودن همه ادیان در زمان دین اسلام مطرح باشد، دعوت دین اسلام از سایر ادیان چه مفهومی خواهد داشت؟! قرآن اهل کتاب را مخاطب خود می‏داند58 و از آنها می‏خواهد که آخرین وحی الهی را بپذیرند: «قُل لِلَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ وَالأُمِّیِّینَ أَأَسْلَمْتُمْ فَإِنْ أَسْلَمُواْ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَیْکَ الْبَلاَغُ.»59 بر اساس آیات الهی، پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در نامه‏هایی به سران کشورها و از جمله کشورهایی که اهل کتاب هستند، آنها را به دین اسلام دعوت می‏کند.60

        بنابراین، تنها دین بر حق دین اسلام است و همه انسان‏ها، بخصوص اهل کتاب که به اسلام ایمان نیاوردند، مورد بازخواست قرار می‏گیرند. با توجه به این مطالب، باز هم راه برای تقریب بین ادیان و مذاهب وجود دارد و در احکام اسلام نوع برخورد با ادیان الهی و کفار متفاوت است. از این‏رو، می‏توان زمینه‏های زیادی برای تقریب بین ادیان و تحمل و مدارای اجتماعی، بدون پذیرش نسبیت‏گرایی در باب معرفت، یافت.

         4. دین و سیاست

    اولین بحثی که در بحث «رابطه دین و سیاست» مطرح می‏شود، قلمرو دین است. بر اساس تعیین قلمرو دین، می‏توان رابطه بین دین و سیاست و میزان ارتباط آنها را بررسی کرد. اگر قلمرو دین محدود به حوزه خصوصی باشد ـ همان‏گونه که جریان سکولار مطرح می‏کند ـ دین و سیاست ارتباطی با هم نخواهند داشت.

         دکتر نصر ضمن رد اندیشه سکولار، دین و شریعت را قانون الهی می‏داند که انسان باید در زندگی خصوصی و اجتماعی طبق آن عمل کند. شریعت راهنمای عمل آدمی است که همه ابعاد آن را در حوزه فردی و حوزه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دربر می‏گیرد.61

        از نظر نصر، بر اساس آیات و روایات، قلمرو سیاست را نمی‏توان از قلمرو دین جدا کرد، همان‏گونه که کلیسا در غرب، دین را به انزوا کشیده است. البته دین ساختار سیاسی خاصی را برای حکومت عرضه نمی‏کند، بلکه برخی اصول زیربنایی را برای حکومت مطرح می‏کند که مهم‏ترین آنها بر اساس آیه «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ»62 «شورا» است.63 برخی الگوی حکومت در اسلام را، حکومت دینی می‏دانند که این الگو به معنای دقیق آن ـ که در تاریخ غرب و حتی در مصر باستان و یا ژاپن یافت می‏شود ـ منطبق با اسلام نیست. حکومت دینی به معنای حکومت روحانیت یا طبقه روحانی است که در آن رئیس و یا رهبر این طبقه حکومت را به دست می‏گیرد. اما در اسلام، روحانیت به معنایی که در مسیحیت، آیین هندو یا آیین بودا یافت می‏شود، نیست. البته نزدیک‏ترین طبقه در جامعه اسلامی به روحانیان، علما هستند که آگاهان، حافظان و مفسّران شریعتند. و این گروه جز در ایران پس از انقلاب 1979 هرگز اداره مستقیم جامعه اسلامی را به دست نگرفتند.64

        نصر نفوذ علمای شیعه را نسبت به علمای اهل سنّت در جامعه نیرومندتر می‏داند و این نفوذ بالا را به خاطر استقلال علمای شیعه از قدرت سیاسی و قدرت مستقل اقتصادی آنها تلقّی می‏کند و وقوع انقلاب اسلامی ایران را به دلیل همین موقعیت علما می‏داند. البته دخالت مستقیم علما در سیاست، هم آنها را به طبقه ممتاز سیاسی تبدیل کرده و هم عملکردشان را با چالش‏های بزرگی مواجه نموده است. البته نصر گویا دخالت علما در سیاست را مطلوب نمی‏داند و از علمای صوفی یاد می‏کند که ضمن آگاهی به شریعت، هرگز در جامعه اسلامی طبقه ممتازی را تشکیل نمی‏دهند و در دل جامعه‏ای هستند که مردان و زنان از هر قشری می‏توانند عضو آن باشند!65

        وی ضمن تأکید بر حکومت شریعت الهی و قانون‏سالاری، این حکومت را در اسلام هیچ‏گاه با حکومت طبقه روحانی همراه نمی‏داند و جمهوری اسلامی ایران را نخستین نمونه در تاریخ اسلام می‏داند که در آن علمای دینی (نزدیک‏ترین طبقه به یک طبقه روحانی) اداره مستقیم یک کشور بزرگ اسلامی را به عهده گرفتند.66

        دکتر نصر در پاسخ به این پرسش که در جامعه اسلامی حاکم کیست، چنین می‏نویسد:

    نزد شیعه دوازده امامی کلاسیک هیچ حکومت کاملی در غیبت امام دوازدهم حضرت مهدی وجود ندارد. طبق نظر علما در گذشته در چنین شرایطی، یک حکومت پادشاهی یا سلطنتی که با موافقت و اجماع علما حکومت کند امکان‏پذیر و یا به تعبیر دقیق‏تر، کم‏عیب‏ترین شکل حکومت در شرایطی است که طبق تعریف نمی‏تواند کامل باشد.67

    وی ضمن اشاره به اینکه در طول تاریخ اسلام نهاد خلافت و سپس سلطنت در اهل سنّت پدیدار گشت، معتقد است: تشیّع خلافت را در مقام نهادی سیاسی نپذیرفت، ولی سلطنت یا پادشاهی را چون شکلی از حکومت است که در دوران غیبت کمترین نقص را دارد پذیرفت و این دیدگاه حتی در آثار اولیه حضرت امام خمینی بود و سپس حضرت امام قدس‏سره با مفهوم جدید «حکومت ولایت فقیه» به مخالفت با نهاد پادشاهی پرداخت.68

        نصر با تعریفی که از شریعت و قلمرو آن ارائه می‏دهد، به خوبی همبستگی دین و سیاست را می‏پذیرد و با توجه به آیات و روایات جدایی آنها را ناممکن می‏داند. اما در اثبات این نکته که نگاه دین به سیاست و ساختار سیاسی چگونه است مطالبی را ارائه می‏دهد که نقد جدی را می‏طلبد.

         دکتر نصر سلطنت را شکلی از حکومت می‏پندارد که کمترین نقص را در عصر غیبت دارد. حتی نظر امام قدس‏سرهپیش از طرح مفهوم جدید حکومت ولایت فقیه را نیز موافق با آن می‏داند. اما این نظر موافق نظر فقهای شیعه نیست و هیچ‏یک از فقها نهاد سلطنت را به عنوان یک نهاد دینی تلقّی نکرده‏اند. ورود علما در نهاد سلطنت، برای اصلاح آن به خاطر عدم امکان براندازی آن شکل از حکومت بوده است و این به معنای تأیید آن نیست.69

        اما نسبتی که نصر به امام قدس‏سره می‏دهد و در حقیقت، استناد وی به کتاب کشف‏الاسرار ایشان است، نسبت درستی نیست و برداشت صحیحی از مطالب امام قدس‏سرهنمی‏باشد. امام خمینی قدس‏سره در این زمینه می‏نویسد:

    مجتهدین هیچ وقت با نظام مملکت و با استقلال ممالک اسلامی مخالفت نکردند. فرضا که این قوانین را برخلاف دستورات الهی بدانند و حکومت را جائرانه تشخیص دهند، باز مخالفت نکرده و نمی‏کنند؛ زیرا این نظام پوسیده را از نبودش بهتر می‏دانند... با آنکه جز سلطنت خدایی همه سلطنت‏ها بر خلاف مصلحت مردم و جور است و جز قانون خدایی همه قوانین باطل و بیهوده است، ولی آنها همین بیهوده را هم اگر نظام بهتری نشود تأسیس کرد، محترم می‏شمارند و لغو نمی‏کنند... عدم مخالفت علما با سلطنت به دلیل نیاز مردم به نظم و امنیت است.70

        در حقیقت، حضرت امام، سلطنت را از باب ضرورت جامعه به حکومت «لابُدَّ للناس مِن امیر بَرٍّ او فاجر»71 برای جلوگیری از هرج و مرج می‏پذیرند، البته تا زمانی که تأسیس حکومت بهتر امکان نداشته باشد. این مطلب امام خمینی قدس‏سره صراحت در رد نظام سلطنت دارد.

         شاید گرایش نصر به سنّت جامعه ایرانی و سلطنت، او را از توجه به انقلاب اسلامی ایران و تمجید از آن باز داشته است، وگرنه انقلاب اسلامی در زمینه تفکر نصر می‏باشد. وی طرفدار دخالت دین در سیاست است و سکولاریسم را رد می‏کند و از سوی دیگر، مدرنیته را مورد نقد قرار می‏دهد. انقلاب اسلامی نیز خط بطلانی بر جریان سکولاریسم در ایران است و در تقابل آن با مدرنیته شکی نیست. بنابراین، جا دارد که نصر با عظمت از آن یاد کند؛ اما در برخی از کتاب‏هایش تنها نکته‏ای که از انقلاب مطرح می‏کند، غارت کتابخانه شخصی‏اش در جریان انقلاب است!72

    نتیجه‏ گیری

    در تحلیل اندیشه‏های دکتر نصر نباید به صورت سطحی، فقط به دلیل برخی مسئولیت‏های وی در رژیم پهلوی، تمام افکار و اندیشه‏هایش را رد کرد. همچنین پذیرش مطلق وی و ترویج آنها نیز با توجه به آثارش، صحیح به نظر نمی‏رسد. از این‏رو، باید با بررسی مؤلّفه‏های اندیشه او، به نقاط قوت و ضعف آن اشاره کرد. جهت‏گیری نصر در نقد مدرنیته و تأکید بر اینکه انسان امروزی می‏تواند برای برون‏رفت از بحران مدرنیته، بدون گرایش به بنیادگرایی و با تکیه بر اسلام سنّتی نیازهای روز خود را برآورده کند، جهت‏گیری درستی است. تکیه بر آموزه‏های دین اسلام به عنوان پایه‏ای محکم برای نقد مدرنیته و پایه‏گذاری تمدنی جدید بر اساس آن، صحیح است. اما در جایگزینی نگرش دینی به جای تجدّد و بنیادگرایی، در برداشت نصر از اسلام سنّتی تفاوت‏هایی با اسلام فقاهتی دارد و همین تفاوت در برخی مؤلفه‏ها، اسلام فقاهتی را در برابر اسلام سنّت‏گرای نصر قرار می‏دهد.

         در تأثیرگذاری آثار نصر در جامعه اروپا و آمریکا و سایر جوامع شکی نیست و حتی برخی از آثار وی در معرفی دین اسلام و نیز مقابله با تبلیغات گسترده غرب در برابر اسلام و نیز استناد خشونت به اسلام، تأثیر فراوانی داشته است. اما گرایش‏های پلورالیستی وی برای تقریب ادیان و مذاهب، آن هم پلورالیسم در باب حقانیت، و به همین دلیل دست کشیدن از مطلق‏گرایی دین اسلام و دین ناب و نیز نسبیّت‏گرایی افراطی در باب حقیقت، جای تأمّل و نقد جدی دارد و با اندیشه اسلام فقاهتی و آیات صریح قرآنی در تعارض است.

         از نکاتی که دکتر نصر بر آن تأکید دارد و در اندیشه وی تأثیر فراوانی گذاشته، تصوف است. نصر تلاش می‏کند تا تصوفش شریعت‏گریز نباشد و حتی شریعت‏گریزی برخی از فرقه‏های صوفیه را عامل پیدایش فرقه‏های انحرافی در صوفیه می‏داند. با وجود این، در اندیشه و آثار او، کفه طریقت سنگین‏تر از شریعت است و حضور پر رنگ تصوف، به آثار و اندیشه‏های او رنگ و بوی صوفیه داده است. علاوه بر این، تفاوت نگاه وی به شریعت با نگرش اسلام فقاهتی، تأمّلی جدی می‏طلبد. دکتر نصر قلمرو دین و شریعت را محدود به رابطه فردی انسان با خدا نمی‏داند و شریعت را راهنمای انسان در همه ابعاد فردی و اجتماعی تلقّی می‏کند. به همین دلیل، درگیری جدی با جریان سکولاریسم دارد. اما در اینکه شریعت چه ساختار سیاسی را برای جامعه مطرح می‏کند، وی سلطنت را به عنوان شکلی از حکومت که کمترین نقص را در عصر غیبت دارد، می‏پذیرد و حتی ادعا می‏کند امام خمینی نیز پیش از طرح مفهوم جدید ولایت فقیه، با نظر وی موافق بودند. به همین دلیل، با جریان اسلام فقاهتی نیز در تعارض است.

         انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی، بر نفی اندیشه سکولاریسم و نقد مدرنیته و تشکیل حکومت اسلامی به وجود آمد و این تفکر می‏تواند نظر نصر را تأمین نماید که ضمن نقد مدرنیته، سکولاریسم را هم نفی می‏کند. بنابراین، انتظار می‏رود که وی از انقلاب اسلامی دست‏کم به عنوان جریانی ضدسکولار و مدرنیته تمجید کند، اما گویا گرایش نصر به سنّت جامعه ایرانی و سلطنت، او را از نگاهی مثبت به انقلاب اسلامی باز می‏دارد!


    • پى نوشت ها
      1 دانش‏آموخته حوزه علمیه و دانشجوى دکترى انقلاب اسلامى.
      2ـ براى آشنایى با برخى از این دیدگاه‏ها در ایران، ر.ک. مسعود پدرام، روشن‏فکران دینى و مدرنیته در ایران پس از انقلاب، 1382.
      3ـ براى تهیه زندگانى نصر از منابع ذیل استفاده شده:
      منوچهر دین‏پرست، سیدحسین نصر دلباخته معنویت، 1383 / سیدحسین نصر، در غربت غربى، 1383 / سیدحسین نصر، در جست‏وجوى امر قدسى، 1385 / زندگى‏نامه سیدحسین نصر، http://www.iptra.ir/index.html؛ سایت جاویدان خرد http://www.javidankherad.ir.
      4ـ سیدحسین نصر، در غربت غربى، ص 88ـ90.
      5ـ همان، ص 67.
      6ـ همان، ص 66.
      7ـ همان، ص 58ـ128 / زندگى‏نامه سیدحسین نصر، http://www.iptra.ir/index.html / براى مجموعه آثار سنّت‏گرایى از جمله آثار سیدحسین نصر ر.ک. آیینه اندیشه 6، ص 97ـ210 و 335ـ378.
      8ـ ر.ک. منوچهر دین‏پرست، سیدحسین نصر دلباخته معنویت، ص 151ـ154.
      9ـ ر.ک. آیینه اندیشه 6، ص 161ـ294.
      10ـ سیدحسین نصر، در غربت غربى، ص 13ـ17 / همو، در جست‏وجوى امر قدسى، ص 12ـ13 و 24.
      11ـ سیدحسین نصر، در غربت غربى، ص 17ـ19 / همو، در جست‏وجوى امر قدسى، ص 13.
      12ـ سیدحسین نصر، در جست‏وجوى امر قدسى، ص 13.
      13ـ سیدحسین نصر، در غربت غربى، ص 15.
      14ـ همان، ص 24ـ27 / سیدحسین نصر، در جست‏وجوى امر قدسى، ص 44ـ50.
      15ـ سیدحسین نصر، در غربت غربى، ص 32.
      16ـ زندگى‏نامه سیدحسین نصرhttp://www.iptra.ir/index.html .
      17ـ منوچهر دین‏پرست، سیدحسین نصر دلباخته معنویت، ص 12ـ13 / سیدحسین نصر، در جست‏وجوى امر قدسى، ص 61.
      18ـ همان، ص 15.
      19ـ سیدحسین نصر، در غربت غربى، ص 82.
      20ـ زندگى‏نامه سیدحسین نصر http://www.iptra.ir/index.html.
      21ـ سیدحسین نصر، در غربت غربى، ص 151.
      22ـ روزنامه جمهورى اسلامى، ش 7186، 16 اردیبهشت 1383، ستون جهت اطلاع.
      23ـ روزنامه جمهورى اسلامى، ش 7849، 1 شهریور 1385، ستون جهت اطلاع.
      24ـ حسن جعفرى، «در تدارک انقلاب مخملین»، روزنامه جمهورى اسلامى، ش 7840، 21 مرداد 1385.
      25ـ رسول جعفریان، جریان‏ها و سازمان‏هاى مذهبى ـ سیاسى ایران، 1385، ص 567ـ568.
      26ـ محمّدرضا اسدى، «نقدها را بود آیا که عیارى گیرند؟»، روزنامه جام جم، ش 7، 16 شهریور 1385، ضمیمه اندیشه.
      27ـ میزگرد بررسى آراى دکتر حسین نصر در کتاب قلب اسلام، سایت مرکز جهانى علوم  اسلامى http://www.qomicis.com.
      28ـ عدنان اصلان، «ادیان و مفهوم ذات غایى»، معرفت 23، ص 78.
      29ـ روزنامه کیهان، 12 بهمن 1381، مصاحبه با دکتر غلامعلى حدادعادل.
      30ـ سیدحسین نصر، معرفت و معنویت، 1380، ص 134.
      31ـ همان، ص 142.
      32ـ سیدحسین نصر، اسلام سنّتى، سایت جاویدان خرد http://www.javidankherad.ir.
      33ـ همان.
      34ـ سیدحسین نصر، معرفت و معنویت، ص 157ـ159.
      35ـ سیدحسین نصر، نیاز به علم قدسى، 1378، ص 11ـ12.
      36ـ گفت‏وگو با دکتر سیدحسین نصر، «تجدّد، دین را تضعیف کرده است»، روزنامه شرق، 25 مرداد 1385، ویژه‏نامه دین و مدرنیته. البته روشن‏فکرانى همچون سروش نیز به نقد نصر پرداختند و تجربه اسلام در دوران مدرن را متفاوت از تجربه مسیحیت و یهودیت ندانسته و کوشش سنّت‏گرایان را رجعتى خام به گذشته تلقّى کردند. (عبدالکریم سروش، «سنّت و مدرنیته دو مغالطه بزرگ»، همایش دین و مدرنیته،
      http://www.drsoroush.com/Persian.htm.)
      37ـ محمّد لگنهاوزن، «چرا سنّت‏گرا نیستم؟»، کتاب خرد جاویدان، 1382، ص 254.
      38ـ سیدحسین نصر، در جست‏وجوى امر قدسى، ص 13.
      39ـ سیدحسین نصر، آرمان‏ها و واقعیت‏هاى اسلام، 1383، ص 231.
      40ـ همان، ص 232 / سیدحسین نصر، قلب اسلام، 1385، ص 195ـ196.
      41ـ سیدحسین نصر، آرمان‏ها و واقعیت‏هاى اسلام، ص 233ـ234.
      42ـ همان، ص 235.
      43ـ سیدحسین نصر، قلب اسلام، ص 176ـ177.
      44ـ منوچهر دین‏پرست، سیدحسین نصر دلباخته معنویت، ص 100.
      45ـ سیدحسین نصر، جاودان خرد مجموعه مقالات، 1382، ص 94.
      46ـ منوچهر دین‏پرست، سیدحسین نصر دلباخته معنویت، ص 101.
      47ـ عدنان اصلان، «ادیان و مفهوم ذات غایى»، معرفت 23، ص 77ـ86.
      48ـ همان، ص 78.
      49ـ همان، ص 77.
      50ـ همان، ص 75.
      51ـ سیدحسین نصر، «دین و دولت، مدرنیته و مذهب»، آیینه اندیشه 6، ص 306.
      52ـ عدنان اصلان، «ادیان و مفهوم ذات غایى»، معرفت 23، ص 78.
      53ـ محمّد لگنهاوزن، «نکاتى پیرامون پلورالیزم دینى»، معرفت 24، ص 81.
      54ـ همان، ص 83.
      55ـ همان.
      56ـ سبأ: 28.
      57ـ توبه: 33.
      58ـ مائده: 5.
      59ـ آل‏عمران: 20.
      60ـ على احمدى میانجى، مکاتیب‏الرسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، 1419، ج 2، ص 315ـ508.
      61ـ سیدحسین نصر، آرمان‏ها و واقعیت‏هاى اسلام، ص 192، 221 و 227.
      62ـ آل‏عمران: 159.
      63ـ سیدحسین نصر، قلب اسلام، ص 185ـ186.
      64ـ همان، ص 186ـ187.
      65ـ همان، ص 219.
      66ـ همان، ص 187.
      67ـ سیدحسین نصر، آرمان‏ها و واقعیت‏هاى اسلام، ص 210.
      68ـ سیدحسین نصر، قلب اسلام، ص 187.
      69ـ محمّد لگنهاوزن و حمید پارسانیا، «نقد و بررسى آراء دکتر حسین نصر در کتاب قلب اسلام»، آیینه اندیشه 6، ص 277ـ278.
      70ـ امام خمینى، کشف‏الاسرار، 1323، ص 235.
      71ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتى، 1379، خ 40، ص 92.
      72ـ سیدحسین نصر، در غربت غربى، ص 136 و 154.

    • منابع ...

      ـ احمدى میانجى، على، مکاتیب الرسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله، تهران، دارالحدیث، 1419، ج 2.

      ـ اسدى، محمّدرضا، «نقدها را بود آیا که عیارى گیرند؟»، روزنامه جام جم، ش 7، 16 شهریور 1385، ضمیمه اندیشه.

      ـ اصلان، عدنان، «ادیان و مفهوم ذات غایى»، مصاحبه‏اى با جان هیک و سیدحسین نصر، ترجمه احمدرضا جلیلى، معرفت 23 زمستان 1376، ص 70ـ79.

      ـ امام خمینى، کشف الاسرار، بى‏جا، بى‏نا، 1323.

      ـ پدرام، مسعود، روشن‏فکران دینى و مدرنیته در ایران پس از انقلاب، تهران، گام نو، 1382.

      ـ جعفریان، رسول، جریان‏ها و سازمان‏هاى مذهبى ـ سیاسى ایران، قم، مؤلف، 1385، چ ششم.

      ـ جعفرى، حسن، «در تدارک انقلاب مخملین»، روزنامه جمهورى اسلامى، ش 7840، 21 مرداد 1385.

      ـ دین‏پرست، منوچهر، سیدحسین نصر دلباخته معنویت، تهران، کویر، 1383.

      ـ روزنامه جمهورى‏اسلامى، ش 7186، 16 اردیبهشت، 1383، ستون جهت اطلاع.

      ـ روزنامه جمهورى اسلامى، ش 7849، 1 شهریور 1385، ستون جهت اطلاع.

      ـ روزنامه کیهان، 12 بهمن 1381، گفت‏وگو با دکتر غلامعلى حداد عادل.

      ···  منابع

      ـ احمدی میانجی، علی، مکاتیب الرسول صلی‏الله‏علیه‏و‏آله، تهران، دارالحدیث، 1419، ج 2.

      ـ اسدی، محمّدرضا، «نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؟»، روزنامه جام جم، ش 7، 16 شهریور 1385، ضمیمه اندیشه.

      ـ اصلان، عدنان، «ادیان و مفهوم ذات غایی»، مصاحبه‏ای با جان هیک و سیدحسین نصر، ترجمه احمدرضا جلیلی، معرفت 23 (زمستان 1376)، ص 70ـ79.

      ـ امام خمینی، کشف الاسرار، بی‏جا، بی‏نا، 1323.

      ـ پدرام، مسعود، روشن‏فکران دینی و مدرنیته در ایران پس از انقلاب، تهران، گام نو، 1382.

      ـ جعفریان، رسول، جریان‏ها و سازمان‏های مذهبی ـ سیاسی ایران، قم، مؤلف، 1385، چ ششم.

      ـ جعفری، حسن، «در تدارک انقلاب مخملین»، روزنامه جمهوری اسلامی، ش 7840، 21 مرداد 1385.

      ـ دین‏پرست، منوچهر، سیدحسین نصر دلباخته معنویت، تهران، کویر، 1383.

      ـ روزنامه جمهوری‏اسلامی، ش 7186، 16 اردیبهشت، 1383، ستون جهت اطلاع.

      ـ روزنامه جمهوری اسلامی، ش 7849، 1 شهریور 1385، ستون جهت اطلاع.

      ـ روزنامه کیهان، 12 بهمن 1381، گفت‏وگو با دکتر غلامعلی حداد عادل.

      ـ روزنامه شرق، 25 مرداد 1385، ویژه‏نامه «دین و مدرنیته»، گفت‏وگو با دکتر سیدحسین نصر، «تجدّد، دین را تضعیف کرده است».

      ـ زندگی‏نامه سیدحسین نصر، کانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت http://www.iptra.ir/index.html سایت جاویدان خرد http://www.javidankherad.ir.

      ـ سایت مرکز جهانی علوم اسلامی، http://www.qomicis.com، میزگرد «بررسی آرای دکتر حسین نصر در کتاب قلب اسلام».

      ـ سروش، عبدالکریم، «سنّت و مدرنیته دو مغالطه بزرگ»، همایش دین و مدرنیته، http://www.drsoroush.com/Persian.htm.

      ـ لگنهاوزن، محمّد، «چرا سنّت‏گرا نیستم»، کتاب خرد جاویدان، ترجمه منصور نصیری، تهران، دانشگاه تهران، 1382.

      ـ ـــــ ، «نکاتی پیرامون پلورالیزم دینی»، ترجمه احمدرضا جلیلی، معرفت 24 (بهار 1377)، ص 77ـ89.

      ـ نصر، سیدحسین، آرمان‏ها و واقعیت‏های اسلام، ترجمه شهاب‏الدین صدر، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1383.

      ـ ـــــ ، اسلام سنتی، ترجمه نوراللّه قیصری، سایت جاویدان خرد http://www.javidankherad.ir.

      ـ ـــــ ، جاودان خرد (مجموعه مقالات)، به اهتمام حسن حسینی، تهران، سروش، 1382.

      ـ ـــــ ، در جست‏وجوی امر قدسی، ترجمه سیدمصطفی شهرآیینی، تهران، نی، 1385.

      ـ ـــــ ، در غربت غربی، ترجمه امیر مازیار و امیر نصری، تهران، رسا، 1383.

      ـ ـــــ ، «دین و دولت، مدرنیته و مذهب» (سخنرانی)، آیینه اندیشه 6 (آبان 1385)، ص 305ـ306.

      ـ ـــــ ، قلب اسلام، ترجمه مصطفی شهرآیینی، بازنگری شهرام پازوکی، تهران، حقیقت، مرکز گفت‏وگوی تمدن‏ها، 1385، چ دوم.

      ـ ـــــ ، معرفت و معنویت، ترجمه انشاءاللّه رحمتی، تهران، دفتر پژوهش و نشر سهروردی، 1380.

      ـ ـــــ ، نیاز به علم قدسی، ترجمه حسن میانداری، قم، مؤسسه فرهنگی طه، 1378.

      ـ نهج‏البلاغه، ترجمه محمّد دشتی، قم، صحفی، 1379.

       

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ارجینی، حسین.(1387) تأمّلاتی در زندگی و اندیشه‏های سیدحسین نصر. ماهنامه معرفت، 17(8)، 145-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین ارجینی."تأمّلاتی در زندگی و اندیشه‏های سیدحسین نصر". ماهنامه معرفت، 17، 8، 1387، 145-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ارجینی، حسین.(1387) 'تأمّلاتی در زندگی و اندیشه‏های سیدحسین نصر'، ماهنامه معرفت، 17(8), pp. 145-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ارجینی، حسین. تأمّلاتی در زندگی و اندیشه‏های سیدحسین نصر. معرفت، 17, 1387؛ 17(8): 145-