معرفت، سال دوم، شماره سوم، پیاپی 6، پاییز 1372، صفحات 44-

    تأویل قرآن

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    علی اکبر بابایی / *استاد - گروه قرآن‌پژوهی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / ababayi@rihu.ac.ir
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    تأویل قرآن

    علی اکبر بابایی

    یادآوری

    درشماره های گذشته، بحثی را درباره «تأویل قرآن» آغاز نمودیم که به خاطر طولانی بودن بحث از ادامه آن صرف نظر گردید، ولی جهت ابتر نبودن مطالب آورده شده، تصمیم برآن شد که مختار خود را در این موضوع از نظر خوانندگان بگذرانیم.

    تأویل قرآن چیست؟

    لفظ تأویل، درضمن هفت سوره از سور قرآن کریم هفده بار استعمال شده است که پنج بار آن (دو بار به طور یقین و به اتفاق مفسّرین و سه بار به حسب ظاهر و به نظر مشهور) در مورد قرآن یعنی در حال اضافه به ضمیری که به کل یا بخشی از قرآن برمی گردد، به کار رفته است. و در روایات نیز کلمه تأویل در مورد قرآن، بسیار استعمال شده است، ولی (تا آنجا که تتبع نموده ام)، در هیچ آیه و روایتی تأویل قرآن، تعریف و تفسیر نشده و حقیقت آن تبیین نگشته است، جز این که دربعضی از روایات بطن قرآن با تأویل، تطبیق شده است. لذا برای فهم حقیقت تأویل قرآن و مراد از آن، باید مواردی را که تأویل در مورد قرآن به کار رفته است، مورد مطالعه و دقت قرار داد و با توجه به معنای لغوی و مستعمل فیه کلمه تأویل و قرآین موجود در کلام، معنای مراد از آن را درهر مورد تشخیص دهیم و بانظر به همه موارد، به حقیقت آن پی ببریم. البته توجه به کلمات لغت شناسان و مفسرین و ملاحظه سایر موارد استعمال تأویل (یعنی مواردی که در مورد غیر قرآن به کار رفته) نیزلازم است، زیرا ما را با معانی مستعمل فیه کلمه تأویل و معناهایی که ممکن است تأویل در آن استعمال شود، آشنا می کند و ما را در استظهار و فهم مراد از آن در مواردی که درمورد قرآن به کار رفته است، یاری خواهد کرد.

    بعد از ملاحظه کلمات لغت شناسان و مفسرین و تتبع درمعانی مستعمل فیه تأویل در استعمالات قرآن و روایات، به مطالعه و دقت در مواردی که تأویل درمورد قرآن کریم به کار رفته است، پرداختیم و به این نتیجه رسیدیم که تأویل قرآن درلسان آیات کریمه و روایات شریفه عبارت است از:

    معانی و مصادیقی از آیات کریمه که برای غیر راسخان در علم (نبی اکرم صلی الله علیه وآله و ائمه اطهار. علیهم السلام.) ظاهر نمی باشد و فهمیدن آن طبق اصول محاوره میسر نیست و آن معانی و مقاصد مزبور چند قسم است:

    الف. معنای حقیقی و مراد واقعی آیات متشابه.
    ب. معنا و معارف باطنی آیات کریمه، اعم از آیات محکم و متشابه.
    ج. مصداق خارجی و تجسم عینی وعده و وعیدهای قرآن کریم درمورد آخرت و سایر پیشگویی های آن.
    د. مصادیق برجسته ای از مفاهیم آیات کریمه که از دید عرف و افراد عادی، پنهان است.

     در ذیل، هریک از اقسام مذکور را با شواهدی از آیات و روایات ذکر می نماییم:

    الف معنای حقیقی و منظور واقعی آیات متشابه

    آیات متشابه آیاتی است که معنای حقیقی و مراد واقعی آن ظاهر نیست، درقبال آیات محکمات که معنای آن طبق اصول محاوره، ظاهر است و تشابه نامیده شده اند چون معنای حقیقی و مقصود از آنها بین چند معنی مردد است و معنای حقیقی آن به معنای غیرحقیقی مشتبه شده است. البته متشابهات، بر دو گونه است:

    1. متشابهات بدوی؛ که در بدو نظر، معنای آن ظاهر نیست ولی باملاحظه قراین داخلی و خارجی و تدّبر درآن، تشابه از آن برطرف می شود.

    2. متشابهات مستقر؛ که تشابه آن مستقر است و با ملاحظه قراین و تدبر در آن نیز، رفع نمی شود و برای فهم معنای آن باید به راسخان در علم یعنی نبی اکرم صلی الله علیه وآله و جانشینان برحقش مراجعه نمود. در برخی از آیات و روایات، کلمه تأویل در مورد این دسته از آیات یعنی متشابهات مستقر، استعمال گردیده و از معنا و مقصود این بخش از آیات به عنوان تأویل یاد شده است «هو الّذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ ام الکتاب و اخر متشابهات فامّا الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله وما یعلم تأویلهُ الا الله و الراسخون فی العلم» (آل عمران، 7)

    این آیه کریمه، با لحن نکوهش، خبر داده که افرادی که در دلهای آنان کژی و انحراف هست، آیات متشابه قرآن را دنبال می کنند برای طلب فتنه و طلب تأویل آن، و حال آنکه هیچ کس جز خدا و راسخان در علم، تأویل آن را نمی داند.

    هر چند تأویل نزد اهل لغت و تفسیر، هم به معنای مصدری به کار می رود و هم به معنای وصفی، ولی ظاهراً در این آیه، تأویل به معنای وصفی بوده و اضافه نیز معنوی است.

    در مرجع ضمیر تأویله درکلمه «وابتغاء تأویله» دو احتمال است: «الکتاب» و «ماتشابه». ولی اظهر، رجوع آن به «ماتشابه» است؛ یکی به لحاظ اقربیت آن و دیگر به تناسب مغیّی (اتّباع متشابه) و غایت (طلب تأویل). زیرا مناسبت اِتّباع آیات متشابه با طلب تأویل متشابه، بیشتر است از طلب تأویل مطلق کتاب و این تناسب با توجه به اینکه هر آیه ای تأویل مخصوص به خود را دارد نه اینکه مجموع قرآن دارای یک تأویل باشد، واضح است و نیاز به بیان ندارد، چون طبیعی است که اِتّباع از هرآیه برای طلب تأویل همان آیه است نه تأویل آیه دیگر، و وجود تأویل، برای هرآیه، علاوه براین که ظاهر و متبادر به ذهن است، روایات فراوانی نظیر «معتبره فضیل» و غیر آن بر آن دلالت دارد، که ذکر آن خواهدآمد. توهم نشود که اقربیت در اینجا بامحور بودن بحث از کل قرآن معارض است زیرا دراین آیه کریمه، بعد از تقسیم کتاب به آیات محکم و متشابه، محور کلام، آیات متشابه و بحث از آن است و لذا دیگر سخنی از آیات محکمات به میان نیامده است و آن تقسیم، مقدمه ای است برای ورود به بحث از آیات متشابه و موضع افراد منحرف و راسخان در علم نسبت به آن و به قرینه مناسبت مضاف (تأویل) و مضاف الیه (ه = ماتشابه) قهراً مراد از تأویل متشابه، همان معنی و مقصود از آیات متشابه است که جز برای خدا و راسخان در علم، معلوم نیست و طلب کردن آن جز از طریق رجوع به کلام خدا و راسخان درعلم (نبی اکرم و جانشینان گرانقدرش صلوات الله علیه و علیهم.) مذموم و ممنوع است، زیرا طلب کردن شی ء است از غیر راه خودش.

    و روایت معتبری هم که در شأن نزول این آیه کریمه رسیده است، همین استظهار را تائید بلکه تثبیت می کند، زیرا گویای آن است که «حیی» و «ابو یاسر» فرزندان «اخطب» و جمعی دیگر از یهود، به زعم باطل خود، طبق حساب حروف ابجد، از حروف مقطّعه قرآن، مدت ملک حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اجل امت آن حضرت را پیش بینی می کردند و مقصود از حروف مقطعه را تعیین مدت ملک و اجل امت آن حضرت قرار می دادند که این آیه در مذمت آنان نازل شد. از نزول آیه در مذمت آنان و تطبیق آیه کریمه با کارآنان به دست می آید که حروف مقطعه، از آیات متشابه است و معنی و مقصود از آن تأویل می باشد و مقصود از آن را تعیین مدت ملک نبی اکرم صلی الله علیه و آله و اجل امت آن حضرت قرار دادن، از مصادیق ابتغاء تأویل مذموم است. پس تأویل در این آیه عبارت است از معنی و مقصود و نه چیز دیگر و شاهد دیگر براینکه معنی و مقصود از آیات متشابه تأویل نامیده شده است، روایت اسماعیل ابن جابر است:

    عن الصادق علیه السلام. (حینما سألوه علیه السلام عن تفسیر المحکم من کتاب الله) فقال: اما المحکم الذی لم ینسخه شیی ء فقوله عزّ و جلّ «هوالّذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هنّ ام الکتاب و اخر متشابهات الایه» وانّماهلک الناس فی المتشابه لانهم لم یقفواعلی معناه و لم یعرفوا حقیقته فوضعواله تأویلاً من عند انفسهم بآرائهم و استغنوا بذالک عن مسئلة الاوصیا.

    مراد از «حقیقت» دراین روایت، به قرینه این که در ردیف معنی قرار گرفته و متعلق معرفت که معمولاً در شناخت شخصی به کار می رود واقع شده، ظاهراً مصداق است. لذا از این روایت استفاده می شود که متشابه تأویلی دارد و آن همان معنی و حقیقت و مصداق مقصود از آن است و برای آگاهی از آن باید به اوصیاء علیهم السلام مراجعه نمود و از آنان سئوال کرد، ولی مردم آنان که اوصیاء را نشناختند و یا در برابر آنان استکبار ورزیدند. با آراء خود تأویلی برای آن وضع نموده و خود را از پرسش اوصیاء علیهم السلام. بی نیاز دانستند و درنتیجه هلاک شدند.

    تبصره

    «ومایعلم تأویله الاالله والراسخون فی العلم».

    هرچند ظهور سیاقی کلام،اقتضاء می کند که مرجع ضمیر «تأویله» دراین فراز از آیه کریمه هم خصوص «ماتشابه» باشد و مراد از تأویل در این جمله نیز همان معنایی باشد که در جمله قبل، از تأویل اراده شده است؛ اما از روایات فراوانی که تعدادی از نظر سند هم معتبر هستند. استفاده می شود که در این فراز، مرجع ضمیر «تأویله» خود قرآن است، نه بخش متشابه آن و مراد از تأویل هم، خصوص معنای مقصود از آیات متشابه نمی باشد بلکه اعم از آن است. زیرا در این روایات، تأویل با غیر معنای مقصود از آیات متشابه نیز تطبیق شده است. بنابراین می توان گفت: این جمله از آیه کریمه، کبرای کلی ای است که تأویل در جمله اول، صغرای آن است. برخی از این روایات، مانند: «معتبره فضیل» و «معتبره برید» در ذیل معانی باطنی ذکر می شوند و برخی دیگر مانند: «معتبره محمدابن مسلم» درذیل مصداق مستور آورده می شود و در مورد بقیه روایات، مانند: «معتبره ابوعبیده»، روایت «سلیم ابن قیس»، روایت «اسماعیل ابن جابر» جهت اختصار به ذکر آدرس اکتفا می نمایم.

    ب معانی باطنی آیات کریمه

    از روایات فراوانی استفاده می شود که آیات کریمه اعم از محکم و متشابه علاوه برمعنای ظاهری که طبق اصول محاوره برای عموم، قابل فهم بوده و درموارد ابهام نیز قابل تفسیر است، از معانی و مقاصد و معارف عمیق دیگری برخورداراست که همگان را یارای فهم آن نمی باشد و علم آن ویژه «راسخان در علم» است که با عالم غیب در ارتباط و از زبان ویژه وحی آگاهند و برای درک آن معارف عمیق باید به آن سروران مراجعه نمود. البته همه افراد حتی پس از آن که راسخان درعلم، بیان کنند تحمل آن را نخواهند داشت و لذا ائمه اطهار. علیهم السلام آن را برای همه کس بیان نمی فرمودند که گواه براین ادعا، صحیح «عبدالله ابن سنان» است:

    عبدالله بن سنان می گوید از «ذریح» شنیدم: که من به امام صادق علیه السلام عرض کردم: خدا درکتابش مرابه چیزی فرمان داده است که دوست دارم به آن عمل کنم. فرمود: آن چیست؟ عرض کردم: قول خدای عزّ وجلّ: «ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوانذورهم». فرمودند: «لیقضواتفثهم» لقاء امام است و «ولیوفوا نذورهم» همان مناسک حج است. عبدالله بن سنان گوید: بعد خود خدمت امام صادق. علیه السلام آمدم و عرض کردم: فدایت شوم معنای قول خدای عزّوجلّ درآیه «ثم لیقضوا تفثهم ولیوفوانذورهم» چیست؟ فرمودند: گرفتن شارب و چیدن ناخنها و چیزی شبیه آن است. عرض کردم: «ذریح محاربی» از شما نقل نمود که فرموده اید: «ثم لیقضوا تفثهم» لقاء امام است «ولیوفوانذورهم» همان مناسک است. فرمود: «ذریح» راست گفته است و من هم درست گفتم، زیرا برای قرآن ظاهری است و باطنی! و چه کسی تحمل (باور) می کند آنچه را که ذریح تحمل (باور) می کند.

    البته در حقیقت باطن قرآن و این که آیا از معانی مستعمل فیه آیات کریمه است که در عرض معانی ظاهری اراده شده است و یا از مراتب طولیه معانی ظاهری یا از لوازم خفی آن و یا از مصادیق مستور و پنهان آن است؟ دیدگاه محققین در این زمینه متفاوت است و نیاز به بحث عمیقی دارد که در این مقال مجال آن نیست؛ ولی، اصل وجود باطن برای قرآن، مورد اتفاق خاصه و عامه است و روایات کثیره بلکه متواتره برآن دلالت دارد.

    در برخی از روایات مانند «معتبره فضیل»، از روایات خاصه و روایت ابن عباس از روایات عامه، ضمن پذیرفته شدن این که قرآن کریم دارای بطن و بطون (معانی باطنی) است، بطن آن «تأویل» نامیده شده است.

    فضیل از امام باقر. علیه السلام نقل می کند که: «سئلت اباجعفر علیه السلام عن هذه الروایة «ما من القرآن آیه الاّ و لها ظهر و بطن، فقال ظهره تنزیله و بطنه تأولیه... » روایت ابن عباس نیز چنین است: «ان القرآن ذوشجون و فنون و ظهور وبطون... فظهره التنزیل وبطنه التأویل. » و در روایت «ابی عبدالرحمن السلمی» هم به نظر می رسد که مراد از تأویل، همان معنای باطنی است. که می فرماید: «ان علیاً علیه السلام مرّ بقاض فقال هل تعرف الناسخ من المنسوخ؟ فقال لا فقال هلکت و اهلکت. تأویل کل حرف من القران علی وجوه»

    از استناد به آیه کریمه «و مایعلم تأویله الاالله والراسخون فی العلم» در ذیل معتبره «فضیل» استفاده می شود که: تأویل به معنای بطن از مصادیق تأویل درآیه کریمه است. و در معتبره «برید» نیز تأویل در قبال تنزیل که به دلالت روایت فضیل و ابن عباس، همان معانی باطنی قرآن کریم است. در ذیل سئوال از آیه کریمه «ومایعلم تأویله الاالله والراسخون فی العلم» ودر رابطه باآن ذکر شده که از آن استفاده می شود، تأویل در آیه شریفه، شامل تأویل به معنای مزبور (معانی باطنی قرآن) هم هست. پس دیگر نمی توان گفت تأویل در اصطلاح این روایت، غیر از تأویلی است که در قرآن ذکر شده است.

    معتبره برید: «قلت لابی جعفر علیه السلام قول الله «و مایعلم تأویله الا الله والراسخون فی العلم» قال: یعنی تأویل القران کله الاالله والراسخون فی العلم، فرسول الله افضل الراسخین قد علمه الله جمیع ماانزل علیه من التنزیل والتأویل وما کان الله منزّلاً علیه شیئاً لم یعلمه تأویله»

    ج مصداق خارجی وتجسم عینی وعد و وعیدهای قرآن کریم در مورد آخرت و سایر پیشگویی های آن:

    در قرآن کریم پیشگویی ها و وعد و وعیدهای فراوانی در مورد جهان آخرت ابراز شده است که حقیقت عینی ومصداق خارجی آن وعد و وعیدها، در این جهان برای انسان، نامعلوم می باشد. و دربعضی از آیات کریمه که کلمه تأویل به حسب نظرمشهور، در مورد قرآن به کار رفته ظاهراً مراد از آن همان مصداق عینی وعد و وعیدهای قرآن کریم و اِخبارهای آن از جهان آخرت است. مانند:

    «الذین اتخذوا دینهم لهواً ولعباً و غرّتهم الحیوة الدنیا فالیوم ننسهم کمانسوا لقاء یومهم هذا وماکانوا بآیاتنا یجحدون ولقد جئناهم بکتاب فصلناه علی علم هدی و رحمةً لقوم یؤمنون هل ینظرون الاتأویله یوم یأتی تأویله یقول الذین نسوه من قبل قدجاءت رسل ربنا بالحق فهل لنا من شفعاء... » (اعراف:51،52و53)

    دراین آیه کریمه در مرجع ضمیر «تأویله» اختلاف است. برخی، آن رابه کتاب ارجاع داده اند و برخی، مرجع آن را «ما وعدوا به فی القرآن» یعنی وعده هایی که در آیات قبل، درمورد آخرت داده شده، دانسته اند و چه بسا ملاحظه سیاق، همین قول دوم راتقویت نماید. زیرا آیات قبل و بعد جز آیه 52، همه درمورد قیامت و وعده های مربوط به آن است و از ملاحظه این آیات به ذهن می آید که محور کلام دراین آیات، آخرت و وعده های مربوط به آن می باشد و ذکر آیه 52 نیز ظاهراً (والله هوالعالم) برای بیان این نکته باشد که: کافرانی که فریفته زندگی دنیا شده اند و دینشان را به بازیچه گرفته اند و آخرت را فراموش کرده اند، بر آنان حجت تمام و مطالب مربوط به دین و آخرت برایشان بیان شده و راه هرگونه عذر و بهانه ای برای آنان مسدود است، زیرا برای آنان کتابی که بر پایه علم ودانش و هدایت و رحمت برای مومنین است، آورده ایم. باتوجه به نکته مزبور، بعید نیست که ارجاع ضمیر به کتاب هم به لحاظ اشتمالش بر وعد و وعیدهای آخرتی باشد، کما اینکه ظاهرِ اکثر و صریح بعضی از کسانی که مرجع ضمیر را کتاب دانسته اند، همین است.

    بلی در تفسیر «المیزان» آمده است که: این معنی خلاف ظاهر است، زیرا ظاهر اضافه تأویل به کتاب، آن است که تمام کتاب، تأویل دارد و لکن تمام نیست چون ظهور مزبور، ظهور اطلاقی است و نزد عرف و عقلا در صورتی برای کلام ظهور اطلاقی منعقد می شود که صارفی یا چیزی که صلاحیت برای صرف کلام از ظهور اطلاقی دارد، در اطراف کلام نباشد و در این آیه شریفه اگر سیاق، مانع ظهور اطلاقی وموجب ظهور دریکی از دو احتمال مزبور نباشد که هست، لااقل باوجود آن، شرط انعقاد ظهوراطلاقی،که خالی بودن کلام است از چیزی که صلاحیت برای قرینه بودن را دارد محقق نیست؛ پس چنین ظهوری وجود ندارد ولذا عده کثیری از مفسرین، بااینکه ضمیر را به کتاب ارجاع داده اند، تأویل را، عاقبت، معنا کرده اند ومراد از آن را آشکار شدن صدق آن به واسطه ظهور و تحقق وعد و وعیدهای آن دانسته اند. به هرحال، اظهر، آن است که مراد از تأویل قرآن در این آیه کریمه، همان مصداق خارجی و تجسم عینی خبرها و وعد و وعیدهایی است که قران کریم در زمینه آخرت بیان داشته است و ماهیت آنها دراین جهان برای انسان پنهان است؛ چه مرجع ضمیر، به قرینه سیاق و اینکه محور کلام قیامت و خبرهای مربوط به آن است، «ما وعدبه فی القرآن» باشد و چه مرجع، «کتاب» باشد به لحاظ اشتمالش برآن وعد و وعیدها؛ و:

    «بل کذّبوابمالم یحیطوا بعلمه و لما یأتهم تأویله کذلک کذّب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبه الظالمین» (یونس:39) در این آیه اکثریت قریب به اتفاق مفسرین ضمیر «تأویله» را به «مالم یحیطوا» ارجاع داده اند ولی «قرطبی» ضمیر را به تکذیب که مصدر «کذّبوا» می باشد برگردانده است، زیرا در تفسیر «و لما یأتهم تأویله» می نویسد: «ای و لما یأتهم حقیقه عاقبه التکذیب من نزول العذاب بهم» در این عبارت، تأویل به حقیقت خارجی «عاقبت»، معنی شده و ضمیر به «تکذیب» ارجاع داده شده است؛ بدیهی است طبق تفسیر مذکور، این آیه از زمره آیاتی که تأویل در آنها در مورد قرآن کریم به کار رفته است، خارج خواهد شد. هرچند باتوجه به سیاق «کذالک کذب الذین من قبلهم فانظر کیف کان عاقبه الظالمین» و باتوجه به اینکه تأویل در لغت و درکلمات مفسرین به معنی «عاقبت»، نیز آمده است، این تفسیر خیلی دور از واقعیت نمی باشد، ولی اظهر، ارجاع ضمیر به «مالم یحیطوا» است و لذا جمهور مفسرین نیز چنین فهمیده اند. در تفسیر «مالم یحیطوا» هم دیدگاههای مفسرین گوناگون است. بعضی آن را به وعد و وعیدها و اخبار قرآن از آخرت، بهشت و جهنم و برخی به آیات متشابه تفسیر نموده اند. پاره ای نیز گفته اند: مراد از آن، مطلق آیاتی است که آنها احاطه به علمش ندارند ودر کلمات عده ای نیزبه «قرآن» معنی شده است که بعید نیست مراد آنان هم از قرآن، آن دسته ای از آیات باشد که معنی و حقیقت آن برای انکار کنندگان نامعلوم است. به هرحال به نظر می رسد هرچند «مالم یحیطوا» به خودی خود، ظاهر درمعنای سوم مطلق آیاتی که احاطه به علمش ندارد است ولی باتوجه به «لمایأتهم تأویله»، اظهر، تفسیر اول است. و در نتیجه، معنای تأویل در این آیه کریمه نیز همان معنایی است که در آیه گذشته بیان شد. یعنی مراد از آن، مصداق خارجی و حقیقت عینی وعد و وعیدهای قرآن واخبارهای غیبی آن نسبت به عالم آخرت است. زیرا کلمه «اتیان تأویل» مناسب با چنین معنایی است. بلی با صرف نظر از این جمله، می توان «مالم یحیطوا» را به مطلق آن چه از قرآن که برای آنان مجهول است چه از حیث معنا، مانند آیات متشابه و چه از حیث مصداق، نظیر اخبارهای غیبی وعد و وعیدهای آن، تعمیم داد. و حتی بعید نیست اطلاقش شامل معنای باطنی قرآن کریم هم بشود و در نتیجه در این آیه، کسانی را نیز که به خاطر جهلشان معانی باطنی قرآن را انکار می کنند، نکوهش و تهدید فرا بگیرد و این تعمیم با تفسیری که ضمیر به تکذیب برگردد نیز مناسب است (والله هوالعالم). دربرخی از روایات نیز مصداق خارجی و تجسم عینی وعدها و پیشگویی هایی از قرآن کریم که ظرف وقوعشان درهیمن دنیاست، تأویل نامیده شده و درموردآن، لفظ «تأویل» به کار رفته است.

    د مصداق مهم وبرجسته ای که از نظرعرف پوشیده است

    درپاره ای از روایات، مصادیق برجسته ای از مفاهیم آیات کریمه که انطباق آیات برآنها در نزد عرف آشکار نیست و مصداق بودن آنها برای آیات، نزد عامه مردم، ناشناخته است و احتیاج به تبیین دارد، تأویل نامیده می شود. خفاء انطباق آیات برآن مصادیق، گاه ازآن جهت است که این مصادیق در آینده به وقوع می پیوندندو چون تاکنون واقع نشده اند، درنظر عرف ناشناخته اند و گاه از آن جهت است که مصداق بودن آن مبتنی است بر توسعه درمفهوم آیه و تعمیم آن به مراتب معنوی و فوق عرفی آن و گاهی نیز از نقطه نظر حذف متعلق در آیات کریمه بوده و در مواردی بدان جهت است که: در زمان گذشته واقع شده است و برای افراد این زمان نامعلوم است. در اینجا به لحاظ اختصار به ذکر بخشی از آن روایات اکتفا می نماییم.

    صحیح فضیل: «قلت لابی جعفر علیه السلام قول الله عزّوجلّ فی کتابه» «ومن احیاها فکانما احیا الناس جمیعا» قال: من حرق او غرق. قلت: من اخرجها من ضلال الی هدی؟ قال: «ذلک تأویلهاالاعظم»

    صحیح حمران: «قلت لابی عبدالله. علیه السلام اخبرنی عن قول الله عزّوجلّ «ومن احیاها فکانما احیی الناس جمیعا» قال: من حرق او غرق ثم سکت ثم قال: تأویلها الاعظم ان دعاها فاستجابت له». در این دو روایت، هدایت و دعوت به حق که از مصادیق احیای نفس است ولی انطباق مفهوم آیه کریمه(احیای نفس) برآن در نزد عرف پوشیده است،تأویل اعظم آیه کریمه نامیده شده است. و سبب خفاء، آن است که انطباق آیه کریمه بر آن، مبتنی است بر توسعه مفهوم عرفی احیا و تعمیم آن به احیای معنوی که محتاج به بیان است.

    معتبره اسحق بن عمّار: «سمعت اباعبدالله علیه السلام یقول ان للقرآن تأویلاً فمنه ما قدجاء و منه مالم یجی فاذا وقع التأویل فی زمان امام من الائمه علیه السلام عرفه امام ذلک الزمان». در این روایت، تأویل قرآن به چیزی توصیف شده که بعضی از آن، روی داده و بعضی از آن در آینده واقع خواهد شد. و هرگاه که واقع شود امام آن زمان، آن را می شناسد و یا آن را معرفی خواهد نمود، و چنین چیزی، یا مصادیق خبرهای غیبی و پیشگویی های قرآن کریم است که در خارج و درطول زمان به تدریج تحقق می یابند ویامطلق مصادیقی از آیات کریمه است که درآینده واقع خواهند شد.

    معتبره محمدبن مسلم: «سمعت اباعبدالله. علیه السلام یقول: انّ لقیام القائم علیه السلام - علامات تکون من الله عزّوجلّ للمومنین». قلت: وماهی جعلنی الله فداک قال ذالک قوله عزّوجلّ «ولنبلونّکم» یعنی المؤمنین قبل خروج القائم علیه السلا. «بشیی ء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات و بَشّر الصابرین» قال نبلونّکم بشیی ء من الخوف من ملوک بنی فلان فی آخر سلطانهم «والجوع» بغلاء اسعارهم ونقص من الاموال قال کساد التجارات و قله الفضل ونقص من الانفس قال موت ذریع و نقص من الثمرات لقلّة ربع مایزرع و بشرالصابرین عندذلک بتعجیل الفرج یا محمّد هذاتأویله ان الله عزّوجلّ یقول «ومایعلم تأویله الاّالله والراسخون فی العلم».

    بیان: ضمیر تأویله ظاهراً به قوله عزّوجلّ در صدر روایت برمی گردد ولی درمشارالیه «هذا» احتمالاتی وجود دارد:

    1. مشارالیه آن، همان مشارالیه «ذلک» درصدر روایت باشد که عبارت است از: «کون علاماتٍ من اللّه للمؤمنین لقیام القائم علیه السلام»؛
    2. مشارالیه آن، همان مشارالیه «ذلک» باشد ولی مشارالیه «ذلک» همان علامات است.
    3. مشارالیه آن، تبیین معنی و تعیین مصداقی باشد که توسط حضرت انجام گرفت.
    4. مشارالیه آن مصادیقی باشد که در ذیل فرازهای آیه شریفه بیان شده است و مفرد بودن آن هم به این لحاظ باشد که مجموع آن مصادیق، مدلول آیه شریفه است.

    بنابراحتمال اول، مراد از تأویل، معنا و مفهوم باطنی خواهد بود، زیرا خبر از وجود علامات برای قیام حضرت مهدی علیه السلام از سنخ معنا و مفهومی است که دلالت آیه برآن، ظاهر نمی باشد. و بنابراحتمال سوم هم، تأویل به معنای مصدری است ولی بنابراحتمال دوم و چهارم، تأویل به معنای وصفی است و براموری حمل شده که از مصادیق آینده مفهوم آیه کریمه است و انطباق آیه به خودی خود برای افراد عادی آشکار نیست و نیاز به بیان دارد واظهر احتمالات، همین احتمال چهارم است.

    روایت برید کناسی: «سألت اباجعفر علیه السلام عن قول الله عزّوجلّ: «یوم یجمع اللّه الرسل فیقول ماذا اجبتم قالوا لاعلم لنا» فقال: ان لهذا تأویلاً یقول ماذا اجبتم فی اوصیائکم الذین خلفتموهم علی اممکم؟ فیقولون لاعلم لنا بمافعلوا من بعدنا» دراین روایت شریف، کلمه تأویل درمورد اوصیای پیامبران و این که خدا در قیامت از پیامبران سئوال می کند که درباره آنها چه جواب داده شدید، به کار رفته است که مصداقی است از آنچه که پیامبران ابلاغ نموده اند و در روز قیامت خداوند از آنان سئوال می کند که درباره آن چه جواب داده شدید. ولی مصداق بودن آن از نظر عرف و عامه مردم پوشیده است و ظاهراً سبب خفا، حذف متعلق در کلام است.

    به هرحال، از مجموع روایات مزبور در این قسم، استفاده می شود که به مصادیق مستور و پنهان آیات کریمه، تأویل اطلاق شده و یکی از اقسام تأویل قرآن، همین مصداق مستور و پنهان است که مورد غفلت عامّه مردم قرار می گیرد.

    باتوجه به معتبره محمدبن مسلم که در آن، تأویل به معنای مزبور با تأویل درآیه کریمه «ومایعلم تأویله ال االله و الراسخون فی العلم» تطبیق شده است، معلوم می شود که یکی دیگر از صغریات تأویل، در آن آیه کریمه، همین مصداق مستور و پنهان است و دیگر نمی توان گفت چه بسا تأویل در لسان این روایات غیر از تأویلی باشد که در قرآن بیان شده است.

    نتیجه گیری

    تا اینجا با استظهار از آیات کریمه و قسمتی از روایات شریفه، علاوه برنتیجه ای که درابتدای سخن بیان شد امور ذیل نیز روشن شد :

    1. در قرآن کریم، کلمه تأویل پنج بار در مورد قرآن به کار رفته است: یک بار به معنای «مقصود از آیات متشابه» و سه بار به معنای «مصداق خارجی و تجسّم عینی وعد و وعیدها و خبرهای قرآن در زمینه آخرت» و یک بار هم در معنایی «اعم از معنای واقعی آیات متشابه و معارف باطنی ومصادیق مستور آیات کریمه چه محکم و چه متشابه به کار رفته است. »

    2. تأویل، اختصاص به آیات متشابه ندارد و همه آیات کریمه را شامل می شود.

    3. علم به تأویل قرآن، ویژه خداوند و «راسخان درعلم» (نبی اکرم وائمه اطهار علیهم السلام.) است که با مبداء وحی، در ارتباط بوده و با زبان ویژه قرآن کریم آشنایند و برای دیگران جز از طریق مراجعه به ایشان و استفاده از کلمات دُرَربار آنان برای فهم تأویل قرآن راهی وجود ندارد و غیر آنان حق ندارند بدون دلیل و بیان،از کلام خداوند و روایات نبی اکرم و ائمه هدی علیهم السلام معنایی را بارأی و استحسان، برای آیات متشابه قرآن برگزینند ویا مطلبی را که طبق اصول محاوره، آیات برآن دلالت ندارد به عنوان معنای باطنی آیات کریمه عرضه بدارند و یا آیات کریمه را با مصادیقی که انطباق آیات بر آنها آشکار نیست، تطبیق دهند. زیرااین همان تأویل طلبی ناحق و انحرافی است که درآیه کریمه قرآن و در روایت «اسماعیل بن جابر» و روایات دیگر، از آن مذّمت شده است.


    • پى نوشت ها

    1. شماره صفر و پیش شماره اول، (پاییز و زمستان 1370).

    2. مقاله شامل 135صفحه است که بیست صفحه آن در دو شماره فوق چاپ شده است.

    3. سوره یوسف آیات 6، 21، 36، 37، 44، 45، 100و 101 سوره کهف، آیات 78و82، سوره نساء آیه59 و سوره اسراء آیه35، سوره اعراف آیه53، سوره یونس آیه 39، سوره آل عمران آیه 7.

    4. آل عمران آیه 7.

    5. سوره اعراف آیه 53 و سوره یونس آیه 39.

    6. زیرا اوّلاً ابتغاء که مصدر است به آن اضافه شده است و اضافه مصدر به مصدر متدوال نیست و ثانیاً تأویل در این آیه کریمه متعلق علم قرار گرفته و تعلق علم بمعنای وصفی اظهراست و ثالثاً اگر تأویل مصدر باشد اضافه آن به ضمیر قرآن اضافه مصدر به مضمون و اضافه لفظیه است که به تعبیر ابن عقیل غیر محضه و در نیت انفصال است ولی اگر به معنای وصفی باشد وصف غیر عامل است و اضافه محضه و انفصال خلاف اصل است، عبدالله بن عقیل العقیلی می نویسد: «ان الاضافة علی قسمین: محضة و غیرمحضة؛ فالمحضة، هی غیر اضافة الوصف المشابه للفعل المضارع الی معموله و غیرالمحضه، هی اضافه الوصف المذکور، فان کان المضاف غیروصف او وصفاً غیر عامل فالاضافه محضه... و سمیت محضه، لانهاخالصة من نیته الانفصال بخلاف غیرالمحضه فانها علی تقدیرالانفصال. » شرح ابن عقیل، (سیدالشهداء، قم،1411ه ق، ص 249)

    7. حدثنا محمد بن الحسن بن الولید. رحمه الله قال حدثنا محمدبن الحسن الصفّار، عن ابراهیم بن هاشم، عن الحسن بن محبوب،عن علی بن رئاب، عن محمدبن قیس قال سمعت اباجعفر علیه السلام یحدّث ان حیّیاً و ابایاسر ابنی اخطب و نفراً من یهود اهل نجران اتوارسول الله صلی الله علیه وآله فقالو له: الیس فیماتذکر فیما انزل الله علیک «الم» قال بلی قالوا: اتاک بهاجبرئیل من عندالله تعالی؟ قال: نعم قالوا: لقد بعثت انبیاء قبلک ومانعلم نبیاً منهم اخبر نامدّه ملکه وما اجل امته غیرک قال: فاقبل حیّی ابن اخطب علی اصحابه فقال لهم: الالف واحد واللام ثلثون، و المیم اربعون فهذه احدی و سبعون سنة فعجب ممّن یدخل فی دنیا مدّة ملکه واجل امته احدی و سبعون سنة قال: ثم اقبل علی رسول الله صلی الله علی وآله. فقال له: یامحمد هل مع هذا غیره؟ قال: نعم قال: هاته قال: المص قال هذه اثقل و اطول الالف واحد واللام ثلثون والمیم اربعون والصاد تسعون فهذه مأة و احدی و ستون سنة ثم قال لرسول الله صلی الله علیه وآله فهل مع هذا غیره قال: نعم... الخ فذکر ابوجعفر علیه السلام ان هذه الایات انزلت فیهم منه آیات محکمات هنّ ام الکتاب و اخر متشابهات. قال و هی تجری فی وجه آخر علی غیرتأویل حیّی و ابی یاسر و اصحابها. (شیخ صدوق، معانی الاخبار، انتشارات صدوق، تهران، 1379، ص 23)

    8. شیخ حر عاملی، وسایل الشیعه (مکتبه الاسلامیه، تهران، 1341ه. ق) ج 18، ص 148، حدیث 62.

    9. مجلسی، بحارالانوار، (ج93، ص55) روایت اسماعیل بن جابر را از تفسیر نعمانی نقل نموده است و سید هاشم بحرانی ره در تفسیر البرهان (اسماعیلیان، قم، بی تا) ص 270 روایت سلیم بن قیس را در ذیل آیه 7 سوره آل عمران آورده است. و محمدبن یعقوب کلینی ره در روضه کافی (چاپخانه حیدری، تهران، 1362ق، ج 8، ص269) و علی بن ابراهیم القمی در تفسیر القمی، (نجف، 1387ق، ج 2، ص 152) روایت ابوعبیده را ذکر نموده اند که سند آن در تفسیر القمی صحیح است.

    10. الشیخ الصدوق، من لایحضره الفقیه (دارالکتب الاسلامیه، تهران،1410ق، ج2، ص 290، باب قضاء التفث، حدیث 8، مخفی نباشد که سند این روایت در کافی و معانی الاخبار مشتمل بر سهل بن زیاد است ولی در فقیه صحیح است. زیرا به سند شیخ صدوق به عبدالله بن سنان است که صحیح اعلایی است.

    11. مجلسی، پیشین، ج 2، ص 97، حدیث 64و ص 94 حدیث 47 و ج 23 ص 197 حدیث 27 ر. ک: محمد بن الحسن الصفار القمی، بصائر الدرجارت (مکتبه آیه الله مرعشی نجفی، قم، 1404ق) ص 196و 203.

    12. جلال الدین السیوطی، الدرالمنثور، (دارالفکر، بیروت، 1403ق، ج 2، ص 150، ذیل آیه 7 سوره آل عمران).

    13. مجلسی، پیشین، ج 92، ص 95، حدیث 45، شیخ حرعاملی، پیشین، ج 18، حدیث 65.

    14. محمدابن یعقوب کلینی، اصول کافی (چ حیدری، تهران، 1363ق) کتاب الحجه، ص13، و مجلسی، پیشین، ج 23 ص199، علامه مجلسی معتبره برید را با دو سند از بصائر الدرجات نقل نموده که یکی از آن سندها همان سند اصول کافی است که ضعیف است ولی سند دیگر معتبر وصحیح می باشد.

    15. البیضاوی، پیشین، ج 1، ص 341: «الامایؤل الیه امره من تبین صدقه بظهور مانطق به من الوعد و الوعید»؛ محمود آلالوسی، روح المعانی (داراحیاءالتراث العربی، بیروت، 1405ق) ج 8، ص128، محمودابن عمر الزمخشری، الکشاف، (دارالمعرفه، بیروت،بی تا) ج2، ص65، والسید عبدالله الشبّر، تفسیر شبّر، (دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1407ق) ص175...

    16. الفضل بن الحسن الطبرسی، مجمع البیان، (مکتبه آیه الله المرعشی نجفی، قم، 1403ق)، ج 2، ص426 «یوم یأتی تأویله» یوم یأتی عاقبة ما وعدوابه و...

    17. ر. ک: بیضاوی و زمخشری وآلوسی و شبّر، پیشین (مذکور در شماره 28)، و محمد القرطبی، الجامع الاحکام القرآن، (دارالکتب،بیروت،1380ه. ق) ج7، ص217، ابوالفتوح رازی، تفسیر ابوالفتوح،(چاپ قدیم مظفرالدین شاه، تهران، 1323ه. ق)، ج 2، ص400.

    18. طباطبایی، پیشین، ج 3، ص 22.

    19. روایت ابوبصیر قال ابوعبدالله. علیه السلام فی قوله عزوجل: «هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق... » فقال والله مانزل تأویلها بعد ولاینزل تأویلها حتی یخرج القائم علیه السلام فاذا خرج القائم لم یبق کافر بالله العظیم ولامشرک بالامام الاکره خروجه» العروسی الحویزی، عبدالعلی (الشیخ عبدعلی العروسی الحویزی،8نورالثقلین، (علمیه، قم، 1383ه. ق)، ص 211، حدیث 129، دربرخی دیگر از روایات لفظ تأویل در مورد مصداق خارجی و تحقق عینی مطلوب قرآن به کار رفته است مانند:

    صحیح محمدبن مسلم: «قلت لابی جعفر علیه السلام قول الله عزوجل (وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه... ) فقال لم یجی ء تأویل هذه آلایه بعد ان رسول الله صلی الله علیه وآله رخّص لهم لحاجته و حاجه اصحابه فلوقدجاء تاویلها لم یقبل منهم لکنهم یقتلون حتّی یوحدالله عزوجل و حتی لایکون شرک» همان، ص 154، حدیث 95، کلینی، پیشین، ج 8، ص 201.

    20 و 21. العروسی الحویزی، پیشین، ج 1، ص 619، حدیث 154وص620، ح155.

    22 و 23. مجلسی، پیشین، ج 92، ص 97، حدیث 62و ج 2، ص 202، ح 28.

    24. نورالثقلین، پیشین، ج 1، ص 688، حدیث 427.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بابایی، علی اکبر.(1372) تأویل قرآن. فصلنامه معرفت، 2(3)، 44-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی اکبر بابایی."تأویل قرآن". فصلنامه معرفت، 2، 3، 1372، 44-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بابایی، علی اکبر.(1372) 'تأویل قرآن'، فصلنامه معرفت، 2(3), pp. 44-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    بابایی، علی اکبر. تأویل قرآن. معرفت، 2, 1372؛ 2(3): 44-