خداگونگي انسان در آفرينش بررسي روايت «انّ اللّه خلق آدم علي صورته»
خداگونگي انسان در آفرينش
بررسي روايت «انّ اللّه خلق آدم علي صورته»
صفدر تبارصفر1
چكيده
برخي روايات موجود در متون ديني، حاوي تعابيرياند كه در نگاه اوليه و ظاهري، از تجسيم و تشبيه خداوند سبحان حكايت ميكنند. بخشي از اين روايات اساسا سلامت سندي ندارند و با اثبات ضعف در سند، از اصل صدور منتفي ميشوند. تأمّل عميق و بررسيهاي دقيق و همهجانبه در بخش ديگر نيز، كه سند قابل اطميناني دارند، هرگونه شبهه محتمل را رفع ميكنند. روايت منقول از پيامبر صلياللهعليهوآله كه فرمودند: «إنّ اللّه خلق آدم علي صورته» از جمله رواياتي است كه برخي آن را دليلي بر صورتمندي و انسانوار بودن وجود مقدّس خداوند تلقّي كردهاند. هدف از اين نوشتار بررسي توصيفي ـ تحليلي روايت مزبور از لحاظ سندي و محتوايي در منابع فريقين و ارزيابي نظرات متفاوتي است كه در تبيين اين روايت وارد شده است.
كليدواژه ها: تشبيه، تجسيم، صورت، آفرينش، خداگونگي.
مقدّمه
كمال مطلق و نامحدود خداي متعال مقتضي آن است كه هرگونه ويژگي مادي و جسماني را از ساحت خداي متعال دور بدانيم. بر اساس براهين عقلي و آيات قرآن كريم و روايات اهلبيت عليهم السلام، خداوند موجودي مجرّد تام است، به گونهاي كه هيچيك از اوصاف موجودات مادي را نميتوان بدو نسبت داد؛ زيرا موجودات مادي ناقص و محدودند، در حالي كه نقص و محدوديت بر خداوند محال است.
با وجود اين، برخي از خداباوران، كه به اهل تشبيه و تجسيم مشهورند، بدون توجه به نكات مزبور اوصافي را به خداوند نسبت ميدهند كه موجب مادي، جسماني و در نتيجه، ناقص پنداشتن خداوند ميشود. يكي از استنادات اين گروهها وجود برخي از فقرات در متون ديني، به ويژه قرآن كريم، است كه در ظاهر، خداوند را داراي برخي از ويژگيهاي مادي ميدانند؛ مانند: «يد» و «استوا بر عرش»، در حالي كه اين برداشت نه تنها با براهين فلسفي، بلكه با بسياري از آيات قرآن كريم نيز در تضاد است.
يكي از رواياتي كه برداشتهاي گوناگوني (از جمله تشبيه و تجسيم) از آن شده، روايت منقول از پيامبراست كه فرمودند: «إنّ اللّه خلق آدم علي صورته.» مضمون اين روايت در بسياري از متون روايي فريقين و حتي در متون ديني برخي از اديان نيز وارد شده است. بر اساس ظاهر اين روايت، خداوند آدم را به صورت خود آفريده است. براي رفع هرگونه شبهه تشبيه يا تجسيم نسبت به ساحت خداوند متعال، ضروري است ابعاد متفاوت اين روايت به صورت جامع و كامل تبيين شود. تحقيق حاضر به بررسي سندي و محتوايي همين روايت ميپردازد كه آيا به لحاظ سندي از صحت و سلامت برخوردار است؟ و نيز اينكه
مراد از خلقت انسان به صورت خدا چيست؟ آيا مراد روايت همان ظاهر آن است كه خداوند داراي صورت بشري است، يا اينكه تفسير ديگري ميتوان ارائه نمود كه مستلزم تشبيه و تجسيم نباشد.
اين موضوع (طبق تحقيقي كه صورت پذيرفت)، به طور مستقل در اثر خاصي مورد بررسي قرار نگرفت؛ ولي در آثار فراواني بدان اشاره و مورد توجه واقع شده است. تلاش اين نوشتار بر آن است كه سند صدور اين روايت را در مهمترين منابع موجود فريقين جمعآوري نموده و همچنين وجوه مهمي را كه در تحليل اين روايت، از سوي نويسندگان و علماي فريقين ارائه شده است مورد بررسي قرار دهد. از اينرو، براي رعايت اختصار، تلاش شده است تا صرفا از منابع و آثار اصيل و قابل توجه، نقل روايت يا مطلب شود و از آوردن مطالب تكراري در آثار ديگر پرهيز گردد.
خداگونگي انسان در اديان ابراهيمي
1. يهوديت
در مواردي از متون ديني يهوديت، از جمله عهد عتيق و تلمود، به مسئله خلقت انسان به صورت خداوند اشاره شده است. عبارت ذيل در عهد عتيق به خلقت انسان به صورت خدا، صراحت دارد:
و خدا گفت آدم را به صورت ما و موافق و شبيه خود بسازيم تا بر ماهيان دريا و پرندگان آسمان و بهايم و بر تمامي زمين و همه حشراتي كه بر زمين ميخزند، حكومت نمايد. پس خدا آدم را به صورت خود آفريد؛ او را به صورت خدا آفريد؛ ايشان را نر و ماده آفريد و خدا ايشان را بركت داد.2
البته اين تعبير الزاما دلالت نميكند كه خداوند از نظر عهد عتيق داراي صورتي انساني و مادي باشد؛ زيرا با توجه به فرازهاي ديگر از عهد عتيق، ميتوان اين عبارت را به گونه هاي مختلفي تفسير نمود كه از آن تشبيه يا تجسيم برداشت نشود.
به نظر ميرسد آيه مزبور بر اين نكته دلالت دارد كه هدف از خلقت انسان به صورت خدا، حكومت او بر زمين و موجودات زمين است. بنابراين، وجه شبه در تشبيه خلقت انسان به صورت خدا، حكومت بر جهان است؛ يعني همچنان كه خداوند حاكم بر كل جهان است، انسان نيز حاكم بر كل زمين است. به عبارت ديگر، اين آيه حاكي از مقام خلافت الهي انسان در روي زمين است.
در تلمود نيز به همين مطلب اشاراتي شده است كه بخشي از آن را به قلم دكتر كهن، مؤلّف كتاب مهم گنجينهاي از تلمود، از نظر ميگذرانيم:
اين اصل، كه انسان شبيه خدا آفريده شده است، اساس تعليمات دانشمندان يهود درباره وجود انساني است. از اين لحاظ، انسان بر همه مخلوقات جهان فضيلت دارد و خود نشان مي دهد كه عاليترين نقطه در كار آفرينش است.
«انسان محبوب است؛ زيرا كه شبيه خدا آفريده شده است. محبت بيشتر اين بود كه به خود او اطلاع داده شد كه شبيه خدا آفريده شده است.» (ميشنا آووت، 3:18) همين خلقت است كه به انسان حدّ اعلاي اهميت را در نظام جهان ميبخشد. «يك انسان با همه عالم آفرينش برابر است.» (آووت ربي ناتان، 31) چون انسان شبيه خدا آفريده شده است، توهين و بيحرمتي به يك انسان، در واقع، توهين و بيحرمتي به خدا است. «نبايد بگويي: حال كه من خوار شدهام، پس همنوعم نيز با من خوار شود. چون كه من نفرين شدهام، پس همنوعم نيز مثل من نفرين شود. ربي تنحوما گفت: اگر تو چنين كاري را بكني، بدان كه چه كسي را خوار كردهاي؛ زيرا كه خدا انسان را به صورت خود آفريده است.» (برشيت ربا، 24:7)3
موسي بن ميمون، از دانشمندان يهود، كه صورت را در زبان عبري غير از تخطيط و شكل دانسته و آن را به معناي شباهت معنوي تفسير كرده است، ميگويد: از اين نظر كه انسان از ادراك عقلي برخوردار است، مخلوق بر صورت خدا و شاكله الهي است. منظور از «صورت» و «مثال» همان معرفت عقلي و آگاهي تعقّلي است كه انسان از آن برخوردار است و چنين كمالي همان شاكله الهي است كه آدم بر آن صورت، مثال و شاكله خلق شده است.4
2. مسيحيت
مهمترين مسئلهاي كه در مسيحيت درباره خداگونگي انسان مورد توجه انديشمندان و متون ديني مسيحيت قرار گرفته، مسئله الوهيت مسيح و يا تجسّد خداوند است. به اعتقاد مسيحيان، حضرت عيسي عليه السلام به عنوان خداي متجسّد داراي صورتي بشري است. مسئله تجسّد خدا و الوهيت مسيح در مسيحيت، داراي ساختار پيچيدهاي است كه نميتوان به آساني آن را تبيين نمود؛ ولي با اين حال، يكي از اعتقادات راسخ بيشتر مسيحيان است. در واقع، اين باور در مسيحيتي محقق شد كه با مسيحيت عيسوي فاصله زيادي دارد و به عبارت دقيقتر، جزو باورهايي است كه در مسيحيت پولُسي شكل گرفته است. پولُس نخستين كسي بود كه پايههاي الوهيت حضرت عيسي عليه السلام را در ميان مردم پي ريخت. ادعاي الوهيت مسيح در برخي از اناجيل نيز آمده، ولي نامههاي پولس (كه بين سالهاي 50 تا 62 ميلادي نوشته شدهاند) قديميترين متون كتاب عهد جديد به شمار ميروند. او ميگفت: مسيح نجاتدهنده، خداست؛ موجودي كه پيش از هر كس و هر چيز بوده و همه چيز از او به وجود آمده است. به اعتقاد او:
تماميت الوهيت در وي (مسيح) قرار دارد.5
در او همه چيز آفريده شد؛ آنچه در آسمان و آنچه بر زمين است، از چيزهاي ديدني و ناديدني و تختها و سلطنتها و رياسات و قوات، همه به وسيله او و براي او آفريده شد. و او قبل از همه است و در وي همه چيز قيام دارد.6
اناجيل همنوا (متي، لوقا و مرقُس) كه پس از پولُس تأليف شدهاند، همواره بر بُعد بشري بودن حضرت عيسي عليه السلام تأكيد داشتهاند و نهايت ادعاي ايشان بر اين امر مبتني است كه خداوند حضرت عيسي عليه السلام را هنگام تعميد، به فرزندي خود پذيرفت: «آوازي از آسمان شنيده شد كه ميگفت: تو پسر عزيز من هستي، از تو خشنودم.»7
اما اصل تجسّم الهي در پيكر عيسي و اصل ازليت عيسي بر اساس مباني پولس هرگز در اين اناجيل ديده نميشود؛ حتي لفظ «پسر خدا» در اين متون به معناي «والا» است كه فقط مختصّ حضرت عيسي عليه السلام است؛ همچنانكه او را گاهي پيامبر نيز خطاب ميكردند. نام «پسر خدا» در اين اناجيل بسيار نادر است؛ ولي از تعبير «پسر انسان» قريب هفتاد بار استفاده شده است.8
ولي انجيل يوحنا، كه در پايان قرن اول ميلادي تأليف شده، دقيقا با مباني پولُس مبني بر شخصيت الوهي داشتن مسيح همراه است و اساس خود را بر محور «كلمه» قرار داده است:9 «در ابتدا كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چيز به واسطه او آفريده شد و به غير از او چيزي از موجودات وجود نيافت.»10
اعتقاد به الوهيت مسيح، كه توسط پولس ترويج ميشد، مقدّمهاي گرديد تا ساختار تثليثي الوهي نيز شكل بگيرد. حتي در كتاب مقدّس، اين ساختار تثليثي را بيشتر در نامههاي پولس ميتوان يافت كه در آن از پدر، پسر و روحالقدس ياد ميشود. تعبير صريح «تثليث» در نامههاي پولس ذكر نشده، ولي عباراتي وجود دارند كه حاكي از اعتقاد او به خدايان چندگانهاند. او به وضوح اعلام ميدارد كه الوهيت در مسيح تجسّم يافته است:
او با اينكه الوهيت داشت، نخواست با خدا برابر باشد؛ به صورت يك بنده درآمد و ظاهر انسان به خود گرفت.11 او واسطه بين خدا و انسان است.12 فيض خداوند ما عيسي مسيح با همه شما باشد! محبت خدا و رفاقت روحالقدس نصيب شما گردد.13
بنابراين، در مسيحيت خدايي مورد اعتقاد است كه همانند انسانها داراي صورت و دست و چشم و ديگر ويژگيهاي بشري است.
3. اسلام
در موارد بسياري از آيات شريفه قرآن كريم و روايات معصومان عليهم السلام ، هرگونه تشبيه خداوند به انسان و يا هر موجود ديگري نفي شده است. در متون ديني اسلام به صراحت تأكيد شده كه خداوند شبيه هيچ موجود ديگري نيست؛ همانند آيه شريفه «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»14 كه در واقع مفسِّر هر متن ديگري است كه در آن شائبه تشبيه يا تجسيم باشد. از نظر اسلام، خداوند متعال مجرّد از هرگونه ويژگي مادي است. از اينرو، نميتوان خداوند را داراي صورت مادي تلقّي نمود. رواياتي همانند «انّ اللّه تعالي خلق آدم علي صورته» نيز هرگز دلالت ندارند بر اينكه خداوند داراي صورت بشري است ـ كه تفصيل آن در بخش پاياني خواهد آمد.
بررسي صدور روايت
1. روايات وارد شده در كتب شيعه
الف. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِبْنِ خَالِدٍ، عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ بَحْرٍ، عَنْ أَبِي أَيوب الْخَرَّازِ، عَنْ مُحَمَّدِبْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَمَّا يرْوُونَ «أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ آدَمَ عَلَي صُورَتِهِ»، فقال: «هِي صُورَةٌ مُحْدَثَةٌ مَخْلُوقَةٌ وَ اصْطَفَاهَا اللَّهُ وَ اخْتَارَهَا عَلَي سَائِرِ الصُّوَرِ الْمُخْتَلِفَةِ فَأَضَافَهَا إِلَي نَفْسِهِ كَمَا أَضَافَ الْكَعْبَةَ اِلَي نَفْسِهِ وَ الرُّوحَ إِلَي نَفْسِهِ فَقَالَ: «بَيْتِيَ»15 «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي».1617
(ترجمه) محمّدبن مسلم گفت: از حضرت باقر عليه السلام درباره روايت «همانا خداوند آدم را بر صورت خود آفريد» پرسيدم. حضرت فرمودند: اين صورت، صورتي است تازه آفريده شده كه خداوند آن را برگزيد و بر ساير صورتها اختيار كرد. پس اين صورت را به خودش نسبت داد؛ همچنانكه كعبه و روح را به سوي خود نسبت داد و فرمود: «خانه من»، «و در آن از روح خود دميدم.»
بررسي سندي: اين روايت به دليل حضور برخي از افراد ضعيف صحيح نيست:
احمدبن محمّدبن خالد برقي طبق گزارش بسياري از علماي رجالي، اگرچه خودش ثقه و قابل اعتماد است، ولي از ضعفا زياد روايت نقل نموده و به روايات مرسل نيز اعتماد ميكرده است. البته با وجود اين، برخي از كتب رجالي نقل روايت از ايشان را خالي از اشكال دانستهاند.18
درباره محمّدبن خالد برقي، پدر احمدبن محمّدبن خالد برقي، نيز گزارشهاي متفاوتي رسيده است. همچون شيخ طوسي و علّامه حلّي ايشان را ثقه دانستهاند19 و برخي مانند ابن غضائري و نجاشي ايشان را ضعيف و ناقل از ضعفا دانستهاند.20
عبداللّه بن بحر نيز طبق نقل برخي از كتب رجالي (ابن غضائري،ابنداود،علّامهحلّي)ضعيفوغاليبودهاست.21
بنابراين، روايت مزبور با اين طريق قابل اعتماد نيست و نميتواند از صحّت برخوردار باشد.
ب. حدّثنا عليبن احمدبن عبداللّهبن احمدبن ابيعبداللّه البرقي، عن ابيه، عن جدّه احمدبن ابي عبداللّه، عن ابيه، عن عبداللّهبن بحر، عن ابي ايّوب الخرّاز، عن محمّدبن مسلم، قال: سألت أباجعفر (ع) عمّا يروون «أنّ اللّه ـ عزّ و جلّ ـ خلق آدم علي صورته»، فقال: هي صورهٌ محدّثهٌ مخلوقهٌ اصطفاها اللّه و اختارها علي سائر الصور المختلفة فأضافها الي نفسه كما أضاف الكعبة الي نفسه و الروحَ إلي نفسه، فقال: «بَيْتِيَ» و قال: «وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي.»22
بررسي سندي: سند اين روايت با اندك اختلافي، همان سند روايت منقول از الكافي است كه در عمده راويان مشترك است. افرادي از جمله احمدبن ابيعبداللّه كه همان احمدبن محمّدبن خالد برقي است، محمّدبن خالد برقي و عبداللّه بن بحر ـ همچنانكه گفته شد ـ موجب ضعف روايت ميشوند.
ج. حدّثنا احمدبن زياد بن جعفر الهمداني، قال: حدّثنا علي بن ابراهيم بن هاشم، عن ابيه، عن علي بن معبد عنالحسين بن خالد، قال: قلت للرضا (ع) يابن رسولاللّه، انّ الناس يروون أنّ رسولاللّه (ص) قال: «انّ اللّه ـ عزّ و جلّ ـ خلق آدم علي صورته.» فقال: قاتلهم اللّه! لقد حذفوا أول الحديث؛ انّ رسولاللّه (ص) مرّ برجلين يتسابان، فسمع أحدهما يقول لصاحبه: قبّح اللّه وجهك و وجه من يشبهك، فقال (ص): يا عبداللّه، لا تقل هذا لاخيك؛ فإنّ اللّه ـ عزّ و جلّ ـ خلق آدم علي صورته.»23
(ترجمه) حسين بن خالد ميگويد به امام رضا عليه السلام عرض كردم: يابن رسولاللّه، مردم از رسول خدا صلياللهعليهوآله روايت ميكنند كه حضرت فرمودند: «خدا آدم را به صورت خود خلق نمود.» ايشان جواب دادند: خدا بكشد آنان را! ايشان اول روايت را حذف كردهاند. پيغمبر به دو نفر، كه يكديگر را سب ميكردند، گذشتند و شنيدند كه يكي از آنها به رفيقش ميگفت: خدا زشت كند رويت را و روي هر كسي را كه شبيه توست. رسول خدا فرمودند: اي بنده خدا، اين جمله را به برادرت نگو؛ زيرا خداي متعال آدم را به صورت او خلق كرده است.
بررسي سندي: اين روايت به لحاظ سندي از صحّت و سلامت برخوردار و موثّق است؛ زيرا راويان در سلسله اين روايت مورد تأييد رجال روايياند. اين روايت به همين صورت و با همين سند، در التوحيد شيخ صدوق نيز آمده است.24 البته روايت ديگري نيز با همين مضمون، ولي با سند ديگري در اين كتاب آمده كه براي رعايت اختصار و عدم ضرورت، از ذكر آن صرفنظر شده است.25
2. روايات وارد شده در كتب اهل سنّت
الف. عن ابي هريره، قال: قال رسولاللّه (ص): «اذا قاتل احدكم اخاه فليجتنب الوجه؛ فانّ اللّه خلق آدم علي صورته.»26
ب. عن ابي هريره، عن رسولاللّه(ص)، قال: «خلق اللّه آدم علي صورته طوله ستون ذراعا، فلّما خلقه، قال: اذهَب فسلِّم علي اولئكالنفر منالملائكة جلوسٌ... .»27
ج. عن ابي هريره، عن النبي (ص): «إذا ضرب أحدكم فليجتنب الوجه؛ فانّ اللّه خلق آدم علي صورته.»28
د. عن ابي هريره، قال: قال رسولاللّه (ص): «اذا ضرب احدكم فليجتنب الوجه و لايقُل، قبّح اللّه وجهك و وجه من أشبه وجهك؛ فان اللّه تعالي خلق آدم علي صورته.»29
ه . عن ابي هريره، عن النبي (ص)، قال: «انّ اللّه ـ عزّ و جلّ ـ خلق آدم علي صورته و في كتاب ابي وطوله ستون ذراعا فلا أدري حدثنا به أم لا.»30
د. عن ابي هريره، انّ النبي (ص) قال: «اذا قاتل احدكم فليتّق الوجه؛ فانّ اللّه ـ عزّ و جلّ ـ خلق آدم علي صورته.»31
ز. ثنا محمّدبن ثعلبه بن سواء، حدّثني عمّي محمّدبن سواء، عن سعيدبن ابي عروبه، عن ابي رافع، عن ابي هريره، قال: قال رسولاللّه (ص): «اذا ضرب احدكم فليجتنب الوجه؛ فانّ اللّه خلق آدم علي صورة وجهه.»32
ح. ثنا يوسف بن موسي، ثنا جرير عن الاعمش، عن حبيب بن ابي ثابت، عن عطاء، عن ابن عمر، قال: قال رسولاللّه (ص): «لاتقبحوا الوجوه؛ فانّ ابن آدم خلق علي صوره الرحمن.»33
ط. ثنا عمربن الخطّاب، ثنا ابن ابي مريم، ثنا ابن لهيعه، عن ابي يونس سليم بن جبير، عن ابي هريره، قال: قال رسولاللّه (ص): «من قاتل فليجتنب الوجه فإنّ صورة وجه الانسان علي صورة وجه الرحمن.»34
عمرو بن عاصم سه روايت اخير را، كه در اثر خود كتاب السنّة آورده، از حيث سندي نيز بررسي كرده كه بدين شرح است:
اسناد روايت اول صحيح است، ولي ثابت بودن عبارت «علي صورة وجهه» مورد ترديد است؛ زيرا آنچه در طرق صحيح آمده عبارت «علي صورته» است.35
اسناد روايت دوم ضعيف است؛ چون حبيب بن ثابت مورد اعتماد نبوده و اهل تدليس است. همچنين اعمش، كه با اسناد او نيز مخالفت شده است. البته اين روايت با طرقديگرينيزآمدهكهضعفآنهابهاندازهاينطريقنيست.36
اسناد روايت سوم نيز ضعيف است. رجال اين روايت ثقهاند، غير از ابن لهيعه كه قابل اعتماد در حفظ روايت نيست. خود حديث هم به لفظ «علي صورته» صحيح است، بدون كلمه «رحمن».37
3. جمع بندي بررسي سندي روايات موجود در منابع شيعي
روايت اول و دوم كه در اصول كافي و التوحيد شيخ صدوق با سلسله سندي نسبتا مشابه آمده ـ همچنانكه گفته شد ـ از صحّت سندي خوبي برخوردار نيست. البته مضمون روايت كاملاً قابل پذيرش بوده و به لحاظ عقلي هيچ محذوريتي ندارد؛ همچنانكه برخي از شارحان اين حديث را به گونهاي تفسير نمودهاند كه در روايت امام باقر عليه السلام آمده است. اين روايت، كه امام باقر عليه السلام در تبيين مراد رسول خدا صلياللهعليهوآله از حديث «انّ اللّه خلق آدم علي صورته» فرمودند، اصل صدور روايت پيغمبر را به همينگونه تلقّي به قبول كرده است، از اينرو، حضرت در مقام بيان تفسير آن بوده و هيچ كلامي در باب اصلاح روايت نفرمودهاند.
روايت سوم، كه در عيون اخبارالرضا عليه السلام آمده، طبق تحقيق و بررسي انجام شده، از صحّت كامل برخوردار بوده و در بسياري از منابع حديثي نقل شده است. برخلاف روايت اول كه اصل روايت پيامبر را به همان صورت ظاهري پذيرفته بود، روايت امام رضا عليه السلام ـ همچنانكه از ظاهر آن پيداست ـ در مقام تصحيح روايت پيامبر است؛ يعني حضرت در پاسخ به سؤال حسين بن خالد، با توبيخ كساني كه روايت را به صورت ناقص نقل ميكنند، شأن نزول و صورت حقيقي حديث پيامبر را به ايشان فرموده كه با تصحيح اين روايت، ديگر ابهامي در معناي روايت براي سائل باقي نمانده است.
اما چگونه ميتوان اين دو روايت متفاوت (منقول از امام باقر و امام رضا عليهماالسلام) را پذيرفت و هر دو را در كنار هم قابل قبول دانست؟ چند وجه در تحليل اين دو روايت متفاوت قابل تصور است:
1. تنها يكي از اين دو روايت صادر شده و ديگري جعلي باشد. اين وجه ميتواند قابل قبول باشد، به ويژه با بررسي سندي كه انجام شده و در نتيجه آن روايت اول از صحّت در سند برخوردار نبوده است. مطابق اين وجه محتمل، تنها روايت امامرضا عليه السلام راصادرشدهتلقّيميكنيم.
2. ملّاصالح مازندراني در شرح اصول كافي، اين وجه را محتمل ميداند كه حكمت اختلاف در روايت اين است كه هدف امام باقر عليه السلام از تفسير روايت به اضافه تشريفيه، آن است كه اين روايت بر فرض پذيرش اصل آن هم هيچ دلالتي بر تشبيه و اثبات صورت براي خداوند نميكند، ولي امام رضا عليه السلام با تصحيح اصل روايت، عود ضمير در «صورته» به خداوند را نفي كرده و با اصلاح روايت، ضمير را به شخص مسبوب برگرداندهاند.38
3. امام خميني قدسسره ميفرمايد: محتمل است كه حديث حضرت رضا عليه السلام را به حديث اول ارجاع دهيم، كه مقصود از «آدم» در ذيل آن، كه ميفرمايد: «انّ اللّه خلق آدم علي صورته» نوع آدمي باشد و ضمير «علي صورته» به حق تعالي برگردد. و حضرت رضا عليه السلام به مناسبت آنكه راوي اهل فهم معناي حديث نبوده است، صدر حديث را نقل فرمودهاند كه آن شخص توهّم كند كه مراد از آدم حضرت ابوالبشر است و ضمير «علي صورته» به آن شخص برگردد.39
4. وجه ديگري كه امام خميني قدسسره مطرح ميكنند، اين است كه شايد هر دو روايت از جناب رسول اكرم صلياللهعليهوآلهصادر شده باشد، ولي يك وقت حديث شريف را بيسابقه و ابتدا فرموده باشند، و آن حديثي است كه حضرت باقر عليه السلام تأويل آن را بيان فرمودند. و يك وقت با آن سابقه فرمودند. حضرت رضا عليه السلام به دليل عدم تحمّل راوي، صرف كلام را فرمودند به آن حديث كه مسبوق به سابقه بوده است. و شاهد اين معنا آن است كه در بعضي روايات «علي صورة الرحمن» به جاي «علي صورته» آمده است.40
بنابراين، با توجه به مجموعه رواياتي كه در كتب فريقين آمده، اصل صدور روايت «انّ اللّه خلق آدم علي صورته» قطعي بوده و جاي ترديدي نيست. بحث عمده در نحوه صدور روايت است كه به طور تفصيلي مورد بررسي قرار گرفت. البته برخي از علماي شيعه همچون سيد بن طاووس و سيد شرفالدين اساسا انتساب اين روايات به پيامبر را انكار نمودهاند كه تحليل و بررسي كلام ايشان در ادامه آمده است.
1. بررسي محتوايي روايت
1. وجوه و اقوال ذكر شده در كتب شيعه
سيد مرتضي در تنزيه الانبياء با پذيرش اصل اين روايت، وجوه گوناگوني را كه در تأويل اين روايت وارد شده، نقل نموده و در پايان، كل اين وجوه را در بيان مراد احتمالي روايت جايز دانسته و فرموده است: البته خداوند و رسولش به معناي آن اعلم هستند:
1. ضمير «هاء» به حضرت آدم عليه السلام برميگردد، نه خداوند؛ به اين معنا كه خداوند حضرت آدم عليه السلام را به همان صورتي خلق نمود كه از دنيا رفت و در صورت او، هيچكموزياديايجادنشدآنچنانكهديگرافرادبشرهستند.41
اين وجه هيچ بُعد عقلي يا نقلي ندارد؛ چون طبق روايات و آيات قرآن كريم، خلقت حضرت آدم عليه السلام ، همانند فرزندانش نبوده كه سير از نطفه به علقه و... داشته باشد، بلكه خلقت او از خاك بوده كه كاملاً از نوع خلقت انسانهاي ديگر متمايز است؛ ولي با اين حال، اين وجه صرفا ميتواند يك احتمال در مراد روايت مطرح باشد؛ زيرا اولاً هيچ شاهد و دليلي وجود ندارد كه مراد پيامبراين وجه بوده باشد. ثانيا، با هيچيك از دو روايت (منقول از امام باقر و امام رضا عليهماالسلام) كه در تفسير اين حديث منقول از پيامبروارد شده مطابق نيست.
2. ضمير «هاء» به خداوند برميگردد؛ به اين معنا كه خداوند حضرت آدم عليه السلام را به صورتي خلق نمود كه خودش آن را اختيار كرد.42
اين وجه، هم به لحاظ عقلي قابل پذيرش است و هم ـ اگر سند روايت امام باقر عليه السلام را بپذيريم ـ داراي شاهد و مؤيّد روايي نيز هست.
3. اين روايت بر اساس قضيه خاصي صادر شده است؛ يعني همان روايتي كه ميفرمايد: پيغمبربر مردي از انصار ميگذشتند كه صورت غلامش را ميزد و ميگفت: خداوند صورت تو و هر كه را شبيه توست زشت گرداند. سپس پيغمبرفرمودند: سخن بدي گفتي؛ چون خداوند حضرت آدم عليه السلام را نيز به صورت همين غلام آفريد.43
چون اين وجه مطابق روايت امام رضا عليه السلام است كه از سند صحيح و قابل اعتمادي برخوردار است، ميتواند يكي از وجوه قابل قبول و مورد توجه باشد، به ويژه اين روايت از رواياتي است كه هم در منابع شيعي زياد وارد شده و هم در عمده منابع اهلسنّت، مستقيما از جناب رسولاللّه صلياللهعليهوآلهنقل شده است.
4. مراد اين باشد كه خداوند خودش صورت حضرت آدم عليه السلام را خلق نمود، براي برطرف نمودن شك در اينكه صورت حضرت آدم عليه السلام تأليف غير خداوند باشد؛ زيرا تأليف توسط غير خدا در مواردي است كه مقدور بشر باشد؛ ولي جواهر و اجناس مشابه آنها از مواردي است كه تنها خداوند بر خلق آنها قدرت دارد. بنابراين، ضمير «هاء» نيز به خود آدم برميگردد.44
اگرچه اصل مطلبي كه در اين احتمال مطرح شده، صحيح و پذيرفته شده است، ولي اولاً، چه خصوصيتي داشت كه پيامبراين مطلب را صرفا درباره حضرت آدم عليه السلام گفته باشد؟ اگر مراد حضرت اين وجه بود، ساير جواهر نيز مشمول اين كلام حضرت بودند. ثانيا، اينكه مراد حضرت اين وجه بوده باشد، هيچ شاهد روايي ندارد، به ويژه با رواياتي كه در تفسير اين حديث وارد شدهاند نيز سازگار نيست.
ابن ابيجمهور احسائي در عوالي اللئالي با ردّ احتمالات گوناگون در باب تفسير اين روايت ميگويد: بهتر آن است كه بگوييم: مراد از «صورت» در اينجا صورت معنوي است؛ مانند اينكه وقتي ميگوييم: «صورت مسئله اينگونه است»، از آن معناي صورت را اراده ميكنيم. در اينجا نيز اينگونه تفسير ميشود كه خداوند متعال حضرت آدم عليه السلام را بر اساس صورت معنوي خلق كرد كه در اين صورتِ معنوي به خداوند شباهت دارد؛ يعني مشابهت در صفات و كمالات و افعال. پس حضرت آدم عليه السلام داراي صفات و كمالاتي است كه از جهتي مناسب و مماثل با صفات الهي است.45
علّامه مجلسي در ضمن پذيرش برخي از احتمالات واردشده در تفسير اين روايت، همين وجه را، كه به تعبير ايشان از برخي شارحان حديث نقل شده است، قابل پذيرش ميدانند، و آن اينكه مراد از «صورت» در اينجا صفت (سميع، بصير، متكلّم) باشد؛ يعني حضرت آدم عليه السلام را قابل اتصاف به صفات كمالي و جلالي بدانند، به گونهاي كه منجر به تشبيه نشود. البته به اعتقاد علّامه مجلسي بهتر آن است كه در اين مسئله به همان توجيهي كه در روايت امام باقر عليه السلام آمده است اكتفا كنيم.46
امام خميني قدسسره نيز تفسيري مشابه ابن ابيجمهور از اين روايت ارائه ميكنند: ايشان پس از بيان مقدّماتي ميفرمايند: انسان كامل مظهر اسم جامع و مرآت تجلّي اسم اعظم است؛ چنانكه به اين معنا در كتاب و سنّت زياد اشاره شده است؛ در دعاي «ندبه» آمده: «اين وجه اللّه الذي اليه يتوجّه الاولياء» و در زيارت «جامعه كبيره» فرموده است «و المثل الاعلي.» و اين «مَثَليت» و «وجهيت» همان است كه در حديث شريف ميفر
logfمايد: «انّ اللّه خلق آدم علي صورته»؛ يعني آدم مَثَل اعلاي حق و مظهر اتم و مرآت تجلّيات اسما و صفات و وجهاللّه و عيناللّه و يداللّه است. و بالجمله، انسان كامل، كه آدم ابوالبشر يكي از مصاديق آن است، بزرگترين آيات و مظاهر اسما و صفات حق و مَثَل و آيت حق تعالي است. و خداي تبارك و تعالي از «مِثل» يعني شبيه، منزه و مبرّاست، ولي ذات مقدّس را نبايد از «مَثَل» به معناي آيت و علامت، تنزيه نمود؛ «وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَي»4748
براي اين تفسير، شواهد و مؤيّدات زيادي در آيات و روايات وجود دارد؛ همچنانكه در كلام امام خميني قدسسرهبدان اشاره شد. بنابر آيات قرآن و روايات و ادعيه اهلبيت عليهم السلام ، انسان كامل مظهر صفات و اسماي الهي است و اين مظهريت هيچ منافاتي با تجرّد و كماليت مطلق خداوند ندارد و منجر به تشبيه نميشود. بنابراين، اين وجه، هم به لحاظ عقلي و هم نقلي قابل پذيرش است. ارتباط اين وجه با روايت امام باقر عليه السلام نيز ميتواند همين نكته باشد كه امام خميني قدسسره در پايان كلام خويش آوردهاند كه مظهريت، مَثَليت و وجهيت آدم از صفات و اسماي الهي، حكمت اين امر است كه خداوند صورت جامعه انسانيه را در بين ساير صور مختلفه اكوان اصطفا و اختيار نموده و همين سرّ تشريف حضرت آدم عليه السلام از سوي خداوند بر ملائكه و ساير موجودات است.49 البته وجهي كه ايشان ذكر ميكنند، ميتواند برداشت مناسبي از روايت باشد، ولي اگر ظاهر روايت امام رضا عليه السلام را بپذيريم و آن را حمل بر احتمالات گوناگون (مانند عدم تحمّل راوي) ننماييم، نميتوان گفت: مراد پيامبر از «صورته»، «صورت الهي» بوده و به معناي مظهريت و مثليت انسان از صفات و اسماي الهي است.
سيد بن طاووس در طرائف، بدون آنكه به بررسي سندي و محتوايي اين روايت بپردازد، به طور كلي، ناقلان اين روايت از اهلسنّت را مورد عتاب قرار مي دهد كه چرا چنين روايتي را به پيامبر نسبت ميدهند: «آيا عاقل تعجب نميكند از اين رواياتي كه ايشان (اهلسنّت) در صحاح خود نقل ميكنند؟ برخي كه مدعي مسلمان بودن هستند، تا اين حد به خداوند اهانت ميكنند و به پيامبر بياحترامي نمودهاند؟ تعجب از كساني است كه معتقدند: فساد اين روايت در صورتي است كه ضمير در «صورته» را به خداوند برگردانند، در حالي كه اگر ضمير به آدم عليه السلام برگردد مشكلي وجود ندارد؛ در حالي كه فساد اين نظر روشن است.50
به اعتقاد سيد شرفالدين نيز اين روايت را نه ميتوان به رسولاللّه صلياللهعليهوآلهنسبت داد، نه به انبياي ديگر و نه به ائمّه اطهار عليهم السلام . چه بسا ابوهريره اين روايت را به واسطه دوستش كعبالاحبار يا كس ديگري از يهود گرفته باشد؛ زيرا مضمون اين روايت عين فقره 27 از سفر «پيدايش» عهد عتيق است كه در آن آمده: «فخلق اللّه الانسان علي صورته، علي صورة اللّه خلقه ذكرا و اُنثي.»
ايشان با ردّ نسبت روايت به پيامبر معتقدند: اين روايت حاكي از اثبات صورت و كيفيت و تشبيه به انسان براي خداوند است، در حالي كه خداي متعال مقدّس و متعالي است از آنچه ايشان ميگويند.
سيد شرفالدين حتي توجيهاتي را كه برخي براي روايت مذكور ذكر كردهاند، نپذيرفته و فرموده است: برخي روايت را تأويل نمودهاند به اينكه ضمير در «صورته» را به خود «آدم» برگرداندند، نه به خداوند تا گرفتار تشبيه و تجسيم نشوند و اينگونه معنا نمودهاند كه خداوند حضرت آدم عليه السلام را به همان صورتي خلق نمود كه پس از هبوط بود و اينگونه نبود كه صورت ايشان پس از هبوط تغيير كرده باشد. اهل تنزيه در صورتي ميتوانستند اين توجيه را ذكر كنند كه اين روايت از ابوهريره به اين تعبير نقل نشده بود كه «خلق آدم علي صورة الرحمن.» در اين صورت، جايي براي توجيه فوق و ارجاع ضمير به حضرت آدم عليه السلام وجود ندارد. از اينرو، دست به توجيه ديگري زدند و گفتند: مراد از صورته «صفة اللّه» است؛ يعني خداوند حضرت آدم عليه السلام و فرزندانش را بر صفات خداوند خلق نمود. به اين معنا خداوند حي، سميع، بصير، متكلّم، عالم و مريد است؛ همچنين است حضرت آدم عليه السلام و فرزندانش. اين در حالي است كه توجيه مزبور صحيح نيست؛ چون ايشان خواستند از تشبيه فرار كنند، در حالي كه دوباره در آن افتادند. به اتفاق خود اهل تنزيه، خداي متعال از هرگونه تشبيه منزّه است. چگونه ايشان صفات خدا را به صفات انسان تشبيه ميكنند، به ويژه بنا بر اعتقاد ما به اينكه صفات خدا عين ذات اويند؟ پس معنايي براي اين روايت وجود ندارد، جز همان معناي ظاهري كه ضمير به خداوند برگردد، و مراد تشبيه صورت و وجه خدا به صورت و وجه انسان باشد. به همين دليل است كه برخي از اهل تنزيه از اهلسنّت براي آنكه به تشبيه دچار نشوند، در معناي اين روايت توقّف نموده و مراد از آن را به خداوند سپردند؛همچنانكهشارحانصحيحينچنينكاركردهاند.51
اين نكته در تحليل جناب سيدبن طاووس و سيد شرفالدين قابل توجه و لازم به ذكر است: ايشان با نسبت روايت موجود در صحيحين به يهود و انكار اصل روايت، به طور كلي از اين روايت دست شسته و آن را رد كردهاند و هيچ اشارهاي به وجود اين روايات در منابع اصيل شيعي ننمودهاند؛ ولي ـ همچنانكه بيان شد ـ اين روايت از طرق گوناگون، در منابع اصيل شيعي، مانند اصول كافي، عيون اخبارالرضا عليه السلام و التوحيد شيخ صدوق آمده و برخي از اين روايات نيز از صحّت يا وثاقت برخوردارند. چگونه ميتوان از وجود اين روايت در منابع عمده شيعي صرفنظر نمود و هيچ اشارهاي و تبييني نسبت به آن نداشت، بخصوص كه برخي از اين روايات در مقام تفسير يا تصحيح روايات منقول از پيامبرند؟
2. بررسي وجوه ذكر شده در كتب اهل سنّت
ابن جوزي در اثر خود، دفع شبه هالتشبيه، نظرات گوناگون در تفسير اين روايت را به صورت مفصّلي اينگونه مطرح نموده است: در مورد معناي روايت «خلق اللّه آدم علي صورته» دو مذهب وجود دارد: مذهب اول اين است كه در تفسير آن سكوت اختيار نماييم؛ و مذهب دوم اين است كه سكوت ننموده و در جستوجوي مراد روايت باشيم. از اينرو، بايد به دنبال مرجع ضمير «هاء» باشيم. درباره مرجع ضمير «هاء» نيز سه قول وجود دارد:
قول اول اين است كه ضمير به «بعضي از بني آدم» برگردد؛ زيرا پيغمبر بر مردي گذشتند كه ديگري را ميزد و ميگفت: خداوند صورت تو و هر كه را شبيه تو باشد زشت كند، در همين حال بود كه پيغمبر فرمودند: «اذا ضرب احدكم فليتق الوجه؛ فانّ اللّه تعالي خلق آدم علي صورته.»
قول دوم اين است كه ضمير به يكي از دو اسمي برگردد كه در روايت آمده است؛ يعني «اللّه» يا «آدم»؛ ولي چون خداوند داراي صورت نيست، پس به حضرت آدم عليه السلام برميگردد. بنابراين، معناي روايت اين است كه خداوند حضرت آدم عليه السلام را به همان صورتي آفريد كه به صورت انساني تامالخلقه بود، بدون آنكه آن را از نطفه به علقه و... سير دهد، آنچنانكه فرزندان او را خلق نمود.
قول سوم اين است كه ضمير به خود «اللّه تعالي» برگردد. اين قول نيز خود داراي دو وجه است:
وجه اول اينكه صورت ملك مراد باشد؛ چون آدم فعل خداوند است. اين اضافه يا از باب اضافه تشريفيه است؛ همانند نسبت دادن بيت اللّه به خداوند، و يا از اين باب كه خداوند صورت انسان را بدون نمونه سابق خلق نموده است.
وجه دوم نيز اين است كه «صورت» در اينجا، به معناي صفت باشد؛ يعني خداوند حضرت آدم عليه السلام را بر اساس صفات خودش خلق نمود؛ مانند صفت حيات، علم، قدرت، سمع، بصر، اراده و كلام، و از اين طريق انسان را بر ساير حيوانات ممتاز نمود.52
وجوهي كه ابن جوزي عنوان نموده، همان وجوهي است كه در قسمت گذشته مطرح شد و مورد بررسي قرار گرفت، غير از وجه اول كه قايل بود بايد در قبال اين روايت سكوت اختيار نماييم. اين وجه نيز قابل پذيرش نيست، بخصوص با وجود روايات گوناگوني كه در منابع روايي فريقين ما را در رسيدن به مراد حديث پيامبر صلياللهعليهوآلهرهنمون ميباشند و هرگونه سكوتي در مقابل اين روايت، ما را به تعطيلفهممنجرميكندكه امري قبيح و مردود است.
ابن قتيبه در تأويل مختلف الحديث، پس از نقل روايت مورد نظر، برخي از اقوال مطرح شده در توجيه اين روايت را ذكر نموده و همه آنها را مورد نقد قرار داده است و در پايان نيز نظر خودش را مينويسد. خلاصه كلام ايشان بدين شرح است: برخي در تأويل روايت پيامبر گفتند: مراد اين است كه خداوند حضرت آدم عليه السلام را به صورت خود آدم خلق نموده؛ ولي اين توجيه صحيح نيست؛ چون در اين صورت، فايدهاي در اين كلام نخواهد بود. چه كسي ترديد دارد كه خداوند انسان را به صورت خود انسان و حيوانات را نيز به صورت خود حيوانات خلق نموده است؟ برخي در توجيه روايت گفتهاند: حديث اينگونه بوده كه: «لاتقبحوا الوجه؛ فانّ اللّه تعالي خلق آدم علي صورته»؛ يعني خداوند آدم را به صورت اين وجه خلق نموده است. اين تأويل نيز صحيح نيست؛ چون فايدهاي در اين كلام نخواهد بود. كيست كه نداند خداوند حضرت آدم عليه السلام را به صورت فرزندانش خلق نموده است؟ برخي نيز حديث را اينگونه تغيير دادهاند «انّ اللّه خلق آدم علي صورة الرحمن» تا بگويند مراد از ضمير «هاء» در آن روايت، خود خداوند است و شاهدش نيز اين است كه در اين روايت، «رحمن» به جاي «هاء» آمده است. اين توجيه نيز صحيح نيست؛ زيرا چنين كلامي «انّ اللّه خلق آدم علي صورة الرحمن» اصلاً صحيح نيست، مگر در صورتي كه اسم دوم غير اول باشد؛ يعني «رحمن» غير از «اللّه» يا «اللّه» غير از «رحمن» باشد. در هر صورت، هيچيك از اين تأويلات نميتوانند صحيح باشند. به نظر ابن قتيبه، بايد گفت: نسبت دادن صورت به خداوند، عجيبتر از نسبت دادن دو دست، انگشتان، و چشم نيست كه در قرآن آمده است. مردم با اين تعابير مأنوسند؛ چون در قرآن آمده است؛ ولي از تعبير صورت وحشت دارند؛ چون در قرآننيامدهاست.به اعتقاد من، بايد به همه اين تعابير ايمان داشته باشيم و درباره كيفيت و حدّ هيچيك از اين موارد، نبايد سخني گفت.53
ابن جوزي در كتاب خويش، دفع شبهة التشبيه، اين نظريه ابن قتيبه را مورد نقد قرار داده و گفته است: ابنقتيبه در تفسير اين حديث، به نظر قبيحي روي آورده است و آن اينكه براي خداوند صورتي است، نه مانند صور ديگر و حضرت آدم عليه السلام را بر اساس آن صورت خاص خلق نمود. اين كلام ابن قتيبه نميتواند صحيح باشد؛ چون معناي كلامش اين است كه صورت حضرت آدم عليه السلام مانند صورت حق است.54
اگر مراد ابن قتيبه اين است كه بر اساس اين آيات و روايات بايد خداوند را داراي صورت و دست و چشم بدانيم، ولي كيف و كم آن بر ما پوشيده است، اين نظريه با صريح بسياري از آيات قرآن كريم و روايات در تضاد خواهد بود. چگونه ميتوان خداي متعال را، كه از هرگونه ماديت و جسمانيت مبرّاست، داراي خصوصيات مادي و جسماني تلقّي نمود؟ جهل به كم و كيف اين خصوصيات و يا سخن نگفتن از آنها نيز نميتواند ما را از دام تشبيه و تجسيم برهاند. اثبات هرگونه خصيصه مادي براي مجرّد تام، موجب نقص و محدوديت براي او خواهد بود كه اين امر به لحاظ فلسفي باطل است.
نتيجه گيري
با توجه به مباحثي كه گذشت، اگرچه در نحوه صدور روايت مورد نظر از رسول خدا صلياللهعليهوآله، اختلاف نظر وجود دارد، ولي عمده منابع حاكي از آن هستند كه صدور روايت به صورت «انّ اللّه خلق آدم علي صورته» بوده است؛ البته اعم از اينكه حضرت رسول اين كلام را با سابقه كلامي ديگري فرموده باشند؛ مانند روايت منقول از امام رضا عليه السلام ، يا اينكه بدون سابقه و به صورت ابتدايي باشد؛ مانند روايت منقول از امام باقر عليه السلام . ولي رواياتي كه در اصل عبارت «انّ اللّه خلق آدم علي صورته» تغييراتي ايجاد نمودهاند، مانند كساني كه قايل شدند روايت اصلي «علي صورة الرحمن» يا «علي صورة وجه الرحمن» است، محل ترديدند و دليل كافي براي اثباتشان وجود ندارد و همچنانكه ابن قتيبه گفته، اين تغيير صحيح نيست، مگر در صورتي كه اسم دوم غير از اول باشد؛ يعني «رحمن» غير از «اللّه» يا «اللّه» غير از «رحمن» باشد.
در توجيه اين روايت، برخي سكوت را ترجيح داده و معتقدند: اصلاً نبايد در مورد مضمون اين روايت سخني گفت، كه اين طريق موجب تعطيل در فهم بوده كه مردود است. برخي همانند سيدبن طاووس و سيد شرفالدين، اصل صدور اين روايت را انكار نموده و ناقلان اين روايت را نيز سرزنش كردهاند كه با توجه به ورود اين روايت در منابع اصيل شيعي،اين ديدگاه هرگز قابل پذيرش نيست. برخي نيز معتقد شدهاند: بايد همانند «يد»، كه در قرآن كريم به خداوند نسبت داده شده، «صورت» را نيز به خداوند نسبت دهيم، ولي درباره كيفيت آن نبايد سخني گفت؛ زيرا اين وجه منجر به تشبيه و تجسيم خداوند ـ سبحان اللّه ـ شده، كه ادلّه عقلي و نقلي آن را رد ميكنند. برخي نيز وجوه احتمالي را براي توجيه روايت (به گونهاي كه از آن تشبيه و تجسيم برداشت نشود) مطرح نمودهاند كه اين وجوه نيز مورد تحليل قرار گرفتند و برخي از آنها پذيرفته شدند.
به نظر ميرسد براي توجيه اين روايت، دو روش را ميتوان در پيش گرفت:
اول. به رواياتي كه در تفسير اين حديث پيامبر وارد شدهاند مراجعه كنيم كه بر اساس روايت امام باقر عليه السلام، اضافه صورت به خداوند از باب اضافه تشريفيه است و هرگز دالّ بر صورت داشتن خداوند نيست؛ همانند تعبير «بيتي» و «روحي» كه در قرآن كريم آمده است. بر اساس روايت امام رضا عليه السلام نيز صورت مسئله به طور كلي تغيير خواهد كرد؛ چون طبق اين روايت صحيح، شأن صدور حديث پيامبر در رابطه با شخصي است كه به غلام خود ميگفت: «قبَّح اللّهُ وجهك و وجه مَن يشبهك» كه پيامبر فرمودند: اينگونه سخن نگو؛ چون خداوند صورت حضرت آدم عليه السلام را نيز به همين صورت (شخص مضروب) خلق نموده است. پس ضمير «هاء» به شخص مضروب برميگردد، نه خداوند. با اين تفسير، اصلاً شائبه تشبيه و تجسيم وجود نخواهد داشت.
روش دوم اين است كه همانند برخي از شارحان، حديث «إنّ اللّه خلق آدم علي صورته» را به طور مستقل و بدون توجه به روايات تفسيري ديگر مورد تحليل قرار دهيم. برخي از توجيهاتي كه در اين زمينه مطرح شدند، اگرچه وجوهي قابل قبول و بدون امتناع عقلي و مخالفت نقلي هستند، ولي صرفا در حدّ احتمال بودند و هيچ دليل قاطعي وجود ندارد كه مراد پيامبر اين معنا بوده است.
در بين احتمالاتي كه در بيان مراد پيامبر وارد شد، تفسيري كه از برخي علما، همچون امام خميني (قدس سره)و ابن ابيجمهور احسائي نقل گرديد، ميتواند تفسيري قابل قبول باشد؛ چون داراي ادلّه و مؤيّدات عقلي و نقلي معتبري است. بر اساس اين تفسير، ضمير «هاء» به خود خداوند برميگردد و مراد از صورت نيز اين است آدم «مَثَل» و «وجه» و مظهر خداوند است؛ چون انسان كامل تجلّي صفات و اسماي الهي در روي زمين است و حضرت آدم ابوالبشر عليه السلام نيز يكي از مصاديق انسان كامل است.
- پى نوشت ها
1 دانشآموخته حوزه علميه و كارشناس ارشد دينشناسى.
2ـ پيدايش 1/26ـ27.
3ـ ا. كهن راب، گنجينهاى از تلمود، 1350، ف سوم، ص 87ـ88.
4ـ موسىبن ميمون قرطبى اندلسى، دلالة الحائرين، بىتا، ص 25 و 716ـ717 / عبداللّه جوادى آملى، تفسير تسنيم، 1380، ج 3، ص 521.
5ـ نامه پولس به كولُسيان/ 2:9.
6ـ نامه پولس به كولُسيان 1:16ـ18.
7ـ مرقس 1:11 / متى 3:17 / لوقا 3: 22.
8ـ ر.ك. محمّد ايلخانى، «تثليث از آغاز تا شوراى قسطنطنيه»، معارف 36، ص 78.
9ـ ر.ك. جان. بى. ناس، تاريخ جامع اديان، 1382، ص 624.
10ـ انجيل يوحنا/ 1:1ـ4.
11ـ نامه به فيليپيان، 2:6ـ7.
12ـ نامه اول به تيموتئوس، 2:5.
13ـ نامه دوم به قرنتيان / 13:14.
14ـ شورى: 11.
15ـ بقره: 125.
16ـ حجر: 29.
17ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، 1372، ج 1، ص 134.
18ـ احمدبن على نجاشى اسدى كوفى، رجال النجاشى، 1407، ب «الف»، ص 76/ محمّدبن حسن طوسى، الفهرست، 1351، ب «همزه»، ص 51 / ابن غضائرى، كتاب الضعفاء، ص 39 / ابن داود، رجال ابن داود، ب «همزه»، ص 40 / حسنبن يوسف حلّى، خلاصة الاقوال فى معرفة احوالالرجال، ب «همزه»، ص 14.
19ـ محمّدبن حسن طوسى، اختيار معرفهالرجال، 1348، ب «ميم»، ص 363 / حسنبن يوسف حلّى، خلاصة الاقوال، ب «ميم»، ص 139.
20ـ ابن غضائرى، كتاب الضعفاء، ص 93 / احمدبن على نجاشى اسدى كوفى، رجال النجاشى، ب «ميم»، ص 335.
21ـ ابن غضائرى، كتاب الضعفاء، ج 1، ص 76 / ابن داود، رجال ابنداود، ص 467 / حسنبن يوسف حلّى، خلاصة الاقوال، ص 238.
22ـ شيخ صدوق، التوحيد، 1387، ص 103.
23ـ شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا ع، 1404، ج 1، ص 120.
24ـ شيخ صدوق، التوحيد، ص 153.
25ـ همان، ص 152.
26ـ مسلمبن حجاج نيسابورى، صحيح مسلم، 1334، ج 8، ص 32.
27ـ ابوعبداللّه بخارى، صحيح البخارى، 1401، ج 7، ص 125.
28ـ احمدبن حنبل، مسند احمد، 1313، ج 2، ص 244.
29ـ همان، ص 434.
30ـ همان، ص 323.
31ـ همان، ص 519.
32ـ عمروبن ابى عاصم، كتاب السنة، 1413، ص 228.
33ـ همان، ص 229.
34ـ همان، ص 230.
35ـ همان، ص 228.
36ـ همان، ص 229.
37ـ همان، ص 230.
38ـ محمّد صالح مازندرانى، شرح اصول كافى، 1421، ج 4، ص 124.
39ـ امام خمينى، شرح چهل حديث، 1372، ص 632.
40ـ همان.
41ـ سيد مرتضى، تنزيهالانبياء، 1409، ص 176.
42ـ همان.
43ـ همان.
44ـ همان، ص 177.
45ـ ابن ابىجمهور احسائى، عوالى اللئالى العزيزه فى الاحاديث الدينية، 1403، ص 53.
46ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، 1403، ج 4، ص 14.
47ـ روم: 17.
48ـ امام خمينى، شرح چهل حديث، ص 635 و 636.
49ـ همان، ص 636.
50ـ سيدبن طاووس، الطرائف، 1371، ص 350.
51ـ سيد عبدالحسين شرفالدين، ابوهريره، بىتا، ص 54ـ57.
52ـ ابن جوزى، دفع شبهة التشبيه، 1413، ص 144ـ147.
53ـ ابن قتيبه، تأويل مختلف الحديث، 1393، ص 217ـ221.
54ـ ابن جوزى، دفع شبهة التشبيه، ص 147.