اخلاق و عرفان اسلامي
اخلاق و عرفان اسلامي
استاد محمّدتقي مصباح
چكيده
اين نوشتار به شرح و تفسير سخنان حضرت علي عليهالسلام در توصيف بندگان و دوستان خدا ميپردازد. آن حضرت در اين بخش از خطبه 87، مهمترين ويژگي مؤمنان و دوستان خداوند متعال را اخلاص و عدالتورزي قلمداد ميكنند. اخلاص و نيل به مقام مخلِصين، از طريق رياضت و مجاهدت، خلوص در نيت، سخن و عمل حاصل ميشود. مقام مخلَصين، پس از مبارزه با نفس و تحصيل اخلاص در فكر، سخن و رفتار، به بنده برگزيده خدا اعطا ميشود. با خلوص عمل، و خودسازي بنده براي خدا، معارف الهي و دين بر قلب بندگان خدا جاري ميشود. اهلبيت عليهمالسلام چشمهسار معارف الهي بر قلب بندگان مخلص خداوند هستند.
كليدواژهها: اخلاص، عدالتورزي، سعادت اخروي، اهلبيت:، عقل، وحي، دوستان خدا.
جلوه اخلاص و عدالتورزي در دوستان خدا
«قَدْ أَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ، قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْي الْهَوَي عَنْ نَفْسِهِ، يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلاَّ أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا، قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ»؛1 او به خداوند اخلاص ورزيد، و خداوند وي را به مقام مخلصان نايل ساخت. از معادن دين خداوندي، و از ميخهاي محكم زمين است. خود را به اجراي عدالت پايبند كرده و نخستين گامش در اين راه، زدودنِ هوا و هوس از درون خويش است. در سخن، حق را به نيكويي تفسير ميكند و در عمل بدان پايبند است. هيچ هدف خيري نيست كه آهنگ آن نكند و در راه تحقق آن گام برندارد، و گمان خيري نبرده كه به سوي آن نشتافته باشد. بيترديد زمام امور خويش را به كتاب الهي سپرده است. پس پيشوا و امام او قرآن است. هرجا كه قرآن بار اندازد، او نيز فرود آيد و هرجا كه قرآن جايگيرد، او را نيز جايگاهي باشد.
اميرمؤمنان عليهالسلام برخي جملات خطبه را با «قد»، كه حرف تحقيق است و از تحقق مفاد جمله حكايت دارد، آغاز كردهاند و پس از طرح يكي از ويژگيهاي دوستان برگزيده خدا در قالب آن جمله، نتيجه و بازتاب رفتاري آن ويژگي را نيز يادآور ميشوند. از جمله، حضرت در بخش پاياني ويژگيهاي دوستان برگزيده خدا، سه جمله را با «قد» آغاز كردهاند و سپس به بيان نتيجه و بازتاب رفتاري ويژگيهاي ياد شده در آن جملات ميپردازند. ايشان در نخستين جمله، كه به حق ميتوان مفاد آن را مهمترين ويژگي، و عصاره فضايل دوستان خدا برشمرد،
ميفرمايند: «قَدْ أَخْلَصَ لِلّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ»؛ به خداوند اخلاص ورزيد و خداوند وي را به مقام مخلصين نايل ساخت. از معادن دين خداوندي، و از ميخهاي محكم زمين است.
بازتاب اخلاص در انديشه و رفتار
«اخلاص» عبارت است از خارج ساختن غير خداوند از حرم دل، و اختصاص آن به محبوب ازلي و ابدي. اخلاص به ذات اقدس الهي، يعني قرار گرفتن در مسير «انّا لله و انّا اليه راجعون». از منابع اسلامي و از لابهلاي تحقيقات محققان در انسانشناسي ديني برميآيد كه اخلاص در انديشه و گفتار و كردار، موجب لايروبي چشمهسارهاي دروني است كه با پاك شدن آنها، انبوه معرفت ناب و خالص از درون انسان به جريان ميافتد. اخلاص در انديشه و فكر، در گستره تواناييها و استعدادهاي انسان واقعيات و حقايق را قابل شهود ميسازد، و از آميختن آنها با آلودگيهاي تخيلات و اوهام بيبنياد جلوگيري ميكند و مانع نفوذ خواستهها و اميال حيواني به درون انسان ميشود. همچنين اخلاص در گفتار و پرهيز از فريبكاري مردم با كلمات زيبا و فريبنده، موجب رهاندن خود و ديگران از پيامدهاي شومي است كه فريبكاري مردم از طريق سخنپردازي در پي دارد. اخلاص در عمل و پرهيز از خودخواهي و خودمحوري، عامل سازنده موجوديت انسان در مسير حيات معقول و الهي است.
كسي كه خواهان گوهر اخلاص است بايد همه توان و تلاش خود را براي رسيدن به آن به كار گيرد و در تفكر و عمل خويش سهمي براي خود و غيرخدا در نظر نگيرد؛ زيرا در غير اين صورت، آنان را شريك خدا قرار داده است و خداوند نيز آن عمل ناخالص را نميپذيرد و سهم خويش را به ديگران ميبخشد. اما خداوند كسي را كه به گوهر اخلاص دست يافت و وجودش را وقف او ساخت، مخصوص خويش قرار ميدهد و مقام مخلصين را به وي عنايت ميكند. چنين كسي مشمول رضوان خداوند ميشود و به بارگاه قدس او بار مييابد. به ديگر سخن، در زمينه اخلاص، بندگان برگزيده و خاص خداوند از دو مقام برخوردارند: مقام اول «مقام مخلِصين» است كه با رياضت و مجاهدتواخلاصورزيدن در نيت، سخن و رفتار حاصل ميآيد، و جمله «قد أخلص للّه»، در اين خطبه و برخي از آيات قرآن ناظر به آنند؛ مانند:
ـ «دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»؛2 خداي را در حالي كه دين را ويژه او كنند [با اخلاص] بخوانند.
ـ «فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصا لَهُ الدِّينَ أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ»؛3 پس خدا را بپرست در حاليكه دين را ويژه او كرده باشي.آگاهباشيدكه آيينويژه و پاك از آنِ خداست.
و مقام دوم «مقام مخلَصين» است كه بر مقام اول مترتب است و خداوند آن را پس از مبارزه با نفس و تحصيل اخلاص در فكر و سخن و رفتار، به بنده برگزيده خود عنايت ميكند و او را براي خود برميگزيند و از كمالات و مراتب معنوي خاص بهرهمندش ميسازد. جمله «فاستخلصه» و برخي از آيات قرآن ناظر به اين مقام رفيع و متعالياند؛ مانند آيه «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ.»4 مخلَصين بندگان خاص و برگزيده خداوندند كه حريم دل را تنها در اختيار معبود قرار دادهاند و غير خدا را به دل آنان راهي نيست. از اينرو، شيطان نيز به دل ايشان راهي ندارد و نميتواند دخالت و تصرفي در رفتارشان كند و از آنان نااميد گشته است:«قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»؛5 پس به عزتت سوگند كه البته همه آنان را گمراه ميكنم. مگر بندگان ويژه و برگزيدهات از آنان را [كه مرا بر ايشان راهي نيست].
اخلاص روح همه كارهاست و اگر كاري با اخلاص صورت پذيرد، هم براي خود انسان مفيد است و هم براي ديگران؛ اما اگر كاري بدون اخلاص انجام شود، هم انسان از زحمتي كه كشيده سودي نميبرد و هم آن كار براي ديگران بركتي ندارد. خداوند متعال بر اساس سنّت خود، هر كار كوچكي را اگر همراه با اخلاص باشد، بزرگ ميسازد و بركات فراوان در آن قرار ميدهد. در مقابل، كارهاي بزرگ را به دليل نداشتن اخلاص بيبركت و بيفايده ميگرداند.
اهميت تحصيل اخلاص در آموزههاي ديني
با توجه به ضرورت تحصيل اخلاص و بيمقدار بودن عمل غيرخالص، بزرگان دين ما پيوسته سفارش كردهاند كه انسان بايد كوشش نمايد تا كارهايش با اخلاص و انگيزه الهي باشد. البته رسيدن به اين مرتبه بسيار دشوار است و با توجه به اينكه تصحيح نيت و خالص ساختن آن براي خدا و قصد قربت طاقتفرساست، اغلب مردم تحت تأثير وسوسههاي شيطاني توجهي به نيت ندارند و كار خوب در نظر آنان كاري است كه صرفنظر از نيت، مفيد و نافع باشد؛ غافل از آنكه ممكن است كاري از نظر ديگران سودمند و براي جامعه مفيد باشد، اما براي كننده كار نه فقط سودي ندارد، زيانآور نيز هست؛ زيرا وي نيت الهي و اخلاص نداشته است.
بنابراين، كسي كه به قصد خودنمايي و ريا و براي اينكه مردم او را بستايند ثروت كلاني را در زمينه تأمين نيازهاي جامعه صرف ميكند، كارش براي جامعه مفيد است، اما هيچ نفعي براي خودش ندارد؛ زيرا آن عملِ فاقد اخلاص و انگيزه الهي بر كمالات او نيفزوده و موجب قرب او به خداوند نميشود. وي در قبال تلاشها و سرمايهاي كه خرج كرده حاصلي جز باد درو نكرده است. خداوند درباره فرجام كار اين افراد ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالأذَي كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاء النَّاسِ وَلاَ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدا لاَّ يَقْدِرُونَ عَلَي شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُواْ وَاللّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»؛6 اي كساني كه ايمان آوردهايد! بخششهاي خود را با منت نهادن و رنجانيدن تباه مكنيد، مانند آن كس كه مال خويش را براي نماياندن به مردم انفاق ميكند و به خدا و روز واپسين ايمان ندارد [و نتيجهاي از انفاق خود نمييابد]. داستان او چون داستان سنگ سخت صافي است كه بر آن خاكي (غباري) باشد و باراني تند به آن برسد [آن خاك را ببرد ]و سنگ را همچنان سخت و صاف [و بدون خاك ]بگذارد. [رياكاران نيز] بر هيچ چيز از آنچه كردهاند دست نمييابند و خداوند گروه كافران را راه نمينمايد.
بنابراين، كساني كه خواهان سعادت اخروي و پذيرش اعمالشان از سوي خداوندند، ميبايد به واكاوي انگيزههاي خود بپردازند و بنگرند در پي چه هستند. پس هرگاه نبود مزاياي مادي و دنيوي به سستي آنان در عمل انجاميد، بدانند كه اخلاص ندارند؛ هرگاه تقدير و تشكر ديگران در رفتار آنان اثر گذاشت و اگر از ايشان قدرداني نشد، نشاطي براي انجام عمل نداشتند، بدانند كه نيت و انگيزه آنان مخدوش و آلوده به رياست. اگر انسان واقعا كاري را براي خدا انجام ميدهد، نبايد تعريف و خوشايند يا سرزنش ديگران در اراده و تصميم او تأثير بگذارند. ما نبايد به انگيزهها و رفتارمان مطمئن شويم، بلكه پيوسته ميبايد خود را در جايگاه متهم ببينيم و هيچگاه از رفتار خودمان راضي نگرديم. چنانكه امير مؤمنان عليهالسلام فرمودند: «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُصْبِحُ وَ لَا يُمْسِي إِلاَّ وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ فَلَا يَزَالُ زَارِيا عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيدا لَهَا»؛7 اي بندگان خدا! بدانيد كه مؤمن متعهد بايد هر صبح و شام نفس خود را واپايد و بدان بدگمان باشد. همواره خود را سرزنش كند، و هرچه طاعت و عبادت كند آن را كم و ناچيز انگارد و بهتر و بيشتر را طلب كند.
عوامل تحصيل اخلاص
براي تحصيل اخلاص، دو عاملْ نقش اساسي دارند: عامل اول، شناخت اهميت و ارزش اخلاص و نقش آن در تعالي بخشيدن به عمل و روح انسان، و در مقابل، شناخت زيان و خسارتي است كه نيت و عمل غيرخالص در پي دارد. البته با توجه به دلبستگيهاي مادي و موانعي كه انسان را از اصلاح نفس بازميدارند، در آغاز، براي كسب معرفت در اين زمينه انگيزه كافي نداريم و تنها با همت و اراده جدي تحصيل اين معرفت ميسور ميشود. براي درك بهتر اهميت و جايگاه اخلاص، بايد توجه داشت كه هيچ پديده روحياي نميتواند مانند اخلاص زندگي پرفراز و نشيب و پراضطراب انسان را تنظيم و تعديل ساخته، موجب آرامش خاطر شود. علت پيدايي آرامش خاطر از طريق اخلاص اين است كه روح انسان مخلص هنگامي كه به حقيقت والايي اخلاص ميورزد، در واقع گمشدهاش را باز مييابد و خود را در مسير مقصد متعالي ميبيند و از آن پس، تاريكيها از فراروي او كنار ميروند و به هر سوي مينگرد روشناييها را ميبيند.
عامل دوم، تحصيل اخلاص، مبارزه با عادات مزاحم كسب اخلاص انسان است. البته بايد توجه داشت كه بهترين زمان براي مبارزه با عادات بد دوران جواني است، كه هنوز عادات بد در انسان رسوخ نيافتهاند و خصايص منفي در وي ريشهدار نشدهاند. اما وقتي انسان دوران جواني را پشت سر نهاد و به دوران ميانسالي يا پيري رسيد، آن عادات زشت در وي ريشهدار و قوي گشته، مبارزه با آنها و از بين بردنشان بسيار دشوار ميشود. از اينرو، امام خميني قدسسره بارها در درسهاي اخلاق خود به جوانان توصيه ميكردند كه قدر جوانيشان را بدانند و به خودسازي و مبارزه با نفسانيات بپردازند؛ زيرا وقتي انسان پير شد، خودسازي و مبارزه با عادات و نفسانيات بسيار دشوار ميشود.
وقتي انسان دريافت كه همه هستياش از آن خداست، ميبايد هرچه دارد تقديم خداوند و مالك حقيقي كند و اخلاص او را نبايد امري دور از تصور و غيرعادي پنداشت. كسي كه معتقد است هستي و همه امكاناتي كه در اختيار اوست از آنِ خداست و او با مشيت و تدبير الهي روزگار ميگذراند و در حوزه مالكيت الهي به دخل و تصرف ميپردازد، عقل و منطق به او حكم ميكند كه اخلاص داشته باشد و غيرخدا را در حوزه مالكيت خدا شريك نسازد. وي با اخلاص در نيت و عمل، آنچه را از خداست و او به امانت در اختيارش نهاده، به صاحب اصلياش تقديم ميكند و در آنچه ميانديشد و انجام ميدهد، سهمي براي خود و غيرخدا در نظر نميگيرد.
جوشش معارف دين از قلب بنده مخلص خدا
چنانكه گذشت، اخلاص گوهري ناياب است و تنها با ياري جستن از خداوند و توفيق او به دست ميآيد. اما وقتي اخلاص سراسر وجود انسان را فراگرفت و خداوند بندهاش را خالص يافت، وي را براي خود برميگزيند و معرفت و حكمت را بر قلبش سرازير ميسازد. از آن پس، او سرچشمه دين الهي ميشود، و كساني كه در پي معارف ناب دين هستند، نزد وي ميروند و از سرچشمه وجودش كه سرشار از معارف دين است، بهرهمند ميشوند. اين بندگان برگزيده خدا، به سبب پيوند و وابستگي با دين، چنان قوام و استحكامي دارند كه موجب استحكام زمين خدا و محيط زندگي انسانهاي ديگر ميشوند و جامعه را از اضطراب و گسستگي حفظ ميكنند. به تعبير حضرت، آنان اوتاد زميناند. كاربرد واژه «اوتاد» كه جمع «وتد» و به معناي ميخ است، گوياي آن است كه انسانهاي مخلص با رفتارها و راهنماييهاي خود موجب استحكام جامعه ميشوند و آن را از نابودي و تلاشي نجات ميدهند؛ چنانكه خداوند كوهها را ميخهاي زمين و موجب استحكام و پيوستگي آن قرار داد: «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادا وَالْجِبَالَ أَوْتَادا»؛8 آيا زمين را بستر و قرارگاه [شما]، و كوهها را ميخهايي نگردانيديم [تا زمين بدانها استوار باشد]؟
بنابراين، همانگونه كه كوهها موجب ثبات و استحكام زمين گشته، مانع اضطراب و تزلزل آن ميشوند، بندگان صالح خدا، به ويژه انبيا، اوصيا و امامان معصوم عليهمالسلام سبب استحكام زمين و دفع بلاها و موجب نزول بركات الهي ميگردند. آنان با بهرهمند ساختن مردم از داناييهاي خود، دينِ آنان را قوام و استحكام بخشيده، مانع انحراف و تزلزل در اعتقادات دينيوباورهايمذهبي ايشان ميشوند. در نتيجه، مردم با راهنماييهاي آنان به راه حق و صواب رهنمون ميشوند و از عذاب و كيفر الهي مصون ميمانند.
اهلبيت عليهمالسلام چشمهسار معارفوتكيهگاهزمينو آسمان
چنانكه در طليعه شرح اين خطبه نوراني گفتيم، برخي بر آنند كه حضرت در بخش اول خطبه، به معرفي فضايل و ويژگيهاي متعالي خود و فرزندان معصومشان عليهمالسلامميپردازند؛ ويژگيهايي كه در حد كمال و به طور يكپارچه، در غيرمعصوم يافت نميشود. برخي تعابير حضرت، از جمله تعبير «فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ»، اين نظر را تقويت ميكند؛ زيرا تا كسي با دانشي نامتناهي، بر همه حقايق ظاهري و باطني قرآن اشراف نداشته باشد و نيز معصوم و مصون از جهل نباشد، نميتواند مبيّن و مفسّر قرآن و حقايق دين باشد، و معارفي را كه مردم نميتوانند از ظاهر قرآن استخراج كنند در اختيار آنها گذارد. اين ويژگي بيشك به پيامبر صلياللهعليهوآله و ائمّه اطهار عليهمالسلاماختصاص دارد. همچنين، تعبير «اوتاد»، همسو با تعابير برخي روايات درباره نقش حجت و امام معصوم عليهالسلام در حفظ زمين از نابودي است. از جمله امام سجاد عليهالسلامميفرمايند: «نَحْنُ أَمَانٌ لاَهْلِ الاَرْضِ كَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لاَهْلِ السَّمَاءِ وَنَحْنُ الَّذِينَ بِنَا «يُمْسِكُ السَّمَاء أَن تَقَعَ عَلَي الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ» وَبِنَا يُمْسِكَ الارْضَ أَنْ تَمِيدَ بأَهْلِهاَ وَبِنَا يُنْزِلُ الْغَيْثُ وَلَوْ لا مَا في الاَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ الاَرْضُ بِأَهْلِهَا»؛9 ما پناه اهل زمين هستيم، همانگونه كه ستارگان پناه اهل آسماناند. ما كساني هستيم كه خداوند به وسيله ما آسمان را نگاه ميدارد تا [مبادا ]بر زمين فرو افتد، مگر به اذن خودش. خداوند به وسيله ما زمين را نگاه ميدارد تا اهلش را نلرزاند و نابود نكند، و به واسطه ما باران ميبارد؛ و اگر از ما كسي در زمين نباشد، همانا زمين اهلش را در خود فرو ميبرد.
امام باقر عليهالسلام نيز فرمودند: «لَوْ أَنَّ الْاِمَامَ رُفِعَ مِنَ الْاَرْضِ لَمَاجَتِ الْاَرْضُ بِأَهْلِهَا كَمَا يَمُوجُ الْبَحْرُ بِأَهْلِهِ»؛10 اگر امام و حجت خدا از زمين برداشته شود، همانا زمين اهلش را در كام خود فرو ميبرد، همانگونه كه دريا اهلش را در كام خود فرو ميبرد.
عقل و وحي معيارهاي تشخيص رفتار صحيح و مخلصانه
پرسشي كه در اينجا مطرح ميشود اين است كه اگر كسي تصميم گرفت خدا را بندگي كند و وجودش را براي خداوند خالص گرداند، بايد چه راهي در پيش گيرد. چه معيار و مقياسي را ميتوان معرفي كرد كه بر اساس آن، افراد بفهمند چه كاري براي خداست تا انجام دهند، و چه كاري براي غيرخدا و شرك است تا آن را ترك كنند؟
براي شناخت راه بندگي خدا و رسيدن به مقام اخلاص، دو معيار و به تعبيري دو عامل وجود دارد: عامل اول، فطرت و عقل است كه خداوند در درون آدمي نهاده است و انسان ميتواند به وسيله آنها حق و باطل، خوب و بد و خير و شر را تا حدي تشخيص دهد. خداوند در قرآن به اين عامل اشاره كرده، ميفرمايد: «وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا»؛11 سوگند به نفس و كسي كه آن را درست كرد، پس بدكاري و پرهيزكارياش را به وي الهام كرد.
خداوند متعال با آفرينش نفس انسان زمينه فطري شناخت خوب و بد و تقوا و فسادورزي را در وي قرار داده است. آدمي به مدد اين نيروي دروني ميتواند خير را از شر تشخيص دهد و خوبي يا بدي بسياري از رفتارها را بشناسد. اما اين عامل، با توجه به محدوديت و عدم شناخت جزئيات و احكام تفصيلي، كامل نيست و نميتواند به طور كامل راهنماي انسان در زندگي باشد. از اينرو، خداوند عامل بيروني، يعني وحي را نيز در اختيار انسان نهاد كه به وسيله آن ميتوان حق و باطل، خوبي و بدي و احكام همه رفتارهاي اختياري انسان را به طور كامل شناخت. بنابراين، انسان براي حركت در مسير بندگي و خالص ساختن وجود و رفتارش براي خدا، از دو عامل دروني فطرت و عقل، و عامل بيروني وحي و راهنماييهاي پيامبران و اولياي خدا بهرهمند است.
با توجه به اينكه برخي احكام و خوبي و بدي برخي رفتارها را عقلْ به خوبي درك ميكند، معتزله و اغلب شيعيان معتقدند عقل مستقلاً احكامي دارد. افزون بر اين، آنان بر تحسين و تقبيح ذاتي عقل تأكيد ميورزند و بر آنند كه همه افعال، خود، بدون امر و نهي شارع حَسَن و يا قبيحاند. از نظر آنان، دلايل عقلي دستكم در تشخيص پارهاي احكام كاربرد استقلالي دارد و اين كاربرد بر دو نوع است:
1. مستقلات عقليه: ادلّهاي كه تمام مقدّمات آنها عقلي است؛ يعني در اين ادلّه، براي تشخيص و كشف صغرا و كبراي قياس، عقل حاكم است؛ مانند: «عدل عقلاً نيكوست» يا «ظلم عقلاً قبيح و بد است».
2. غيرمستقلات عقليه: ادلّهاي كه در آنها تنها كبراي قياس عقلي است و صغراي آن از شرع برگرفته شده است. براي مثال، قياس ذيل از جمله غيرمستقلات عقليه است: «نماز واجب شرعي است و هر عملي كه واجب شرعي باشد، مقدّماتش نيز شرعا واجب است، پس مقدمات نماز شرعا واجب است.» در اين قياس، صغرا غيرعقلي و كبرا عقلي است. عقل بين وجوب شرعي ذوالمقدّمه و وجوب شرعي مقدّمه ملازمه ميبيند.
كليترين و عموميترين احكام عقل، حسن عدل و قبح ظلم است، كه همه احكام عقل بدان بازميگردند. مثلاً عقل راستگويي را از آن نظر كه عدل است، نيكو ميداند يا دروغ را از آن نظر كه ظلم است، بد و قبيح ميشمارد. درباره عدل تعاريف گوناگوني ارائه كردهاند كه متناسبترين تعريف با اين بحث، تعريف عدل به «اعطاء كلّ ذي حقّ حقّه» است. با توجه به اين تعريف، عدل ايجاب ميكند كه انسان حق هركس را به او بدهد؛ زيرا در غير اين صورت به او ظلم كرده است. اكنون با توجه به اينكه همه هستي آدمي ملك خداست و انسان موظف است با رضايت و خواست الهي در ملك او تصرف كند، همه انگيزهها، سخنان و رفتارهايش مربوط به خداوند است و عدلْ حكم ميكند كه آنها را براي خداوند خالص گرداند. به تعبير ديگر، بايد حقوقي را كه خداوند در آن زمينهها بر انسان دارد به او واگذارد؛ چون اگر رفتارها، نيتها و سخنانش براي خداوند نبود، به او ظلم روا داشته، حقوقش را ادا نكرده است. پس كسي كه حاكميت و مالكيت خداوند را بر همه هستي و از جمله بر وجود خود باور دارد، جز براي خدا كاري انجام نميدهد. او وقتي خود را مخلوق خدا دانست و هرچه در اختيارش بود از آنِ او دانست، كاملاً در برابر وي تسيلم است و سهمي براي خود در نظر نميگيرد و ميل و هواي نفس خويش را زير پاي مينهد. چنين انساني چون چشم، گوش، فكر، عقل، دست و پا، و ديگر اعضا و جوارحش را از خدا ميداند، همه آنها را در جهت رضايت او به كار ميگيرد و معتقد است عدل ايجاب ميكند كه حقوق الهي را به او واگذارد كه اگر جز اين رفتار كرد و به خداوند شرك ورزيد و كسي را شريك وي ساخت، در حق معبود خويش ظلم كرده است. همچنين معبودْ تنها خداوند است كه بايد عبادت و پرستش شود و عبادت غيرخداوند شرك و ظلم در حق اوست. حضرت لقمان در ضمن نصايح خود، به فرزندش فرمود: «يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»؛12 اي پسرك من! به خداوند شرك نورز كه هر آينه شرك ستمي بزرگ است.
عدالتورزي، حقگروي و پيروي دوستان خدا از قرآن
با توجه به آنچه گذشت، حضرت درباره يكي از ويژگيهاي برگزيدگان خداوند ميفرمايند: «قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَكَانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْي الْهَوَي عَنْ نَفْسِهِ»؛ خود را به اجراي عدالت پايبند كرده و نخستين گامش در اين راه زدودنِ هوا و هوس از درون خويش است. چنانكه علماي اخلاق گفتهاند، عدالت ملكهاي است كه منشأ انجام افعال فاضله است. وقتي ملكه عدالت در جان آدمي رسوخ يافت، پيوسته اعمال شايسته و خير انجام ميدهد و از اعمال زشت خودداري ميورزد. عدالت در ارتباط با قوّه شهويه به معناي عفافورزي است،13 و دشوارتر از عدالت در ارتباط با ساير قواست؛ زيرا بيشتر انحرافاتي كه در شريعت از آن نهي شده، ناظر به شهوات است. به همين دليل، حضرت بارزترين مصداق عدالتورزي برگزيدگان خدا را كنار زدن هواي نفس برميشمارند؛ زيرا سالك براي مهار رفتار خود، بيش از هر كار، بايد به اصلاح قوّه شهويه بپردازد و در اينباره حدود الهي را رعايت كند، و درباره خوردنيها، آشاميدنيها، آميزش و كسب درآمد و اموري از اين دست، از حدود الهي خارج نشود.
امام عليهالسلام، سپس در بيان صفت ديگري از صفات بندگان برگزيده خدا ميفرمايند: «يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلاَّ أَمَّهَا وَ لَا مَظِنَّةً إِلاَّ قَصَدَهَا»؛ در سخن، حق را به نيكويي تفسير ميكند و در عمل بدان پايبند است. هيچ هدف خيري نيست كه آهنگ آن نكند و در راه تحقق آن گام نزند، و گمان خيري نبرده كه به سوي آن نشتافته باشد.
سالك طريق خدا در توصيف حقْ اميال و هواهاي نفساني خويش را دخالت نميدهد و معيار او در توصيف حق، قانون هستي است، كه بر موجوديت و حيات او حاكم است؛ قانوني كه بنابر آن همه عالم و تمام هستي او متعلق به خداست و او وظيفهاي جز بندگي خداوند ندارد و نبايد خود و غيرخدا را در برابر او مستقل ببيند و براي آنها سهمي و شأني در نظر گيرد. آنگاه كه به اين درجه از معرفت رسيد، بايد به مقتضاي آن نيز عمل كند. روح بنده سالك چون تشنه خير و كمال است افقهاي متعالي سعادت و خير و كمال را مينگرد و همواره براي رسيدن به كمالاتي فزونتر، روح خود را تشنه و بيتاب نگاه ميدارد. زماني از اين پويايي دست ميكشد كه به كمال نامتناهي و قرب الهي، نايل آيد. او در مسيرِ به فعليت رساندن استعداد كمالجويي خود از احتمال و گمان خير و كمال هم نميگذرد و براي اينكه يقين كند كه به سرحد تعالي و كمال رسيده، آنچه را احتمال ميدهد و گمان ميبرد كه خير و كمال و غذاي روح اوست، فراچنگ ميآورد و از آنْ صرفنظر نميكند.
حضرت آخرين ويژگي بندگان برگزيده خدا را اينگونه وصف ميكند: «قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ»؛ بيترديد زمام امور خويش را به كتاب الهي سپرده است. پس پيشوا و امام او قرآن است: هر جا كه قرآن باراندازد، او نيز فرود آيد و هر جا كه قرآن جاي گيرد، او را نيز جايگاهي باشد.
با توجه به اينكه قلمرو شناخت عقل محدود است و نميتواند همه وظايف، تكاليف، تفاصيل و جزئيات را تشخيص دهد، انسان براي تشخيص وظايف بندگي خود، ناگزير بايد سراغ وحي و كلام خداوند برود و زمام و اختيار خود را به قرآن بسپارد و آن را پيشوا و رهبر خويش سازد، و در تمام مراحل زندگي دستورات و مقرّرات الهي را سرلوحه رفتار خويش سازد. باشد كه از اين رهگذار به رضوان و قرب الهي و سعادت جاوداني كه در پي آن است، دست يابد.
-
پى نوشت ها
- 1ـ نهجالبلاغه، خ 87.
- 2ـ يونس: 22.
- 3ـ زمر: 2و3.
- 4ـ صافات: 40.
- 5ـ ص: 82ـ83.
- 6ـ بقره: 264.
- 7ـ نهجالبلاغه، خ 175.
- 8ـ نبأ: 6و7.
- 9ـ احمدبن على طبرسى، احتجاج، مشهد، مرتضى، 1403، ج 2، ص 317.
- 10ـ شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، قم، دارالكتب الاسلاميه، 1395ق، ج 1، ص 203.
- 11ـ شمس: 7و8.
- 12ـ لقمان: 13.
- 13ـ اين مفهوم در مقابل خمود و خاموش ساختن شهوت و نيز بىبندوبارى و افراط در استفاده از شهوت قرار دارد.