اخلاق و عرفان اسلامي
اخلاق و عرفان اسلامي
استاد محمّدتقي مصباح
چكيده
اين مقاله به شرح و تفسير خطبه 102 نهجالبلاغه ميپردازد. در شماره پيشين، استاد به بيان و شرح اوصاف بندگان شايسته خدا از منظر نهجالبلاغه پرداختند. در اين شماره به شرح اوصاف بدترين بندگان خداي متعال از منظر اميرمؤمنان ميپردازد. انسانهاي محروم از الطاف، توجه، عنايت و كمك الهي، گرفتار گمراهي و انحراف از حق هستند.
كساني كه خداي متعال آنان را به خود وانهد، راهنماي مطمئني نخواهند داشت، شيطان نيز با وسوسههاي خويش آنان را از طريق سعادت دور ميسازد و با عمل به فكر و رأي خويش، گمراه ميشوند. از اينرو، هر انسان مؤمني براي طي طريق حق بايد معارف ناب ديني و اسلامي را از منابع اصيل ديني و عالمان ديني برگيرد.
كليدواژهها: بدترين بندگان، نهجالبلاغه، اميرمؤمنان، معارف حقيقي، هدايت الهي، نعمت، ظلم و ستم.
ويژگيهاي بدترينها در نگاه اميرمؤمنان عليهالسلام
«وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي لَعَبْدا وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَي نَفْسِهِ جَائِرا عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ سَائِرا بِغَيْرِ دَلِيلٍ. إِنْ دُعِي إِلَي حَرْثِ الدُّنْيَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِي إِلَي حَرْثِ الْآخِرَةِ كَسِلَ. كَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَيْهِ وَ كَأَنَّ مَا وَنَي فِيهِ سَاقِطٌ عَنْهُ... أَيُّهَا النَّاسُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ فِيهِ الْإِسْلَامُ كَمَا يُكْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِيهِ. أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَكُمْ مِنْ أَنْ يَجُورَ عَلَيْكُمْ وَ لَمْ يُعِذْكُمْ مِنْ أَنْ يَبْتَلِيَكُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ» «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ»(مؤمنون: 30)؛1 از بدترين مردم نزد خدا كسي است كه خداوند او را به خودش واگذارد و از راه راست روي برتابد و بدون راهبر راه سپرد. اگر به كشت دنيا دعوت شود، پاسخ گويد و دست به كار شود، ولي اگر به كشت آخرت خوانده شود سستي كند. گويا آنچه براي آن كار ميكند بر او واجب است و آنچه را در آن سستي و كوتاهي ميكند از او نخواستهاند. اي مردم، به زودي روزگاري بر شما آيد كه اسلام از حقيقت خود تهي شود، همانگونه كه ظرفي پر واژگون گردد. اي مردم، خداوند از ستم خويش پناهتان داده است، اما هرگز شما را از امتحان شدن پناه نداده است، و آن برترين گوينده فرمود: «بيشك در اين نشانههايي است و ما قطعا آزمايشكنندهايم.»
در گفتارهاي پيشين، دو بخش از خطبه 86 نهجالبلاغه را موضوع بحث قرار داديم كه بخش اول آن خطبه، به وصف بزرگان برگزيده و شايسته خداوند پرداخته است. در بخش دوم نيز بدترين بندگان خداوند معرفي شدهاند. در اين گفتار و گفتارهاي پيش روي، گزيدههايي از نهجالبلاغه را كه متناسب با بخش دوم خطبه 86 است، از نظر ميگذرانيم. از اينرو، در اين گفتار بخشي از خطبه 102 را برگزيديم. در آغاز خطبه 86 حضرت فرمودند: «محبوبترين بندگان خدا كسي است كه خدا او را در پيكار با نفس ياري ميكند»؛ يعني خداوند بنده محبوب خويش را از لطف، عنايت و حمايت خود محروم نميسازد و او را به حال خود رها نميكند. اما در اين خطبه حضرت ميفرمايند: «وَإِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرِّجَالِ إِلَي اللَّهِ تَعَالَي لَعَبْدا وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَي نَفْسِهِ جَائِرا عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ سَائِرا بِغَيْرِ دَلِيلٍ.»
كيفر وانهاده شدن به خويش و حرمان از هدايت الهي
مبغوضترين و بدترين مردم نزد خداوند كساني هستند كه وجدان و خرد خود را سركوب كرده و دستورات الهي را زير پا نهادهاند. در نتيجه، خداوند آنان را از عنايات و هدايت خويش محروم ساخته است، و چون به افكار و آراي پوچ خود تكيه دارند، ايشان را به خودشان وانهاده است. نشانه بياعتنايي و بيتوجهي خداوند به چنين كساني اين است كه آنان از راه راست كه انسان را به قرب خداوند نايل ميسازد روي برميتابند و بدون راهنما در مسير پرفراز و نشيب زندگي گام برميدارند. طبيعي است كسي كه از راهنمايي حاملان علوم الهي و مفسّران وحي و پيشوايان معصوم محروم ماند و آنان زواياي دين و قوانين و آموزههاي شريعت را به او ننمايند، هلاك ميشود.
ما در همه مراحل و شئون زندگي خود نيازمند كمك و ياري خداونديم. اگر او ما را از عنايات، كمكها و هدايت خويش محروم سازد قطعا شكست ميخوريم. بدون هدايت الهي نميتوان به سرمنزل مقصود رسيد. كسي كه از اين هدايت محروم گردد، به انحراف از حق و گمراهي گرفتار ميشود. هيچكس خود نميتواند به مسير حق و سعادت راه يابد، و هدايت بندگان و حتي انبيا از سوي خداوند صورت ميپذيرد؛ با اين تفاوت كه خداوند انبيا را بدون واسطه هدايت ميكند، و هدايت مردم توسط وحي، پيامبران و جانشينان آنان كه در مكتب ايشان پرورش يافتهاند، صورت ميگيرد.
سخناني كه به كلام خدا، پيامبر صلياللهعليهوآله و امامان معصوم عليهمالسلاممستند نيستند، فاقد اعتبار و حجيتاند. البته، استناد سخن به خداوند و امامان معصوم گاه قطعي است، و آن در صورتي است كه كلام مورد استناد از نظر سند و دلالت قطعي باشد، و گاه ظني است، و آن در صورتي است كه سند يا دلالتشان و يا هردو قطعي نباشد. طالبان هدايت و نيل به حق و سعادت، بايد با كساني كه با كلمات خدا و اولياي او انس دارند و عمر خود را براي فهم و درك آنها سپري كردهاند ارتباط داشته باشند و معارف صحيح را از آنان فراگيرند تا از آفات علم در امان مانند و به مسير صحيح هدايت رهنمون شوند:
«إِنْ دُعِي إِلَي حَرْثِ الدُّنْيَا عَمِلَ وَ إِنْ دُعِي إِلَي حَرْثِ الْآخِرَةِ كَسِلَ. كَأَنَّ مَا عَمِلَ لَهُ وَاجِبٌ عَلَيْهِ وَ كَأَنَّ مَا وَنَي فِيهِ سَاقِطٌ عَنْهُ.»
كسي كه خداوند او را به خودش وانهد، راهنماي مطمئني نخواهد داشت و در پي كسي ميرود كه خود گمراه است يا به فكر و رأي بياعتبار خويش اعتماد ميكند. نشانه گمراهي او اين است كه اگر او را به تجارت و منفعت دنيا دعوت كنند ميپذيرد. او نيرو و توان خود را صرف تجارت و كسب و كار دنيا ميكند تا به ثروت و امكاناتي كه در پي آن است دست يابد. البته، شيطان نيز او را به حال خويش رها نميكند و با وسوسههايش وي را برميانگيزد تا حتي از راههاي نامشروع در پي برآوردن خواستههاي دنيايياش برآيد. اما در برابر، اين انسان گمراه و غافل وقتي به تجارت وتلاشبراي آخرت دعوت ميشود، تنبلي و كوتاهي ميكند و از تلاش براي رسيدن به سرمايه و ثروت جاودانه آخرت سر باز ميزند.
حضرت در سخن خويش از دو تعبير قرآني «حرث الدنيا» و «حرث الاخرة» بهره گرفته و به اين ترتيب ما را متوجه اين حقيقت ساختهاند كه دنيا كشتزار يا محل تجارت است. اگر ما دنيا را اصيل بدانيم و هدفمان صرفا رسيدن به آن باشد و همه تلاش خود را صرف رسيدن بدان كنيم، دستاوردي جز متاعي ناقابل و ناچيز نخواهيم داشت. اما اگر از اين فرصت براي كسب كمالات و مقامات معنوي و جلب رضايت الهي بهره بريم، به ثروت بينهايت و جاودانه آخرت و رضوان خداوند دست خواهيم يافت. خداوند در اينباره ميفرمايد:
«مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُنْيَا نُؤتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِن نَصِيبٍ»(شوري: 20)؛ هركه كشتِ آن جهان خواهد براي او در كشتش ميافزاييم، و هر كه كِشت اين جهان خواهد، به وي از آن ميدهيم و در آن جهان هيچ بهرهاي ندارد.
سپس حضرت ميفرمايند او آنچه شرعا بدان مكلف نشده و چه بسا سودي نيز براي او ندارد، بر خود واجب ميداند و به جد در پي انجام آن است. مثلاً دانشآموز و دانشجو پرسشهايي كه دانستن پاسخ آنها برايش سودي ندارد ميپرسد و خود را به مطالعه كتابهايي سرگرم ميكند كه هيچ نفع اخروي و مادياي براي او ندارد. اما براي فراگيري اصول اعتقادي، تكاليف، وظايف ديني و انجام تكاليف شرعي، مانند امر به معروف و نهي از منكر و هدايت ديگران، سستي ميورزد؛ گويا اين امور بر او تكليف و واجب نشدهاند.
ضرورت اهتمام به معارف حقيقي دين
«أَيُّهَا النَّاسُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ فِيهِ الْإِسْلَامُ كَمَا يُكْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِيهِ.» حضرت ميفرمايند زماني فرا ميرسد كه اسلام محتوا و حقيقت خود را در جامعه از دست ميدهد و از آن تنها نام و ظاهري باقي ميماند. بدين ترتيب، ايشان هشدار ميدهند كه مواظب باشيم در پديد آمدن چنين وضع اسفباري نقشي نداشته باشيم. بكوشيم ايمان خود را تقويت و معارف و عقايد ديني خود را از عالمان راستين و متقي فرا گيريم و در ارتباط با تكاليف و وظايف ديني به هوس و رأي خود عمل نكنيم. در اينباره به كساني اعتماد نكنيم كه سخنان و رفتارشان عقلاً و شرعا براي ما حجيت ندارد.
همانگونه كه بزرگان دين فرمودهاند، وقتي آيات الهي تلاوت ميشود، بايد خود را مخاطب آنها بدانيم و انذارهاي خداوند و از جمله انذار از عذاب آخرت را متوجه خود ببينيم؛ چنانكه اولياي خدا با رعايت اين ادب قرآني، وقتي آيات عذاب الهي را ميخواندند، اشكشان جاري ميشد و بدنشان ميلرزيد، يا وقتي با آيات رحمت و بشارت به بهشت و نعمتهاي آن روبهرو ميشدند، شادمان ميگشتند و خدا را سپاس ميگفتند. همچنين وقتي ما با سخنان رسول خدا صلياللهعليهوآله و امامان معصوم عليهمالسلام و از جمله سخنان اميرمؤمنان عليهالسلام، در اين خطبه روبهرو ميشويم، بايد خود را مخاطب آن قرار دهيم؛ زيرا اين سخنان جز در مواردي كه از طرق علمي ثابت شود تقييد و تخصيص خوردهاند و قرايني قطعي بر اختصاص آنها به شرايط خاص يا افراد خاصي وجود داشته باشد، عام و مطلقاند و همه موقعيتها، زمانها و افراد را فراميگيرند.
شناخت عام و خاص، مطلق و مقيد و ناسخ و منسوخ روايات و گزارهاي ديني اهميت ويژهاي دارد؛ تا آنجا كه فقها و علماي بزرگ سالها از عمر خود را صرف شناسايي اين امور كردهاند و با تلاشهاي طاقتفرساي خود كوشيدهاند تا ميراث گرانقدر معارف و فقه اهلبيت عليهمالسلام را در اختيار ما بگذارند. درباره عظمت تلاش آنان و جديتشان در فراگيري آن معارف ناب، داستانهاي عجيبي نقل شده است. از جمله درباره صاحب جواهر، كه يكي از اركان فقه و فقاهت است و همه فقيهان عصر بر سر خوان نعمت او نشستهاند و از ذخيره بزرگ و جاودانه علمي او بهرهها بردهاند، در جايي از كتاب سترگ خويش نوشته است: امشب فرزند من جوانمرگ شد و از دنيا رفت. قرار شده جنازه ايشان تا صبح در منزل بماند و فردا مراسم تغسيل، تكفين و تشييع و خاكسپاري انجام گيرد. خواستم خدمت بزرگي در حق او انجام دهم و بزرگترين ثواب و هديه را نثار روحش سازم. با خود انديشيدم و به اين نتيجه رسيدم كه بزرگترين و باارزشترين كار، نگارش كتاب جواهر است. از اينرو، از شب تا صبح بر بالين جنازه او به نگارش مباحثي از جواهر پرداختم و ثواب آن را به روحش هديه كردم.
بنابراين، شايسته است كه مردم معارف و احكام دين را از علماي راستين، كه با خلوص و وسواس و احتياط بسيار و به دور از هوي و هوس و منافع شخصي معارف و احكام دين را استخراج كردهاند، بياموزند و سراغ كساني نروند كه از تقواي الهي بهرهاي ندارند و اسير وسوسههاي شيطاناند و به ظاهر خود را عالم ناميدهاند.
پيراستن خداوند از ظلم در بستر آزمون بندگان
«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَكُمْ مِنْ أَنْ يَجُورَ عَلَيْكُمْ وَ لَمْ يُعِذْكُمْ مِنْ أَنْ يَبْتَلِيَكُمْ وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ»«إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ وَإِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ.»(مؤمنون: 30) حضرت در سخن خويش ساحت الهي را از ظلم به بندگان بَري ميدانند. نفي ظلم از خدا بِدانروست كه علت ظلم در خداوند وجود ندارد؛ زيرا ظلم يا از احتياج برميخيزد، در حالي كه خداوند متعال غني مطلق است و نيازي ندارد تا براي آن مرتكب ظلم شود. يا ظلم براي به دست آوردن سود و منفعت است، و خداوند منزّه از آن است كه در پي سودي باشد و در راه تأمين آن بر بندگان ظلمي روا دارد، همچنين ظلم ميتواند از جهل برخيزد. بديهي است كه خداوند عالم مطلق است و بر همه حقايق احاطه دارد. گاهي نيز ظلم ناشي از خودخواهي است، و همه كمالات در خداوند جمع است و احساس حقارت در او نيست تا با خودخواهي درصدد جبران آن برآيد. بدينترتيب، ساحت خداوند از هر عيب و نقصي منزّه است. از اينرو، مرتكب ظلم نميشود. آيات قرآن نيز بر عدل الهي و نفي ظلم از ساحت ربوبي گواهي ميدهند. براي نمونه، خداوند ميفرمايد:
«وَأَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ» (آلعمران: 182)؛ و خدا به بندگان ستمگر نيست.
«إِنَّ اللّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئا وَلَـكِنَّ النَّاسَ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»(يونس: 44)؛ به راستي خدا بر مردم هيچ ستم نميكند، بلكهمردمبرخودستم ميكنند.
خداوند به بندگان خود ظلم و ستم نميكند، اما وعده نداده كه آنان را نيازمايد. آزمايش، سنت قطعي و ثابت خداوند است كه در زمينه ارتكاب افعال اختياري و گزينش راه و روش براي انسانها مقدر فرموده و آنان را با آنچه در اختيارشان قرار داده است، ميآزمايد. ابزارهاي آزمايش، هم چيزهايي است كه مطلوب و خوشايند انسانهاست و هم چيزهايي كه آدميان نميپسندند و خوش نميدارند. به ديگر سخن، براي تحقق آزمايش الهي، همواره بايد خوشيها، لذات، ناخوشيها و آلامي باشند تا وسيله آزمايش آدمي گردند. انسانها موظفند از بعضي خوشيها چشم بپوشند و بر پارهاي ناخوشيها صبر و شكيبايي ورزند و بدينترتيب آزموده ميشوند. پس خوشيها و لذات، و نيز ناخوشيها و آلام در زندگي دنيوي يك اصلاند كه در متن تدبير الهي لحاظ شدهاند.
از جمله نعمتهاي بزرگي كه خداوند به ما عنايت فرموده و ما را بدانها ميآزمايد، نعمت هدايت و نعمت اسلام است. اگر ما در استفاده از اين نعمت بزرگ كوتاهي كنيم، خود موجب محروم گشتن از آن شدهايم؛ چون خداوند هيچ نعمتي را از بندگانش نميستاند، مگر آنكه آنان ناسپاسي كنند و زمينه حرمان از آن نعمت را در خود فراهم آورند:
«ذَلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرا نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ»(انفال: 53)؛ اين [كيفر فرعونيان و كافران پيش از آنان] از آنروست كه خدا هرگز بر آن نبوده است كه نعمتي را كه بر مردمي ارزاني داشته دگرگون كند تا آنكه آنان آنچه در خودشان است دگرگون سازند (حال خود را به كفر و ناسپاسي و ستمگري بگردانند) و خدا شنوا و داناست.
در برابر اگر كسي به درستي از نعمتهاي خداوند بهره بُرد و خداوند را به خاطر نعمتهايش سپاس گفت و ادب بندگي به جاي آورد، خداوند نعمتهاي بيشتري ارزانياش ميكند:«وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»(ابراهيم: 7)؛ و هنگامي كه پروردگارتان به شما آگاهي داد كه اگر سپاسگزاريد همانا شما را [نعمت] بيفزايم و اگر ناسپاسي كنيد هر آينه عذاب من سخت است.
پينوشتها
-
پى نوشت ها
1ـ نهجالبلاغه، خ 102.