مبادي و مباني انديشه سياسي امام خميني قدس سره
مبادي و مباني انديشه سياسي امام خميني قدسسره
غلامحسن مقيمي 1
چكيده
از آنرو كه نظرات و افكار سياسي امام خميني قدسسره توسط خودشان مدوّن نشده است و ايشان به تناسب وقايع و حوادث سياسي ـ اجتماعي ديدگاه خود را بيان مينمودهاند، استخراج و تبيين شالودههاي فكري و مباني نظري ايشان در عرصه سياست، از جمله سؤالات و مباحث مهم انديشه سياسي امام است. علاوه بر آنكه در اينباره تاكنون تلاشهاي علمي ناچيزي صورت گرفته است.
براي مطالعه انديشه سياسي حضرت امام از منظر مباني نظري، تاكنون رهيافتهاي متفاوتي ارائه شده است. اما با يك جمعبندي و نگاه كلي ميتوان گفت كه رهيافتها به تنهايي نمايانگر ابعاد مختلف انديشه سياسي امام نيستند و هر كدام از آنها، وجهي از وجوه انديشه سياسي ايشان را معناكاوي ميكند.
بدين لحاظ، براي كشف زواياي مختلف آراء سياسي امام قدسسره، به ناچار بايد تركيبي از روشها و رهيافتهاي معرفتشناختي، هستيشناختي، جامعهشناختي، انسانشناختي، كلامي، فلسفي، فقهي و عرفاني را اتخاذ كرد.
اين نوشتار با روش اسنادي و بر اساس مباني مزبور، انديشه سياسي امام خميني قدسسره را واكاوي مينمايد و به اين نتيجه مهم ميرسد كه تحليل انديشه سياسي امام بدون الگوي تركيبي مباني مزبور، ناقص و فاقد اعتبار علمي است.
كليدواژهها: امام خميني، انديشه سياسي، مباني نظري، مباني رفتاري.
مقدّمه
بيترديد، آراء و انديشههاي سياسي هر انديشمندي مبتني بر پيشفرضهاي نظري است. از اين پيشفرضها، كه همانند نخ تسبيح اجزاي گوناگون آراء سياسي را انسجام ميدهد، به «مباني، استراتژي، مقوم و يا اصول موضوعه نظري» نام برده ميشود.
براي مطالعه انديشه سياسي از منظر مباني نظري، تاكنون رهيافتهاي متفاوتي ارائه شده است؛ از جمله: 1. معرفتشناختي، هستيشناختي، جامعهشناختي، انسانشناختي، فرجامشناختي؛ 2. فلسفي و علمي؛ 3. عقلاني و عرفاني؛ 4. كلامي، فقهي و... . اما با يك جمعبندي و نگاه كلي نسبت به رويكردهاي مزبور ميتوان گفت: اين رهيافتها به تنهايي نمايانگر ابعاد گوناگون انديشه سياسي حضرت امام نيستند و هر كدام از آنها، وجهي از وجوه انديشه سياسي ايشان را معناكاوي ميكند.
بدينترتيب، براي تحليل زواياي گوناگون آراء سياسي امام و پاسخ به شبهات، ابهامات و متناقضنما بودن اجزا و عناصر مختلف انديشه سياسي ايشان، اين سؤال اصلي مطرح است كه چه راهكار مبنايي وجود دارد؟ اين تحقيق با تحليل مبنايي و اصول بنيادين انديشه سياسي حضرت امام، به اين پاسخ ميرسد كه جمود در يك يا چند مبنا و جزءنگري در آراء سياسي امام، موجب درك ناقص و برداشت ناصحيح از انديشه سياسي امام خميني قدسسرهميشود.
نكته مهم ديگر در فهم مباني و شالوده آراء سياسي حضرت امام در تفكيك مباني نظري و
رفتاري ايشان نهفته است. اين تفكيك كمك ميكند تا از برخي زيربناهاي كنشي و رفتاري امام خميني قدسسرهاز قبيل تكليفگرايي، ضرورت حفظ نظام، ضرورت حفظ وحدت و... غفلت نشود.
مباني نظري انديشه سياسي امام خميني قدسسره
1. مباني معرفتشناختي و هستيشناختي
مبادي و مباني معرفتشناختي و هستيشناختي امام راحل در شريعت اسلام، اجتهاد لازم، عقل نظري و حكمت عملي نهفته است.
1ـ1. مبناي معرفتشناسي
نقطه آغاز بنيادهاي انديشه سياسي امام، معرفتشناسي و شناختشناسي ايشان است. طرز تلقّي وي به مسئله شناخت، معرفت، كشف حقيقت، ابزار و ملاك درك حق و باطل، روشهاي وصول به حقيقت و رفع حجابها و موانع درك حق، از جمله مهمترين مباحث اين باب هستند.
اولين نكته در مباني معرفتي امام اين است كه ايشان همانند ديگر انديشمندان مسلمان معتقد است چيزي در خارج از ذهن انسان وجود داشته و قابل شناخت است و چنين شناختي بينالاذهاني و قابل انتقال نيز است.
نكته دوم اينكه ايشان همانند همه حكيمان مسلمان، منابع و راههاي معرفت و شناخت را متعدد و تركيبي از وحي، عقل، قلب، حس و تجربه ميداند و معتقد است جمود در يكي از آنها موجب عدم وصول به معرفت و شناخت حقيقي است. به بيان ديگر، ابزار شناخت و معرفت سياسي وي، تركيبي است؛ فلسفي، عرفاني، فقهي، كلامي، اصولي و تاريخي. بدينترتيب، بين منابع شناخت و ابزار شناخت كاملاً تناسب و هماهنگي وجود دارد.
سومين نكته به جايگاه و ارزش منابع شناخت معطوف است. از منظر ايشان، هر كدام از منابع و ابزارهاي شناخت بخشي از معرفت حقيقي و كامل را نشان ميدهند و غفلت از هر كدام موجب شناخت ناقص است. از منظر امام قدسسره، «ايمان فقط اين نيست كه... خدايي است... بايد با مجاهدات به قلبش برساند.» 2 ايشان در زمينه شناخت اشيا نيز ميگويد: كلياتش را فلاسفه ميگويند، بعضي مراتبش را هم اهل عرفان بيان ميكنند. 3 بنابراين، از منظر امام راحل، معرفت چندلايهاي و چندبعدي است.
علاوه بر چندوجهي بودن شناخت، مرحلهاي و مدرج بودن منابع شناخت نيز در انديشه سياسي امام نقش حساسي را ايفا ميكند. از منظر امام، مبدأ حركت معرفت از حس و تجربه است كه در مرحله بالاتر توسط عقل و برهان تكميل ميشود و در سير صعودي خود به يقين شهودي ميرسد و در نهايت، تمامي مراحل پيشين بايد به محك وحي سنجش شود. زبان فلاسفه، زبان عرفا و فقها در صورتي كه با زبان وحي تطبيق داشته باشد حجت است. 4 از اينرو، مشروعيت همه چيز به وحي معطوف است.
چهارمين نكته، ارتباط معرفت و تهذيب نفس است. از منظر ايشان، اگر معرفت با تزكيه پيوند نخورد معرفت حقيقي حاصل نميشود؛ زيرا همه معارف، حتي علم توحيد كه بالاترين علم است، اگر همراه تهذيب نباشد، طريقت براي حقيقت نميگردد. 5 بنابراين، همانگونه كه پيامبر دروني (عقل، قلب و حس) بدون پيامبر بيروني (وحي و نبوت) مصيب و كاشف حقيقت نيست، معرفت دروني و بيروني نيز اگر با تزكيه نفس قرين نگردد، حجاب حقيقتاند. «علوم شرعيه، علوم عقليه و ...، اينها وسيلهاند براي رسيدن به مقصد و هر كدام كه ما را بازدارند از آن مقصد، ديگر علم نيست؛ اين حجاب است، ظلمت است، حجاب ظلماني است.» 6
بنابراين، شناخت و معرفتشناسي كه زيربناي تمامي مباني نظري انديشه سياسي محسوب ميگردد، هم ممكن است، هم متعدد، و مرحلهاي و هم نيازمند معياري در ماوراي زندگي انساني و سياسي، كه از آن به علوم نقلي تعبير ميشود. البته روشن است كه تمامي دانشها و معارف (حتي ديني) صرفا ماهيت طريقيت براي وصول به حقتعالي دارند، وگرنه تمامي دانشها خود ظلمت و حجاب هستند؛ چراكه از منظر امام، مقصدْ توحيد واقعي است نه توحيد علمي؛ يعني معرفت، اگرچه از تجربه حسي شروع ميشود، ولي بايد نهايتا به تجربه دروني و معنوي ختم شود. ثمر عملي اين ديدگاه كه معرفت نظري را با معرفت عملي گره ميزند در شرايط حاكمان و مديران حكومتي بروز و ظهور مييابد كه عملاً بين «چگونه حكومت كردن» با «چه كسي بايد حكومت كند» پيوند منطقي معناداري ايجاد ميكند.
2ـ1. مبناي هستيشناسي
در جهانبيني الهي، هستيشناسي در كنار جامعهشناسي و انسانشناسي مهمترين و زيربناييترين اصل به شمار ميرود. 7 مهمترين مسائل و موضوعات آن عبارتند از: ماهيت هستي و جهان، علت محدثه و مبقيه هستي، سرانجام هستي، هدف از آفرينش جهان، و سنتها و اصول حاكم بر هستي. جهانبيني و هستيشناسي امام مبتني بر حكمت متعاليه صدرايي و اصالت وجود است. اين جهانبيني كه در برابر جهانبيني ماترياليستي معاصر (اعم از ليبراليسم يا كمونيسم) قرار دارد، هستي را داراي هدف، مبدأ، معاد، نظام اكمل و جلوه ظهور حقتعالي ميداند. از اينرو، امام در پيامي كه به گورباچوف فرستاد، مشكل و علت فروپاشي نظام كمونيستي را نه مالكيت دانست و نه آزادي، 8 بلكه مشكل را مبارزه بيهوده با خدا و گرايش به جهانبيني مادي قلمداد كرد:
ماديون معيار شناخت در جهانبيني خويش را حس دانسته... هستي را همتاي ماده دانسته و چيزي را كه ماده ندارد، موجود نميدانند. قهرا جهان غيب مانند وجود خداوند تعالي، وحي، نبوت و قيامت را يكسره افسانه ميدانند. در حالي كه معيار شناخت در جهانبيني الهي اعم از حس و عقل ميباشد و چيزي كه معقول باشد، داخل در قلمرو علم ميباشد، گرچه محسوس نباشد. لذا هستي اعم از غيب و شهادت است.9
توحيد در انديشه سياسي امام بر مبناي وحدت در كثرت و كثرت در وحدت استوار است. خداباوري در زندگي سياسي به معناي حركت در مسير سنّت، قوانين و نظام اكمل و عادلانه هستي است؛ باور به هماهنگي ماده و معنا، اخلاق و سياست، تكوين و تشريع، دنيا و آخرت، حاكميت الهي و مردمي، و حركت تكاملي و سير الهي داشتن انسان. انديشه سياسي «در تمام جهان هستي و دار تحقق، فاعل مستقل بجز خداي تعالي نيست... ديگر موجودات... ربط محضاند... صفات، آثار و افعالشان نيز مستقل نيست.» 10 از اينرو، حاكميت مطلق از آن خداست.
در انديشه سياسي توحيدمدار امام، نظام هستي احسن، عدالتمحور و هدفمند ميباشد و عبث آفريده نشده است. بر همين اساس، هدف از تأسيس حكومت اسلامي اقامه عدل و برقراري نظام عادلانه است. 11
هستيشناسي امام خميني قدسسره، سلسله مراتبي است. اين مراتب عبارتند از: عالم ملك، عالم ملكوت و عالم لاهوت. از اينرو، ايشان ميفرمايد:
عالم ملك، دنياست و عالم ملكوت عالم غيب است ... كه انسان به سمت آن (آخرت، بهشت و جهنم) در حركت است... عالم ناسوت، عالم كثرت و عالم لاهوت، عالم وحدت است.12
عالم ملك و دنيا كه عالم محسوس است، مرتبه نازله هستي است و عالم ملكوت كه عالم غيب و ماوراء طبيعت است عالمي است كه ملكات صالحه و فاسده در آن ظاهر ميشود13 و عالم لاهوت كه عالم الوهيت و وحدت است، مرتبه عالي و فنا در الوهيت است.14 بدينترتيب، از منظر امام، چون پارادايم توحيد بر تمامي روابط هستي حاكم است، بايد اين پارادايم بر تمامي روابط اجتماعي، سياسي، اقتصادي و انساني نيز حاكم باشد.
انقلاب اسلامي بر مبناي اصل توحيد استوار است و لذا محتواي اين اصل در همه شئون انقلاب سايه افكنده است. در اسلام، تنها معبود انسان و بلكه كل جهان، خداست كه همه انسانها بايد براي او يعني براي رضاي او عمل كنند... همه روابط بين انسانها، چه اقتصادي و يا غيراقتصادي...15
از اين اصل اعتقادي] توحيد] اصل آزادي بشر را ميآموزيم كه هيچ فردي حق ندارد انساني و يا جامعه و ملتي را از آزادي محروم كند... از اين اصل [توحيد] ما نيز معتقديم كه قانونگذاري براي بشر، تنها در اختيار خداي تعالي است... از همين اصل اعتقادي ما الهام ميگيريم كه همه انسانها در پيشگاه خداوند يكسانند... برابر [هستند].16
بنابراين، قرائت امام از هستي به گونهاي است كه نه تنها توحيد هويتبخش رفتار و كنش سياسي است، بلكه در بسياري موارد همراه با امداد غيبي خداوند است:
من احساس ميكنم كه بسياري از مسائل بود كه بدون اينكه ما بفهميم انجام ميگرفت. اين جور نبود كه ما نقشهاي كشيده باشيم براي اين كار، و اين نبود جز اينكه خدا هدايت ميكرد.17
ما ندانيم كه دلبسته اوييم همه مست و سرگشته آن روي نكوييم همه
هرچه بوييم زگلزار گلستان وي است عطر يار است كه بوييده و بوييم همه
جز رخ يار جمالي و جميلي نبود در غم اوست كه در گفت و مگوييم همه18
اين اشعار به خوبي نشاندهنده هستيشناسي عرفاني امام و اصل وحدت در عين كثرت است. از اينرو، هستيشناسي امام داراي تقدس است؛ چون همه عالم وابسته به او و مست عطاي لحظه لحظه اويند.
2. مباني انسانشناسي و جامعهشناسي
1ـ2. مبناي انسانشناسي
انسانشناسي كه دومين ركن جهانبيني محسوب ميشود، سومين مبناي نظري انديشه سياسي امام خميني قدسسره تلقّي ميگردد. مسائل و مباحث مهم انسانشناسي كه تأثير جدّي در انديشه سياسي دارند عبارتند از: آيا انسان آزاد است يا تحت جبر ساختارهاي تاريخي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي است؟ آيا سرشت انسان نيك است يا موجودي گرگصفت است؟ آيا انسان كمالجو و سعادتطلب است؟ آيا انسان موجودي مدنيالطبع است؟ پاسخ به پرسشهاي مزبور و ديگر سؤالات انسانشناسي، به طور نظري سمت و سوي انديشه سياسي را در زندگي سياسي اجتماعي امام خميني تبيين ميكند؛ چراكه در انديشه سياسي نظاممند و منسجم، تمامي عناصر انسانشناسي، هستيشناسي، جامعهشناسي، اخلاق، سياست، حكومت و... با هم ارتباط منطقي و ارگانيك دارند.
از ديدگاه امام، انسان داراي قوّه شناخت، عقل و در مرحله بعد داراي قدرت اراده و اختيار در جهت سعادت يا شقاوت است. از اينرو، انسان مسئول موفقيتها، شكستها و تمامي كنشهاي سياسي اجتماعي خود است. 19
از منظر امام خميني، انسان «مثل حيوان نيست كه يك حد حيواني داشته باشد و تمام بشود؛ انسان يك حد مافوق حيواني» 20 دارد. انسان موجودي است كه دو سر طيف «شدن» را دارد و در مسير شدن محدوديت ندارد. «در طرف كمال به آنجا ميرسد كه يداللّه ميشود، عيناللّه ميشود... غير محدود است و در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غيرمحدود است.» 21 بنابراين، انسان داراي دو بعد حيواني و روحاني است و در هر دو مسير هدايت و شقاوت، تربيتپذير است و تمام عوالم غيب و شهود به صورت بالقوه در وجودش نهفته است. «انسان مجموعه همه عالم است»؛ 22 «عصاره هستي» 23 است.
از اينرو، برخلاف انسانشناسي سياسي غرب، كه انسان را تكساحتي ميداند، 24 او را بدسرشت (مثل هابز) و يا نيكسرشت 25 (مثل لاك و روسو) تقسير نموده و بر همين اساس، به مهندسي سياسي و اجتماعي حكومت پرداخته است، از منظر امام خميني، انسان بالطبع گرايش به طبيعت و زندگي حيواني دارد، ولي بالذات و بالفطره گرايش به توحيد و زندگي معنوي دارد. 26
تلقّي دوساحتي امام از انسان، موجب شده است تا ماهيت و شكل حكومت ايشان دوساحتي گردد، به گونهاي كه انسان در زندگي سياسي، در سرنوشت خود، هم آزاد و داراي حق اختيار است و هم مكلف به احكام الهي براي پيمودن كمالات معنوي. 27 و البته اين كمالطلبي هم فطري و هم بيحصر است:
خداي تبارك و تعالي... فطرت همه را چه سعيد و چه شقي، چه خوب و چه بد، بر فطرت اللّه قرار داد و در سرشت همه انسانهاعشقبهكمالمطلقرا سرشت28
... و بشر انحصارطلب است، كمال مطلق را ميخواهد29
كمال مطلق را تا ناقص است براي خودش ميخواهد.30
از ديدگاه امام خميني، انسان در مسير شدن، هيچگاه مجبور ساختارهاي جغرافيايي، اقتصادي و سياسي نيست، اگرچه تحت تأثير است؛ چون «انسان در اجتماعات... تحت تأثير واقع ميشود»، 31 انسان «لامحاله تحت تأثير موجودات اين عالم قرار ميگيرد، لكن همه اينها او را در هيچ كاري از كارهاي اختيارياش مجبور و مضطر نميكند.» 32
متقابلاً امام در رابطه با تأثير فرد بر جامعه بر اين باور است كه «عمل يك شخص در يك جامعه اثر دارد... وقتي شما يك زشتي... [و يا]... يك عمل صالحي انجام داديد ديگران هم وقتي كه ميبينند در آنها تأثير ميكند.» 33 بنابراين، امام خميني نه به جامعه اصالت ميدهد كه لازمه منطقي آن حكومت اقتداري و استبدادي است و نه به فرد اصالت ميدهد تا منجر به حكومت تبرهني و آزادي سكولاريسمي شود، بلكه ديدگاه انسانشناسي ايشان به گونهاي است كه منجر به آزادي سياسي مقيد به كنش اسلامي ميگردد. 34
2ـ2. مبناي جامعهشناسي
پس از معرفتشناسي، هستيشناسي و انسانشناسي، زيربناييترين عنصر نظري انديشه سياسي امام خميني، جامعهشناسي و نوع نگرش وي به جامعه است. رابطه هستيشناسي با جامعه، هدف جامعه، نسبت مصالح فرد و جامعه، و قوانين حاكم بر جامعه از جمله مهمترين موضوعات و مسائل مربوط به جامعهشناسي سياسي هستند.
امام خميني بر خلاف نحلههاي ماركسيستي و سوسياليستي كه انسان را اسير جبر تاريخ و جامعه ميدانند و نيز برخلاف مكاتب ليبرالي كه غرايز طبيعي انسان را محور و بشر را اسير خواست نفساني ميپندارند، جامعه را در طول نظام هستي توحيدي تفسير نموده و تمام مفاهيم، نقشها و ساختارهاي جامعهشناسي سياسي را با گزارههاي ديني بازتوليد ميكند. ايشان معتقد است كه «مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهاي حاكم در جامعه بوده و خود داراي سيستم و نظام خاص اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي» 35 است. امام با توجه به جهانبيني الهي خودش معيار و قوانين حاكم بر روابط جامعه را دستورالعملهاي انبياي الهي ميداند:
ما معتقديم كه قانونگذاري براي بشر، تنها در اختيار خداي تعالي است، همچنانكه قوانين هستي و خلقت را نيز خداوند مقرّر فرموده است و سعادت و كمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانين الهي است كه توسط انبيا به بشر ابلاغ شده است.36
بنابراين، جامعهشناسي امام خميني در يك نظام منسجم جامع و در طول هستيشناسي قابل تفسير است. از آنرو كه در هستيشناسي امام، انبيا و معصومان عليهمالسلام فرستادگان خداوند براي هدايت فرد و جامعه هستند، تدبير سياسي جامعه نيز در انحصار آنان است؛ چون:
سياست اين است كه جامعه را هدايت كند، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و اين مختص به انبياست. ديگران اين سياست را نميتوانند اداره كنند.37
امام خميني جامعه را همانند انسان دوبُعدي ميداند: يكي، بعد مادي، ساختاري، نهادي و شكلي است كه بيانكننده پيكره جسماني و مكانيكي آن است و دومي، بعد روحاني، معنوي، عاطفي و ايماني است كه بيانكننده جنبه ارگانيكي جامعه ميباشد و البته آنچه جامعه را هويت و معنا ميبخشد بُعد دوم وجودي جامعه است كه مبتني بر فرد است:
در دنياي امروز، كه گفته ميشود دنياي صنعت است، رهبران فكري ميخواهند جامعه بشري را نظير يك كارخانه بزرگ صنعتي اداره كنند، در حالي كه جامعه از انسانها تشكيل شده است كه داراي بُعد معنوي و روح عرفاني است و اسلام در كنار مقرّرات اجتماعي، اقتصادي و غيره به تربيت انسان بر اساس ايمان به خدا تكيه ميكند و در هدايت جامعه از اين بُعد بيشتر براي هدايت انسان به طرف تعالي و سعادت عمل ميكند.38
بدينسان، انديشه سياسي امام سيستمي و منظومهاي است كه ميان عقل نهادي و عقل ايماني ارتباط منطقي و اندامواري ايجاد كرده و تعادل و تعامل منطقي آن دو را در گزارههاي اسلامي جستوجو ميكند.
مذهب اسلام همزمان با اينكه انسان ميگويد كه خدا را عبادت كن و چگونه عبادت كن، به او ميگويد: چگونه زندگي كن و روابط خود را با ساير انسانها بايد چگونه تنظيم كني.39
امام خميني بر اساس ديدگاه منظومهاي خود، جامعه را همانند انساني توصيف ميكند كه داراي عناصر و اعضاي جسمي و روحي متعدد ميباشد كه بايد با تربيت الهي، بين اجزا و عناصر آن تعادل ايجاد شود. همانگونه كه غايت انسانشناسي امام، انسان كامل است، غايت جامعهشناسي وي جامعه فاضله و كامله توحيدي است.
امام جامعه توحيدي را به تصوير كشيد كه تداعيكننده بعد اجتماعي يا به عبارتي، بازتوليد جامعهشناسي اصل فلسفي، وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت بوده است. در واقع، امام اين نظريه را در پاسخ به نظريه جامعه بيطبقه توحيدي جريانهاي التقاطي، مطرح و بازتعريف نموده است. 40 بنابراين، مفاهيم كليدي جامعه توحيدي از منظر امام، اصل وحدت در عين كثرت، تقسيم كار بين اجزا و عناصر، سلسله مراتبي و ارگانيك بودن عناصر آن، مقصد و غايت الهي داشتن و... ميباشند كه تحت كلمه توحيد به توحيد كلمه ميرسند.
جامعه توحيدي ... عبارت از جامعهاي است كه با حفظ همه مراتب، يك نظر داشته باشند، كانه يك موجودند... همه با حفظ مراتبشان يك مقصد داشته باشند و آن يك مقصد الهي؛ كانه همانطوري كه يك جامعه توحيدي در خون بدن انسان است. انسان به منزله جامعه توحيدي است؛ چشم، گوش، دست، اينها؛ اما هم فرمانفرما دارد، هم فرمانبردار. مغز فرمان ميدهد، دست فرمان ميبرد، اما همه يك راه دارند، همه براي اين است كه اين كشور فردي (انسان) را اداره كنند.41
در جامعه اسلامي كه مشترك مابين همه است، در كلمه توحيد كه مشترك بين همه است، در مصالح اسلامي كه مشترك بين همه است با هم توحيد كلمه كنند.42
مفهوم وحدت در جامعهشناسي امام داراي دو بعد داخلي و خارجي است. در بعد داخلي بيشتر در قالب «امت» در برابر مفهوم مليت و قوميت مطرح است و در بعد خارجي و جهان اسلام در قالب مفهوم «امت اسلام»، «كنفدراسيون دول اسلامي»، «اخوت اسلامي» و... بيان شده است.
اسلام آمده است تا... يك امت بزرگ به نام امت اسلام در دنيا برقرار كند تا كساني كه ميخواهند سلطه بر اين دولتهاي اسلامي و مراكز اسلام پيدا كنند نتوانند... نقشه قدرتهاي بزرگ... اين است كه اين قشرهاي مسلم را كه خداي تبارك و تعالي بين آنها اخوت ايجاد كرده است... به اسم ملت ترك، ملت كرد، ملت عرب، ملت فارس از هم جدا كنند بلكه با هم دشمن كنند.43
امام خميني ضمن قبول ناسيوناليسم و مليت به عنوان يك واقعيت اجتماعي، آنها را به عنوان كثراتي ميبيند كه بايد در ذيل مفهوم توحيد به وحدت برسند. «اسلام در عين حالي كه وطن را آنجايي كه زادگاه است احترام ميگذارد، لكن مقابل اسلام قرار نميدهد. اساسْ اسلام است.» 44
امام خميني بدون آنكه به مباحث خاص فلسفي، جامعهشناختي و معرفتشناسي، اصالت فرد، اصالت جامعه، اصالت فرد و جامعه، يا مباحثي همانند تقدم وجودي، تقدم ارزشي و يا تقدم معرفتشناسي وارد شود، در مورد تقدم مصالح جامعه بر مصالح فرد و يا بعكس، مصالح جامعه را با تكيه بر سيره اجتماعي پيامبران از نظر ارزشي مقدم بر مصالح فرد ميشمرد 45 و غايت جامعه توحيدي خود را «اصلاح» و «عدالت» ترسيم ميكند.
تمام انبيا از صدر بشر و بشريت... براي اين بوده است كه جامعه را اصلاح كنند. فرد را فداي جامعه ميكردند ما فردي بالاتر از خود انبيا نداريم، ما فردي بالاتر از ائمّه عليهمالسلامنداريم. اين افراد خودشان را فدا ميكردند براي جامعه... سيدالشهدا روي همين ميزان آمد و رفت خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا كرد كه فرد بايد فداي جامعه بشود، جامعه بايد اصلاح بشود، ليقوم الناس بالقسط. بايد عدالت در بين مردم و در بين جامعه تحقق پيدا كند.46
ائمه و فقهاي عادل موظفند در... برقراري نظام عادلانه اسلام47 وقتي يك حكومت عدل الهي شد و عدالت را جاري كرد ... يك محيط آرام پيدا ميشود، در اين محيط آرام همه چيز پيدا ميشود.48
از جمله مباحث مهم در جامعهشناسي سياسي امام خميني، موضوع تحولات اجتماعي و تغييرات انقلابي در ساختارهاست. در اين رابطه، هدف اصلي و عنصرمحوري انديشه سياسي امام خميني انديشه اصلاحي بر مبناي تحولات روانشناختي و جامعهشناختي براي نيل به جامعه توحيدي است، كما اينكه امام در سالهاي اول مبارزات سياسي خود در پي اصلاح رژيم پادشاهي از طريق نصيحت و پند و اندرز بود.
از منظر امام، اگر گروه نخبگان جامعه اقدام به اصلاح حاكمان كنند مردم وارد صحنه مبارزه خواهند شد كه در پي آن بسيج و قيام مردم، آغاز و شروع انقلاب اجتماعي است.
در بحث انقلاب اجتماعي، سه سطح بحث وجود دارد: 1. علت و چرايي انقلاب؛ 2. ابزارها و نيروهاي انقلاب؛ 3. آثار و پيامد انقلاب. امام در سطح علل و زمينههاي انقلاب اسلامي ايران معتقد بود كه علت بروز نهضت و قيام، سياستهاي غلط فرهنگي، اجتماعي و سياسي شاه بوده است كه موجب بحران مشروعيت خودش شد. سياست اسلامزدايي شاه، 49 ظلم و ستم و اتكا به زور و سركوب مخالفان، 50 عدم مشاركت مردم در حاكميت، 51 آگاهي سياسي مردم از حقوق اسلامي خود، 52 وابستگي رژيم به بيگانگان و استعمار خارجي، 53 فساد مالي، اخلاقي و اداري رژيم، 54 تحول روحي و معنوي مردم، 55 امدادهاي الهي 56 و... مجموعا شرايطي را فراهم نمود كه موجب وحدت مردم در تحت تعاليم اسلامي و رهبري واحد مذهبي گرديد و در نهايت، قدرت اجتماعي تحولگرا، انقلاب را در صحنه سياست ايجاد نمود كه منجر به بزرگترين انقلاب فرهنگي و مذهبي قرن شد. اين انقلاب كه مبتني بر سه اصل توحيد كلمه، كلمه توحيد و رهبري توحيدي بوده است، در نهايت با «تأييدات و امدادهاي غيبي» 57 قرين شد و به پيروزي رسيد. از منظر امام خميني، آنچه كه موجب به وجود آمدن شرايط قيام و انقلاب اجتماعي و سياسي ميگردد، وجود شكاف و عدم تطابق آرمانهاي حكومت با خواست و ايدئولوژي مردم است. 58 بنابراين، عدم تعامل منطقي و رضايتآميز بين قدرت سياسي و قدرت اجتماعي موجب بحران مشروعيت و نارضايتي از وضع موجود ميگردد كه اگر اين شرايط با وحدت رهبري، ايدئولوژيكي و مردمي قرين شود بروز انقلاب اجتماعي اجتنابناپذير است.
3. مبناي كلامي ـ فلسفي
نكته اول: اگرچه نقطه عزيمت و شكلگيري انديشه سياسي امام داراي خاستگاه فقهي است، اما در سالهاي بعد مباحث فقهي سياست اسلامي را در حوزه كلام قرار ميدهد و از مباحث كلامي براي نظريهپردازي نظام سياسي بهره ميگيرد. نمود بارز اين مباحث، مفهوم كليدي انديشه سياسي وي يعني مسئله «ولايت فقيه» است. امام بر خلاف روش فقهاي پيشين، اين بحث را از حوزه فقهي به قلمرو كلامي ميكشاند و از موضع استدلال عقلي از نظريه سياسي فقهي خود دفاع ميكند:
ما كه به ولايت معتقديم ... بايد به ضرورت تشكيل حكومت معتقد باشيم ... و به ضرورت شرع و عقل آنچه در دوره حيات رسول اكرم صلياللهعليهوآله و زمان اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب عليهالسلام لازم بوده، يعني حكومت و دستگاه اجرا و اداره پس از ايشان، در زمان ما لازم است. 59
البته بايد اذعان نمود كه هرگونه تلاش در تفكيك مباني فقهي، كلامي، فلسفي، اصولي و عرفاني امام به دليل جامعيت انديشه سياسي ايشان، در نهايتِ دشواري است. اما به خاطر ضرورت تبيين كلاسيك انديشه، سعي خواهيم نمود تا با تفكيك حوزهها، مباني انديشه سياسي ايشان را مقولهبندي و روشمند ارائه نماييم.
نكته دوم: مقصود ما از مباني كلامي، اصول و مباني ديني ميباشند كه شالوده مباحث و آراء سياسي امام را تشكيل ميدهند. بر اين اساس، مهمترين مسائل آن توحيد، نبوت، امامت، عدالت و معاد ميباشند.
نكته سوم: از منظر امام، مبناييترين مبناي كلامي، اصل توحيد است و از اينرو، پايه و اساس انديشه سياسي محسوب ميشود:
ريشه و اصل همه عقايد ... اصل توحيد است... اين اصل به ما ميآموزد كه انسان ... از هيچ انساني نبايد اطاعت كند، مگر اينكه اطاعت او اطاعت خدا باشد... ما از اين اصل اعتقادي، اصل آزادي بشر را ميآموزيم.. قانونگذاري براي پيشرفتها كه در اختيار خداي تعالي است... نيز از همين اصل اعتقادي توحيد ما الهام ميگيريم... اصل برابري انسانها و... .60
همانگونه كه از جملات فوق استنباط ميگردد، نقطه آغاز و نيز پايان سياست و حاكميت ديني از آنِ خداوند است؛ چراكه خالقيت، ربوبيت، هدايت و ولايت در انحصار اوست و از اينرو، حكومت و حاكميت مطلق از آنِ اوست و هم اوست كه اين حاكميت را در مرحله بعد با شرايطي به «انبيا، اوليا و علماي آگاه» 61 تفويض نموده است.
حكومت و ولايت، به حكم عقل، اختصاص به خداوند دارد.62 تأسيس حكومت و متابعت و پيروي از آن، از كسي روا و بجاست كه مالك همه چيز مردم باشد... خداي عالم است كه مالك موجودات و خالق ارض و سماوات است... اگر خدا به كسي حكومت داد... بر بشر لازم است از آن حكومت اطاعت كنند.63
نكته چهارم: چنانكه گذشت، از منظر حضرت امام حاكميت مطلق از آنِ خداوند است، ليكن اراده خدا بر اين قرار گرفت كه حاكميت خود را از جانب رسولان، پيامبران و معصومان خود اعمال كند. از اينرو، بعد از اصل توحيد، دومين مبناي كلامي ـ عقلي، تحت عنوان «نبوت و امامت» ظهور مينمايد:
اگر رسول اكرم خلافت را عهدهدار شد، به امر خدا بود. خداي تعالي آن حضرت را خليفه قرار داده است نه اينكه به رأي خود حكومتي تشكيل دهد و بخواهد رئيس مسلمين شود... خداي تبارك و تعالي از راه وحي، رسول اكرم صلياللهعليهوآلهرا الزام كرد... كه حضرت اميرالمؤمنين را به خلافت تعيين [كند].64
امام خميني به عنوان يك عالم شيعي، مهمترين و محوريترين ركن انديشه سياسياش امامت و ولايت است. بر اساس همين اصل كلامي است كه انديشه حكومت و ولايت معصومان در عصر غيبت در دستان فقها تداوم مييابد:
ما كه به ولايت معتقديم و به اينكه رسول اكرم صلياللهعليهوآلهتعيين وظيفه كرده و خدا او را واداشته تا تعيين خليفه كند و وليامر مسلمانان را تعيين كرد، بايد به ضرورت تشكيل حكومت معتقد باشيم... به ضرورت شرع و عقل، آنچه در دوره حيات رسول اكرم صلياللهعليهوآله و زمان اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب عليهالسلاملازم بوده يعني حكومت و دستگاه اجرا و اداره پس از ايشان در زمان ما لازم است. 65
بر اين اساس، همانگونه كه امامت استمرار خط دولت نبوي است، ولايت فقها نيز استمرار دولت علوي است؛ چراكه «حكومت و دستگاه و اداره» 66 از ضروريات اسلام است و اختصاص به زمان حضور يا غيبت ندارد، بلكه «اعتقاد به چنين مطلبي... [موجب] منسوخ شدن اسلام است»؛ 67 چون اجراي بخش اعظم احكام اسلام كه اجتماعي است بدون حكومت تعطيل ميشود.
نكته ديگر اينكه مشروعيت حكومت و ولايت منوط به نبوت و امامت معصوم است. هيچ حاكمي بدون مأذون الهي مشروعيت حكومت ندارد و از اينرو، فقها به دليل آنكه مأذون به وصف عنواني فقاهت، عدالت و مديريت هستند ولايت تدبيري و سياسي دارند. از اينرو، مشروعيت همه امور در عصر غيبت به حكم همين اصل كلامي به ولايت فقيه برميگردد. 68
يكي ديگر از موضوعات مهم كلامي ـ فلسفي، بحث «معاد» است. قرائت امام خميني از بحث معاد به گونهاي است كه سياست را دو بُعدي مينمايد؛ بين معاد و معاش، دنيا و آخرت جدايي نمياندازد. 69
اديان توحيدي آمدهاند براي اينكه هر دو طرف قضيه را نگاه بكنند... اينطور نيست كه يا اين طرف را، و از آن طرف غافل باشند؛ يا آن طرف را، از اين طرف غافل باشند.70 گمان نبايد بشود كه امام آمده است بر اينكه دنيا را اداره كند، يا آمده فقط براي اينكه مردم را متوجه به آخرت بكند، يا آمده است كه فقط مردم را آشناي به معارف الهيه بكند. محدود كردن هرچه باشد خلاف واقعيت است.71
بدينسان، اصل معاد و آخرت در طول و امتداد تدبير دنيا و زندگي اجتماعي است، در واقع، آنچه كه آخرت بشر را ميسازد فعاليت و تلاش سياسي اجتماعي و فرهنگي وي در دنياست: «الدنيا مزرعة الاخرة.» آخرت چيزي جز ظهور و نمود حقيقي بشر در حيات دنيوي نيست، از اينرو، نبوت، امامت و ولايت صرفا جهتگيري اخروي ندارد؛ چون دين اسلام داراي جنبههاي متعدد است.
از اينجا وارد يكي از مهمترين مباحث كلامي انديشه امام يعني «جامعيت اسلام» ميشويم. موضوع جامعيت اسلام به طور جدّي در انديشه سياسي امام خميني انعكاس دارد. از همين منظر است كه ايشان سعادت و كمال انسان را مادي يا معنوي، فردي يا اجتماعي، دنيوي يا اخروي و... نميداند؛ ميفرمايد: «انسان غير محدود است، مربي انسان غيرمحدود است، نسخه تربيت انسان كه قرآن است، غيرمحدود است.» 72
امام خميني جامعيت و شمول اسلام را به گونهاي تبيين ميكند كه يك نظام كامل حقيقي براي اداره جامعه و فرد را پوشش ميدهد. از اينرو، «هيچ حركتي و عملي از فرد و يا جامعه نيست، مگر اينكه مذهب اسلام بر آن حكمي مقرّر داشته است.» 73
يكي ديگر از مباحث مهم كلامي، «عدل» است. از منظر امام خميني، عدل هم علت بعثت انبيا و هم غايت حكومت اسلامي است. در انديشه سياسي امام، عدالت مبناي رفتار سياسي و شرط لازم براي حاكميت حاكمان است و هيچ استثنايي هم ندارد:
اسلام خدايش عادل است، پيامبرش عادل است و معصوم، امامش هم عادل است و معصوم، قاضياش هم معتبر است كه عادل باشد، فقيهاش همه معتبر است كه عادل باشد، شاهد طلاق هم معتبر است كه عادل باشد... زمامدار بايد عادل باشد.74
گذشته از بعد ايجابي عدالت، از بُعد سلبي نيز عدالت در انديشه سياسي امام بازتاب گسترده دارد. استكبارستيزي، ظلمستيزي، نفي حاكميتهاي ستمگر، حمايت از مستضعفان و... در موضعگيريهاي امام همواره نمود بارز داشته است:
آنچه مردود است حكومتهاي ... ديكتاتوري و ستمگري است... حكومت حق براي نفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعي همان است كه مثل سليمان داوود و پيامبر عظيمالشأن اسلام و اوصياي بزرگوارش براي آن كوشش ميكردند.75
4. مبناي فقهي ـ اصولي
از جمله مباحث مهم مبنايي كه انديشه سياسي امام خميني را مستدل، موجه و عميق نموده است مباني فقهي ـ اصولي ايشان است.
در يك نگاه كلي به آراء سياسي امام خميني قدسسره، ميتوان ادعا نمود كه شالوده، ركن اصلي و زيربناي انديشه سياسي امام، مبتني بر گزارههاي كلامي ـ فقهي است. البته نقطه عزيمت انديشه ايشان فقه سياسي است كه در نهايت با مباني كلامي گره ميخورد و تركيب موزون و منطقي خاصي از آن دو را بازتوليد ميكند. اولين و زيربناييترين مبناي فقهي انديشه سياسي حضرت امام، مفهوم «اجتهاد پويا» يا «اجتهاد لازم» است.
امام خميني همانند ديگر فقهاي اصولي (در برابر اخباري) به حجّيت عقل معتقد بودند و از اينرو، با روش اصولالفقه احكام فرعي اسلام را از احكام اصلي و منابع شرع استنباط ميكردند. 76 اما ايشان معتقد بودند اين اجتهاد (اجتهاد مصطلح) براي اداره حكومت پاسخگو نيست و بايد به عنصر زمان و مكان نيز توجه نمود كه از آن به اجتهاد لازم يا پويا نام برده ميشود.
مفهوم «اجتهاد لازم» به طور گسترده در انديشه فقهي ـ اصولي امام خميني تأثير داشته است، كما اينكه خودشان در اينباره اظهار نمودند:
يكي از مسائل مهم در دنياي پرآشوب كنوني، نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصميمگيري است... زمان و مكان دو عنصر تعيينكننده در اجتهادند؛ مسئلهاي كه در قديم داراي حكمي بوده است... با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم جديدي را ميطلبد.77
از منظر امام خميني، فقه جواهري لازم است ولي براي اداره امور عمومي، حكومت و مصلحت عمومي، كافي نيست. از اينرو، براي وليفقيه شرط فقاهت و عدالت را كافي ندانسته، آگاهي به مقتضيات زمان و مكان را شرط لازم براي حاكم سياسي ميداند:
يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزهها هم باشد، ولي نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلي در زمينه اجتماعي و سياسي فاقد بينش صحيح و قدرت تصميمگيري باشد، اين فرد در مسائل اجتماعي و حكومتي مجتهد نيست و نميتواند زمام جامعه را به دست گيرد.78
در حقيقت، امام خميني با توجه به الزامات زمان به دنبال پويا نمودن اجتهاد سنتي و جواهري است نه حذف آن؛ زيرا آن را براي استنباط احكام غيرقابل تخطي ميداند. از اينرو، ميفرمايد: «البته در عين اينكه از اجتهاد جواهري به صورتي محكم و استوار ترويج ميشود، از محاسن و روشهاي جديد و علوم مورد احتياج حوزوي استفاده گردد.» 79 اين نگاه امام خميني به اجتهاد، افقهاي جديدي را براي فقه سياسي شيعه در قلمرو مصلحت عمومي، احكام ثانويه و احكام حكومتي و حتي استنباطات فقه فردي باز ميكند كه در پاسخگويي به نيازهاي حكومتي و نظام اسلامي فعال و منعطف است.
دومين عنصر كليدي در مبناي فقهي اصولي امام، مفهوم مصلحت است. ايشان همانند همه فقهاي شيعه احكام را تابع مصالح و مفاسد واقعيه ميداند.
امام خميني اصل مصلحت را به عنوان يك اصل مهم اجتماعي وارد حوزه سياست نموده و اداره جامعه را بر مبناي آن استوار ميسازد. اين اصل در انديشه سياسي امام اصل حاكم است و حتي اعمال ولايت فقيهان را تحت تأثير ميگذارد و مرزهاي آن را توسيع يا تضييق ميكند؛ چراكه «اصل اولي در هر ولايتي اين است كه مقيد به مصلحت باشد» 80 و اساسا همچنانكه جعل ولايت به عنوان يك حكم شرعي تابع مصالح واقعي مسلمانان عصر غيبت است، اعمال و استمرار آن نيز به اين اصل برميگردد. 81 از اينرو، ايشان ميگويد:
حاكم اسلامي ميتواند در گزارهها برابر صلاح مسلمانان و يا صلاح حوزه حكومتي خود عمل كند چنين اختياري استبداد رأي نيست، بلكه عمل بر اساس صلاح و شايستگي است. نظر حاكم همانند عمل او بايد پيرو مصلحت باشد.82
با توجه به اصل مصلحت عمومي، اجتهاد لازم و ديگر اصول ثابت است كه ميتواند مسئله ثبات يا تحول انديشه سياسي امام خميني را ـ كما اينكه در بخش پيشين اشاره گرديد ـ تبيين و توضيح داد.
سومين عنصر مهم در مبناي فقهي ـ اصولي امام كه در انديشه سياسي ايشان تأثير گذاشته، اصل حفظ نظام است، به گونهاي كه حفظ نظام را به عنوان يك حكم شرعي بر احكام اوليه در موارد اضطرار و مصلحت عمومي، مقدم ميدارد و ميگويد: «حفظ نظام، يكي از واجبات شرعيه و عقليه است كه نظام بايد محفوظ باشد.» 83
از ديدگاه حضرت امام، فرد اكمل براي حفظ نظام، وليفقيه است: «قدر مسلّم آن است كه فقهاي عادل، بهترين كساني هستند كه ميتوانند عهدهدار تصدي اين امور (حفظ نظام و امور حكومتي) شوند.» 84
چهارمين عنصر مهم، اصل اصولي مقدّمه واجب است. از ديدگاه امام خميني، مسئله حكومت، نظام و ولايت سياسي فقها مقدمهاي براي اجراي احكام الهي به شمار ميرود، وگرنه حكومت فينفسه، ارزش ذاتي ندارد. آنچه كه ارزش و واجب شرعي تلقّي ميشود، فقط اجرايحدود و احكامالهي است:
ائمّه و فقهاي عادل موظفند از نظام و تشكيلات حكومتي براي اجراي احكام الهي و برقراري نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده كنند. صرف حكومت براي آنان جز رنج چيزي ندارد...85
حكومت در نظر مجتهد واقعي (صرفا) فلسفه عملي تمامي فقه در تمام زواياي زندگي بشر است.86
بدينسان، حكومت و ولايت تدبيري فقها از باب اصل اصولي مقدّمه واجب، وجوب شرعي مييابد.
5. مبناي عرفاني ـ اخلاقي
همانگونه كه در بخش دوم اشاره شد، يكي از حوزههاي مطالعاتي و سيره عملي امام خميني عرفان و سير و سلوك در كمال مطلق و حقيقت الهيه است. ديدگاه امام خميني در عرفان به گونهاي است كه در تعداد منازل و مراحل آن (هفت اقليم، هفت شهر عشق، مقامات چهارگانه، سهگانه، صد منزل، هزار منزل و...) مصرّ نيست، 87 بلكه آنچه كه در نظر ايشان مهم است وصول سالك به حق است.
ورود امام خميني به حوزه عرفان به گونهاي است كه آن را با سياست و حيات اجتماعي پيوند ميزند.
در سير الهي لازم نيست كه انسان در يك گوشهاي بنشيند و بگويد: من ميخواهم سير الي اللّه داشته باشم. خير، سير الياللّه همان سيره و روش انبيا و پيغمبر اسلام و ائمّه معصومين است كه در عين حال در جنگ وارد ميشوند و ميكشتند و كشته ميدادند و حكومت ميكردند همه چيز سير الياللّه بود.88
از منظر امام، چنين تلقّي از اسلام مانع فعاليت سياسي و عملاً جدايي اخلاق و دين از سياست نيست.
اسلام احكام اخلاقياش هم سياسي است... يك حكم اجتماعي است.89
خيال كردهاند يك دسته زيادي، كه معناي عرفان عبارت [از] اين است كه براي انسان يك محلي پيدا بشود و يك ذكري بگويد و يك سري حركت دهند و يك رقصي بكند. اينها يعني عرفان است؟! خيال كردهاند كسي عارف است كه كناره بگيرد.90
در واقع، سيره عرفاني امام از درون خدمت به خلق، اصلاح امور جامعه، سياست و حكومت ميگذرد. آنچه در عرفان اصالت دارد، «انگيزه الهي» و خود را «در محضر خدا» 91 و حضرت حق ديدن است.
اين قرائت از عرفان و اخلاق، سياست و حكومت را نه تنها جداي از عرفان نميكند، بلكه آن را در اوج مسند عرفان و اخلاق مينشاند و دين و سياست را در انجام تكليف جهت قرب الهي با هم پيوند ميزند. بدينترتيب، عرفان نه تنها عامل بازدارنده سياست نيست، بلكه به مثابه يك مبناي كليدي، كنش و رفتار سياسي را جهت ميدهد، امر قدسي را با امور عرفي تركيب نموده و زندگي سياسي را معنادار ميكند.
مباني رفتاري و عملي انديشه سياسي امام خميني قدسسره
گذشته از مباني نظري انديشه سياسي امام كه از درون دغدغهها و انديشههاي بنيادي، نظريه سياسي ايشان را رديابي نموديم، اكنون به بررسي مبادي و مباني رفتاري و كنشي امام ميپردازيم. براي مطالعه استراتژيهاي رفتاري و عملي ايشان ميتوان از فراواني كاربرد كلمات رقيق كه از رهگذر آنها به تحليل كنشها و باورهاي خود ميپردازند، وارد شد. وقتي به كلمات و عبارات امام دقت ميكنيم به زنجيرهاي از كلمات غليظ و ضخيم مانند حقيقت، اخلاق، عدالت، انگيزه الهي، تكليف شرعي، جهاد في سبيلاللّه، كار براي خدا، وحدت و... برخورد ميكنيم 92 كه با مطالعه، اولويتبندي و رتبهبندي آنها ميتوان به استراتژي و مباني رفتار سياسي امام خميني دست يافت.
اولين و محوريترين عنصر مبنايي رفتار سياسي ـ اجتماعي امام خميني، تكليفگرايي است. احساس تكليف و عمل به تكليف شرعي، اساسيترين ركن موضعگيريها و عمل سياسي امام خميني به شمار ميرود. در واقع، بين تصميمگيري سياسي و تكليفشناسي مكتبي امام،رابطهمستقيم وجود دارد.
همه اينها براي خداست، خدا فرموده است ما عمل ميكنيم.93 ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم. راستي مگر فراموش كردهايم كه ما براي اداي تكليف جنگيدهايم و نتيجه فرع آن بوده است؟ ملت ما تا آن روز كه احساس كرد توان و تكليف جنگ دارد به وظيفه خود عمل نمود... آن ساعتي كه مصلحت بقاي انقلاب را در قبولي قطعنامه ديد و گردن نهاد، باز به وظيفه خود عمل كرده است آيا از اينكه به وظيفه خود عمل كرده نگران باشد.94
همانگونه كه در فقره فوق و ديگر فقرات ديده ميشود، مفاهيم و واژههاي تكليف، وظيفه، خدا فرموده، قانون خدا، فرموده خدا، امر خدا، مكلفيم، موظفيم، تكليف شرعي و... بيشترين استعمال را در موضعگيريها، تصميمگيريها، مبارزات، مخالفتها، و موافقتهاي امام خميني داشته است و حتي ايشان موضوع را عكس ميكنند و ميگويند: «بايد نگران باشيم كه مبادا به تكليف عمل نكنيم.» 95 و يا ميفرمايد: در انجام «هر كاري ببينيد خدا چه ميگويد، آن را انجام دهيد.» 96
مسئله تكليفگرايي در انديشه امام خميني سه مرحله دارد:
1. تكليفشناسي كه لازمه آن بيداري و آشنايي و آگاهي از تكليف است: «در هر كاري ببينيد خدا چه ميگويد»، 97 «مهم اين است كه ما تكاليف حال و آينده را بدانيم.» 98
2. عمل به تكليف كه لازمه آن قيام و اقدام عملي در انجام تكليف و وظيفه است: «خداوند با شماست به شرط اينكه شما هم به وظيفهتان عمل كنيد.» 99
3. انگيزه الهي در انجام تكاليف يعني قيام و قعود بايد با انگيزه الهي، خلوص و با قصد قربت انجام گيرد تا منجر به پاداشت اخروي گردد: «وقتي قلب الهي شد همه چيز انسان الهي ميشود، يعني حرف كه ميزند، حرفش هم الهي است، استماع هم ميكند استماعش هم الهي است.» 100
بدينروي، از منظر امام خميني تحقق حقيقي تكليف، منوط به سه عنصر و ركن اساسي فوق است. 101 به تعبير ديگر، كنشهاي سياسي معطوف بهيكيازموارد«قدرت»،«هدف» و «هدايت» است. در اين ميان، رفتار سياسي امام خميني معطوف به هدايت جامعه و انجام تكليف الهي است.
بعد از عنصر تكليفمحوري در رفتار سياسي امام، ميتوان از عنصر «احساس مسئوليت» نام برد. اين احساس مسئوليت كه گاهي معادل «تكليف» استعمال شده است، از ديگر عوامل و انگيزههاي عمل سياسي امام است كه كمابيش همان كار ويژه تكليف را داراست.
اگر مسامحه كنيد مسئول هستيد پيش خداي تبارك و تعالي. اگر نرويد و رأي ندهيد... مسئوليتش به عهده شماست... علما مسئولند، ائمه جماعت مسئولند، خطبا مسئولند، تجار مسئولند، بازرگانان مسئولند، دانشگاهيهامسئولند،طلابعلومدينيمسئولند.102
گذشته از مفاهيمي كه بيان گرديدند، موضوعاتي همچون تشخيص مصلحت، وحدت مردم، وحدت جهان اسلام، دفاع از مظلومات و مستضعفان، اصلاح جامعه، دفاع از اسلام، دفاع از كيان و سرزمين اسلامي، حفظ نظام، احترام به رأي مردم و... در رفتار سياسي امام نقش مهم داشتند كه پرداختن به آنها نيازمند تحقيق مستقلي است.
نتيجهگيري
شخصيت علمي امام خميني به واسطه گستره و قلمرو مطالعاتي و پژوهشي، چندوجهي و داراي ابعاد متعدد است. اين ويژگي به طور مستقيم در انديشه سياسي ايشان انعكاس يافته است، به گونهاي كه با مطالعه آراء سياسي وي ميتوان مباني متعددي را استنباط كرد. اين مباني به عنوان منبع تغذيه انديشه سياسي، به واسطه اشراف و جامعيت علمي امام، در نهايت يك منظومه كلي را مينماياند كه حاكي از انسجام و ارتباط منطقي اجزاي آن است.
نكته مهم ديگر اين است كه وقتي مباني نظري و رفتاري امام به درستي فهم شود و در كنار هم قرار گيرد بسياري از شبهات و ابهامات از جمله: شبهه مطلقه در نظريه ولايت مطلقه فقيه، شبهه انتخاب در نظريه انتصابي وليفقيه، شبهه جمهوريت در نظريه مشروعيت الهي حاكميت و ... به طور مبنايي رفع خواهد شد.
-
پى نوشت ها
- 1 دانشآموخته حوزه علميه و عضو هيأت علمي جامعهالمصطفي العالميه. دريافت: 11/12/87 ـ پذيرش: 26/2/88.
- 2 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 11، ص 382.
- 3 ـ همان، ج 16، ص 225.
- 4 ـ امام خميني، تفسير سوره حمد، ص 176.
- 5 ـ همان، ص 145.
- 6 ـ همان، ص 144.
- 7 ـ مرتضي مطهّري، مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، ص 211.
- 8 ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 21، ص 66.
- 9 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 21، ص 222.
- 10 ـ امام خميني، طلب و اراده، ترجمه و شرح سيداحمد فهري، ص 74.
- 11 ـ امام خميني، حكومت اسلامي، ص 70 / امام خميني، صحيفه نور، ج 18، ص 164؛ ج 8، ص 31؛ ج 4، ص 188.
- 12 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 5، ص 369؛ ج 8، ص 434.
- 13 ـ همان، ج 5، ص 3687.
- 14 ـ همان، ج 7، ص 338.
- 15 ـ همان، ج 5، ص 81.
- 16 ـ همان، ج 5، ص 387ـ388.
- 17 ـ همان، ج 19، ص 455.
- 18 ـ امام خميني، ديوان امام، ص 179.
- 19 ـ امام خميني، طلب و اراده، ص 148 / امام خميني، صحيفه امام، ج 14، ص 306.
- 20 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 4، ص 186.
- 21 ـ همان، ج 5، ص 368.
- 22 ـ همان، ج 8، ص 254.
- 23 ـ همان، ج 5، ص 325.
- 24 ـ هربرت ماركوزه، انسان تكساحتي، ترجمه محسن سويدي، ص 7.
- 25 ـ و. ت. جونز، خداوندان انديشه سياسي، ترجمه علي رامين، ج 5، ص 201.
- 26 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 4، ص 9.
- 27 ـ همان، ج 14، ص 90؛ ج 6، ص 530.
- 28 ـ امام خميني، طلب و اراده، ص 153.
- 29 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 14، ص 206.
- 30 ـ همان، ج 17، ص 530.
- 31 ـ همان، ج 19، ص 29.
- 32 ـ امام خميني، طلب و اراده، ص 368.
- 33 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 13، ص 202.
- 34 ـ علياصغر توحدي، قرائت امام خميني از سياست، ص 64ـ65.
- 35 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 5، ص 389.
- 36 ـ همان، ص 388.
- 37 ـ همان، ج 13، ص 433.
- 38 ـ همان، ج 5، ص 410.
- 39 ـ همان، ج 5، ص 389.
- 40 ـ علياصغر توحيدي، قرائت امام خميني از سياست، ص 69.
- 41 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 11، ص 469.
- 42 ـ همان، ج 2، ص 33.
- 43 ـ همان، ج 13، ص 443ـ444.
- 44 ـ همان، ص 168.
- 45 ـ علياصغر توحيدي، قرائت امام خميني از سياست، ص 68.
- 46 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 15، ص 213ـ217.
- 47 ـ همان، ج 12، ص 306.
- 48 ـ همان، ج 20، ص 116.
- 49 ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 17، ص 194.
- 50 ـ همان، ج 19، ص 66؛ ج 15، ص 182.
- 51 ـ همان، ج 12، ص 111.
- 52 ـ همان، ج 19، ص 198؛ ج 8، ص 30.
- 53 ـ همان، ج 15، ص 182 و 130.
- 54 ـ همان، ج 15، ص 54؛ ج 17، ص 194.
- 55 ـ همان، ج 6، ص 252؛ ج 8، ص 95.
- 56 ـ همان، ج 17، ص 144.
- 57 ـ همان، ج 8، ص 7.
- 58 ـ همان، ج 11، ص 190.
- 59 ـ امام خميني، ولايت فقيه، ص 15.
- 60 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 5، ص 387ـ388.
- 61 ـ همان، ج 13، ص 432.
- 62 ـ امام خميني، مكاسب محرمه، ج 2، ص 105.
- 63 ـ امام خميني، كشفالاسرار، ص 182.
- 64 ـ امام خميني، ولايت فقيه، ص 34.
- 65 و66 وـ67 ـ همان، ص 15.
- 68 ـ امام خميني، تبيان، دفتر 45 حكومت اسلامي و ولايت فقيه، 12 مهر 1357، ص 125.
- 69 ـ امام خميني، آداب الصلوة، ص 45.
- 70 ـ امام خميني، تبيان، دفتر 45، ص 4ـ5.
- 71 و72 ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 12، ص 169.
- 73 ـ همان، ص 167.
- 74 ـ همان، ج 1، ص 444.
- 75 ـ همان، ج 21، ص 407.
- 76 ـ امام خميني، الرسائل، ص 95.
- 77 ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 21، ص 61ـ98.
- 78 ـ همان، ج 21، ص 7.
- 79 ـ همان، ص 130.
- 80 ـ امام خميني، كتاب البيع، ج 2، ص 526.
- 81 ـ عبدالقيوم سجادي، جزوه «مباني انديشه سياسي امام خميني»، ص 21.
- 82 ـ امام خميني، كتاب البيع، ص 461.
- 83 ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 11، ص 150.
- 84 ـ امام خميني، شئون و اختيارات وليفقيه، ص 85.
- 85 ـ امام خميني، ولايت فقيه، ص 60.
- 86 ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 21، ص 88.
- 87 ـ امام خميني، سرالصلوة، ص 3ـ4.
- 88 ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 17، ص 123.
- 89 ـ همان، ج 13، ص 3.
- 90 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 20، ص 116.
- 91 ـ همان، ج 13، ص 461.
- 92 ـ علياصغر توحدي، قرائت امام خميني از سياست، ص 73.
- 93 ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 19، ص 130.
- 94 ـ امام خميني، صحيفه امام، ج 21، ص 284.
- 95 ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 15، ص 78.
- 96 و97 ـ همان، ج 17، ص 147.
- 98 ـ همان، ج 7، ص 191.
- 99 ـ همان، ج 9، ص 205.
- 100 ـ همان، ج 8، ص 65.
- 101 ـ ابراهيم زرگر، مباني تصميمگيري سياسي از ديدگاه امام خميني، ص 173ـ181.
- 102 ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 12، ص 7.
-
··· منابع
- ـ امام خميني، آداب الصلوة، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1424ق.
- ـ ـــــ ، الرسائل، قم، اسماعيليان، 1367.
- ـ ـــــ ، تبيان، دفتر 45 حكومت اسلامي و ولايت فقيه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1384.
- ـ ـــــ ، تفسير سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1375.
- ـ ـــــ ، حكومت اسلامي، قم، خرم، 1377.
- ـ ـــــ ، سر الصلوة، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چ ششم، 1378.
- ـ ـــــ ، شئون و اختيارات وليفقيه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1369.
- ـ ـــــ ، صحيفه امام، تهران،مؤسسهتنظيمونشرآثارامامخميني،بيتا.
- ـ ـــــ ، صحيفه نور، تهران، مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1361.
- ـ ـــــ ، طلب و اراده، ترجمه و شرح سيداحمد فهري، تهران، علمي و فرهنگي، 1362.
- ـ ـــــ ، كتاب البيع، تهران،مؤسسهتنظيمونشرآثارامامخميني،1376.
- ـ ـــــ ، كشف الاسرار، بيجا، بينا، بيتا.
- ـ ـــــ ، مكاسب محرمه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بيتا.
- ـ ـــــ ، ولايتفقيه، تهران،مؤسسهتنظيمونشرآثارامامخميني،1385.
- ـ ـــــ ، ديوان امام، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چ سي و نهم، 1377.
- ـ توحدي، علياصغر، قرائت امام خميني از سياست، تهران، پژوهشكده امام خميني، 1381.
- ـ جونز، و. ت.، خداوندان انديشه سياسي، ترجمه علي رامين، تهران، علمي و فرهنگي، 1373.
- ـ زرگر، ابراهيم، مباني تصميمگيري سياسي از ديدگاه امام خميني، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1373.
- ـ سجادي، عبدالقيوم، جزوه دستنوشت «مباني انديشه سياسي امام خميني».
- ـ ماركوزه، هربرت، انسان تكساحتي، ترجمه محسن مويدي، تهران، اميركبير، 1378.
- ـ مطهّري، مرتضي، مقدمهاي بر جهانبيني اسلامي، تهران، صدرا، بيتا.