بررسى جامعهشناختى فاصله نسلها
بررسى جامعهشناختى فاصله نسلها
محمد فولادى1
چكيده
در جامعه ما همواره طرح مسائل و مشكلات نوجوانان و جوانان و ارائه راهكارهايى براى آن، از جمله مباحث جذاب، پركاربرد و پرمخاطب بوده است. اين مقاله با رويكرد نظرى و روش اسنادى و با هدف بررسى علل، عوامل، بسترها و زمينههاى تفاوت، فاصله و گسست نسلى نسل جوان در جامعه، و در خانوادهها تهيه و تدوين يافته است.
هرچند اختلافات فكرى و تفاوت در نوع نگرش ميان نسل جوان و ساير نسلها، به ويژه در خانوادهها امرى طبيعى است و در هر جامعهاى وجود دارد، اما بايسته است ميان دو نوع تفاوت و فاصله و گسست نسلى و فرهنگى تفاوت قائل شد: گسست نسلى هنجارى و گسست نسلى ارزشى. آنچه مىتواند در بلندمدت براى جامعه و نسل جوان خطرآفرين باشد، گسست نسلى ارزشى و فرهنگى است. اما تفاوت و گسست نسلى هنجارى امرى طبيعى و به راحتى قابل پيشگيرى و اصلاح است.
كليد واژهها : نوجوان، جوان، تفاوت نسلها، گسست نسلها، فرهنگ بيگانه، گسست نسلى هنجارى، گسست نسلى ارزشى و فرهنگى.
مقدّمه
نوجوانى و جوانى مرحلهاى بسيار دورانساز، مقدمه بزرگسالى و مرحلهاى است كه شخصيت آدمى در آن شكل مىگيرد. بنابراين، توجه به نيازهاى نوجوانان و جوانان با هدف كمك به تأمين آنها و شناخت مشكلات اين نسل، كانون همت روانشناسان، فيلسوفان، جامعهشناسان و علماى دين قرار دارد. از سوى ديگر، جوانان بزرگترين سرمايه هر ملتى به شمار مىآيند و آينده و سرنوشت كشورها به دست آنهاست. از اينرو، براى تحقق اهداف جامعه دينى و فرهنگسازى جامعه، لازم است آنان را با ارزشهاى دينى و ملى آشنا ساخت. از آنجايى كه بخش عظيمى از جمعيت كشور ما را جوانان تشكيل مىدهند، فاصله گرفتن آنان از دين و آموزههاى دينى، به مثابه فاصله گرفتن جامعه از دين و آموزههاى دينى است.
شناخت نيازها و انتظارات نسل جوان و تلاش در جهت تأمين آنها، تلاشى بايسته و درخور توجه است. در خصوص فاصله و شكاف نسلها، در منابع دينى سفارشها و توصيههايى از حضرات معصومان : رسيده است. حضرت على ‰در اين زمينه، به پدران در خصوص فرزندان چنين سفارش مىكنند: «لاتقسروا اولادكم على آدابكم، فانهم تخلقون لزمان غير زمانكم»؛2 فرزندان خود را مجبور نسازيد كه حتمآ آداب و رسوم زمان شما يا پدرانتان را فرا گيرند، بلكه شرايط زمان را بايد در نظر گرفت. روشن است مراد اين است كه بايد محتواى غنى تربيتى برگرفته از آموزههاى دين حنيف را در قالبهاى زيبا و شيوههاى نوين به فرزاندان آموزش داد. در اين عرصه، توجه به اقتضائات و نيازهاى جديد زمان مهم و تعيينكننده است.
در خصوص بحث از فاصله و گسست نسلها، مطالب مستقل و آثار مكتوب جامعهشناختى تاكنون منتشر نشده است. آثار معدودى در اين زمينه وجود دارد كه به نوعى از آنها در اين مقاله بهره كافى برده شده است. مقاله جناب آقاى دكتر حسين پناهى، تحت عنوان «فاصله نسلى و اختلافات خانوادگى و چگونگى برخورد با آن»، در فصلنامه پژوهشى علوم انسانى دانشگاه الزهرا ƒو مقاله آقاى سعيد معيدفر، با عنوان «شكاف نسلى يا گسست فرهنگى» (بررسى شكاف نسلى در ايران)، نامه علوم اجتماعى، ش 24 و نيز مقاله آقاى حميدرضا مظاهرىسيف، تحت عنوان «انقلاب اسلامى و نسل سوم» كه در نشريه معرفت شماره 98 منتشر شده است.
به هرحال، در تربيت توجه به اقتضائات روز جامعه، خواستها و نيازهاى معنوى و منطقى جوانان امرى بايسته و ضرورى است و از آنجايى كه بحث فاصله و گسست نسلها در ارتباط با دو يا چند نسل با نوع نگرش متفاوت مطرح است، ضرورى است پس از بحث از مفهومشناسى، به اوصاف و ويژگىهاى دوران نوجوانى و جوانى اشاره شود.
مفهومشناسى
پيش از هر چيز لازم است چند واژه از نظر مفهومى مورد توجه قرار گيرد. اما يادآورى اين نكته لازم است كه در هر جامعهاى، شكاف موجود بين نسلها، يك شكاف طبيعى است و اين معنا كه معمولا نسلهاى جديد، بخشهايى از ديدگاههاى نسلهاى قبلى را تعديل مىكنند يا تغيير مىدهند، از مباحث مهم جامعهشناسى انقطاع نسلهاست. مهم اين است كه اين فاصله بايد در حالت طبيعى خود باشد و به مرحله آسيب و بحران اجتماعى تبديل نشود كه در اين صورت، بسيار دشوار خواهد بود.
الف. نسل3
واژه «نسل» در دائرةالمعارف علوم اجتماعى، اينگونه تعريف شده است: «در جمعيتشناسى به گروهى از افراد اطلاق مىشود كه مرحلهاى از حيات را با يكديگر آماده كرده يا پايان داده باشند. گروهى كه در يك زمان فارغالتحصيل مىشوند، گروهى كه در زمان بالنسبه نزديك به هم به دنيا آمده، يا ازدواج كردهاند.»4 بيكر، نسل را گروهى از افراد مىداند كه در فاصله زمانى معين به دنيا آمدهاند.5
ب. گسست و فاصله نسلى6
در يكى از جامعترين تعاريف، شكاف يا فاصله ميان نسلها را چنين تعريف مىكنند: شكاف نسلها مفهومى است كه اختلاف فاحش روانى، اجتماعى، فرهنگى و تفاوت معنادار در بينش و آگاهى، باورها، تصورات، انتظارات، جهتگيرىهاى ارزشى و الگوهاى رفتارى ميان دو نسل همزمان در يك جامعه را مورد توجه قرار مىدهد. به عبارت ديگر، فاصله نسلى به اقتضائات مهم و شكاف در تجربه، ارزشها و هنجارهاى بين دو نسل، يعنى والدين و فرزندان آنها و يا به طور كلى، به اختلاف و شكاف فرهنگى قابل توجه بين دو نسل تفسير مىشود. هرچه شكاف و يا فاصله عميقتر و وسيعتر باشد، امكان فهم و درك هر نسل از نسل ديگر مشكلتر است و بيگانگى آنها نسبت به هم بيشتر مىگردد. در واقع، فاصله نسلى و اختلافات دو نسل ممكن است مربوط به فاصله نسلى و يا استقلالطلبى نوجوانان و جوانان در مقابل درخواست اطاعت والدين، اختلاف قدرت والدين و فرزندان، اقتضائات سنى و... باشد.7 در تعريف گسست
و فاصله نسلى بايد گفت: دور شدن تدريجى دو يا سه نسل پياپى از يكديگر از حيث جغرافيايى، عاطفى، فكرى و ارزشى، وضعيت جديدى را ايجاد مىكند كه اصطلاحآ «گسست نسلها» ناميده مىشود. در اين وضعيت، غالبآ نوجوانان و جوانان مىكوشند تا آخرين پيوندهاى وابستگى خود را از والدين با نسل بالغ بگسلند و اغلب در اين راه، به گردنكشى و طغيانگرى مىپردازند.8
بنابر آنچه گذشت، بايد گفت :
1. شكاف، فاصله و گسست نسلى امرى اجتماعى و وابسته به تنوعات سنى، جغرافيايى، فرهنگى و تاريخى است.
2. نوع، تعداد و چگونگى صورتبندى شكافهاى اجتماعى، بر حسب عوامل گوناگون در هر جامعهاى متفاوت خواهد بود.
3. هيچ جامعهاى را نمىتوان فاقد تفاوت نسلى يافت. هر جامعهاى به طور طبيعى داراى تفاوت نسلى است. گاهى اين تفاوت ممكن است به حد آسيب، بحران و مسئله اجتماعى و به گسست نسلى و گسست فرهنگى تبديل شود.
ج. نوجوانى9
نوجوانى، به افراد داراى سنين بين 12 الى 18 سالگى اطلاق مىشود. افلاطون اين دوره را دوره شرابزدگى روان مىداند كه احساسات و عواطف بر افكار فرد چيره مىشود. روسو، نوجوانى را تولد ثانوى مىداند. استانلى هال، معتقد است نوجوانى دوره طوفان و فشار بوده و يك جهش ناگهانى است. كورت لوين آلمانى هم اعتقاد دارد كه كودك و بزرگسال، هر كدام يك نوبت، بار كودكى و بزرگسالى را بر دوش مىكشند، اما نوجوان مجبور است يكجا بار هر دو را بر دوش بكشد؛ زيرا متعلق به هر دو مىباشد.10
ارسطو گفته است: «جوانان پرشور و آتش مزاجاند و آمادهاند خود را به دست غرايز بسپارند.»11 در ادامه، ويژگىهاى دوران نوجوانى و جوانى را پى مىگيريم.
آثار و پيامد فاصله نسلى
اجمالا بايد گفت: هرچند ممكن است تا حدودى فاصله و گسست نسلى در هر جامعهاى يافت شود و امرى طبيعى باشد، اما بىتوجهى به اين امر و عدم تلاش براى كمكردن فاصله و شكاف نسلى ميان نسل جوان و ساير نسلها، مىتواند پيامدهاى ناگوارى براى جامعه، به ويژه خانوادهها به دنبال داشته باشد. مطالعات نشان مىدهد كه قضاوت ساده و منفى درباره اختلافات خانوادگى و بين نسلى، نه تنها با واقعيات موجود در زندگى خانوادگى تطبيق نمىكند، بلكه ممكن است خود يكى از عوامل مشكلآفرين موجود در بين خانوادههاى بسيارى باشد. بدين معنا كه :
اولا، خانوادههايى كه اين تصوير نادرست را دارند كه، وجود اختلافنظر و حتى تعارض در خانواده ميان آنان و فرزندانشان و بالعكس، منحصر به فرد است و ممكن است خانواده خود را، يك خانواده ناسالم و غيرقابل تحمل تلقّى كنند. در نتيجه، آن را رها كرده و يا اقدام به از هم پاشيدن خانواده خود كنند. در حالى كه، اگر بدانند اساسآ روابط افراد و بين اعضاى خانواده تنشزا و اختلافبرانگيز است و كم و بيش شامل همه خانوادهها مىباشد، سعى مىكنند مشكلات موجود را بيش از پيش تحمل كنند.
ثانيآ، اگر اعضاى خانواده بدانند كه تا حدى اختلاف و تعارض در خانواده، ميان والدين و فرزندان نه تنها بد نيست، بلكه براى رشد خود آنان ضرورت دارد و بايد با نگاه مثبت به آن نگريسته شود و به جاى كوشش در حذف و از بين بردن آن، سعى در بهرهبردارى مثبت از آن نموده و راه كنار آمدن و مهار كردن و مديريت اختلافات را فراگيرند و از آن براى شناخت بهتر يكديگر و رشد فكرى و اخلاقى و فضاى خود بهرهبردارى مثبت كنند.12
علاوه بر اين، هرچه در يك جامعه، تغييرات اجتماعى سريعتر، وسيعتر و عميقتر روى دهد، فاصله بين دو نسل، والدين و فرزندان بيشتر شده و اختلافات و مسائل بين نسلى بيشترى وجود خواهد داشت. نسل جديد براى تأمين نيازهاى گوناگون خود، از جمله به دست آوردن دانش، اطلاعات، سبك و وضعيت زندگى، طرز تفكر و بينش، به راحتى نمىتواند نسل قبل را الگوى خود قرار دهد و از آن در زمينههاى فوق تبعيت كند و نياز به الگوهاى ديگرى در خارج از خانواده دارد. در بسيارى از موارد هم جريان بر عكس است. اين يعنى شكاف نسلى، يعنى ناكارآمد بودن فرهنگ نسل قديم براى نسل جديدتر. يعنى وجود تفاوتهاى بارز در نگرش و تفكر و رفتار ميان اين دو نسل.13
با ارتباط نزديك و صميمانه با نسل جوان، شناسايى نيازها و انتظارات آنان، و تلاش در جهت بهينهسازى روشها و شيوههاى تربيتى، و... مىتوان از اختلافات ميان فرزندان با خانوادها، فاصله و گسست نسلى نسل جوان با ساير نسلها و پيامدهاى منفى آن تا حدودى جلوگيرى نمود.
انواع فاصله نسلى
مفهوم فاصله نسلى را مىتوان از لحاظ كيفى، به دو نوع تقسيمبندى كرد: فاصله نسلى هنجارى و فاصله نسلى ارزشى.
در اينجا براى روشن شدن اين دو مفهوم، دو واژه «ارزش» و «هنجار» تعريف مىشود.
الف. ارزشها : «ارزش» داراى اصطلاحات و كاربردهاى گوناگونى است كه برخى از آنها به قلمرو علم اخلاق مربوط مىشود. افعال اختيارى ارزشمند هستند؛ زيرا اين نوع ارزش از آنجا كه مستقيمآ به فعل اختيارى انسان اطلاق مىشود، در محدوده و متن اخلاق جاى دارد و به اصطلاح به آن «ارزش اخلاقى» مىگوييم.14 از سوى ديگر، انسانها همواره ايدههايى درباره آنچه خوب يا بد، مناسب يا غيرمناسب، و ضرورى يا غيرضرورى است، داشتهاند. به اين ايدهها، «ارزش» گفته مىشود.15
همچنين در تعريف ارزش گفتهاند: «ارزشها، باورهاى ريشهدارىاند كه گروه اجتماعى هنگام سؤال درباره خوبىها و بدىها و كمال مطلوب به آن رجوع مىكند.»16 برخى از ارزشهاى مهم عبارتند از :
آزادى،17 برابرى،18 كرامت انسانى،19 و عدالت.
ارزشها، معمولا با عقايد ارتباط مىيابند. براى مثال، ارزشها به وسيله عقايد توجيه مىشوند. كسى كه معتقد به آزادى و كرامت انسانى است، براى او اين دو «ارزش» به وسيله اين «عقيده» توجيه مىشود كه «همه انسانها در برابر خداوند برابرند.» در اسلام، يك سرى خوب و بدهاى ثابت و ابدى وجود دارد كه غيرقابل تغييرند. احكام امور جزيى و متغيرند و مراد از ارزشهاى ثابت، اصول ثابت و مبانى ارزشى است.20
بنابراين، ارزشها، نظامهايى از نمادهايى كه در قالب ايدههاى انتزاعى مربوط به خوب، بد، مناسب، نامناسب، درست، نادرست ساماندهى شده و مربوط به «هست»ها و در قلمرو جهانبينى قرار مىگيرند.
ب. هنجارها :21 هنجارها اصول و قواعد معينى هستند كه از مردم انتظار مىرود آنها را رعايت كنند. هنجارها نشاندهنده بايدها و نبايدها در زندگى اجتماعى هستند.22 هنجار عبارت از مقرّراتى است كه مردم در روابط خود با ديگران ملزم به رعايت آن هستند. هنجارها معيارهاى مشترك رفتارهاى مطلوب و قابل قبولاند. هنجارها نه تنها معين مىكنند چه كارهايى را بايد در شرايط خاص انجام داد و يا ترك كرد، بلكه انسان را قادر مىسازند تا عكسالعمل و پاسخ ديگران به اعمال و گفتار خود را پيشبينى نمايد. در واقع، در هر عرصهاى از جمله ازدواج، راهنمايى و رانندگى و رابطه فرزند و والدين، زن و شوهر، رئيس و مرئوس و... هنجار وجود دارد. قاعده رفتار در هريك از اين عرصهها را هنجار گويند.
هنجارها به يك اعتبار بر دو نوعند: رسمى و غيررسمى. هنجارهاى رسمى عبارتند از: هنجارهاى مصوب و نوشته شده كه تخلف از آنها مجازات خاصى را در پى دارد. هنجارهاى غيررسمى، معيارهاى نانوشتهاى هستند كه توسط مردم داراى فرهنگ و هويت مشترك رعايت مىشوند. شيوههاى قومى، آداب و رسوم از هنجارهاى غيررسمى هستند.23
فاصله نسلى؛ ارزشى و هنجارى
بنابر آنچه گذشت، تفاوت ميان ارزشها و هنجارها را مىتوان اينگونه بيان كرد :
1. ارزشها عامتر از هنجارها هستند و مبناى هنجارها محسوب مىشوند.
2. ارزشها ماهيت ذهنى دارند و در مقام هستها و پذيرش برخى واقعيتهاى مربوط به جهان هستى است، در صورتى كه، هنجارها در مقام بايدها و نبايدها و مربوط به عمل كنشگران است. قواعد رفتارى كه آنان بايد عمل كنند.
3. براى حفظ هويت فرهنگى و تداوم فرهنگ، ارزشهاى اجتماعى مهمتر از هنجارها هستند.
بنابراين، فاصله نسل ارزشى، وجود اختلاف و شكاف قابل توجه بين ارزشهاى يك نسل با نسل بعدى است و فاصله نسلى هنجارى، اختلاف و شكاف بين هنجارهاى يك نسل با نسل بعدى است. لازم به يادآورى است كه فاصله نسلى هنجارى تا حدود زيادى امرى طبيعى است؛ چراكه اساسآ با توجه به تغيير شرايط محيطى، تغيير مناسب در هنجارهاى انسانى امرى ضرورى است و اگر هنجارها، متناسب با دگرگونىهاى اجتماعى تغيير داده نشود و انتظار اين باشد كه، جوانان در شرايط بسيار متفاوت با والدين و ديگر اقشار زندگى كنند، رفتار كنند، بخورند، بپوشند، و... در اين صورت، تدريجآ و به ناچار، هيمنه و ابهت والدين زير سؤال مىرود. به عبارت ديگر، همواره فاصله نسلى ابتدا از نوع هنجارى است و اگر اين فاصله تحمل و اصلاح نشود، به فاصله و گسست ارزشى تبديل مىشود كه بسيار مشكلآفرين و تداوم آن براى جامعه زيانبار است.
تفاسير شكاف نسلى و امكان آن در ايران
اينگلهارت با طرح چهار فرضيه اساسى درباره امكان يا عدم امكان گسست و شكاف نسلى، در كتاب تحول فرهنگى در جامعه پيشرفته صنعتى مىنويسد :
1. فرضيه چرخه زندگى يا سالخوردگى، كه بر اساس آن گفته مىشود: تفاوت نسلها يا تفاوت ارزشهاى گروههاى نسلى مختلف، امرى طبيعى و مربوط به اقتضائات روانشناختى هر دوره از زندگى است. هر گروه سنى، پس از سپرى كردن دوره مربوط و رفتن به گروه سنى ديگر، ارزشهاى پيشين در او به تدريج كمرنگ شده و ارزشهاى گروه سنى جديد را به خود مىگيرد. يعنى تفاوت در مشاهده ارزشهاى جوانان و بزرگسالان ناشى از اقتضاى شرايط سنى آنان است.
2. فرضيه دورهاى كه بر اساس آن، تفاوت سنى با نسلها، به فرايند تدريجى تغيير ارزشها در همه گروههاى سنى با كمى تفاوت از هم مربوط مىشود و افراد در مسير اين تحول ارزشها، با توجه به نزديكى و دورى از اين تغييرات، ديرتر يا زودتر اين تغييرات را به خود مىگيرند. از آنجايى كه، شرايط گروههاى سنى از نظر ميزان پذيرش و انطباق نسبت به تغييرات متفاوت است، بنابراين، معمولا جوانان نسبت به گروههاى سنى بزرگسالان زودتر در مسير تغييرات قرار مىگيرند.24
3. فرضيه گروه سنى كه تفاوت سنى يا نسلها را در واقع دگرگونى اساسى در ارزشهاى نسلهاى جديد با ارزشهاى نسلهاى پيشين تلقى مىكند. در واقع، نسل جديد ارزشها كاملا متفاوت با نسلهاى قبل دارد و با گذشت زمان يا ورود گسترده اين نسل به عرصههاى مختلف حيات اقتصادى، اجتماعى، به تدريج فرايند جايگزينى ارزشهاى جديد به جاى ارزشهاى نسل قبل انجام مىشود.
4. فرضيه تركيبى كه بر اساس آن، تفاوت سنى با نسل نمايشى از چرخه زندگى، اقتضائات سنى و تغييرات بنيادين در ارزشهاى همه گروههاى سنى با كمى تغيير از يكديگر و تغيير در ارزشهاى نسل جديد است كه به تدريج، با نقشهاى بيشتر و روبه افزايش اين نسل در حيات اقتصادى، اجتماعى، جايگزين ارزشهاى نسل قبل مىشود.25
اما در خصوص شكاف و گسست نسلى در ايران نظريات گوناگونى ابزار شده است. در ذيل به برخى از اين نظريات اشاره مىگردد. عمدتا سه ديدگاه در اين باره وجود دارد :
1. ديدگاهى كه از وجود «شكاف نسلى بزرگ» در ايران حمايت مىكند.
2. ديدگاهى كه «شكاف بزرگ» را «توهم» دانسته، آن را ناشى از فريب افكار عمومى از سوى رسانههاى عمومى مىداند.
3. ديدگاهى كه بين دو ديدگاه پيشين و اعتقاد به وجود «گسست و تفاوت انتخابى» ميان نسلها دارد.26
پيروان ديدگاه اول معتقدند كه، اين شكاف ميان جوانان و بزرگسالان تا حدودى گسترش يافته است. در اين ديدگاه، فرهنگ جهانى از فرهنگ مسلط بزرگسالان، كه بر مبناى قبول ارزشهاى رايج است جدا شده و در مخالفت با آن قرار گرفته است. به طور كلى، اين ديدگاه فاقد دادههاى تجربى است و توضيح نمىدهد كه چرا ارزشها و هنجارهاى جوانان، از ارزشها و هنجارهاى بزرگسالان تمايز يافته است؟
در مقابل، ديدگاه دوم معتقد است كه ارزشهاى جوانان بىشباهت با ارزشهاى بزرگسالان نيست. جوانان ارزشهاى اجتماعى ديگرى در مقايسه با بزرگسالان دارند، اما اين شكاف ربطى به پذيرش ارزشهاى متفاوت در ميان جوانان ندارد. اين جدايى، مربوط به كاربرد وضعيتى مجوزهاى هنجارى براى واقعيت ارزشى است. به عبارت ديگر، ستيز بين نسلى ناشى از وسايل به كار گرفته شده براى تحقق ارزشهاى پذيرفته شده و مشابه با ارزشهاى بزرگسالان است، نه پذيرش ارزشهاى متفاوت با آنان.
سومين ديدگاه، يعنى گسست و تفاوت انتخابى، ستيزكم بين ارزشهاى نسلها را مىپذيرد. در عين حال، مدافعان اين ديدگاه، با فرضيه «توهم شكاف» و القايى بودن شكاف نسلى موافقاند.27
اما در خصوص نوع برخورد با مسئله شكاف نسلى در ايران، چند ديدگاه افراط و تفريط وجود دارد :
1. پذيرش «شكاف نسلى» در ايران؛
2. پذيرش «تفاوتنسل» و نهشكافيا گسست نسلى؛
3. پذيرش «گسست فرهنگى» و نه گسست نسلى؛
4. ديدگاه معتقد به «تفاوت نسلى» است اما معتقد است اگر شرايط فعلى درست مديريت نشود، تفاوت نسلى به گسست و شكاف نسلى تبديل مىشود.
1. گروهى بر اين باورند كه در ايران «گسست نسلى» وجود دارد و به تدريج، اين شكاف عميقتر و شديدتر مىشود. اين گروه، مدرنيته، تحولات سريع اقتصادى، اجتماعى، فرايند جهانىشدن تغييرات جمعيتى، تأثير نخبگان و انقلاب اسلامى از يكسو، و عدم پاسخگويى مناسب نظام سياسى و اجتماعى به اين تحولات از سوى ديگر را عامل پيدايش اين مسئله در ايران مىدانند.28
اين گروه، خود به دو دسته تقسيم مىشوند: بدبين به شكاف نسلى؛ 2. خوشبينى به شكاف نسلى. دسته اول متأثر از ارزشهاى انقلاباند و اين شكاف را موجب بحران هويت گسست جوانان از تاريخ و فرهنگ دينى خودى ارزيابى مىكنند. دسته دوم، اين شكاف را تحول اساسى و لازم براى جامعه و حركت به سوى آينده مىدانند.29
2. ديدگاه دوم، كسانى كه به «تفاوت نسلى» و نه شكاف يا گسست نسلى قائلند. در اين زمره، برخى نظريهپردازان روانشناسى و برخى متفكران اجتماعى قرار دارند. دسته اول تفاوت نسلها را پديد بيولوژيك و روانشناسى مىدانند و دسته دوم معتقدند اگرچه ميان نسل جوان با ساير نسلها تفاوتهايى وجود دارد، اما آن را نمىتوان به شكاف يا گسست نسلى تفسير نمود.30
3. ديدگاه كسانى كه مسئله اصلى را «گسست فرهنگى» و نه گسست نسلى مىدانند. شكاف نسلى نه يك مسئله اجتماعى، بلكه ناشى از اقتضاى سنى و بيولوژيك است، اما در گسست فرهنگى جامعه نه بر اساس نسل، بلكه بر اساس دو نوع رويكرد سنتى و جديد به دو گروه تقسيم مىشود و هر گروه، پير و جوان در كنار هم قرار دارند.
4. برخى ديگر معتقدند كه اگر شرايط فعلى درست مديريت نشود، ممكن است «تفاوت نسلى موجود» به گسست و شكاف نسلى تبديل شود. با توجه به شرايط انقلاب در ايران و مشكل نسل انقلابى در پافشارى بر ارزشها و انعطافناپذيرى آنان نسبت به تحولات جديد، اگر اين انعطافناپذيرى تداوم يابد، گسست نسلى اتفاق خواهد افتاد. اين گروه از متفكران با ترديد به مسئله نگريسته و حكم قطعى به شكاف يا گسست نسلى نمىدهند، اما در صورت تداوم وضعيت، وجود شكاف نسلى را حتمى مىدانند.31
با بررسى مطالعات صورت گرفته در ايران، نشان مىدهد كه جوانان امروز كشور ما، غالبآ به ارزشهاى انسانى اسلامى پايبند هستند، ولى در هنجارهاى اجتماعى و در نحوه تحقق ارزشها با والدين اختلافنظر دارند كه اين امرى طبيعى است.32 برخى ديگر معتقدند كه دردوره طرح ملى تحول ارزشها در سالهاى 79 و 82، مىتوان گفت در هر سه حوزه ارزشهاى دينى، سياسى و اجتماعى در برخى عرصهها، تفاوت آشكارى ميان جوانان و بزرگسالان مشاهده نمىشود، ولى در برخى زمينههاى ديگر اين تفاوت وجود دارد.33
ويژگىهاى دوران نوجوانى و جوانى
پايان دوره كودكى، آغاز دوره بزرگسالى است كه هر انسانى بايد در جريان يك تحوّل عظيم طبيعى قرار گيرد. اين دوره، موسوم به دوره نوجوانى است، دورانى به مراتب دشوارتر از سالهاى كودكى محسوب مىشود؛ چراكه بحرانىترين مرحله زندگى است كه به ناچار هر فردى بايد در زندگى خود، از اين گردباد تند عبور كند. تغيير و تحولات گسترده اين دوره، روح، روان و جسم نوجوان را دستخوش تغيير نموده و او را به نوعى دچار حيرت و سرگشتگى مىسازد. فرد در اين دوره مىنالد، به خود مىپيچد، دورانى پرآشوب و طغيانگر دارد، آرام و قرار ندارد، به دنبال ساحل نجات و آرامى است. اجمالا مىتوان خصايص نوجوانى و سپس جوانى را اينگونه بيان كرد :
1. گرايش به انس و الفت با ديگران؛
2. كاسته شدن تسلط خانواده بر نوجوان و تلاش وى براى تثبيت موقعيت خويش؛
3. نياز به جلب توجه اطرافيان و خودنمايى؛
4. برخوردارى از آگاهى و بينش اجتماعى كه موجب درك روابط موجود بين خود و ديگران مىشود؛
5. سركشى و تمرّد عليه فشار موجود در خانواده كه ناشى از احساس فرديت و استقلالطلبى اين دوره است؛
6. تحولگرا، بلندپرواز، آرمانگرا، مغرور و ريسكپذير؛
7. اهل رقابت با دوستان و همسالان در صحنههاى زندگى؛
8. پايبندى به عقايد و افكار خود، در مقابل معيارهاى والدين و فرهنگ و محيط زندگى؛
9. آمادگى براى ايفاى نقشهاى جديد؛
10. تقليد و تبعيت از نمونهها و الگوها و سرمشقهاى زندگى به جاى تبعيت از قواعد و مقرّرات اخلاقى، مثل تقليد از فوتباليستها؛
11. كاهش وابستگى نوجوان و رشد روحيه استقلالطلبى در او.34
اجمالا در خصوص ماهيت دوره نوجوانى و جوانى بايد گفت: از لحاظ روانشناسى ژنتيك، در تحوّل روانى آدمى، دوره نوجوانى مهمترين دوران است. اين دوره، معرّف مرحله تغيير عميقى است كه كودك را از بزرگسال جدا مىسازد. اين مرحله واقعآ به منزله دگرگون شدن است؛ زيرا در چنين دورهاى، نوجوان همواره در حال تغيير است و حتى خود وى با مشكل بزرگ وضع و موفقيت خويش روبهروست. مىتوان گفت: نوجوان همان كسى است كه به دليل پيروى از غريزه تقليد، يعنى قبول بىچون و چراى دستورات بزرگسال، دستكم در حلقهاى كه حدود و ثغور آن را بزرگسال رسم كرده بود، رفتارى طبيعى و بهنجار از خود نشان مىداد؛ نه تنها به پيروى تن مىداد، بلكه مىخواست شرايطى را كه توسط بزرگترها و پدر و مادر وى پيشبينى و تعيين شده بود، بپذيرد. اما همين نوجوان به ناگاه، تغيير شيوه مىدهد و برخلاف سابق، از آنچه بزرگسال مىگويد و سابقآ مورد قبول وى بود، سرپيچى مىكند. اين چيزى است كه نظر هر كس را به خود جلب مىكند. گاهى شيوه راه رفتن خود را عوض مىكند، لهجه خود را تغيير مىدهد، رؤيايى و عشقطلب مىشود، نسبت به زيبايىها با حسّاسيت مىنگرد و اندك اندك قدم به دنياى درون خويش مىگذارد. افكار وى بيشتر متوجه دنيايى مىشود كه مربوط به زمان حال نيستند و با واقعيات موجود تناسبى ندارند. در خلال اين تحوّل، نوجوان آرام آرام نسبت به قدرت فكر هشيار مىشود و به زودى در كمند ارزشهاى فردى خود مىغلتد. مجموعه اين صفات و آثار به منزله كوششى است در راه عبور از اين سازش موقّت كه در پايان دوره كودكى به وجود آمده است.35 در ادامه نيز و در دوره جوانى، همين فرايند تداوم مىيابد.
به هرحال، از منظرى ديگر مىتوان چند ويژگى مهم را براى اين نسل بيان كرد :
1. نيازمند آرامش : بستر و شرايط حاكم بر دوران نوجوانى و جوانى حكايت از اين دارد كه، نوجوان و جوان نيازمند آرامش روانى بيشتر و ارتباط صميمانه و دوستانه است. همواره به دنبال همدم و مونسى است كه وجود او را درك كند. به شدت از انتقاد، تهديد، تحقير و روابط آمرانه متنفر است. كسى را مىجويد كه به دور از روابط آمرانه، حاكمانه و ناصحانه، با او دوستانه و صميمانه سخن گويد، ديگران او را آنگونه كه هست درك كنند.
در اهميت اين دوران همين بس كه پيامبر اكرم 9، درباره آنان چنين سفارش فرموده است: برترى جوان عابدى كه در جوانى خود ره بندگى پيش گرفته، بر پيرى كه در بزرگسالى به عبادت روى آورده، به برترى فرستادگان الهى بر ديگر مردمان مىماند.36
2. همنشينى با همسالان : از جمله ويژگىهاى دوران جوانى، كه معمولا افراد بزرگسال از آن بيزارند، علاقه به دوستى و همنشينى با همسالان است. بشر در تمام دوران زندگى خويش همواره نيازمند دوستى با ديگران است. جوانان نيز در اين سنين به گروه همسالان، علاقه بيشترى پيدا مىكنند، با آنان روابط دوستانه و صميمانه برقرار مىسازند و دوست دارند بيشتر اوقاتشان را با آنان بگذرانند. جوانان با يكديگر انس مىگيرند و حتى رفتارشان نيز در يكديگر تأثير مىگذارد. از اينرو، انتخاب دوست در اين دوران از اهميت زيادى برخوردار است؛ چه اينكه سعادت و خوشبختى در معاشرت و دوستى با مردم بزرگوار است. پيامبر گرامى ˆ مىفرمايند: «اَسعدُ النّاسِ مَنْ خالَطَ كِرامَ النّاسِ»؛37 خوشبختترين مردم،
كسى است كه با مردمان بزرگوار درآميزد.
از اينرو، توجه به روحيه حساس نوجوانان و جوانان اقتضا مىكند كه نبايد احساسات آنان را در اين سنين، نسبت به دوستان و همسالان لكهدار نمود.
3. تشخّصطلبى : تشخصطلبى از جمله تمايلات غريزى هر انسانى است. در نسل جوان اين ميل بسيار قوىتر و نيرومندتر است. جوان به نوع لباس، نوع آرايش مو و نوع واكنشهاى خود در برخوردها افتخار مىكند و در جمع همسالان خود به ابراز شخصيت و خودنمايى مىپردازد. دوست دارد به ديگران بفهماند كه بزرگ شده است. شايسته است والدين، ضمن توجه به اين ميل غريزى، برخورد مناسب با او داشته، و او را در انتخاب لباسهاى مناسب و الگوگيرى صحيح هدايت كنند.
4. علاقه به آزادى بىقيد و شرط : يكى از تمايلات و خصيصههاى دوران جوان كه به شدت در حال فزونى است، علاقه به آزادى بىحد و حصر و بىقيد و شرط است. نوجوان و جوان مىخواهد مقرّرات اجتماعى را ناديده بگيرد، در راه ارضاى تمايلات خويش از آزادىهاى تند و بىحساب استفاده كند. در برخورد با اين گروه، به ويژه در اين سنين توجه به اين ويژگى رفتارى لازم و ضرورى است.
5. تشديد غريزه جنسى : غريزه جنسى يكى از غرايز نيرومند و حساس در وجود هر انسانى است. اين غريزه در حيات روانى و جسمانى انسان تأثيرات فراوانى دارد. بسيارى از اعمال و رفتارها حتى بيمارىهاى جسمانى و روانى انسان از اين غريزه سرچشمه مىگيرد. اگر اين غريزه، به درستى و با روش صحيح پرورش يابد، زندگى را قرين آسايش مىگرداند و چنانچه دچار افراط و تفريط گردد، صدمات و ضايعات جسمانى و روانى جبرانناپذيرى به دنبال دارد.
در اسلام نيز اين موضوع بسيار مهم و حائز اهميت است: از منظر آموزههاى دينى، نوجوانى دوره قوّت و توانايى است كه در بين دو دوره ضعف و ناتوانى (كودكى و پيرى) قرار گرفته است. قرآن كريم مىفرمايد: (اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفآ وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاء وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ.) روم: 54) حضرات معصومان : نيز نوجوانى را يكى از نعمتهاى پرارج الهى و از سرمايههاى بزرگ سعادت در زندگى بشر شناختهاند. رسول اكرم ˆ نيز مىفرمايند: «اُوصيكم بِالشُّبّانِ خيرآ فاِنّهم اَرقّ افَئدةً»؛38
شما را به نيكى به جوانان توصيه مىكنم، به راستى آنان داراى قلبى مهربان هستند. حضرت على ‰نيز مىفرمايند: «شيئان لايُعرف فَضلهما اِلّا مَنْ فَقَدهما : الشّبابُ و العافية»؛39 دو چيز هستند، زمانى كه آنها را ازدست بدهيم، قدر و منزلتشان شناخته مىشود؛ جوانى و سلامتى.
حاصل آنكه در برخورد با هر نوجوان و يا جوانى توجه به ويژگىهاى جسمى، شخصيتى، روحى، روانى و رفتارى او در تفسير معنا و مفهوم رفتارهاى فردى و اجتماعى او حائز اهميت است.
مشكلات فراروى نسل جوان
امروزه مشكلات فراوانى فراروى نسل جوان قرار دارد كه عوامل، زمينهها و بسترهاى گوناگونى موجب پيدايش آن شده است. مجموعه اين مشكلات ممكن است موجب شود كه نسل جوان، داراى افكار و ارزشها و هنجارهاى متفاوت با هنجارهاى حاكم در جامعه شود وبه نوعى دچار گسست نسلى شود. در زير به برخى از اين مشكلات اشاره خواهيم نمود.
1. الگوهاى متعدد و ناسالم
از جمله مشكلاتى كه نوجوانان و جوانان را تهديد مىكند، و در دهه اخير پررنگتر شده است، تنوّع، تعدد و ناكارآمدى الگوهاى موجود هويتيابى است. در گذشته، كه الگوها و نقشها اندك و محدود بودند و به ندرت تغيير و تحولى در جامعه روى مىداد، هويتيابى نيز به آسانى امكانپذير بود. اما امروزه كه نقشها و الگوهاى بسيار متنوعى در مقابل جوانان و نوجوانان وجود دارد، پذيرش و انتخاب، براى آنان دشوار شده، چه بسا موجب مىشود جوانان و نوجوانان نقشهاى انحرافى و متضاد با هنجارها و ارزشهاى فرهنگى و اجتماعى را پذيرفته، با الگوهاى ناسالم همانندسازى كنند. الگوهاى نادرست فرهنگى، شعارهاى جذاب و به ظاهر جوانپسند و بىمحتوا و... زمينه گسست نسلى و بحران هويت دينى نوجوانان و جوانان را فراهم و نسل سوم و نسلهاى جديد جامعه اسلامى را تهديد مىكند.
2. جهانىشدن فرهنگ و فرسايش الگوهاى با ثبات
سرزمينزدايى ناشى از فرايند «جهانى شدن» نوعى بحران هويت پديد مىآورد؛ چراكه توانايى هويتسازى فرهنگ، مكان و الگوهاى باثبات ملى را به تحليل مىبرد. جهانى شدن برخاسته از زيربناى فكرى و گرايش نوين در انديشه و تفكر است كه در دهه 1990 در محافل علمى، سياسى، اقتصادى و فرهنگى غرب، به ويژه آمريكا رواج يافت.40 جهانىشدن، تحولى اجتماعى است كه در آن قيد و بندهاى جغرافيايى، هنجارهاى اجتماعى و فرهنگى از ميان مىرود و روابط انسانى كيفيت بدون مرز به خود مىگيرد.41 معمولا در اين فرايند جايى براى ارزشها، هنجارها و عناصر فرهنگى ـ بومى و ملى وجود ندارد. در واقع، لازمه جهانى شدن، حذف الگوهاى بومى و ملى و حركت به سمت الگوهاى غربى است.
اين فرايند ممكن است موجب شود كه نسل جوان در پذيرش هويت فرهنگى ملى و يا دينى دچار سرگردانى، سرخوردگى و بحران روحى شود و تمايل به ارزشهاى فرهنگى غربى و بيگانه پيدا كند. اين فرايند، اگر با انفعال عناصر فرهنگساز داخلى در برابر هجمه فرهنگى غربى مواجه شود، به زودى زمينه گسست فكرى، فرهنگى و نسلى جوانان را فراهم مىسازد.
3. بحران هويت
افزايش فزاينده انتظارات و توقعات در زندگى امروزى، به ويژه در عصر جهانى شدن فرهنگها، و در بسيارى مواقع، تلاقى و تعارض آنها با ارزشها و هنجارهاى بومى و ملى، به ويژه ولنگارى فرهنگ غربى و اشاعه و گسترش آن به ساير جوامع، و عدم امكان ارضاى اين توقعات و نيازها در جامعه اسلامى ما، زمينهساز بحران هويتى نوجوانان و جوانان شده است. نسل جوان ما در برخورد با ساير نظامها و مكاتب فكرى، كه مدعى مبارزه با فرهنگ اسلامى، ايرانى دارند و ادعاى ارائه طرحى نو براى جهان هستند، اگر به موقع در برابر موج سهمگين هجمه فرهنگى واكسينه نشوند، ممكن است به نوعى دچار بحران هويت شوند. در حالى كه، به نظر مىرسد فرهنگ و تمدن غنى دينى و ناب اسلامى، هر زمانى كه فرصت يافته، و امكان عرض اندام داشته، فرهنگ و تمدن غربى را با چالش جدى مواجه كرده است؛ چراكه امروز شواهد روشن و گويايى مبنى بر سقوط و اضمحلال فرهنگ و تمدن غربى به چشم مىخورد. متأسفانه دفاع آگاهانه و يا ناآگاهانه برخى نخبگان سياسى، فرهنگى، و روشنفكران خودباخته از فرهنگ و تمدن غربى، كه تاحدودى در جامعه علمى و آكاداميك نيز حضور فعال دارند، ممكن است بحران هويتى جوانان را تشديد نمايد. از اينرو، در پرتو هجمه سهمگين فرهنگ غربى، به فرهنگ ملى و دينى و همسويى برخى نخبگان و روشنفكران خودباخته با آنها، زمينه گرايش نسل سوم و چهارم انقلاب به سوى مكاتب مادى و ليبراليستى، شعارهاى به ظاهر جذاب، اما تهى غربى فراهم آمده، مشكلات و چالشهاى عمدهاى را امروز براى نسل جوان به وجود آورده است. همين امر مىتواند زمينه گسست و فاصله نسلى نسل سوم انقلاب را با نسل اول و دوم انقلاب از نظر پايبندى به ارزشها و هنجارهاى ملى و دينى فراهم آورد.
4. فاصله و گسست نسلى
در واقع، فاصله نسلهاى گوناگون در ايران پس از انقلاب، ناشى از دگرگونى ارزشهاى جهانى، و چالش و تقابل سه فرهنگ ايرانى، اسلامى و غربى است. به عبارت ديگر، فرايند شتابان جهانىسازى از يكسو، و تقابل ايدئولوژى و گفتمان مدرنيسم و پستمدرنيسم و گفتمان دينى در جامعه، موجب اين فاصله و گسست نسلى شده است. متأسفانه اين تقابل و تعارض در دهه سوم انقلاب و در دوران اصلاحات، به ويژه از سوى نخبگان سياسى تشديد شد و اين به دليل اين بود كه برخى نخبگان سياسى و روشنفكران خودباخته تا حدودى از سوى برخى نخبگان سياسى، كه در رأس مصادر امور بودند، حمايت مىشدند؛ كسانى كه عملا مدافع فرهنگ و تمدن غرب بودند. اين امر آسيبهاى جبرانناپذيرى به دنبال داشت. هنجارشكنى، ساختشكنى، گرايش به موسيقىهاى تند ضداخلاقى، گرايش به گروههاى ضدفرهنگى هوى متال، رپ و... آزادى فعاليت گروههاى انحرافى، و فرقههاى ضدمذهب و مخرب در اين دوره، انتشار كتابهاى ضددينى، هجمه ساماندهى شده به هنجارها و باورهاى دينى از سوى مطبوعات زرد و... فاصله و شكاف نسلى را عميقتر نمود.
از آنجايى كه دو فرهنگ غربى و دينى، از نظر ارزشها و هنجارها در تقابل هم قرار دارند، طبيعى است كسانى دلداده ارزشهاى غربى خواهند بود. از اينرو، ما در جامعه اسلامى عملا با دو گروه و با دو نسل متفاوت برخودار از ارزشهاى گوناگون مواجه خواهيم شد. اين دو نسل بر هم تأثير و تأثر داشته و از هم تأثير مىپذيرند. آلوين تافلر معتقد است: پيدايش و توسعه انقلاب الكترونيك موجب به وجود آمدن قشر جديدى در جامعه مىشود كه او از آن به طيف كارگران فكرى ياد مىكند : «طيفى كه مىتوان آنان را كارگر فكرى ناميد شامل دانشمندان، پژوهشگران، تحليلگران مالى، برنامهنويسها و... كه وجه مشترك آنان به جريان انداختن اطلاعات يا خلق اطلاعات بيشتر است.»42 از ديدگاه تافلر، اين گروه، گروهى هستند كه هر لحظه به دنبال تازگىها و نوآورىها هستند. اينان افرادى هستند كه با هر نوع سنتى مخالفت مىكنند. تا حدودى اين ويژگى نسل سوم ماست. امروزه نسل سوم، كه دوران پيروزى و تثبيت انقلاب را درك نكرده و به دنيايى پا گذاشته كه همه چيز رنگ و بوى مادى به خود گرفته، ارزشها تغيير پيدا كرده، آداب و رسوم و عرف تحت تأثير انقلاب اطلاعاتى متحول شده، همه چيز حتى سبك پوشش، رفتار اجتماعى و شيوه فكر كردن نيز حالتى متفاوت به خود گرفته است، با خطر جدى فاصله و گسست نسلى مواجه شده است.
5. رسانهها و اشاعه فرهنگ بيگانه
هرگاه از روى تأمّل و دقت به شهرهاى ايران اسلامى سركشى كنيم و به نوجوانان و جوانان اين مرز و بوم نيك بنگريم، دو چيز بيش از همه جلب توجه مىكند: فرم لباس، شكل آرايش ظاهرى؛ مدتى لباسهاى گشاد به تن مىشود و پس از اندك زمانى لباسهاى تنگ. گاهى نيز روى لباس جوانان و نوجوانان برچسب تصويرى از آواز خوانان، ستارگان سينما، قهرمانان ورزشى از كشورهاى غربى حك مىشود. موهاى سر نيز در رنگهاى مختلف با اشكال ارهاى، تيشهاى، پرخروسى، ميان خالى و... و نيز چيدن ابرو و تلونگونهها با سرخى، سفيدى، چهره برخى جوانان اين مرز و بوم را نشان مىدهد. به گونهاى كه گويا اين صنف ساليان متمادى در غرب زندگى نموده و هماكنون هر روز در رفت و آمد با آنجا هستند. اما بر عكس، اين فرم و شكل بر تن و سر و صورت كسانى فرو ريخته و هر دم در حال جايگزينىاند كه در طول زندگى فقط نام كشور غربى را در كتابها خواندهاند يا در رسانهها ديدهاند. متأسفانه به همان اندازه كه در تغيير و تقليد لباس و شكل ظاهرى، گوى سبقت از دايههاى اصلى ربودهاند، در توليد فكر، انديشه و دانش نيز مدال كندى، بطالت، كسالت و پسمانى را به سيرت و صورت آويختهاند و اين در سايه اشاعه فرهنگ بيگانه در كشور و وضعيت انفعالى فرهنگ ملى در مقابل آن است. به هر حال، اين همه مرهون تلاش رسانههاى بيگانه، به ويژه رسانههاى شنيدارى غربى است كه به اشاعه فرهنگ ابتذال خويش مىنمايند.
غرب و استكبار جهانى پس از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى، و چالش جدى فرهنگ و تمدن دينى و اسلامى با فرهنگ غرب، با همه امكانات خويش به مقابله با انقلاب اسلامى پرداخت. پس از ناكامى در تهاجم نظامى، به تهاجم فرهنگى و اخيرآ هم به تهاجم دينى و حمله به ارزشها و فرهنگ غنى و ناب دينى پرداخته است و با همه توان و امكانات نرمافزارى و سختافزارى خويش، به جنگ نرم فرهنگى با نظام اسلامى آمده است. اشاعه فرهنگ غربى و غربىسازى فرهنگ دينى و آلوده كرده جوانان نسل جديد سوم و چهارم انقلاب، مهمترين هدف دشمن در اين جنگ نابرابر مىباشد.
از سوى ديگر، غرب با رسانههاى جمعى سمعى، بصرى، و حتى مكتوب خويش به جنگ تمامعيار فرهنگى و دينى ما آمده است. در اين ميان، به طور مستقيم و غيرمستقيم در پى اشاعه عناصر فرهنگ ابتذال خويش برمىآيد؛ رخوت، تنبلى، كسالت، انفعال و سرخوردگى، احساس زشتى، دشمنى، بىاعتمادى، دروغ و خشونت را اشاعه مىدهد. واقعيتها را وارونه، كدر و تاريك مىنمايانند و شخصيتهاى كاذب به وجود مىآورند. الگوها فاسد و رژيمهاى جنايتكار را ناجيان بشريت معرفى مىكنند.
در اين ميان، متأسفانه رسانههاى خودى نيز، اعم از مكتوب ـ شنيدارى و ديدارى، ناخودآگاه، گاهى اوقات پارهاى از ارزشها و انديشههاى غربى را ترويج مىدهند و چنين وانمود مىكنند كه اين همه توسعه و پيشرفت كشورهاى صنعتى در عرصههاى سياسى ـ اقتصادى، اجتماعى، خدماتى، علمى و فنى بدان جهت است كه پيشاپيش به ارزشها و انديشههايى همچون آزادى، حقوقبشر، سكولاريسم، پراگماتيسم، اومانيسم و... پايبندند؛ يعنى چنين وانمود مىكنند كه ابتدا درخت اينگونه گرايشها و بينشها درغرب تناور شده و پس از آن، رفاه و توسعه و پيشرفت پديد آمده است. طبعآ چنين تبليغاتى موجب تشتت و تضاد فكرى و انديشهاى در ميان جوانان اين مرز و بوم مىشود.43
برماست كه از اين رسانههاى همگانى، در جهت ترويج و اشاعه فرهنگ ملى و دينى استفاده كنيم و جوانان و نوجوانان و به طور كلى، فرهنگ خود را در مقابل فرهنگ مبتذل بيگانه و هجمه رسانههاى بيگانه به اساس و بنيان فرهنگ خويش واكسينه كنيم. اين فرايند، از جمله مشكلات جدى فراروى نوجوانان و جوانان اين مرز و بوم است كه زمينهساز گسست نسلى است.
6. ترويج بىبند و بارى و ولنگارى فرهنگى
بررسىها نشان مىدهد كه ظرف چند سال اخير ورود برخى مطبوعات زرد (مطبوعات مبتذل، عامهپسند و جنجالى)، به ويژه در دوران اصلاحات به عرصه رسانههاى كشور و استفاده اين نشريات از عناوين جنجالى و هيجانى و همچنين بهرهگيرى از شخصيتهاى سينمايى و هنرى و درج اخبار بىمحتوا و توأم با بزرگنمايى، انعكاس بيش از حد اخبار مربوط به بازيگران سينما و توجه مفرط به اخبار حوادث و...، موجب جلب توجه تعداد قابل توجهى از نوجوانان و جوانان به مطالب مندرج در آنها شده است و اين مسئله زمينهساز آسيبهاى اجتماعى گوناگونى شده است.
از سوى ديگر، پخش شمار قابل توجهى از سريالهاى تلويزيونى، از طريق صدا و سيما و يا شبكههاى ماهوارهاى خارجى، با مضامين زندگىهاى مجرّدگونه غربى توأم با جذابيت، نشاط، رفاه، موفقيت و به طور كلى با تصويرسازى مثبت از اين نوع زندگىهاى از همگسيخته، نقش مؤثرى در تقويت انگيزه گريز از قيد و بندهاى خانوادگى و هنجارها و ارتكاب جرايم اجتماعى ايفا كرده است.44 نقش رسانههاى جمعى، به ويژه ماهواره و اينترنت در رواج بىبندوبارى اخلاقى، مقابله با هنجارهاى اجتماعى، عدم پايبندى مذهبى و بلوغ زودرس نوجوانان در مسايل جنسى حائز اهميت است.45 جملگى اينها در تغيير نگرش افراد نسبت به فرهنگ خودى تأثيرگذار بوده است. و جوانان را با آسيبها، مشكلات، تعارض فكرى، فرهنگى و دينى و... فراوانى مواجه ساختهاند. دقت و توجه وسواسگون به محتواى سريالها و فليمهاى توليد داخلى و يا ساخت خارجى بسيار حايز اهميت است. تقابل و تعارض ارزشها و هنجارهاى ملى، بومى، و دينى با هنجارهاى ترويج شده از سوى رسانههاى بيگانه زمينه گسست نسلى را فراهم نموده است.
زمينههاى پيدايش فاصله نسلها
علاوه بر مشكلات و چالشهاى پيشروى نسل جوان، بسترها و زمينههايى نيز موجب پيدايش گسست نسلها شده است. برخى از اين بسترها و زمينهها عبارتند از :
1. انفجار اطلاعات
دنياى امروز دنياى ارتباطات، اطلاعات و رسانههاست. حجم انبوه و بسيار گسترده اطلاعات، در عصر حاضر به گونهاى است كه آن را عصر «انفجار اطلاعات» دانستهاند. «تبليغات»، در مقايسه با گذشته، آنچنان پيچيده، مسموم و گسترده است كه انسان دچار تحيّر مىشود. تبليغات و اعمال فشار، آنچنان به هم آميختهاند كه مرز بين اين دو مشخص نيست. نسل امروز، قبل از آنكه فرهنگ خود را به درستى بشناسد، مورد هجوم تبليغات گسترده قرار گرفته و همين امر، آفتى براى ذهن پويا و خلّاق آنان است.
از سوى ديگر، نسل جوان امروز در انديشه كشف و كسب هويت خويش است، ولى در برابر جاذبههاى گوناگون و تضادهاى موجود در دنياى ارتباطات، ناتوان و سرگشته است. در آغاز هزاره سوم، فناورى و سلطه فرهنگ غربى، فرهنگ و فناورى علىالاطلاق جهان است؛ فرهنگى كه براى نسل نوخواه و تجدّدگراى امروز، پرجاذبه است. غرب به پشتوانه پيشرفتهاى حيرتآور علمى و فنى، امكانات مادى پيشرفته، منابع مالى گسترده، و تبليغات حجيم و بسيار گسترده به انتقال فناورى، به همراه فرهنگ خود به ساير ملل مىپردازد. جهانىسازى فرهنگ غربى از يكسو، و انفعال و يا عدم امكان مقابله كارگزاران فرهنگى داخلى با هجمه سهمگين دنياى اطلاعات از سوى ديگر، مىتواند زمينهساز جذب نوجوانان به اين فرهنگ و دورى از فرهنگ ملى و دينى مىشود؛46 چراكه قطعآ نسل گذشته، به دليل اينكه در
فضاى بستهترى قرار داشت، هرگز با اين مشكل به صورت جدّى مواجه نبود. اما نسل امروز در يك گسست تاريخى قرار دارد، به گونهاى كه خود را با ارزشها و عقايد ملت خويش بيگانه مىبيند. شكاف بين دو نسل، در حال عميقتر شدن است و نسل نو، كمتر به خانواده وابسته است، درتصميمگيرىها مستقلعمل مىكند و بيشتر وقت خود را با گروه همسالان مىگذراند، مسائل و مشكلات خويش را بيش از آنكه با پدر و مادر مطرح كند، با افراد بيگانه مطرح مىكند. بدينسان، دنياى ارتباطات و انفجار اطلاعات ازجمله زمينههاى پيدايش گسست نسلى است.
2. تغيير و تحول گسترده در شئون زندگى اجتماعى
تغيير و تحول روزافزون زندگى اجتماعى امرى فراگير، دائمى و اجتنابناپذير است. اما فقدان نظام جذب تغييرات و بومى كردن آن، نابرابرى دسترسى به اطلاعات، انجماد فكرى درباره لزوم پذيرش تغيير و تحول و بدبين بودن در خصوص مظاهر دنياى جديد، تغييرات گسترده و عميق را به عامل اصلى شكاف ميان نسلها تبديل مىكند.
پيشرفتها، اختراعات و ابداعات جديد از هر سو و در هر روز، زندگى اجتماعى انسان را درنورديده، و نسلهاى جديد به فراخور علاقه و اقتضاى سنى، سريعتر از آن آگاه مىشوند و دنياى فكرى خويش را براساس آن پايهريزى مىكنند. امروزه جوانان و نوجوانان، در دسترسى به اطلاعات، تغيير، شناخت و يادگيرى آن در جامعه پيشرو از ساير قشرها هستند و والدين غالبآ از اينگونه مسائل غافل و يا در اينباره دست به عصا حركت مىكنند. اين مهم، زمينهساز گسست نسلى است.
3. نارسايىهاى تعليم و تربيت
فرزندان عصاره تمامنماى والدين هستند. همه همت و تلاش والدين اين است كه، فرزندان خويش را بر اساس تجربيات و ويژگىهاى شخصيتى خود، و آنگونه كه خود تربيت يافتهاند، تربيت نمايند. شيوههاى تربيتى آنان بيشتر به گذشته نظر دارد. آنان تلاش مىكنند با الگو قرار دادن خويش، از فرزندان افرادى شبيه خود بسازند. نيازها، درخواستها، و اقتضائات سنى جوانان معمولا ناديده گرفته مىشود. در اين ميان، والدين آرزوهاى دست نيافتنى خويش را، كه خود بدان نائل نيامدهاند، در مورد فرزندان مىآزمايند! نارسايى در انتقال ميراث گذشتگان، تصوير نادرستى كه گاهى بزرگترها از نسل جوان مىسازند و آنان را نسبت به آموزههاى دينى، فرهنگ و گذشته تاريخى و هنجارهاى ملى و سنتى به بىاعتنايى متهم مىكنند، نتيجه ناتوانى آنان، در تفسير درست از روحيات و خلقيات فرزندان و فاصله و گسست نسلى است. در واقع، اين معضل به اين بستر و زمينهها ارجاع مىيابند كه والدين در يك بستر اجتماعى خاص جامعهپذير شده و تربيت يافتهاند، و آن بستر شرايط و اقتضائات خاص خود را داشته است. در حالى كه، امروزه فرزندان در عصر ارتباطات با شگردها و شيوههاى گوناگون در معرض جامعهپذيرى قرار دارند. به عبارت ديگر، شيوههاى سنتى تعليم و تربيت پاسخگوى سؤالات و شبهات گوناگون جوانان نيست.
4. مقاومت در برابر تغييرات اجتماعى
امروزه و در جوامع جديد، نقش جوانان، به ويژه زنان و دختران در خانواده دچار تغييرات گستردهاى شده است. اصرار مادران بر آموزش مهارتها و نقشهاى سنتى به دختران در خانواده، در زمينه خياطى، گلدوزى، آشپزى، صنايع و هنرهاى دستى و...، به عنوان ارزشهاى سنتى، و عدم علاقه بسيارى از دختران به يادگيرى اين مهارتها، و تمايل آنان به كسب تحصيلات عالى و حضور در عرصههاى فرهنگى و اجتماعى، خانوادهها را دچار چالش جدى كرده است. اين امر نيز زمينه عدم درك متقابل و گسست و فاصله نسلى را ميان فرزندان و والدين فراهم آورده است. طبيعى است كه بايد با چشمان باز به دنياى پيرامون نگريست. فرزندان را به سمت ارزشها، هنجارها و مهارتهايى سوق داد كه با حفظ هنجارها، ارزشهاى بومى و ملى و دينى، آنان را با مهارتهاى مورد علاقهشان و تجارب جديد زندگى آشنا ساخت.
5. ضعف كاركرد خانواده
امروزه كاركرد خانواده، به تبع تغيير و تحولات گسترده در عرصههاى اجتماعى و تأثيرپذيرى جامعه از فرهنگ غربى و هجمه گسترده فرهنگ غربى به ارزشها و هنجارهاى ملى و بومى و سنتى، و تبليغات گسترده فمنيستها، دچار تغييرات چشمگيرى شده است. اعطاى آزادىهاى بىحد و حصر برخى خانوادهها به فرزندان، اعتماد به جامعه براى اجتماعى شدن نسلهاى نوپا، دور كردن فرزند از محيط خانواده به بهانه اشتغال والدين، رهاكردن خردسالان و نونهالان در مهدكودكها، شيرخوارگاهها و مراكز آموزشى از جمله مشكلاتى است كه خانوادهها را با چالش جدى مواجه كرده است. اين دست معضلات، فرزندان را با مشكلات روحى، روانى، كمرنگ كردن پيوندهاى عاطفى و ارتباطات كلامى و سرانجام، كم رنگ كردن نقش والدين در تربيت فرزندان، بحرانهاى روحى وعاطفى آنان، وفاصله ميان نسلها و... روبهرو كردهاست.47
6. تعامل نادرست با فرزندان
از جمله شيوههاى صحيح تعامل والدين با فرزندان، ارتباط نزديك، صميمانه، درست و مؤثر كلامى و رفتارى است. كلام و گفتار تنها بخشى از فرايند ارتباط و تبادلنظر با ديگران است. افراد در تعامل با يكديگر، افكار، نگرشها و معانى گوناگونى را از طريق حركات چهره، آهنگ حركات و طرز نگاه كردن و بالاخره، مجموعه رفتارهاى كلامى و غيركلامى به يكديگر منتقل مىسازند. رفتار غيركلامى را مىتوان نيرومندتر و حتى مؤثرتر از كلمات دانست. ميزان تأثير اثرات ارتباط كلامى و غيركلامى، به ويژه در كار كردن با كودكان، از اهميتى دو چندان برخوردار است. بخش زيادى از اطلاعات، از طريق تعامل كلامى و غيركلامى رد و بدل مىشود.
ارتباط والدين و فرزندان از جمله ارتباطات انسانى است كه بخش اعظم اين ارتباط، از طريق ارتباط كلامى و غيركلامى به دست مىآيد. بىشك، براى درك نيازها، خواستها، انتظارات و درك فرزندان، ايجاد ارتباط مؤثر و مطلوب و داشتن روابط صحيح و صميمانه با فرزندان ضرورى است.48 اين مهم، علاوه بر اينكه موجب درك مشترك، و شناخت صحيح از فرزندان و نيازهاى آنان است، زمينه گسست نسلى را نيز از بين مىبرد. از سوى ديگر، عدم ارتباط مؤثر و صميمانه، و درست برگرفته از شناخت صحيح روحيات، خلقيات، نيازها و اقتضائات نوجوانى و جوانى از سوى والدين و مربيان زمينهساز فاصلهگيرى جوانان از آنان مىباشد.
7. افزايش بىرويه انتظارات و توقعات نسل جوان
دنياى مادى غربى، كه بر توليد انبوه و مصرف افراطگون با چاشنى تبليغات پيوند خورده است، در پى سود و انتفاع اقتصادى، به شيوهها و شگردهاى گوناگون نظير ترويج مدگرايى و تبليغ مصرفگرايى، زيادهخواهى و راحتطلبى برآمده است. بدينسان، علاوه بر اينكه فرهنگ ساير جوامع را با چالش جدى مواجه كرده و ارزشهاى فرهنگى بومى، ملى و دينى اين جوامع را تحت تأثير قرار داده، بر مناسبات اجتماعى آنان نيز تأثير گذاشته، انتظارات و توقعات نسل جوان را به گونهاى چشمگير افزايش داده است. نسل نوپا نيز به فراخور سن و روحيه كمالگرايى، آرمانخواهى خود به مطالبه اين توقعات جديد و در عين حال كاذب مىپردازد. برآورده نشدن انتظارات آنان از سوى جامعه و والدين، موجب نارضايتى آنان مىشود. اين امر در بلندمدت، به تدريج به افزايش فاصلهها وحتى خصومت منجر مىشود و ميان نسلهاى گوناگون تضادهاى نامعقول رفتارى به وجود مىآورد.
8. پرسشهاى بىپاسخ
آشنايى گسترده نسل جوان با دنيا و محيطهاى مجازى و شگفتىهاى دنياى اينترنت و ماهواره و... و تأثيرپذيرى آنان از الگوهاى فرهنگى غربى، از يكسو، و عدم آشنايى و يا عدم پذيرش دنياى جديد از سوى بسيارى از والدين، مربيان و معلمان و نيز عدم ارتباط صميمانه و مؤثر آنان با جوانان، موجب شده است كه نسل جوان در زندگى اجتماعى الگوهاى متفاوت با الگوهاى نسل گذشته بپذيرند. اين تقابل و سردرگمى موجب پرسشگرى آنان شده است. اگر پاسخهاى قانعكننده و با زبانى قابل فهم به پرسشهاى بىشمار نسل جوان داده نشود، بر گسست و فاصله نسلى آنان، نخبگان، مربيان و والدين و حتى جامعه افزوده مىشود.
9. اعمال محدوديتهاى بىمورد
از جمله زمينههاى بسيار مهم پيدايش فاصله و گسست نسلى، اعمال محدوديتها و سختگيرىهاى بىمورد است؛ چراكه افراط و تفريط در برخورد با جوانان، به ويژه آنجا كه برخى افراد در بسيارى موارد جوانان را، به زعم خويش، در معرض خطر و تهديد فرض مىكنند. نظارت شديد، سختگيرىهاى بىمورد، اعمال محدوديتهاى شديد در باب دوستيابى، پوشش، معاشرت با جنس مخالف و حتى اظهارنظر در مورد مسائل خانوادگى، اجتماعى و فرهنگى و... زمينهساز فاصله نسلى شده است.
در سطح جامعه نيز همين فرايند منجر به معضل فوق مىشود. مرورى بر تحولات اجتماعى و نيز تجربه نشان داده است كه، محدوديتها بىمورد، جمود و انجماد فكرى همواره در برابر تغيير ايستادگى مىكند و حتى آن را غيراخلاقى و هنجارشكن مىداند. از اينرو، تقابل ثبات و تغيير به رويارويى آن دو تعبير مىشود. نسل گذشته، و كسانى كه تغيير را برنمىتابند، ثبات را عاملى براى هدايت نسل جديد تلقّى مىكنند و عدول از آن را نمىپذيرند. از سوى ديگر، جوانان تنوعطلب، آزادانديش و سرشار از نيروى طغيانگر همواره تغيير را با آغوش باز مىپذيرند. اين دو تقابل، بسترمناسبىبراىتحقق گسست نسلى است.
10. افزايش سن ازدواج و يا فاصله سنى زوجين
از ديگر عوامل پيدايش گسست نسلى در درون خانواده، افزايش چشمگير سن ازدواج مىباشد. متأسفانه به دليل هزينههاى كاذب ازدواج، لزوم داشتن تحصيلات عالى، مسكن، شغل با درآمد بالا به عنوان پيششرط ازدواج، تجملات در ازدواج، دوستىهاى قبل از ازدواج، كه عاقبتى نافرجام دارد، مهريههاى سنگين، و... همچنين عواملى چون استقلال اقتصادى زنان، انتقال تجربههاى ناموفق به جوانان و نداشتن شناخت كافى نسبت به ازدواج از سويى، و اجراى نادرست قوانين حمايتى خانواده از سوى ديگر، سوءظن جوانها را نسبت به ازدواج به هنگام برانگيخته است. از سوى ديگر، مشكلات خانوادگى و عدم تفاهم والدين و فرزندان بر سر انتخاب همسر آينده، از ديگر عواملى است كه ازدواج را به تأخير مىاندازد.49
علاوه بر اين، فاصله سنى ميان زوجين و يا ازدواج با تأخير و به تبع، فرزندآورى در سنين بالا، موجب فاصله زياد سنى والدين و فرزندان مىشود. اين امر، شرايط كاملا متفاوتى براى اجتماعى شدن فرزندان رقم مىزند. پيامد طبيعى ازدواج زوجين در سنين بالا و يا فاصله سنى بالا ميان زوجين، تفاوت در نوع نگرش به زندگى، عدم امكان تربيت صحيح، عدم تفاهم، عدم درك و حتى زبان مشترك و گسست نسلى خواهد بود.
راهكارهاى رفع گسست و فاصله نسلى
براى بهينهسازى و ساماندهى رفتار با نوجوانان و جوانان و رفع آسيبهاى فراروى آنان آن از سطح جامعه، پيشنهادهاى كاربردى، كه برخى از آنها ممكن است خود موضوع يك پژوهش مستقل باشد، مطرح مىشوند. با توجه به آنچه گذشت، برخى پيشنهادها در ذيل ارائه مىشوند. اما پيش از هر چيز، توجه به اين مهم ضرورى است كه، در ايجاد فاصله و گسست نسلى نمىتوان به يكباره نوجوان و جوان را عامل اصلى اين معضل معرفى نمود، بلكه مسائل و مشكلات خرد و كلانى در جامعه وجود دارند كه زمينهساز اينگونه مشكلات شدهاند. اقتضائات و انتظارات روز جامعه، مسائل و مشكلات فرهنگى جهانى تأثيرگذار بر وضعيت اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى داخلى، ناكارآمدى، ضعف و يا عدم امكان رقابت سازوكارهاى فرهنگپذيرى و جامعهپذيرى داخلى با ابزارهاى اشاعه فرهنگ غربى، فقدان برنامهريزى درست و ناهمسويى متوليان فرهنگى و فرهنگسازان جامعه با جوانان، استفاده ابزارى حاكمان و نخبگان سياسى از جوانان در دهههاى گذشته، نوع گفتمان و فضاى سياسى و اجتماعى حاكم بر جامعه در سه دهه گذشته، تفاوت نوع نگرش حاكمان و نخبگان سياسى در اداره جامعه، در خصوص اولويت دادن به توسعه اقتصادى، سياسى و يا فرهنگى و... جملگى زمينهساز فاصله و گسست نسلى در ميان جوانان شده است.
براى از بين بردن گسست نسلى ميان جوانان با ساير اقشار جامعه، به ويژه والدين بايد اقداماتى را سازمانهاى متولى فرهنگ و فرهنگساز پىگيرى نمايند. راهكارهاى در زير ارائه شده است :
1. شناسايى مشكلات نوجوانان و جوانان
متوليان فرهنگ به عنوان حافظان فرهنگ، فرهنگسازان و متوليان اصلى فرهنگ دينى، بايد براى رفع معضل گسست نسلى جوانان، علاوه بر اقدامات پيشگيرانه، شناسايى راهكارهايى را براى شناخت مشكلات نوجوانان و جوانان، به عنوان اصلى ضرورى تلقّى نمايند. بدين منظور، در اين زمينه چند پيشنهاد مطرح مىشود :
الف. شناسايى نيازهاى زيستى، فكرى، فرهنگى، و نيازهاى اساسى، اوليه، فطرى نوجوان و جوان و سعى و تلاش وافر براى تأمين اين نيازها و همسو كردن اين نيازها با نيازهاى فرهنگى و ارزشهاى حاكم بر جامعه.
ب. شناسايى نيازهاى روانى، و كيفيت ارضاى اين نيازها كه در شادابى و نشاط فرد بسيار مؤثر است و عدم ارضا و يا ارضاى ناقص آن، اثرهاى نامطلوب بر جاى گذاشته و زندگى را به كام فرد تلخ مىكند و فرد را به انحراف مىكشاند.
ج. توجه به مشكلات عاطفى، روانى، و تلاش براى حل آنها همچون افسردگى، بدبينى، خودكمبينى، خودبزرگبينى، زودرنجى، خودنمايى، ترس، اضطراب، پرخاشگرى، و... .
د. توجه به مشكلات اخلاقى، رفتارى همچون عدم تماس با گروههاى مرجع، گروه دوستان، معاشرت با جنس مخالف، شركت در مجالس شبانه، خودارضايى، فرار از منزل، غيبت از مدرسه، اقدام به خودكشى، سرقت، دروغگويى، اعتياد، ولگردى و... .
ه . توجه به مشكلات سياسى، همكارى با گروههاى سياسى، عضويت در احزاب مخالف و... .
و. ارتباط نزديك و صميمانه گروههاى مرجع، متوليان فرهنگ با جوانان و نوجوانان و تلاش در جهت درك نيازهاى آنان و حمايت مادى و معنوى و پاسخ به شبهات روز آنان.
ز. تلاش بىوفقه جامعه، والدين، مربيان و روحانيان در درك نيازها، اقتضائات و انتظارات جديد نوجوانان و جوانان و پاسخگويى و جهتدهى به اين نيازها.
ط. درك نيازهاى متنوع نوجوانان و جوانان از سوى متوليان فرهنگ و تلاش در جهت ارضاى اين نيازها از جمله نياز به محبت و مهربانى؛ نياز به امنيت و آرامش؛ نياز به احساس تعلق؛ نياز به قابليت و احترام؛ نياز به استقلال؛ نياز به قدردانى و تشويق؛ نياز به داشتن هدف مشخص در زندگى؛ نياز به احساس هويت؛ نياز به احساس رشد، كمال، خودشكوفايى؛ نياز به مذهب و فلسفه حيات.
2. هدايت و جهتدهى
جوانى، دوره اوج، شور، شعف، حركت، جهش، افراط و يا تفريط است. بايد به اين ويژگى جوانى جهت داد. وظيفه مربيان جامعه و والدين، هدايتگرى و جهتدهى به نيرو و انرژى جوانى است. خداى سبحان، دنيا و جهان آخرت را با هم پيوند مىدهد. اين شيوه تربيتى، از جمله روشهاى تربيتى قرآن است. (رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً) (بقره: 201)؛ (و برخى از آنان مىگويند): پروردگارا، در اين دنيا به ما نيكى و در آخرت ]نيز [نيكى عطا كن. در جايى ديگر مىفرمايد: (وَابْتَغِ فِيمَا آتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَلَا تَنسَ نَصِيبَکَ مِنَ الدُّنْيَا) (قصص: 77)؛ و با آنچه خدايت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنيا فراموش مكن. يا در حديث شريف مىخوانيم: «ليس منّا من ترك دنياه لدينه، او ترك دينه لدنياه»؛50 از ما نيست كسى كه دنيايش را به اميد دين رها كرده و واگذارد. و نيز از ما نيست كسى كه دينش را به هواى دنيا ترك كند.
مىتوان اين مسئله را از دو جهت آگاهى فكرى و موعظه و اصلاح و به پيش برد تا انسانها چنان تربيت شوند كه بين بعد مادى و بعد معنوى شخصيت آنان تعادل برقرار شود؛ چراكه همواره افراط و تفريط در هر امرى ناپسند و انحراف و رفتارى نابهجار تلقّى مىشود. بايد به گونهاى برنامهريزى نمود كه شعور، شعف، انرژى و انگيزه سرشار جوانى به سمت تعالى، بازشناسى، بازيابى استعدادهاى خدادادى و فطرى و بازگشت به خويشتن و درك درست ارزشها و هنجارهاى دينى و اجتماعى سوق داده شود.
3. نقش خانوادهها در رفع گسست نسلى
به نظر مىرسد جوانان اين مرز و بوم، به دليل مسائل و مشكلات فراروى در معرض خطر جدى فاصله و گسست نسلى قرار گرفتهاند؛ يعنى، جامعه و والدين امروز نيازها و انتظارات فرزندان خود را به درستى درك نمىكنند و گاهى اوقات ارزشهاى مورد نظر خانواده با ارزشهاى حاكم بر نسل جوان و فرزندان همسويى و همخوانى ندارد. جامعه نيز گاهى در مسير و سمتوسويى حركت مىكند كه ارزشهاى موردنظر نسل جوان، با ارزشهاى حاكم بر جامعه ناهمسو است. در اين ميان، مىتوان راهكارهايى را براى هر يك جداگانه در نظر گرفت. اما وظايف خانوادهها در اين ميان عبارتند از :
الف. دوستى با فرزندان و حذف فاصله خود با فرزندان و دوستى با آنان، به گونهاى كه به راحتى فرزندان مشكلات و نيازهاى خود را با آنان در ميان مىگذارند.
ب. تقويت اعتقادات فرزندان از كودكى و نوجوانى، دادن آگاهىهاى سياسى و اجتماعى به آنان، به گونهاى كه افرادى منطقى، آگاه به مشكلات اجتماعى، و رمز و راز معضلات و راهگريز از آن، آگاه به مسائل جهانى، سياسى و اجتماعى تربيت شوند تا كمتر در معرض استفاده ابزارى از سوى احزاب سياسى و يا دوستان ناباب قرار گيرند.
ج. اعتقاد به باورهاى مذهبى توسط خانواده و پايبندى بدان و آموزشهاى لازم در اين زمينه به فرزندان، از جمله پرهيز از ورود به جنجالهاى سياسى، جناحى، شايعهسازى، جنگ روانى و... .
د. ايجاد بستر مناسب براى احساس امنيت، آرامش، صفا و صميميت و درك متقابل والدين و فرزندان.
ه . تلاش در جهت تأمين نيازهاى مادى، معنوى، فكرى و درك متقابل فرزندان و والدين.
و. پايبندى عملى والدين ارزشها و اعتقادات دينى و حفظ حرمت فرزندان.
ز. مراقبت والدين نسبت به اعمال و رفتار فرزندان خود.
ط. نظارت جدى والدين به فرايند دوستيابى فرزندان.
ى. ارائه آموزشهاى لازم از سوى رسانههاى جمعى و متوليان فرهنگ و فرهنگسازان به خانوادهها براى شناسايى ترفندهاى دشمن و راهكارهاى مقابله با آنها.
4. تقويت روح تعبّد و دينگرايى در ميان مجريان كشور
گرچه نظام اداره كشور بايد بر اساس مبانى اسلامى باشد، ولى به نظر مىرسد ضعف مبانى اعتقادى، تضاد ميان گفتار و عمل نخبگان، دسترسى به جمع ثروت و مصرف از بيتالمال و غوطهور شدن در بهرهورى از لذتهاى مادى در ميان بعضى از مسئولان در سطوح گوناگون مىتواند شهامت پايدارى بر حفظ اصول و ارزشهاى دينى را به طور محسوسى از آنان سلب نمايد. بنابراين، با تقويت مبانى اعتقادى و روح تعبّد و حفظ ارزشهاى دينى در ميان مديران و مسئولان، مىتوان جامعه و نسل جوان را از آفت دينگريزى نجات بخشيد. پايبندى عملى نخبگان سياسى به هنجارها و ارزشهاى دينى، موجب اشاعه روح تعبد در ميان جوانان خواهد شد. همانگونه كه اشاعه روح تساهل و تسامح دينى و فرهنگى در جامعه در ميان نخبگان سياسى، معضلات فراوانى را براى نسل سومى انقلاب پديد آورد و به شدت آنان را با ارزشهاى دينى دچار گسست و سرخوردگى نمود.
5. آموزش تخصصى روحانيان و مبلغان دين
به نظر مىرسد، امروزه با گذشت سه دهه از پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى، انتظارات و توقعات جديد از روحانيت و نيز تغيير مقتضيات و شرايط مكانى، زمانى، نيازها، توقعات، انتظارات از نوجوانان و جوانان، ضرورت بازنگرى در شيوههاى تبليغ دين، آموزههاى دينى از سوى روحانيت و مبلغان دينى بيش از بيش احساس مىشود. بايد روحانيت براى تعامل با نوجوانان و جوانان به بازشناسى نيازهاى جوانان و نحوه تعامل با آنان و نيز شناسايى مقتضيات زمان و نيازهاى جديد آنان در عرصههاى سياسى، اجتماعى، فرهنگى و جهانى بپردازد. روانشناختى برخورد با يك جوان و نوجوان و نيز شناخت نيازهاى روز آنان و نحوه ارضاى آنان، مخاطبشناسى، آشنايى با علوم روز از جمله وظايفى است كه امروزه بر دوش روحانيت سنگينى مىكند. از اينرو، آموزش تخصصى روحانيان براى تعامل درست با نسل جوان و پاسخ به شبهات آنان و شناخت صحيح نيازهاى نسل جوان امرى بايسته است.
علاوه بر اين، از آنجايى كه همه جاذبهها و دافعهها در دو حوزه «عقل» و «عشق» رخ مىدهند، لازم است مبلّغان تلاش كنند در شناساندن دين، هم با دلها و قلوب مخاطبان ارتباط برقرار كنند و هم با ذهن آنان سخن گويند. در معرفى دين نبايد از اين نكته غفلت كرد، كه عاطفه و هيجان، بخصوص در نسل جوان، دو امر مهم و سرنوشتساز تلقّى مىشوند. بنابراين، براى گسترش مفاهيم دينى، بايد علاوه بر آگاهى و احاطه علمى، با تخلّق به اخلاق نيك، زمينههاى لازم براى انجام اين امر را فراهم آورد. از اينرو، لازم است مبلّغان براى اشاعه فرهنگ و آموزههاى دينى از پيشرفتهترين و كارآمدترين روشها و ابزارها بهره گيرند. در جامعه امروز آشنايى با محيطهاى مجازى تبليغ، آشنايى مبلّغان با اينترنت، «چت رم» و آثار مثبت و منفى آنها مىتواند زمينههايى براى استفاده بهينه از اينگونه ابزارها فراهم نمايد. همچنين فراهم آوردن امكانات و ساخت فيلمها و بازىهاى رايانهاى متناسب با فرهنگ دينى و ملّى و استفاده از آنها در فعاليتهاى دينى ـ تبليغى پيشنهاد مىگردد.
تأليف كتابهاى علمى با نثر روان و موافق با سلايق و
نيازهاى جوانان در زمينههاى گوناگون، ذكر شرح حال بزرگان دين، بخصوص سيره نبوى ˆ براى الگوپذيرى در زمينههاى گوناگون بسيار مفيد است. همچنين استفاده بجا و مناسب از رسانههاى گروهى مثل صدا و سيما و مطبوعات با توجه به جذابيت و گستره نفوذشان، با نمايش و معرفى و ترويج آموزههاى دينى براى كم كردن فاصله و گسست نسلى و ارتباط نزديك با نسل جوان بسيار راهگشا خواهد بود.
6. اصلاح اساسى نظام آموزشى كشور
ساماندهى، بهينهسازى، فرهنگسازى و ايجاد فضاى دينى، و تقويت هنجارها و ارزشهاى دينى در جامعه، از جمله اقدامات مفيد و دگرگونى اساسى در ساختار و اهداف نظام آموزشى كشور است. بدين منظور، راههاى زيادى وجود دارد كه به دو نمونه اشاره مىشود :
الف. اصلاح متون درسى : به نظر مىرسد، جوهره و روح حاكم بر بسيارى از متون دروس در بسيارى از گرايشها، دينى نيست. در عرصههاى گوناگون علوم انسانى و حتى تجربى مىتوان به نوعى از منابع غنى و ناب دينى بهره گرفت. اصلاح و بهسازى متون درسى دانشگاهى هرچند وجهه همت شوراى عالى انقلاب فرهنگى قرار گرفته، و در اين زمينه نيز خدمات شايان توجهى صورت گرفته است، اما به نظر مىرسد، انحصار اين وظيفه به شوراى عالى انقلاب فرهنگى، و گنجاندن چند متن درسى خاص تحت عنوان دروس معارف، و سلب مسئوليت از ساير نهادها و متوليان فرهنگ و يا تغييرات بنيادين در ساير كتب درسى، به هيچ وجه مقبول و موجه نيست. آنچه مهم است اينكه دانشجويى كه چهار سال و يا بيشتر در يك مقطع و گرايش درسى، در محيط دانشگاه به تحصيل مشغول است، چگونه بايد به او خداپرستى و اطاعت از اوامر الهى، پايبندى به ارزشهاى دينى و انقلابى ياد داد. به نظر مىرسد، بايد فضاى محيط مدرسه و دانشگاه، كتب و فضاها و امكانات در راستاى دينىسازى و فضاسازى معنوى باشد. به عبارت ديگر، دينىسازى، فرهنگسازى و آموزش خانواده و جوانان در همه مقاطع تحصيلى امرى بايسته است.
ب. به كارگيرى معلمان و استادان متديّن : به دليل آنكه معلم يا استاد به مرور زمان با دانشآموز يا دانشجو رابطه عاطفى برقرار مىكند و به تدريج، افكار او را جهت مىدهد، از اينرو به نظر مىرسد، اصلاح ساختار نظام آموزشى در مراكز آموزشى و بها دادن به استادان مذهبى مقيد و پايبند تا حدودى از گسترش موج دينگريزى و فرهنگستيزى جلوگيرى خواهد كرد.
7. پايبندى و تأكيد بر شعارهاى اصيل انقلاب
از جمله شعارهاى اصيل و جوانپسند انقلاب، عدالت، صلح، آزادى و آرامش است. به نظر مىرسد، نخبگان سياسى و تأثيرگذاران بر افكار عمومى، و متوليان فرهنگ در جامعه، بايد بيش از پيش پايبند بر شعارهاى اصيل انقلاب باشند؛ زيرا بيش از همه، اين گروه و نخبگان سياسى و رهبران دينى در جامعه به نوعى تأثيرگذار بر فضاى فرهنگى جامعه و الگودهى به جوانان هستند. اگر رهبران دينى و نخبگان سياسى خود، به اصول اوليه و شعارهاى اصيل انقلاب و ارزشهاى دينى پايبند نباشند و مروج فرهنگ غربى و ابتذال فرهنگى و روح تساهل و تسامح در جوامع باشند، نمىتوان انتظارى جز سرنوشت ولنگارى فرهنگى و دينگريزى، فرهنگستيزى براى نوجوانان و جوانان داشت.
در اين ميان، اتحاد و انسجام رهبران فكرى و فرهنگى، وحدت و همسويى نخبگان دينى و فرهنگى در جامعه، همسويى كارگزاران جامعهپذيرى و فرهنگپذيرى، نقش كليدى در بسترسازى فرهنگى و دينىسازى فضاى فكرى و فرهنگى جامعه ايفا مىكند. طبيعى است كه رهبران دينى و فرهنگى، بايد بيش از همه پايبند به اصول و ارزشهاى دينى، انقلابى، فرهنگى و اسلامى باشند. ناهمسويى آنان، وابستگى جناحى، سياسى و فكرى، عدم تقيد و پايبندى آنان به اصول و ارزشهاى دينى و فرهنگى، زمينه اختلافات فكرى و فرهنگى و... نسل جوان را فراهم مىآورد.
8. تأسّى و الگوپذيرى از سيره نبوى در تعامل با نسل جوان
هر انسانى بخصوص جوانان تحت تأثير حس كمالجويى، كه در فطرت و سرشت ايشان رسوخ يافته، از انسانهاى برخوردار از كمال انسانى، اخلاقى، صاحب درجات، كمالات و فضايل اخلاقى پيروى مىكنند. انسانها، به ويژه جوانان، كمالگرا و تعالىخواه هستند. از اينرو، به وسايلى كه در تحقق بخشيدن به اين خواسته به آنان كمك نمايند تمسّك مىجويند. بنابراين، لازم است متوليان فرهنگ، به ويژه مبلّغان دينى ضمن تأسّى به الگوهاى صحيح و پيروى از اخلاق و منش معصومان :، به ويژه پيامبر گرامى 9، و حضرت على ‰سعى كنند سبكها و سيره آنان را در سطح جامعه نهادينه سازند؛ زيرا اگر نمونههاى عالى انسانيت را به جوانان معرفى كنيم، ايشان به سمت آنان مىروند، خودشان را شبيه آنان مىسازند، همپاى آنان مىگردند، همفكر آنان مىشوند و يكسره خود را در مقابل صفات عالى آنان قرار مىدهند.
روانشناسان معتقدند: مؤثرترين روشهاى تربيتى، «روش الگويى و القاى پيام به صورت غيرمستقيم» است.
در اين روش، مخاطبان خود فرصت مىيابند با انگيزه و تمايل قلبى، به موضوع موردنظر توجه كنند و بدون كمترين فشار ذهنى و روانى، پذيراى پيام شوند.51
بنابراين، اگر مبلّغان بتوانند بسيارى از رفتارهاى مطلوب و احساسات خوشايند را به طور غيرمستقيم در كودكان و نوجوانان به وجود آورند، بسيار مفيد و كارساز خواهد بود. در يادگيرى غيرمستقيم و الگويى، به دليل آنكه يادگيرنده آگاهانه و داوطلبانه با رفتار خاصى در موضوع دقت مىكند، از نگرش مثبت و قوى و غنى برخوردار است و كمتر دچار فشار ذهنى و خستگى شده، از دامنه توجه وسيعترى بهره مىبرد، در حالى كه در آموزشهاى مستقيم، هميشه چنين نيست و ممكن است يادگيرنده نسبت به موضوع يادگيرى رغبت و انگيزهاى از خود نشان ندهد و زودتر خسته شود.52
همين روش نيز در سيره نبوى به طور چشمگيرى برجسته است. از اينرو، لازم است مبلّغان به تأسى از سيره رسول گرامى ˆ از پيشرفتهترين و كارآمدترين روشها و ابزارها براى تبليغ دين و فرهنگ و آموزههاى دينى بهره گيرند. از روشهاى كلامى و غيركلامى و الگويى سود جويند. جهلزدايى از مخاطب، بيان حقايق و معارف دينى، موعظه و نصيحت، ايجاد رغبت و شور و هيجان، زمينهسازى براى خوديابى و خودسازى، تكريم شخصيت و دلجويى از افراد و گاه هديه دادن و ارائه بينش و آگاهى به افراد و تقويت عزم و اراده آنان در جهتيابى به سوى آموزههاى دينى نقش اساسى دارد.
بايد توجه داشت كه پيامبر گرامى ˆ در عصر خويش، از شعر و نامه براى ارسال پيام به دوردستترين نقاط و حتى منازل افراد سود مىجستند. از اينرو، هرچند ما در عصر ارتباطات به سر مىبريم، ولى همچنان منبر كارايى خود را حفظ نموده و در مناسبتهاى خاص، همچون رمضان، و محرّم و صفر از جمله ارزشمندترين ابزارهاست. مىتوان با حفظ تبليغ سنتى و در عين بهرهگيرى از ابزارهاى نوين تبليغ، به اشاعه فرهنگ دينى پرداخت.
بنابراين، مبلّغان با بهرهگيرى از ابزارهاى متنوع تبليغى، مىتوانند بهترين ارتباط كلامى و غيركلامى را با مخاطبان جوان خود برقرار سازند و با امكان برقرارى ارتباط نزديك و صميمانه با آنان، زمينه درك و شناخت نيازها، و انتظارات نسل جوان و نيز پاسخگويى بايسته به سؤالات و شبهات آنان فراهم مىآيد و بدينسان، اميد كم كردن شكاف و گسست نسلى و كم كردن دينگريزى و فرهنگستيزى فراهم مىآيد.
نتيجهگيرى
1. تغيير و تحولات اجتماعى، در هر جامعهاى امرى ضرورى است. به ناچار اين تغييرات، بر والدين و نسل جوان تأثير مىگذارد. ميزان و شدت اين تأثير در خانوادهها يكسان نيست.
2. اين تغييرات كه ممكن است موجب رد و يا پذيرش آن از سوى والدين، فرزندان، جامعه و يا جوانان شود، زمينهساز پيدايش اختلاف نظر و يا تضاد ميان آنان مىگردد.
3. اختلاف نظر در ميان نسل جوان و نسلها ييشين امرى طبيعى است و لزومآ امر جدى نيست و براى رشد و شخصيت فرزندان و جوانان ضرورى است.
4. اختلافنظر ميان والدين و فرزندان، افراد جامعه و جوانان، موجب تفاوت نسلى و نه فاصله و گسست نسلى است.
5. اين اختلافات ميان نسلها، لزومآ به معناى پشت كردن به ارزشها و بريدن از گذشته نيست و موجب انقطاع فرهنگى نخواهد بود.
6. اختلافات نسلى، گاهى هنجارى است و گاهى ارزشى و فرهنگى. اختلافات هنجارى امرى طبيعى و به راحتى قابل درمان و چارهجويى است. اما اختلافات ارزشى و فرهنگى خطرساز، بحرانآفرين براى خانوادهها و جامعه و به راحتى قابل درمان نيست.
7. به نظر مىرسد، در ايران اسلامى در برههاى از زمان و در عصر حاكميت گفتمان «اصلاحات»، خطر وجود «گسست نسلى و فرهنگى» تاحدودى احساس مىشد، اما با حاكميت مجدد گفتمان «عدالت خواهى»، خطر گسست نسلى و فرهنگى در ايران از بين رفت. هر چند تفاوت نسلى امرى طبيعى و در همه جوامع، از جمله جامعه اسلامى مايافت مىشود.
8. با برنامهريزى درست، ارتباط و تعامل نزديك و صميمانه با نسل جوان، مشاركت دادن آنان در عرصههاى سياسى و اجتماعى، تفاوتگذارى ميان اختلافات طبيعى هنجارى و غيرطبيعى ارزشى و فرهنگى، و شناسايى راهكارهايى براى از بين بردن آن، مىتوان خطر معضل گسست ارزشى و فرهنگى را در جامعه از بين برد.
-
پى نوشت ها
- 1 دانشآموخته حوزه علميه و عضو هيئت علمى مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى (ره). دريافت: 12/2/88 ـ پذيرش: 25/3/88.
- 2 ـ نهجالبلاغه، شرح ابن ابىالحديد، ج 20، ب 102، ص 267.
- 3 . generation.
- 4 ـ باقر ساروخانى، درآمدى بر دائرةالمعارف علوم اجتماعى،ص 107.
- 5 ـ توزال بيكر، نحوه انجام تحقيقات اجتماعى، ترجمه هوشنگنايبى، ص 118.
- 6 . generation gap.
- 7 ـ محمّدحسين پناهى، «فاصله نسلى و اختلافات خانوادگى وچگونگى برخورد با آن»، علوم انسانى دانشگاه الزهرا 3، ش37ـ38، ص 83.
- 8 ـ بنجامين اسپاك، پرورش فرزند در عصر دشوار، ترجمههوشنگ ايرانى، ص 259.
- 9 . Adolesence.
- 10 ـ محمود اقبالى، روانشناسى تربيتى، ص 142.
- 11 ـ علىاكبر شعارىنژاد، روانشناسى رشد (2): نوجوانى و بلوغ،ص 34.
- 12 ـ محمدحسين پناهى، «فاصله نسلى و اختلافات خانوادگى وچگونگى برخورد با آن»، علوم انسانى دانشگاه الزهرا 3، ش37ـ38، ص 86.
- 13 ـ همان، ص 101.
- 14 ـ محمدتقى مصباح، اخلاق در قرآن، ص 35و36.
- 15 ـ محمد فولادى و ديگران، مفاهيم و كاربردهاى جامعهشناسى،ص 96.
- 16 ـ بروس كوئن، مبانى جامعهشناسى، ترجمه فاضل توسلى، ص73.
- 17 . freedom.
- 18 . equality.
- 19 . human dignity.
- 20 ـ محمدتقى مصباح، تهاجم فرهنگى، ص 72 و 106.
- 21 . Norms.
- 22 ـ آنتونى گيدنز، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى، ص 36.
- 23 ـ هدايتاللّه ستودهنيا و ايرج كمالى، جامعهشناسى با تأكيد برديدگاههاى كاركردگرايى، تضاد و كنش متقابل اجتماعى، ص98و99.
- 24 ـ رونالد اينگلهارت، تحول فرهنگى در جامعه پيشرفته صنعتى،ترجمه مريم وتر، ص 86.
- 25 ـ همان، ص 87.
- 26 ـ سعيد معيدفر، «شكاف نسلى يا گسست فرهنگى (بررسىشكاف نسلى در ايران)، نامه علوم اجتماعى، ش 24، ص 55ـ80.
- 27 ـ همان، ص 58.
- 28 ـ حاتم قادرى، مجموعه مقالات گسست نسلها، ص 182.
- 29 ـ محمود سريعالقلم، مجموعه مقالات گسست نسلها، ص169.
- 30 ـ مهناز توكلى، مجموعه مقالات گسست نسلها، ص 372.
- 31 ـ محمدمنصور شعراء، مجموعه مقالات گسست نسلها، ص199.
- 32 ـ محمدرضا طالبان، «ديندارى و جوانان»، نمايه پژوهش، ش7و8، ص 84 / حميرا نديمى، جايگاه دين در نظام ارزشى جوانان،ص 77ـ82.
- 33 ـ سعيد معيدفر، «شكاف نسلى يا گسست فرهنگى»، نامه علوماجتماعى، ش 24، ص 55.
- 34 ـ محمدرضا شرفى، مراحل رشد و تحول، ص 158.
- 35 ـ جمشيد مطهّرى، هويت در نوجوانى، ص 34.
- 36 ـ محمد محمدى رىشهرى، منتخب ميزانالحكمه، ترجمهحميدرضا شيخى، ص 290.
- 37 ـ همان، ص 272.
- 38 ـ همان، ص 167.
- 39 ـ عبدالواحدبن محمد آمدى، غررالحكم و دررالكلم، ترجمه وشرح هاشم رسولى، ص 449.
- 40 ـ عبدالرسول بيات، درآمدى بر مكاتب و انديشههاى معاصر،ص 246ـ252.
- 41 ـ يورگن هابرماس، جهانىشدن و آينده دموكراسى، ترجمهكمال پولادى، ص 19.
- 42 ـ آلوين تافلر، به سوى تمدن جديد، ترجمه محمدرضا جعفرى،ص 40.
- 43 ـ ر.ك: محمد فولادى و محمدعزيز بختيارى، بررسى علل وعوامل تضعيف خودباورى فرهنگى، ص 302.
- 44 ـ ر.ك: ايراندخت، ش 17، ص 13.
- 45 ـ سيده فاطمه حسينى، «آسيبشناسى اجتماعى زنان :4 فرار ازخانه»، كتاب زنان، ش 15، ص 66.
- 46 ـ ر.ك: محمد فولادى، بررسى علل و عوامل تغييرات فرهنگىدر ايران، ص 245.
- 47 ـ پاملار آبوت و والاس كلهر، درآمدى بر جامعهشناسىنگرشهاى فمينيستى، ترجمه مريم خراسانى و حميد احمدى،ص 295.
- 48 ـ محمدرضا احمدى، مبانى روانشناختى ارتباط مؤثر والدينبا فرزندان در محيط خانواده، در: مجموعه مقالات تقويت نظامخانواده، ص 355.
- 49 ـ زهرا محمدى، بررسى آسيبهاى اجتماعى زنان در دهه(1370ـ1380)، ص 84ـ85.
- 50 ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 78، باب 26، ص 346.
- 51 ـ غلامعلى افروز، چكيدهاى از روانشناسى تربيتى كاربردى،ص 146.
- 52 ـ همو، روشهاى پرورش احساس مذهبى نماز در كودكان ونوجوانان، ص 15. منابعـ نهجالبلاغه، شرح ابن ابىالحديد (نرمافزار نور).ـ آبوت، پاملار و والاس كلهر، درآمدى بر جامعهشناسىنگرشهاى فمينيستى، ترجمه مريم خراسانى و حميد احمدى،تهران، دنياى مادر، 1376.ـ آمدى، عبدالواحدبن محمد، غررالحكم و دررالكلم، ترجمه وشرح هاشم رسولى، تهران، دفتر نشر فرهنگ، 1377.ـ احمدى، محمدرضا، مبانى روانشناختى ارتباط مؤثر والدين بافرزندان در محيط خانواده، در: مجموعه مقالات تقويت نظامخانواده، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1386.ـ اسپاك، بنجامين، پرورش فرزند در عصر دشوار، ترجمه هوشنگايرانى، تهران، صفى عليشا، 1368.ـ افروز، غلامعلى، چكيدهاى از روانشناسى تربيتى كاربردى،تهران، انجمن اوليا و مربيان، 1378.ـ ـــــ ، روشهاى پرورش احساس مذهبى نماز در كودكان ونوجوانان، تهران، انجمن اوليا و مربيان، 1377.ـ اقبالى، محمود، روانشناسى تربيتى، تهران، كوثر، 1370.ـ اينگلهارت، رونالد، تحول فرهنگى در جامعه پيشرفته صنعتى،ترجمه مريم وتر، تهران، كوير، 1373.ـ بيات، عبدالرسول، درآمدى بر مكاتب و انديشههاىمعاصر(فرهنگ واژهها)، تهران، انتشارات مؤسسه انديشه وفرهنگ دينى، 1381.ـ بيكر، توزال، نحوه انجام تحقيقات اجتماعى، ترجمه هوشنگنايبى، تهران، روشن، 1377.ـ پناهى، محمدحسين، «فاصله نسلى و اختلافات خانوادگى وچگونگى برخورد با آن»، علوم انسانى دانشگاه الزهرا 3، ش37ـ38، تابستان 1380، ص 77ـ113.ـ تافلر، آلوين، به سوى تمدن جديد، ترجمه محمدرضا جعفرى،تهران، سيمرغ، 1374.ـ حسينى، سيده فاطمه، «آسيبشناسى اجتماعى زنان :4 فرار ازخانه»، كتاب زنان، ش 15، بهار 1381، ص 60ـ73.ـ ساروخانى، باقر، درآمدى بر دائرةالمعارف علوم اجتماعى،تهران، كيهان، 1370.ـ ستودهنيا، هدايتاللّه و ايرج كمالى، جامعهشناسى با تأكيد برديدگاههاى كاركردگرايى، تضاد و كنش متقابل اجتماعى، تهران،نداى آريانا، 1383.ـ شرفى، محمدرضا، مراحل رشد و تحول، تهران، وزارت فرهنگو ارشاد اسلامى، 1371.ـ شعارىنژاد، علىاكبر، روانشناسى رشد (2): نوجوانى و بلوغ،تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1372.ـ طالبان، محمدرضا، «ديندارى و جوانان»، نمايه پژوهش، ش 7 و8، بهار 1378، ص 86ـ105.ـ فولادى، محمد، بررسى علل و عوامل تغييرات فرهنگى در ايران(پژوهش ميدانى)، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1386.ـ ـــــ و ديگران، مفاهيم و كاربردهاى جامعهشناسى، قم، مؤسسهآموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1378.ـ ـــــ و محمدعزيز بختيارى، بررسى علل و عوامل تضعيفخودباورى فرهنگى، قم، مركز پژوهشهاى صدا و سيما، 1384.ـ كوئن، بروس، مبانى جامعهشناسى، ترجمه فاضل توسلى، تهران،سمت، 1372.ـ گيدتز، آنتونى، جامعهشناسى، ترجمه منوچهر صبورى كاشانى،تهران، نى، 1373.ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، (نرمافزار نور).ـ محمدى رىشهرى، محمد، منتخب ميزانالحكمة، ترجمهحميدرضا شيخى، قم، دارالحديث، چ سوم، 1384.ـ محمدى، زهرا، بررسى آسيبهاى اجتماعى زنان در دهه(1370ـ1380)، تهران، شوراى فرهنگى ـ اجتماعى زنان، 1383.ـ مصباح، محمدتقى، اخلاق در قرآن، تهران، اميركبير، 1372.ـ ـــــ ، تهاجم فرهنگى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امامخمينى، 1381.ـ مطهّرى، جمشيد، «هويت در نوجوانى»، معرفت، ش 50، بهمن1380، ص 34ـ44.ـ نديمى، حميرا، جايگاه دين در نظام ارزشى جوانان، پاياننامهكارشناسى ارشد، رشته جامعهشناسى، تهران، دانشگاه شهيدبهشتى، 1377.ـ هابرماس، يورگن، جهانىشدن و آينده دموكراسى، ترجمه كمالپولادى، تهران، نشر مركز، 1380.