موانع و آسيبهاى غيرمعرفتى تفسير قرآن
مصطفي كريمي1
چكيده
شناخت موانع و آسيبهاي تفسير و پرهيز از آنها، براي رسيدن به فهم صحيح قرآن و بهرهمندي از هدايت آن ضروري است. در اين مقاله تلاش شده است تا موانع و آسيبهاي غيرمعرفتي يعني آسيبهاي اعتقادي، گرايشي و اخلاقي شناسايي و معرفي شوند تا زمينه فهم صحيح قرآن كريم فراهم آيد. تلاش شده است افزون بر بحث نظري از آسيبها نمونهاي از تفاسير موجود نيز بيان شود. اين موانع و آسيبها عبارتند از: ناباوري به حجّيت ظواهر قرآن كريم، اعتقاد به خودبسندگي قرآن، ناباوري يا غفلت از ويژگيهاي فرازميني قرآن، مصون ندانستن قرآن از تحريف، و عدم توجه به اقسام آيات، استبداد به رأي و خودمحوري، دخالت دادن پيشداوري و تمايلات و تعصّبات شخصي و گروهي در تفسير، تقديس نابجاي تمام روايات تفسيري، و تقليد نابجا از آراي پيشينيان و بيتقوايي. اين موانع باعث ميشود كه مفسّر نتواند به مراد الهي از آيات قرآن كريم و يا به درك ژرفاي اين كتاب الهي برسد.
كليدواژهها : آسيبهاي تفسير، ناباوري به حجّيت ظواهر قرآن، قرآن بسندگي در تفسير، الهي بودن قرآن، مصونيت قرآن از تحريف، استبداد رأي، پيشداوري، تقليد، بيتقوايي.
مقدّمه
براي رسيدن به فهم صحيح قرآن، شناخت موانع و آسيبهاي تفسير و پرهيز از آنها ضروري است. در شماره 136 اين مجله پس از بيان اهميت و پيشينه و ضرورت بحث از موانع و آسيبهاي تفسير قرآن كريم و نيز تقسيم آن به موانع معرفتي، باوري، گرايشي و اخلاقي، موانع معرفتي تفسير بررسي گرديد. موانع و آسيبهاي معرفتي تفسير عبارتند از : 1. تفسير به رأي؛ 2. تفسير بر اساس قرائت غيرواقعي؛ 3. خطا در فهم معناي دقيق واژگان؛ 4. بهره نگرفتن صحيح از قواعد علم صرف و نحو و علوم بلاغي؛ 5. ضعف استنطاق؛ 6. بيتوجهي به لايههاي باطني قرآن كريم و يا باطن قرآن را يگانه مراد الهي دانستن؛ 7. استناد به قرائن نامعتبر.
در اين نوشتار، موانع و آسيبهاي باوري، گرايشي و اخلاقي تفسير را بررسي ميكنيم تا با مشخص شدن تمام موانع و آسيبهاي فهم قرآن و راههاي پرهيز از آنها، زمينه فهم و تفسير صحيح اين كتاب الهي فراهم آيد. انشاءاللّه
1. موانع و آسيبهاي باوري
مراد از موانع و آسيبهاي باوري تفسير، آن قسم از موانعي است كه عامل آن، باورهاي نادرست در مورد قرآن كريم است. در ذيل، به اين موانع و آسيبها اشاره ميشود:
الف. ناباوري به حجّيت ظواهر قرآن كريم
از جمله آسيبهاي فهم قرآن كريم، باور به عدم حجّيت ظواهر آيات قرآن براي غيرمعصوم است. بر اساس گزارش برخي منابع شيعي و سني، شماري از عالمان مسلمان بر اين باورند كه قرآن را جز با روايات2 نميتوان تفسير كرد و بر هيچكس، هرچند آشنا با علوم ادبي و بلاغي و اصول فقه و تاريخ، جايز نيست كه چيزي از قرآن را تفسير كند.3 لازمه كلام برخي دانشمندان اسلامي نيز چنين اعتقادي است. محمّدامين استرآبادي، از بزرگان اخباريان، آيات قرآن را بدون روايات اهلبيت: غيرقابل فهم دانسته و ميگويد: «در احكام نظري شرع، اعم از اصول و كليات يا فروع و جزئياتي كه بدانها آگاهي نداريم، راهي جز شنيدن از امامان معصوم : نيست، و استنباط احكام نظري از ظواهر كتاب و سنّت نبوي پيش از آنكه نظر ائمّه اطهار: را درباره ظاهر آن دو بدانيم جايز نيست.»4
برخي از اخباريها فهم معناي قرآن را مطلقآ، حتي در مثل (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) (توحيد: 1) جز با تفسير معصوم(ع) غيرجايز دانستهاند.5
بر خلاف اين ديدگاه، شواهد قرآني و روايي بر حجّيت ظواهر قرآن كريم و قابل فهم بودن آن براي غيرمعصوم دلالت دارد. قرآن كريم زبان خود را عربي روشن معرفي كرده6 و بر اساس اصول محاوره عقلايي با مردم سخن گفته است. اگر فهم قرآن كريم روش ديگري داشت، ميبايست براي مردم بيان ميشد تا دچار كژفهمي نشوند و هدف از نزول قرآن كه هدايت مردم است از ميان نرود. افزون بر اين، قرآن خود را با واژگاني همچون «بيان»،7
«مبين»،8 «بيّنة»9 «تبيان»10 و «نور»11 وصف ميكند. اين واژگان به معناي روشني و روشنگري، گويايي و رسايي نسبت به مقصود بوده12 و بيانگر قابل فهم بودن اين كتاب الهي، و گويايي معاني و مقاصد آن است. آيات فراخواننده به تدبّر در قرآن13 و آيات دعوتكننده به همانندآوري14 مخالفان، همگي بر قابل فهم بودن قرآن كريم بر غيرمعصوم دلالت دارد؛ زيرا در غير اين صورت، دعوت به تدبّر و همانندآوري معنا نخواهد داشت. همچنين در اين زمينه ميتوان به روايات بسياري، از جمله رواياتي كه قرآن را معيار ارزيابي روايات معرفي ميكند15 و نيز روايات بيانگر چگونگي فهم قرآن اشاره كرد. براي نمونه، امام صادق(ع) در پاسخ به چگونگي نوشته شدن اعمال آدمي فرمودند: آيا عرب نيستيد؟ پس چگونه معناي سخن را نميفهميد در حالي كه يكي از شما به همنشين خود ميگويد : اين كتاب را نسخهبرداري ميكنم؛ آيا اينگونه نيست كه از كتاب ديگري كه اصل است نسخهبرداري ميكند؟ و اين سخن خداست ]كه ميفرمايد :[ (إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ) (جاثيه: 29).16
آسيب باور به عدم حجّيت ظاهر قرآن كريم اين است كه موجب ميشود، مفسّر از بخش عظيمي از معارف قرآن كريم بيبهره بماند؛ زيرا بر فرض تفسير تمام آيات قرآن كريم توسط ائمّه اهلبيت :، تمام آنها به دست ما نرسيده است و بررسي تفاسير روايي17 اين مطلب را تأييد ميكند. ثانيآ، پيامد نامطلوب ديگر اين نگرش، افراطگري و پذيرش تمام روايات تفسيري است، كه تحت عنوان تقديس نابجاي تمام روايات تفسيري آنها را بررسي خواهيم كرد.18
ب. اعتقاد به خودبسندگي قرآن در تفسير
قرآن كريم به شيوه عقلا سخن گفته است و يكي از امور لازم و مورد توجه در اصول محاوره عقلايي براي فهم سخن، مراجعه به تمام قرينههاي پيوسته و ناپيوسته لفظي و غيرلفظي و بهره بردن از تمام منابع است. به رغم اينكه نخستين و مهمترين منبع تفسير، آيات ديگر خود قرآن است، ولي كافي نبوده و فهم كامل قرآن تنها با توجه به تمام قرائن و بهره بردن از همه منابع ميسر است؛ زيرا برخي توضيحات در قرائن بيروني قرآن كريم آمده و هيچ راهي براي فهم آن از خود قرآن نداريم. روش صحيح تفسير نزد اهلبيت : نيز استفاده از تمام منابع و قرائن تفسيري است.19
از جمله آسيبها و عوامل انحراف و سوءفهم در تفسير قرآن، باور به جزئينگري به قرائن و منابع تفسير مانند قرآن بسندگي است. برخي بر اين باورند كه در تفسير قرآن جز خود قرآن به هيچ منبع ديگري نياز نيست.20 اين افراد در عمل نيز از هيچ منبع ديگري استفاده نميكنند؛21 مانند صاحب تفسير الهداية و العرفان في تفسيرالقرآن. اين باور نادرست در تفسير، عدم توجه به ديگر منابع تفسيري را در پي دارد و زمينههاي لازم و مؤثر در فهم قرآن را از بين برده و راه فهم درست بخشي از قرآن را بر مفسّر ميبندد و تفسيرش را دچار آسيبهايي ميكند و موجب ميشود نتوانند به تمام مراد الهي از آيات قرآن برسد. حتي اگر مفسّري به قرآنبسندگي باور نداشته باشد، ولي در عمل به استفاده از آيات ديگر در تفسير بسنده كند، تفسيرش دچار آسيب ميشود. در تفاسير نيز مواردي يافت ميشود كه مفسّران با اكتفا به قرآن كريم در تفسير، تنها به ذكر احتمال پرداختهاند؛ مانند تفسير طبرسي در مورد «اهدنا» از سوره حمد و «الم» از سوره بقره22 و تفسير آلوسي در مورد «الصلوة الوسطي» از آيه 238 سوره بقره.23
برخي آسيبهاي قرآنبسندگي در تفسير عبارتند از:
1. بهره نبردن از روايات در تفسير : يكي از آسيبهاي باور به قرآنبسندگي در تفسير اين است كه مفسّر از روايات بهره نميگيرد و در مواردي ممكن است دچار اشتباه شود. مثلا، يكي از باورمندان به قرآنبسندگي در تفسير، بدون توجه به روايات تفسيري و بهره گرفتن از آنها، عبارت «هم راكعون» در آيه شريفه (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ) (مائده : 55) را به «در حالي كه خاضعاند» ترجمه كرده و معتقد است: مراد آيه اين است كه دوست و ياور شما خدا و رسول و مؤمنان انفاقكننده با تواضع هستند و آيه ربطي به حكومت و زمامداري ندارد.24
خداوند علاوه بر خواندن قرآن براي حضرت محمّد(ص) آن را تبيين فرموده است: (إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ) (قيامة : 17ـ19)؛ در حقيقت، گرداوري و خواندن آن بر عهده ماست. پس چون آن را خوانديم، خواندن آن را دنبال كن. سپس توضيح آن نيز بر عهده ماست. از آيه مذكور استفاده ميشود كه پيامبر اكرم (ص) علاوه بر الفاظ قرآن كريم، توضيح تمام آيات را نيز دريافت كرده است. در نتيجه، افزون بر تلاوت قرآن، تفسير آن براي ديگران نيز بر عهده آن حضرت است. قرآن در اينباره ميفرمايد: (وَأَنزَلْنَا إِلَيْکَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ) (نحل: 44)؛ ما اين ذكر (قرآن) را بر تو فرو فرستاديم تا آنچه را به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي. پس خود قرآن نيز نميپذيرد كه در تفسيرش به قرآن بسنده شود.
تاريخ نيز گواه است كه مسلمانان صدر اسلام به رغم برخورداري از فصاحت و بلاغت بالا و آگاهي از معاني واژگان و قرائن مربوط به آيات، در تفسير به خود قرآن بسنده نكرده و در مواردي از فهم مقصود حقيقي آيات ناتوان ميشدند و از حضرت محمّد (ص) ميپرسيدند. پيامبر اكرم (ص) نيز برايشان تفسير ميفرمودند. بنابراين، براي يافتن روش صحيح فهم و فهمِ صحيح تمام آيات قرآن، چارهاي جز اين نيست كه دست نياز به ساحت قدسي پيامبر اكرم(ص) و جانشينان معصوم ايشان دراز كنيم و از آن حضرات ياري بجوييم؛ چراكه تنها ايشان به تمام حقايق قرآن آگاهند و ميتوانند معاني واقعي آن را بيان كنند. اين مطلب از آيات و روايات متعدد استفاده ميشود؛ آياتي نظير (إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ لَّا يَمَسُهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ) (واقعه: 77ـ79)، (إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرآ) (احزاب: 33) و (وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ) (رعد: 43) كه به ائمّه اهلبيت : تفسير شده است.25 نيز در روايتي آمده است: «كسي جز اوصيا (امامان معصوم) نميتواند ادعا كند كه همه معارف قرآن نزد اوست.»26 بنابراين، هيچ مفسّري نميتواند بدون بهرهگيري از روايات پيامبر اكرم (ص) و ائمّه اهلبيت: تمام معارف به ويژه معاني باطني قرآن كريم را فهم كند.27 به رغم اينكه حضرات معصومان : همه نور واحدند و كلامشان حجت است، ولي با اين حال، در احاديث ديده ميشود كه بعضي از آن بزرگواران براي تعليم به ديگران، در تفسير آيهاي به كلام رسول گرامي(ص) يا امام پيشين استناد فرمودهاند.28 مثلا امام رضا (ع) ميفرمايند:
«حضرت علي(ع) در تفسير آيه (فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا) فرمودند: مراد "لااله الا اللّه و محمّد رسولاللّه و علي ولياللّه" است.»29
علّامه طباطبائي كه با روش فهم قرآن با قرآن، تفسير را زنده كرده و سرآمد مفسّران در اين روش است، افزون بر اينكه راه فهم تفصيل احكام، داستانهاي امتهاي پيشين و معاد در قرآن را منحصر به بيان پيامبر اكرم (ص) ميداند،30 در موارد متعدد از تفسير گرانسنگ الميزان از روايات استفاده كرده است؛ چون فهم آيه از خود قرآن به دست نميآيد. از جمله در تفسير (رَبَّنَا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولا مِنْهُمْ) (بقره: 129)، با استفاده از روايات، «رسول» را به پيامبر اكرم (ص) تفسير ميكند.31 و نيز در بيان مراد از (الصَّلاَةِ الْوُسْطَي) در آيه 238 «بقره»،32 در بيان مقصود از (أَشْهُرٌ مَعْلُومَاتٌ) در آيه 197 «بقره»،33در بيان مقدار بريدن دست دزد و ميزان مالي كه به سبب آن دست دزد را ميبرند (در تفسير آيه 38 سوره «مائده»)34 و نيز در تفسير آيه 125 و 222
«بقره»35 و آيه 80 سوره «آلعمران»36 از روايات بهره برده است.
2. بهره نبردن از تاريخ و قصص در تفسير : مفسّري كه به قرآنبسندگي در تفسير معتقد باشد، در تفسير قرآن كريم از تاريخ و قصص در فهم آيات استفاده نخواهد كرد، حال آنكه از جمله قرائن بيروني تفسير زمان و مكان وقايع مورد اشاره قرآن كريم است. اهلبيت : نيز در تفسير برخي از آيات براي ديگران، از قصص و تاريخ استفاده كردهاند. براي نمونه، امام صادق(ع) در جواب علت اينكه در قرآن آمده است: (وَفِرْعَوْنَ ذِي الْأَوْتَادِ) (فجر: 10) (و فرعون صاحب ميخها)، فرمودند: «به دليل اينكه فرعون هنگام شكنجه فرد، او را به رو بر زمين ميخواباند و با چهار ميخ به زمين ميكوبيد، يا با چهار ميخ دست و پاهاي او را بر تختهاي ميخ كرده، رهايش ميكرد تا ميمرد.»37 اگر مفسّر در فهم اين آيه شريفه به اين امر تاريخي آگاه نباشد و يا به آن توجه نكند، علت آمدن «ذيالاوتاد» را دقيق نخواهد فهميد.
3. بهره نبردن از اسباب نزول : باور به قرآنبسندگي در تفسير موجب ميشود كه هنگام فهم آيات، از سبب نزول كه نقش بسيار مهمي در تفسير دارد38 غفلت شود و فهم دقيق آيات داراي سبب نزول به دست نيايد. براي نمونه، يكي از طرفداران ديدگاه قرآنبسندگي تمام روايات و نقلهاي اسباب و شأن نزول غيرمفسّر داشته39 و در تفسير آيه شريفه (الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينآ) (مائده: 3) به روايات اسباب و شأن نزول آيه شريفه40 توجه نكرده و آيه را بيارتباط با مسئله غدير خم و ولايت حضرت علي (ع) و مربوط به اكمال احكام دانسته است.41
و نيز كسي كه از سبب نزول آيه شريفه (إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِن شَعَآئِرِ اللّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا) (بقره: 158) (در حقيقت صفا و مروه از شعائر خداست ]كه يادآور اوست[ پس هر كه خانه ]خدا[ را حج كند يا عمره گزارد بر او گناهي نيست كه ميان آن دو سعي به جاي آورد) آگاهي نداشته باشد و يا به آن توجه نكند، هرگز مراد الهي را از آن نخواهد فهميد؛ زيرا ظاهر آيه شريفه جواز طواف بين سعي و مروه را بيان ميكند، حال آنكه مرحوم كليني از امام صادق (ع) روايت ميكند كه در سؤال از حكم سعي بين صفا و مروه فرمودند : «واجب است.» راوي گويد: پرسيدم: مگر خداي ـ عزّوجلّ ـ نفرموده است: (فَلاَ جُنَاحَ عَلَيْهِ أَن يَطَّوَّفَ بِهِمَا) حضرت فرمودند: «اين ]آيه[ در مورد عمره قضا است؛ رسول خدا با مشركان شرط كرده بود كه هنگام سعي مسلمانان بتها را از صفا و مروه بردارند. مردي به امور ديگري مشغول شد و سعي را ترك كرد تا آن روزهاي معيّن به پايان رسيد و بتها را برگرداندند. برخي از مسلمانان نزد حضرت آمده، گفتند: اي پيامبر خدا، فلاني سعي بين صفا و مروه نكرده است و بتها را نيز برگرداندهاند. پس از اين واقعه، خداوند ـ عزّوجل ـ اين آيه را فرو فرستاد. يعني در حالي كه بر آن دو كوه بتها هستند، گناهي بر او نيست كه بين آن دو سعي كند.»42
ج. عدم اعتقاد به ويژگيهاي فرازميني قرآن
قرآن كريم ويژگيهايي دارد كه ناباوري به آنها و يا غفلت از آنها هنگام تفسير، فهم را با آسيب روبهرو ميكند. از جمله اين ويژگيها، الهي بودن محتوا و ساختار، تعيين معنايي و جاودانگي قرآن است. آسيبهاي تفسيري نشأت گرفته از ناباوري يا عدم توجه به اين ويژگيهاي قرآن كريم عبارتند از:
1. آسيب «غفلت از هويت الهي محتواي قرآن» : بارزترين ويژگي قرآن كريم كه آن را از كتابهاي بشري متمايز ميكند الهي بودن محتواي آن است. شواهد و دلايل بسياري بر اين مطلب دلالت دارد: از جمله معجزه بودن قرآن كه از تحدي43 آن به همانندآوري و ناتوانايي مخالفان به همانندآوري عليرغم تلاش فراوان آنها، استفاده ميشود. آيات تحدي نفي ميكند كه حتي قرآن از پيامبر اكرم(ص) باشد؛ زيرا اين تحدي شامل خود حضرت هم ميشود. شاهد دوم بر الهي بودن قرآن كريم اين است كه قرآن متفاوت از سخن بشري است؛ با آنكه طي 23 سال و شرايط گوناگون نازل شده است، تضاد و اختلافي در آن نيست.44
عدم باور به الهي بودن محتواي قرآن كريم و يا بيتوجهي به آنها آسيبهاي زير را در پي دارد :
الف) پذيرش وجود خلاف واقع و يا خبر دروغ در قرآن : با عنايت به اينكه سخن بازنمود ويژگيهاي وجود و دانش صاحبش است، الهي بودن محتواي قرآن كريم، توجه به برخي اوصاف خداوند در تفسير ضرورت پيدا ميكند؛ زيرا قرآن كريم وحي خداي آگاه به همه امور و منزّه از هرگونه خلافگويي و دروغ است و هيچ مطلب خلاف واقع يا خبر دروغ در قرآن كريم راه نيافته است.
كساني با غفلت از الهي بودن قرآن كريم و يا عدم توجه به ويژگيهاي خداوند، مسائلي مانند جن، چشم زخم و سحر را كه قرآن به آنها اشاره دارد، غير واقعي شمرده و در توجيه آن گفتهاند: اين واژگان بر تصورات ذهني مردم وضع شدهاند كه ممكن است واقعيت نداشته باشد45 و يا ورود اين امور غيرواقع در قرآن به علت نزول قرآن به فرهنگ مردم و يا از باب مصلحتسنجي و همراهي با مردم جهت موفقيت بيشتر پيامبر اكرم (ص)46 و يا تأثيرپذيري حضرت از اجتماع جاهلي خود بوده است.47 حال آنكه خداوند حكيم اولا، هيچگاه قرآن را كه براي هدايت مردم به راستي و درستي و نيكبختي فرو فرستاده است، بر ذهنيات و فرهنگ غلط مردم جاهلي مبتني نميكند؛ ثانيآ، در قرآن مصلحتانديشي منجر به بيان خلاف واقع نخواهد داشت؛ ثالثآ، قرآن را در تعامل پيامبر با مردم جاهلي و متأثر از آنها شكل نميدهد.
اگر مفسّر بر الهي بودن قرآن باور نداشته باشد و يا هنگام تفسير بدان توجه نكند، در فهم برخي آيات نيز دچار مشكل ميشود. مثلا، قرآن در وصف مسجدالحرام ميفرمايد: (وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنآ) (آلعمران: 97) مدلول ظاهري آيه اين است كه هر كس وارد مسجدالحرام شود از هر شرّي در امان خواهد بود؛ ولي چنانكه امام صادق (ع) در توبيخ ابوحنيفه فرمودند،48 چنين نبوده و عبداللّهبن زبير و سعيدبن جبير در آنجا كشته شدند. چون آيه شريفه سخن خداست و دورغ نميباشد، پس معناي ظاهري مراد نيست و مراد آيه شريفه امن تشريعي است؛ يعني بر حرمت تعرض به پناهبرنده به كعبه دلالت دارد و يا مراد اين است كه اگر كسي با تمام شرايط وارد كعبه شود و اعمال آن را كامل انجام دهد، در آخرت از عذاب الهي در امان خواهد بود.49
ب) پذيرش تكثر فهم از قرآن : باور نداشتن به الهي بودن محتواي قرآن يا عدم توجه به آن، زمينه را براي پذيرش عدم تعين معناي آيات و در نتيجه قبول نظريه تكثر فهم از قرآن را فراهم ميسازد كه طبق آن، چند فهم صحيح و در عرض هم از قرآن صحيح خواهد بود. كساني كه مدعي مشروعيت تمام فهمها از قرآن هستند، متن قرآن را نسبت به بسياري از معاني لااقتضا ميدانند.50 لكن اگر پذيرفتيم و توجه داشتيم كه قرآن سخن خداوند حكيم است و حكيم از سخن خود مقصود معيني دارد، ديگر مفهوم آيات قرآن مبهم نخواهد بود. در روايتي آمده است: «فمن زعم ان كتاب اللّه مبهم فقد هلك و اهلك»؛51 كسي كه گمان كند قرآن مبهم است، قطعآ هلاك خواهد شد و هلاك خواهد نمود. بنابراين، قرآن هر معنايي را برنميتابد و هر جامهاي بر قامت واژگان و جملات آن مناسب نميآيد. تفسير ضابطهمند بوده و توجه به نيت الهي و در پي كشف آن بودن ضروري است. بر اين اساس، تفسيري صحيح است كه به مراد الهي از آيات دست يابد. در نتيجه، نميتوان صحت و مشروعيت فهمهاي متكثر (هرچند در عرض فهم) از قرآن را پذيرفت.
2. آسيب «غفلت از الهي بودن واژگان و ساختار قرآن» : دلايل و شواهد دلالت دارد كه واژگان ساختار قرآن نيز الهي است؛ از جمله: 1. مقايسه قرآن با سخنان ديگر، حتي با احاديث قدسي خود حضرت محمّد (ص)؛ 2. اعجاز لفظي قرآن كريم چون اعجاز قرآن بر عدم توانايي تمام انسانها از جمله خود پيامبر (ص) دلالت دارد؛ 3. آيات مشتمل بر عنوانها و وصفهاي قرآن مانند «قرآن»،52 «عربي»،53 «كلام اللّه»،54 «قول»،55 «حديث»56 و «كتاب»57 و آيات حاوي عبارات دال بر الهي بودن لفظ قرآن مانند «تلاوت» و «صُحُف»؛58 4. رواياتي كه از قرآن به «كلامُ اللّهِ، و قولُ اللّهِ و كتابُ اللّهِ و وحي اللّهِ» تعبير كردهاند.59
عدم باور به الهي بودن ساختار قرآن كريم و يا بيتوجهي به آن ممكن است دو آسيب مهم ذيل را در تفسير داشته باشد:
الف) مقدّم داشتن قواعد ادبي بر عبارت قرآن : الهي ندانستن ساختار قرآن و يا توجه نداشتن به آن، هنگام تفسير، موجب ميشود كه در صورت ناسازگاري برخي از قواعد ادبي با عبارت آيات، آن قاعده مقدم شود و آيه به نحوي ديگر تأويل گردد؛ زيرا تقدم يك قاعده مورد پذيرفته اديبان بر عبارت بشري امر طبيعي است. اما با ايمان و توجه به الهي بودن واژگان و ساختار قرآن، عبارت قرآن معيار قواعد ادبي عربي خواهد بود و در صورت تعارض، قاعده ادبي را غلط يا دستكم ضعيف خواهيم شمرد.
ب) عدم نكتهسنجي در تفسير تعابير و كلمات قرآن : توجه به حروف و هيئت كلمهها و جايگاه آنها در جمله، در فهم معناي متن نقش اساسي دارد. وقتي ثابت شد واژگان و ساختار قرآن الهي است، نكتهسنجي و تيزبيني در فهم آن ضرورت بيشتري خواهد داشت؛ زيرا سخن خداي آگاه به همه ظرافتها و اسرار، با سخن انسان محدود، بسيار متفاوت است. بر اين اساس، امام باقر (ع) از آيه شريفه (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ فاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُؤُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَي الْكَعْبَينِ) (مائده: 6) با استفاده از حرف «باء» در (بِرُؤُوسِكُمْ) و عطف (أَرْجُلَكُمْ) به آن، فرمودند: «بايد مسح به قسمتي از سر پا باشد.»60
اما مفسّري كه چنين باوري ندارد و يا به آن بيتوجه است، خود را ملزم به اينگونه دقتها نميداند و يا در عمل تفسير چنين دقتهايي را نخواهد داشت.
د. مصون ندانستن قرآن از تحريف
از جمله ويژگيهاي قرآن كه در فهم آن مؤثر است و به عنوان يكي از مباني تفسير به شمار ميآيد، سلامت قرآن از تحريف لفظي است. دلايل و شواهدي بر اين مطلب دلالت دارد و تمام عالمان دقيقالنظر، قرآن كريم را سالم از هر تحريفي دانستهاند.61 دلايل سلامت قرآن به اجمال عبارت است از :
1. دليل عقلي كه ثابت ميكند چون قرآن براي هدايت انسانها و آخرين كتاب الهي است، اگر تحريف شود مستلزم گمراهي مردم است و مردم بدون تقصير گمراه خواهند شد كه اين، با هدف بعثت و حمكت الهي مناقات دارد.
2. طبق گواهي تاريخ، قرآن همواره بين مسلمانان نوشته و حفظ ميشده و نسل به نسل قرائت شده تا به دست ما رسيده است.62
3. آيات تحدي. البته آيات تحدي تحريف به زياده يك سوره را نفي ميكند؛ چون اگر سورهاي به قرآن اضافه شده بود، ميبايست بتوان سورهاي مانند آن آورد. به علاوه، آيات تحدي تغيير و تبديلي را كه نظم ظاهر يا محتوايي قرآن نازلشده را به گونهاي تغيير دهد كه تفاوت نظم موجود با نظم اعجازآميز براي اهل فن روشن باشد نفي ميكند.
4. آيه دال بر وعده حفظ قرآن از سوي خدا (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ.) (حجر: 9)
5. آيه دال بر عدم ورود باطل در قرآن: (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءهُمْ وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ.) (فصلت: 41و42)
باور نداشتن و يا توجه نكردن به سلامت قرآن از تحريف، افزون بر اينكه طبق ادعاي برخي موجب اعتقاد به عدم حجّيت ظواهر قرآن كريم شده است،63 دو گونه آسيب تفسيري زيرا را نيز در پي دارد :
1. عدم بهرهگيري از سياق جملات و آيات؛ زيرا احتمال ميرود بخشي از قرآن حذف و يا بخشي به آن اضافه شده است كه اگر چنين نميبود، سياقي غير از اين وجود داشت. براي نمونه، در آيه شريفه (وَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ تُقْسِطُواْ فِي الْيَتَامَي فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاء مَثْنَي وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ...) (نساء: 3) «فَانْكِحُوا» جزاي «وَ إِنْ خِفْتُمْ» است. اما كساني كه معتقدند آياتي از قرآن كريم حذف شده است نميتوانند اين دو را شرط و جزا بگيرند.
2. عدم بهرهگيري از آيات سورههاي ديگر به عنوان قرينه لفظي منفصل در تفسير قرآن كريم؛ چون احتمال ميرود آن آيات بر قرآن كريم افزوده شده باشد.
ه . آسيب عدم توجه به اقسام آيات
آيات و روايات دلالت دارد كه قرآن كريم اقسام متفاوتي از آيات را دارد؛ برخي محكم، بعضي متشابه، برخي ناسخ و بعضي منسوخاند. غفلت از اين مسئله آسيبزاست و فهم برخي از آيات را ناممكن و يا مشكل ميسازد. در ذيل اين آسيبها را بررسي ميكنيم :
1. بهره نگرفتن از آيات محكم در تفسير آيات متشابه : قرآن خود را داراي آيات محكم و متشابه معرفي ميكند :64 (هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْکَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ.) (آلعمران : 7) از روايات65 استفاده ميشود كه غير از خداوند كسان ديگري نيز (كه راسخان در علم هستند) معاي آيات متشابه را ميدانند. حتي علّامه طباطبائي ـ با آنكه «واو» در «و الراسخونَ في العلمِ» را مستأنفه ميگيرد، نه عاطفه ـ ميپذيرد كساني غير از خداوند نيز تأويل و معناي آيات متشابه را ميدانند.66 از امام صادق(ع) هم نقل شده است: «المتشابهُ مَا اشتُبه علي جاهِله.»67 بنابراين، آيات متشابه قابل فهم هستند. چنانكه آيه بالا دلالت دارد، آيات محكم مرجع آيات متشابه بوده و بايد آنها را به آيات محكم ارجاع داد. امام رضا (ع) ميفرمايد: «مَن رَدَّ متشابهَ القرآنِ الي محكمه هُدِي الي صراط مستقيم.»68 اما
اگر كسي نتواند آيات متشابه را از آيات محكم تشخيص دهد و آيات متشابه را به آيات محكم ارجاع ندهد ـ چنانكه روايات ائمّه اهلبيت : نيز هشدار دادهاند ـ تفسيرش دچار آسيب خواهد بود؛ و از معاني متعددي كه آيات متشابه دارد، نميتواند مراد الهي را تشخيص دهد. نيز نميتواند با ارجاع برخي آيات متشابه ـ كه مراد الهي از آنها خلاف معناي ظاهر است ـ به آيات محكم، فهم روشني از آنها داشته باشد.
امام صادق (ع) در احتجاج خود با صوفيان، مسئله محكم و متشابه را مطرح نموده، آنان را سرزنش ميكنند كه چرا بدون علم به چنين ويژگيهايي از قرآن، ميخواهند آن را تفسير نمايند.69
براي نمونه، آيه (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) (قيامت: 22و23) متشابه است و با ارجاع آن به آيه (لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِکُ الأَبْصَارَ) (انعام: 103) معلوم ميشود. چنانكه حضرت علي (ع) فرمودهاند، مراد از (إِلَي رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) توجه آنها به خداست كه چگونه به آنها ثواب ميدهد.70 اما كسي كه اينگونه آيات را متشابه نميداند، بدون بهره گرفتن از آيات محكم، آنها را طبق ظاهر تفسير خواهد كرد.
2. عدم توجه به به آيات ناسخ در فهم آيات منسوخ : از جمله ويژگيهاي قرآن كريم اين است كه برخي آيات آن ناسخ بعضي ديگرند؛71 يعني احكام برخي از آيات قرآن كريم طبق حكمت الهي داراي امدي است كه با نزول برخي آيات پايان مييابد.72 خود قرآن و روايت بر اين ويژگي قرآن كريم اشاره دارند؛ مانند : (مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا.) (بقره : 106) امام صادق(ع) فرمودند: «نزل القرآن ناسخآ و منسوخآ.»73
ائمّه اهلبيت : و بزرگان و دانشمندان علوم قرآني تصريح دارند كه بدون آگاهي از ناسخ و منسوخ قرآن نميتوان فهم صحيحي از قرآن كريم داشت و غفلت از وجود آيات ناسخ و منسوخ در قرآن مانع جدّي فهم آيات الهي است. حضرت علي (ع) در برخورد با يك قاضي به وي فرمودند: آيا ناسخ را از منسوخ تشخيص ميدهي؟ گفت: نه. حضرت فرمودند: «هلكت و اهلكت»؛74 تباه شدهاي و تباه كردهاي.
طبق روايت امام صادق (ع)، آيه (وَالَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنكُمْ وَيَذَرُونَ أَزْوَاجآ وَصِيَّةً لِّأَزْوَاجِهِم مَتَاعآ إِلَي الْحَوْلِ غَيْرَ إِخْرَاجٍ...) (بقره: 240) با آيه «ارث» (وَلَكُمْ نِصْفُ مَا تَرَکَ أَزْوَاجُكُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّهُنَّ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ وَلَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن لَّمْ يَكُن لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم مِن بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَا أَوْ دَيْنٍ) (نساء12:) نسخ شده است.75 اگر مفسّر به اين مسئله آگاه نباشد، اين دو آيه را در تناقض هم خواهد ديد و تفسير ناصحيح ارائه خواهد كرد و به وجوب يا حداقل به مستحب بودن نگهداري زن شوهر مرده به مدت يك سال توسط فرزندان شوهرش فتوا خواهد داد.
3. عدم توجه قيدها و مخصصّهاي آيات عام و مطلق : چون قرآن به تدريج وحي شده، در مواردي قيدها و مخصصّها جداي از عامها و مطلقها آمده است. از اينرو، بايد هنگام فهم، از وجود يا عدم قيد يا مخصّصي در آيههاي ديگر كه مربوط به موضوع مورد بحث آيه است با خبر شد و آن را در فهم آيه دخالت داد. در غير اين صورت، فهم دچار آسيب خواهد شد. به علاوه، گاهي قيدي در خارج از قرآن در بيان معلمان قرآن، يعني پيامبر و ائمّه اهلبيت : آمده كه بايد مورد توجه قرار گيرد و بر اساس آن، آيه تفسير شود. براي نمونه، در برخي آيات،76 از جمله آيه (إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ) (بقره: 173) خوردن خون به طور مطلق حرام شمرده شده است، ولي در آيه 145 «انعام» (أَوْ دَمآ مَسْفُوحآ) آمده كه قيد «ريخته شده» را دارد. از اينرو، معلوم ميشود كه حرمت خوردن در چند آيه مربوط به خوني است كه پس از سر بريدن از بدن حيوان خارج ميشود و خوني كه پس از سر بريدن حيوان در رگها باقي ميماند حرام نميباشد. در صورتي مفسّر ميتواند اين حكم واقعي را بفهمد كه قيدها را در نظر بگيرد.
2. موانع و آسيبهاي گرايشي (روانشناختي)
مقصود از موانع و آسيبهاي گرايشي آن دسته از موانع است كه از حالتهاي رواني مفسّر سرچشمه ميگيرد. در ذيل، به اين موانع و آسيبها اشاره ميشود:
الف. استبداد به رأي و خودمحوري
از آسيبهاي ديگر فهم قرآن اين است كه مفسّر به واسطه خودمحوري و خودبزرگبيني، از مراجعه و بهرهمندي از احاديث پيشوايان معصوم و اقوال پيشينيان و ساير مراجع تفسيري خود را بينياز ميبيند و به آنها توجه نميكند. اين امر نشان از جهل بوده و مانع از رسيدن به فهم واقعي قرآن كريم خواهد بود. روايات نيز استبداد به رأي را مذمّت ميكنند. پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «وكفي بالمرء جهلا إذا أعجب برأيه»؛77 در نادان بودن انسان همين بس كه در رأي خودپسند باشد. حضرت علي (ع) نيز ميفرمايند: «وقد خاطر من استغني برأيه»؛78 كسي كه به رأي خود بسنده كند به خطر خواهد افتاد.
علّامه طباطبائي مراد از تفسير به رأي را اعتماد مفسّر به خود و مراجعه نكردن به كتاب و سنّت ميداند.79
ب. دخالت دادن پيشداوري و تمايلات و تعصبات شخصي و گروهي
هدف تفسير، كشف مراد الهي از آيات قرآن كريم است و مفسّر با كسب شرايط لازم و استفاده از تمام قرائن بايد قرآن كريم را به بيان درآورد. آنگونه كه يك دانشجو بايد از دانشمند كسب فيض كند، بايد از قرآن سؤال كرد و جواب را شنيد و از خود چيزي بر آن نيفزود و پيشداوري نكرد كه اين كار خارج از مدار صحيح فهم ميباشد. با عنايت به اينكه نميتوان ذهن را از دانستهها خالي كرد، مراد از خاليالذهن بودن در تفسير نيز به همين معناست؛ يعني بايد سعي كرد ذهنيت خود را در تفسير دخالت نداد.80 و اين كار بر خلاف ديدگاه برخي كه آن را نادرست81 و ناممكن ميشمارند،82 درست و ممكن است. يكي از معاني يا مصاديق تفسير به رأي، پيشداوري و تحميل رأي به قرآن است كه روايات از آن نهي كرده است. اگر رهايي از آن ممكن نبود، معصوم از آن نهي نميكرد.
دو امر باعث تحميل تمايلات شخصي و گروهي بر قرآن، و آسيب برخي تفاسير شده است: يكي اينكه قرآن كريم به فرموده امام علي (ع) وجوه مختلف دارد و قابل حمل بر ديدگاههاي گوناگون ميباشد.83 ديگر اينكه به دليل اعتبار و عظمت قرآن نزد مسلمانان، هر گروهي سعي دارد نظر خود را مطابق ديدگاه قرآن جلوه دهد.
شايد بتوان گفت: خوارج اولين فرقهاي بودند كه نظر خود را بر قرآن تحميل كردند. آنان بر اين عقيده بودند كه انسان، يا كافر است و يا مؤمن، و انسانِ فاسق كافر ميباشد. از جمله گروههايي كه ديدگاههاي شخصي و يا گروهي مسلك خود را بر قرآن تحميل كردهاند برخي متكلمان هستند.84 در تفاسير كلامي، موارد بسياري از تحميل ديدگاه گروهي بر قرآن كريم يافت ميشود. براي مثال، آلوسي «مقام محمود» در آيه 79 سوره «اسراء» را به اينكه خداوند حضرت محمّد (ص) را در عرش نزد خود مينشاند، تفسير كرده است.85 يكي ديگر از تفاسيري كه از آفت تعصب در امان نمانده، تفسير الجامع لاحكامالقرآن قرطبي است. وي با تعصب فراوان بدون هيچ دليل و شاهدي، در تقسير آيه شريفه (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَي عَقِبَيْهِ فَلَن) (آلعمران: 144) ميگويد: اين آيه آشكارترين دليل بر شجاعت و جرئت ابوبكر است؛ چراكه در مصيبت بيمانند رحلت نبي ـ صلياللّه عليه و سلم ـ كه برخي از جمله عمر ميگفتند: ايشان نمرده است. ... ابوبكر آمد و چهره آن حضرت را گشود و ميان دو چشمانش را بوسيد.86
پرسش اين است كه بر فرض صحت اين داستان، آيه شريفه چه دلالتي بر آن دارد؟ اينگونه تفسير قرطبي را با تفسير آيات مربوط به حضرت علي (ع) بايد مقايسه كرد. قرطبي دلالت آيات قرآن بر منزلت علي (ع) را برنميتابد. وي در تفسير آياتي كه طبق منابع متعدد تاريخي و روايي معتبر، در مدح آن حضرت و خاندان اوست، با رديف كردن اقوال گوناگون، سعي دارد دلالت آن آيات بر عظمت ايشان را كمرنگ كند. براي نمونه، در ذيل آيه شريفه (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَسْتَ مُرْسَلا قُلْ كَفَي بِاللّهِ شَهِيدآ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ) (رعد: 43)، بعد از نقل تصريح امام زينالعابدين عليبن الحسين (ع) و محمّدبن حنفيه مبني بر اينكه مصداق اين آيه علي (ع) است، از ابنعربي نقل ميكند كه اين سخن بر دو امر مبتني است: يكي اينكه در باور آن دو بايد علي اعلم مؤمنان باشد، ولي چنين نيست. ديگر اينكه بايد روايت «انا مدينة العلم و علي بابها» درست باشد و حال آنكه چنين نيست.
قرطبي در تفسير اين آيه شريفه گرچه ياد ميكند كه اين آيه درباره حضرت علي (ع) نازل شده است، لكن از ابن عباس نيز ميآورد كه آيه درباره ابوبكر ميباشد و در نهايت، از امام باقر(ع) نقل ميكند كه آيه شامل تمام مؤمنان ميشود و حضرت علي (ع) يكي از آنهاست.87 اين در حالي است كه در روايات بسيار، امام باقر (ع) تنها مصداق اين آيه را حضرت علي(ع) معرفي ميفرمايد.88 روايات متعدد