درآمدى بر تأثير مناسك حج بر بعد عاطفى انسان
درآمدى بر تأثير مناسك حج بر بعد عاطفى انسان
محمّدرضا احمدى1
چكيده
تأثير دستورالعملهاى دينى بر ابعاد روانشناختى انسان، يكى از موضوعات مهمى است كه مورد توجه روانشناسان جديد قرار گرفته است. حج و مناسك آن به عنوان يكى از اعمال مهم و اساسى دين اسلام است كه مىتواند مورد بررسى علمى قرار گيرد كه تاكنون به آن پرداخته نشده است. مقاله حاضر با هدف بررسى برخى ابعاد روانشناختى مناسك حج تدوين شده است. بدين منظور، با بهرهگيرى از روش تحليلى ـ توصيفى و با مراجعه به منابع معتبر اسلامى و دانش روانشناسى به بررسى تأثير مناسك حج بر بعد عاطفى انسان مىپردازد. نتايج تحقيق نشان داد كه در بعد عاطفى، مناسك حج موجب افزايش احساس آرامش، تقويت دلبستگى به خدا، هموار نمودن قطع تعلقات و بالا بردن احساس حرمت خود حجگزار مىشود.
كليدواژهها: مناسك حج، بعد عاطفى، دلبستگى، آرامش روان.
مقدّمه
يكى از كاركردهاى اساسى دين و دينورزى، در بعد عاطفى است. منظور از بعد عاطفى تمام آثارى است كه در حوزه عواطف، هيجانات و احساسات انسان قرار مىگيرد. شايد بتوان انگيزشها، گرايشها و اميال را كه جنبه عاطفى دارد در اين بخش قرار داد. دستورالعملهاى دينى كه بخشى از آن به عنوان فروع دين مورد توجه قرار مىگيرد، تأثير روشنى بر بعد عاطفى انسان دارد. بررسى تأثيرات روانشناختى اين دستورالعملها بر ابعاد روانى انسان از جمله بعد عاطفى، امرى است كه كمتر تاكنون به آن پرداخته شده است. مشاهدات بالينى حكايت از آن دارد كه سفر حج و مناسك آن، كه مجموعهاى از نيات، اعمال و رفتارهايى است كه هر مسلمان در طول عمر حداقل يك بار (با وجود شرايط و امكانات آن) انجام دهد، نقش بسزايى در شكلگيرى، اصلاح و كنترل برخى رفتارهاى حجگزار داشته و حوزه عواطف، هيجانات و احساسات وى تأثيرگذار است. با مراجعه به متون دينى مىتوان چگونگى اين تأثيرگذارى را در قلمرو بعد عاطفى انسان مورد بررسى قرار داد. بنابراين، سؤال اصلى اين نوشتار معطوف به اين نكته است كه تأثير مناسك حج بر بعد عاطفى حجگزار چيست؟ آنچه در ادامه مىآيد پاسخى است به اين سؤال كه با مراجعه به متون دينى و دانش روانشناسى انجام مىگيرد.
در مجموع، مىتوان كاركردهاى دينورزى در بعد عاطفى را در دو بخش خلاصه كرد: 1. تجربه كردن عواطف و احساسات مثبت همچون آرامش، اميد و عشق و محبت، نشاط و بهجت، تحمل و استقامت، لذت معنوى بردن و مقولههايى از اين قبيل؛ 2. كمك به رفع يا تخفيف درد و رنج آدمى در زمينه محدوديتهايش كه از كرانمندى و تناهى وجود آدمى سرچشمه مىگيرد؛ مانند ترس، تنهايى، افسردگى، اضطراب، ناكامىها، بيمارىها، فقر و مانند آن.
از جمله بارزترين شاخصههاى زندگى مذهبى را مىتوان موارد ذيل برشمرد:
1. اعتماد به اينكه دنياى مرئى و محسوس ما ارزش خود را از عالم غيب و نامحسوس دريافت مىكند.
2. وحدت با آن عالم و برقرارى ارتباط، منوط به هماهنگى با آن هدف نهايى است.
3. دعا و نيايش يا به عبارت ديگر اتصال با روح عالم خلقت، كارى اثربخش است.
نتيجه چنين زندگىاى ايجاد قدرت و نيرويى است كه به طور محسوس داراى آثار مادى و معنوى مىباشد: اولاً، زندگى داراى طعمى مىگردد كه گويا رحمت محض مىشود و به شكل يك زندگى سرشار از نشاط شاعرانه و با سرور و بهجت دلبرانه درمىآيد؛ ثانيا، اطمينان و آرامشى باطنى به وجود مىآيد كه آثار ظاهرى آن نيكويى و احسان بىدريغ است.2 در حوزه عاطفى، دين موضوعى براى كسب تجربههاى دينى است؛ آدميان را برمىانگيزد تا تجربه دينى به دست آورند؛ يعنى حيرت كردن در راز عالم، ديدن باطن جهان، دريدن حجابهاى حسى، شهود عالم بالا و مشاهده جمال حق و راز و نياز با او، ديدن رابطه ممكنات با خداوند و كيفيت سريان اسمهاى جلال و جمال او در مراتب هستى. آدمى اهل جهل و غفلت است و اگر او را وابنهند، قدر تجربههاى دينى را درنمىيابد و به دنبال آن نمىرود، بلكه خود را در شهوات و منافع و مشاغل و تجلّيات دلرباى جهان مادى گم مىكند.3
عواطف نيرومندى كه از آن سخن گفتيم، گاهى اوقات چنان شدت مىگيرند، گسترش مىيابند و از اختيار بيرون مىشوند كه مىتوانند تجربيات عارفانه خوانده شوند. احساس گشودن چشماندازى بىكرانه، احساس نيرومندى بسيار و در عين حال عجز بسيار، احساس حيرت و سرور و سرانجام از دست دادن مقام خود در مكان و زمان (حالت بىخودى) همراه با اين احساس كه چيزى به غايت مهم و انديشمند به وقوع پيوسته است؛ تجربههايى طبيعى هستند كه كاملاً در قلمرو شناخت علمى جاى دارند و آنها را «تجربههاى اوج»4مىناميم.5
ويليام جيمز يكى از ويژگىهاى حيات دينى را دعا و نيايش مىداند. دعا يا اتصال با روح عالم خلقت فرايندى است كه در آن واقعا كارى با ثمر انجام مىشود و قدرتى معنوى به همراه آثار روانشناختى يا جسمانى در انسان جريان مىيابد. دعا نوعى كسب نيرو و انرژى معنوى يا رحمت الهى است كه حكايت از امر واقعى مىكند نه خيالى و توهّمى. وى در ادامه با تمثيلى، اثر نيروبخش دعا را اينگونه تحليل مىكند كه آدمى در اين حالت احساس مىكند نيرويى وارد بدنش مىشود؛ درست مثل حس كردن گرماى آفتاب. از اين نيرو مىتوان به حد مؤثر استفاده كرد؛ عينا مانند اينكه براى آتش زدن قطعه چوبى از اشعه خورشيد و ذرهبين استفاده مىكنيم.
حال اگر بپذيريم حج و مناسك آن مجموعهاى از دستورالعملهايى است كه نمايشگر مجموع دين مىباشد، مىتواند همچون دين در بعد عاطفى انسان تأثيرگذار باشد. بنابراين، يكى از قلمروهاى تأثيرگذارى حج و مناسك آن، بعد عاطفى انسان است. اين اثربخشى را مىتوان در احساس آرامشبخشى، احساس دلبستگى به خدا، قطع تعلقات و احساس حرمت خود به خوبى مشاهده كرد.
الف. آرامشبخشى
شايد بتوان گفت مهمترين مشكل انسان در عصر كنونى فقدان آرامش روانى است. برخى دانشمندان، دوران كنونى را عصر اضطراب مىنامند.6 آرامش روانى، گمشده انسان است و با تمام وجود در پى دستيابى به آن مىباشد. دو نياز اساسى بشر كه در بيشتر نظريههاى روانشناسان و نيز پژوهشهاى آنان درباره خصوصيات روانى انسان مشاهده مىشود، نياز به احساس ارزشمندى و احتياج به امنيت است.7
احساس امنيت عبارت است از احساس آزادى نسبى از خطر. اين احساس وضع خوشايندى را ايجاد مىكند و فرد در آن داراى آرامش جسمى و روحى است. ايمنى، از احساسات و عواطف زيربنايى و حياتى تأمين بهداشت روانى است. افراد ناايمن، نامتعادلند. شخصى كه دايم احساس عدم امنيت، ترس و خطر از بيرون و درون خود مىكند، نمىتواند انسان سالمى باشد. وى در دنياى ذهنى خود مدام در حال دفع كردن خطرات احتمالى است. سلامت جسمى و روانى در گرو احساس امنيت بالاست. احساس عدم امنيت دايم، فرد را در حال بسيج مداوم قوا و تلاطم و به همريختگى سوختوساز بدن قرار مىدهد و اگر ادامه يابد او را به سوى بيمارىهاى جسمى و روانى سوق خواهد داد؛ زيرا ساختمان بدن انسان قدرت تحمل تنش دايمى را كه محصول اين بسيج دايمى است، ندارد.8
آبراهام مزلو يكى از روانشناسان انسانگرايى است كه در اين زمينه نظريات اساسى دارد. وى براى مفهوم ناايمنى، با برشمردن چهارده نشانگان فرعى يا عناصر اجرايى اين احساس، چنين اظهار مىنمايد: نشانگان فرعى اول تا سوم نشانگان اوليه هستند؛ زيرا به عنوان علت محسوب مىشوند و بقيه نشانگان ثانوىاند؛ زيرا معلول و يا محصول سه عامل اولى به شمار مىآيند. آن سه نشانگان اوليه عبارتند از: 1. احساس طرد شدن، مورد عشق و علاقه ديگران نبودن و اينكه ديگران به سردى و بدون صحبت با او رفتار مىكنند و اطمينان بر اين موضوع كه مورد تنفر و خصومت ديگران واقع شده است؛ 2. احساس تنهايى؛ 3. احساس اينكه دايم در معرض خطر ـ احساس ترس و اضطراب ـ قرار دارد.9
از ديدگاه دين، ياد خدا يگانه چيزى است كه نياز به آرامش و امنيت را برآورده مىكند. قرآن كريم با تأكيد تمام، اعلام مىكند كه آرامش روانى، فقط در سايه ياد و توجه به خداوند امكانپذير است: «أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد: 28)؛ آگاه باشيد كه قطعا با ياد خداوند است كه آرامش و اطمينان قلبى حاصل مىشود. با توجه به مقدم داشتن «بذكر اللّه» بر فعل كه دلالت بر حصر مىكند، معناى آيه اين مىشود كه به غير ياد خدا، آرامش و اطمينان حاصل نمىشود. علّامه طباطبائى مىفرمايد:
همّ و غم انسان دستيابى به سعادت و ايمنى از بدبختى است. انسان در اين راه، به هر وسيلهاى كه در دسترس داشته باشد، چنگ مىزند، ولى همه اين وسايل و اسباب، اگر از يك جهت غالب و توانا باشند، از جهت ديگرى مغلوب و ناتوانند، جز خداوند متعال كه تواناى مطلق است و ناتوانى در او راه ندارد.[10]
قرآن در آيه ديگرى نيز اين مطلب را تأكيد مىكند: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُمَعِيشَةً ضَنكا»(طه: 124)؛ هر كس از ياد من رويگردان شود، زندگى تنگ و سختى خواهد داشت.
روشن است كه منظور از سختى زندگى، تنها تنگدستى و فقر مادى نيست؛ زيرا افراد ممكن است بسيار ثروتمند باشند ولى با وجود برخوردارى از همه امكانات مادى احساس آرامش نكنند. به قول علّامه طباطبائى كسى كه خدا را در زندگى فراموش كرده است، چارهاى جز وابستگى به دنياى مادى و بهرهگيرى هر چه بيشتر از آن ندارد. از سوى ديگر، بهره مادى هر فرد، چه زياد و چه كم، او را راضى نمىكند؛ زيرا به آن مقدار كه دست يافته است، قانع نيست و دنبال به دست آوردن بهره بيشترى است و در اين راه، خود را به حد خاصى محدود نمىكند و در نتيجه، چنين فردى همواره دچار عدم آرامش است، در حالى كه اگر خدا را فراموش نمىكرد و اطمينان مىداشت كه نزد خداوند زندگى ديگرى خواهد داشت كه از بين رفتنى نيست و زندگى اين جهانى گذرگاهى بيش نيست، به آنچه در اين جهان به او دادهاند قناعت مىكرد و در نتيجه، از نظر روانى گرفتار سختى و تنگى زندگى نمىشد.11
تمامى عبادتها مانند نماز، روزه و حج آثار روانشناختى عميقى بر رفتار انسان دارد و ساختار زندگى فرد را سازمان مىبخشد. دعا و نيايش به عنوان يك آيين مذهبى، رفتارى است كه در خلال آن فرد مستقيما با خداوند خود راز و نياز مىكند و معمولاً حالت معنوى آن براى افراد لذتبخش و مطبوع است. عبادت احساس مذهبى افراد را تقويت مىكند و فرهنگ استعانت از خداوند را در حوزه رفتارى فرد گسترش از دست مىدهد.12
درخواست از خداوند، انسان احساس لذت مىدهد و طلب از غير خدا، احساس لذت. بنابراين، دعا، هم طلب چيز است و هم مطلوب؛ هم وسيله است و هم غايت؛ هم مقدّمه است و هم نتيجه. اولياى خدا هيچگونه خستگى و ملامتخاطر احساس نمىكردند.13 در هر حال، ارتباط با خدا و دعا موجب تخليه و آزاد شدن انرژىهاى در بند انسان و نيز باعث هشيارى هيجان فزاينده و احساس شادابى روانشناختى مىگردد. بنابراين، مىتوان گفت: دعا از نظر روانشناختى از يكسو، در انسان نور رسيدن به اهدافش را زنده مىكند و از سوى ديگر، به دليل تخليه هيجانى در او احساس آرامش عميق ايجاد مىكند. همچنين به دليل احساس نزديكى با معبود خود احساس معنوى به او دست مىدهد.14
در مراسم و مناسك حج، حاجى با اين رويكرد اين سفر را آغاز مىكند كه مورد توجه خاص خداوند قرار گرفته است و هستىبخش جهان او را به سوى خود دعوت كرده و به سوى مهمانى ويژه او مىرود. در واقع، حاجى احساس مىكند ميزبانش خداوند رحمان است. اميرالمؤمنين عليهالسلام حجگزار را مهمان خدا مىداند و مىفرمايد: «الْحَاجُّ وَ الْمُعْتَمِرُ وَفْدُ اللَّهِ وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى أَنْ يكْرِمَ وَفْدَهُ وَ يحْبُوَهُ بِالْمَغْفِرَة»؛15 حجگزار و عمرهگزار مهمان خدايند و بر خداست كه مهمان خويش را گرامى دارد و با آمرزش خويش او را پاداش دهد. اگر در گذشته احساس طرد شدن و دورى از ذات احديت داشته، اكنون به مكانى وارد مىشود كه به حرم خاص الهى معروف است و واردشوندگان از حرمت و احترم ويژهاى برخورداند و مورد پذيرش ميزبان ـ كه خداوند هستىبخش جهان است ـ مىباشند. حاجى با انجام مناسك حج و پيدا كردن احساس نزديكى به خداوند، درمىيابد كه مورد علاقه مالك هستى قرار گرفته و به گرمى و با محبت و رأفت كامل براى ورود به حرم امن الهى از وى دعوت كرده و از او استقبال مىكند و مورد پذيرش اوست. در اين صورت است كه فرد نه تنها احساس طردشدگى و تنهايى نمىكند، بلكه احساس مىكند علىرغم تمام رفتارهاى نابهنجار گذشتهاش مورد علاقه ذات بارىتعالى است و به آرامش روانى دست يافته و از احساس تنهايى رهايى مىيابد؛ زيرا خود را در محضر حق مىبيند. بنابراين، وقتى حاجى با اين نگاه به اين سفر معنوى مىرود، به يك احساس آرامش دست پيدا خواهد كرد. همانطور كه امام باقر عليهالسلاممىفرمايد: «الصِّيامُ وَ الْحَجُّ ِ تَسْكِينٌ لِلْقُلُوبِ»؛16 روزه و حج آرامشبخش قلوب است.
روزهدار و حجگزار هر دو ميهمان خاص خداوندند؛ يكى در زمان و ديگرى در مكان. همانگونه كه روزهدار خود را در محضر صاحب و مالك خود مىبيند، حجگزار نيز خود را در محضر هستىبخش خود مشاهده مىكند و با اتصال به ذات بارىتعالى به احساس آرامش مىرسد. وى احساس مىكند به اصل و ذات خود باز گشته و مورد لطف و توجه خاص ربالارباب قرار گرفته است و به همين خاطر، قلبش آرام مىگيرد و هيچ چيز نمىتواند موجب اضطراب و يا حزن و اندوه او شود؛ زيرا در آن زمان و در اين مكان متصل به مبدأ و منبع آرامش شده است.
حجگزار وقتى با محاسبات دقيق و بررسىهاى موشكافانه به حل و فصل مشكلات قبلى مىپردازد و براى اصلاح و جبران آنچه باعث دغدغههاى روانى او مىشود دست به اقدامات عملى و اصلاحگرانه مىزند و زمينه كاهش دلنگرانىهاى خود را نسبت به آينده از بين مىبرد، در واقع زمينههاى آرامش روانى خود را فراهم كرده است؛ زيرا از طرفى به اصلاح رابطه خود با مردم و از سوى ديگر، به اصلاح رابطه خود با خداوند پرداخته است. و از اين طريق، عملاً ياد خدا بر زندگى او تأثير گذاشته و در نتيجه، آرامش ناشى از ياد خدا در كل زندگى فرد تجلى پيدا مىكند.
همانگونه كه ياد خدا آرامشبخش است و زندگى را آسان مىسازد، دورى از ياد خدا موجب دشوارى زندگى مىشود. تبيين روانشناختى اين ويژگى آن است كه ياد خدا، فرد را از اميال و تكانشهايى كه براى او تنيدگىزاست بازمىدارد و سبب مىشود كه به جاى توجه صرف به لذتهاى دنيوى، كه معمولاً ناكامى در بهرهگيرى از آنها موجب تنيدگى است، به تقويت رابطه با خدا و تقرب به او توجه كند. بروز مشكلات براى چنين فردى وى را از هدف اصلى بازنمىدارد و چون خود را در مسير نيل به مقصود احساس مىكند زندگى را سخت و تنيدگىزا تلقّى نمىنمايد.
از سوى ديگر، كسى كه خدا را فراموش مىكند و از ياد او غافل است، به دنيا دل مىبندد و زندگى براى او راحت و آرام نيست؛ زيرا هيچگاه نسبت به آن احساس رضايت نمىكند و پيوسته به دنبال رفاه بيشتر است و از اينرو، دايم در فشار و سختى به سر مىبرد. از جمله راههاى معنوى و عاطفى، يارى جستن از قدرت بىنهايت خداوند است. در انسان اين گرايش وجود دارد كه در سختى و فشار به قدرتى ماوراى طبيعت پناه ببرد. در تعاليم اسلامى آمده است كه وقتى انسان در سختىها از همه اسباب مادى قطع اميد مىكند، متوجه وجودى ماوراى طبيعت مىشود. خدا مىفرمايد:«وَإِذَا مَسَّ الإِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِما فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ»(يونس: 12)؛ هنگامى كه به انسان آسيبى رسد، ما را در حالتهاى خواب، نشسته و ايستاده مىخواند؛ ولى همين كه آسيب را از او برداريم چنان برود كه گويى هرگز براى آن آسيب ما را نخوانده است! اينگونه، كارها براى مسرفان آرايش يافته است.
از آغاز حضور انسان در كره زمين تا حال حاضر، نياز مبرمى احساس مىشده است؛ چه به خاطر آرامش در مقابل فشارهاى محيطى و چه درمان برخى علايم مانند اضطراب، افسردگى، احساس گناه، و وسواس و نيز بيمارىهاى جسمى كه انسان از منابع الهى، فلسفى، روانشناختى، پزشكى و روانپزشكى، چه به صورت انفرادى و چه به شكل دستهجمعى كمك بگيرد. در بسيارى از موارد، هيچيك از اين منابع وجود نداشتند يا دستكم براى انسان شناخته شده نبودند. لكن در تجمعاتى كه طى مراسم ويژهاى در مكان ويژهاى و توسط افرادى شاخص و برتر تشكيل مىشوند، انسانها توسلات خود را با واسطه و گاهى بىواسطه نشان مىدادند. حتى در عصر قبل از سنگ شواهدى از اينگونه مراسم دستهجمعى در تاريخ آمده است كه هميشه نتيجه آن، آرامش افراد بوده و خودِ آرامش تشويقى براى تكرار اين مراسم و در ارتباط با تكامل انسان بوده است. البته نوع مراسم تغيير كرده است، به گونهاى كه بعدها در ظهور مذاهب در كليساها، كنيسهها، معابد و مساجد اين مراسم با اهداف الهى و در بسيارى موارد بدون واسطه نه تنها فقط آرامش و درمان، بلكه حصول به احساس ربانيت و تزكيه به عمل مىآيد.
برخى انديشمندان ديگر نيز اضطراب و تنيدگى را يكى از مهمترين مشكلات عاطفى انسان عصر حاضر دانسته و معتقدند اين مسئله سالهاست كه هزينه و وقت زيادى را به خود اختصاص داده است. اين درد و رنج عاطفى به تاريخ خاصى محدود نيست و به همين دليل، جستوجوى عافيت، آرامش و سلامت و به طور كلى تنشزدايى، بخش مهمى از زندگى انسانها را اشغال كرده است. از ديرباز يكى از خاستگاههاى اصلى به منظور دستيابى به اين هدف ـ يعنى مهار دردهاى عاطفى و رسيدن به آرامش ـ رفتارهاى مذهبى و يارى جستن از خداوند بوده است.17
گريفيت،18 انگليش،19 و مايفيلد20 (1980) و گريفيت، يونگ و اسميت (1984) نشان دادند كه مشاركت در مراسم مذهبى و عبادات نتايجى همانند درمانگرى رسمى در پى دارد. تخليه هيجانى و شركت در مراسم جمعى مذهبى باعث كاهش تنش و رهايى از پريشانىهاى عاطفى مىگردد.21
آرامشبخشى حج را مىتوان با تكيه بر متون دينى چنين ترسيم كرد: اولاً، قرآن كعبه را كه محور اعمال حج است، مايه آرامش، و حرم اطراف آن را محل امن وآرام براى همه معرفى مىكند؛ همانگونه كه در قرآن از بين تمام ويژگىها و اوصاف كعبه آنچه بيش از همه بر آن تأكيد شده صفت امنيت است. اوصافى مانند عتيق، مثابه، مبارك و قيام يك بار مطرح شده، ولى امنيت حداقل هفت بار مطرح شده است و اين نشانگر برجستگى و نقش مهم اين ويژگى در بين ديگر خصوصيات است. اين آيات عبارتند از:
1.«فِيهِ آيَاتٌ بَيِّـنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ آمِنا وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ.» (آلعمران: 97)
2. «وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنا وَاتَّخِذُواْ مِن مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلّىً وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِالسُّجُودِ.»(بقره:125)
3. «أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَما آمِنا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ.»(عنكبوت: 67)
4. « أَوَلَمْ نُمَكِّن لَّهُمْ حَرَما آمِنا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقا مِن لَّدُنَّا.» (قصص: 57)
5. «وَهَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ.» (تين: 3)
6. «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَـَذَا بَلَدا آمِنا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُم بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ قَالَ وَمَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ.» (بقره: 126)
7. «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا الْبَلَدَ آمِنا وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَن نَّعْبُدَ الأَصْنَامَ.» (ابراهيم: 35)
ثانيا، به حجگزار خبر داده مىشود كه به محض حركت به سوى انجام حج، مورد لطف ويژة خداوند قرار مىگيرد، مهمان خاص خداوند مىشود، به سوى مكان امنى حركت مىكند و اگر در مسير انجام اعمال دچار حادثهاى شود خداوند آن را جبران مىكند، نگران زن و فرزندان خود نباشد، آيندهاش تضمين شده است، مشمول عفو خداوند قرار گرفته و سعادت اخروى او تأمين مىشود.
امنيتبخشى كعبه ـ كه محور اعمال حج است ـ هم در بعد فردى و هم در بعد اجتماعى و كلان جامعه قابل ترسيم است. آنچه بيان شد در بعد فردى بود. اما در بعد اجتماعى و كلان آن نيز كعبه و حج مىتواند نقش مهمى در آرامشبخشى جمعى به تمام مسلمانان ايفا كند. جامعه بشرى به هنگام بروز اختلاف و پيش آمدن تعديات نياز به يك مرجع و ملجأ بينالمللى دارد كه مورد احترام عمومى باشد و همه خود را موظف به خضوع و تسليم در برابر آن بدانند، تا اگر فرد يا ملت ستمديدهاى به آنجا پناهنده شد، تمام ملل به حمايت از او برخيزند و براى حفظ حرمت آن مرجع داد او را از ظالم بگيرند و ظالم را سر جايش بنشانند. جامعه انسانى يك خانه امن و امانخانه جهانى لازم دارد تا وقتى انسان ترسيده و يا قوم وحشتزدهاى خود را به آستان آن مأمن رسانيد و فرياد استمداد كشيد، از همه جا به فرياد او جواب لبيك بگويند و به او امان دهند و موجبات ترس و وحشتش را برطرف كنند.22 به همين دليل، در عالم اسلام، اين نياز حتمى جامعه انسان مورد عنايت واقع شده و حضرت حق خانه كعبه را بعد از جعل حرمت و احترام عمومى در بارهاش مرجع و مأمنى جهانى قرار داد. خانه امنى براى مردم معرفى فرمود تا امت اسلامى در هيچ شرايطى راضى نشود فردى مورد ظلم و ستم واقع شود يا كسى با ترس و وحشت و اضطراب زندگى كند.23
با اين بيان روشن مىشود كه امت اسلام مىتواند حامى مظلومان و امانبخش وحشتزدگان باشد. نه در ميان خودشان ظلم و ارعاب و تهديدى ديده شود و نه در سطح جامعه جهانى، بلكه اين مركز مىتواند مركز دادرسى و به وجود آورنده امنيت همهجانبه باشد. و به همين دليل، كعبه مىتواند عامل ايجاد امنيت و ضامن بقاى آن در سطح تمام جهان تلقّى گردد. قرآن نيز مىفرمايد: «وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنا.»(بقره: 125)
ب. تقويت و ارتقاى دلبستگى به خدا
يكى از مفاهيم مهمى كه روانشناسان رشد در بحث رشد عاطفى انسان از آن سخن مىگويند مفهوم دلبستگى است. در ابتدا دلبستگى كودك نسبت به مراقبش مطرح است و سپس دلبستگى او به ديگر بزرگسالان و در ادامه، دلبستگى به يك موجود كامل و قادر كه از او محافظت و مراقبت مىكند. از نظر روانشناسان، دلبستگى به خدا از همين مقوله است و يك نياز فطرى در انسان مىباشد و همزمان با رشد شناختى افراد متبلور مىشود و مراحلى را پشت سر مىگذارد تا به دلبستگى به معناى واقعى منتهى مىشود. اين نياز يكى از خواستهاى انسان است كه به خدا گرايش دارد و نوعى رابطه قلبى و عاطفى پايدار با خدا را در وجود خود احساس مىكند. كلود24 در اين زمينه مىگويد: نياز به دلبستگى و داشتن رابطه عاطفى با خداوند در نهاد انسان به وديعه نهادهشده است.25 بنابراين، آدمى چنان آفريده شده كه از اعماق قلبش با خدا رابطه وجودى دارد. اگر در دلش درست بجويد و به عمق قلب خود توجه كافى كند، اين رابطه صميمى را مىيابد.
درباره اهميت دلبستگى گفتهاند: بهترين چيزى كه كودك به وسيله آن در زمان مواجهه با امور غيرقابل پيشبينى با آن احساس امنيت مىكند، تكيهگاه دلبستگى است. از همينروست كه دلبستگى براى كودك ارزش حياتى دارد. حتى اگر كودك وجود تكيهگاه را ناديده بگيرد، در موقعيتهاى ترسناك، تكيهگاه ارزش بسيارى دارد. به طور عمده روانشناسان بحث دلبستگى را در محدوده كودكى و روابط آن با مراقب (مادر، پدر، پدربزرگ و مادربزرگ) و اطرافيان ديگر (برادر، خواهر، دوست) مطرح كردهاند، در حالى كه اين دلبستگى در سالهاى ديگر عمر هم وجود دارد و تأثيرات آن نيز سرنوشتساز است.26
به نظر مىرسد دلبستگى كودك به مادر در دوران اوليه زمينهساز شكلگيرى و رشد دلبستگى در سالهاى ديگر رشد باشد. در ابتدا تكيهگاه كودك، مادر يا جانشين مادر است و در بزرگسالى تكيهگاه حقيقى و كاملى همچون هستىبخش جهان است كه ريشه در نهاد و درون هر انسانى دارد. با بالا رفتن علم و معرفت انسان و رسش انگيزههاى معنوى و پرورش عواطف مثبت همچون دلبستگى، زمينه براى جذب و انجذاب انسان به ابعاد معنوى مهيا مىشود و انسان مىتواند در اين راه كه راه حقيقى كمال است، طى طريق كند و گرايشهاى حيوانى و انسانى را با ظرافت و صفاى بيشترى در مسير عشق به خداى تعالى و محبت به او قرار دهد تا ظرف وجودى او از باده عشق خداوندى لبريز شود و از بهترين لذتها و بهجتها برخوردار گردد. البته مايه عشق را مادر و خانواده در دوران كودكى در روان انسان مىپرورانند، وگرنه انسان بىروح و برخاسته از خانواده بىعشق و محبت كجا و درك عشق خداوند كجا؟27
بينگهال28 استدلال مىكند: دانستن اينكه شخصى وجود دارد كه نگران شماست و شما را در ذهن خوددارد، در هر سن و هر شرايطى نقش اساسى داشته و به عنوان يك پايگاه ايمنىبخش عمل مىكند. اين تصور ذهنى، رفتار مستقلانه را حتى در غيبت تصور دلبستگى پشتيبانى و تقويت مىكند. بنابراين، مفهوم دلبستگى در زندگى بزرگسالان نيز تحت عنوان «دلبستگى بزرگسالان» به كار گرفته شده است.29
از حدود دهه نود ميلادى نيز كركپاتريك، دلبستگى را به عنوان چارچوبى توانمند براى درك و يكپارچه كردن بسيارى از جنبههاى باور دينى اختيار نمود.30 تحقيقات مختلف نشان داده كه برداشت اصلى اكثر افراداز دين، داشتن رابطهاى نزديك با خداوند است.31 همچنين تأكيد بر قرب هر فرد با خدا، و نيز ارجاعاتمكرر به مقوله عشق بين بنده و خدا، در غالب اديان توحيدى وجود دارد؛ همانگونه كه ـ براى نمونه ـ در اسلام نشانه انسانهاى مؤمن، كمال و نهايت محبت و دوستى به خداوند متعال معرفى مىشود: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبّا لِّلّهِ»(بقره: 164)؛ آنها كه اهل ايمانند كمال محبت و دوستى را مخصوص به خدا مىدانند. بنابراين، يكى از كنشهاى مورد انتظار از يك فرد دلبسته اين است كه رابطه خود با خداوند را به عنوان يك پناهگاه مطمئن تلقّى كند، و اينگونه رابطه بين چنين افراد كم نيست. بخصوص افراد در زمان بروز بحران، خدا را به عنوان پناهگاه مطمئن يا پايگاه امن براى جستوجوگرى در محيط مىدانند. اين مطلبى است كه مورد تأكيد بسيارى از محققان نيز واقع شده است.32
خلاصه آنكه الگوى بالبى از نظريه دلبستگى، حكايت از يك نيازى مىكند كه آن نياز سائق كودكانه نيست كه نتوان در زندگى بزرگسال آن را جستوجو كرد، بلكه در اين نظام، دلبستگى، از جمله دلبستگى به خدا، مفهوم وسيع و گستردهاى دارد و از تداوم الگوهاى ايجاد شده در رابطه دلبستگى كودك با والد و تسرى آن به روابط با ديگران، از جمله دلبستگى به خدا، حكايت مىكند.
پل تيليش33 وجود يك نوع دلبستگى به نام «دلبستگى نهايى» را براى تمام افراد اثبات مىكند و معتقداست: حقيقت دين و ايمان همين «دلبستگى نهايى» است. انسان به بسيارى از امور دلبستگى دارد. او به همه چيزها كه وجودش مشروط به آنهاست، از جمله غذا و سرپناه و مانند آن، دلبستگى و علاقه دارد. اين دلبستگى ميان انسان و ديگر جانداران مشترك است اما انسان بر خلاف ساير جانداران دلبستگىهاى معنوى نيز دارد كه از ضرورت بيشترى برخوردار است. دلبستگى نهايى به دلبستگىاى گويند كه تسليم كامل شخص را مىطلبد و تمام دلبستگىهاى ديگر تحتالشعاع آن قرار مىگيرند و يا به خاطر آن طرد مىشوند. اين دلبستگى نهايى امرى است كه در درون هر انسانى يافت مىشود، گرچه ممكن است در تعيين مصداق آن اشتباه كنند.34
بنابراين، نياز به دلبستگى و داشتن رابطه عاطفى با خداوند، در نهاد انسان به وديعه نهاده شده است. از اينرو، انسانها در طول تاريخ به رغم اختلافهاى نژادى ـ جغرافيايى همواره در جستوجوى خدا بوده و نوعى دين و اعتقاد به خداى جهانآفرين ميان بشر وجود داشته است.
بدون شك، دلبستگى به خداوند فرآيند خاصى را پشت سر مىگذارد. معرفت و شناخت خدا و داشتن تصور و درك درست از او، شرط اساسى شكلگيرى دلبستگى و ايجاد رابطه عاطفى با خداست. شناخت و چگونگى درك و تلقّى انسان از خداوند، به شدت بر رفتار و تعامل ما با خدا تأثير مىگذارد. افرادى كه خداوند را موجود ترسناك، خشن، زورگو، نامهربان و تنبيهگر تصور مىكنند و برداشتشان اين است كه جز عذاب، تنبيه و درگيركننده انسان با سختى و گرفتارى، كار ديگرى از خدا ساخته نيست، هرگز نمىتوانند با او رابطهاى عاطفى و صميمى برقرار كنند. اين افراد در سراسر زندگىشان مىكوشند خود را از خدا پنهان كرده و از او بگريزند، يا با اضطراب و نگرانى شديد به انجام اعمال و عبادات مىپردازند تا رضايت او را به خود جلب كنند. تصاوير منفى از خداوند، نه تنها رابطه با خدا و دلبستگى به او را مخدوش مىسازد، بلكه آثار زيانبارى بر سلامت روان، رفتار بين فردى و خودپنداره فرد نيز بر جاى مىگذارد. پس، زمينه دلبستگى و ارتباط با خداوند در صورتى براى افراد فراهم مىشود كه از خداوند تصور و درك مثبت داشته باشند.35
تقربجويى نيز در شكلگيرى دلبستگى نقشآفرين است. در دوران اوليه رشد، كودك با رفتارهاى تقربجويانه خود همچون لبخند زدن، گريه كردن، گشودن دست به سوى مراقب و به مادر چسبيدن، رابطه دلبستگى خود با مادرش را اظهار مىدارد. در بزرگسالى نيز اين مفهوم در قالب ذكر گفتن و نيايش كردن، دست به دعا برداشتن، به سوى آسمان دست گشودن و ديگر رفتارهاى آيينى تجلّى پيدا مىكند. بدينوسيله، آدمى رابطه عاطفىاش را با خدا بيان داشته و نشان مىدهد كه به خداوند دلبسته است.36
انجام مناسك حج مىتواند پاسخى به اين نياز اوليه باشد. كسى كه به حج مىرود، حتى از زمانى كه تصميم مىگيرد و مقدمات سفر را آماده مىكند، مورد لطف و عنايت خاص خداوند قرار مىگيرد. حجگزار به محض قصد انجام حج، باب رحمت الهى به رويش باز مىشود.37 امام باقر عليهالسلام در اينباره مىفرمايد: «شخصى كه عازم حج است و به انجام كارهاى مقدماتى آن پرداخته است (در طول مدت فراهم كردن مقدمات سفر)، در هر قدمى كه برمىدارد و كارى از كارهاى مربوط به حج را كه انجام مىدهد، خداوند ده حسنه برايش مىنويسد و ده سيئه از او مىبخشد و ده درجه براى او بالا مىبرد تا آن ساعتى كه از امور مقدماتى فارغ گردد و از خانه خارج شود و قدم در راه گذارد و به بهرههاى بالاتر برسد.»38
امام صادق عليهالسلام نيز فرمودند: «مَنْ مَاتَ فِى طَرِيقِ مَكَّةَ ذَاهِبا أوْ جَائِيا أَمِنَ مِنَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ يوْمَ الْقِيامَة»؛39 كسى كه در راه رفتن يا برگشت از مكه از دنيا برود كند از عذاب روز قيامت در امان است. همچنين بر پايه ديگر روايات، به حجگزار عنوان «ميهمان خدا» و «وفد اللّه» داده مىشود، و در پناه امن الهى به سر مىبرد.
حاجى با ورودش به حرم حتى اگر موفق به انجام اعمال نشود از درياى بيكران رأفت و عفو و بخشش خداوندى بهرهمند مىشود تا آنجا كه پس از وقوف در عرفات، كه در اوايل انجام مناسك حج است، مىتواند مطمئن باشد مورد رحمت و مغفرت الهى قرار گرفته و لغزشها و خطاهاى گذشتهاش بخشيده شده و هرگز نبايد نگران گذشتهاش باشد؛ زيرا هرگونه نگرانى و دغدغه نسبت به اعمال گذشته كه مىتواند منشأ حزن و اندوه فرد شود، جاى خود را به آرامش خاطر مىدهد. در روايتى آمده است: خداوند در غروب روز عرفه اهل عرفات را مىبخشد. انسبن مالك مىگويد: پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلههنگام غروب آفتاب ايستاد و از بلال خواست مردم را ساكت كند. بلال مردم را به سكوت دعوت كرد و پيامبر فرمود: هماكنون جبرئيل از طرف خداوند بر من وارد شد و سلام خداوند را رساند و در ادامه فرمود: خداوند اهل عرفات و اهل مشعر را بخشيد، و ضمانت آنها را كرده است. فردى سؤال كرد: آيا اين امتياز مخصوص ماست؟ پيامبر صلىاللهعليهوآلهفرمود: براى شما و براى تمام كسانى كه تا روز قيامت مىآيند.40
برخى مفسّران نيز با تكيه بر آيه «فَمَن تَعَجَّلَ فِي يَوْمَيْنِ فَلاَ إِثْمَ عَلَيْهِ وَمَن تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَيْهِ» (بقره: 203) بر اين باورند كه حجگزار پس از انجام مناسك حج و ورود به منى مورد عفو و بخشش خاص خداوند قرار مىگيرد و گناهانش بخشوده مىشود.41 بنابراين، مىتوان گفت: حاجى با ورود به سرزمين وحى احساس مىكند به پناهگاه امن و تكيهگاه مطمئنى دست يافته است. چنين تصورى است كه مىتواند به دلبستگى به قادر متعال منتهى شود. افرادى كه خداوند را پناهگاه امن و تكيهگاه مطمئن خود مىدانند، در واقع، زمينه ايجاد رابطه با خدا و دلبستگى خودشان را به خداوند فراهم مىكنند.
بر پايه آنجه تاكنون در باب حج و نقش آن در ايجاد دلبستگى به خدا بيان گرديد، مىتوان پذيرفت كه حجگزار با اين تصوير و نگاه به خداوند وارد سرزمين وحى مىشود كه ميزبان او، هستىبخش جهان و صاحب اختيار او، پناهگاه ايمن و تكيهگاه مطمئن او است؛ چراكه حجگزار، به حج و خداوند اينگونه مىنگرد:
الف. خداوند ميزبان اوست و بنده ميهمان خدا: قال على عليهالسلام: «الْحَاجُّ وَ الْمُعْتَمِرُ وَفْدُ اللَّه.»42
ب. دعاى او هنگام مشاهده كعبه مستجاب مىشود: قال رسولاللّه صلىاللهعليهوآله: «تفتح ابواب السماء ويستجاب الدعاء فى اربعه مواطن...و عند رؤيه الكعبه.»43
ج. به منطقهاى وارد مىشود كه همه چيز و همه انسانها در امنيت كامل به سر مىبرند: «أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَما آمِنا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ.»(عنكبوت: 67)
د. با انجام طواف، مورد غفران و بخشش خداوند قرار مىگيرد: قال الباقر عليهالسلام: «مَا مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ طَافَ بِهَذَا الْبَيتِ أُسْبُوعا وَ صَلَّى رَكْعَتَينِ وَ أَحْسَنَ طَوَافَهُ وَ صَلَاتَهُ إِلَّا غَفَرَ اللَّهُ لَه.»44
و يا با انجام سعى، گناهانش مورد عفو خدا قرار مىگيرد: قال رسولاللّه صلىاللهعليهوآله: «الحاج اذا سعى بين الصفا و المروه خرج من ذنوبه.»45
ه. با درك عرفات در روز عرفه، لغزشهاى گذشته او بخشيده مىشود. وقتى از پيامبر صلىاللهعليهوآلهپرسيدند: چه كسى از اهل عرفات جرمش بزرگتر است؟ فرمود: آن كسى كه از عرفات بر مىگردد و مىپندارد كه آمرزيده نشده است. امام صادق عليهالسلامنيز در توضيح اين كلام فرمود: مقصود ايشان كسى است كه از رحمت خداوند مأيوس باشد: «قِيلَ يا رَسُولَ اللَّهِ أَى أَهْلِ عَرَفَاتٍ أَعْظَمُ جُرْما قَالَ الَّذِى ينْصَرِفُ مِنْ عَرَفَاتٍ وَ هُوَ يظُنُّ أَنَّهُ لَمْ يغْفَرْ لَهُ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عليهالسلاميعْنِى الَّذِى يقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل.»46 حتى كسى كه در مسير رفتن به سوى مكه و انجام مناسك حج بميرد، به سعادت ابدى دست مىيابد و به بهشت رهنمون مىشود: قال رسولاللّه صلىاللهعليهوآله: «ايما مسلم خرج من بيته حاجا الى بيتاللّه الحرام ثم نزل به الموت قبل بلوغه اوجب اللّه الجنه.»47
حاجى با چنين نگاهى به سرزمين وحى مىآيد، به مناسك حج مشغول مىشود و در تمام اعمال و برنامههاى آن جايگاه ايمن و قابل اعتماد و نيز مهربانى و عطوفت خداوند، نزديك بودن و قادر بودن هستىبخش را احساس مىكند و در پرتو همين شناخت دلبستگىاش به قادر متعال افزوده مىشود. در واقع، حجگزار در انجام حج و مناسك آن به اين نياز اساسى كه به نظر برخى روانشناسان، از جمله بالبى، نياز اوليه است، پاسخ مىدهد. با مرورى بر مجموعه معارف اسلام و نيز آگاهى از ارزش و ثوابى كه براى حجگزار در نظر گرفته شده است، مىتوان به خوبى تصوير مثبتى از خداوند در نگاه بنده او ملاحظه كرد. بنابراين، حاجى در طول انجام مناسك حج به اين شناختها و آگاهىها دست مىيابد و چنان شناختى از خداوند پيدا مىكند كه زمينهساز دلبستگى ايمن او مىشود. فراد دلبسته ايمن افرادى هستند كه از خداوند تصور مثبت داشته، او را رئوف و مهربان، هميشه در دسترس و پاسخگوى نيازهاى خود بدانند؛ رابطه صميمى با خدا داشته، معتقد باشند كه خداوند هميشه از آنها پشتيبانى مىكند. به نظر مىرسد اوج چنين تصويرى در حج و مناسك آن يافت مىشود.
ج. رهايى از وابستگىها (قطع تعلقات)
يكى از عوامل بروز يأس و نااميدى و در نتيجه رنجش و احساس افسردگى، تعلق مادى و وابستگىهاى انسان به بسيارى از مظاهر دنيوى و مادى است. اگرچه امكانات و نعمتهاى مادى مىتواند موجب رفاه شود، ولى نمىتواند در تمام موارد آرامشبخش باشد؛ زيرا مظاهر مادى با همه زيبايىها و لذايذى كه دارند، معمولاً رضايت خاطر بهرهمندان از آنها را فراهم نمىكنند؛ چراكه يا در غم و ترس از دست دادن آنها به سر مىبرند و يا در رنج و حسرت آنچه ندارند. چنين افرادى به امكانات مادى نگاه استقلالى داشته و آن را كمال مطلق مىدانند. در واقع، تعلق و وابستگى مساوى است با زندگى آميخته با غم و اضطراب نسبت به از دست دادن آنچه كه هست، و حسرت آه و افسوس نسبت به آنچه كه نيست. اما در تفكر دينى، انسان بالاتر از آن است كه به چيزى تعلق و وابستگى پيدا كند. همه چيز براى انسان است و او خود، تنها و تنها به خدا و جمال محض و كمال مطلق تعلق دارد و چون از اوست، به همه چيز رسيده است و آنچه كه غير است، ابزار است و كوچكتر از آنكه انسان به آن وابسته شود. امام صادق عليهالسلام مىفرمايد: «المؤمن من اللّه لا موصول و لامفصول.» قيل: ما معنى لاموصول و لامفصول؟ قال: «لاموصول بانه هو و لامفصول منه انه من غيره»؛48 مؤمن از خداست، نه متصل و پيوسته و نه جدا و گسسته. به امام عرض كردند: معناى لاموصول و لامفصول (نه پيوسته و نه گسسته) چيست؟ پاسخ دادند: يعنى انسان به نوعى متصل و پيوسته نيست كه بتوان گفت انسان شايستگى اين مقام را دارد كه خود او باشد، و نه جداى از اوست كه بتوان گفت انسان از غير خدا به وجود آمده است. بنابراين، با اعتراف و قبول اينكه همهكس و همه چيز در حد خودشان زيبا و قابل احترامند، حضرت بر اين باورند كه هيچ چيز و هيچ كس شايسته تعلق و وابستگى نمىباشد و از همه چيز آزاد مىشود و اين است معناى آزادى و آزادگى، وگرنه انسان همواره اسير چيزى يا كسى است و در غم و اندوه و آرزوى داشتن يا رسيدن به چيزى يا كسى به سر مىبرد.
انسان از يك طرف احساس ناراحتى درونى ناشى از نقص و ضعف دارد و از طرف ديگر به دنبال رهايى از اين ناراحتى است. افرادى هستند كه در تمام عمر از اين آرامش بهرهمندند. بشر تا آنجا كه از آن عيب و نقص رنج مىبرد درصدد جستوجوى چيزى است كه از لحاظ فكر كاملتر باشد. در واقع، در برابر احساس نقص و ضعف و ناهنجارى در وجود خود، اين احساس نيز در او وجود دارد كه به دنبال متوسل شدن به يك حقيقتى عالىتر است. احساس دوم، مرحله رهايى از آن ناراحتى و نقص وجودى است. بشر به خوبى مىبيند قسمت بالاتر و بهترى، وجود حقيقىاش را تشكيل مىدهد كه اين قسمت بالاتر، حقيقت عالىترى است كه از او جدا نيست و به او مرتبط است و در هستىهاى خارج از او تصرف دارد و ممكن است به او مددرسان باشد و هنگامى كه وجود نازل و پايين او به گرداب و غرقاب نزديك مىگردد، پناهگاه و كشتى نجات او مىشود. اين قاعده كلى، مناسبترين توصيفى است كه از آنچه در روح يك انسان مؤمن اتفاق مىافتد، حكايت مىكند.49
با شكلگيرى احساس دلبستگى به قادر متعال كه مىتواند يكى از آثار حج باشد، احساس ديگرى در او شكل مىگيرد كه از هر چه رنگ و بوى نقص و ضعف و كمبود دارد، خود را مىكَند و از آن جدا مىشود. بر همين اساس است كه امام صادق عليهالسلاممىفرمايد: «إِذَا أَرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّدْ قَلْبَكَ لِلَّهِ تَعَالَى مِنْ كُلِّ شَاغِلٍ وَ حِجَاب»؛50 چون اراده حج كردى، دل را از هر چه كه تو را از خدايت باز دارد برهنه و مجرد كن. زائر خانه خدا با قطع تمام تعلقات و دلمشغولىها قلب خود را آماده اتصال معنوى به هستىبخش جهان مىكند و به كمال مطلق نزديكتر مىشود. امام سجاد عليهالسلام نيز مىفرمايد: حجگزار بايد هنگام احرام بستن قصد كند هر چه را خدا بر وى حرام كرده، او هم بر خود تحريم كند.51 يعنى احرام در ميقات بدين معناست: خدايا! من عهد مىبندم كه همه محرمات را بر خود تحريم كرده، براى هميشه آنها را ترك نمايم. از اين بيان امام استفاده مىشود كه احرام بستن يعنى: خدايا، ارتباطم را از غير تو گسستم. پس، اين عقد و پيمان بستن با خدا به معناى گسستن از غير خداست؛ يعنى ابتدا گسستن از غير خدا و آنگاه پيوستن به لطف حق است.52
يكى از آثار اخلاقى ديندارى عدم دلبستگى به دنيا و علايق دنيوى است. چه سلطنتى مىتواند با اين موهبتى كه خداوند به روح عطا فرموده قابل مقايسه باشد؛ روحى كه همه دنيا را زير پاى خود مىبيند؟ آدمى در اين حال، چقدر از دلبستگىهاى پيشين خود شرمنده است و تا چه اندازه از كوردلىهاى سابق خود شگفتزده! چقدر دلش به حال آنها كه هنوز در اين تاريكىها به سر مىبرند، مىسوزد و از اينكه سابقا آنقدر به افتخارات دنيوى اهميت مىداده و اكنون مىبيند آنها دروغهاى سرابآسايى بيش نيستند كه دنيا در آن غوطهور است، رنج مىبرد. افتخارات دروغين، آنهايى هستند كه خدايى و ابدى نيستند. به خود مىخندد كه يك زمان براى پول مقامى مىشناخته و حتى به آن رغبت داشته است. آه كه اگر همه بشر همداستان شده و به اين پشيز ناچيز آنقدر اهميت نمىداد، چه هماهنگى لذتبخشى در دنيا حكمفرما مىشد. اگر علاقه به پول و افتخارات دنيايى از روى زمين برانداخته مىشد، چقدر مردم با هم دوستانه زندگى مىكردند. به نظر مىرسد اين امر درمان همه دردهاست.53
برخى ديگر از محققان نيز معتقدند انجام مناسك (عبادى) به منظور ايجاد احساس ايمنى و رسانيدن فرد به معناهاى مفيد و جديد، ممكن است به دور كردن فرد از خود كاذب كمك كند. به عبارت ديگر مناسك (عبادى) فرد را از هيجانهاى ناصحيح خود دور كرده و به وى اجازه مىدهد به جهان واقعى خود بازگردد و فرايندى است كه از دلمشغولى وسواسگونهاش نسبت به خود ممانعت نمايد.54
امام صادق عليهالسلام درباره تفسير آيه «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ إِنِّي لَكُم مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ» (ذاريات: 50) مىفرمايد: اين آيه اشاره به انجام حج است. فرار و عروج از خود و ماسواى حق به سوى خدا، تشكيلدهنده حقيقت حج است. بنابراين، سفر حج فرار از غير خدا به سوى خداست و چون خدا همه جا هست، معناى «سير الى اللّه» سير مكانى يا زمانى نيست. فرار به سوى خدا بدين معناست كه انسان دلبستگى به ما سوى اللّه را ترك كرده، خدا را طلب كند. بنابراين، يكى از اسرار حج آن است كه انسان از غير خدا بريده، به سوى خدا هجرت كند تا به لقاى او نايل آيد و اين از هنگام تهيه مقدمات آغاز مىشود. كسى كه لباس احرام فراهم مىكند، مالش را تطهير، وصيتنامهاش را تنظيم و از بستگانش خداحافظى مىكند، همه اين امور را با عنوان «فرار الى اللّه» انجام مىدهد، قهرا در همه اين حالات با خداست و سير چنين كسى الى اللّه است.55
گشودن قيد و بندهاى غيرخدايى و دلنهادن به پيمان الهى، يكى از بايستههاى عمل احرام در آغاز مناسك حج است. امام سجاد عليهالسلامبه شبلى مىفرمايد: «فَحِينَ عَقَدْتَ الْحَجَّ نَوَيتَ أَنَّكَ قَدْ حَلَلْتَ كُلَّ عَقْدٍ لِغَيرِ اللَّه»؛56 وقتى كه خواستى احرام حج را ببندى آيا قصد كردى از هر پيمانى كه رنگ غيرالهى دارد، رهايى پيدا كنى؟ در واقع، شرط ورود به اعمال حج، رهايى يافتن از هر قيد و بند غيرالهى است؛ همانگونه كه حضرت ابراهيم و اسماعيل و هاجر نماد اين وارستگى و قطع تعلقات مادى و دنيوى را براى همه حجاج به تصوير كشيدند.
ملّامهدى نراقى مىگويد: حجگزار با قطع علايق و ترك خلايق، به خانه رفيعالقدر مىآيد تا دل خود را فى الجمله به ملاقات خانه تسلى دهد و آن را وسيله وصول به غايت آمال سازد.57 حجگزار با قطع علاقه و شهوات و تمام مرادها، موانع رسيدن به مقصد را از بين مىبرد و تنها اراده وصول و رسيدن به خدا را در سر دارد.58
د. افزايش حرمت خود
واژه «حرمت، خود» در لغت به آبرو، منزلت، قدر، مرتبت، شرف و بزرگى معنا شده است و مقصودْ آن چيزى است كه شكستن و از بين بردن آن روا نباشد و حفظ و نگهدارى و محترم داشتن آن واجب و ضرورى است.59 اما در اصطلاح روانشناختى عبارت است از ميزان ارزشى كه شخص براى خود قايل مىباشد. هرچند واژه «حرمت» با مفهوم ضمنى ارزشى و اعتبار بالا همراه مىباشد، ولى شكل تركيبى آن با خود يعنى «حرمت خود» به كل ابعاد و ميزان احترام به خود (چه بالا و چه پايين) مربوط مىشود.60 حرمت خود عبارتاست از آنچه فرد در مورد خودش احساس مىكند و شامل ميزان برخوردارى فرد از احترام به خود و پذيرش خود مىشود. حرمت خود يعنى احساس ارزشمندى و صلاحيت فردى كه افراد در ارتباط با خود پنداشتشان دارند.61
به يقين، هيچكس نسبت به داورى درباره خويشتن بىتفاوت نيست؛ زيرا طبيعت و نهاد آدمى چنين اجازهاى را به وى نمىدهد. برخى صاحبنظران آن را در رديف نيازهاى اساسى انسان، و قطعىترين عامل در روند تحول درونى و روانى آدمى برشمردهاند. اين داورى و ارزشيابى شخص از خويش، اثرات برجستهاى در جريانات فكرى، احساسات، تمايلات، ارزشها و هدفهاى وى دارد و كليد فهم تمامى رفتارهاى اوست و به منظور شناخت حالات روانى انسان و پى بردن به روحيات او بايد به طبيعت و ميزان حرمت خود و معيارهاى قضاوت وى درباره خويشتن آگاهى يافت.62 درباره اهميت و نقش حرمت خود، همين مقدار كافى است كه بدانيم حرمت خود يكى از عوامل اصلى در سازشيافتگى هيجانى و اجتماعى شناخته شده است.63 اغلب متخصصان تعليم و تربيت حرمت خود را به عنوان عامل اصلى در سازشيافتگى اجتماعى در نظر مىگيرند. متخصصان بالينى متذكر شدهاند كه ترديد افراد نسبت به ارزش خود، موجب ناتوانى آنها در دستيابى به يك زندگى عاطفى موزون مىگردد؛ چه اينكه بيم دارند آشكار شدن نارسايىهايشان به خود آنها منتهى شود.64
حرمت خود عبارت است از ارزشيابى فرد درباره خود يا داورى فرد درباره ارزش خود كه دو جنبه وابسته به هم دارد: يكى حس سودمندى و ديگرى حس ارزشمندى.65 برخى حرمت خود را به ارزيابى كلى از خودتعريف كردهاند. حرمت كلى فرد به اهميتى كه فرد براى هر يك از اجزاى شخصيت خود قايل است، بستگى دارد و اگر احساس ارزشمندى كند، حرمت خود بالايى خواهد داشت.66
حرمت خود يكى از موضوعات مهمى است كه مورد توجه بسيارى از روانشناسان شخصيت بخصوص كسانى كه رويكرد انسانگرايانه دارند، قرار دارد. روانشناسانى نظير آلپورت، شولتز، مايلى، راجرز، و مازلو درباره اين موضوع سخن گفتهاند. مايلى درباره اهيمت حرمت خود مىنويسد: درجه رضايت از خود يا ارزشى كه انسان براى خود قايل است، براى رفتار و پويايى درونى وى از اهميت بسزايى برخوردار است، به گونهاى كه اگر به نحو سالم و متعادل در انسان رشد كند، براى نگهدارى سلامت و تعادل روانى فرد بسيار ضرورى است.67
مزلو نيز در طبقهبندى نيازهاى انسان، نياز به «حرمت خود» را از نيازهاى اساسى و عالى انسان مىداند. وى درباره اهميت و كاركرد آن مىگويد: ارضاى نياز حرمت خود به احساساتى از قبيل اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لياقت، كفايت و مفيد و مثمر ثمر بودن در جهان منتهى خواهد شد، اما بىاعتنايى به اين نياز موجب احساساتى از قبيل حقارت، ضعف و درماندگى مىشود.68
فرنچ69 و وارگو70 از حرمت خود به صورت سپر فرهنگى در مقابل اضطراب نام مىبرند. كوپر اسميتدر تحقيق خود به اين نتيجه رسيد كه افراد برخوردار از حرمت خود بالا افرادى هستند كه با احساس اعتماد به نفس و بهرهگيرى از استعداد و خلّاقيت خود به ابراز وجود مىپردازند و به آسانى تحت تأثير عوامل محيطى قرار نمىگيرند. حرمت خود مثبت و بالا به ما امكان مىدهد تا با چالشهاى زندگى بهتر روبهرو شويم و از فرصتهاى مطلوب بيشتر بهره بريم.71 مزلو بر اين باور است: وقتى افراد احساس كنند كه مورد محبتديگران هستند و از احساس تعلق برخوردارند، به دنبال آن، نياز به احترام ايجاد مىشود؛ يعنى آنها نيازمند احترام، هم از سوى خودشان (به صورت احساس خود ارزشمندى) و هم از سوى ديگران (به شكل مقام، شهوت، موفقيت اجتماعى و مانند آنها) هستند. بنابراين، دو نوع نياز به احترام وجود دارد: نياز به حرمت خود و نياز به احترام از سوى ديگران. بر آورده شدن نياز به حرمت خود به فرد اجازه مىدهد تا نسبت به قابليت، ارزشمندى و كارآمدى خود احساس اطمينان كند. در نتيجه چنين احساسهايى فرد ممكن است در تمام جنبههاى زندگى خود كارآمدتر و مولدتر شود.72
از تحقيقات انجام شده در چارچوب نظريه دلبستگى به خدا نيز مىتوان شواهدى را يافت مبنى بر اينكه دلبستگى ايمن به خدا با حرمت خود بالا رابطه مثبت دارد. برخى محققان كه روى سه گروه از افراد شركتكننده در تحقيقات مربوط به مذهب و نظريه دلبستگى كار كردند به نتايج زير دست يافتند: گروهى كه خدا را دوست واقعى، مراقبتكننده و قابل اتكا و اعتماد مىشناختند، هنگام برخورد با پيشامدهاى رنجآور و مشكلات زندگى به خدا روى مىآوردند و به او توكل مىكردند. گروه دوم كه خدا را نامهربان، انتقامجو و غيرپاسخگو مىدانستند يا گروه سوم كه در قبول وجود خدا يا ضرورت اعتقاد به او ترديد داشتند، از نشانههاى سلامت روانى و حرمت خود پايينى برخوردار بودند.73
تحقيقات نشان مىدهد كه حرمت خود براى سلامت روانى و حتى جسمانى انسان سودمند است و پايين بودن سطح آن پيامدهاى منفى بسيار دارد. مثلاً، معلوم شده است كه ارزيابى منفى فرد از خود با افسردگى و كمبود مهارتهاى اجتماعى همبستگى دارد74 و از لحاظ جسمى نيز به ضعيف شدن دستگاه ايمنى بدن و درنتيجه، آسيبپذيرى در مقابل بيمارىها منجر مىشود.75
يكى از رفتارهاى دينى كه نقش مؤثرى بر سلامت روان و حفظ و افزايش حرمت خود افراد دارد، زيارت و حضور در اماكن مقدس و زيارت آنهاست. كرال و همكاران (1989) در اينباره مىگويند: باورها و رفتارهايى از قبيل عبادت، توكل به خداوند، زيارت و غيره مىتوانند از طريق ايجاد اميد و نگرشهاى مثبت، باعث آرامش درونى فرد شوند. باور به اينكه خدايى هست كه موقعيتها را كنترل مىكند و پاسخگوى نيازهاى ماست تا حد زيادى باعث كاهش اضطراب در افراد مىشود؛ به طورى كه اغلب افراد مؤمن، ارتباط خود را با خداوند مانند ارتباط با يك دوست بسيار صميمى توصيف مىكنند و معتقدند كه مىتوان از طريق اتكا و توسل به خداوند، اثرات غيرقابل كنترل را به نحوى كنترل نمود.76
بنابراين، مىتوان گفت كه انجام مناسك حج نقش شگرفى در حفظ و افزايش حرمت خود دارد. در تبيين روانشناختى اين اثرگذارى در سطح خطوط كلى مىتوان گفت: از آنرو كه حرمت خود پايين در افراد محصول احساس ناتوانى، احساس پوچى و بىمعنا دانستن زندگى، عدم دريافت حمايت از سوى ديگران، درماندگى در برابر موقعيتهاى اضطرابزا و بحرانهاى زندگى، ترس از شكست و نداشتن كنترل بر محيط ناشى مىشود، جهانبينى توحيدى و دلبستگى به خداوند متعال، داشتن تفسير واقعبينانه از حوادث و رويدادهاى زندگى بيمارى و شكست را مثبت معنا مىكند. بنابراين، فردى كه دلبستگى به خدا در او به اوج خود رسيده و خدا را مهربان، غفور، بخشنده و حتى ميزبان خود مىداند، احساس نيرومندى در او تقويت مىشود و مطمئن
مىشود كه با استمداد از او بر نابسامانىها و ناملايمات زندگى فايق مىآيد و به عبارتى، پشتگرمى كافى را دارد. داشتن چنين احساسى باعث مىشود به عوامل تهديدكننده حرمت خود توجه نكند و احساس خودارزشمندى، كارآمدى و توانمندى نمايد.
نتيجهگيرى
مناسك حج به عنوان مجموعهاى از اعمالى كه نمايانگر تماميت اسلام است، بر ابعاد روانشناختى انسان، از جمله بر بعد عاطفى انسان، تأثيرگذار است. با بررسى توصيفى ـ تحليلى انجام گرفته از منابع دينى و دانش روانشناسى در اين تحقيق روشن شد كه الف. مناسك حج در شكلگيرى و افزايش احساس آرامش روانى و احساس ايمنى در زمان حضور در مكه و نيز هنگام انجام مراسم تأثيرگذار است. ب. باعث ارتقاى سطح دلبستگى به خداوند مىشود. ج. قطع تعلقات به امور دنيوى را به دنبال دارد. د. در افزايش احساس حرمت خود تأثيرگذار است.
··· منابع
- ـ آذربايجانى، مسعود، تهيه و ساخت آزمون جهتگيرى مذهبى با تكيه بر اسلام، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1382.
- ـ ابنحيون، نعمانبن محمد، دعائم الاسلام، مصر، دارالمعارف، 1370ق.
- ـ ابنشعبه، حسنبنعلى، تحفالعقول، تهران، كتابفروشى اسلاميه، 1384ق.
- ـ انصاريان، حسين، شرح جامع مصباحالشريعه و مفتاحالحقيقه، تهران، المهدى، 1362.
- ـ بىريا، ناصر و همكاران، روانشناسى رشد، تهران، سمت، 1374.
- ـ ترخان، مرتضى، بررسى رابطه بين موضع تفاوت حرمت خود و پيشرفت تحصيلى در دانشآموزان تيزهوش و عادى، پاياننامه كارشناسى ارشد، رشته روانشناسى، تهران، دانشگاه تربيت مدرس، 1373.
- ـ جانبزرگى، مسعود، بررسى اثربخشى رواندرمانگرى كوتاهمدت آموزش خوددرمانگرى با و بدون جهتگيرى مذهبى اسلامى بر مهار اضطراب و تنيدگى، رساله دكترى، رشته روانشناسى، تهران، دانشگاه تربيت مدرس، 1378.
- ـ جوادى آملى، عبداللّه، صهباى حج، قم، اسراء، 1377.
- ـ جيمز، ويليام، دين و روان، ترجمه مهدى قائنى، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، چ دوم، 1372.
- ـ دادستان، پريرخ، «آدلر و آدلرنگرى»، روانشناسى، ش 4 (1376)، ص 99ـ105.
- ـ ـــــ ، تنيدگى يا استرس: بيمارى جديد قرن، تهران، رشد، 1377.
- ـ دهخدا، علىاكبر، لغتنامه، تهران، دانشگاه تهران، 1372.
- ـ سيوطى، جلالالدين، الدر المنثور، بيروت، دارالفكر، 1414ق.
- ـ شاملو، سعيد، بهداشت روانى، تهران، رشد، چ چهاردهم، 1380.
- ـ شجاعى، محمدصادق، توكل به خدا راهى به سوى حرمت خود و سلامت روان، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1383.
- ـ ضياءآبادى، سيدمحمد، حج برنامه تكامل، تهران، مشعر، 1384.
- ـ طباطبائى، سيد محمّدحسين، الميزان، قم، جامعه مدرسين، 1375.
- ـ طوسى، جعفربن حسن، تهذيب الاحكام، تهران، صدوق، 1376.
- ـ فتحى آشتيانى، على، بررسى تحول تصور از خود، حرمت خود، اضطراب و افسردگى در نوجوانان و تيزهوشى و عادى، رساله دكترى، رشته روانشناسى، تهران، دانشگاه تربيت مدرس، 1374.
- ـ فيض كاشانى، محسن، وافى، اصفهان، مكتبة الامام اميرالمؤمنين (ع)، 1370.
- ـ قائمىنيا، عليرضا، تجربه دينى و گوهر دين، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1381.
- ـ قوامى، صغرى، «تأثير حرمتخود در پيشرفت تحصيلى»، تربيت، ش 9 (1371)، ص 38ـ49.
- ـ كلينى، محمّدبن يعقوب، فروع كافى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، چ چهارم، 1362.
- ـ مايلى، آر، ساخت، پديدآيى و تحول شخصيت، ترجمه محمود منصور، تهران، دانشگاه تهران، 1373.
- ـ مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
- ـ محمّدى رىشهرى، محمد، الحج و العمرة فى الكتاب و السنة، قم، دارالحديث، 1376.
- ـ مزلو، آبراهام، انگيزش و شخصيت، ترجمه احمد رضوانى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1372.
- ـ مطهّرى، مرتضى، بيست گفتار، تهران، صدرا، 1370.
- ـ ملكى تبريزى، ميرزاجواد، المراقبات فى اعمال السنة، تهران، سايه، 1378.
- ـ نراقى، ملّامهدى، جامعالسعادات، تهران، حكمت، 1366.
- ـ نورى، ميرزاحسين، مستدرك الوسائل، قم، مؤسسة آلالبيت، 1408ق.
- ـ هاشمى، جمال، روانشناسى حرمت خود، تهران، شركت سهامى انتشار، 1376.
- - Byng Hall, J., Rewritting Familly Scripts, New York, Guilford Press, 1995.
- - Cooper Smith, S.A, The Antecedents of Self Francisco, W. H. Freeman, 1969.
- - Gilkes, C., "The Black Church as a therapeutic Community: Suggested Areas for Reseach into the the Black Religious Experience", Journal of the Interdenominational Theological Center, 8, (1980), p. 29-44.
- - James, W., The Varities of Religious Experience, London, Routledge, 2002.
- - James, W., The principles of psychology, introuduction, by G.A. Miller, USA, Harward College, 1983.
- - Krikpatrik, L.A., Attachment and Religious Representation and Behavior in Handbook of Attachment Theory and Research, ed. by J. Cassidy and P.R. Shaver, New York, Guilford, 1999.
- - Kroll, I. & Sheehan, W., "Religious belives and practices among 52 Psychiatric in Patient in Minnesota", American Journal of Psychiatry, (1989), p. 109-673.
- - Maslow, A.H., Motivation and Personality, NewYork, Harper & Row, 1970.
- - Olmstead, R.T. & other, "Logitud ass Essment of the Relationship Between Selfsteem, fatalism, loneliness, andsubstance abuse", Journal of Social Behavior and Personality, 6, (1983), p. 749-770.
- - Propst, L.R., Psycotherapy in a Religious Framework, Human Sciences Press, INC, 1988.
- - Rowatt, W.C. & Kirikpatrik, Tow Dimentions of attachment to God and Their Relation to Affect, Religiosity and Personality constructs, New York, Guilford, 2001.
- - Spilka, B & other, The Psycology of Religion, 3th ed. New York, Guilford Press, 2003.
- - Strauman, T.J. & other, "Self-discrepancy and natural killer cell activit; Immunological consequences of negative self-evaluation", Jornal of Personality and social psychology, 64 (1993), p. 1042-1052.
-
پى نوشت ها
- 1 استاديار مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره. دريافت: 19/7/88ـ پذيرش: 25/10/88.
- 2ـ ويليام جيمز، دين و روان، ترجمه مهدى قائنى، ص 37.
- 3ـ مسعود آذربايجانى، تهيه و ساخت آزمون جهتگيرى مذهبى با تكيه بر اسلام، ص 17.
- 4. Peak Expereince.
- 5. A.H. Maslow, Motivation and personality, p. 39.
- 6ـ پريرخ دادستان، تنيدگى يا استرس: بيمارى جديد قرن، ص 3.
- 7ـ سعيد شاملو، بهداشت روانى، ص 32.
- 8ـ همان.
- 9ـ همان، ص 138.
- 10ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 14، ص 207.
- 11ـ همان، ص 314.
- 12ـ مسعود جانبزرگى، بررسى اثربخشى رواندرمانگرى كوتاهمدت آموزش خوددرمانگرى با و بدون جهتگيرى مذهبى اسلامى بر مهار اضطراب و تنيدگى، ص 90.
- 13ـ مرتضى مطهّرى، بيست گفتار، ص 145.
- 14ـ مسعود جانبزرگى، بررسى اثربخشى رواندرمانگرى كوتاهمدت آموزش...، ص 92.
- 15ـ حسنبن على ابنشعبه حرّانى، تحفالعقول، ص 123.
- 16ـ محمّد محمّدى رىشهرى، الحج و المعمرة فى الكتاب و السنة، ص 164.
- 17. L.R. Propst, Psycotherapy in a Religious Framework, p. 167.
- 18. Gritith.
- 19. English.
- 20. Mayfild.
- 21. C. Gilkes, The Black Church as a Therapeutic Community, p. 81.
- 22ـ سيدمحمّد ضياءآبادى، حج برنامه تكامل، ص 174.
- 23ـ همان.
- 241. Cloud.
- 25ـ محمدصادق شجاعى، توكل به خدا راهى به سوى حرمت خود، ص 84.
- 26ـ ناصر بىريا و همكاران، روانشناسى رشد، ج 2، ص 819.
- 27ـ همان.
- 28. BingHaal.
- 29. J. Byng Hall, Rewritting Familly Scripts, p. 14.
- 30. W.C. Rowatt & Kirikpatrik, Tow Dimentions of attachment to God and Their Relation to Affect, p. 19.
- 31. Ibdi, p. 28.
- 32. L.A. Krikpatrik, Attachment and Religious Representation and Behavior in Handbook of Attachment theory and Research, p. 739.
- 33. P. Tillich.
- 34ـ عليرضا قائمىنيا، تجربه دينى و گوهر دين، ص 68.
- 35ـ محمدصادق شجاعى، توكل به خدا راهى به سوى حرمت خود، ص 78.
- 36ـ محمدصادق شجاعى، توكل به خدا راهى به سوى حرمت خود، ص 80.
- 37ـ سيدمحمد ضياءآبادى، حج برنامه تكامل، ص 141.
- 38ـ محمّدبن يعقوب كلينى، كافى، ج 4، ص 237.
- 39ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 11، ص 231.
- 40ـ جلالالدين سيوطى، الدر المنثور، ج 1، ص 553.
- 41ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 2، ص 126.
- 42ـ محمّد محمّدى رىشهرى، الحج و العمرة فى الكتاب والسنة، ص 201.
- 43ـ همان، ص 221.
- 44ـ نعمانبن محمّد ابن حيون، دعائم الاسلام، ج 4، ص 411.
- 45ـ جعفربن حسن طوسى، تهذيب الاحكام، ج 4، ص 19.
- 46ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، ج 4، ص 541.
- 47ـ همان، ص 263.
- 48ـ حسنبن على ابنشعبه حرانى، تحفالعقول، ص 241.
- 49. W. James, The Varities of Religious Experience, p. 149.
- 50ـ حسين انصاريان، شرح جامع مصباحالشريعة و مفتاحالحقيقة، ص 147.
- 51ـ ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 166.
- 52ـ عبداللّه جوادى آملى، صهباى حج، ص 73.
- 53. W. James, The Varities of Religious Experience, p. 133.
- 54. B. Spilka & other, The Psycology of Religion, p. 165.
- 55ـ عبداللّه جوادى آملى، صهباى حج، ص 45.
- 56ـ ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج 10، ص 165.
- 57ـ ملّامهدى نراقى، جامعالسعادات، ص 696.
- 58ـ ميرزاجواد ملكى تبريزى، المراقبات فى اعمال السنة، ج 2، ص 207.
- 59ـ علىاكبر دهخدا، لغتنامه، ج 19، ص 460.
- 60. A.S. Reber, Dictionary of Psychology, p. 237.
- 61. R.J. Corsini, Encyclopedia of psychology, v. l3, p. 196.
- 62ـ جمال هاشمى، روانشناسى حرمت خود، ص 47.
- 63ـ صغرى قوامى، «تأثير حرمت خود در پيشرفت تحصيلى»، تربيت، ش 9، ص 42.
- 64ـ پريرخ دادستان، آدلر و آدلرنگرى، ص 101.
- 65. S.A. Cooper Smith, The Antecedents of self Francisco, p. 35.
- 66ـ على فتحى آشتيانى، بررسى تحول تصور از خود، حرمت خود، اضطراب و افسردگى در نوجوانان و تيزهوشى و عادى، ص 35.
- 67ـ آر. مايلى، ساخت، پديدآيى و تحول شخصيت، ترجمه محمود منصور، ص 53.
- 68ـ آبراهام مزلو، انگيزش و شخصيت، ترجمه احمد رضوانى، ص 8.
- 69. French.
- 70. Wargo.
- 71. S.A. Cooper Smith, The Antecedents of self Francisco, p. 37.
- 72ـ دوان شولتز، به نقل از: آبراهام مزلو، انگيزش و شخصيت، ص 341.
- 73. L.A. Krikpatrik, Attachment and Religious Representation, p. 820.
- 74. R.T., Olmstead * other, "Logitud ass Essment of the Relationship Between Selfsteem, Fatalism, Loneliness, Andsubstance Abuse", Journal of Social Behavior and personality, p. 81.
- 75. T.J., Strauman & other, Self-discrepancy and natural killer cell activit, p. 43.
- 76. I. Kroll & W. Sheehan, "Religious Belives and Practices Among 52 Psychiatric in Patient in Minnesota", American Journal of Psychiatry, p. 54.