پیامبرى و پیامبران مدرن اکنکار
Article data in English (انگلیسی)
پیامبرى و پیامبران مدرن اکنکار
عبدالحسین مشکانى[1]
چکیده
شبهآیین «اکنکار»2 که به عنوان اهلحق آمریکایى شناخته مىشود، در پى بنیان نهادن نظامجدیدى از پیامبرى است. این فرقه بسیارى از پیامبران الهى، حکیمان و مشاهیر جهان را به نام خود مصادره کرده و درصدد است تا جایگاهى به گستردگى دین براى خود دست و پا کند. «ماهانتا»3نامى است که اکنکار براى پیامبران خود برگزیده است. از ماهانتا با تعابیرى همچون «پیامبر باستانى» و «استاد» نیز یاد مىشود. سخن در این است که آیا این فرقه مىتواند نظام جدیدى از پیامبرى را بنیان نهد و آیا تبیین پیامبرى باستانى در این فرقه راه به جایى مىبرد؟ این نوشتار مىکوشد با بررسى عقاید این فرقه درباره ماهانتا و پیامبر باستانى، به واکاوى نظرى این عقیده پرداخته و آن را با انسان کاملى که مدنظر دین مبین اسلام است مقایسه نماید. بازبینى زندگى پیامبران سهگانه این فرقه، از دیگر مباحثى است که این مقاله پى مىگیرد تا از این گردونه سستى نظریه ماهانتا یا پیامبر باستانى و مدرن اکنکار روشن شود. در پایان نیز انسان کامل و ماهانتاهاى این فرقه با نظریاتشان محک زده خواهد شد.
کلیدواژهها: پیامبر مدرن، پیامبر باستانى، نظام پیامبرى، پیامبران جدید، اکنکار، پالتوئیچل، ماهانتا.
مقدّمه
اکنکار یکى از عرفانهاى نوپدیدى است که در سال 1965 توسط فردى به نام پال توئیچل4 بنیان نهادهشد. با بررسى باورها و راهکارهاى این فرقه، مىتوان آن را معجونى از تمامى ادیان و عرفانها برشمرد. پال که مدت زمانى را به عنوان فردى نظامى در ارتش آمریکا گذرانده و مدتى از زندگى خود را نیز در هندوستان و در آشرام سودارسینگ5 طى نمودهبود، تحت تأثیر شخصیتى خیالى به نام ربازارتارز6تبتى لاماییست7 قرار گرفت و با مطالعات سرسامآور خود این توانایى را یافت که به مىیابد که به ابداع آیینى نوظهور دست یازد.8 البته همسر دوم او گیل توئیچل9 که یک روانشناس بود، کمکهاىشایانى به او کرد.وى اولین ادعاهاى پیامبرى اکنکار - که از آن با عنوان ماهانتا یاد مىشود ـ را با تشویقها و درخواستهاى همسرش گیل مطرح نموده است. نامى که پال براى شبهآیین خود انتخاب کرد نامى بود که بسیارى از صوفیان و راهبان، براى خود برمىگزینند. او با استفاده از زبان سانسکریت نام اکنکار را بر شبهآیین خود نهاد. «اک»10 در زبانسانسکریت به معناى حق و خدا مىباشد. واژه «اکنکار» نیز در معانىاى همچون اهلحق، پیروان خدا و رهروان حقیقت به کار مىرود.11 برخى از پیروان این شبهآیین در ایران خود را با نام «اهلحق» معرفى مىکنند تا از آماج غربى بودن و آمریکایى بودن رهایى یابند. آنها در بیان اصطلاحات فنى این شبهآیین نیز نوعى توریه و تقیه را در پیش مىگیرند. اما از شیوهها و سخنان آنان به روشنى مىتوان فهمید که از پیروان اکنکار هستند. این فرقه هماکنون در ایران و به ویژه در تهران و شیراز فعال بوده و توانسته است پیروانى را براى خود دست و پا کند. ناگفته پیداست به دلیل ممنوعیت تبلیغ علنى این فرقه بعد از سال 1384، نمىتوان جمعیت دقیق آنها را تخمین زد. در سالهاى بین 1376 تا 1384 اکثر کتابهاى پیامبرِ مبدع این شبهآیین و نیز پیامبر کنونى، به فارسى ترجمه شده و در شمارگان مناسب و چاپهاى چندگانه نشر یافته است. مىتوان بیش از 40 عنوان کتاب این فرقه را که به فارسى ترجمه شده است رصد کرد. نباید فراموش کرد که این عناوین افزون بر کتابهایى است که به صورت اینترنتى و در قالبهاى مقاله و یا دیسکورس12 نشر یافته است.
در حال حاضر بیشتر فعالیتهاى این فرقه در قالب تبلیغات اینترنتى و تشکیل تیمهاى خانگى صورت مىپذیرد و پیروان آن در پوششهایى همچون روشهاى آرامشیابى و یا حتى مدیتیشن به ارائه شبهآیینشان همت گماردهاند. اینان براى نفوذ بیشتر در بین ایرانیان، از شخصیتهاى معنوى و تاریخى کشور فروگذار نکرده و از آنها با نام ماهانتاهاى سابق اکنکار یاد مىکنند. پال و پیروانش مدعىاند که مولانا، شمس، حافظ و فردوسى از پیامبران پیشین این شبهآیین بودهاند. پیامبر ادعایى این شبهآیین بارها نام این بزرگان را در کتابهاى خود آورده و مدعى است اولین کتاب جهانبینى اکنکار را مولانا نگاشته است. منظور وى همان مثنوى معنوى مولوى است که علىرغم برخى اشکالات، انباشته از اعتقادات و باورهاى ناب اسلامى است. البته باید تذکر داد که این یکى از شگردهاى تبلیغى
این عرفان تلفیقى و معجونى است. آنها شخصیتهاى تمامى ملل و نحل را به نام خود مصادره مىکنند تا بتوانند در تمام دنیا راهى فراروى خود بگشایند.
باورهاى اساسى این شبهآیین را مىتوان در باور به خداوندان دوازدهگانه عالم، اعتقاد به کارما، تناسخ، سفر روح، ماهانتا به عنوان پیامبر و عوالم درون برشمرد.
درباره این شبهآیین مىتوان به کتاب آفتاب و سایه، نوشته محمّدتقى فعالى اشاره کرد. همچنین کتاب عرفان حقیقى و عرفانهاى کاذب نوشته احمدحسین شریفى اندکى درباره این شبهآیین توضیح داده است. تنها تحقیق تفصیلى پیرامون این فرقه توسط نگارنده انجام گرفته که به زودى در قالب کتابى به بازار نشر ارائه خواهد شد. ناگفته نماند که در حال حاضر چندین پایاننامه دانشگاهى و حوزوى درباره این شبهآیین در حال تحقیق و بررسى است.
ماهانتا؛ پیامبر باستانى
اسامى و اوصاف
پیامبران اکنکار را «ماهانتا» یا «استاد حق» نام مىنهند. سفیر روح، معلم، واى گورو، سات گورو و همکار خدا از نامهاى دیگر آن است.
اکنکار بر این پندار است که ماهانتا ـ به معناى رهبر معنوى یا مرد خدا ـ یک مسافر روح اصیل است که ابرمرد نژادشناسها و فیلسوفهاست. تاریخ بسان او انسانى را در اوج پیشرفت ندیده است. هموست که به مدد پیشرفته بودنش مظهر معنوى براى تمامى نژادهاى جهانهاى پیدا و پنهان است. او در جسم زمینىاش داراى کالبدى سالم با اعضا و جوارحى یکپارچه است. او بسیار تیز هوش بوده و در قضاوت هیچ نقصى ندارد.
او تنها وجودى است که قابلیت فردیت و جامعیت را داراست. او اختیاردار همه چیز در تمامى عوالم است. تمام کارهایش فقط و فقط در اراده خود اوست. اراده او قطعى است و هیچ کس نمىتواند مانع اراده او گردد. تمام چیزها تحت حکم و امر او قرار دارند و اوست که کاملترین است.13
در واژهنامه اکنکار آمده است:
رهبر معنوى یا خدامرد، در رأس اک؛ همه کسانى که در عصر حاضر به او روى مىآورند از ازل با او بودهاند. کالبد ماهانتا، اک است که همان جوهر اعلا است که از اقیانوس عشق و رحمت جارى است؛ نگهدارنده کل زندگى و کسى که اشکال مختلف حیات را به هم مىبندد؛ واى گورو، روشنایىدهنده، حالتى از معرفت الهى که برتر از عناوینىاستکهدرمذهببهاشخاصدادهمىشود.14
در نظر پالتوئیچل، «ماهانتا... یک نماینده خداست که بر کسانى که مىتوانند ناظر او باشند به صورتهاى متفاوت ظاهر مىشود. اولین چیز در مورد ماهانتا این است که او هرگز در مورد قدرتهاى معنوى و اکتساباتش تکبر به خرج نمىدهد. ادعاى یک شخص مبنى بر کسب بالاترین حد توسعه معنوى به خودى خود مىتواند دلیل نهایى بر این باشد که او چیز زیادى کسب نکرده است. ماهانتا هرگز عیبجویى و گله نمىکند و از دست دیگران هم شکایتى ندارد.»15
در شریعت کىسوگماد (کتاب مقدس ادعایى اکنکار) شرط راه یافتن به بهشت الهى، شناخت و تشخیص ماهانتا قلمداد شده است. در ادبیات این کتاب، جهان تماما از حکم استادِ حقِ در قید حیات تبعیت مىکند. جهان مأمور این است که کمترین اراده ماهانتا را محقق سازد. تمامى مواهب و هدایایى که به انسانها ارزانى مىشود از مجراى ماهانتا صورت مىپذیرد.16
در همین کتاب آمده است: «استادان اک شمشیرزنان سوگماد متعالاند. هنگام سفرشان نبض کارما سرعت مىگیرد. در مسیر پشت سرشان طوفانى برمىخیزد که ملتى را بر علیه ملتى دیگر مىشوراند و همتبارها را به جدال با یکدیگر وامىدارد.»17
سخن زیر را مىتوان برداشتى کاملاً واضح از باور فدا مسیحیت دانست: «ماهانتا براى مساعدت معنوى به کُل نژاد بشر در زمین و... خود را قربانى مىکند. او با خون و با درد و رنج، عهدهدار شفاعت انسان در برابر دیون کارمیکى مىگردد که بشر را به کل مقروض ساخته است.»18
شیوه تولد ماهانتا نیز از نقاط جالب باورهاى این شبهآیین است. اکیستها بر اساس کتاب مقدس ادعایى بر این باورند که «ماهانتا» عموما در نزدیکى انباشتى از آب تولدى اسرارآمیز دارد. والدین او ناشناسند و اصل و نسب او در هالهاى از ابهام قرار دارد.19
کمتر صفحاتى از کتب اکنکار است که درباره ماهانتا سخن نگفته باشد. در اینجا به همین مقدار که ماهانتا را از حد انسانى خارج ساخته و او را در مسندى بالاتر از پیامبران مذاهب و همسنگ خدا قرار دادهاند اکتفا مىشود.
در ادامه این نوشتار، نگاهى گذرا به زندگانى پیامبران این شبهآیین خواهیم افکند که نشان مىدهد این مفاهیم بلند هرگز بر مصادیق موجود اشاره ندارند.
مراتب
بر اساس باورهاى اکنکار، «چلا»،20 در راه پیشرفت خود باید از دو استاد بهره ببرد: استاد بیرون و استاد درون.
استاد بیرون همان شخصیتى است که از طرف مؤسسه اکنکار به عنوان ماهانتا معرفى شده و با شکل مادىاش ظاهر مىشود.
استاد بیرون در محدوده عالم فیزیکى و ارتباطات مادى، با اکیستها ارتباط برقرار مىکند. او مأمور است تا با دانش وسیع خود چلاها را براى شروع و یا ادامه راه تحریک نماید. در واقع، استادِ بیرون، شرایط را براى حضور استاد درون آماده مىسازد.
از آنرو که در این شبهآیین سفر روح و مسافرتهاى معنوى مهمترین وظیفه و اساسىترین وسیله است، ناگزیر باید استاد و راهنمایى را نیز براى این امر در نظر گرفت. استاد درون هنگامى که بر مسند استاد درون تکیه زند، از طیف وسیعى از قدرتها برخوردار است، اما نمىتواند در نواحى مادى کارى را انجام دهد.21 گفتنى است که استاد درون و بیرون مىتواند یک نفر باشد؛ یعنى در آنِ واحد، فردى مىتواند هم مسند استاد بیرون را داشته باشد و هم در درون به استادى خود ادامه دهد. مثلاً، استاد در قید حیات مىتواند استادى و ماهانتایى خود را در بیرون انجام دهد و نیز در عالم درون به استادى عدهاى مشغول باشد.
از گفتههاى اکنکار مىتوان اینچنین استنباط کرد که استاد بیرون همان ماهانتاست. اما استاد درون مىتواند اساتید درگذشته اکنکار باشند.
استاد درون با تصور اکیستها در ذهن آنها و غالبا در هالهاى از نور آبى تجسم پیدا مىکند.
نحوه گزینش ماهانتا
شیوه انتخاب و گزینش استادِ حقِ در قید حیات یکى از پررمز و رازترین مطالبى است که در این فرقه وجود دارد. سردمداران اکنکار به سؤالهاى پیرامونى، پاسخ نداده، با فرافکنى پاسخهایى متناقض ارائه نمودهاند.
کلیاتى که در اینباره وجود دارد نیز تنها به مراحل خاصى اشاره مىکند:
تنها ماهانتا عصاى قدرت اک را در دست دارد. این قدرت روز بیست و دوم اکتبر به وى تفویض مىشود. این تاریخ ماه کامل نقطه اعتدال آسمان بهشتى قلمداد مىشود. ماهانتا این عصاى قدرت را تا روزى در دست دارد که به مقام اسرارى دیگرى درون نظام وایراگى و در جایگاه رفیعترى به مثابه یک خدمتکار در ظرفیتى عظیمتر در گستره کیانها منصوب شود. آنگاه او هم تحت فرمان ماهانتا استادِ حقِ در قید حیات بعدى قرار مىگیرد.22
پرسش و پاسخى که بین رهبران این شبهآیین و شاگردانشان رخ مىدهد از مواردى است که مىتوان به فرافکنىها پىبرد. استاد در قید حیات، هارولدکلمپ، در پاسخ به پرسشى که به صورت آشکارا از سیر برگزیده شدنش به استادى سؤال کرده بود تنها به سخنانى کلى و ابهامآلود اکتفا نموده است. وى با بیان اینکه آموزشهاى وى از زندگىهاى پیشین آغاز شده بود مىنویسد: «کسى که قرار است ماهانتا شود وقتى به سن کافى رسید وظایفش به او گفته مىشود... سوگماد ماهانتا را منصوب مىنماید و استاد پیشین او را به جهانیان معرفى مىنماید.»23 به نظر وى، استاد در قید حیات با معرفى استاد پیشین انتخاب مىشود: «پلِ نهایى هنگامى زیر پاى استاد قرار مىگیرد و از آن عبور مىکند که استادِ حقِ در قید حیات فعلى، در روى جهان فیزیکى از او به عنوان جانشین خود نام ببرد.»24
جالب اینجاست که با همه این سخنان و محول کردن انتخاب استاد به سوگماد و معرفى استاد و کسب شرایط ویژه، اولین جانشینى این فرقه با کشمکشهاى فراوانى همراه بود که بدان اشاره خواهیم کرد.
استادخدایى
نوع خاصى از انسان خدایى اکنکار، «استادخدایى» است. در کتاب دندان ببر بارها، پال و استادان همراهش توسط خدایان طبقات به عنوان خدا خطاب مىشوند. حتى در مراحل پایانى او صدایى از درون مىشنود که خود او خداست.25
پال در همین کتاب از قول فوبىکوانتز26 به طورواضح و روشن اعلام مىدارد که خداوند در درون آدمهاست و چیزى جداى از آنها نیست.27
در حالى که اکنکار اعلام مىکند استاد تنها مجراى فیض الهى است و نه مجلاى الهى، در بسیارى از مواقع نیز استاد را مجلاى الهى مىداند: «او نشان خواهد داد که ماهانتا وجهى از وجوه الهى است که به خاطر رهاسازى روحها هیئت انسانى بر خود مىگیرد.»28
این آموزه نیز قرابت شدیدى به آموزههاى مسیحیت دارد؛ چه اینکه مسیحیان نیز معتقدند که مسیح علیهالسلامتجسید و تجلاى الهى بود که براى رها ساختن روحهاى دربند از گناه نخستین هیئت انسانى به خود گرفته است.
در شریعت کى سوگماد آمده است: «استادِ حقِ در قید حیات، تجلى جسمانى سوگماد در زمین است و مأموریت دارد همه روحهایى را که آماده بازگشت به جهانهاى بهشتىاند بدانجا عودت دهد.»29
پال در جملاتى، لجام سخن را درباره عظمت ماهانتا تا بدانجا کشانده که او را خدایى در زمین نام نهاده است: «استاد در واقع خدایى است در درون ما که از طریق صداى پر عطوفتِ وجدان به ما درس مىدهد.»30
او بار دیگر منزلت ماهانتا را فزونى بخشیده و او را همتراز با خداى خدایان قرار داده است: «سوگماد، عشق، حکمت و قدرت است. او حاضر مطلق است و در همه چیز نفوذ دارد. استادِ حقِ در قید حیات نیز اینچنین است.»31
ناگفته پیداست که اکنکار، سوگماد را خداى خدایان، مطلقِ مطلقان، مقدّسِ مقدّسان، رحیمِ رحیمان، قادرِ مطلق، حاضرِ مطلق و عالمِ مطلقِ تمامى کائنات مىداند.32
کتاب مقدس ادعایى، در جایى دیگر، یکى از جنبههاى سهگانه ماهانتا را تجلّى کالبد سوگماد مىداند که همان تناسخ خداوند در هیئت انسانى است.33 به راستى، خداوند به کدامین کارما و گناه عظیم، تناسخ یافته است؟
تحلیل و بررسى
یکم: از سخنان اکنکار درباره ماهانتا، روشن مىشود که هدف اصلى این فرقه ارتباط با ماهانتاست. آنها بسیار تلاش مىکنند که اصلىترین هدفشان را رسیدن به جهانهاى بهشتى قلمداد کنند، اما جایگاه ویژهاى که در این فرقه براى استاد خلق شده و نیز دعوتهاى مکرر به سوى استاد، آنهم در هر امرى، واقعیت امر را بیشتر روشن مىکند.
رسیدن به جهانهاى بهشتى و درنوردیدن اقلیم سوگماد را مىتوان بهانههایى دانست که چلاها و پیروان اکنکار را ناگزیر از پیوستن به ماهانتا مىکند. در عمل نیز مشاهده مىشود فراتر از ارتباط با استاد، چیز دیگرى وجود ندارد. آموزشهاى رؤیابینى نیز اکیستها را تا بدانجا پیش مىبرد تا در عالم خیال تصویر و یا نورى از استاد را ببینند.
دوم: ملاکهایى که براى سنجش و تعیین ماهانتا معرفى مىشود، کاملاً ذهنى است. در تاریخچه کوتاه این آیین بارها قانون انتخاب از سوى سوگماد و یا استاد پیشین نقض شده است.
پال توئیچل اولین پیامبر این شبهآیین، هرگز استاد بعدى را معرفى نکرد. پس از او، براى خروج از بحران تنها به یک رؤیاى ادعایى اکتفا شد. سومین پیامبر نیز در یک نبرد نفسگیر به این مسند دست یافت. گزینش استاد درون نیز فقط با رؤیا و در عالم خیال و تصور صورت مىگیرد.34
سوم: انتخاب اساتید اکنکار، از روش خاصى پیروى نمىکند. روشمند نبودن این موضوع بسان کلاف سردرگمى است که بلافاصله پس از درگذشت بنیانگذار آن مشکل عظیمى براى آنها به وجود آورد.
چهارم: اجر و مزدى که رهبران این شبهآیین از پیروانشان اخذ مىکنند نیز جاى پرسش دارد. استاد براى پذیرش چلاها از آنها حق عضویت ماهانه مىگیرد. پاسخ به پرسشهاى چلاها نیز با عنوان مشاوره انجام گرفته و حق مشاوره دریافت مىشود.
پنجم: در اکنکار تفاوت بین خدا و استاد مشخص نمىشود. از آنرو که این شبهآیین استاد را همان خدا و سوگماد مىپندارد، مىتوان به درستى ادعا کرد که اکنکار آیین دعوت به پرستش استاد است.
ششم: تناقضگویىهاى آنها در گفتهها و نوشتههایشان، مشکلات فراوانى براى آنان به وجود آورده است. اگر اساتید از عالم واقع و درون با خبر بوده و سخنانشان از عالم واقع سرچشمه مىگیرد، هرگز نباید دچار تناقضگویى بشوند، اما در جاى جاى باورهاى اکنکار، تناقضگویىها موج مىزند.
هفتم: شبهآیین اکنکار تلاش مىکند تا اساتید خود را با پیامبران الهى همگن قرار دهد. با نگاهى بسیار سطحى مىتوان تفاوتهاى فراوانى بین این اساتید و پیامبران الهى مشاهده کرد:
اولاً، پیامبران برگزیده الهى براى اثبات ادعاى خود معجزه ارائه مىکردند. در استدلالى کاملاً عقلایى، هر کس ادعاى پیامبرى داشته باشد، باید بتواند با تکیه بر قدرت الهى و خدادادى اعمال خاصى را انجام دهد. معجزه، نوعى اثبات پیامبرى است تا هر گزافهگویى خود را در این جایگاه رفیع قرار ندهد. تمامى پیامبران الهى که از سوى توده بشر و نیز عقلا و اندیشمندان به عنوان واسطههاى الهى پذیرفته شدهاند معجزاتى سِتُرگ به همراه داشتهاند. عیساى روحاللّه با بخشیدن حیات مجدد به اثبات نبوت خود پرداخته است. موساى کلیماللّه نیز با عصا و ید بیضا و شکافتن دریا هدایت مردم را در دست گرفت.
پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله با کتاب آسمانى و تحدّىهاى فراوان و نیز معجزات دیگرى مانند شقّالقمر و سخن گفتن سنگریزهها و...، به اثبات ادعاى خود مىپرداخت. این معجزات آنچنان مردم را به عجز وامىداشت که حتى معاندان و مخالفان سرسخت انبیاى الهى به عظمت آنها اذعان مىکردند.
اما شبهآیین اکنکار با نفى و تمسخر معجزه، ادعا مىکند ماهانتا هیچ وظیفهاى در قبال دیگران ندارد تا با معجزه صدق ادعاهاى خویش را ثابت کند. در واقع، در اینجا اکنکار بار دیگر در مقابل عقل و سیره عقلا صفآرایى کرده است.
ثانیا، پیشینه فردى و اجتماعى درخشان از دیگر لازمههاى یک نبى قلمداد مىشود. پیامبران الهى از آنچنان پیشینه درخشانى برخوردار بودهاند که به محض ادعاى پیامبرى، بسیارى شهادت بر صدق گفتههاى آنها مىدادهاند. مثلاً، هیچیک از کفار مدینه نگفتهاند که پیامبر اسلام در دوران زندگىاش گناهى مرتکب شده و یا به کسى تعرضى کرده باشد؛ اما پال توئیچل به عنوان پیامبر این فرقه، به سرقت ادبى متهم شده و نیز دورانى از زندگىاش را در جنون طى کرده است. همچنین هارولد کلمپ نیز مدتى را در تیمارستان بسترى بوده است.
ثالثا، «عصمت» دیگر ویژگى پیامبران الهى است. عصمت باعث مىشود تا پیامبران از هرگونه عمل شنیع و خلاف شرع و اخلاق دورى گزینند. ناگفته پیداست براى ادعایى به بزرگى پیامآور بودنِ خداوند، لازم است که چنین ویژگىاى در مدعى وجود داشته باشد. اگر پیامبران داراى پیشینه سالم و بدون عیب نباشند و یا اینکه به راحتى دچار اشتباه و گمراهى و عصیان شوند هرگز نمىتوان به صحت پیامهاى آنان ایمان آورد. به عبارت روشنتر، عصمت نیز از لوازم عقلى و عرفى پیامبرى قلمداد مىشود.
پیامبر اسلام را همگان حتى دشمنانش «محمّد امین» مىخواندند، همه به صداقت در گفتار و امانت در رفتار او ایمان داشتند و هرگز در زندگى پیش از نبوت و یا بعد از نبوت وى گناه و یا ظلم و نقض پیمانى مشاهده نشده است. پالتوئیچل خود دورانى از زندگىاش را «حاشیهنشینى» نام نهاده است که در آن به اعمال جنونآمیز دست مىزده است. داروین گرایس به اتهام غرق بودن در نفسانیات، از مقامش خلع مىشود. هارولد کلمپ نیز دورانى را با سرکشى در برابر خداوند پشت سر گذاشته است.35
رابعا، پیامبران الهى هیچ اجر و مزدى را در مقابل رسالتشان طلب نکردهاند، کما اینکه پیامبر اسلام نیز دریافت هرگونه اجر و مزد را نفى کرده است. اما پیامبران ادعایى اکنکار با فرم و ثبت رسمى به دریافت اجر و مزد مىپردازند.
خامسا، پیامبران الهى همگان را به سوى خدا فرا مىخواندند و هر آن کس را که به آنها بیش از حد علاقه نشان مىداد از این عمل بازمىداشتند. همچنین آنانى را که پیامبران را در جایگاه خدایى قرار مىدادند تکفیر کرده و به مجازات مىرساندند، اما در اکنکار ماهانتا همان خداست که براى راحتى بشر به زمین آمده است تا پرستیده شود!
هشتم: در برخى جاها نیز اکنکار سعى دارد تا ماهانتا را به عنوان انسان کامل معرفى نماید. اما آیا واقعا مىتوان استاد اکنکار را انسان کامل نامید. اکنکار هیچگونه ویژگىها و مراتبى را براى انسان کامل خود معرفى نمىکند و صرف استادِ حقِ در قید حیات بودن را کافى مىداند. این در حالى است که در ویژگىهاى استاد نیز دچار ضعف شدیدى هستند.
انسان کامل از نظر اسلام
از نظر اسلام، ویژگىها و مراتب انسان کامل به طور کامل و جالبى بیان شده است. انسان کامل، اسماى الهى را در خود به فعلیت رسانده است؛ درک و فهم درستى از خدا دارد و مىتواند خدا را به انسانها معرفى کرده و بشناساند. از اینرو، گفته شده است که اسماى الهى توقیفى است؛ به این معنا که تا پیش از بیانى از سوى انسان کامل نمىتوان براى خداوند اسم و نامى را اطلاق کرد. قرآن درباره توصیف خداوند مىفرماید: پاک و منزّه است خداوند از نامهایى که بدان توصیف مىشود، مگر آن نامها و صفاتى که انسان کامل و مخلَص، خدا را بدان یاد کرده و ستودهاند.36
در واقع، انسان کامل و مخلص کسى است که خود را به صفات الهى آراسته و به چنین مقامى رسیده باشد. در این هنگام او مظهر اسماء و نامهاى نیکوى الهى شده است. چنین کسى این توان را داراست که به مقام بیانگرى اسماى الهى برسد و خداوند را توصیف کند.
در حقیقت، علىرغم یکى بودن وجودى انسانهاى کامل و دیگر انسانها، تفاوت عمدهاى بین آنها وجود دارد. این مسئله در سخن ابلیس در هنگام آفرینش به شکلى نمود و خودنمایى مىکند. در آنجا ابلیس پس از رانده شدن از درگاه خداوند به دلیل سر باز زدن از سجده، مىگوید: «همه را گمراه مىکنم، مگر بندگان مخلص و انسانهاى کامل را.»37 به نظر مىرسد که انسان کامل هرچند که از لحاظ نفس با دیگران یکى است و در بشریت همانند دیگر انسانهاست، ولى در مراتب دیگر تفاوتهایى اساسى وجود دارد که ابلیس از همان آغاز خود را در برابر ایشان ناتوان مىیابد؛ یعنى این کنار کشیدن از گمراهى انسان کامل به معناى این نبود که او نخواست، بلکه او چنین قدرت و توانایى را در خود نمىدید. او از همان آغاز دریافت که نسبت به انوار قدسى و انسانهاى کامل که از نور محمدى خلقت یافتهاند ناتوان و عاجز است و نمىتواند آنان را گمراه کند. امیرمؤمنان درباره وحدت وجودى و نورى پیامبران مىفرماید: نخستین چیزى که خداوند آن را آفریده است نور حبیبش، محمّد صلىاللهعلیهوآله است... آنگاه ازنور یاد شده 124000 پیامبر را آفرید.38
در روایات دیگر آمده است: هر انسان کاملى در هنگامى که با انسان کامل دیگرى است، تابع افضل خود است که خلیفهاللّه مىباشد.39 این نشاندهنده یکى دیگر از ویژگىهاى انسان کامل است. آرى! از مقامات انسان کامل در قرآن، «خلافت الهى» است؛40 چه اینکه انسان کامل مظهر و جامع تمام اسماى الهى است و از همین روى است که به عنوان خلیفهاللّه مطرح شده و خداوند آن را هدف از خلقت آدم دانسته است. در بیان الهى پس از تعلیم همه اسماى حسنا به آدم، همه موجودات از فرشتگان مقرب تا جنیان و ابلیس مکلّف به سجده بر خلیفهاللّه شدند.
در حقیقت، مظهریت اسماى حسناى الهى است که موجب شد تا آدم به عنوان یک انسان کامل براى خلافت الهى نسبت به همه موجودات برگزیده شود.41 انسان کامل به عنوان مظهر اسم اعظم خدا، به عنوان خلیفه در قرارگاه زمین مستقر شده تا بر کائنات حکم راند و آنان را به کمال لایق خودشان برساند؛ زیرا دیگر آفریدهها مظاهر اسماى جزئى خداوند هستند و تنها انسان کامل است که مظهریت تام و کمال دارد. از سوى دیگر، اسم اعظم بر همه اسماء و نامها احاطه دارد و بر پایه این احاطه، سلطه و سیادت انسان کامل بر همه موجودات و خلافت و ولایت او ثابت مىشود. همین است که باعث مىشود ولایت خلیفهاللّه بر انسان از ولایت انسان بر نفسش فزونى یابد؛ چنانکه قرآن مىفرماید: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ.» (احزاب: 6) همین جامعیت است که امیرمومنان در خطبهاى خود را چنین معرفى مىکند: من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسى و آسمانهاى هفتگانه و زمین هستم.42
چون انسان کامل، مظهر همه اسماى الهى از ظاهر و باطن و عالم و علیم و قادر و مانند آن است، دانا به همه چیز و توانا بر هر چیزى است (البته همه اینها مشروط به همان اذن و مأذونیت است که گفته شده است و در مقام طولیت قرار مىگیرد نه در عرض خدا.) خداوند بر این مسئله و مطلب تأکید داشته و درباره انسان کامل و دانایى و توانایى وى مىفرماید: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ» (احزاب: 26و27)؛ داناى به غیب و نهان است و کسى بر نهانش آگاهى ندارد مگر رسولى که خداوند از او راضى و خشنود باشد.
پیشگامان اکنکار
هر آنچه، این شبهآیین درباره مقام و منزلت ماهانتا سخن رانده است باید در مقام عمل بتوان به نظاره نشست. بررسى زندگى پیامبران سهگانه این فرقه به خواننده این فرصت را عطا مىکند تا به بررسى کارایى ادعاهاى مطرح شده پرداخته و پیامبران در حد خداى اکنکار را باز بشناسد. در این مقال، زندگانى پال توئیچل مبدع شبهآیین و دو جانشینش بررسى مىگردند.
1. پال توئیچل
پال توئیچل، بنیانگذار و مؤسس فرقه اکنکار، داراى زندگى رازآلودى است. زندگى وى از بدو تولد تا مرگ همراه با ناگفتهها و نادانستنىهاى زیادى بوده است. هرچند وى طى مصاحبههاى خود با پتى سیمپسون و براد استایگر برخى از نقاط زندگى خود را بیان مىکند، ولى بسیارى از دوستان و آشنایان او اعتقاد دارند که پال با بیان برخى از نقاط زندگى خود سعى دارد بسیارى از نقاط دیگر زندگىاش را در پردهاى از ابهام قرار دهد.
حتى رهبر کنونى اکنکار، هارولد کلمپ نیز با بیان اینکه «توئیچل عاشق زندگى خصوصىاش بود»، تصدیق مىکند که توئیچل با بیان گزینشى زندگى خصوصىاش سعى کرده آنهایى را که به مطالعه زندگى وى مىپردازند، به بیراهه ببرد.43
درباره تاریخ تولد و چگونگى تولد وى نقلهاى متفاوتى وجود دارد. زمان تولد وى در سالهاى 1908، 1910 و 1920 ذکر شده است. همچنین درباره حرامزادگى و یا حلالزادگى وى نیز اختلافاتى وجود دارد. مادر بزرگش او را حاصل پیوند پنهانى پدرش با مادرش در عرشه کشتى مىداند، اما مادر خواندهاش به وى لقب حرامزادگى مىدهد.44
به هرحال، دوران کودکى پال توئیچل بسیار غمبار است. وى در خانهاى که خود نمىدانسته چه نسبتى با اعضاى آن داشته بزرگ شده است. تحقیرهاى مادام مادرِ خانه او را تا سرحد جنون کشانده است. نامادرى پال که او را محصول خیانت همسرش مىدانست به شدت از او متنفر بود و از هیچ تلاشى براى آزار و اذیت او فروگذارى نمىکرد.45
دوران جوانى وى نیز دوران بسیار پر کشمکشى بوده است. وى از این دوران با نام «دوران حاشیهنشینى» یاد مىکند. در این دوران است که وى براى رسیدن به اهداف خود به شغلهاى بسیارى دست یازیده است. نویسندگى، چاپخانهچى، نظامىگرى و حتى معدنیابى برخى از شغلهایى است که او بدانها مشغول بود.
وى در سال 1942 وارد نیروى دریایى شد و در همین سال، اولین ازدواج او با کامیل بالو46 شکلگرفت. در این ایام، زندگى مشترکش را باروزنامهنگارى شروع کرد. وى با نامهاى مستعارمختلفى براى نشریات دورهاى گوناگون قلم زد. درهمین زمان بود که به توضیح و تبیین گروههاىگوناگون دینى پرداخت.
در سال 1950 به همراه همسرش به عضویت «کلیساى خودشناسى مونیسم مطلق»47 درآمد.همچنین وى به عضویت زیرشاخه «دنبالهروى از خودشناسى»48 در واشنگتن درآمد. رهبرى اینگروه را سوا مىپریماناندا49 که پال او را سودار سینگ50 مىنامد بر عهده داشت. آشنایى وى بارهبر این فرقه به سالهاى نوجوانى وى برمىگشت. در سال 1995، پال توئیچل از این گروه جدا شد. جدایى وى از این گروه مصادف با جدایى او از همسرش نیز بود.
پس از این، وى که داراى روحیه عرفانى بود به گروه «ساسانگ کیرپال سینق»51 پیوست. وى علاوهبر شاگردى نزد کیرپال سینق، تحت تأثیر ران هوبارد به جنبش علمشناسى ملحق شد و به مقام روشن نایل آمد. در ادامه، پال توئیچل به سبب نزاعى که روى نسخه خطى کتابش با عنوان دندان ببر، میان او و فرقه «ساسانگ کیرپال سینق» پدید آمد، پیوندش را با آنها قطع کرد. وى متهم بود که از نوشتههاى این فرقه نسخهبردارى کرده است.
وى از راه نوشتههایش در نشریات دورهاى گوناگون و نامههایش به مردم، از جمله همسر دومش، گیل آتکینسون52 به معرفى اکنکار به دنیاپرداخت و خود را به عنوان نهصد و یکمین استاد اک معرفى کرد.
البته گیل، همسر دوم پال در اعلام عمومى اکنکار سهم بسزایى داشت. در واقع، اصرارهاى او بود که پال را به اعلام عمومى ترغیب مىکرد. پال توئیچل در اینباره مىگوید:
تبدیل از وضعیت صخرهنشینى به اک، بعد از ملاقات با همسر فعلىام گیل شروع شد. او اصرار داشت که من با دانش و قابلیتهایم کارى انجام دهم... یک روز من و گیل در چایناتاوان سانفرانسیسکو گردش مىکردیم و بر حسب اتفاق وارد یک معبد چینى شدیم. در آنجا یک کاهن به من گفت که به زودى عازم سان دیهگو شده و کارم را در اک آغاز خواهم کرد.53
وى در سال 1965، با راهاندازى کارگاههاى آموزش سفر روح در کالیفرنیا اکنکار را علنى کرد. همچنین وى شروع به انتشار سرّى آموزشنامههایى با نام «دیسکورس» نمود تا بدین طریق پیروان خود را به صورت محرمانه آموزش دهد. وى مؤسسه اکنکار را در سال 1970 به عنوان یک مؤسسه غیرانتفاعى به ثبت رساند.54
پال توانست پیش از مرگش در سال 1971، شصت اثر دستنویس را کامل کند که بیش از سى و پنج جلد از آنها منتشر شدهاند. سفرهاى تبلیغى وى براى جذب پیروان اکنکار از شاهکارهاى او مىباشد. وى توانست به بسیارى از نقاط دنیا سفر کرده و درباره اکنکار سخنرانى نماید.
شخصیت پال
تأثیرپذیرى از سودارسینگ: پال مدعى است به همراه خواهرش کى دى، با سودارسینگ آشنا شدند. درباره ماجراى آشنایى وى با سودارسینگ چنین بیان شده است:
سودارسینگ مدت درازى ساکت ماند. سپس گفت: «آیا درست مىفهمم که تو میل دارى همراه من به آسایشگاه معنوىام در اللّهآباد بیایى؟» کى ـ دى با کمال قاطعیت اظهار داشت: «این آرزوى من است! تو چى پال؟» پال شانههایش را بالا کشید: «خوب... اینجا در پاریس که خیلى خوش گذشته است. مادر بزرگ به من سپرده است که سعى کنم بیشترین لذت را از زندگى ببرم. اما شاید بهتر باشد این را دریابم که اصلاً زندگى چیست! من همان جایى مىروم که کى ـ دى مىرود. کى ـ دى و پال حدود یکسال در «آشرام» سودارسینگ زندگى کردند تا اینکه مادر بزرگ خشمگین آنها را وادار به بازگشت نمود.
حکمتى که پال در طى اقامتش در این آشرام یا آسایشگاه معنوى فراگرفت به دقت در دیسکورسها و تمرینات اکنکار مورد مطالعه قرار مىگیرد. این فرصتى بود که کى ـ دى و پال به منظور عبادت و مطالعه در دست داشتند. همچنین فرصت گرانبهایى بود جهت رشد معنوى.55
با دقت در افکار و آیین پال، به راحتى مىتوان تأثیراتى را که این دوران در شکلگیرى شخصیت وى داشتهاند مشاهده کرد.
تأثیرات آیین لاما و ربازارتارز: شبهآیین اکنکار را از دو جهت مىتوان به آیین لاما نسبت داد: یکى به جهت شباهتهاى عمیق و فراوانى که در آموزههاى این دو آیین وجود دارد و دوم به جهت اعتراف اکیستها به انشعاب اکنکار از لاماییسم و علاقه شدید مخترع اکنکار به ربازارتارز تبتى.
مترجم کتابهاى پال توئیچل درباره خاستگاه اکنکار مىنویسد:
اکنکار از درون سه مکتب به صورت بارزى رشد پیدا کرده است: آناهد یوگا، صوفیسم (که همین عرفان خودمان است) و لاماییسم. لاماییسم به عنوان مکتبالاسرار در کوهستانهاى تبت حفظ شده است. پال توئیچل از طریق ربازارتارز که خود یک لاماست ره یافته. به طور کلى، مقامات بالاى روحانى تبت لاما نامیده مىشوند. اینان همیشه جانشینان مشخصى دارند که خودشان انتخاب مىکنند و تنها عده مشخصى مىدانند که جانشین آنها کیست؛ مثلاً، یک عده از لاماها همان سفیدپوشانى هستند که با چشم بسته در کوهستانها حرکت مىکنند، به دنبال جانشین بعدى لاماى خود هستند و معتقدند لاماى آنها تناسخهاى پى در پى بوداست.56
علاوه بر شباهتهاى محتوایى بین این دو آیین، گونه دیگرى از شباهت نیز وجود دارد. ربازارتارز به عنوان شخصیت رؤیایى مخترع اکنکار ظهور کرده است. در اندیشه پال توئیچل، ربازارتارز به عنوان یک لاما تأثیر زیادى داشته است.
ربازارتارز از اساتیدى است که اکنکار او را در قید حیات همیشگى مىداند. اکنکار مدعى است ربازارتارز در قرن پانزدهم میلادى فعالیت تبلیغى اکنکار را شروع کرده است. بنابراین گزارش، وى بیش از پانصد سال عمر دارد. زادگاه و محل زندگى او در کوهستانهاى هندوکش، نزدیک مرز کشمیر و افغانستان و در نزدیکى دره سوآت مىباشد. البته هیچ کسى بجز اساتید اک یاراى دیدن او و محل اقامتش را ندارند.
پال توئیچل درباره ربازارتارز مىگوید:
ربازارتارز در سال 1461 میلادى در دهکده کوهستانى به نام سارانا در شمال تبت متولد شد. او تحت رهنمودهاى یائوبل ساکابى تا مرحله استادى شکوفایى حاصل کرد. او کسى بود که مسئولیت راهنمایى درونى کریستف کلمب را به عهده داشت. هفتاد و پنج سال [!] در زمین مانده و در گستره بىپایان کوهستانهاى هیمالایا خلوت گزید. او مسئولیت پرورش معنوى بسیارى از استادان را عهدهدار بوده است، و وظیفه انتقال عصاى قدرت اک از یک استاد به جانشین وى را نیز بر عهده دارد.57
وى همچنین درباره جایگاه ربازارتارز مىنویسد:
ربازارتارز، استاد بزرگ حق، مسئولیت دارد که تعلیمات سفر روح را در ملأعام بگذارد (عمومیت دهد). پیش از اینکه ربازارتارز کارش را در ارتباط با اک شروع کند (که در قرن پانزدهم آغاز گردید وتا به حال ادامه دارد)، تمامى آموزشهاى مربوط به دانش معنوى به صورت اسرار در میان اساتید مراتب بالا نگهدارى مىشده است.58
پال در پردازش شخصیت ربازارتارز به ظاهر او نیز پرداخته است. وى ربازارتارز را شبیه فردى مىداند که بین سى تا چهل سال سن دارد. قد او حدود یکصد و هشتاد سانت است و با جهش و چابکى خاصى قدم برمىدارد. قامت عضلانى و حدود نود کیلویى او همواره در خرقهاى شرابى رنگ پوشیده شده. چشمانى به سیاهى ذغال، موهایى کوتاه و ریش سیاهى به بلندى موهایش دارد.59
به هر حال، ربازارتارز، تأثیرات شگرفى بر زندگى و اندیشههاى پال توئیچل، بنیانگذار اکنکار، داشته است. پال هیچ علاقهاى ندارد آیین خود را متأثر از آیینهاى دیگر بداند. وى ادعا دارد که تمامى تعالیم اکنکار حاصل تجربیات عرفانى است که او در عوالم معنوى کسب کرده است، اما در جایى چنین مىنویسد: «ربازارتارز که در این کتاب اغلب در مورد او صحبت کردهام، یکى از آن لاماهاست که مىتواند خود را هر زمانى که بخواهد و در هر نقطه هستى منعکس کند. او دفعات زیادى شب دیر وقت، در خانه من ظاهر شده و به من برخى تعالیم مشخص و دست نوشتهها را دیکته کرده است.»60
همچنین وى به عنوان کسى شناخته مىشود که دانش اکنکار را به پال تفویض کرده است. پال سفر روح را نیز از این لاماییست به یادگار نگه داشته است.61
ناگفته نماند در گذشته آیین لاماییسم، لاما فقط به دالایى لاماها که سرپرستان صومعهها بودهاند اطلاق مىشده است. اگر آنگونه که اکنکار معتقد است، ربازارتارز بیش از پانصد سال عمر داشته و با نام لاماى تبتى شناخته مىشده است باید او از دالایى لاماها باشد، در حالى که در سلسله چهاردهگانه دالایى لاماها هیچ نامى از او وجود ندارد.
به هرحال، شخصیتى که پال دوست دارد از ربازارتارز ارائه دهد بسیار شخصیت عجیب و فوقالعادهاى است. پال توئیچل، ربازارتارز را مرکز هستى مىشمرد که تمام زندگى به وجود او در جریان است.62
تأثیر مطالعات هنگفت: جلوه دیگر شخصیتى پال، شخصیتى است که از مطالعات متنوع و گوناگون او سر برمىآورد. پال علاقه وافرى به مطالعه داشت. مطالعات شگرف و گسترده او باعث مىشد تا او بتواند دست به نگارش کتابهاى مختلفى بزند. کتابهاى وى مملو از مطالبى است که تحت تأثیر مطالعات دورهاى او شکل گرفته است. شاید علت پرتناقض بودن مطالب وى نیز همین باشد.
براد استایگر، زندگىنامهنویس پال مىنویسد:
پال توئیچل، در عین حال مطالعات هنگفتى داشت. براى من غیرممکن بود که موضوعى را پیش بکشم که پال چیزى راجع به آن نداند یا نتواند نظرى هوشمندانه دربارهاش ارائه دهد... .
من مىدانم که پال روزانه حداقل ده تا دوازده روزنامه مىخواند. این را هم مىدانم که ظرف یک ماه، 50، 60 تا 100 مجله مختلف از نقاط مختلف جهان را مطالعه مىکرد.63
خود وى نیز تأثیرپذیرىاش از آثار دیگر عرفا و قدیسین را نفى نمىکند:
در طى سفرها و مطالعات سى ساله گذشتهام در باب حقیقت، و تحقیق در آثار صدها عارف، قدیس، جوینده خدا، رهبر مذهبى و فیلسوف، جستوجو و تعلیم تحت نظر آموزگاران در قید حیات، و آنان که فراسوى این جهان و در طبقات دیگر هستند، به یک نتیجه رسیدم؛ آنان در جستوجوى غایت هستند.64
روحیات عجیب و غریب: شخصیتهاى دیگرى را که پال از خود به نمایش گذاشته است مىتوان در سخنان او نیز پیگرفت. وى درباره روحیه عرفانى خود و رابطهاى که محیط اطراف و حتى حیوانات با او برقرار مىکردند چنین مىگوید:
حقیقت امر، توسط گربه سیاهى بر من ثابت شد که در اوان جوانیام بر من ظاهر گشت. نام این گربه «جادو» (Jadoo) بود. این نام در فرهنگ بومى شرق، سحر و ساحرى معنا مىدهد، و یکى از وجودهایى بود که براى حفاظت از من مأمور شده بود. او مرا در مقابل حملات آدمیان و عناصر اثیرى حفاظت مىکرد... .65
شخصیت سیاسى: سیاسى بودن پال نیز از جمله مطالبى است که وى و اکیستها سعى دارند تا بر روى آن پردهاى از فراموشى بگسترانند. پال، مکتب خود را برى از سیاست، فلسفه و... مىداند، اما مواقع بسیارى رخ مىدهد که خود به فلسفهپردازى، سیاستبازى و... مىپردازد.
این ادعا در حالى است که شخصیت نظامى پال توئیچل و هارولدکلمپ (دو پیامبر ادعایى آیین اکنکار) و نیز تعاملاتى که بین این فرقه و نظامهاى امنیتى آمریکا وجود دارد بسیارى از محققان را به این نتیجه رسانده که اکنکار آیینى سیاسى است که از دل نیروهاى امنیتى آمریکا متولد شده است.
از سوى دیگر، خود پال توئیچل هنگامى که درصدد است از خود شخصیتى منحصر به فرد نمایش دهد مىنویسد:
من در منزل بسیارى از شخصیتهاى سیاسى بودهام تا با آنان در خصوص مسائل مربوط به هریک، پیشبینى آنچه ممکن بود در آینده برایشان رخ دهد، صحبت کنم. در طول اقامتم در لندن، در یک تابستان، به خانه یکى از وزراى کابینه انگلستان دعوت شدم. این شخص، که از قابلیت من در قرائت اک ـ ویدیا مطلع شده بود، چندین سؤال سرسرى در خصوص روابط خارجى و احتمالات آینده برخوردهاى سیاسى مملکتش با سایر کشورها از من پرسید. من در خصوص مشکلاتى که بریتانیا در مقابل چین قرار بود با آنها روبهرو شود، با وى سخن گفتم، و درباره یک حرکت اقتصادى که نخستوزیر با برکنارى از مشاغل کابینه و مسائلى که در خصوص واحد پول بریتانیا پیش مىآمد، اطلاعاتى به وى دادم. همه اینها پس از مدتى تحقق یافتند.66
2. داروین گرایس
سال 1971 میلادى با درگذشت پال توئیچل، عصاى قدرت اک به فردى به نام داروین گرایس رسید. وى از شاگردان مستقیم پال توئیچل بود. گیل توئیچل در جلسه شوراى اکنکار از برگزیده شدن گرایس توسط پال سخن به میان آورد تا بتواند رأى اعضا را به نفع وى تغییر دهد. این تلاشها منجر به انتخاب گرایس به عنوان استادِ حقِ در قید حیات شد. گرایس پس از انتخاب به این سمت با گیل همسر پال ازدواج کرد. این انتخاب توانست تا مدت کوتاهى بحران جانشینى اکنکار را حل کند، اما با گذشت زمان، بین شاگردان پال و طرفداران گرایس نزاعهایى درگرفت. جدا شدن گیل از گرایس عاملِ سرعتبخشى بود که پس از ده سال گرایس را از قدرت ساقط نمود. با سقوط گرایس، هارولدکلمپ، که تا آن زمان در چاپخانه اکنکار مشغول کارهاى فنى بود، به عنوان استادِ حقِ در قید حیات انتخاب شد. وى در اینباره مىگوید:
علت فریاد این بود که در جهانهاى درون، من استادِ حقِ در قید حیات شده بودم و شاگردان قدیم پال توئیچل و گرایس داشتند مشکل ایجاد مىکردند. آنها در دام خودفریبى و شخصیتپرستى گرفتار آمده بودند،... یکى از گروهها، اطراف شخصیت پال توئیچل گرد آمده و به خود لقب «پیروان پال» داده و گروه دیگر خود را «حمایتکنندگان گرایس» نام نهاده بودند.67
پایان نزاع به نفع پیروان پال است. آنها موفق مىشوند گرایس را از قدرت خلع کنند. هارولد پس از تحویل گرفتن عصاى قدرت اک، گرایس را همچنان به عنوان نهصد و هفتاد و دومین استاد اک که مأموریتش به پایان رسیده حفظ مىکند، اما در سال 1973 با درگیرىهایى که بین مؤسسه اکنکار و گرایس روى مىدهد، وى به دزدى فرهنگى متهم مىشود. این همان اتهامى است که پال توئیچل نیز با آن دست به گریبان شده بود. در این سال، وى از طرف هارولد از نظام وایراگى استادان اکنکار اخراج گردید.68
هارولدکلمپ علت اخراج وى را از اکنکار چنین شرح مىدهد: «ناتوانى گرایس در تشخیص وابستگى بر علیه مشیت سوگماد، به آن بحران معنوى که در اواخر سال 1983 منجر به اخراج او از نظام وایراگ شد، سرعت بخشید. این واقعه همواره به عنوان یکى از غمانگیزترین فصول تاریخ اکنکار باقى خواهد ماند.»69
اکنکار هرگز توضیح نمىدهد با شرایطى که باید اساتیدِ حقِ در قید حیات کسب نمایند تا به این منصب برسند چگونه شخصیتى که نمىتواند از کوچکترین وابستگىهاى دنیوى رها شود به عنوان استاد حق از جانب سوگماد انتخاب شده است. ناتوانى اکنکار در پاسخ به این سؤال است که باعث شده است تا هارولد آن را به عنوان غمانگیزترین فصل اکنکار به شمار آورد.
از طرفى، اکنکار مدعى است عصاى قدرت اک را باید استاد پیشین به استاد بعدى تحویل دهد؛ چراکه شناخت استاد حق بعدى با توجه به شرایط ویژهاى که دارد تنها از طریق سوگماد و با وساطت استاد حق در قید حیات ممکن است. سازوکارى که اکنکار براى انتقال قدرت به تصویر مىکشد به گونهاى است که استاد پیشین، پیش از کنارهگیرى و یا انتقال به جهان دیگر، جانشین خود را معرفى مىکند. اما اکنکار در اینجا باید پاسخ مىداد که چگونه پال توئیچل از انتقال (مرگ) خود بىخبر بوده و جانشین خود را برنگزیده است. همچنین اشتباهاتى که به گرایس نسبت داده مىشد بىشرمانهتر از آن بود که بتوان با اساتید برگزیده اکنکار سنجید.
این وقایع نقطه عطفى در اکنکار بود و بسیارى از ادعاهاى این شبهآیین را با چالش جدى مواجه ساخت.
داروین گرایس هماکنون در دوران بایکوت خبرى به سر مىبرد و هیچگونه حق دفاعى براى او وجود ندارد.
بحرانِ دوران گذار در اکنکار با سر کار آمدن هارولد نیز ادامه داشت. وى نیز به دلیل تغییراتى که در اکنکار به وجود آورد با اعتراض بسیارى مواجه شد. در پى این اعتراضات، وى دوران سکوت نه سالهاى را اختیار کرد. هرچند وى در این دوران استاد حق در قید حیات بود، ولى عملاً فعالیت خاصى از او مشاهده نمىشد. بسیارى، اتمام بىتحرکى هارولد را با کلنگزنى معبد اک در ایالت مینه سوتا همراه مىدانند. در واقع، هارولد با بناى معبد اک رویه دیگرى از اکنکار را به نمایش مىگذاشت که این رویه از نظر بسیارى از اکیستها ناخوشایند بود.
3. هارولد کلمپ
هارولد کلمپ، نهصد و هفتاد و سومین استاد اکنکار و استادِ حقِ در قید حیات، قلمداد مىشود. تولد وى را در ایالت ویسکانسین آمریکا ذکر کردهاند. او پس از گذراندن دوران ابتدایى، در سن چهارده سالگى به مدرسه مسیحى لوترنها پاى نهاد و با تعالیم آنها آشنا شد.
چالشهاى فکرى فراوانى درباره مفاهیم تحریفى مسیحیت فراروى وى قرار گرفت. این چالشها و پرسشها وى را بر آن داشت تا آینده خود را به گونهاى دیگر رقم زند.70
هارولد نیز مانند پال به نیروى هوایى آمریکا پیوست. در این دوران، همچنان گرایشهاى معنوى در او دیده مىشد.
گشوده شدن چشم معنوى وى بنا بر ادعاى خودش پس از یک مستى سرسامآور و بىهوشى حاصل از آن به وجود آمد: «الکل به طرز وحشتناکى مرا مسموم کرده بود و باعث شده بود به جهانهاى نامرئى نفوذ نمایم.»71
تفکرات شبه عرفانى حاصل از مستىهاى الکلى او باعث مىشد تمامى وقایع پایگاه نیروى هوایى را به هم پیوند داده و اکتشافات معنوى قلمداد کند. در واقع، روحیه ابداعگرى وى در همین زمان به اوج شکوفایى خود رسید.
آشنایى با مجله «fate magazine» که حاوى آموزشهاى پال توئیچل بود، به عنوان فسونگرى، خلّاقیتهاى پدیدهسازى وى را توانى دو برابر بخشید. وى بر این باور بود که این مجلات ویژه او ترتیب یافتهاند تا به پرسشهاى او پاسخ دهند.72
این آشنایى، وى را به سمت کتابهاى اک کشاند. مطالعه این کتاب در سال 1967 میلادى او را پیش از پیش از آموزههاى مسیحىاش بیگانه ساخت. در همین سالها بود که تمامى تلاشهاى خانواده وى براى حضور در مراسم مذهبى کلیسا بىنتیجه ماند.
تکمیل اطلاعات هارولد وى را به این پندار رساند که توسط استادان نظام وایراگى اک شناسایى و کشف شده است. وى مىپنداشت اساتید این نظام در حال تربیت و آموزش وى به عنوان استاد در قید حیات هستند. شبى بارانى پندارى در او رسوخ مىکند که این اساتید براى آموزش وى برنامه خاصى تدارک دیدهاند. وى براى شرکت در این برنامه خیالى، خود را از بالاى پل داخل رودخانه مىافکند. این برنامه اساتید وى کارش را به بیمارستان مىکشاند. ادامه این حالات باعث شد تا وى دچار اختلالهاى روانى فراوانى شود. وى بارها به جرم نقض قوانین اجتماعى و اختلال در نظم عمومى دستگیر شد. سرانجام براى قاضى پرونده، مشکلات روانىاش محرز شد. قاضى حکم بسترى شدن وى در تیمارستان را صادر کرد. هارولد در توجیه این واقعه چنین مىگوید: «این چه دردسرى بود که خودم را بدان گرفتار کرده بودم؟! و حالا مجبور بودم براى مدتى نامعلوم به یک بیمارستان بروم تا مورد روانسنجى قرار بگیرم.»73
این دوره تیمارستانى نیز وى را دگرگون نساخت. هارولد پس از آزادى از تیمارستان، که وى نام آن را «بیمارستان روانسنجى» مىگذارد، باز هم به کارهاى گذشته خود ادامه داد. آزمایشهاى معنوى که براى رشد معنوى به آنها دست مىزد فراوان بودند: «به هر حال در طول تابستان شروع به آزمایش اثرات الکل بر روى رشد معنوىام کردم. این مرحله از زندگىام بود که بعدها آن را "رودررویى گستاخانه با خدا" نامیدم... سراسر تابستان به شادى گذشت و رفقاى همپیالهام که افرادى خوشرو و سرزنده بودند نیز در این شادى شریک شدند.»74
وى هرگز مشخص نکرد کارماى این اعمال زشتى را که «رودررویى گستاخانه» با خدا نام نهاده است در کدام مرحله از زندگى خود باز پس داده و هم اکنون به عنوان بىکارماترین انسان روى زمین سِمَت ماهانتایى را در دستان خود گرفته است.
وى پس از آن در تمامى همایشهایى که از طرف اکنکار تشکیل مىشد شرکت مىکرد. حضور وى در این جلسات باز هم او را از مسیحیت دورتر کرد تا اینکه در سال 1970 میلادى بکلى از کلیسا جدا شد و مفاهیم مذهبى را بیشتر به نقد و استهزا گرفت. این نگرش به مسیحیت، او را تا آنجا کشاند که نظرات خود را در مورد عیسى علیهالسلام بکلى تغییر داد: «اما من عیسى را به عنوان پسر یک نجار مىشناختم؛ بنابراین، من در اینباره که او مسیحایى باشد که به وى بشارت داده شده، جدا شک داشتم. آخر ما با هم بزرگ شده بودیم. من به قدر کافى مؤدب بودم که دوست خود را مسخره نکنم و لیکن فکر اینکه عیسى یک مسیح موعود باشد برایم قابل هضم نبود.»75
هارولد، معجزات مسیح علیهالسلام را ناشى از آموزشهایى مىدانست که وى تحت نظر پزشکان مصرى به دست آورده بود. به نظر او، تعالیم «اسن» نیز در مسیح علیهالسلام بىتأثیر نبود.76
ناگفته نماند در اینجا نیز هارولد خود را بکلى از یاد برده است. وى خود شخصیتى است که به عنوان بیمار روانى، روانه تیمارستان شده است. دورهاى از زندگىاش را به صورت گستاخانهاى در برابر خدا موضع گرفته و حال با گذشت چند سال به عنوان ماهانتا (منجى بشریت) در عالم ظهور کرده است.
در واقع، ورود رسمى به تشکیلات اکنکار با کار در چاپخانه اکنکار براى هارولد مهیا شد. با توجه به تخصصى که وى در صنعت چاپ و فعالیتهاى فرهنگى داشت، به زودى به عنوان یک فعال فرهنگى در اکنکار درآمد. با بالا گرفتن اختلافها بر سر جانشینى پال، فشارهاى زیادى از طرف هارولد و طرفدارانش به داروین گرایس وارد مىشود تا رداى اک را به هارولد تحویل دهد، اما تا مدتها این فشارها بىتأثیر بود. سرانجام در سال 1981 در یک نشست خانوادگى، سمت ماهانتایى از داروین گرایس گرفته شد و تحویل هارولد گردید. لقبى که براى او در سمت ماهانتا اعطا شده است «ئواهزى»77 مىباشد.78
نتیجهگیرى
بررسى نظریه ماهانتا یا پیامبر باستانى و به تعبیر هارولد کلمپ پیامبر مدرن در فرقه اکنکار نشان مىدهد که این فرقه، ماهانتا را در حدى فراتر از پیامبران الهى قرار مىدهد. مصادره تمامى انسانهاى کامل و یا کسانى که انگاره کمال درباره آنها وجود دارد نشان از علاقه این فرقه به مصادره انسانهاى کامل به نفع نظام ماهانتایى دارد. گستراندن دایره ماهانتا، نظریه پیامبران این فرقه را با دامنهاى وسیع از انسانهاى کامل و یا شبه کامل و مقدس روبهرو مىسازد. با بررسى این نظریه و تطبیق آن با انسان کامل اسلام، خواننده براى انتخاب برترى بین این دو یارى مىشود. بیان برخى از تناقضهاى موجود در سخنان ایشان نیز در درک بهتر مفاهیم والاى معنوى همچون نبوت، کمک شایانى مىنماید. از اینرو، گوشهاى از تناقضات موجود در این شبهآیین در لابهلاى سخنان و نقدها گنجانده شده است. بررسى عملى این نظریه و زندگانى پیامبران این فرقه و روحیات آنان، خواننده را در فضایى قرار مىدهد که بتواند به راحتى درباره این نظریه و عملیاتى شدن آن قضاوت کند.
در پایان مىتوان نتیجه گرفت که این فرقه علىرغم تمامى تلاشهایش براى بزرگنمایى مقام ماهانتاهایش، همچنان با بحران شخصیتپردازى روبهروست. مصادره شخصیتهاى آرمانى ملل و نحل نیز نتوانسته نقص و ضعف بىشخصیتى و نداشتن اشخاص موثر و تأثیرگذار در این فرقه را جبران نماید. بررسى زندگى پیامبران این شبهآیین نیز نشان مىدهد هیچکدام از آنها نمىتوانند در قواره یک انسان ممتاز نمود یابند، چه رسد به اینکه لباس پیامبرى و یا انسان کامل را بر تن کنند.
- منابع
- ـ استایگر، براد، نسیمى از بهشت، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان کتاب و زرین، 1379.
- ـ توئیچل، پال، اکنکار کلید جهانهاى اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان کتاب، چ دوم، 1382.
- ـ ـــــ ، اک ویدیا دانش باستانى پیامبرى، ترجمه هوشنگ اهرپور، بىجا، بىنا، 1376.
- ـ ـــــ ، دفترچه معنوى، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان کتاب، چ چهارم، 1380.
- ـ ـــــ ، دندان ببر، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان کتاب و زرین، چ پنجم، 1381.
- ـ ـــــ ، شریعت کى سوگماد، ترجمه هوشنگ اهرپور، بىجا، بىنا، بىتا.
- ـ ـــــ ، نى نواى الهى، ترجمه مهیار جلالیان، تهران، امیر قلم، 1381.
- ـ ـــــ ، واژهنامه اکنکار، ترجمه یحیى فقیه، تهران، سىگل، 1380.
- ـ دیویس، جیمز پال، گاه شمار استاد رویاپردازى، ترجمه مهیار جلالیانى، تهران، ایساتیس، 1379.
- ـ قیصرى، داوودبن محمد، شرح فصوصالحکم، تصحیح سید جلالالدین آشتیانى، بىجا، بىنا، بىتا.
- ـ کرامر، تاد، اکنکار حکمت باستانى براى عصر حاضر، با همکارى دوگ منسون، ترجمه مهیار جلالیانى، تهران، دنیاى کتاب، 1376.
- ـ کلمپ، هارولد، از استاد بپرسید، ترجمه مینو ارژنگ و هما جابرىزاده، تهران، ثالث، چ دوم، 1380.
- ـ ـــــ ، روح نوردان سرزمینهاى دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، مورشا، 1379.
- ـ ـــــ ، کودک در سرزمین وحش، ترجمه مینو ارژنگ، تهارن، البرز، چ دوم، 1379.
- ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، شرح اصول کافى، ترجمه محمد خواجوى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1366.
- ـ ـــــ ، کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
- پى نوشت ها
1 کارشناس جامعهشناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 19/10/88 ـ پذیرش: 28/1/89.
2. eckankar.
3. mahanta.
4. Paul Twitchell.
5. swdar sing.
6. rebazartarez.
7ـ درباره این شخصیت و تأثیرات وى در شکلگیرى اکنکار در بررسى زندگى پال توئیچل در پایان همین مقاله اشاره شده است.
8ـ ر.ک: براد استایگر، نسیمى از بهشت، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 79.
9. Gill Twitchell.
10. ECK.
11ـ ر.ک: پال توئیچل، واژهنامه اکنکار، ترجمه یحیى فقیه.
12. discorse.
13ـ ر.ک: پال توئیچل، اکنکار کلید جهانهاى اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 122ـ123.
14ـ همو، واژهنامه اکنکار، ص 155، ذیل عبارت Mahanta Consciousness.
15ـ همو، اکنکار کلید جهانهاى اسرار، ص 129.
16ـ ر.ک: همو، شریعت کى سوگماد، ترجمه هوشنگ اهرپور، ج 1، ص 169.
17ـ همان، ص 23.
18ـ همان، ج 2، ص 277.
19ـ همان، ص 166.
20ـ chela به شاگردان ماهانتا چلا گفته مىشود.
21ـ ر.ک: پال توئیچل، اکنکار کلید جهانهاى اسرار، ص 291ـ293.
22ـ همو، شریعت کى سوگماد، ج 1، ص 268.
23ـ هارولد کلمپ، از استاد بپرسید، ترجمه امینه اخوان تفتى و گیتى بحرینى، ج 1، ص 241.
24ـ همو، روح نوردان سرزمینهاى دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 195.
25ـ پال توئیچل، دندان ببر، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 226.
261. Fobiqoantez.
27ـ پال توئیچل، دندان ببر، ص 239.
28ـ همو، شریعت کى سوگماد، ج 1، ص 296.
29ـ همان، ص 57.
30ـ همان، ص 352.
31ـ همان، ص 189.
32ـ همان، ص 75.
33ـ همان، ص 64.
34ـ مسئله گزینش ماهانتا و مشکلات فراروى این گزینشها در پایان مقاله و در زندگىنامه ماهانتاهاى اکنکار بررسى خواهد شد.
35ـ موار فوق در زندگىنامه هریک از این افراد به صورت تفصیلى بیان شده است.
36ـ صافات: 159و160.
37ـ ص: 83.
38ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 15، ص 27.
39ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 201.
40ـ بقره: 30.
41ـ بقره: 31ـ34.
42ـ محمّدبن یعقوب کلینى، شرح اصول کافى، ترجمه محمد خواجوى، ج 4، ص 241 / داودبن محمّد قیصرى، شرح فصوصالحکم، تصحیح سید جلالالدین آشتیانى، ص 118.
43ـ ؟؟؟؟ طالبى دارابى، مجله اینترنتى آینده روشن.
44ـ ر.ک: براد استایگر، نسیمى از بهشت، ص 79.
45ـ همان، ص 79.
46. Camil Balloew.
47. Church of Self Monism-Revelation of Absolute.
48. Self-Realization Fellowship.
49. Swami Premananda.
50. Sudar Singh.
51. Susuk gkirpal singh.
52. Gail Atkinson.
53ـ براد استایگر، نسیمى از بهشت، ص 102.
54ـ تادکرامر و دوگ منسون، اکنکار حکمت باستانى براى عصر حاضر، ترجمه مهیار جلالیانى، ص 8.
55ـ همان، ص 81ـ82.
56ـ پال توئیچل، اکنکار کلید جهانهاى اسرار، ص 47، پاورقى.
57ـ همو، دفترچه معنوى، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 246.
58ـ همو، اکنکار کلید جهانهاى اسرار، ص 33.
59ـ همان، ص 281ـ282.
60ـ همان، ص 231.
61ـ همان، ص 80.
62ـ همان، ص 129.
63ـ همان، ص 21.
64ـ همو، نى نواى الهى، مهیار جلالیانى، ص 25.
65ـ همو، اک ویدیا دانش باستانى پیامبرى، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 216ـ217.
66ـ همو، اک ویدیا، ص 19.
67ـ هارولد کلمپ، روح نوردان سرزمینهاى دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 193.
68ـ همان، ص 186.
69ـ همان، ص 320.
70ـ هارولد کلمپ، کودک در سرزمین وحش، ترجمه مینو ارژنگ، ص 10ـ11.
71ـ همان، ص 71.
72ـ همان، ص 9.
73ـ هارولد کلمپ، کودک در سرزمین وحش، ص 197.
74ـ همان، ص 246ـ247.
75ـ همان، ص 132.
76ـ همان، ص 133.
77ـ WAHZ نام معنوى سرى هارولد کلمپ، استاد اک در قید حیات. ر.ک: پال توئیچل، واژهنامه اکنکار، ص 261.
78ـ جمیز پال دیویس، گاهشمار استاد رؤیاپردازى، ترجمه مهیار جلالیانى، ص 18.