معرفت، سال نوزدهم، شماره دوم، پیاپی 149، اردیبهشت 1389، صفحات 89-

    پیامبرى و پیامبران مدرن اکنکار

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    عبدالحسین مشکانی / *دانشجوی دکتری - فلسفه علوم اجتماعی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / Kalameyar@Yahoo.com
    چکیده: 
    شبه‏آیین «اکنکار»2 که به عنوان اهل‏حق آمریکایى شناخته مى‏شود، در پى بنیان نهادن نظامجدیدى از پیامبرى است. این فرقه بسیارى از پیامبران الهى، حکیمان و مشاهیر جهان را به نام خود مصادره کرده و درصدد است تا جایگاهى به گستردگى دین براى خود دست و پا کند. «ماهانتا»3نامى است که اکنکار براى پیامبران خود برگزیده است. از ماهانتا با تعابیرى همچون «پیامبر باستانى» و «استاد» نیز یاد مى‏شود. سخن در این است که آیا این فرقه مى‏تواند نظام جدیدى از پیامبرى را بنیان نهد و آیا تبیین پیامبرى باستانى در این فرقه راه به جایى مى‏برد؟ این نوشتار مى‏کوشد با بررسى عقاید این فرقه درباره ماهانتا و پیامبر باستانى، به واکاوى نظرى این عقیده پرداخته و آن را با انسان کاملى که مدنظر دین مبین اسلام است مقایسه نماید. بازبینى زندگى پیامبران سه‏گانه این فرقه، از دیگر مباحثى است که این مقاله پى مى‏گیرد تا از این گردونه سستى نظریه ماهانتا یا پیامبر باستانى و مدرن اکنکار روشن شود. در پایان نیز انسان کامل و ماهانتاهاى این فرقه با نظریاتشان محک زده خواهد شد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Full Text:
    متن کامل مقاله: 

    پیامبرى و پیامبران مدرن اکنکار

    عبدالحسین مشکانى[1]

    چکیده

    شبه‏آیین «اکنکار»2 که به عنوان اهل‏حق آمریکایى شناخته مى‏شود، در پى بنیان نهادن نظامجدیدى از پیامبرى است. این فرقه بسیارى از پیامبران الهى، حکیمان و مشاهیر جهان را به نام خود مصادره کرده و درصدد است تا جایگاهى به گستردگى دین براى خود دست و پا کند. «ماهانتا»3نامى است که اکنکار براى پیامبران خود برگزیده است. از ماهانتا با تعابیرى همچون «پیامبر باستانى» و «استاد» نیز یاد مى‏شود. سخن در این است که آیا این فرقه مى‏تواند نظام جدیدى از پیامبرى را بنیان نهد و آیا تبیین پیامبرى باستانى در این فرقه راه به جایى مى‏برد؟ این نوشتار مى‏کوشد با بررسى عقاید این فرقه درباره ماهانتا و پیامبر باستانى، به واکاوى نظرى این عقیده پرداخته و آن را با انسان کاملى که مدنظر دین مبین اسلام است مقایسه نماید. بازبینى زندگى پیامبران سه‏گانه این فرقه، از دیگر مباحثى است که این مقاله پى مى‏گیرد تا از این گردونه سستى نظریه ماهانتا یا پیامبر باستانى و مدرن اکنکار روشن شود. در پایان نیز انسان کامل و ماهانتاهاى این فرقه با نظریاتشان محک زده خواهد شد.

    کلیدواژه‏ها: پیامبر مدرن، پیامبر باستانى، نظام پیامبرى، پیامبران جدید، اکنکار، پال‏توئیچل، ماهانتا.

    مقدّمه

    اکنکار یکى از عرفان‏هاى  نوپدیدى است که در سال 1965 توسط فردى به نام پال توئیچل4 بنیان نهادهشد. با بررسى باورها و راه‏کارهاى این فرقه، مى‏توان آن را معجونى از تمامى ادیان و عرفان‏ها برشمرد. پال که مدت زمانى را به عنوان فردى نظامى در ارتش آمریکا گذرانده و مدتى از زندگى خود را نیز در هندوستان و در آشرام سودارسینگ5 طى نمودهبود، تحت تأثیر شخصیتى خیالى به نام ربازارتارز6تبتى لاماییست7 قرار گرفت و با مطالعات سرسام‏آور خود این توانایى را یافت که به مى‏یابد که به ابداع آیینى نوظهور دست یازد.8 البته همسر دوم او گیل توئیچل9 که یک روان‏شناس بود، کمک‏هاىشایانى به او کرد.وى اولین ادعاهاى پیامبرى اکنکار - که از آن با عنوان ماهانتا یاد مى‏شود ـ را با تشویق‏ها و درخواست‏هاى همسرش گیل مطرح نموده است. نامى که پال براى شبه‏آیین خود انتخاب کرد نامى بود که بسیارى از صوفیان و راهبان، براى خود برمى‏گزینند. او با استفاده از زبان سانسکریت نام اکنکار را بر شبه‏آیین خود نهاد. «اک»10 در زبانسانسکریت به معناى حق و خدا مى‏باشد. واژه «اکنکار» نیز در معانى‏اى همچون اهل‏حق، پیروان خدا و رهروان حقیقت به کار مى‏رود.11 برخى از پیروان این شبه‏آیین در ایران خود را با نام «اهل‏حق» معرفى مى‏کنند تا از آماج غربى بودن و آمریکایى بودن رهایى یابند. آنها در بیان اصطلاحات فنى این شبه‏آیین نیز نوعى توریه و تقیه را در پیش مى‏گیرند. اما از شیوه‏ها و سخنان آنان به روشنى مى‏توان فهمید که از پیروان اکنکار هستند. این فرقه هم‏اکنون در ایران و به ویژه در تهران و شیراز فعال بوده و توانسته است پیروانى را براى خود دست و پا کند. ناگفته پیداست به دلیل ممنوعیت تبلیغ علنى این فرقه بعد از سال 1384، نمى‏توان جمعیت دقیق آنها را تخمین زد. در سال‏هاى بین 1376 تا 1384 اکثر کتاب‏هاى پیامبرِ مبدع این شبه‏آیین و نیز پیامبر کنونى، به فارسى ترجمه شده و در شمارگان مناسب و چاپ‏هاى چندگانه نشر یافته است. مى‏توان بیش از 40 عنوان کتاب این فرقه را که به فارسى ترجمه شده است رصد کرد. نباید فراموش کرد که این عناوین افزون بر کتاب‏هایى است که به صورت اینترنتى و در قالب‏هاى مقاله و یا دیسکورس12 نشر یافته است.

    در حال حاضر بیشتر فعالیت‏هاى این فرقه در قالب تبلیغات اینترنتى و تشکیل تیم‏هاى خانگى صورت مى‏پذیرد و پیروان آن در پوشش‏هایى همچون روش‏هاى آرامش‏یابى و یا حتى مدیتیشن به ارائه شبه‏آیینشان همت گمارده‏اند. اینان براى نفوذ بیشتر در بین ایرانیان، از شخصیت‏هاى معنوى و تاریخى کشور فروگذار نکرده و از آنها با نام ماهانتاهاى سابق اکنکار یاد مى‏کنند. پال و پیروانش مدعى‏اند که مولانا، شمس، حافظ و فردوسى از پیامبران پیشین این شبه‏آیین بوده‏اند. پیامبر ادعایى این شبه‏آیین بارها نام این بزرگان را در کتاب‏هاى خود آورده و مدعى است اولین کتاب جهان‏بینى اکنکار را مولانا نگاشته است. منظور وى همان مثنوى معنوى مولوى است که على‏رغم برخى اشکالات، انباشته از اعتقادات و باورهاى ناب اسلامى است. البته باید تذکر داد که این یکى از شگردهاى تبلیغى
    این عرفان تلفیقى و معجونى است. آنها شخصیت‏هاى تمامى ملل و نحل را به نام خود مصادره مى‏کنند تا بتوانند در تمام دنیا راهى فراروى خود بگشایند.

         باورهاى اساسى این شبه‏آیین را مى‏توان در باور به خداوندان دوازده‏گانه عالم، اعتقاد به کارما، تناسخ، سفر روح، ماهانتا به عنوان پیامبر و عوالم درون برشمرد.

         درباره این شبه‏آیین مى‏توان به کتاب آفتاب و سایه، نوشته محمّدتقى فعالى اشاره کرد. همچنین کتاب عرفان حقیقى و عرفان‏هاى کاذب نوشته احمدحسین شریفى اندکى درباره این شبه‏آیین توضیح داده است. تنها تحقیق تفصیلى پیرامون این فرقه توسط نگارنده انجام گرفته که به زودى در قالب کتابى به بازار نشر ارائه خواهد شد. ناگفته نماند که در حال حاضر چندین پایان‏نامه دانشگاهى و حوزوى درباره این شبه‏آیین در حال تحقیق و بررسى است.

    ماهانتا؛ پیامبر باستانى

         اسامى و اوصاف

    پیامبران اکنکار را «ماهانتا» یا «استاد حق» نام مى‏نهند. سفیر روح، معلم، واى گورو، سات گورو و همکار خدا از نام‏هاى دیگر آن است.

         اکنکار بر این پندار است که ماهانتا ـ به معناى رهبر معنوى یا مرد خدا ـ یک مسافر روح اصیل است که ابرمرد نژادشناس‏ها و فیلسوف‏هاست. تاریخ بسان او انسانى را در اوج پیشرفت ندیده است. هموست که به مدد پیشرفته بودنش مظهر معنوى براى تمامى نژادهاى جهان‏هاى پیدا و پنهان است. او در جسم زمینى‏اش داراى کالبدى سالم با اعضا و جوارحى یکپارچه است. او بسیار تیز هوش بوده و در قضاوت هیچ نقصى ندارد.

         او تنها وجودى است که قابلیت فردیت و جامعیت را داراست. او اختیاردار همه چیز در تمامى عوالم است. تمام کارهایش فقط و فقط در اراده خود اوست. اراده او قطعى است و هیچ کس نمى‏تواند مانع اراده او گردد. تمام چیزها تحت حکم و امر او قرار دارند و اوست که کامل‏ترین است.13

    در واژه‏نامه اکنکار آمده است:

    رهبر معنوى یا خدامرد، در رأس اک؛ همه کسانى که در عصر حاضر به او روى مى‏آورند از ازل با او بوده‏اند. کالبد ماهانتا، اک است که همان جوهر اعلا است که از اقیانوس عشق و رحمت جارى است؛ نگه‏دارنده کل زندگى و کسى که اشکال مختلف حیات را به هم مى‏بندد؛ واى گورو، روشنایى‏دهنده، حالتى از معرفت الهى که برتر از عناوینى‏است‏که‏درمذهب‏به‏اشخاص‏داده‏مى‏شود.14

    در نظر پال‏توئیچل، «ماهانتا... یک نماینده خداست که بر کسانى که مى‏توانند ناظر او باشند به صورت‏هاى متفاوت ظاهر مى‏شود. اولین چیز در مورد ماهانتا این است که او هرگز در مورد قدرت‏هاى معنوى و اکتساباتش تکبر به خرج نمى‏دهد. ادعاى یک شخص مبنى بر کسب بالاترین حد توسعه معنوى به خودى خود مى‏تواند دلیل نهایى بر این باشد که او چیز زیادى کسب نکرده است. ماهانتا هرگز عیب‏جویى و گله نمى‏کند و از دست دیگران هم شکایتى ندارد.»15

    در شریعت کى‏سوگماد (کتاب مقدس ادعایى اکنکار) شرط راه یافتن به بهشت الهى، شناخت و تشخیص ماهانتا قلمداد شده است. در ادبیات این کتاب، جهان تماما از حکم استادِ حقِ در قید حیات تبعیت مى‏کند. جهان مأمور این است که کمترین اراده ماهانتا را محقق سازد. تمامى مواهب و هدایایى که به انسان‏ها ارزانى مى‏شود از مجراى ماهانتا صورت مى‏پذیرد.16

    در همین کتاب آمده است: «استادان اک شمشیرزنان سوگماد متعال‏اند. هنگام سفرشان نبض کارما سرعت مى‏گیرد. در مسیر پشت سرشان طوفانى برمى‏خیزد که ملتى را بر علیه ملتى دیگر مى‏شوراند و هم‏تبارها را به جدال با یکدیگر وامى‏دارد.»17

    سخن زیر را مى‏توان برداشتى کاملاً واضح از باور فدا مسیحیت دانست: «ماهانتا براى مساعدت معنوى به کُل نژاد بشر در زمین و... خود را قربانى مى‏کند. او با خون و با درد و رنج، عهده‏دار شفاعت انسان در برابر دیون کارمیکى مى‏گردد که بشر را به کل مقروض ساخته است.»18

    شیوه تولد ماهانتا نیز از نقاط جالب باورهاى این شبه‏آیین است. اکیست‏ها بر اساس کتاب مقدس ادعایى بر این باورند که «ماهانتا» عموما در نزدیکى انباشتى از آب تولدى اسرارآمیز دارد. والدین او ناشناسند و اصل و نسب او در هاله‏اى از ابهام قرار دارد.19

    کمتر صفحاتى از کتب اکنکار است که درباره ماهانتا سخن نگفته باشد. در اینجا به همین مقدار که ماهانتا را از حد انسانى خارج ساخته و او را در مسندى بالاتر از پیامبران مذاهب و همسنگ خدا قرار داده‏اند اکتفا مى‏شود.

         در ادامه این نوشتار، نگاهى گذرا به زندگانى پیامبران این شبه‏آیین خواهیم افکند که نشان مى‏دهد این مفاهیم بلند هرگز بر مصادیق موجود اشاره ندارند.

         مراتب

    بر اساس باورهاى اکنکار، «چلا»،20 در راه پیشرفت خود باید از دو استاد بهره ببرد: استاد بیرون و استاد درون.

         استاد بیرون همان شخصیتى است که از طرف مؤسسه اکنکار به عنوان ماهانتا معرفى شده و با شکل مادى‏اش ظاهر مى‏شود.

         استاد بیرون در محدوده عالم فیزیکى و ارتباطات مادى، با اکیست‏ها ارتباط برقرار مى‏کند. او مأمور است تا با دانش وسیع خود چلاها را براى شروع و یا ادامه راه تحریک نماید. در واقع، استادِ بیرون، شرایط را براى حضور استاد درون آماده مى‏سازد.

         از آن‏رو که در این شبه‏آیین سفر روح و مسافرت‏هاى معنوى مهم‏ترین وظیفه و اساسى‏ترین وسیله است، ناگزیر باید استاد و راهنمایى را نیز براى این امر در نظر گرفت. استاد درون هنگامى که بر مسند استاد درون تکیه زند، از طیف وسیعى از قدرت‏ها برخوردار است، اما نمى‏تواند در نواحى مادى کارى را انجام دهد.21 گفتنى است که استاد درون و بیرون مى‏تواند یک نفر باشد؛ یعنى در آنِ واحد، فردى مى‏تواند هم مسند استاد بیرون را داشته باشد و هم در درون به استادى خود ادامه دهد. مثلاً، استاد در قید حیات مى‏تواند استادى و ماهانتایى خود را در بیرون انجام دهد و نیز در عالم درون به استادى عده‏اى مشغول باشد.

         از گفته‏هاى اکنکار مى‏توان اینچنین استنباط کرد که استاد بیرون همان ماهانتاست. اما استاد درون مى‏تواند اساتید درگذشته اکنکار باشند.

         استاد درون با تصور اکیست‏ها در ذهن آنها و غالبا در هاله‏اى از نور آبى تجسم پیدا مى‏کند.

    نحوه گزینش ماهانتا

    شیوه انتخاب و گزینش استادِ حقِ در قید حیات یکى از پررمز و رازترین مطالبى است که در این فرقه وجود دارد. سردمداران اکنکار به سؤال‏هاى پیرامونى، پاسخ نداده، با فرافکنى پاسخ‏هایى متناقض ارائه نموده‏اند.

         کلیاتى که در این‏باره وجود دارد نیز تنها به مراحل خاصى اشاره مى‏کند:

    تنها ماهانتا عصاى قدرت اک را در دست دارد. این قدرت روز بیست و دوم اکتبر به وى تفویض مى‏شود. این تاریخ ماه کامل نقطه اعتدال آسمان بهشتى قلمداد مى‏شود. ماهانتا این عصاى قدرت را تا روزى در دست دارد که به مقام اسرارى دیگرى درون نظام وایراگى و در جایگاه رفیع‏ترى به مثابه یک خدمتکار در ظرفیتى عظیم‏تر در گستره کیان‏ها منصوب شود. آن‏گاه او هم تحت فرمان ماهانتا استادِ حقِ در قید حیات بعدى قرار مى‏گیرد.22

    پرسش و پاسخى که بین رهبران این شبه‏آیین و شاگردانشان رخ مى‏دهد از مواردى است که مى‏توان به فرافکنى‏ها پى‏برد. استاد در قید حیات، هارولدکلمپ، در پاسخ به پرسشى که به صورت آشکارا از سیر برگزیده شدنش به استادى سؤال کرده بود تنها به سخنانى کلى و ابهام‏آلود اکتفا نموده است. وى با بیان اینکه آموزش‏هاى وى از زندگى‏هاى پیشین آغاز شده بود مى‏نویسد: «کسى که قرار است ماهانتا شود وقتى به سن کافى رسید وظایفش به او گفته مى‏شود... سوگماد ماهانتا را منصوب مى‏نماید و استاد پیشین او را به جهانیان معرفى مى‏نماید.»23 به نظر وى، استاد در قید حیات با معرفى استاد پیشین انتخاب مى‏شود: «پلِ نهایى هنگامى زیر پاى استاد قرار مى‏گیرد و از آن عبور مى‏کند که استادِ حقِ در قید حیات فعلى، در روى جهان فیزیکى از او به عنوان جانشین خود نام ببرد.»24

    جالب اینجاست که با همه این سخنان و محول کردن انتخاب استاد به سوگماد و معرفى استاد و کسب شرایط ویژه، اولین جانشینى این فرقه با کشمکش‏هاى فراوانى همراه بود که بدان اشاره خواهیم کرد.

    استادخدایى

    نوع خاصى از انسان خدایى اکنکار، «استادخدایى» است. در کتاب دندان ببر بارها، پال و استادان همراهش توسط خدایان طبقات به عنوان خدا خطاب مى‏شوند. حتى در مراحل پایانى او صدایى از درون مى‏شنود که خود او خداست.25

    پال در همین کتاب از قول فوبى‏کوانتز26 به طورواضح و روشن اعلام مى‏دارد که خداوند در درون آدم‏هاست و چیزى جداى از آنها نیست.27

    در حالى که اکنکار اعلام مى‏کند استاد تنها مجراى فیض الهى است و نه مجلاى الهى، در بسیارى از مواقع نیز استاد را مجلاى الهى مى‏داند: «او نشان خواهد داد که ماهانتا وجهى از وجوه الهى است که به خاطر رهاسازى روح‏ها هیئت انسانى بر خود مى‏گیرد.»28

    این آموزه نیز قرابت شدیدى به آموزه‏هاى مسیحیت دارد؛ چه اینکه مسیحیان نیز معتقدند که مسیح علیه‏السلامتجسید و تجلاى الهى بود که براى رها ساختن روح‏هاى دربند از گناه نخستین هیئت انسانى به خود گرفته است.

         در شریعت کى سوگماد آمده است: «استادِ حقِ در قید حیات، تجلى جسمانى سوگماد در زمین است و مأموریت دارد همه روح‏هایى را که آماده بازگشت به جهان‏هاى بهشتى‏اند بدان‏جا عودت دهد.»29

    پال در جملاتى، لجام سخن را درباره عظمت ماهانتا تا بدان‏جا کشانده که او را خدایى در زمین نام نهاده است: «استاد در واقع خدایى است در درون ما که از طریق صداى پر عطوفتِ وجدان به ما درس مى‏دهد.»30

    او بار دیگر منزلت ماهانتا را فزونى بخشیده و او را همتراز با خداى خدایان قرار داده است: «سوگماد، عشق، حکمت و قدرت است. او حاضر مطلق است و در همه چیز نفوذ دارد. استادِ حقِ در قید حیات نیز اینچنین است.»31

    ناگفته پیداست که اکنکار، سوگماد را خداى خدایان، مطلقِ مطلقان، مقدّسِ مقدّسان، رحیمِ رحیمان، قادرِ مطلق، حاضرِ مطلق و عالمِ مطلقِ تمامى کائنات مى‏داند.32

    کتاب مقدس ادعایى، در جایى دیگر، یکى از جنبه‏هاى سه‏گانه ماهانتا را تجلّى کالبد سوگماد مى‏داند که همان تناسخ خداوند در هیئت انسانى است.33 به راستى، خداوند به کدامین کارما و گناه عظیم، تناسخ یافته است؟

    تحلیل و بررسى

    یکم: از سخنان اکنکار درباره ماهانتا، روشن مى‏شود که هدف اصلى این فرقه ارتباط با ماهانتاست. آنها بسیار تلاش مى‏کنند که اصلى‏ترین هدفشان را رسیدن به جهان‏هاى بهشتى قلمداد کنند، اما جایگاه ویژه‏اى که در این فرقه براى استاد خلق شده و نیز دعوت‏هاى مکرر به سوى استاد، آن‏هم در هر امرى، واقعیت امر را بیشتر روشن مى‏کند.

         رسیدن به جهان‏هاى بهشتى و درنوردیدن اقلیم سوگماد را مى‏توان بهانه‏هایى دانست که چلاها و پیروان اکنکار را ناگزیر از پیوستن به ماهانتا مى‏کند. در عمل نیز مشاهده مى‏شود فراتر از ارتباط با استاد، چیز دیگرى وجود ندارد. آموزش‏هاى رؤیابینى نیز اکیست‏ها را تا بدان‏جا پیش مى‏برد تا در عالم خیال تصویر و یا نورى از استاد را ببینند.

    دوم: ملاک‏هایى که براى سنجش و تعیین ماهانتا معرفى مى‏شود، کاملاً ذهنى است. در تاریخچه کوتاه این آیین بارها قانون انتخاب از سوى سوگماد و یا استاد پیشین نقض شده است.

    پال توئیچل اولین پیامبر این شبه‏آیین، هرگز استاد بعدى را معرفى نکرد. پس از او، براى خروج از بحران تنها به یک رؤیاى ادعایى اکتفا شد. سومین پیامبر نیز در یک نبرد نفس‏گیر به این مسند دست یافت. گزینش استاد درون نیز فقط با رؤیا و در عالم خیال و تصور صورت مى‏گیرد.34

    سوم: انتخاب اساتید اکنکار، از روش خاصى پیروى نمى‏کند. روشمند نبودن این موضوع بسان کلاف سردرگمى است که بلافاصله پس از درگذشت بنیانگذار آن مشکل عظیمى براى آنها به وجود آورد.

    چهارم: اجر و مزدى که رهبران این شبه‏آیین از پیروانشان اخذ مى‏کنند نیز جاى پرسش دارد. استاد براى پذیرش چلاها از آنها حق عضویت ماهانه مى‏گیرد. پاسخ به پرسش‏هاى چلاها نیز با عنوان مشاوره انجام گرفته و حق مشاوره دریافت مى‏شود.

    پنجم: در اکنکار تفاوت بین خدا و استاد مشخص نمى‏شود. از آن‏رو که این شبه‏آیین استاد را همان خدا و سوگماد مى‏پندارد، مى‏توان به درستى ادعا کرد که اکنکار آیین دعوت به پرستش استاد است.

    ششم: تناقض‏گویى‏هاى آنها در گفته‏ها و نوشته‏هایشان، مشکلات فراوانى براى آنان به وجود آورده است. اگر اساتید از عالم واقع و درون با خبر بوده و سخنانشان از عالم واقع سرچشمه مى‏گیرد، هرگز نباید دچار تناقض‏گویى بشوند، اما در جاى جاى باورهاى اکنکار، تناقض‏گویى‏ها موج مى‏زند.

    هفتم: شبه‏آیین اکنکار تلاش مى‏کند تا اساتید خود را با پیامبران الهى همگن قرار دهد. با نگاهى بسیار سطحى مى‏توان تفاوت‏هاى فراوانى بین این اساتید و پیامبران الهى مشاهده کرد:

         اولاً، پیامبران برگزیده الهى براى اثبات ادعاى خود معجزه ارائه مى‏کردند. در استدلالى کاملاً عقلایى، هر کس ادعاى پیامبرى داشته باشد، باید بتواند با تکیه بر قدرت الهى و خدادادى اعمال خاصى را انجام دهد. معجزه، نوعى اثبات پیامبرى است تا هر گزافه‏گویى خود را در این جایگاه رفیع قرار ندهد. تمامى پیامبران الهى که از سوى توده بشر و نیز عقلا و اندیشمندان به عنوان واسطه‏هاى الهى پذیرفته شده‏اند معجزاتى سِتُرگ به همراه داشته‏اند. عیساى روح‏اللّه با بخشیدن حیات مجدد به اثبات نبوت خود پرداخته است. موساى کلیم‏اللّه نیز با عصا و ید بیضا و شکافتن دریا هدایت مردم را در دست گرفت.

    پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله با کتاب آسمانى و تحدّى‏هاى فراوان و نیز معجزات دیگرى مانند شقّ‏القمر و سخن گفتن سنگ‏ریزه‏ها و...، به اثبات ادعاى خود مى‏پرداخت. این معجزات آنچنان مردم را به عجز وامى‏داشت که حتى معاندان و مخالفان سرسخت انبیاى الهى به عظمت آنها اذعان مى‏کردند.

         اما شبه‏آیین اکنکار با نفى و تمسخر معجزه، ادعا مى‏کند ماهانتا هیچ وظیفه‏اى در قبال دیگران ندارد تا با معجزه صدق ادعاهاى خویش را ثابت کند. در واقع، در اینجا اکنکار بار دیگر در مقابل عقل و سیره عقلا صف‏آرایى کرده است.

         ثانیا، پیشینه فردى و اجتماعى درخشان از دیگر لازمه‏هاى یک نبى قلمداد مى‏شود. پیامبران الهى از آنچنان پیشینه درخشانى برخوردار بوده‏اند که به محض ادعاى پیامبرى، بسیارى شهادت بر صدق گفته‏هاى آنها مى‏داده‏اند. مثلاً، هیچ‏یک از کفار مدینه نگفته‏اند که پیامبر اسلام در دوران زندگى‏اش گناهى مرتکب شده و یا به کسى تعرضى کرده باشد؛ اما پال توئیچل به عنوان پیامبر این فرقه، به سرقت ادبى متهم شده و نیز دورانى از زندگى‏اش را در جنون طى کرده است. همچنین هارولد کلمپ نیز مدتى را در تیمارستان بسترى بوده است.

         ثالثا، «عصمت» دیگر ویژگى پیامبران الهى است. عصمت باعث مى‏شود تا پیامبران از هرگونه عمل شنیع و خلاف شرع و اخلاق دورى گزینند. ناگفته پیداست براى ادعایى به بزرگى پیام‏آور بودنِ خداوند، لازم است که چنین ویژگى‏اى در مدعى وجود داشته باشد. اگر پیامبران داراى پیشینه سالم و بدون عیب نباشند و یا اینکه به راحتى دچار اشتباه و گمراهى و عصیان شوند هرگز نمى‏توان به صحت پیام‏هاى آنان ایمان آورد. به عبارت روشن‏تر، عصمت نیز از لوازم عقلى و عرفى پیامبرى قلمداد مى‏شود.

    پیامبر اسلام را همگان حتى دشمنانش «محمّد امین» مى‏خواندند، همه به صداقت در گفتار و امانت در رفتار او ایمان داشتند و هرگز در زندگى پیش از نبوت و یا بعد از نبوت وى گناه و یا ظلم و نقض پیمانى مشاهده نشده است. پال‏توئیچل خود دورانى از زندگى‏اش را «حاشیه‏نشینى» نام نهاده است که در آن به اعمال جنون‏آمیز دست مى‏زده است. داروین گرایس به اتهام غرق بودن در نفسانیات، از مقامش خلع مى‏شود. هارولد کلمپ نیز دورانى را با سرکشى در برابر خداوند پشت سر گذاشته است.35

    رابعا، پیامبران الهى هیچ اجر و مزدى را در مقابل رسالتشان طلب نکرده‏اند، کما اینکه پیامبر اسلام نیز دریافت هرگونه اجر و مزد را نفى کرده است. اما پیامبران ادعایى اکنکار با فرم و ثبت رسمى به دریافت اجر و مزد مى‏پردازند.

         خامسا، پیامبران الهى همگان را به سوى خدا فرا مى‏خواندند و هر آن کس را که به آنها بیش از حد علاقه نشان مى‏داد از این عمل بازمى‏داشتند. همچنین آنانى را که پیامبران را در جایگاه خدایى قرار مى‏دادند تکفیر کرده و به مجازات مى‏رساندند، اما در اکنکار ماهانتا همان خداست که براى راحتى بشر به زمین آمده است تا پرستیده شود!

    هشتم: در برخى جاها نیز اکنکار سعى دارد تا ماهانتا را به عنوان انسان کامل معرفى نماید. اما آیا واقعا مى‏توان استاد اکنکار را انسان کامل نامید. اکنکار هیچ‏گونه ویژگى‏ها و مراتبى را براى انسان کامل خود معرفى نمى‏کند و صرف استادِ حقِ در قید حیات بودن را کافى مى‏داند. این در حالى است که در ویژگى‏هاى استاد نیز دچار ضعف شدیدى هستند.

    انسان کامل از نظر اسلام

    از نظر اسلام، ویژگى‏ها و مراتب انسان کامل به طور کامل و جالبى بیان شده است. انسان کامل، اسماى الهى را در خود به فعلیت رسانده است؛ درک و فهم درستى از خدا دارد و مى‏تواند خدا را به انسان‏ها معرفى کرده و بشناساند. از این‏رو، گفته شده است که اسماى الهى توقیفى است؛ به این معنا که تا پیش از بیانى از سوى انسان کامل نمى‏توان براى خداوند اسم و نامى را اطلاق کرد. قرآن درباره توصیف خداوند مى‏فرماید: پاک و منزّه است خداوند از نام‏هایى که بدان توصیف مى‏شود، مگر آن نام‏ها و صفاتى که انسان کامل و مخلَص، خدا را بدان یاد کرده و ستوده‏اند.36

    در واقع، انسان کامل و مخلص کسى است که خود را به صفات الهى آراسته و به چنین مقامى رسیده باشد. در این هنگام او مظهر اسماء و نام‏هاى نیکوى الهى شده است. چنین کسى این توان را داراست که به مقام بیان‏گرى اسماى الهى برسد و خداوند را توصیف کند.

         در حقیقت، على‏رغم یکى بودن وجودى انسان‏هاى کامل و دیگر انسان‏ها، تفاوت عمده‏اى بین آنها وجود دارد. این مسئله در سخن ابلیس در هنگام آفرینش به شکلى نمود و خودنمایى مى‏کند. در آنجا ابلیس پس از رانده شدن از درگاه خداوند به دلیل سر باز زدن از سجده، مى‏گوید: «همه را گمراه مى‏کنم، مگر بندگان مخلص و انسان‏هاى کامل را.»37 به نظر مى‏رسد که انسان کامل هرچند که از لحاظ نفس با دیگران یکى است و در بشریت همانند دیگر انسان‏هاست، ولى در مراتب دیگر تفاوت‏هایى اساسى وجود دارد که ابلیس از همان آغاز خود را در برابر ایشان ناتوان مى‏یابد؛ یعنى این کنار کشیدن از گمراهى انسان کامل به معناى این نبود که او نخواست، بلکه او چنین قدرت و توانایى را در خود نمى‏دید. او از همان آغاز دریافت که نسبت به انوار قدسى و انسان‏هاى کامل که از نور محمدى خلقت یافته‏اند ناتوان و عاجز است و نمى‏تواند آنان را گمراه کند. امیرمؤمنان درباره وحدت وجودى و نورى پیامبران مى‏فرماید: نخستین چیزى که خداوند آن را آفریده است نور حبیبش، محمّد صلى‏الله‏علیه‏و‏آله است... آن‏گاه ازنور یاد شده 124000 پیامبر را آفرید.38

    در روایات دیگر  آمده است: هر انسان کاملى در هنگامى که با انسان کامل دیگرى است، تابع افضل خود است که خلیفه‏اللّه مى‏باشد.39 این نشان‏دهنده یکى دیگر از ویژگى‏هاى انسان کامل است. آرى! از مقامات انسان کامل در قرآن، «خلافت الهى» است؛40 چه اینکه انسان کامل مظهر و جامع تمام اسماى الهى است و از همین روى است که به عنوان خلیفه‏اللّه مطرح شده و خداوند آن را هدف از خلقت آدم دانسته است. در بیان الهى پس از تعلیم همه اسماى حسنا به آدم، همه موجودات از فرشتگان مقرب تا جنیان و ابلیس مکلّف به سجده بر خلیفه‏اللّه شدند.

    در حقیقت، مظهریت اسماى حسناى الهى است که موجب شد تا آدم به عنوان یک انسان کامل براى خلافت الهى نسبت به همه موجودات برگزیده شود.41 انسان کامل به عنوان مظهر اسم اعظم خدا، به عنوان خلیفه در قرارگاه زمین مستقر شده تا بر کائنات حکم راند و آنان را به کمال لایق خودشان برساند؛ زیرا دیگر آفریده‏ها مظاهر اسماى جزئى خداوند هستند و تنها انسان کامل است که مظهریت تام و کمال دارد. از سوى دیگر، اسم اعظم بر همه اسماء و نامها احاطه دارد و بر پایه این احاطه، سلطه و سیادت انسان کامل بر همه موجودات و خلافت و ولایت او ثابت مى‏شود. همین است که باعث مى‏شود ولایت خلیفه‏اللّه بر انسان از ولایت انسان بر نفسش فزونى یابد؛ چنان‏که قرآن مى‏فرماید: «النَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ.» (احزاب: 6) همین جامعیت است که امیرمومنان در خطبه‏اى خود را چنین معرفى مى‏کند: من قلم و لوح محفوظ و عرش و کرسى و آسمان‏هاى هفت‏گانه و زمین هستم.42

    چون انسان کامل، مظهر همه اسماى الهى از ظاهر و باطن و عالم و علیم و قادر و مانند آن است، دانا به همه چیز و توانا بر هر چیزى است (البته همه اینها مشروط به همان اذن و مأذونیت است که گفته شده است و در مقام طولیت قرار مى‏گیرد نه در عرض خدا.) خداوند بر این مسئله و مطلب تأکید داشته و درباره انسان کامل و دانایى و توانایى وى مى‏فرماید: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ» (احزاب: 26و27)؛ داناى به غیب و نهان است و کسى بر نهانش آگاهى ندارد مگر رسولى که خداوند از او راضى و خشنود باشد.

    پیشگامان اکنکار

    هر آنچه، این شبه‏آیین درباره مقام و منزلت ماهانتا سخن رانده است باید در مقام عمل بتوان به نظاره نشست. بررسى زندگى پیامبران سه‏گانه این فرقه به خواننده این فرصت را عطا مى‏کند تا به بررسى کارایى ادعاهاى مطرح شده پرداخته و پیامبران در حد خداى اکنکار را باز بشناسد. در این مقال، زندگانى پال توئیچل مبدع شبه‏آیین و دو جانشینش بررسى مى‏گردند.

    1. پال توئیچل

    پال توئیچل، بنیانگذار و مؤسس فرقه اکنکار، داراى زندگى رازآلودى است. زندگى وى از بدو تولد تا مرگ همراه با ناگفته‏ها و نادانستنى‏هاى زیادى بوده است. هرچند وى طى مصاحبه‏هاى خود با پتى سیمپسون و براد استایگر برخى از نقاط زندگى خود را بیان مى‏کند، ولى بسیارى از دوستان و آشنایان او اعتقاد دارند که پال با بیان برخى از نقاط زندگى خود سعى دارد بسیارى از نقاط دیگر زندگى‏اش را در پرده‏اى از ابهام قرار دهد.

         حتى رهبر کنونى اکنکار، هارولد کلمپ نیز با بیان اینکه «توئیچل عاشق زندگى خصوصى‏اش بود»، تصدیق مى‏کند که توئیچل با بیان گزینشى زندگى خصوصى‏اش سعى کرده آنهایى را که به مطالعه زندگى وى مى‏پردازند، به بیراهه ببرد.43

    درباره تاریخ تولد و چگونگى تولد وى نقل‏هاى متفاوتى وجود دارد. زمان تولد وى در سال‏هاى 1908، 1910 و 1920 ذکر شده است. همچنین درباره حرام‏زادگى و یا حلال‏زادگى وى نیز اختلافاتى وجود دارد. مادر بزرگش او را حاصل پیوند پنهانى پدرش با مادرش در عرشه کشتى مى‏داند، اما مادر خوانده‏اش به وى لقب حرام‏زادگى مى‏دهد.44

    به هرحال، دوران کودکى پال توئیچل بسیار غم‏بار است. وى در خانه‏اى که خود نمى‏دانسته چه نسبتى با اعضاى آن داشته بزرگ شده است. تحقیرهاى مادام مادرِ خانه او را تا سرحد جنون کشانده است. نامادرى پال که او را محصول خیانت همسرش مى‏دانست به شدت از او متنفر بود و از هیچ تلاشى براى آزار و اذیت او فروگذارى نمى‏کرد.45

    دوران جوانى وى نیز دوران بسیار پر کشمکشى بوده است. وى از این دوران با نام «دوران حاشیه‏نشینى» یاد مى‏کند. در این دوران است که وى براى رسیدن به اهداف خود به شغل‏هاى بسیارى دست یازیده است. نویسندگى، چاپخانه‏چى، نظامى‏گرى و حتى معدن‏یابى برخى از شغل‏هایى است که او بدان‏ها مشغول بود.

         وى در سال 1942 وارد نیروى دریایى شد و در همین سال، اولین ازدواج او با کامیل بالو46 شکلگرفت. در این ایام، زندگى مشترکش را باروزنامه‏نگارى شروع کرد. وى با نام‏هاى مستعارمختلفى براى نشریات دوره‏اى گوناگون قلم زد. درهمین زمان بود که به توضیح و تبیین گروه‏هاىگوناگون دینى پرداخت.

         در سال 1950 به همراه همسرش به عضویت «کلیساى خودشناسى مونیسم مطلق»47 درآمد.همچنین وى به عضویت زیرشاخه «دنباله‏روى از خودشناسى»48 در واشنگتن درآمد. رهبرى اینگروه را سوا مى‏پریماناندا49 که پال او را سودار سینگ50 مى‏نامد بر عهده داشت. آشنایى وى بارهبر این فرقه به سال‏هاى نوجوانى وى برمى‏گشت. در سال 1995، پال توئیچل از این گروه جدا شد. جدایى وى از این گروه مصادف با جدایى او از همسرش نیز بود.

         پس از این، وى که داراى روحیه عرفانى بود به گروه «ساسانگ کیرپال سینق»51 پیوست. وى علاوهبر شاگردى نزد کیرپال سینق، تحت تأثیر ران هوبارد به جنبش علم‏شناسى ملحق شد و به مقام روشن نایل آمد. در ادامه، پال توئیچل به سبب نزاعى که روى نسخه خطى کتابش با عنوان دندان ببر، میان او و فرقه «ساسانگ کیرپال سینق» پدید آمد، پیوندش را با آنها قطع کرد. وى متهم بود که از نوشته‏هاى این فرقه نسخه‏بردارى کرده است.

         وى از راه نوشته‏هایش در نشریات دوره‏اى گوناگون و نامه‏هایش به مردم، از جمله همسر دومش، گیل آتکینسون52 به معرفى اکنکار به دنیاپرداخت و خود را به عنوان نهصد و یکمین استاد اک معرفى کرد.

         البته گیل، همسر دوم پال در اعلام عمومى اکنکار سهم بسزایى داشت. در واقع، اصرارهاى او بود که پال را به اعلام عمومى ترغیب مى‏کرد. پال توئیچل در این‏باره مى‏گوید:

    تبدیل از وضعیت صخره‏نشینى به اک، بعد از ملاقات با همسر فعلى‏ام گیل شروع شد. او اصرار داشت که من با دانش و قابلیت‏هایم کارى انجام دهم... یک روز من و گیل در چایناتاوان سانفرانسیسکو گردش مى‏کردیم و بر حسب اتفاق وارد یک معبد چینى شدیم. در آنجا یک کاهن به من گفت که به زودى عازم سان دیه‏گو شده و کارم را در اک آغاز خواهم کرد.53

    وى در سال 1965، با راه‏اندازى کارگاه‏هاى آموزش سفر روح در کالیفرنیا اکنکار را علنى کرد. همچنین وى شروع به انتشار سرّى آموزش‏نامه‏هایى با نام «دیسکورس» نمود تا بدین طریق پیروان خود را به صورت محرمانه آموزش دهد. وى مؤسسه اکنکار را در سال 1970 به عنوان یک مؤسسه غیرانتفاعى به ثبت رساند.54

    پال توانست پیش از مرگش در سال 1971، شصت اثر دست‏نویس را کامل کند که بیش از سى و پنج جلد از آنها منتشر شده‏اند. سفرهاى تبلیغى وى براى جذب پیروان اکنکار از شاهکارهاى او مى‏باشد. وى توانست به بسیارى از نقاط دنیا سفر کرده و درباره اکنکار سخنرانى نماید.

         شخصیت پال

    تأثیرپذیرى از سودارسینگ: پال مدعى است به همراه خواهرش کى دى، با سودارسینگ آشنا شدند. درباره ماجراى آشنایى وى با سودارسینگ چنین بیان شده است:

    سودارسینگ مدت درازى ساکت ماند. سپس گفت: «آیا درست مى‏فهمم که تو میل دارى همراه من به آسایشگاه معنوى‏ام در اللّه‏آباد بیایى؟» کى ـ دى با کمال قاطعیت اظهار داشت: «این آرزوى من است! تو چى پال؟» پال شانه‏هایش را بالا کشید: «خوب... اینجا در پاریس که خیلى خوش گذشته است. مادر بزرگ به من سپرده است که سعى کنم بیشترین لذت را از زندگى ببرم. اما شاید بهتر باشد این را دریابم که اصلاً زندگى چیست! من همان جایى مى‏روم که کى ـ دى مى‏رود. کى ـ دى و پال حدود یک‏سال در «آشرام» سودارسینگ زندگى کردند تا اینکه مادر بزرگ خشمگین آنها را وادار به بازگشت نمود.

    حکمتى که پال در طى اقامتش در این آشرام یا آسایشگاه معنوى فراگرفت به دقت در دیسکورس‏ها و تمرینات اکنکار مورد مطالعه قرار مى‏گیرد. این فرصتى بود که کى ـ دى و پال به منظور عبادت و مطالعه در دست داشتند. همچنین فرصت گران‏بهایى بود جهت رشد معنوى.55

    با دقت در افکار و آیین پال، به راحتى مى‏توان تأثیراتى را که این دوران در شکل‏گیرى شخصیت وى داشته‏اند مشاهده کرد.

    تأثیرات آیین لاما و ربازارتارز: شبه‏آیین اکنکار را از دو جهت مى‏توان به آیین لاما نسبت داد: یکى به جهت شباهت‏هاى عمیق و فراوانى که در آموزه‏هاى این دو آیین وجود دارد و دوم به جهت اعتراف اکیست‏ها به انشعاب اکنکار از لاماییسم و علاقه شدید مخترع اکنکار به ربازارتارز تبتى.

         مترجم کتاب‏هاى پال توئیچل درباره خاستگاه اکنکار مى‏نویسد:

    اکنکار از درون سه مکتب به صورت بارزى رشد پیدا کرده است: آناهد یوگا، صوفیسم (که همین عرفان خودمان است) و لاماییسم. لاماییسم به عنوان مکتب‏الاسرار در کوهستان‏هاى تبت حفظ شده است. پال توئیچل از طریق ربازارتارز که خود یک لاماست ره یافته. به طور کلى، مقامات بالاى روحانى تبت لاما نامیده مى‏شوند. اینان همیشه جانشینان مشخصى دارند که خودشان انتخاب مى‏کنند و تنها عده مشخصى مى‏دانند که جانشین آنها کیست؛ مثلاً، یک عده از لاماها همان سفیدپوشانى هستند که با چشم بسته در کوهستان‏ها حرکت مى‏کنند، به دنبال جانشین بعدى لاماى خود هستند و معتقدند لاماى آنها تناسخ‏هاى پى در پى بوداست.56

    علاوه بر شباهت‏هاى محتوایى بین این دو آیین، گونه دیگرى از شباهت نیز وجود دارد. ربازارتارز به عنوان شخصیت رؤیایى مخترع اکنکار ظهور کرده است. در اندیشه پال توئیچل، ربازارتارز به عنوان یک لاما تأثیر زیادى داشته است.

    ربازارتارز از اساتیدى است که اکنکار او را در قید حیات همیشگى مى‏داند. اکنکار مدعى است ربازارتارز در قرن پانزدهم میلادى فعالیت تبلیغى اکنکار را شروع کرده است. بنابراین گزارش، وى بیش از پانصد سال عمر دارد. زادگاه و محل زندگى او در کوهستان‏هاى هندوکش، نزدیک مرز کشمیر و افغانستان و در نزدیکى دره سوآت مى‏باشد. البته هیچ کسى بجز اساتید اک یاراى دیدن او و محل اقامتش را ندارند.

    پال توئیچل درباره ربازارتارز مى‏گوید:

    ربازارتارز در سال 1461 میلادى در دهکده کوهستانى به نام سارانا در شمال تبت متولد شد. او تحت رهنمودهاى یائوبل ساکابى تا مرحله استادى شکوفایى حاصل کرد. او کسى بود که مسئولیت راهنمایى درونى کریستف کلمب را به عهده داشت. هفتاد و پنج سال [!] در زمین مانده و در گستره بى‏پایان کوهستان‏هاى هیمالایا خلوت گزید. او مسئولیت پرورش معنوى بسیارى از استادان را عهده‏دار بوده است، و وظیفه انتقال عصاى قدرت اک از یک استاد به جانشین وى را نیز بر عهده دارد.57

    وى همچنین درباره جایگاه ربازارتارز مى‏نویسد:

    ربازارتارز، استاد بزرگ حق، مسئولیت دارد که تعلیمات سفر روح را در ملأعام بگذارد (عمومیت دهد). پیش از اینکه ربازارتارز کارش را در ارتباط با اک شروع کند (که در قرن پانزدهم آغاز گردید وتا به حال ادامه دارد)، تمامى آموزش‏هاى مربوط به دانش معنوى به صورت اسرار در میان اساتید مراتب بالا نگه‏دارى مى‏شده است.58

    پال در پردازش شخصیت ربازارتارز به ظاهر او نیز پرداخته است. وى ربازارتارز را شبیه فردى مى‏داند که بین سى تا چهل سال سن دارد. قد او حدود یکصد و هشتاد سانت است و با جهش و چابکى خاصى قدم برمى‏دارد. قامت عضلانى و حدود نود کیلویى او همواره در خرقه‏اى شرابى رنگ پوشیده شده. چشمانى به سیاهى ذغال، موهایى کوتاه و ریش سیاهى به بلندى موهایش دارد.59

    به هر حال، ربازارتارز، تأثیرات شگرفى بر زندگى و اندیشه‏هاى پال توئیچل، بنیانگذار اکنکار، داشته است. پال هیچ علاقه‏اى ندارد آیین خود را متأثر از آیین‏هاى دیگر بداند. وى ادعا دارد که تمامى تعالیم اکنکار حاصل تجربیات عرفانى است که او در عوالم معنوى کسب کرده است، اما در جایى چنین مى‏نویسد: «ربازارتارز که در این کتاب اغلب در مورد او صحبت کرده‏ام، یکى از آن لاماهاست که مى‏تواند خود را هر زمانى که بخواهد و در هر نقطه هستى منعکس کند. او دفعات زیادى شب دیر وقت، در خانه من ظاهر شده و به من برخى تعالیم مشخص و دست نوشته‏ها را دیکته کرده است.»60

    همچنین وى به عنوان کسى شناخته مى‏شود که دانش اکنکار را به پال تفویض کرده است. پال سفر روح را نیز از این لاماییست به یادگار نگه داشته است.61

    ناگفته نماند در گذشته آیین لاماییسم، لاما فقط به دالایى لاماها که سرپرستان صومعه‏ها بوده‏اند اطلاق مى‏شده است. اگر آن‏گونه که اکنکار معتقد است، ربازارتارز بیش از پانصد سال عمر داشته و با نام لاماى تبتى شناخته مى‏شده است باید او از دالایى لاماها باشد، در حالى که در سلسله چهارده‏گانه دالایى لاماها هیچ نامى از او وجود ندارد.

         به هرحال، شخصیتى که پال دوست دارد از ربازارتارز ارائه دهد بسیار شخصیت عجیب و فوق‏العاده‏اى است. پال توئیچل، ربازارتارز را مرکز هستى مى‏شمرد که تمام زندگى به وجود او در جریان است.62

    تأثیر مطالعات هنگفت: جلوه دیگر شخصیتى پال، شخصیتى است که از مطالعات متنوع و گوناگون او سر برمى‏آورد. پال علاقه وافرى به مطالعه داشت. مطالعات شگرف و گسترده او باعث مى‏شد تا او بتواند دست به نگارش کتاب‏هاى مختلفى بزند. کتاب‏هاى وى مملو از مطالبى است که تحت تأثیر مطالعات دوره‏اى او شکل گرفته است. شاید علت پرتناقض بودن مطالب وى نیز همین باشد.

    براد استایگر، زندگى‏نامه‏نویس پال مى‏نویسد:

    پال توئیچل، در عین حال مطالعات هنگفتى داشت. براى من غیرممکن بود که موضوعى را پیش بکشم که پال چیزى راجع به آن نداند یا نتواند نظرى هوشمندانه درباره‏اش ارائه دهد... .

    من مى‏دانم که پال روزانه حداقل ده تا دوازده روزنامه مى‏خواند. این را هم مى‏دانم که ظرف یک ماه، 50، 60 تا 100 مجله مختلف از نقاط مختلف جهان را مطالعه مى‏کرد.63

    خود وى نیز تأثیرپذیرى‏اش از آثار دیگر عرفا و قدیسین را نفى نمى‏کند:

    در طى سفرها و مطالعات سى ساله گذشته‏ام در باب حقیقت، و تحقیق در آثار صدها عارف، قدیس، جوینده خدا، رهبر مذهبى و فیلسوف، جست‏وجو و تعلیم تحت نظر آموزگاران در قید حیات، و آنان که فراسوى این جهان و در طبقات دیگر هستند، به یک نتیجه رسیدم؛ آنان در جست‏وجوى غایت هستند.64

    روحیات عجیب و غریب: شخصیت‏هاى دیگرى را که پال از خود به نمایش گذاشته است مى‏توان در سخنان او نیز پیگرفت. وى درباره روحیه عرفانى خود و رابطه‏اى که محیط اطراف و حتى حیوانات با او برقرار مى‏کردند چنین مى‏گوید:

    حقیقت امر، توسط گربه سیاهى بر من ثابت شد که در اوان جوانیام بر من ظاهر گشت. نام این گربه «جادو» (Jadoo) بود. این نام در فرهنگ بومى شرق، سحر و ساحرى معنا مى‏دهد، و یکى از وجودهایى بود که براى حفاظت از من مأمور شده بود. او مرا در مقابل حملات آدمیان و عناصر اثیرى حفاظت مى‏کرد... .65

    شخصیت سیاسى: سیاسى بودن پال نیز از جمله مطالبى است که وى و اکیست‏ها سعى دارند تا بر روى آن پرده‏اى از فراموشى بگسترانند. پال، مکتب خود را برى از سیاست، فلسفه و... مى‏داند، اما مواقع بسیارى رخ مى‏دهد که خود به فلسفه‏پردازى، سیاست‏بازى و... مى‏پردازد.

         این ادعا در حالى است که شخصیت نظامى پال توئیچل و هارولدکلمپ (دو پیامبر ادعایى آیین اکنکار) و نیز تعاملاتى که بین این فرقه و نظام‏هاى امنیتى آمریکا وجود دارد بسیارى از محققان را به این نتیجه رسانده که اکنکار آیینى سیاسى است که از دل نیروهاى امنیتى آمریکا متولد شده است.

         از سوى دیگر، خود پال توئیچل هنگامى که درصدد است از خود شخصیتى منحصر به فرد نمایش دهد مى‏نویسد:

    من در منزل بسیارى از شخصیت‏هاى سیاسى بوده‏ام تا با آنان در خصوص مسائل مربوط به هریک، پیش‏بینى آنچه ممکن بود در آینده برایشان رخ دهد، صحبت کنم. در طول اقامتم در لندن، در یک تابستان، به خانه یکى از وزراى کابینه انگلستان دعوت شدم. این شخص، که از قابلیت من در قرائت اک ـ ویدیا مطلع شده بود، چندین سؤال سرسرى در خصوص روابط خارجى و احتمالات آینده برخوردهاى سیاسى مملکتش با سایر کشورها از من پرسید. من در خصوص مشکلاتى که بریتانیا در مقابل چین قرار بود با آنها روبه‏رو شود، با وى سخن گفتم، و درباره یک حرکت اقتصادى که نخست‏وزیر با برکنارى از مشاغل کابینه و مسائلى که در خصوص واحد پول بریتانیا پیش مى‏آمد، اطلاعاتى به وى دادم. همه اینها پس از مدتى تحقق یافتند.66

    2. داروین گرایس

    سال 1971 میلادى با درگذشت پال توئیچل، عصاى قدرت اک به فردى به نام داروین گرایس رسید. وى از شاگردان مستقیم پال توئیچل بود. گیل توئیچل در جلسه شوراى اکنکار از برگزیده شدن گرایس توسط پال سخن به میان آورد تا بتواند رأى اعضا را به نفع وى تغییر دهد. این تلاش‏ها منجر به انتخاب گرایس به عنوان استادِ حقِ در قید حیات شد. گرایس پس از انتخاب به این سمت با گیل همسر پال ازدواج کرد. این انتخاب توانست تا مدت کوتاهى بحران جانشینى اکنکار را حل کند، اما با گذشت زمان، بین شاگردان پال و طرف‏داران گرایس نزاع‏هایى درگرفت. جدا شدن گیل از گرایس عاملِ سرعت‏بخشى بود که پس از ده سال گرایس را از قدرت ساقط نمود. با سقوط گرایس، هارولدکلمپ، که تا آن زمان در چاپخانه اکنکار مشغول کارهاى فنى بود، به عنوان استادِ حقِ در قید حیات انتخاب شد. وى در این‏باره مى‏گوید:

    علت فریاد این بود که در جهان‏هاى درون، من استادِ حقِ در قید حیات شده بودم و شاگردان قدیم پال توئیچل و گرایس داشتند مشکل ایجاد مى‏کردند. آنها در دام خودفریبى و شخصیت‏پرستى گرفتار آمده بودند،... یکى از گروه‏ها، اطراف شخصیت پال توئیچل گرد آمده و به خود لقب «پیروان پال» داده و گروه دیگر خود را «حمایت‏کنندگان گرایس» نام نهاده بودند.67

    پایان نزاع به نفع پیروان پال است. آنها موفق مى‏شوند گرایس را از قدرت خلع کنند. هارولد پس از تحویل گرفتن عصاى قدرت اک، گرایس را همچنان به عنوان نهصد و هفتاد و دومین استاد اک که مأموریتش به پایان رسیده حفظ مى‏کند، اما در سال 1973 با درگیرى‏هایى که بین مؤسسه اکنکار و گرایس روى مى‏دهد، وى به دزدى فرهنگى متهم مى‏شود. این همان اتهامى است که پال توئیچل نیز با آن دست به گریبان شده بود. در این سال، وى از طرف هارولد از نظام وایراگى استادان اکنکار اخراج گردید.68

    هارولدکلمپ علت اخراج وى را از اکنکار چنین شرح مى‏دهد: «ناتوانى گرایس در تشخیص وابستگى بر علیه مشیت سوگماد، به آن بحران معنوى که در اواخر سال 1983 منجر به اخراج او از نظام وایراگ شد، سرعت بخشید. این واقعه همواره به عنوان یکى از غم‏انگیزترین فصول تاریخ اکنکار باقى خواهد ماند.»69

    اکنکار هرگز توضیح نمى‏دهد با شرایطى که باید اساتیدِ حقِ در قید حیات کسب نمایند تا به این منصب برسند چگونه شخصیتى که نمى‏تواند از کوچک‏ترین وابستگى‏هاى دنیوى رها شود به عنوان استاد حق از جانب سوگماد انتخاب شده است. ناتوانى اکنکار در پاسخ به این سؤال است که باعث شده است تا هارولد آن را به عنوان غم‏انگیزترین فصل اکنکار به شمار آورد.

         از طرفى، اکنکار مدعى است عصاى قدرت اک را باید استاد پیشین به استاد بعدى تحویل دهد؛ چراکه شناخت استاد حق بعدى با توجه به شرایط ویژه‏اى که دارد تنها از طریق سوگماد و با وساطت استاد حق در قید حیات ممکن است. سازوکارى که اکنکار براى انتقال قدرت به تصویر مى‏کشد به گونه‏اى است که استاد پیشین، پیش از کناره‏گیرى و یا انتقال به جهان دیگر، جانشین خود را معرفى مى‏کند. اما اکنکار در اینجا باید پاسخ مى‏داد که چگونه پال توئیچل از انتقال (مرگ) خود بى‏خبر بوده و جانشین خود را برنگزیده است. همچنین اشتباهاتى که به گرایس نسبت داده مى‏شد بى‏شرمانه‏تر از آن بود که بتوان با اساتید برگزیده اکنکار سنجید.

         این وقایع نقطه عطفى در اکنکار بود و بسیارى از ادعاهاى این شبه‏آیین را با چالش جدى مواجه ساخت.

    داروین گرایس هم‏اکنون در دوران بایکوت خبرى به سر مى‏برد و هیچ‏گونه حق دفاعى براى او وجود ندارد.

    بحرانِ دوران گذار در اکنکار با سر کار آمدن هارولد نیز ادامه داشت. وى نیز به دلیل تغییراتى که در اکنکار به وجود آورد با اعتراض بسیارى مواجه شد. در پى این اعتراضات، وى دوران سکوت نه ساله‏اى را اختیار کرد. هرچند وى در این دوران استاد حق در قید حیات بود، ولى عملاً فعالیت خاصى از او مشاهده نمى‏شد. بسیارى، اتمام بى‏تحرکى هارولد را با کلنگ‏زنى معبد اک در ایالت مینه سوتا همراه مى‏دانند. در واقع، هارولد با بناى معبد اک رویه دیگرى از اکنکار را به نمایش مى‏گذاشت که این رویه از نظر بسیارى از اکیست‏ها ناخوشایند بود.

    3. هارولد کلمپ

    هارولد کلمپ، نهصد و هفتاد و سومین استاد اکنکار و استادِ حقِ در قید حیات، قلمداد مى‏شود. تولد وى را در ایالت ویسکانسین آمریکا ذکر کرده‏اند. او پس از گذراندن دوران ابتدایى، در سن چهارده سالگى به مدرسه مسیحى لوترن‏ها پاى نهاد و با تعالیم آنها آشنا شد.

    چالش‏هاى فکرى فراوانى درباره مفاهیم تحریفى مسیحیت فراروى وى قرار گرفت. این چالش‏ها و پرسش‏ها وى را بر آن داشت تا آینده خود را به گونه‏اى دیگر رقم زند.70

    هارولد نیز مانند پال به نیروى هوایى آمریکا پیوست. در این دوران، همچنان گرایش‏هاى معنوى در او دیده مى‏شد.

         گشوده شدن چشم معنوى وى بنا بر ادعاى خودش پس از یک مستى سرسام‏آور و بى‏هوشى حاصل از آن به وجود آمد: «الکل به طرز وحشتناکى مرا مسموم کرده بود و باعث شده بود به جهان‏هاى نامرئى نفوذ نمایم.»71

    تفکرات شبه عرفانى حاصل از مستى‏هاى الکلى او باعث مى‏شد تمامى وقایع پایگاه نیروى هوایى را به هم پیوند داده و اکتشافات معنوى قلمداد کند. در واقع، روحیه ابداع‏گرى وى در همین زمان به اوج شکوفایى خود رسید.

         آشنایى با مجله «fate magazine» که حاوى آموزش‏هاى پال توئیچل بود، به عنوان فسون‏گرى، خلّاقیت‏هاى پدیده‏سازى وى را توانى دو برابر بخشید. وى بر این باور بود که این مجلات ویژه او ترتیب یافته‏اند تا به پرسش‏هاى او پاسخ دهند.72

    این آشنایى، وى را به سمت کتاب‏هاى اک کشاند. مطالعه این کتاب در سال 1967 میلادى او را پیش از پیش از آموزه‏هاى مسیحى‏اش بیگانه ساخت. در همین سال‏ها بود که تمامى تلاش‏هاى خانواده وى براى حضور در مراسم مذهبى کلیسا بى‏نتیجه ماند.

         تکمیل اطلاعات هارولد وى را به این پندار رساند که توسط استادان نظام وایراگى اک شناسایى و کشف شده است. وى مى‏پنداشت اساتید این نظام در حال تربیت و آموزش وى به عنوان استاد در قید حیات هستند. شبى بارانى پندارى در او رسوخ مى‏کند که این اساتید براى آموزش وى برنامه خاصى تدارک دیده‏اند. وى براى شرکت در این برنامه خیالى، خود را از بالاى پل داخل رودخانه مى‏افکند. این برنامه اساتید وى کارش را به بیمارستان مى‏کشاند. ادامه این حالات باعث شد تا وى دچار اختلال‏هاى روانى فراوانى شود. وى بارها به جرم نقض قوانین اجتماعى و اختلال در نظم عمومى دستگیر شد. سرانجام براى قاضى پرونده، مشکلات روانى‏اش محرز شد. قاضى حکم بسترى شدن وى در تیمارستان را صادر کرد. هارولد در توجیه این واقعه چنین مى‏گوید: «این چه دردسرى بود که خودم را بدان گرفتار کرده بودم؟! و حالا مجبور بودم براى مدتى نامعلوم به یک بیمارستان بروم تا مورد روان‏سنجى قرار بگیرم.»73

    این دوره تیمارستانى نیز وى را دگرگون نساخت. هارولد پس از آزادى از تیمارستان، که وى نام آن را «بیمارستان روان‏سنجى» مى‏گذارد، باز هم به کارهاى گذشته خود ادامه داد. آزمایش‏هاى معنوى که براى رشد معنوى به آنها دست مى‏زد فراوان بودند: «به هر حال در طول تابستان شروع به آزمایش اثرات الکل بر روى رشد معنوى‏ام کردم. این مرحله از زندگى‏ام بود که بعدها آن را "رودررویى گستاخانه با خدا" نامیدم... سراسر تابستان به شادى گذشت و رفقاى هم‏پیاله‏ام که افرادى خوشرو و سرزنده بودند نیز در این شادى شریک شدند.»74

    وى هرگز مشخص نکرد کارماى این اعمال زشتى را که «رودررویى گستاخانه» با خدا نام نهاده است در کدام مرحله از زندگى خود باز پس داده و هم اکنون به عنوان بى‏کارماترین انسان روى زمین سِمَت ماهانتایى را در دستان خود گرفته است.

         وى پس از آن در تمامى همایش‏هایى که از طرف اکنکار تشکیل مى‏شد شرکت مى‏کرد. حضور وى در این جلسات باز هم او را از مسیحیت دورتر کرد تا اینکه در سال 1970 میلادى بکلى از کلیسا جدا شد و مفاهیم مذهبى را بیشتر به نقد و استهزا گرفت. این نگرش به مسیحیت، او را تا آنجا کشاند که نظرات خود را در مورد عیسى علیه‏السلام بکلى تغییر داد: «اما من عیسى را به عنوان پسر یک نجار مى‏شناختم؛ بنابراین، من در این‏باره که او مسیحایى باشد که به وى بشارت داده شده، جدا شک داشتم. آخر ما با هم بزرگ شده بودیم. من به قدر کافى مؤدب بودم که دوست خود را مسخره نکنم و لیکن فکر اینکه عیسى یک مسیح موعود باشد برایم قابل هضم نبود.»75

    هارولد، معجزات مسیح علیه‏السلام را ناشى از آموزش‏هایى مى‏دانست که وى تحت نظر پزشکان مصرى به دست آورده بود. به نظر او، تعالیم «اسن» نیز در مسیح علیه‏السلام بى‏تأثیر نبود.76

    ناگفته نماند در اینجا نیز هارولد خود را بکلى از یاد برده است. وى خود شخصیتى است که به عنوان بیمار روانى، روانه تیمارستان شده است. دوره‏اى از زندگى‏اش را به صورت گستاخانه‏اى در برابر خدا موضع گرفته و حال با گذشت چند سال به عنوان ماهانتا (منجى بشریت) در عالم ظهور کرده است.

         در واقع، ورود رسمى به تشکیلات اکنکار با کار در چاپخانه اکنکار براى هارولد مهیا شد. با توجه به تخصصى که وى در صنعت چاپ و فعالیت‏هاى فرهنگى داشت، به زودى به عنوان یک فعال فرهنگى در اکنکار درآمد. با بالا گرفتن اختلاف‏ها بر سر جانشینى پال، فشارهاى زیادى از طرف هارولد و طرف‏دارانش به داروین گرایس وارد مى‏شود تا رداى اک را به هارولد تحویل دهد، اما تا مدت‏ها این فشارها بى‏تأثیر بود. سرانجام در سال 1981 در یک نشست خانوادگى، سمت ماهانتایى از داروین گرایس گرفته شد و تحویل هارولد گردید. لقبى که براى او در سمت ماهانتا اعطا شده است «ئواه‏زى»77 مى‏باشد.78

    نتیجه‏گیرى

    بررسى نظریه ماهانتا یا پیامبر باستانى و به تعبیر هارولد کلمپ پیامبر مدرن در فرقه اکنکار نشان مى‏دهد که این فرقه، ماهانتا را در حدى فراتر از پیامبران الهى قرار مى‏دهد. مصادره تمامى انسان‏هاى کامل و یا کسانى که انگاره کمال درباره آنها وجود دارد نشان از علاقه این فرقه به مصادره انسان‏هاى کامل به نفع نظام ماهانتایى دارد. گستراندن دایره ماهانتا، نظریه پیامبران این فرقه را با دامنه‏اى وسیع از انسان‏هاى کامل و یا شبه کامل و مقدس روبه‏رو مى‏سازد. با بررسى این نظریه و تطبیق آن با انسان کامل اسلام، خواننده براى انتخاب برترى بین این دو یارى مى‏شود. بیان برخى از تناقض‏هاى موجود در سخنان ایشان نیز در درک بهتر مفاهیم والاى معنوى همچون نبوت، کمک شایانى مى‏نماید. از این‏رو، گوشه‏اى از تناقضات موجود در این شبه‏آیین در لابه‏لاى سخنان و نقدها گنجانده شده است. بررسى عملى این نظریه و زندگانى پیامبران این فرقه و روحیات آنان، خواننده را در فضایى قرار مى‏دهد که بتواند به راحتى درباره این نظریه و عملیاتى شدن آن قضاوت کند.

         در پایان مى‏توان نتیجه گرفت که این فرقه على‏رغم تمامى تلاش‏هایش براى بزرگ‏نمایى مقام ماهانتاهایش، همچنان با بحران شخصیت‏پردازى روبه‏روست. مصادره شخصیت‏هاى آرمانى ملل و نحل نیز نتوانسته نقص و ضعف بى‏شخصیتى و نداشتن اشخاص موثر و تأثیرگذار در این فرقه را جبران نماید. بررسى زندگى پیامبران این شبه‏آیین نیز نشان مى‏دهد هیچ‏کدام از آنها نمى‏توانند در قواره یک انسان ممتاز نمود یابند، چه رسد به اینکه لباس پیامبرى و یا انسان کامل را بر تن کنند.

     


    • منابع
      • ـ استایگر، براد، نسیمى از بهشت، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان کتاب و زرین، 1379.
      • ـ توئیچل، پال، اکنکار کلید جهان‏هاى اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان کتاب، چ دوم، 1382.
      • ـ ـــــ ، اک ویدیا دانش باستانى پیامبرى، ترجمه هوشنگ اهرپور، بى‏جا، بى‏نا، 1376.
      • ـ ـــــ ، دفترچه معنوى، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان کتاب، چ چهارم، 1380.
      • ـ ـــــ ، دندان ببر، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان کتاب و زرین، چ پنجم، 1381.
      • ـ ـــــ ، شریعت کى سوگماد، ترجمه هوشنگ اهرپور، بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا.
      • ـ ـــــ ، نى نواى الهى، ترجمه مهیار جلالیان، تهران، امیر قلم، 1381.
      • ـ ـــــ ، واژه‏نامه اکنکار، ترجمه یحیى فقیه، تهران، سى‏گل، 1380.
      • ـ دیویس، جیمز پال، گاه شمار استاد رویاپردازى، ترجمه مهیار جلالیانى، تهران، ایساتیس، 1379.
      • ـ قیصرى، داوودبن محمد، شرح فصوص‏الحکم، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا.
      • ـ کرامر، تاد، اکنکار حکمت باستانى براى عصر حاضر، با همکارى دوگ منسون، ترجمه مهیار جلالیانى، تهران، دنیاى کتاب، 1376.
      • ـ کلمپ، هارولد، از استاد بپرسید، ترجمه مینو ارژنگ و هما جابرى‏زاده، تهران، ثالث، چ دوم، 1380.
      • ـ ـــــ ، روح نوردان سرزمین‏هاى دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، مورشا، 1379.
      • ـ ـــــ ، کودک در سرزمین وحش، ترجمه مینو ارژنگ، تهارن، البرز، چ دوم، 1379.
      • ـ کلینى، محمّدبن یعقوب، شرح اصول کافى، ترجمه محمد خواجوى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1366.
      • ـ ـــــ ، کافى، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
      • ـ مجلسى، محمّدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.

       


    • پى نوشت ها

    1 کارشناس جامعه‏شناسى، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس‏سره. دریافت: 19/10/88 ـ پذیرش: 28/1/89.

    2. eckankar.

    3. mahanta.

    4. Paul Twitchell.

    5. swdar sing.

    6. rebazartarez.

    7ـ درباره این شخصیت و تأثیرات وى در شکل‏گیرى اکنکار در بررسى زندگى پال توئیچل در پایان همین مقاله اشاره شده است.

    8ـ ر.ک: براد استایگر، نسیمى از بهشت، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 79.

    9. Gill Twitchell.

    10. ECK.

    11ـ ر.ک: پال توئیچل، واژه‏نامه اکنکار، ترجمه یحیى فقیه.

    12. discorse.

    13ـ ر.ک: پال توئیچل، اکنکار کلید جهان‏هاى اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 122ـ123.

    14ـ همو، واژه‏نامه اکنکار، ص 155، ذیل عبارت Mahanta Consciousness.

    15ـ همو، اکنکار کلید جهان‏هاى اسرار، ص 129.

    16ـ ر.ک: همو، شریعت کى سوگماد، ترجمه هوشنگ اهرپور، ج 1، ص 169.

    17ـ همان، ص 23.

    18ـ همان، ج 2، ص 277.

    19ـ همان، ص 166.

    20ـ chela به شاگردان ماهانتا چلا گفته مى‏شود.

    21ـ ر.ک: پال توئیچل، اکنکار کلید جهان‏هاى اسرار، ص 291ـ293.

    22ـ همو، شریعت کى سوگماد، ج 1، ص 268.

    23ـ هارولد کلمپ، از استاد بپرسید، ترجمه امینه اخوان تفتى و گیتى بحرینى، ج 1، ص 241.

    24ـ همو، روح نوردان سرزمین‏هاى دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 195.

    25ـ پال توئیچل، دندان ببر، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 226.

    261. Fobiqoantez.

    27ـ پال توئیچل، دندان ببر، ص 239.

    28ـ همو، شریعت کى سوگماد، ج 1، ص 296.

    29ـ همان، ص 57.

    30ـ همان، ص 352.

    31ـ همان، ص 189.

    32ـ همان، ص 75.

    33ـ همان، ص 64.

    34ـ مسئله گزینش ماهانتا و مشکلات فراروى این گزینش‏ها در پایان مقاله و در زندگى‏نامه ماهانتاهاى اکنکار بررسى خواهد شد.

    35ـ موار فوق در زندگى‏نامه هریک از این افراد به صورت تفصیلى بیان شده است.

    36ـ صافات: 159و160.

    37ـ ص: 83.

    38ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 15، ص 27.

    39ـ محمّدبن یعقوب کلینى، کافى، ج 1، ص 201.

    40ـ بقره: 30.

    41ـ بقره: 31ـ34.

    42ـ محمّدبن یعقوب کلینى، شرح اصول کافى، ترجمه محمد خواجوى، ج 4، ص 241 / داودبن محمّد قیصرى، شرح فصوص‏الحکم، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانى، ص 118.

    43ـ ؟؟؟؟ طالبى دارابى، مجله اینترنتى آینده روشن.

    44ـ ر.ک: براد استایگر، نسیمى از بهشت، ص 79.

    45ـ همان، ص 79.

    46. Camil Balloew.

    47. Church of Self Monism-Revelation of Absolute.

    48. Self-Realization Fellowship.

    49. Swami Premananda.

    50. Sudar Singh.

    51. Susuk gkirpal singh.

    52. Gail Atkinson.

    53ـ براد استایگر، نسیمى از بهشت، ص 102.

    54ـ تادکرامر و دوگ منسون، اکنکار حکمت باستانى براى عصر حاضر، ترجمه مهیار جلالیانى، ص 8.

    55ـ همان، ص 81ـ82.

    56ـ پال توئیچل، اکنکار کلید جهان‏هاى اسرار، ص 47، پاورقى.

    57ـ همو، دفترچه معنوى، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 246.

    58ـ همو، اکنکار کلید جهان‏هاى اسرار، ص 33.

    59ـ همان، ص 281ـ282.

    60ـ همان، ص 231.

    61ـ همان، ص 80.

    62ـ همان، ص 129.

    63ـ همان، ص 21.

    64ـ همو، نى نواى الهى، مهیار جلالیانى، ص 25.

    65ـ همو، اک ویدیا دانش باستانى پیامبرى، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 216ـ217.

    66ـ همو، اک ویدیا، ص 19.

    67ـ هارولد کلمپ، روح نوردان سرزمین‏هاى دور، ترجمه هوشنگ اهرپور، ص 193.

    68ـ همان، ص 186.

    69ـ همان، ص 320.

    70ـ هارولد کلمپ، کودک در سرزمین وحش، ترجمه مینو ارژنگ، ص 10ـ11.

    71ـ همان، ص 71.

    72ـ همان، ص 9.

    73ـ هارولد کلمپ، کودک در سرزمین وحش، ص 197.

    74ـ همان، ص 246ـ247.

    75ـ همان، ص 132.

    76ـ همان، ص 133.

    77ـ WAHZ نام معنوى سرى هارولد کلمپ، استاد اک در قید حیات. ر.ک: پال توئیچل، واژه‏نامه اکنکار، ص 261.

    78ـ جمیز پال دیویس، گاه‏شمار استاد رؤیاپردازى، ترجمه مهیار جلالیانى، ص 18.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مشکانی، عبدالحسین.(1389) پیامبرى و پیامبران مدرن اکنکار. ماهنامه معرفت، 19(2)، 89-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    عبدالحسین مشکانی."پیامبرى و پیامبران مدرن اکنکار". ماهنامه معرفت، 19، 2، 1389، 89-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مشکانی، عبدالحسین.(1389) 'پیامبرى و پیامبران مدرن اکنکار'، ماهنامه معرفت، 19(2), pp. 89-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    مشکانی، عبدالحسین. پیامبرى و پیامبران مدرن اکنکار. معرفت، 19, 1389؛ 19(2): 89-