معرفت، سال پنجم، شماره اول، پیاپی 16، بهار 1375، صفحات 65-

    مبانى معرفت شناختى باورهاى دینىمرورى برکاربرد تئوریهاى معرفت شناسى در فلسفه دین

    نوع مقاله: 
    ترویجی
    نویسندگان:
    محمد حسین زاده یزدی / *استاد - گروه فلسفه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / hosseinzade@iki.ac.ir
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    مبانى معرفت شناختى باورهاى دینى
    مرورى برکاربرد تئوریهاى معرفت شناسى در فلسفه دین

    بخش سوّم:

    در بخش اوّل مرورى بر رایج ترین نظریه هاى معرفت شناسى در غرب داشتیم و نتیجه گرفتیم که در قرن حاضر دو دیدگاه رایج و غالب است: 1ـ مبنا گروى آمپریستى 2ـ دیدگاه شبکه وار پراگماتیستى ولى دیدگاه اوّل بویژه گرایشهاى افراطى آن به دلیل نارسایى، حتى در تبیین واژه هاى علم و فلسفه علوم، در اواخر نیمه اوّل قرن بیستم سقوط کرد و جاى خود را به تئورى هاى بدیل «alternative teories» که همان تئوریهاى شبکه وار پراگماتیستى بود، داد. این دیدگاه که با پرس «pierce» شروع شده و با کواین «Quine» به اوج خود رسید، هم اینک گرایش غالب، بویژه در آمریکا، محسوب مى شود. على رغم تئوریهاى گوناگون آن، اساس آن این است که مجموعه معارف بشرى بر اصولى مبتنى است که براى ذهن یقینى نیست. در این گرایش ارتباط شبکه اى از مفاهیم با خارج و نه هر مفهوم به طور مستقل از مفاهیم دیگر، در نظر گرفته مى شود. مجموعه معارف بشرى بر پیشفرض ها «presuppositions» مبتنى است. اصول معرفت نیازى به اثبات ندارد بلکه یا مفروض گرفتن و مسلّم انگاشتن وجود خارج و چه بسا پاره اى اصول دیگر به بسط و توسعه آزمایشها مى پردازیم و به تئوریهاى مفیدتر و در عمل و براى زندگى کاراتر دست مى یابیم.

    در بخش دوّم نظریه رایج و غالب متفکران اسلامى را بیان کرده و دیدیم که فلاسفه، متکلمان و منطقدانان اسلامى معتقدند که جمیع معارف بشرى بر اصولى بدیهى، یقینى و بى نیاز از اثبات و استدلال مبتنى بوده و راه وصول به یقین گشوده است. بدیهیات یقینى بوده و مبدأ قیاسهاى یقینى بنام برهان و نتایجى یقینى خواهند شد. همانگونه که مفاد گزاره ها و محتواى آنها به بدیهى منتهى مى شود هیئت ها و شکلهاى استدلال نیز به هیئت و شکلى بدیهى منتهى مى گردند. پیشینیان اصول بدیهى را به استقراء شامل گزاره هاى ششگانه «اوّلیات، حسیات، تجربیات، حدسیات متواترات، فطریات» مى دانستند ولى ملاحظه شد که به جز اوّلیات، وجدانیات (که بخشى از حسیّات ظاهرى هستند) و فطریات، تلقى دیگر گزاره ها به عنوان بدیهى مشکل است.

    در این بخش نگارنده بر آن است که از دیدگاه متفکران مسلمان، صرف نظر از پاره اى جزئیات، دفاع کند و قبل از آن باید دید که آیا مى توان در جدیدترین نگرش معرفت شناسان غربى به نقطه مشترکى با دیدگاه فلاسفه، متکلمان و منطقدانان اسلامى دست یافت؟ آن دسته از معرفت شناسان غربى که از نگرش شبکهوار پراگماتیستى حمایت مى کنند همچون آلستن «W. Alston» تحت تأثیر کواین قائل اند کسى که ادراک حسّى دارد پیشفرض او وجود خارج است. او وجود خارج را مفروض و مسلم گرفته است یا کسى که تجربه اى از خدا دارد وجود او را در خارج پیشفرض قرار داده و وجود او را در خارج مسلّم و مفروض قلمداد کرده است. لازم نیست اثبات کند وجود دارد بلکه وجود او بدیهى است(1). بدین سان، حامیان هر دو دیدگاه بر این باورند که مجموعه معارف بشرى بر اصولى بى نیاز از اثبات و استدلال مبتنى است.

    به نظر مى رسد در این اظهار نظر گامهایى بسوى نگرش اندیشمندان مسلمان برداشته شده ولى در عین حال تفاوتهایى با دیدگاه آنها دارد. متفکران اسلامى اصل وجود خارجى صرف نظر از خصوصیات آن مانند مادّى و مجرد بودن و .... را بدیهى مى دانند و پر واضح است که اصل بدیهى با پیشفرض تفاوت دارد. افزون بر آن، در بخش دوّم گذشت که بزرگان فلاسفه اسلامى همچون ابن سینا و صدرالمتألهین قائلند که اذعان به وجود مصادیق محسوسات در خارج بدیهى نیست و احتیاج به استدلال عقلى دارد و با صرف حواس اثبات نمى گردد. و امّا مسئله وجود خداوند گرچه به نظر مى رسد بدیهى بوده و بلکه معرفت به او شهودى و حضورى است ولى این معرفت شخصى است و نمى توان آن را به دیگران انتقال داد. براى انتقال به دیگران باید از علم حصولى بهره گرفت و به اثبات پرداخت. بنابر این، بر اساس علم حضورى معرفت به خدا احتیاج به استدلال ندارد ولى معناى آن این نیست که وجود خداوند به عنوان پیشفرض و مفروض تلقى شود.

    در حالى که اذعان داریم نگرش شبکهوار پراگماتیستى گامهاى مثبتى در معرفت شناسى برداشته و زمینه سقوط آمپریسم را در معرفت شناسى و فلسفه علم و دیگر فلسفه هاى متأثر از آن فراهم کرده و به دیدگاه فلاسفه اسلامى نزدیک شده ولى این دیدگاه را نیز در موجّه کردن باورهاى دینى، فلسفى و قوانین یقینى منطق، ریاضیات و هر جا که سخن از یقین است و صرفاً یقین در آنجا کارایى دارد ناموفق مى دانیم.

    على رغم تلاش آنها براى تشکیک در اصول بدیهى و ارائه استدلایى براى تضعیف آن، قبل از هر چیز بر آنها لازم است که به این سؤالات پاسخ دهند: این که گفته مى شود «مجموعه معارف بشرى بر پیشفرض ها مبتنى است و اصول معرفت نیازى به اثبات ندارد بلکه با مفروض گرفتن اصولى بدون بدیهى و یقینى دانستن آنها به نتایجى در علوم دست مى یابیم و نیز مشکل معرفت شناسى از این راه حل مى شود» آیا این پیشفرضها در حصول نتایج از استدلالهایى که در علوم مختلف اقامه مى شود تأثیر دارند یا نه؟ اگر تأثیرى ندارند به این نتیجه مى رسیم که ذهن این اصول پیشفرض را چه فرض کند و چه فرض نکند براى استنتاج از استدلالها فرقى نمى کند و در نتیجه خلف لازم مى آید. اگر در ریاضیات برهانى اقامه مى شود که بر اصولى به عنوان پیشفرض مبتنى است ولى در عین حال آن پیشفرضها و مفروضات تأثیرى در نتیجه گیرى ندارند این خلف است. شما فرض کرده اید که برهان مزبور بر آن اصول مبتنى است، چگونه مى توان گفت آن پیشفرضها و مفروضات نقشى در نتیجه گیرى ندارند. اگر این پیشفرضها در حصول نتایج تأثیر دارند آیا استنتاج این نتایج از آن پیشفرضها خود یقینى است یا آن که آن هم بر پیشفرض مبتنى است و به فرض یا اصل مفروض دیگرى نیاز دارد. اگر استنتاج این نتایج از آن پیشفرضها یقینى و قطعى است پس یک بدیهى اوّلى (ضرورت انتاج قیاس) داریم که براى ما قطعى و یقینى است و ذهن ما هیچگونه شک وتردیدى نسبت به آنها ندارد و اگر استنتاج آن نتایج از آن پیشفرضها نیز به پیشفرض نیاز دارد سؤال متقدم تکرار مى شود اگر پاسخ این باشد که استنتاج آن نتایج از آن پیشفرضها نیز به پیشفرض نیاز دارد معارف بشرى در حدّ فرض و گمان باقى مى ماند و ذهن از ابتدا بدون تمسّک به این اصول مسلّم و پیشفرضهاى خاصّ مى توانست هر چه بخواهد فرض کند و این خُلف است. فرض حامیان این دیدگاه این است که تنها آن پیشفرضهاى خاصّ در معارف بشرى تأثیر دارند و از مقدمات ویژه اى، نتایج خاصى گرفته مى شود که دیگر مقدمات از افاده آن نتایج ناتوانند. از اینجا به این نتیجه رهنمون مى شویم که بدون تردید پذیرفتن بدیهیات و ابتناء مجموعه معارف بشرى بر آن هر گونه استنتاج و نتیجه گیرى از استدلال حتى در علم و فلسفه علم با مشکل جدّى مواجه مى شود(2).

    افزون بر آن، استدلال دیگرى مى توان اقامه کرد و گفت: مخالفان این مبناگروى ویژه و نظرّیه متفکران اسلامى (اعمّ از طرفداران پیشفرض ها و تئوریهاى شبکه وار پراگماتیستى همچون هلیسم یا تئوریهاى گوهرنس و حامیان از مبناگروى تجربى) یا در برابر اصول بدیهى یقینى، مطابق با واقع و مفید یقین تسلیم شده آن اصول را مى پذیرند یا نه؟ اگر مى پذیرند، مطلوب حاصل است و اگر نمى پذیرند حتماً براى اثبات نگرش خود استدلال یا استدلالهایى دارند. اینک سؤال مى شود استدلال یا استدلالهاى آنها مبنى بر ابتناء معارف بشرى بر پیشفرض ها و یا هر نظریّه اى غیر از ابتناء آن معارف بر اصول بدیهى یقینى مطابق با واقع خود یقینى و قطعى است یا نه؟ اگر مفید یقین است پس دست کم به یک یقین اعتراف دارند و سؤال مى شود این یقین از کجا بدست آمده است؟ آیا از مجموعه اى امور مفروض و یا... (که حکم آن در برهان پیشین گذشت) و اگر مفید یقین نیست، ادعاى آنان به این معنا خواهد بود که احتمال دارد معارف بشرى بر پیشفرض ها و مفروضات مبتنى باشد، در این صورت دلیل التزام به این مبنا و یا نظریات مشابه با آن چیست؟ به نظر مى رسد مستلزم شک در همه چیز حتى شک در خود شک باشد.

    ثالثاً، اندیشه ورزان مسلمان براى اثبات دیدگاه خود به برهان یا براهین مبتنى بر لزوم دور و تسلسل و دست نیافتن به جزم و معرفت تمسّک کرده اند، در عین حال تصریح کرده اند که اگر کسى بدیهیات را نپذیرد نمى توان نقطه شروعى در بحث با او داشت و استدلالهایى که آنها براى اثبات مواضع خود اقامه مى کنند شبهاتى در مقابل بدیهى است که باید طرد گردد و استدلالهایى که حامیان اصول بدیهى یقین براى دیدگاه خود دارند منبّهاتى بیش نیست. این نحوه برخورد با مسأله به روشنى گویاى این است که اقامه هر گونه استدلال و برهان واقعى (خواه نقضى و خواه حلّى) براى آن مسأله محال است. هر استدلالى محصول دست کم دو مقدمه است که با مراعات هیئت و شکل برهان و شرایط انتاج مادّه و محتواى استدلال منتج خواهد بود. اگر بدیهیاتى همچون ضرورت انتاج، زایش فکر، شکل اول از هیئت هاى استدلالى و مانند آن انکار شود چگونه مى توان استدلالى در مقابل این موضع اقامه کرد بدون اینکه به ضرورت انتاج از مقدمات با مراعات ترتیب و هیئتى خاص ملتزم شد؟ از هر کجا شروع کنیم به همانجا باز خواهیم داشت. بنابراین، استدلالهایى که حکماى اسلامى اقامه کرده اند جنبه تنبیهى دارد، نه اینکه واقعاً برهان باشد. به عنوان نمونه به این استدلال توجّه کنید:

    اگر کسى بدیهیات را انکار کند هرگونه استدلال واقعى براى ابطال موضع او بى فایده است زیرا هر استدلالى بر مقدماتى مبتنى است، آن مقدمات یا خود به استدلال نیاز ندارند که بدین ترتیب اصول و مقدماتى که از استدلال بى نیازند اثبات مى گردد و یا به استدلال نیاز دارند. روشن است که استدلال دست کم از دو مقدمه تشکیل مى شود حال آن مقدمات آیا بى نیاز از استدلال هستند که در این صورت مطلوب ثابت است و یا به استدلال نیاز دارند که مجدّداً در آن نقل کلام مى شود اگر به اصلى بى نیاز از استدلال منتهى نشود و براى هر مقدمه دلیل بخواهد تا بى نهایت پیش خواهد رفت و حصول نتیجه و دستیابى به معرفت ممکن نخواهد بود. اگر مستدل به شیوه دورى استدلال کند مشکل دور از مشکل تسلسل واضح تر است(3).

    بررسى استدلالها و نقدهاى آنان و نیز تحقیق در ملاک بداهت و کیفیت انتقال از نظرى به بدیهى را به مقاله دیگرى موکول مى کنیم گو اینکه بر حسب آنچه گذشت هر گونه استدلالى بر له یا علیه این موضع ناتمام است، چرا که آن، استدلال واقعى نیست و صرفاً صورت استدلال به خود گرفته است. در هر حال، به خواست الهى دوباره به این بحث باز خواهیم گشت. افزون بر استدلالهایى که گفتیم جنبه تنبیهى دارند و منبّه اند، در قبال مشخصّه عمل گرایى دیدگاه مذکور و ابتناء آن بر پراگماتیسم پرس، ما آموزه تحدّى طلبى قرآن را در این مبحث مطرح مى کنیم و با وجودى که اذعان داریم این تئورى، مشکل نظرى معرفت شناختى را حلّ نمى کند ولى برآنیم که مشکل یقین را در عمل چاره جویى خواهد کرد و شک را به عنوان امرى روانى خواهد زدود.


    • پى نوشت ها

    1 ر. ک. «willim Alston, The Reiablity ot sence and perception»

    2 ر. ک. استاد مطهرى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 2، ص 101.

    3 ر. ک. بهمنیار، التحصیل، ص 203 و 204 و ابن سینا، الشفا، البرهان، ص 117 و 118 و علامّه طباطبایى، الرسائل السبعة، البرهان، المقالة الاولى، الفصل الثالث، ص 13 و مرتضى مطهرى، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 1 ص 100، عبدالرحمن بن احمد الایجى، المواقف فى علم الکلام، ص 12، فخرالدین رازى، المحصل به نقل از محقق طوسى نقد المحصل ص 12 و صدرالمتألهین، الاسفارالاریعه، ج 3، ص 443.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین زاده یزدی، محمد.(1375) مبانى معرفت شناختى باورهاى دینىمرورى برکاربرد تئوریهاى معرفت شناسى در فلسفه دین. فصلنامه معرفت، 5(1)، 65-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد حسین زاده یزدی."مبانى معرفت شناختى باورهاى دینىمرورى برکاربرد تئوریهاى معرفت شناسى در فلسفه دین". فصلنامه معرفت، 5، 1، 1375، 65-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین زاده یزدی، محمد.(1375) 'مبانى معرفت شناختى باورهاى دینىمرورى برکاربرد تئوریهاى معرفت شناسى در فلسفه دین'، فصلنامه معرفت، 5(1), pp. 65-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حسین زاده یزدی، محمد. مبانى معرفت شناختى باورهاى دینىمرورى برکاربرد تئوریهاى معرفت شناسى در فلسفه دین. معرفت، 5, 1375؛ 5(1): 65-