دیدگاه اسلام درباره غایت و رسالت حکومت، از موضوعهاى مهمى است که دغدغه بسیارى از متفکران مىباشد. اینکه آیا دین افزون بر رهیافتهاى فردى، به ابعاد اجتماعى یا سیاسى نظر دارد یا خیر، تلقّى واحدى وجود ندارد. عدهاى معتقدند آموزههاى دینى به وظایف و تکالیف فردى منحصر است و قداست آن ایجاب مىکند وارد عرصه سیاست و اجتماع نشود؛ اما گروه دیگر که عمیقتر مىاندیشند، بر این باورند که انحصار دین به امور فردى و نادیده انگاشتن آموزههاى اجتماعى و سیاسى آن، به دلیل نشناختن دین است؛ زیرا بسیارى از آموزههاى دینى مربوط به امور اجتماعى و سیاسى است. با این جامعنگرى تعالیم دینى، مىتوان موضوع را از دو جنبه مادى و معنوى بررسى کرد.
بنابراین، هدف این نوشتار تبیین منطقى نظریه جامعیت دینى در برابر دیدگاهى است که بر فردى بودن تعالیم اسلام تأکید دارد و نتوانسته است دلیل محکم براى آن ارائه دهد. لازم به ذکر است که هدف و یافتههاى اصلى پژوهش، بر مبنانى عقلى و نقلى مبتنى است.