در قلمرو فلسفه و حکمت اسلامى، دیدگاهها و مکتبهایى شکل گرفتند تا زمینه را براى شکوفایى آن فراهم کنند. با توجه به منابع محدود و پیچیده، بزرگانى نظیر کندى، فارابى و دیگران گامهاى مقدماتى را در سیر فلسفه اسلامى برداشتند تا اینکه ابنسینا مشرب فلسفى مشّا را تدوین کرد. دومین مکتب تأثیرگذار در جهت کمال فلسفه اسلامى به واسطه شهابالدین سهروردى در قرن ششم هجرى قمرى و با نام «حکمت اشراق» پایهگذارى مىشود. ویژگى مهم و آشکار این مکتب، هماهنگى میان آموزههاى غرب و شرق است. وى با مطالعه عمیق تعالیم قرآن شریف، روایات اسلامى، فلسفه مشّا، فلسفه یونان باستان، فلسفه ایران باستان، عرفان اسلامى و غیر اینها، به نوآورى پرداخته و فلسفه خود را بنیاد نهاد.
هدف پژوهش، کاوش در مکاتب و آموزههایى است که شیخ اشراق نظام فلسفى خود را بر پایه آنها شکل داد. حاصل این پژوهش این است که شیخ اشراق با کنجکاوى در میان مکاتب گوناگون، آموزههایى اشراقى را یافت و توانست مکتب فلسفى هماهنگ و در عین حال متفاوت با آنچه در فلسفه مشّایى وجود داشت، بنا کرده و گامى تأثیرگذار در جهت شکوفایى فلسفه اسلامى بردارد.