کانت اولین متفکرى است که از جایگاهى برتر به تعارضات عقل مىنگرد و قصد حل آنها را دارد. این تعارضات مبدأ عزیمت کانت به سوى نقّادى عقل به شمار مىروند. کانت بر آن است که با روشهاى جزمى پیشینیان نمىتوان بر این تعارضات فایق آمد و از طرفى هم تلاش دارد تا عقل را از این تعارضات نجات دهد. از اینرو، در پى راهحلى مىگردد که سرانجام آن را در ایدهآلیسم استعلایى مىیابد. این نوشتار، بر آن است تا با روشى تحلیلى، به چرایى شکلگیرى تعارضات عقل در نظر کانت و راهحل او براى حل تعارضات پى ببرد. نیز با امعاننظر در اندیشه او میزان موفقیت روش وى را مشخص نماید. حاصل مقاله آنکه این تعارضات معلول گذار عقل از محدوده مجاز خویش هستند و او براى رهایى از این تعارضات، با تأسیس ایدهآلیسم استعلایى، حکم به نادرستى هر دو طرف در تعارضات ریاضى، و به درستى هر دو طرف در تعارضات دینامیکى مىدهد. در این راه، کانت با چالشهاى درونى و بیرونى روبهروست و مىتوان اندیشه او را زیر تیغ انتقادات جدى قرار داد.