Abstract:
اولین بار در دهه نود، روانشناسی به نام سالوی اصطلاح «هوش هیجانی» را برای بیان کیفیت و درک احساسات افراد، همدردی با احساسات دیگران و توانایی اداره مطلوب خلقوخو به کار برد. در حقیقت، این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویش و دیگران و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیمهای مناسب در زندگی است؛ عاملی که هنگام شکست، در شخص انگیزه ایجاد میکند و به واسطه داشتن مهارتهای اجتماعی بالا، منجر به برقراری رابطه خوب با مردم میشود. نظریه «هوش هیجانی» دیدگاه جدیدی درباره پیشبینی عوامل مؤثر بر موفقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی فراهم میکند که تکمیلکننده علومشناختی، علوم اعصاب و رشد کودک است. گلمن اظهار میدارد: هوش شناختی در بهترین شرایط، تنها 20 درصد از موفقیتها را باعث میشود و 80 درصد از موفقیتها به عوامل دیگر وابستهاند و سرنوشت افراد در بسیاری از موقعیتها، در گرو مهارتهایی است که هوش هیجانی را تشکیل میدهند. هوش هیجانی پیشبینیکننده موفقیت افراد در زندگی و نحوه برخورد مناسب با استرسهاست.