اخلاق و عرفان اسلامى
اخلاق و عرفان اسلامى
استاد محمدتقى مصباح
اشاره
در ادامه سلسله مباحث اخلاقى استاد مصباح يزدى، در اين شماره نيز شرح يكى ديگر از خطبههاى اميرالمؤمنين(عليه السلام) در نهجالبلاغه را به محضر اهل معرفت تقديم مىداريم:
«نحمده على ما وفَّق له من الطاعة، و ذاد عنه من المعصية. و نسأله لمنّته تماماً و لحبله اعتصاماً. و نشهد انّ محمداً عبده و رسوله خاض الى رضوان الله كل غمرة، و تجرَّع فيه كل غصه و قد تلوَّن له الادنون، و تألَّب عليه الاقصَوْن. و خلعت اليه العرب اعنَّتها، و ضربت الى محاربته بطون رواحلها، حتى انزلت بساحته عداوتها من ابعد الدار و اسحق المزار.»1
نفاق، بزرگترين خطر براى جامعه اسلامى
مهمترين خطرى كه جامعه اسلامى را تهديد مىكند و از زمان پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله) تا به امروز وجود داشته است، جريان نفاق است. از آنجايى كه كشور ما نيز در معرض چنين خطرى قرار دارد و متأسفانه استكبار جهانى با توطئههاى شيطانى خود تا حد زيادى موفق به پياده كردن اين سياست خطرناك در جامعه اسلامى ما شده است، مبارزه با آن از وظايف آحاد ملت ايران مىباشد. چندى پيش يكى از مسؤولان كشور اعلام كرده بود كه نرخ افزايش منكرات در كشور 5/63 درصد است. كدام دست پليد شيطانى مىتواند چنين تحول خطرناكى را در جامعه به وجود آورد؟ متأسفانه گويا در كشور ما فقط يك قانون ضمانت اجرا دارد و آن هم حقوق بشر است; حقوق بشرى كه منكرات، فحشا و تبليغات سوء را آزاد مىداند! عملكرد برخى از مسؤولان چنان است كه گويا هيچگونه مسؤوليتى در قبال حفط ارزشها و احكام اسلامى و نيز مبارزه با شبههافكنىها و تجريّاتى كه به مبانى اسلام مىشود ندارند; تنها يك مسؤوليت بر عهدهشان است و آن اينكه اجازه دهند هركس هركارى مىخواهد انجام دهد! اين نقشهاى است كه دشمنان اسلام براى ما طراحى كرده و تمام توان خود را روى آن متمركز نمودهاند. مسأله تساهل و تسامح نمونه بارز آن است. اگر ديروز كسانى مىگفتند ما در اسلام خشونت قانونى داريم ـ و اين سخن مورد اعتراض عدهاى قرار مىگرفت كه چرا لفظ خشونت را به كار مىبريد ـ براى اين بود كه امروز و بدتر از امروز را پيشبينى مىكردند. داعيهداران سياست تساهل و تسامح كار را به جايى رساندند كه مقام معظم رهبرى مجبور شدند خود پا به صحنه بگذارند و با صراحت اعلام كنند كه من در جامعه جاى پاى اُبّيبن كعبها را مىبينم. جاى پاى اُبّيبن كعبها كجاست و اين افراد به چه صورتى در جامعه ظاهر مىشوند؟ آيا با ريش تراشيده و با كراوات هستند يا با محاسن بلند و گاهى هم با عمامه؟ جاى پاى اُبّيبن كعبها را در ميان كسانى بايد جستوجو كرد كه تظاهر به اسلاميت و انقلابىگرى مىكنند; حتى در نماز جمعه و محافل دينى هم شركت مىكنند و گاهى با دفاع ظاهرى از اسلام و با يدك كشيدن اسم اسلامى به گروهشان، درصدد فريب ديگران برمىآيند.
به هر حال، اين خطر، بزرگترين خطرى است كه اساس نظام اسلامى ما را تهديد مىكند و از آنجايى كه چشم تمام مسلمانان دنيا به ايران دوخته شده، اگر اسلام در اينجا شكست بخورد، در همه دنيا شكست خورده است. اميد مسلمانان دنيا به اين است كه اين نظام اسلامى با اقتدار سرپا باقى بماند و كارايى خودش را اثبات كند تا آنها هم بتوانند از آن الگو بگيرند. اگر اسلام در اين كشور شكست بخورد، گناهش به گردن من و شمايى است كه در برابر كجروىها و كجانديشىها و بدعتها سكوت اختيار مىكنيم.
همانگونه كه در قرآن كريم يك سوره در وصف مؤمنان آمده است و يك سوره نيز در وصف منافقان، در نهجالبلاغه نيز يك خطبه به وصف متقين اختصاص يافته است و يك خطبه به وصف منافقان. اميرالمؤمنين(عليه السلام) در خطبه 194، كه در وصف منافقان است، پس از حمد و ثناى الهى و نيز قدردانى از زحمات پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، وارد موضوع محورى خطبه مىشوند. اگر با دقت به خطبههاى حضرت على(عليه السلام) در نهجالبلاغه بنگريم، مشاهده مىكنيم كه واژههايى را كه حضرت در ابتداى خطبه انتخاب مىفرمايند، با هدفى كه از بيان آن خطبه دارند، تناسب دارد. در ابتداى اين خطبه نيز پس از حمد و ثناى الهى، واژهها و عبارتهايى به كار رفته است كه با موضوع محورى خطبه و مطلبى كه حضرت در ادامه مىخواهند بيان بفرمايند، تناسب دارد. اين كار موجب مىشود تا ذهنها آمادگى لازم را براى درك مسأله اصلى پيدا كنند. خطبه اينگونه آغاز مىشود: «نحمده على ما وفق له من الطاعه، و ذاد عنه من المعصية»; خدا را ستايش مىكنيم كه توفيق اطاعت به ما داد و ما را از گناه باز داشت. چرا حضرت، ذكر اين نعمت خدا را براى حمد و ثناى
الهى انتخاب كردهاند؟ شايد يكى از دلايلش اين باشد كه مىخواهند اثبات نمايند كه هدف منافقان فراهم كردن زمينهاى است كه اطاعت خدا ضعيف شود و معصيت رواج پيدا كند. حضرت مىفرمايند: چون خدا ما را از معصيت باز داشته، او را ستايش مىكنيم. البته، نكتههاى توحيدى نيز در اين تعبير وجود دارد; اينكه ما بدانيم اطاعت خدا و ترك معصيت از توفيقات الهى است، خداست كه وسايل انجام عبادت و اطاعت را فراهم مىكند و اوست كه با ابزارها و نعمتهاى مختلف تكوينى و تشريعى ما را از انجام گناه بازمىدارد. حضرت در ادامه مىفرمايند: «و نسأله لمنته تماماً و لحبله اعتصاماً»; از او مىخواهيم كه نعمتش را بر ما تمام كند و ما را به چنگ زدن به ريسمان خودش موفق بدارد. شايد اين مطلب اشاره به اين نكته داشته باشد كه براى رهاشدن از چنگال منافقان و توطئههاى آنان، آنچه لازم است اين است كه با توسل به خدا و اولياى الهى و دعا و تضرّع در پيشگاه الهى، از خدا بخواهيم كه ما را در چنگ زدن به ريسمان الهى و آن چيزى كه واسطه بين ما و اوست، يعنى دين اسلام و قرآن، موفق بدارد. ملاك وحدت اسلامى چيزى جز اين نيست.
ترفندهاى منافقان براى فريب دادن مردم
يكى از كارهاى منافق اين است كه از كلام خدا، پيامبر(صلى الله عليه وآله)، ائمه اطهار(عليهم السلام) و اولياى الهى به نفع خودش بهرهبردارى كند. در زمان ما نيز سوء استفادههاى بسيارى از سخنان امام راحل و مقام معظم رهبرى به عمل آمده و مىآيد. براى مثل، از اين سخن رهبر معظم انقلاب در ابتداى سال 1379 كه فرمودند: «شعار ما در امسال وحدت و امنيت كشور است»، اينگونه بهرهبردارى كردند كه از بيان مسايل دين بايد خوددارى شود تا موجب اختلاف نگردد و نيز براى اينكه امنيت و آرامش برقرار باشد، نبايد نسبت به عملكرد دستگاههاى مختلف هيچگونه اعتراضى و انتقادى نمود. آيا منظور مقام معظم رهبرى اين بود؟ آيا براى حفظ آرامش بايد اجازه دهيم دشمن هركارى خواست انجام دهد؟ روزنامهها هرچه مىخواهند بنويسند؟ سخنگوهاى دشمنان در دانشگاهها هر حرفى مىخواهند بزنند؟ آيا بايد به قيمت حفظ آرامش، اجازه دهيم دشمنان، آبروى اسلام و انقلاب را بريزند؟ كسانى كه طالب امنيت كشور هستند، اگر راست مىگويند كارى نكنند كه احساسات دينى مردم، تحريك شود. معناى امنيت و آرامش، سكوت و بىتفاوتى نيست. اگر بناست امنيت مردم حفظ شود، بايد به دين مردم، آرمانهاى انقلاب، خون شهيدان و رهنمودهاى مقام معظم رهبرى احترام گذاشت. در اين صورت است كه مسؤولان مىتوانند از مردم ـ همانهايى كه آنها را به اين مقام رساندهاند ـ انتظار اعتماد و همراهى داشته باشند. برخى از مسؤولان خيال مىكنند با پشت گوش انداختن و بىاعتنايى مىتوانند از همه چيز عبور كنند. چندين سال است كه مقام معظم رهبرى در مورد تهاجم فرهنگى دردمندانه نصيحت كرده و هشدار دادهاند، اما متأسفانه گوش شنوايى وجود ندارد. بعضىها به عنوان شعار تنها به اين سخن بسنده كردند كه بايد هشدارهاى مقام معظم رهبرى را جدى بگيريم، اما عملا هيچ رفتارى انجام ندادند. همچنين چند سالى است كه رهبر معظم انقلاب در خصوص اسلامى شدن دانشگاهها توصيه و تأكيد مىكنند، اما هر بار مسؤولان فقط به ظاهر قضيه مىپردازند و با تكرار اين جمله كه بايد هشدار رهبرى را جدى گرفت، اصل ماجرا را فراموش مىكنند. برخى از ايشان نيز با اين تصور كه مردم به زودى ماجرا را فراموش خواهند كرد، چند روزى سكوت اختيار مىكنند تا ـ به اصطلاح ـ آبها از آسياب بيفتد و بعد از آن، آنان بتوانند مجدداً به هر راهى كه مىخواهند بروند.
منافقان بر اساس تجربههايى كه دارند، هر روز رنگ عوض مىكنند و با اين كار خود، عوام را فريب مىدهند. يك روز به عنوان حفظ وحدت، شعارِ «وحدت را بايد تحكيم كرد» سر مىدهند، يك روز هم به عنوان طرفدارى از جامعه مدنى و چند صدايى، كثرتگرا مىشوند. مادامى كه شور و شعور انقلابى و اسلامى در مردم هست، آنان مدعى هستند كه ما انجمن اسلامى داريم، اما وقتى به خيال خودشان ارزشهاى اسلامى ضعيف شد، كمكم پسوند «اسلامى» آن را حذف مىكنند. تا موقعيت امام در جامعه محفوظ است، خود را پيرو خط امام معرفى مىكنند، اما وقتى به گمان خودشان موقعيت امام و روحانيت در جامعه تضعيف شد، به سراغ ملّىگراها مىروند. در ظاهر خود را پيرو مقام معظم رهبرى و ملتزم به ولايتفقيه معرفى مىكنند، اما در جلسات خصوصىشان مىگويند با جديّت بايد با مسأله ولايتفقيه مبارزه كرد. مردم بايد هوشيار باشند تا فريب اين منافقان چند چهره را نخورند.
لزوم هوشيارى در برابر اقدامات منافقان
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در ادامه خطبه پس از ستايش خداى متعال، به موقعيت پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)و زحمتى كه آن حضرت كشيدند تا مردم مسلمان شوند، اشاره مىفرمايند: «و نشهد انّ محمداً عبده و رسوله خاض الى رضوان الله كل غمرة و تجرع فيه كل غصة»; و گواهى مىدهيم كه محمد(صلى الله عليه وآله) بنده او و فرستاده اوست، در راه خشنودى خدا سختىها و رنجها را تحمل كرد تا اسلام در جامعه پا برجا و زنده شود و هر غم و اندوهى را جرعه جرعه نوشيد تا مردم گمراه را هدايت كند. اين بخش از سخنان حضرت على(عليه السلام)نيز اشارهاى است بر اين مطلب كه منافقان مىخواهند دستاوردى را كه پيامبراكرم با هزاران مشقّت، براى مردم به ارمغان آورد، بگيرند. حضرت با بيان اين نكته، در واقع مىخواهند ذهنها را متوجه خيانت منافقان كنند. مىخواهند به نسلهاى بعد ياداورى كنند كه زحمات ائمه(عليهم السلام)و مسلمانان در طول چهارده قرن موجب شد تا اسلام و تشيع به دست شما برسد. خود ما نيز بايد به ياد بياوريم كه از آغاز نهضت تاكنون چقدر علما تبعيد و شكنجه شدند و يا به شهادت رسيدند تا نظام اسلامى روى كار آمد. امروز اين منافقان چندچهره با نقشههاى شيطانى خود دارند حاصل هزار و چهارصد سال زحمات مسلمانان را از بين مىبرند. اگر وحدتى هست، حول حبلالله هست: «واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا» (آلعمران: 103) ملاك وحدت، اسلام است نه مليت. وحدتى مطلوب خداست كه بر اساس حبلالله باشد. با برقرارى حكومت اسلامى، امنيت همه اقليتهاى دينى نيز حفظ خواهد شد، همانگونه كه امروز در ايران وجود دارد.
امروز جريان نفاق بسيار مرموزانه عمل مىكند. اگر اين روند ادامه پيدا كند، معلوم نيست كار به كجا خواهد انجاميد. اگر نرخ 5/63 درصدى افزايش منكرات در جامعه ادامه پيدا كند، چه خواهد شد؟ آيا بايد در جامعه اسلامى تا اين حد منكرات وجود داشته باشد؟ ما تا چه وقت بايد فريب بخوريم؟ آيا اجر و مزد پيامبراكرم و اولياى الهى را كه براى حفظ اسلام سختىهاى فراوانى را متحمل شدند، اينگونه بايد بدهيم؟ آيا مزد چند سال تبعيد حضرت امام و ياران ايشان و نيز شكنجه و شهادت مردم انقلابى اين است كه كسانى كه به واسطه خون شهدا به پست و مقامى رسيدهاند، تيشه به ريشه اسلام بزنند؟
حضرت على(عليه السلام) در ادامه خطبه مىفرمايند: «وقد تلون له الادنون و تألب عليه الاقصون»; يعنى وقتى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)مردم را به اسلام دعوت كرد، نزديكان آن حضرت رنگ به رنگ شدند و از يارى پيامبر دست كشيدند و ديگران نيز تصميم گرفتند كه با اين حركت پيامبر(صلى الله عليه وآله)مبارزه كنند. اسلام اينگونه به دست من و شما رسيده است; حتى نزديكترين خويشاوندان پيامبر(صلى الله عليه وآله)از بدترين دشمنان آن حضرت شدند و دورترين آنان نيز از گوشه و كنار جمع شدند و با تشكيل احزاب به جنگ پيامبراكرم و مسلمانان آمدند. پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)علىرغم خوندلهايى كه خوردند، به دستور خداوند استقامت كردند و سختىها را تحمل نمودند: «فلذلك فادع و استقم كما امرت» (شورى: 15)، «فاصبر كما صبر اولوالعزم من الرسل» (احقاف: 35). پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)اين سختىها را تحمل كردند تا من و شما بعد از هزار و چهارصد سال با خدا و اسلام آشنا شويم. آيا ما نبايد اين اسلام را حفظ كنيم و در برابر بدعتها بايستيم؟ آيا بايد در مقابل اين سخن كه تاريخ مصرف احكام اسلام گذشته است، سكوت كنيم؟
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در ادامه مىفرمايند: «و خلعت اليه العرب اعنتها، و ضربت الى محاربته بطون رواحلها»; عربهاى سوار بر اسب و شتر براى جنگ با آن حضرت از هر سو روانه شدند. حضرت تعبيرات بسيار زيبا و اديبانهاى را در اين جمله به كار بردهاند; دشمنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى اينكه نگذارند اسلام پا بگيرد، عنان اسبها را سست كردند و زير شكم شترها زدند; يعنى مركبهاى خود را با سرعت راندند تا هرچه زودتر به جنگ پيامبر بيايند. امروز منافقان چه مىكنند و با چه سرعتى به جنگ اسلام مىآيند؟ خود امريكايىها گفتند كه امروز در مطبوعات ايران چيزهايى نوشته مىشود كه زمان شاه جرأت نمىكردند آنها را بنويسند.
نتيجه اين دشمنىها چه شد؟ نتيجه اين شد كه از دورترين سرزمينها دشمنىها را بار كردند و در پيشگاه پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرو ريختند:«حتى انزلت بساحته عداوتها من ابعد الدار و اسحق المزار.»
درسى كه ما از اين خطبه بايد بگيريم اين است كه اگر استقامت نماييم، با توكل به خدا بر همه دشمنان پيروز خواهيم شد و اگر سستى كنيم، دشمن گام به گام به جلو مىآيد.
اين سخنرانى در تاريخ 21/2/1379 ايراد گرديده است.
- پىنوشت
1. نهج البلاغه، ترجمه دكتر شهيدى، خطبه 194.