آزادی مطبوعات تأملّی در رویکردهای فقهی بحث
Article data in English (انگلیسی)
آزادی مطبوعات
تأملّی در رویکردهای فقهی بحث
ابوذر مظاهری
مقدّمه (لزوم تحوّل در موضوع شناسی)
موضوع شناسی در استنباط فقهی از جمله دغدغه ها و مسائلی است که توجه بسیاری از اندیشمندان حوزه مباحث دینی و فقهی را به خود جلب کرده است. کم نیستند کسانی که معتقدند: موضوع شناسی خود به عنوان یک موضوع، نیازمند اجتهاد ـ به معنای عام ـ است. اگر فقیه زمانه را نشناسد، یعنی به حیات جدید و لوازم آن آگاهی نداشته باشد، هندسه معرفتی جهان جدید را درک نکند، با موضوعات نو آشنا نباشد، مسائل نوظهور را درنیابد، و پرسش های روزگار را نداند، فقه تحوّل و توسعه پیدا نمی کند و این جز با توسعه مفهومی و مصداقی منطق اجتهاد و تشکیل حلقه های کارشناسی، که در هاله و حاشیه هر فقیه فحلی یاریرسان او در تحقیق و تدقیق باشند، به دست نمی آید.
و اگر این تحوّل و توسعه روی ندهد، اجتهاد ما کارآمد و دین ما روزآمد نخواهد شد. یک فقیه به تنهایی به فرض که بتواند موضوعات شرعی را بشناسد ـ که می شناسد ـ با موضوعات علمی و عرفی چه خواهد کرد؟ در حالی که دایره عرف امروز نه تنها توسعه یافته، که متحوّل نیز گردیده و چنان نیست که یک فرد بتواند به سادگی و سهولت، فهم عرفی جامعی تحصیل کند. موضوعات، معاملات و انواع عقود عرفی در قیاس با گذشته، گسترش و تحوّل یافته است. فهم موضوعات عرفی در پشت درهای بسته حجره ها به دست نمی آید. نمی گوییم موضوع شناسی تنها وظیفه فقیه است، اما مدعی هستیم اگر موضوع فهم نشود، مسئله درک نشده است، و اگر پرسش درک نشود پاسخ میسّر نیست یا پاسخ کارآمد نیست.
موضوع شناسی، هم در استنباط و هم در اجرای حدود الهی نقش آفرین است. اهمیت این مطلب زمانی روشن تر می شود که با موضوعاتی رو به رو باشیم که در فضایی نامأنوس، با فضای اجتهاد شکل گرفته و رشد یافته باشند. مسلّماً فقیه در شناخت این گونه موضوعات، به تنهایی نمی تواند درک درست و کاملی حاصل کند. بخصوص با پیچیدگی هایی که زندگی امروزی پیدا کرده است تا جایی که گاه حوزه روابط برخی موضوعات را به راحتی نمی توان احصا کرد، چه رسد به شناخت آنها. از این رو، امروزه دیگر نمی توان به شناخت بسیطی از بسیاری موضوعات اکتفا کرد و آنها را در قالب های تنگ پیشین به تعریف درآورد. شاید بخش زیادی از عدم پویایی فقه امروز را بتوان ناشی از این کاستی دانست.
«مطبوعات» از جمله این موضوعات بسیار پیچیده است که به صورت کاربردی و عینی، نمی توان آن را در قالب عنوان هایی همچون «کتب ظلال» و حتی حدّ و مرزهای گفتار و بیان، به فقه عرضه کرد و پیرامون آن به استنباط پرداخت. مطبوعات از جمله پدیده های است که شناخت کاربردی و ارتباط شناسی آن تنها از عهده کارشناسانی برمی آید که متغیّرهای متناسب با زمان و شرایط امروز را بتوانند تعریف کنند و برای شناخت آن، الگوهای کاربردی عینی به کارگیرند.
این مقاله در صدد است تأملّی در خاستگاه، جایگاه و کارکرد مطبوعات داشته باشد تا زمینه ای برای شناخت درست تر این پدیده و ارائه عناوین واقعی تر آن به فقه باشد.
جایگاه مطبوعات در جوامع امروزی
مطبوعات از جمله محصولات جوامع نوین، بخصوص جوامع غربی، به شمار می آید که پس از اختراع دستگاه چاپ، هویّت بارزی پیدا کرد. این پدیده اجتماعی به راحتی توانست در ابتدا، مهم ترین مرجع آگاهی جامعه باشد و اطلاعات روزمرّه اجتماع را تأمین کند و طبیعتاً از مراکز جهت دهی جامعه به حساب آید.
در جامعه امروزی، که رسانه های همگانی دیگر ـ از رادیو و تلویزیون گرفته تا سینما و کتاب ـ قدم به میدان گذاشته اند و در زمینه نشر ارزش های اجتماعی با مطبوعات به رقابت برخاسته اند، و در روزگاری که اندیشه ها و عقاید مردم تحت تأثیر عوامل گوناگون قرار گرفته و ساختار زندگی خصوصی و اجتماعی بکلی دگرگون شده است، طبعاً مطبوعات نمی تواند نقش جهت دهنده یک قرن پیش را داشته باشد. با این وجود، نمی توان نیرو و نفوذ مطبوعات را نادیده گرفت. تحلیل جنبه های گوناگون آن نشان می دهد که هنوز مطبوعات به عنوان یک عامل جهت دهنده زندگی اجتماعی نقش ضروری و انکارناپذیری دارد و بیش از عوامل دیگر قادر است در تهذیب تمایلات و هوس ها و استحکام پیوندهای افراد با جامعه خود یا جوامع بین المللی مؤثر باشد. روزنامه ها و مجلّات می توانند از طریق مقالات و یا آگهی ها خود، راه و رسم زندگی امروزی را به خوانندگان بیاموزند و جایگاهی را که در حیات سیاسی اجتماع ـ به معنای وسیع کلمه ـ از دست داده اند، از طریق نفوذ تأثیر فزاینده بر زندگی روزانه مردم عادی جبران کنند. در زمینه های خبری، هنوز هم مطبوعات قادرند از هنرپیشه ای گم نام، بتی بسازند که میلیون ها ستایشگر داشته باشد، یا بسیاری از اعتقادات و باورها و «تابو»های اجتماعی را درهم بریزند.
این پدیده اجتماعی از ویژگی های خاصی نیز برخوردار است. مهم ترین این ویژگی ها عنصر زمان، به روز بودن، شکار اطلاعات، برجسته سازی و هیجان انگیزی و جذب مخاطب است که جان مایه حیاتی مطبوعات را تشکیل می دهد.
حال باید دید وسیله ای که دارای این ویژگی هاست، چگونه می تواند خود را با ارزش ها، بایدها و نبایدهای اسلامی تطبیق دهد؟ معضلی که در جمع میان ارزش ها و ویژگی های مطبوعات پیش روست همواره رابطه ارزش های فرهنگی و مطبوعات را دچار بحران می سازد. مطبوعات ـ آن چنان که در ابتدا برای آن شکل گرفته ـ برای تأمین لذت بیشتر مخاطب خود یا پیشبرد هدف های اقتصادی ـ سیاسی حکومت ها، گروه ها و احزاب، از هر وسیله ای استفاده می کنند. قالب هایی که قبلا به کارشان می آمد، قالب هایی اخلاقی نبودند، بلکه قالب هایی بود که آنها را بهتر به مقصود برساند و در راه هدف، هر وسیله ای قابل توجیه بود. بنابراین، اگر به کُنه اسرار خانوادگی یک فرد رسوخ کنند، بر اساس طبیعت و ماهیت وجودی خود، کار مطلوبی کرده اند، اگرچه این کار از لحاظ ارزشی، ناپسند و مذموم باشد. کدام یک را باید گرفت؟ از یک سو، ارزش های حرفه ای مطبوعاتی، فرد را به سمتی سوق می دهد که به اسرار خصوصی مردم نفوذ کند، و از سوی دیگر، ارزش مداری و ارزش گرایی او را از چنین چیزی باز می دارد. وقتی دروغ گویی بتواند بر شمارگان یک نشریه بیفزاید، همین امر مدیر آن نشریه را به سمت چنین کاری سوق می دهد. اما گرایش اخلاقی و ارزشی، او را از این کار باز می دارد، و او متحیّر می ماند بین این دو کشش که از دو سو او را به سمت خود جذب می کنند. چنین تحیّری ناشی از همان تناقض است، و این تناقض موجب تحیّر و سرگشتگی ارباب جراید و مردم می شود. مردم انتظار دارند که مطبوعات پاسدار ارزش های بومی و دینی آنها باشند، اما چرا در بسیاری از مواقع، مطبوعات به چنین خواستی وفادار نمی مانند؟ چرا از این مرز عبور می کنند؟ و چرا گاه حتی به ساحت مقدّس ترین باورهای مردم اهانت و جسارت می شود؟ چه بسا مرتکب چنین عمل ناپسندی مدعی باشد که او بر اساس یک آموزه مشخص عمل می کند و آموزه او در این زمینه، آن چیزی باشد که از منشأ اصلی شکل گیری مطبوعات دریافت کرده است و همان او را به این سمت هدایت می کند.
کارکرد مطبوعات (تأثیر بر افکار عمومی)
تعریف ها و برداشت های مختلفی از افکار عمومی ارائه شده است. گروهی آن را حالت احساسی یا عاطفی بارز یک ملت می شمارند. برخی آن را تجلّی گرایش های ذهنی مردم نسبت به یک امر مورد اختلاف خوانده اند. عده ای آن را مجموعه عقاید افرادی دانسته اند که میان آنها توافقی ایجاد شده است. بعضی نیز معتقدند: افکار عمومی مجموعه ای از مفاهیم، معتقدات، تصورات ذهنی، آمال و آروزهای گوناگون و تعصبّات قومی است که در شرایط زیست گروهی مردم یک جامعه بروز می کند. عده ای نیز در مفهوم آن وسعت داده و تمام طرز زندگی یک ملت ـ یعنی همان مفهوم را که علمای علوم اجتماعی «فرهنگ» می نامند ـ مترادف «افکار عمومی» دانسته اند.1
در مجموع، «افکار عمومی» نیرویی نهان و آشکار است که از ترکیب اندیشه ها، احساس ها و برداشت های فردی به وجود آمده و ترکیبی است که وزن آن با میزان تأثیر و قدرت تهاجم عقاید ترکیب کننده آن متفاوت است. افکار عمومی پدیده ای روانی ـ اجتماعی است، داوری مردم است بر سر یک موضوع همگانی و مورد اختلاف، اما حاصل جمع افکار فردی و جمعی نیست. افکار عمومی تعامل میان نظرات فرد و اجتماع است که به صورت یک فکر عمومی شاید در چند مرحله جابه جا شود و سرانجام، وحدت پیدا کند و این وحدت فکری در بالای هرم جامعه قرار می گیرد و خود را بر حکومت ها تحمیل می کند.
به طور کلی، افکار عمومی در بین پدیده های روانی ـ جمعی گسترده ترین و آشکارترین آنهاست. این پدیده شگرف، که با پویایی توانمند خود سرنوشت جوامع را رقم می زند، به موتوری می ماند که چرخ های ماشین اجتماعی را به گردش درمی آورد. امروزه افکار عمومی به مراتب بیش از گذشته توجه تصمیم سازان و تصمیم گیرندگان را به خود جلب کرده است.
محققان علوم اجتماعی وجود چهار عنصر ذیل را برای تشکیل افکار عمومی ضروری می دانند:
- الف. موضوعی باید وجود داشته باشد و یا باید به وجود آید که مورد توجه عموم قرار گیرد و یا به عبارت دیگر، در علایق و منافع آنها مؤثر باشد و یا با استدلال هایی با منافع آنها پیوستگی پیدا کند.
- ب. افرادی باید وجود داشته باشند که دارای منافع مشترکی باشند تا آن موضوع با منافع آنها پیوند بخورد.
- ج. اقدامات و تلاش هایی باید به عمل آید تا آن موضوع بیان و علایق عموم با آن موضوع تبلیغ گردد تا بین جمع زیادی از مردم پیرامون موضوع تفاهم حاصل شود.
- د. این تفاهم نفوذ خود را به طور مستقیم یا غیرمستقیم اعمال نماید.2
دولت ها، وسایل ارتباط جمعی، جمعیت های سیاسی، مذهبی و اقتصادی، افراد مهم و بخصوص رهبران فکری مورد اعتماد مردم مهم ترین عواملی هستند که می توانند عناصر شکل گیری افکار عمومی را در جوامع امروزی به وجود آورده، شکل دهند.
در بین این عوامل، وسایل ارتباط جمعی در عصر حاضر، واجد اهمیت فراوانی است. این وسایل ارتباطی می توانند با ارائه برنامه های ویژه و پخش خبرهای خاص و تکیه و تأکید و تکرار یک خبر و انتخاب عناوین و تنوّع بیان موضوع، انتخاب فضای خبر و روش های دیگر، به مردم القا نمایند که درباره چه چیزهایی فکر کنند و چگونه فکر کنند. متخصصان این وسایل با شناختی که از عقاید و اعتقادات مخاطبان دارند، باورها و ارزش های آنها را شناخته اند، مقاصد و اهداف خود را با آنچه نزد این مخاطبان از احترام و حرمت برخوردار است همسو و در بسته نشان می دهند و در نتیجه، با این ترفند، افکار عمومی مساعدی به وجود می آورند.
در میان وسایل ارتباط جمعی، مطبوعات در صف اول عوامل شکل دهنده افکار عمومی قرار دارد; زیرا به دلایل گوناگون، از جمله ماندگار بودن و در هر لحظه و برهه از زمان دستیاب بودن و همچنین قیمت ارزان و تنوّع مطالب و محتوا، تمام گروه ها و طبقات مردم را مخاطب قرار می دهند و در نتیجه، در سطحی وسیع و گسترده بر افکار عمومی اثر می گذارند. از سوی دیگر، اعتماد و اطمینان مردم در اغلب موارد، نسبت به مطبوعات بیش از سایر رسانه های جمعی است و حاصل این ارتباط دو سویه بین مردم و مطبوعات، تنویر و تشکیل افکار عمومی است. و البته در عین حال که مطبوعات عامل ایجاد و حرکت افکار عمومی است در بعضی موارد می تواند موجب رکود و سکون آن نیز باشد. از طریق مطبوعات، می توان نوعی همدردی، همفکری، یکسانی و یکدلی در میان مردم جهان به وجود آورد.
از جمله تعاریفی که برای «روزنامه نگاری» گفته است «فرهنگ سازان، اطلاع رسانان و هنرمندان» را می توان برشمرد که حیطه فعالیت آنها نیز فراتر از یک شغل است. استفاده از ابزار روزنامه، نقش مؤثر و تعیین کننده ای در فرهنگ سازی دارد. این نقش می تواند در جهت مثبت یا منفی نسبت به فرهنگ عمومی ارزیابی شود. در صورتی که مطبوعات به ارزش های جامعه پرداخته و بر آنها تأکید ورزد، فرهنگ عمومی پویا گردیده و در جهت رشد، شتاب مناسبی به خود می گیرد. در چنین شرایطی، حتی اگر یک یا چند نشریه برخلاف ارزش های جامعه حرکت کند، تأثیری بر فرهنگ عمومی ندارد، اگرچه به لحاظ حساسیت های روزنامه نگاری و فرهنگ، ممکن است خراش هایی بر چهره جامعه مشاهده شود. اما اگر اکثریت مطبوعات یک جامعه خواسته یا ناخواسته به گونه ای در جهت مخالفت ارزش های فرهنگی جامعه حرکت کنند، اگر دوام بیاورند، قادر به تغییر فرهنگ بوده و نقش منفی فرهنگ سازی خود را به منصّه ظهور می رسانند. پس نقش مطبوعات در عرصه فرهنگی جامعه، بسیار مؤثر و قابل توجه است.3
به طور کلی، باید گفت: مطبوعات یکی از مؤثرترین وسایل ارتباط جمعی بر افکار عمومی است. از این رو، می تواند نقش مهمی در انتقال، حفظ، گسترش و یا نفی و ابطال ارزش های فرهنگی ایفا نماید.4 به بیانی ژرف تر، باید گفت: مطبوعات یکی از وسایل گوناگون ارتباطی است که بخش وسیعی از مخاطبان را بدون هیچ گونه ارتباط شخصی بین فرستندگان و گیرندگان پیام ها، فرا می گیرد. این ابزار فرد را با طیف فوق العاده وسیعی از مردم، که تنها به طور غیرمستقیم شناخته می شوند، آشنا می سازد; افرادی از قبیل شخصیت های ورزشی، تاریخی، سیاست مداران، نویسندگان، روزنامه نویسان، موسیقی دانان و حتی افراد معمولی که در گزارش های خبری به عنوان شاهد مورد مصاحبه قرار می گیرند. جامعه پذیر کردن ارزش های فرهنگی در وسایل ارتباط جمعی، امروزه امری مسلّم فرض شده است.5
به طور کلی، مطبوعات می تواند کارکردهای متنوّعی داشته باشد، اعم از کارکردهای فرهنگی (ایجاد گرایش های فرهنگی مذهبی و غیر مذهبی)، کارکردهای سیاسی (ایجاد گرایش های سیاسی)، کارکردهای اطلاعاتی و اطلاع رسانی و کارکردهای تفریحی (پر کردن اوقات فراغت)، و در یک جمله، کارکرد مطبوعات، هدایت، رشد افکار عمومی و تبلیغات است. حال با این جایگاه و کارکردی که برای مطبوعات شمرده شده است، محدود کردن آن در عناوینی همچون کتب ضلال، مسلّماً موجب دور شدن از درک درست جایگاه و اهمیت این ابزار تأثیرگذار و کارآمد خواهد شد.
طرح بحث (آزادی مطبوعات)
کسانی که به آزادی مطبوعات قایلند غالباً این بحث را در قالب بحث «آزادی بیان» مورد بررسی قرار می دهند و در مباحث فقهی نیز حدود بیان و مطبوعات از عناوینی همچون کتب ضلال و منهیات گفتار و بیان مانند اشاعه فحشا، دورغ، تهمت، افترا، غیبت و مانند آن استخراج می شود. اما به نظر می رسد این شیوه ها در بحث آزادی مطبوعات نادرست و ناکارآمد است. بدین روی، ابتدا لازم است در بیان قایلان به آزادی مطبوعات تأمّل نماییم، سپس درباره اینکه آیا می توان حدود موضوعی همچون مطبوعات را با عناوین کتب ضلال و حدود گفتار مشخص ساخت یا خیر.
مراد از «آزادی بیان»
آزادی بیان را به چند لحاظ می توان تعریف کرد:
1. «آزادی» به معنای عدم مؤاخذه توسط فرد یا افراد و اینکه انسان بدون واهمه از مؤاخذه و جواب پس دهی، آنچه را می خواهد به زبان بیاورد. اما این تعریف از «آزادی» در اسلام پذیرفته نیست; چرا که در اسلام مسلّم است که انسان برای تک تک کلماتی که از دهانش بیرون می آید و یا بر قلمش جاری می شود و فراتر از آن بر نیاتی که در ذهن می پروراند، از سوی خداوند مورد پاداش و یا مؤاخذه قرار می گیرد. با وجود این، به صراحت می توان گفت: آزادی ـ به این معنا ـ در اسلام وجود ندارد. حتی آیه (لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ) (بقره: 256) قطعاً بدین معنا نیست حال که اجباری در پذیرش دین نداریم در صورت پذیرش کفر و عدم پذیرش دین، مورد مؤاخذه نیز قرار نخواهیم گرفت.
2. «آزادی بیان» به معنای عدم اجبار بر بیان سخنی و سکوت از سخنی دیگر; البته این اجبار لزوماً به معنای اجبار فیزیکی نیست، بلکه اجبار از نوع عقوبت اخروی را نیز دربر می گیرد. این نوع آزادی نیز به طور مطلق در هیچ دین و آیینی وجود ندارد. اسلام انسان را به بیان حق و امر به معروف و نهی از منکر و ادای شهادت و گواهی روا می کند که در غیر این صورت، عذاب الهی شامل متخلّفان خواهد شد و نیز از دروغ گفتن، تهمت زدن، افترا بستن، اشاعه فحشا، اهانت به مقدّسات و مؤمنان، افشای اسرار و گم راه سازی نهی می کند و در بسیاری موارد، این اعمال علاوه بر عقوبت اخروی، مجازات دنیایی نیز به دنبال دارد. در روایتی از ابوعبداللّه(علیه السلام) آمده است:
«قال: قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله): یُعذّب اللّه اللسانَ بعذاب لایُعذّبُ به شیئاً من الجوارح; فیَقول: یا ربِّ عذّبتنی بعذاب لم تُعذّب به شیئاً؟ فیقول له: خرجتْ مِنکَ کلمةً فبلغت مشارق الارض و مغاربها، فسفک بها الدم الحرام و انتهب بها المال الحرام و انتهک بها الفارج الحرام، و عزّتی و جلالی، لاعذّبنّک بعذاب لا اُعذّبُ به شیئاً من جوارحک.»6
آزادی بیان; اصل حاکم یا محکوم؟
آنچه در بسیاری از موارد، موجب سوء برداشت ها و شبهات متعدد در خصوص آزادی بیان گردیده، ناشی از آن است که آزادی بیان را به عنوان یک اصل حاکم بر دیگر اصول فرض کرده ایم و یا آن را مطلقی فرض نموده ایم که قیودی را نیز می توان برای آن یافت، و حال آنکه ادلّه و مستندات این برداشت نمی تواند چنین دلالتی داشته باشد.
الف. دلایل طرف داران آزادی بیان
مطابق متون و ادلّه قایلان، آنچه این اصل را به حاکم گردانیده عبارت است از:
1. فطرت:
ما وقتی به فطرت انسان نظر می اندازیم، می بینیم آزادی و آزادی خواهی از فطرت انسان سرچشمه گرفته و طبیعت او بر این سرشته شده است; چنان که امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)می فرماید:
«لا تکن عبدَ غیرِکَ و قد جَعَلکَ اللّهُ حرّاً»7
و نیز می فرماید:
«ایُّها الناس، اِنَّ آدم لم یلد عبداً و لا امة، و اِنّ الناس کلُّهم احرارٌ.»8
علاوه بر آن، انسان پیش از همه تکالیف و بندگی ها، آزاد و مختار خلق شده تا آزادانه برگزیند; شاکر باشد یا کفر بورزد. «بیان» نیز یکی از جهات این آزادی است، ابتدا ـ و بالذات انسان آزاد است آنچه را می خواهد بیان کند.
2. آیات قرآن:
- ـ آیاتی که از کتمان حق نهی می کند و بیان آن را بر عالمان واجب می شمارد.9
- ـ آیاتی که امر به شور و مشورت می نماید.10
- ـ آیاتی که ممانعت از ادای شهادت و گواهی روا، نهی می کند.11
- ـ آیاتی که بحث و مناظره و جدال نیک را تشویق می کند.12
- ـ آیاتی که استماع اقوال و انتخاب بهترین آنها را ویژگی انسان های برگزیده می شمارد.13
- آیاتی که امر به معروف و نهی از منکر را فریضه مؤمنان می دانند.14
3. سنّت:
- ـ روایاتی که نصیحت ائمة المسلمین را بر عموم مسلمانان واجب می شمارد.15
- ـ روایاتی که عالمان را از کتمان علمشان، بخصوص در زمان ظهور بدعت ها، بیم می دهد.16
- ـ روایاتی که بحث و مناظره را حتی بر سر اصول تحسین می کند.17
- ـ روایاتی که تضارب آراء را بسترگاه خیزش افکار درست می داند.18
4. عقل:
اگر بیان آزاد نباشد حق پنهان می ماند، نصیحت صورت نمی گیرد و حکومت ها و حاکمان به معایب خود آگاه نمی شوند. اگر بیان آزاد نباشد امر به معروف و نهی از منکر منتفی می شود و بحث و مناظره و اتّباع احسن حاصل نخواهد شد. در واقع، آزادی بیان، لازمه، مقدّمه و وسیله تحقق بسیاری از اهداف دینی و عقلی است.
ادلّه متعدد دیگری نیز در این بار ذکرشد، که نیازی به ذکر آنها در این مجال نیست. موارد مذکور اهمّ ادلّه قایلان به اصالت آزادی بیان است.
ب. اصول دینی سابق بر آزادی بیان
اما خطا و خلطی که عموماً صورت می گیرد این است که ابتدا «آزادی» بیان به عنوان یک اصل حاکم پذیرفته می شود و سپس در پی ادلّه اتقان بخش آن در متون دینی به جستوجو می پردازند، بدون آنکه توجه داشته باشند اصول حاکمی در شریعت وجود ندارد که از ابتدا آن را محکوم سازیم یا مطلقی که آن را در برگیرد تا در موارد شک و عدم دلیل، بدان رجوع کنیم و به اطلاق آن تمسّک جوییم. آنچه از متن این ادلّه و دیگر دلایل برمی آید علاوه بر بیان آزادی در این موارد، پیش فرض قرار دادن اصول حاکم دیگری است که گاه به صراحت در متن ادلّه وارد گردیده و بدان تذکر داده شده است این اصول عبارت است از:
1. اصل بندگی و عبودیت; 2. اصل حق محوری; 3. اصل حفظ حدود و انجام تکالیف; 4. اصل خیرمداری.
اگرچه برخی از این اصول اخلاقی اند، اما به هر حال، دین اسلام این شیوه را در بیان توصیه کرده و سعادت انسان را در آن دیده و انسان مطلوب را متخلّق به این اخلاق می داند، هرچند آنها را واجب نساخته و یا حرام ننموده است. اما این ضرری به استدلال موردنظر نمی زند; چرا که بحث در این است که بیان در اسلام مقیّد است، نه آزاد; یا به تعبیر مسامحی، بیان آزاد است، در این چهار چوب:19
1. اصل بندگی و عبودیت: اگر انسان طبیعتاً آزاد و آزادی خواه است، در کنار آن، فطرتاً حق طلب و خداجو نیز هست و به فرموده امیرالمومنین(علیه السلام)، خدا او را آزاد آفریده تا بنده غیر خدا نباشد و تنها بنده او باشد. این بدان معناست که آزادی در اسلام، شرط تکلیف و عبودیت است، نه یک هدف عالی و مقصود پرستش. انسان آزاد آفریده شده است که بندگی کند و اساساً انسان از دو حال خارج نیست: یا بندگی خدا می کند یا بندگی غیر خدا، که غیر خدا چیزی نیست جز شیطان و طاغوت. بدین روی، «آزادی» به معنای عدم تکلیف و بندگی، برای انسان متصور نیست. «آزادی» به معنای توان، قدرت و اختیار نیز می تواند باشد، اما انسان همین که پا به عرصه حیات نهاد و به سنّی رسید که افعال آگاهانه و اختیارگونه انجام داد، باید طریق بندگی در پیش گرفته، خواه بندگی حق یا بندگی باطل. از این رو، اصل «عبودیت و تکلیف» بر تمام اصول دیگر حاکم است. انسان ذاتاً پرستشگر است، هرچند می تواند نوع پرستش را خود انتخاب کند: (إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً) (انسان: 3)، اما نمی تواند نپرستد. و این چیزی است که تاریخ بشریت آن را به وضوح بیان کرده است. هیچ عصری نیست که انسان در آن به پرستش چیزی نپرداخته باشد. این اصل در تمام افعال و افکار انسان جریان پیدا می کند.
بیان نیز پس از آنکه انسان آزادانه و با اختیار بندگی را پذیرفت، دو صورت می پذیرد: یا حق است یا باطل، یا وسیله تقرّب به خداست و موجب تقویت حق و یا وسیله تقرّب به غیر خدا و باعث تقویت کفر و شرک و سست شدن حق.20
حدود، تکالیف و ملاک تمیز حق از باطل نیز پیش از آنکه بیان صورت بگیرد در بندگی حق مشخص شده و نسبت به آن «پیشینی» است، نه «پسینی». به عبارت دیگر، پیش از آنکه انسان سخن به زبان آورد، خداوند فرموده است: دروغ نگویید، تهمت نزنید، حق را بگویید، اضلال نکنید، حرمت ها را نشکنید و حدود را نگاه دارید. این گونه نیست که ابتدا انسان به حدود تجاوز کند، سپس خداوند بفرماید: «و لا تعتدوا حدود الله.» از این روست که اولین انسان نبی آفریده شده و آخرین انسان نیز ولی خواهد بود، هیچ زمانی زمین از حجت خالی نبوده و نخواهد بود; همچنان که شیطان را نیز خلق کرده تا تجاوزکاران را فرمانروایی باشد. «مذهب» انسان را از اسارت شهوات، جهل، عادات، تقلیدها و بندگی طاغوت و شیطان رها ساخته، به حریّت می رساند و از حریّت به عبودیت، تعالی می بخشد و شاید این جمله زیبای امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا که فرمود: «ان لم یکن لکم دینٌ فکونوا احراراً فی دنیاکم»21بیانگر این باشد که دین، شکل و صورت انسان آزاده است. که می فرماید: اگر به این شکل نرسیدید دست کم آزاده باشید; اگر به عبودیت نرسیدید دست کم حریّت داشته باشید.
2. اصل حق محوری: آیات و روایات زیادی وجود دارد که انسان را نسبت به حق موظّف می خواند، که بجز حق بر زبان نیاورد و حق راکتمان نکند.22 انسان در برابر حق مکلّف است، نه آزاد. آدمی هم به الزام دین و هم به حکم خرد، موظّف به حق گرایی و حق مداری است و شاید کمتر اصل اخلاقی و ارزشی را بتوان پیدا نمود که حق مداری در آن نباشد. حق مداری، هم در ساحت اندیشه و اعتقاد حضور می یابد و هم در صحنه کردار و عمل.
3. اصل حفظ حدود و انجام تکالیف: انسان پس از گزینش و برگزیدن بندگی حق یا باطل، از سوی حق یا باطل به حفظ حدود و انجام تکالیف موظّف می شود، به گونه ای که در عالم خلقت، انسانی وجود ندارد که حدودی را نپذیرفته باشد و تکالیفی بر عهده خود نبیند. از این رو، انسان با گزینش خود، آزادی خود را از دست داده، به بندگی تن می سپارد و چارچوب و حدود خاصی برای بیان خود می پذیرد و گوش به فرمان فرمانروایی می شود که او را به سرپرستی پذیرفته است، خواه این سرپرست خداوند متعال باشد یا شیطان یا طاغوت و یا هوای نفس.
بنابراین برای مثال ـ با پذیرش بندگی خداوند، اصل «حفظ حدود الهی و انجام تکالیف» او بر آزادی بیان حاکم می شود و تنها بیان حق را مجاز می شمارد و رعایت «حدود اللّه» را واجب می داند: همان گونه که جنبه اثباتی آن را نیز مشخص می سازد و بر ما واجب می گرداند امر به معروف کنیم، حق را بیان نماییم، نصیحت لائمة المسلمین را بپا داریم. بدین روی، نشر علمی را که اول آن معرفت جبّار است و آخر آن تفویض امر به او، واجب می شمارد، اشاعه فحشا را حرام و گسترش ارزش ها را واجب می گرداند، غیبت را اثم و شهادت و گواهی روا را فریضه می داند و در این صورت، نه تنها سخن گفتن، که گوش دادن نیز حدود و تکالیفی پیدا می کند، تا آن حد که خداوند متعال علاوه بر تعدّی به حدود، از نزدیک شدن به آنها نیز نهی می نماید.23
امام صادق(علیه السلام) به نقل از امام سجّاد(علیه السلام) می فرماید: تو را نرسد که هر چه بخواهی به زبان آوری; زیرا خدای ـ عزّ و جلّ ـ فرموده است (وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ) (اسراء: 36)
و نیز امام جواد(علیه السلام) می فرماید: هر کس به سخن سخنرانی گوش دهد او را پرستش کرده است. پس اگر او از خدا سخن بگوید خدا را پرستیده است و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید ابلیس را عبادت کرده است.24
4. اصل مراعات خیر: «خیرمداری» نیز یکی دیگر از اصولی است که مقدّم بر آزادی بیان است. خیرمداری گفتار و بیان را محدود می کند، بلکه آن را ارتقا می دهد، تا آنجا که در بسیاری از روایات، سکوت بر سخنی که خیری در آن نیست، ترجیح دارد.
خداوند متعال می فرماید: (وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً)(بقره: 83) و (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلا سَدِیداً) (سبأ: 70) (ائمّه اطهار(علیهم السلام)) در تفسیر آیه فرموده اند:
«قولوا للنّاسِ کلُّهم حسناً مؤمنهُم و مخالفهم»25 و نیز می فرماید: (قُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوّاً مُّبِیناً.) (اسراء: 53)
روایات متعددی نیز از معصومان(علیهم السلام) این مهم را گوشزد می کند. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در مقام راهنمایی مردی به آنچه که او را به بهشت داخل کند، فرمود: «فاصمت لسانکَ اِلاّ من خیرِ»26 و نیز می فرماید: «السکوتُ خیرٌ مِن املاءِ الشرِّ و املاءُ الخیرِ خیرٌ مِن السکوتِ.»27 امام صادق(علیه السلام)به روایت از امام سجاد(علیه السلام) می فرماید: «تو را نرسد که هر چه می خواهی بر زبان آوری ... پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: خدا رحمت کند بنده ای راکه سخن نیک بگوید و سود برد، یا خاموشی گزیند و در امان بماند.»28
همان گونه که ملاحظه شد، از ادلّه شرعی نمی توان اصلی به نام «آزادی بیان» استخراج کرد و اساساً آزادی بیان گاه تنها در شعار خلاصه می شود. جان استوارت میل درباره «آزادی بیان» می گوید: «کسی نگفته است که اعمال باید به اندازه عقاید آزاد باشند. به عکس، وقتی اوضاع و شرایطی که عقاید در آن ابراز می گردد چنان باشد که اظهار عقیده را به صورت نوعی تحریک برای انجام کاری مخلّ مصالح مشروع دیگران در آورد، آن وقت حتی اظهار عقیده هم مصونیت خود را از دست می دهد.»29
تأمّلی در عناوین بحث مطبوعات در فقه
پیش تر اشاره شد که بهره گیری از عناوینی همچون «کتب ضلال» یا «منهیات گفتار»، برای تعیین حدود و میزان آزادی مطبوعات نامتناسب است و موجب کاهش اهمیت واقعی مطبوعات می شود که شناخت آن در طریق استنباط ضروری است.
زمانی می توان احکام کارآمد و درستی درباره مطبوعات ارائه کرد که اهمیت و جایگاه و کارکرد مطبوعات را در جوامع امروزی دریافته باشیم. کاملا روشن است که مقایسه مطبوعات با «کتاب» و تسرّی دادن احکام کتاب به آن، قیاس مع الفارق است. آیا تصور اینکه بانک یک صندوق امانات است و پول کنونی هم همان درهم و دینار گذشته، می تواند به طور واقعی معرّف بانک باشد، تا اینکه بتوان آن را در چارچوب احکام اسلامی قرار داد؟ همچنین است مطبوعات و رسانه ها.
حتی مفهوم «ضلال»30 و «اضلال» به عنوان بخشی از احکام نشر ـ با تمام مصادیق ـ زمانی که برای موضوعی با اهمیت مطبوعات مطرح می شود، تفاوت بسیاری خواهد داشت تا اینکه این موضوع کتاب باشد.31 برای مثال، وقتی گفته می شود مسئولان نظام اسلامی باید متعهد و معتقد به اسلام باشند، قطعاً اهمیت این تعهد و اعتقاد درباره رهبر این نظام بیشتر است تا یک مسئول جزء. علاوه بر آن، عنوان متعلّق آن یعنی «رهبر» هم موجب تفاوت احکام و شرایط این سِمت با دیگر مسئولیت ها می شود. اگرچه هر دو از اعضای حکومت هستند، اما در مسئولیت جزء، شرط تعهد و اعتقاد به آن به صورت ظاهری کافی هم است، در حالی که در سِمت رهبری، تعهد و اعتقاد در سطح فقاهت و اجتهاد لازم است. حال اگر فقیهی بدون توجه به عنوان «رهبر» و تنها با اکتفا به عنوان عام مسئولیت، بخواهد احکام و شرایطی برای بالاترین مقام نظام اسلامی قرار دهد، بی تردید در استنباط به خطا خواهد رفت و بی توجهی به اهمیت موضوع، حکم را نیز تحت الشعاع قرار خواهد داد.
در بحث مطبوعات با مقوله و مفهومی به نام «افکار عمومی» رو به رو هستیم که متأسفانه به دلیل ضعف مباحث فقه حکومتی و اجتماعی، چیستی و اهمیت و ارزش آن به بحث گذاشته نشده است. حفظ و مصونیت افکار عمومی مانند حفظ و مصونیت سرپرستی یک نظام اسلامی دارای اهمیت ویژه است. بنابراین، مطبوعات به عنوان یکی از مهم ترین عوامل جهت دهنده و تأثیرگذار بر افکار عمومی، شبیه جایگاه رهبری در میان مسئولان نظام، باید مورد توجه قرار گیرد.
با این توضیحات، شاید عناوینی همچون «بنگاه هدایت»، «مربّی»، «معلم» و «مدرسه سیّار»، که امام خمینی(قدس سره) بر روزنامه ها و مجلّات اطلاق کرده اند، بهتر بتواند ماهیت و اهمیت مطبوعات را روشن سازد.32 ایشان می فرماید:
مطبوعات باید یک مدرسه سیّار باشند ... به طور کلی، مطبوعات باید یک بنگاه هدایت باشند; یعنی به صورتی که اگر دست مردم بیفتند مردم هدایت شوند.33
همچنین می فرماید:
اگر مطبوعات متحوّل بشوند ـ و ان شاءالله می شود و شده است ـ متحوّل بشود به یک مراکزی که بخواهند تقوا را در جامعه منتشر کنند، وقتی جوان ها و بچه های تازه رس ما وارد می شوند در میدان فعالیت اجتماعی، بروند دنبال روزنامه، روزنامه مربّی باشد; گوش کنند به رادیو، رادیو مربی باشد; نگاه کنند به تلویزیون، تلویزیون مربّی باشد; نگاه کنند به مجلات، مجلاتی باشد که تربیت بکند.»34
بیان امام راحل(قدس سره) تنها یک بیان انشایی نیست، بلکه به طور ضمنی، خبر از ماهیت مربّیگری و هدایتگری مطبوعات نیز می دهد; چرا که به اعتقاد ایشان،
مطبوعات در هر کشوری نقش اساسی را در ایجاد جوی سالم و یا ناسالم دارند.3536
آنچه بیش از همه در فرهنگ مردم تأثیر می گذارد، مجله و فرم مجله است، برای اینکه مجله و نحوه ارائه آن خیلی تأثیر دارد.37
بر همین مبناست که ایشان بر گزینش اصحاب مطبوعات نیز تأکید داشتند; می فرمودند:
انتخاب افراد برای مطبوعات امر مهمی است... نوشته هایی که می خواهید طرح بشود چند نفری را که یقین دارید آدم های مستقیم هستند و در مسیر ملت و کشور هستند، وابستگی به هیچ جا ندارند، مطالعه و درست در آن دقت کنند و بعد از دقت، در روزنامه یا مجله نوشته شود... اگر کسی افکارش منحرف بوده و حالا بیاید ادعا بکند که من برگشته ام ما باید قبول کنیم، اما نباید او را مجله نویس کنیم. این دو باهم فرق دارد.38
اولین مسئله آنها ]روزنامه ها[ این است که افراد انتخاب کنند... این از مسائل مهمی است که توجه به او لازم است و اغماض از آن جایز نیست.39
این مقالات را با دقت، در یک شورایی که خودتان تأسیس می کنید، مطالعه کنید ... یک نفر نه، یک شورایی باشد، یک جمعیتی باشد که مقالات را درست تحت نظر بگیرد ...40
کلام اخیر حضرت امام(قدس سره) به روشنی بیانگر آن است که نمی توان شرایطی را که برای یک نویسنده کتاب در نظر گرفته می شود، درباره متصدیان مطبوعات قرار داد.
اهمیت تأثیرگذاری مطبوعات زمانی بیشتر روشن می شود که توجه داشته باشیم حوزه فعالیت مطبوعات غالباً علوم و مسائل انسانی و اجتماعی است و هرگونه نظر و ایده ای در این حوزه در نحوه روابط انسانی و اجتماعی تأثیرگذار است. بنابراین، به نظر می رسد سپردن افکار عمومی و ذهن و روان مردم به مطبوعات، نیاز به دو مرحله گزینش دارد: اول گزینش صاحبان و نویسندگان; دوم بررسی و ارزیابی مطالب آنها. شاید گفته شود: این گزینش ها موجب انسداد باب تفکر و اندیشه می شود، اما اولا، مرحله نوشتن و چاپ در مطبوعات، مرحله اندیشه و تفکر نیست، بلکه مرحله نشر و ارائه است. ثانیاً، به قول مرحوم علّامه جعفری:
آیا معقول است که برای تجویز نوعی قرص سردرد برای بیماران، تحقیقات و آزمایش های فراوان ضرورت یابد و در صورت نیاز بر روی یک جاندار آزمایش شود، اما در ابراز و بیان مسائل علوم انسانی در ابعاد گوناگون، موجودیت ذهنی و آرمانی و روحی و کلیات هستی شناسی، که سرنوشت انسان را تعیین می نماید، هیچ گونه قید و شرطی وجود نداشته باشد، و اگر احتیاجی به آزمایش داشته باشد این خود انسان ها هستند که به جای موش ها و خرگوش ها مورد آزمایش قرار گیرند؟...
ایشان ادامه می دهند: آزادی بیان را در دو قلمرو باید بحث کرد:
]اول[ «میدان علوم مربوط به جهان جمادات و نباتات و حیوانات و همه موضوعاتی که در عرصه طبیعت ابعاد مادی دارند و دانشمندان در همان ابعاد مادی آنها دست به کار می شوند. هرگونه اندیشه و عقیده و بیان با تذکر به کیفیت شناخت، که آیا قطعی است، ظنّی است یا احتمالی است ـ آزاد است. اما در میدان علوم انسانی و هستی شناسی کلی، که مستقیم یا غیرمستقیم در تفسیر انسان در دو قلمرو «آنچه که هست» و «آنچنان که باید باشد» تأثیر می گذارد، نظارت و تحقیق انسان های آگاه و متخصص و عادل ضروری است. هیچ چاره ای نیست که همه اندیشه ها و احتمالات و تئوری ها و فرضیات و تحقیقات مربوط به مسائل دو منطقه، در دیدگاه تحقیقات و بررسی های شخصیت های آگاه و متخصص و عادل قرار گیرد و با کمال صبر و متانت و تحمّل اندیشه ها و احتمالات و... در مدت زمان لازم و کافی، از مجرای تجزیه و تحلیل و ترکیب بگذرد، آنگاه نتیجه را با مراعات کمیّت و کیفیت و وضوع صحّت و بطلان آن، با ملاحظه صلاح وضع مغزی و روانی مردم جامعه بیان نمایند.
اگر گفته شود این شرایط موجب رکود تحقیقات و سدّ باب اندیشه می شود، باید گفت: خیر، اولا، مگر تحقیقات پزشکی و داروشناسی و داروسازی و لزوم بررسی های متنوّع برای تجویز و به رسمیت شناختن نتایج آن تحقیقات پزشکی و دارویی، رقابت های علمی سازنده را در دانشکده ها و مراکز آموزشی و آزمایشگاهی دچار رکود کرده است؟ ثانیاً، بر عکس، با این شرایط، رقابت های سودجویانه و غرض های غیرانسانی، که معمول است، نیز از بین می رود.41
نتیجه گیری
آنچه گذشت بیانگر این بود که فقه تشیّع برای آنکه در استنباط احکام شرعی مغلوب عینیت نشود و توان کنترل عینیت های ساخته و پرداخته بشری را داشته باشد، باید موضوعات جدید را با عناوین جدید، که بیانگر واقعی موضوع باشد، در طریق استنباط قرار دهد. اگرچه همواره بر ملاکات احکام تکیه می شود، اما در طریق استنباط، عناوین تعیین کننده اهمیت موضوع می شود، اهمیت موضوع قطعاً به کیفیت احکام و شرایط تأثیرگذار است. زمانی می توان گفت احکام و شرایط تعیین شده برای موضوع مطبوعات، بجا و متناسب استنباط گردیده است که اهمیت و جایگاه واقعی مطبوعات در جوامع امروزی مدّنظر قرار گیرد و با توجه به آن، عناوین واقعی تری بر مطبوعات اطلاق شود.
-
پى نوشت ها
1ـ احمد یحیایى ایله اى، مبانى روابط عمومى، ص 53.
2ـ همان، ص 57.
3ـ همان، ص 665.
4ـ على اسدى، افکار عمومى و ارتباطات، تهران، سروش، ص 176.
5ـ بررسى مسائل مطبوعات ایران، (مجموعه مقالات دومین سمینار)، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها، ص 669.
6ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 68، ص 304.
7ـ نشانى ؟؟؟
8ـ نشانى؟؟؟؟؟
9ـ بقره: 42.
10ـ نشانى؟؟؟
11ـ بقره: 140.
12ـ نحل: 125 / عنکبوت: 46.
13ـ زمر: 98.
14ـ نشانى؟؟؟؟
15ـ ؟؟؟؟؟
16ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 54.
17ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 3، ص 153; ج 10، ص 299.
18ـ ؟؟؟؟
19ـ یکى از مفاهیم متناقضى که امروزه به خاطر حفظ احترام و تقدّس کلمه «آزادى» به کار برده مى شود، این است که بگوییم: ما آزادیم در این حدود. البته حیثیت ها مى تواند متفاوت باشد; اما در یک حیثیت واحد، به کار بردن کلمه آزادى و حدود با هم سازگار نیست; چنان که نویسنده اى مى نویسد: «بحث به طور مطلق، بر سر خواستن و نخواستن است و دیگر شرط و شروطى وجود ندارد. بدین معنا، شاید بتوان گفت: آزادى از مقوله «همه یا هیچ است» به نظر مى رسد یاآزادى هست ـ که هست و دیگر خط قرمز در میان نخواهد بود.» (ناصر فکوهى و دیگران، خط قرمز، آزادى اندیشه و بیان و حد و مرزهاى آن، تهران، قطره، 1377، ص 54) و عجیب اینکه ما نمى توانیم به صراحت بیان کنیم خیر، انسان آزاد نیست. در برابر خدا و دستورات او. بلکه حتى کمال انسان در بندگى اوست. البته آنکه بندگى او را نپذیرفته نیز آزاد نیست. او نیز بندگى مى کند، اما بندگى هواى نفس، شیطان و طاغوت را. و چه زیبا فرمود امیرالمؤمنین على(علیه السلام): «لا تکن عبد غیرک و جعلک الله حرّاً»; یعنى آزادى انسان در بندگى حق و رهایى از باطل است.
20ـ ابن شعبه حرّانى، تحف العقول، ص 331، روایت ابوجعفر(علیه السلام) یقول: «کل مالم یخرج من هذا البیت فهو باطل.» (محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 2، ص 94.)
21ـ ؟؟؟؟؟
22ـ مانند آیه «و لا تکتموا الحق و انتم تعلمون.» (بقره: 42)
23ـ آیه (تلک حدودُ الله فلاتقربوها) (بقره: 187).
24ـ ابن شعبه حرّانى، پیشین، ص 336.
25ـ ؟؟؟؟
26ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 68، ص 296.
27ـ همان، ج 68، ص 294.
28ـ همان، ج 2، ص 116.
29ـ جان استوارت میل، رساله اى درباره آزادى، ترجمه جواد شیخ الاسلامى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1338، ص 25.
30ـ چهار معنا براى «ضلال» مطرح شده است. 1. ضلال به معناى هر آنچه باطل است. (محمّدحسن نجفى، جواهرالکلام، ج 22، ص 58); 2. آنچه مخالف عقاید مسلمانان است. (امام خمینى، تحریرالوسیله، ج 2، ص 457); 3. مقابل هدایت (؟؟؟، حاشیه مکاسب «سید»، ص 23 / حاشیه مکاسب «ایروانى»، ص 20); 4. آنچه موجب اغوا مى گردد و گم راه مى سازد (سید محمّدجواد حسینى عاملى، مفتاح الکرامه، ج 4، ص 62 / ؟؟؟، مصباح الفقاهه، ج 1، ص 254 / محمّدحسن نجفى، پیشین، ج 22، ص 58.) البته ابهاماتى نیز در معناى «ضلال» وجود دارد و همین سبب شده است در برخى اعصار موجب سردرگمى شود. براى مثال، شیخ محمّدحسن نجفى صاحب جواهرالکلام چون از مخالفان وجوب عینى نمازجمعه بود و مسئله رواج نمازجمعه را در عصر غیبت و در دوران خود، ساخته و پرداخته علماى ایرانى نزدیک به دستگاه صفویه مى دانست، کتاب الشهاب الثاقب نوشته دانشمند بزرگى همچون فیض کاشانى را، که به شدت از این حکم دفاع مى کند، جزو کتب ضلال شمرده و نابود کردن آن را واجب دانسته است. (محمّدحسن نجفى، پیشین، ج 11، ص 178، بیروت، دارالاحیاء التراث العربى، 1981.) همچنین صاحب مفتاح الکرامه در بحث «کتب ضلال» مى گوید: چون مرحوم بحرانى در کتاب الحدائق الناظره، دلایل مربوط به کتب ضلال را غیر معتبر دانسته و کتابش مشحون از توهین به علماست. لذا، این کتاب جزو کتب مضلّه است و باید امحا شود. (سید محمّدجواد حسینى عاملى، پیشین، ج 4، ص 63، بیروت، دار الاحیاء التراث العربى.)
31ـ البته برخى از فقها قایلند: ادلّه حرمت حفظ کتب ضلال به از میان بردن هر آنچه موجب ضلال مى شود امر مى کند. بنابراین، کتاب خصوصیت ندارد و شامل هر آنچه موجب ضلال است، مى شود. ر.ک. حاشیه مکاسب، ص 23 حاشیه محقق یزدى، و ص 25 حاشیه ایروانى.
32ـ درباره دیدگاه هاى امام خمینى(قدس سره) درباره مطبوعات، کارهاى متنوّعى انجام شده است. براى مطالعه بیشتر، ر.ک. رسول سعادتمند، مطبوعات و رسانه ها از دیدگاه امام خمینى(قدس سره)، قم، تسنیم، 1378 / گیلدا ملکى، «امام، مطبوعات، آزادى بیان»، پیام زن، ویژه نامه یکصدمین سال ولادت امام خمینى(قدس سره) / امید مسعودى، «مطبوعات و دیدگاه هاى انتقادى امام خمینى(قدس سره)»، حضور، ش 22، سال نشر ؟؟؟، ص ؟؟؟ / على صمدى، «امام و مطبوعات»، حضور، ش 16، سال نشر ؟؟؟، ص ؟؟؟
33ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 18، ص 65، 26 مرداد 1362.
34ـ همان، ج 13، ص 41، 4 شهریور 1359.
35ـ همان، ج 12، ص 23، 1 فروردین 1359.
36ـ پیتر آلبر، مطبوعات، ترجمه فضل اللّه جلوه، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1368، ص 97.
37ـ امام خمینى، صحیفه نور، ج 15، ص 35ـ36.
38ـ همان، ج 13، ص 249، 15 دى 1359.
39ـ همان، ص 248ـ249.
40ـ همان، ج 14، ص 51.
41ـ برگرفته از گفتوگوى محمّدتقى فاضل میبدى با علّامه جعفرى، مندرج در مقاله «حق آزادى در اسلام»، به اهتمام محمّدتقى فاضلى میبدى، اندیشه معاصر 2 دین دارى و آزادى، تهران، آفرینه، 1378، ص 184ـ188.