اخلاق و عرفان اسلامى
اخلاق و عرفان اسلامى
استاد محمدتقى مصباح يزدى
اشاره
در جلسات گذشته، اين بحث مطرح شد كه حركت تكاملى انسان در گرو ادراك آگاهانه نسبت به مبدأ و معاد و توجه به وظايفى است كه انسان در بين اين دو نقطه بايد عهدهدار شود تا بتواند به سعادت ابدى نايل گردد. ولى هم عوامل طبيعى باعث مىشوند كه انسان از اين توجه غافل شود و هم عوامل غيرطبيعى، عوامل اجتماعى و يا حتى عوامل نامحسوس و نامرئى. و ريشه همه انحرافات و لغزشها و سقوطها هم همان «غفلت» است.
عوامل ايجادكننده غفلت از خدا
در يك كلمه، تمام تعاليم دينى و وظايفى كه خداى متعال براى انسان تعيين فرموده است، همه به نحوى غفلت زدا هستند و باعث مىشوند كه انسان از عواملى كه موجب غفلت مىشود رها گردد تا بتواند در مسير صحيح قرار بگيرد. براى تبيين اين بحث، از دو روش مىتوان استفاده كرد؛ يكى اينكه با فكر و تعقّل وارد شويم و ببينيم چطور مىشود كه آدم غافل مىشود و چطور مىشود كه توجه پيدا مىكند. صرفنظر از آنچه در كتاب و سنّت اهلبيت پيامبر: در اينباره وارد شده، تا حدى با فكر و عقل خودمان هم مىتوانيم جواب اين سؤال را به دست بياوريم. خداوند عقل را به آدمىزاد داده است تا از آن استفاده كند. يكى از بهترين موارد استفادهاش هم همين جاست.
قبلا اشاره كردهايم كه معمولا انسان غفلت مطلق ندارد؛ اينجور نيست كه آدم از همه چيز غافل باشد، بلكه اين همه مذمّتى كه از غفلت شده، از غفلت نسبت به چيزهايى است كه بايد به آنها توجه داشته باشد. در واقع، آنچه موجب مىشود كه انسان غفلت كند از آنچه بايد بدان توجه داشته باشد، توجه به چيزهاى ديگرى است. شما در تجربههاى عادى و روزمره خودتان هم مىتوانيد اين تجربه را داشته باشيد: تا وقتى به گويندهاى توجه مىكنيد، از خيلى چيزهاى ديگر غافليد، حتى غافليد از اينكه پهلوى چه كسى نشستهايد، يا در كجا هستيد؛ چون توجهتان معطوف به يك نقطه است. بر عكس، اگر عاملى باعث شد كه توجه شما معطوف به چيز ديگرى بشود؛ مثلا يك مسأله خانوادگى، مشكل شخصى، وضع اقتصادى يا اجتماعى، هرچند در اينجا نشسته باشيد، ولى اصلا متوجه اطراف خود يا مدت زمانى كه مىگذرد نمىشويد. اين معنايش آن است كه انسان در هر زمانى مىتواند به مسائل مختلفى توجه پيدا كند. اگر توجهش به چيزى متمركز شود، از چيزهاى ديگر غافل مىگردد. البته اينكه انسان در آنِ واحد مىتواند به چند چيز توجه داشته باشد، مسألهاى است كه روانشناسان دربارهاش بحث كردهاند و چيزهايى هم گفتهاند كه از بحث ما خارج است. در مجموع، اگر توجه انسان در يك چيزى متمركز شود از چيزهاى ديگر غافل مىگردد.
حال، اول بايد بدانيم كه به چه چيزهايى بايد توجه كنيم؛ از چه چيزهايى نبايد غافل شويم. در اينباره قبلا بحث كرديم: «رَحماللهَ امرءً عَلِم مِن اينَ و فى اينَ و الى اين.» بايد به آغاز و انجام و مسير راهى كه بايد طى كنيم تا به سعادت برسيم توجه داشته باشيم؛ يعنى به خدا و قيامت و به وظايفى كه در مقابل خدا داريم. به هر چيز ديگرى توجه كنيم و در آن متمركز بشويم، ما را از اينها غافل مىكند. چگونه انسان مىتواند به چيزى توجه پيدا كند و در آن متمركز شود؟ يك سلسله عوامل طبيعى اقتضاى اين كار را دارند؛ همان عواملى كه مقتضاى غرايز حيوانى ما هستند: گرسنگى، تشنگى و نيازهاى زندگى، چه آنها كه مستقيما مورد رغبت و توجه انسان قرار مىگيرند و چه آنها كه غيرمستقيم مورد توجه قرار مىگيرند؛ مثلا، براى اينكه ما غذايى تهيه كنيم، بايد پول داشته باشيم و براى تهيه پول، بايد كار كنيم. توجه به اين مسائل موجب مىشود كه انسان از خيلى چيزها غافل بماند. اينها يك سلسله عوامل طبيعى هستند كه با برخى انگيزههاى درونى و عوامل روان تنى مشتركند؛ گرسنه شدن، تحريك احساسات و غرايز به ضميمه عوامل خارجى و شرايط محيط آدم از اين جمله هستند. گاهى انسان چيزهايى را مىبيند يا مىشنود كه توجه او را به خود جلب مىكند. وقتى توجهش به سوى آنها متمركز شد، از چيزهاى ديگر غافل مىماند. بعضى از اين چيزها آنچنان انسان را در خود متمركز مىكنند كه از آن هدف اصلى باز مىدارند، به طورى كه بازگشتش به آن هدف و رها شدنش از اين عوامل مشكل است. خدا اين چيزها را براى ما حرام كرده است. نمونه بارزش مسكرات - العياذ بالله - باعث اين مىشوند كه انسان عقلش زايل گردد و ديگر نتواند به مبدأ و معاد توجه پيدا كند. يا - مثلا - لهو و غناى حرام، موسيقىهاى مبتذل و چيزهاى از اين قبيل: «و مِنَ الناسِ من يشترى لهوَ الحديثِ ليُضلَّ عَن سبيلِ اللّهِ بغيرِ علمٍ.» (لقمان: 6) گاهى انسان آنچنان توجهش به بعضى چيزها معطوف مىشود كه همه چيز را فراموش مىكند، تحريم اين چيزها به خاطر همين بوده است كه ما مبتلا به غفلتهايى نشويم كه خروج از آنها مشكل يا بعيد است. اما بعضى چيزهاى ديگر در اين حد نيستند.
عوامل ايجادكننده توجه به خدا
ممكن است انسان به غفلتهايى مبتلا بشود، ولى اگر حواسش جمع باشد؛ از قبل خودش را آماده كرده باشد، نه تنها در دام نمىافتد، بلكه ممكن است از همان شرايط هم استفاده مطلوب بكند. چيزهايى كه حرام نيستند، اما مىتوانند موجب غفلت انسان بشوند مانند آجيل. اينها حرام نيستند، اما اگر انسان دنبال اين باشد كه غذاى لذيذى بخورد، آجيلى بخورد، بگويد، بخندد، به سرگرمى مشغول بشود، اينها زمينهاى فراهم مىكنند كه اگر مدتى بگذرد، چه بسا انسان نمازش را هم فراموش كند. حرفهاى لغو از جمله اشتغالاتى است كه به حد حرمت نمىرسد، اما زمينه را فراهم مىكند كه انسان بلغزد. بنابراين، اينها حرام نيستند، ولى اگر انسان از قبل خودش را آماده نكرده باشد، به دام غفلت مىافتد، اگر خود را آماده كرده باشد، مىتواند به نفع خودش از آنها استفاده كند.
يكى از مواردى كه انسان مىتواند از نعمتى به نفع خودش استفاده كند اين است كه وقتى با نعمتى مواجه مىشود اول توجه كند كه عجب نعمت خوبى خدا به او داده! الحمدلله التذاذى است، التذاذ قبيحى هم نيست، اما مىتواند انسان را غافل كند. اگر با نام خدا و با توجه به او شروع كند، خدا را حمد كند كه اين نعمت را براى او مهيّا نموده، اين نعمت موجب غفلت او نمىشود؛ نه تنها موجب غفلت نمىشود، بلكه ممكن است موجب توجه و تقرّبش هم بشود؛ گاهى ممكن است به شكل عبادت در بيايد. گاهى غذا خوردن و افطار كردن و روزه شكستن عبادت است. چرا؟ چون انسان توجه پيدا مىكند به اينكه برادر مؤمنش خوشحال مىشود كه از غذايش تناول كند و خدا دوست دارد كه وى او را خوشحال كند. چقدر دستورات اسلام لطيف هستند! انسان به قصد تقرّب به خدا روزه گرفته است، اما وقتى مىفهمد كه امروز مهمان دوستش شده يا او به منزل آمده احساس مىكند كه اگر با او تناول كند، او چقدر خوشحال مىشود. اگر توجه پيدا كند به اينكه خدا دوست دارد او را خوشحال كند و نگويد كه من روزه هستم - هرچند در بهترين روزها باشد كه ثواب هفتاد سال عبادت دارد، مثل روز عيد غدير - و بنشيند و با او غذا بخورد به قصد اينكه او را خوشحال كند، اين غذا خوردن عبادت است؛ ثوابش از آن روزهاى كه - مثلا - معادل هفتاد سال عبادت است، بيشتر مىشود. با اينكه غذا خوردن يك كار حيوانى است، بخصوص كه او در حال روزه بوده و او مىخواهد روزهاش را بشكند، اما همين كار مىتواند موجب تقرّبش به خدا بشود؛ نه تنها مبتلا به غفلت نشود، از اوج انسانيت فرود نيايد و در دام حيوانيت نيفتد، بلكه همين كار ممكن است موجب رفعتش گردد؛ اما به شرط اينكه قبلا خود را آماده كرده باشد، درك كرده باشد كه خدا دوست دارد او بندگان مؤمنش را شاد كند. بنابراين، همه چيزهايى كه جنبه حيوانى دارند، صد در صد غفلتآور نيستند؛ اين بستگى به شرايط روحى ما دارد. اگر ما قبلا خودمان را از لحاظ روحى و روانى آماده كرده باشيم، مىتوانيم از همين امورى كه براى بسيارى از مردم موجب غفلت مىشوند، به گونهاى استفاده كنيم كه نه تنها براى ما موجب غفلت نشوند، بلكه موجب ترقّى هم بشوند. پس بايد آن زمينه را فراهم كرد.
فوايد توجه به عوامل غفلتزا
اصولا وقتى ما مبتلا به غفلت هستيم نمىتوانيم كارى بكنيم كه از غفلت در بياييم، مگر عنايت الهى شامل حالمان شود، كمكهاى فرشتگان باشد. گاهى اين كمكها شامل حالمان مىشود و نمىفهميم از كجاست. اما در حالى كه هنوز مبتلا به غفلت نشدهايم، بايد براى غفلتهاى بعدى فكرى بكنيم. اين نكته دقيقى است؛ مثلا، ما كه الان بحث مىكنيم كه چه چيزهايى موجب غفلت مىشود و به چه وسيلهاى انسان مىتواند خودش را از غفلت خلاص كند، الان توجهى داريم كه اين حرفها را مىزنيم، اما اگر كاملا از خدا و از اهداف انسانىمان غفلت داشته باشيم، نمىتوانيم چارهجويى هم بكنيم. اگر توجه كرديم كه مىخواهيم از غفلت خارج شويم، يعنى توجه حاصل شده؛ يعنى از غفلت درآمدهايم. پس اين بحثها به چه دردى مىخورند؟ فايده اين بحثها آن است كه بداند فردا، يك ساعت ديگر، يك لحظه ديگر امكان غفلت وجود دارد، از قبل زمينهاى فراهم كند تا مبتلا به غفلت نشود. در غير اين صورت، وقتى كه در غفلت است، انسان توجهش متمركز در امرى است كه خدا نمىپسندد، در آن حال به چيز ديگرى توجه ندارد تا بخواهد خودش را رها كند، مگر اينكه ديگرى او را كمك كند، كسى او را موعظه كند، برايش قرآن بخواند، حديثى يا الهام الهى يا كمك مَلَكى نصيبش شود. به هر حال، همه ما اين تجربه را داريم كه در زندگى زياد مبتلا به غفلت مىشويم. قبل از اينكه به آن غفلتهاى ويرانگر مبتلا شويم، جلوتر بايد فكرى بكنيم تا در دام نيفتيم. بدانيم چه مىشود كرد تا از افتادن در غفلت و آن چاه «ويل» نجات پيدا كنيم.
عوامل غفلتزا
كارهايى مىتوان كرد؛ چيزهايى كه در شرع مقدّس اسلام، در كتاب و سنّت به صورتهاى خاص براى زدودن غفلت مورد تأكيد قرار گرفتهاند: پيش از همه، توجه داده شده به امورى كه ممكن است ما را غافل كنند؛ غفلت كشنده. آنها تذكر داده شدهاند. بنابراين، بايد سعى كنيم دنبال آنها نرويم، وگرنه ممكن است به غفلت بيفتيم؛ غفلتى كه بعدا پشيمانى مىآورد. براى نمونه، خداوند مىفرمايد: «يا اَيُّها الَّذينَ آمنوا لا تُلهِكُم اَموالكُم و لا اولادُكم عَن ذِكر اللّهِ.» (منافقون: 9) مبادا پرداختن به امور زندگى دنيا، مثل مال و فرزند و مسائل خانوادگى شما را از ياد خدا غافل كند. اين نشان مىدهد كه چه چيزهايى ممكن است انسان را از ياد خدا غافل كنند. يعنى اگر توجهتان به ثروتاندوزى متوجه شود، از خدا و قيامت غافل مىشويد: «الهيكم التكاثر.» (تكاثر: ‑ 1) الهيكم« يعنى شما را غافل كرد، سرگرمتان كرد.» سرگرمى همين است كه انسان توجهش معطوف به يك چيزى شود كه از هدف اصلى غافل بماند. پس علاقه به زراندوزى، علاقه به تكاثر، به اينكه انسان روز به روز ثروتش را بيشتر كند، پس اندازش بيشتر شود، موجب غفلت است. طبيعت آدمىزاد علاقهمند به تكاثر است، ولى بايد بدانيم كه اين كار آدم را غافل مىكند: «لا تُلهكم اَموالكُم و لا اولادكُم عن ذكراللهِ.»
در مقابل، خداوند از كسانى مدح مىكند: «رجالٌ لاتُلهيهم تجارةٌ و لابيعٌ عن ذكرِ اللّهِ.» (نور: 37) مردانى هستند كه پرداختن به امور دنيا، از قبيل معاملات و ثروتاندوزى و چيزهاى ديگر، آنها را از ياد خدا غافل نمىكند. اين دو آيه را كه كنار هم بگذاريم، مىتوانيم نتيجه بگيريم كه برخى از امور دنيا طبعا لذتى دارند كه ما را به خودشان جذب مىكنند؛ خوردنىها، پوشيدنىها، چيزهايى كه موجب زينت و تجمّل مىشوند و اسباب زندگى راحتتر را فراهم مىكنند، يا ارضاى غرايز، انسان را از خدا غافل مىكنند. ولى كسانى هستند كه مىتوانند با وجود اين طبع و علاقه، از خدا غافل نشوند: «لا تُلهيهم تجارةٌ...» نمىفرمايد: تجارت نمىكنند؛ يعنى اينجور نيست كه اگر كسى بخواهد ياد خدا باشد، بايد زندگى را تعطيل كند، نه تجارتى كند، نه زن و فرزندى داشته باشد، فقط گوشهاى بنشيند تسبيح بگرداند. اين كمال زيادى نمىآورد، بلكه انسان بايد سعى كند در عين پرداختن به امور دنيا، بخصوص اگر واجب باشند، طورى باشد كه آنها او را از ياد خدا غافل نكنند. اين در صورتى است كه به همه اينها به صورت ابزار نگاه كند؛ همه اينها را وسيلهاى براى كسب رضايت خدا و سعادت آخرت قرار دهد. همه اينها مىتوانند براى رضاى خدا باشند. كسب كه براى رضاى خدا باشد، صرفش هم براى رضاى خدا باشد، انسان را هيچ وقت از خدا غافل نمىكند. پرداختن به امور خانواده، همسر و فرزند و مسائلى كه مربوط به آنهاست، طبع آنها اينگونه است كه انسان را غافل مىكند، ولى كسانى هستند كه از همه اينها به صورت عبادت استفاده مىكنند؛ نه تنها موجب غفلت نمىشوند، بلكه موجب تقرّبشان هم مىشود. نگاه محبتآميزى كه انسان به همسرش مىكند، دست عطوفتى كه به سر فرزندش مىكشد، بوسهاى كه به صورت فرزندش مىزند، مىتواند عبادت باشد. اما براى بسيارى از افراد اين چيزها غافل كنندهاند و موجب مىشوند كه از اهدافشان باز بمانند.
بنابراين، اگر از اول توجه كنيم به اينكه خدا چه نعمتهاى خوبى به ما داده، همسرى كه موافق من است، شريك زندگى است، عجب نعمت خوبى است! الحمدلله. فرزند خوبى كه هديه الهى است، خداوند عطا كرده و مهرش را در دل ما قرار داده، او را خوب تربيت كنيم. چه نعمت بزرگى است كه خداى مهربان داده و محبت فرزند را توى دل ما گذاشته، چنين توجهاتى موجب غفلت انسان نمىشوند. بايد توجه كند كه اظهار محبت كردن به بچه موجب مىشود ساختار روانى او به طور طبيعى رشد كند و حسّ محبتخواهى او ارضا شود. اگر پدر و مادر محبت نداشته باشند، بعدها مشكلاتى براى بچه به وجود مىآيد. اما خدا از يك سو، براى اينكه نياز بچه تأمين شود، به پدر و مادر محبت داده است؛ از سوى ديگر، آنها را موظف كرده بچه را تربيت كنند تا به اين وسيله، ثواب ببرند. هم عاطفه طبيعى آنها موجب مىشود به بچهدارى و به تربيت بچه بپردازند، هم با اين كار خدا را عبادت مىكنند. عجب خدا دوست داشتنى است! پس اين چيزها هيچ وقت ايشان را غافل نمىكند، اما به شرط آنكه قبلا اين آمادگى را در خودش فراهم كرده باشد و به همين نيت، به مسائل زندگى بپردازد؛ يعنى همه اين مسائل ابزارى براى كسب رضايت خدا و عبادت او مىشوند.
اما به عكس، اگر به همه اينها به عنوان يك هدف، به عنوان يك مقصد نگاه كنيم، خود آنها براى ما يك مطلوب اصيل بشوند و به آنها دل ببنديم، زمينه غفلت براى ما فراهم مىشود كه مىفرمايد: «لا تُلهِكم اموالكُم و لا اولادكُم عَن ذكرِ الله.» يعنى زمينه اين هست كه اموال و اولاد شما را غافل كنند، بايد حواستان جمع باشد به اين دام نيفتيد. مىتوانيد با زن و فرزند هم تعامل داشته باشيد، مال هم كسب كنيد، اما بايد به غفلت مبتلا نشويد و اينكه فرمود: ٌ«واعلموا انَمّا اموالكُم و اولادكُم فتنة» (انفال: 28) باز اشاره به همين است. «فتنه»،يعنى زمينه امتحان، دو سو دارد: در امتحان، انسان مىتواند سرافراز شود، مى تواند مردود شود. اگر وظيفهتان را درست انجام داديد، اين موجب تقرّبتان مىشود، موجب رشدتان مىشود. اما اگر به آنها دلبستگى پيدا كرديد، باعث اين شدند كه وظايفتان را درست انجام ندهيد، حلال و حرام را نشناسيد، به خدا توجه نداشته باشيد، موجب سقوط شما مىشوند؛ يعنى در امتحان مردود شدهايد. فتنه هميشه بد نيست؛ فتنه وسيله آزمايش است، دو طرف دارد: «و نَبلوكُم بالشِّرُ و الخيرِ فتنة» (انبياء: 35) ما هم با خوبى و هم با بدى شما را آزمايش مىكنيم. اينها وسيله آزمايش هستند.
پس امور دنيا مىتوانند توجه ما را به خود جلب كنند و احساسى در ما به وجود بياورند كه از آنها لذت ببريم؛ يا موجب احساس سلبى بشوند، موجب خشم و نفرت بشوند. اينها مىتوانند موجب غفلت انسان بشوند. اگر خودمان را از قبل آماده كنيم كه از همه اين زمينه و احساسات و عواطف درست استفاده كنيم، كار ما مىشود عبادت؛ اما اگر در دام آن بيفتيم و آنها را وسيله قرار ندهيم، بر ما مسلط مىشوند و ما را تسخير مىكنند؛ در دام شيطان مىافتيم. «ولايَغُرنَّكم باللّهِ الغَرور.» (لقمان: ‑ 33) «و ما الحيوةُ الدُّنيا الاّ متاعُ الغُرور.» (آلعمران: 185) مىفرمايد: زندگى دنيا چيزى جز وسيله فريب خوردن نيست. پس چه كنيم؟ زندگى را رها كنيم؟ نه، اسباب غرور هست، اما شما مىتوانيد همين اسباب غرور را به اسباب سعادتتان تبديل كنيد، با موضعگيرى صحيحى كه مىكنيد، زمينهاى كه از قبل فراهم مىكنيد كه به نظر ابزار به آنها نگاه كنيد.
اميرالمؤمنين 7در يك عبارت كوتاه عالىترين مطالب را در اين زمينه بيان فرمودهاند: «مَن تَبصَّر بالدّنيا بصَّرته.» اگر كسى بخواهد به وسيله دنيا بصيرت پيدا كند، آن باعث روشنايىاش مىشود «و مَن اَبصَر فيها اَعتمدته.» اما اگر كسى به دنيا خيره شود، او را كور مىكند. براى مثال، اگر شما به عينكى كه روى چشم داريد خيره شويد، جايى را نمىبينيد. اما اگر به وسيله عينك نگاه كرديد، دنيا را بهتر مىبينيد. يعنى شما دنيا را وسيله قرار دهيد تا بتوانيد به مقاصد اخروىتان برسيد. رضايت خدا را در اين دنيا كسب كنيد. اين نظرِ ابزارى است. اگر اين كار را بكنيد، موجب بصيرت شما مىشود؛ نه تنها شما را غافل نمىكند، بلكه بر بصيرت شما مىافزايد.
پس همه امور دنيا مىتوانند اسباب غفلت باشند، ولى همه اينها ممكن است موجب تكامل هم باشند. اين بستگى دارد به اينكه شما قبلا شرايط برخورد با دنيا را براى خودتان فراهم كرده باشيد. سعى كنيد با هر صحنهاى كه مواجه مىشويد، اول توجه كنيد كه خدا آن را آفريده، چه زيبا آفريده! چه نعمت خوبى است! بعد سعى كنيد از آنچه مىخواهيد استفاده كنيد، حلال و حرامش را بسنجيد، از راه صحيح به دست بياوريد، بعد هم وظيفهاى كه نسبت به آن داريد درست انجام دهيد. اگر مالى به دست آوريد بايد انفاق كنيد: «لَن تنالوا البِرَّ حتّى تُنفقوا مِمّا تُحبّون.» (آل عمران: 92) از همان چيزهايى كه خيلى دوست داريد، انفاق كنيد.
آدمىزاد آنقدر ضعيف است كه محبت دنيا برايش جورى مىشود كه حتى وقتى مىخواهد پولى به فقير بدهد، از اسكناسهاى كهنه مىدهد. براى مبارزه با اين سعى كنيد همان را كه بيشتر دوست داريد، به فقير بدهيد. اگر مىخواهيد لباسى به كسى بدهيد، لباس نوِتان را بدهيد. اين باعث مىشود كه محبت دنيا در دل شما كمتر شود تا به حبّ دنيا مبتلا نشويد و دنيا شما را فريب ندهد. وقتى اين كار را مىكنيد ثواب آخرتى هم پيدا مىكنيد. پس موجب نجاتتان هم مىشود. اما اگر انسان توجه نكرد و به دامش افتاد، بيرون آمدن از آن برايش مشكل است. اين يكى از راههايى است كه قبلا مىتواند خودش را مهيّا كند تا در دام غفلتها نيفتد.
راه ديگر اينكه قبل از حصول غفلت، برنامهريزى كنيم تا به غفلت مبتلا نشويم، سعى كنيم برنامهاى داشته باشيم كه به ياد خدا بيفتيم؛ قرائت قرآن، خواندن دعا، ذكر و مانند آن. به هر حال، برنامه منظمى داشته باشيم. اينكه خداى متعال پنج وقت نماز بر ما واجب كرده به خاطر همين بوده كه آدمىزاد اگر برنامه منظمى براى كار نداشته باشد، غافل مىشود.
خداوند رحمت كند پدر و مادرهايى را كه به بچههايشان ياد مىدهند نماز را سر وقت بخوانند. اين تربيت باعث مىشود كه آنها به طور عادى، وقت نماز به ياد خدا بيفتند؛ عادت كردن به يك برنامه عبادى. در مستحبات هم انسان مىتواند براى تقويت توجه خود به خدا، بعضى اذكار و عبادات مستحبى را در برنامهاش قرار دهد. بايد دقت كند كه آن برنامه را هم مثل نماز ترك نكند، هرچند محدود و كم باشد، اما بايد مداومت داشته باشد.
مرحوم كلينى در اصول كافى دو باب، يكى «باب مداومة على العبادة» و يكى «باب الاقتصاد فى العبادة» قرار داده است؛ يعنى انسان در عبادت هم بايد ميانهرو باشد؛ يك روز از صبح تا شب برنامههاى سنگينى نداشته باشد تا خود را خسته كند و يك روز ديگر عبادت را رها كند. تأكيد شده بر اينكه اگر يك برنامه عبادى براى خودتان قرار مىدهيد دوازده ماهه باشد؛ «لايتركه اثنى عشر شهرا.» اينجور نباشد كه امروز به خود فشار بياورد، دايم قرآن بخواند، فردا اصلا قرآن نخواند و آنها را رها كند. برنامه بايد محدود باشد تا بتوانيد هر روز انجام دهيد. آنكه مهم است اينكه سعى كنيد حتى يك روز هم ترك نشود، هرچند مستحب باشد. اگر مىخواهيد اثر كافى در شما ببخشد، سعى كنيد برنامه منظم باشد و هميشگى باشد. به هر حال، اينجور برنامههاى عبادى مانع از ابتلا به غفلت مىشود؛ آن غفلت مخرّب و كشنده. آيات شريفهاى كه در باب ذكر خدا آمده «اُذكروا اللّهَ ذكرا كثير» (احزاب: ‑ 41) «واُذكر اسم ربَّك بُكرةً و اصيل» (انسان: 25) كم نيستند. منتها ما چون عادت كردهايم قرآن را فقط بخوانيم، كمتر توجه مىكنيم كه اين همه سفارش به اينكه صبح و شب خدا را ياد كن، چه خصوصيتى دارد. وقتى انسان مقيّد باشد و صبح برنامهاى را انجام دهد، تا مدتى شعاعش باقى است. به هر حال، از جمله چيزهايى كه موجب مىشود ما از غفلت رهايى پيدا كنيم، داشتن برنامهاى براى فكر كردن، ياد خدا و برقرار كردن رابطه با خداست، به قلب و به زبان. با قلبمان هم كه مىخواهيم خدا را ياد كنيم بايد آن را تقويت كنيم؛ مثلا، وقتى مىخواهيم تسبيح دست بگيريم و «الله اكبر» بگوييم، تا اول به ياد خدا نيفتاده باشيم، تسبيح دست نمىگيريم، بايد توجه ضعيفى پيدا شود. همان ياد خداست. همين كه شما يادتان مىآيد بعد از نماز تسبيحات حضرت زهرا 3بگوييد، معلوم مىشود به ياد خدا هستيد كه مىخواهيد اين تسبيحات را بگوييد. ذكر لفظى آن ذكر قلبى را تقويت مىكند. گاهى هم ذكر قلبى اثر آن ياد لفظى است.
پس رابطه دل با زبان يك رابطه متقابل است؛ هم ذكر لفظى مىتواند موجب بشود كه توجه قلبى پديد بيايد و هم توجه قلبى موجب مىشود كه انسان ذكر لفظى داشته باشد؛ هر دو مىتوانند به همديگر كمك كنند. به هر حال، مهم «ياد» است. «وَ اَقِم الصَّلوةَ لذكري» (طه: 14) نماز را براى ياد من بپاى دار. نماز براى اين است كه انسان ياد خدا باشد؛ يا نتيجهاى كه بر نماز مترتب مىشود، آن توجه قلبى است. معناى «اقم الصلوة» اين نيست كه در نماز سبحان الله بگو. اينكه جزو نماز است. «اقم الصلوةَ لذكرى» ذكر، نتيجهاى است كه بر اين عمل عبادىِ خواندن نماز مترتب مىشود.
به هر حال، بايد يك برنامهاى داشته باشيم، براى تفكر. تفكر در چه؟ مواردش را هم خود قرآن ذكر كرده است: «يتفكرونَ فى خلقِ السمواتِ و الارضِ ربَّنا ما خلقتَ هذا باطلا.» (آل عمران: 19)