برهان طرف و وسط
برهان طرف و وسط
ابوالحسن غفارى
مقدّمه
يكى از براهينى كه در امتناع تسلسل در علل حقيقى اقامه مىشود، برهان طرف و وسط است. بعضى براى استحاله تسلسل تا 52 برهان را ذكر كردهاند.1 حكيم سبزوارى تعدادى از براهين را در شرح منظومه بيان كرده است. براهينى كه در ابطال تسلسل اقامه شده دو دستهاند:
- الف. ابطال مطلق تسلسل؛ مثل برهان تطبيق.
- ب. ابطال تسلسل در علل كه علاوه بر آن منتهى به اثبات واجبالوجود هم مىشود؛ مثل برهان اسد و اخصر فارابى و برهان طرف و وسط.
برهان طرف و وسط علاوه بر اينكه اثبات مىكند سلسله علل و معلولات در سلسله فاعلى نمىتوانند بىنهايت ادامه داشته باشند، در سلسله علل مادى، صورى و غايى نيز جارى است. از اينرو، شيخ الرئيس ابن سينا مىگويد: «و هذا البيان يصلح ان يجعل بياناً لتناهى جميع طبقات اصناف العلل، و ان كان استعمالنا فى العلل الفاعليه»؛2 برهان طرف و وسط صلاحيت آن را دارد كه در تبيين همه طبقات و اصناف علل (فاعلى، غائى، مادى و صورى) قرار گيرد، گرچه ما در علل فاعلى به كار برديم. در اين مقاله تاريخچه، تقرير و نقدهايى كه متوجه اين برهان است، بررسى مىشود.
تاريخچه برهان
اولين كسى كه برهان طرف و وسط را براى امتناع تسلسل در علل اقامه كرد ارسطو است.3 پس از ارسطو، پيروان و شارحان آثار وى به نقل اين برهان پرداختهاند؛ ابن رشد در تفسير مابعدالطبيعه (متافيزيك) ارسطو و فارابى در رساله اثبات المفارقات و پس از آنها ابنسينا در الهيات شفا4 و ديگر كتابهاى فلسفى خويش نقل و شرح داده است. تقرير ابنسينا در كتاب شفا منظم و كاملتر از تعليقات است. پس از ابنسينا، در آثار شاگردان و پيروان وى همانند التحصيل بهمنيار و بيان الحق بضمان الصدق ابوالعباس لوكرى آمده است كه نوعاً به عبارات ابنسينا وفادار بوده و در پارهاى از موارد عين بيان ابنسينا را بدون كوچكترين دخل و تصرف بيان كردهاند. برهان طرف و وسط در قبسات ميرداماد و سپس در اسفار صدرالمتألهين بيان شده است. صدرالمتألهين ده برهان براى ابطال تسلسل در مهمترين اثر فلسفى خود يعنى اسفار اقامه كرده كه اولين آن برهان وسط و طرف است.6
بعد از صدرالمتألهين در آثار پيروان حكمت متعاليه از جمله در شرح منظومه، آن هم با كمى دخل و تصرف در عبارات و متفاوت با آنچه كه در آثار ابنسينا نقل شده، آمده است. اما اين دخل و تصرف اندك باعث خدشهدار شدن اصل برهان شده و به تعبير استاد شهيد مطهرى «نقل حاجى باعث انحراف در برهان شده است؛ زيرا حاجى عين بيان و تقرير شيخ را نياورده، بلكه به بيان خودش آن را آورده است. بنابراين، عبارات او با بيان شيخ كاملاً تطبيق نكرده است لذا بيان حاجى قابل نقد است.»7
برهان طرف و وسط بعد از حكيم سبزوارى در آثار حكماى ديگر نيز آمده است. علامه طباطبائى آن را در دو كتاب ارزشمند خود بدايةالحكمه و نهايةالحكمه آورده است. اين برهان علاوه بر تفسير آثار فلسفى، در آثار كلامى از جمله در مباحث المشرقيه فخر رازى آمده است.
عدهاى از فلاسفه برهان طرف و وسط را در امور عامه و در مبحث علت و معلول عنوان كرده و عدهاى ديگر در الهيات بالمعنى الاخص و در اثبات واجبالوجود عنوان كردهاند. ابنسينا اين بحث را در مقاله هشتم از الهيات شفا و در بحث از واجبالوجود و براى اثبات تناهى علل فاعلى، غائى، صورى و مادى بيان كرده است. ظاهراً علت اينكه شيخالرئيس اين برهان را در الهيات بالمعنى بالاخص بيان كرده، تبعيت از ارسطو بوده است؛ زيرا ارسطو آن را در بحث از اثبات وجود خدا عنوان كرده و براى ابطلال تسلسل و همچنين براى تناهى علل چهارگانه استدلال كرده است و اساساً در ما بعدالطبيعه ارسطو مبحث مستقلى درباره علت و معلول عنوان نشده است. روشن است كه رابطه تنگاتنگى بين اثبات واجبالوجود و بطلان تسلسل وجود دارد؛ زيرا ابطال تسلسل در نهايت به اثبات علت اولى منتهى مىشود و از سوى ديگر، با اثبات واجبالوجود تسلسل در علل نيز باطل مىشود.
صدرالمتألهين، بر خلاف ابنسينا، اين برهان را در مباحث امور عامه و در بحث علت و معلول آورده است. يكى از احكام مربوط به علت و معلول امتناع تسلسل و ديگرى امتناع دور است. براى اثبات امتناع تسلسل ادلّه زيادى اقامه مىشود كه يكى از آنها همين برهان است. حكيم سبزوارى و علامه طباطبائى نيز به تبعيت از صدرالمتألهين آن را در امور عامه مطرح كردهاند.
ابنسينا در مقاله هشتم شفا و در ابطال تسلسل تنها به اين برهان اكتفا كرده، اما صدرالمتألهين ادلّه ديگرى نيز اقامه كرد و اين برهان را «اسدالبراهين» ناميده است.8
تقرير برهان
اگر سه چيز را فرض كنيم كه اولى معلول بوده و علت چيزى نيست و ديگرى هم علت است و معلول براى چيزى ديگر نيست، و فرض كنيم كه در وسط اينها چيزى است كه معلول اولى و علت دومى است، هر كدام از اين سه، ويژگى خود را دارند. ويژگى اولى اين است كه فقط علت است و معلول نيست، ويژگى سومى آن است كه معلول است و علت براى چيزى ديگر نيست و ويژگى دومى، يعنى وسط، آن است كه هم علت است و هم معلول. آنچه كه وسط نام دارد، يك چيز باشد و يا هزاران، باز ويژگى خاص خود را دارند و آن اين است كه همگى معلول و علتاند، در صورتى كه مجموعه وسط هزاران سلسله باشند، كل آنها به منزله واسطه واحدند. حال چنانچه اين سلسله طورى پيش رود كه به جايى نرسيم كه علت باشد و معلول چيزى واقع نشود؛ يعنى هرچه جلوتر رويم به مواردى مىرسيم كه همگى هم علتاند و هم معلول، لازمهاش آن است كه وسط وجود داشته باشد، در حالىكه طرف موجود نيست. به عبارت ديگر، چيزهايى باشند كه خاصيت وسط را دارند، اما طرف ندارند در حالى كه وسط بدون طرف ممكن نيست. از اينرو، در نهايت، سلسله بايد به جايى برسد كه طرف وجود دارد ولى هرگز وسط واقع نمىشود و آن طرف در سلسله صعودى همان علتى است كه معلول هيچ چيزى نيست.
اين برهان اصول و اركانى دارد كه در تصوير و تصوّر صحيح از برهان مهم است:
1. از مبادى تصورى برهان، معناى