بدون عنوان

سرمقاله

نگاهى به نظريه اى نو در اعجاز قرآن!1

بى ترديد قرآن كريم معجزه جاويد پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) است. در باب سرّ و يا اسرار اعجازِ قرآن ـ امّا ـ نظريات گوناگونى ابراز شده و مى شود. يكى از آخرين نظريات در اين زمينه اين است كه: «معجزه» يا منصوب است و يا منسوب! معجزات منصوب از جانب خداى متعال را مى توان به اختصار «المعجزة من» و نوع دوّم را «المعجزة إلى» نامگذارى كرد. ناقه صالح(عليه السلام) و عصاى موسى(عليه السلام) معجزه منصوب اند. و امّا قرآن كريم از نوع معجزه منسوب است، يعنى اين كتاب فى نفسه و با قطع نظر از انتسابش به خداوند، معجزه نيست، امّا از حيث نسبت و انتسابش به خداى متعال، معجزه است. توضيح آنكه هيچ يك از افراد بشر نمى تواند كتابى همچون قرآن بياورد و ادعا نمايد كه اين كتاب از جانب خداست و اصلا كلامِ اوست، به گونه اى كه اين نسبت و انتساب صحيح و مقبول افتد. و در هر كتاب ديگرى جز قرآن اين ادعا مطرح شود، خواننده با خواندن يك يا دو صفحه از آن يقين مى كند كه كلامِ بشر است و نه كلامِ خداوند! به تعبيرى، آدمى با خواندنِ قرآن «نغمه الوهيت» مى شنود و اين نغمه و ريتم در هيچ كتاب ديگرى يافت نمى شود!

نظريه جديد مى گويد قرآن كريم صرف نظر از انتسابش به خداوند، نظير و شبيه دارد مثل بعضى از خطبه هاى نهج البلاغه و برخى ادعيه معصومان(عليهم السلام). بر طبق اين نظريه، اعجاز قرآن به طريق لمّى اثبات مى شود و نه به گونه برهان انّى و اين معجزه را بايد ـ چنانكه پيشتر گفتيم ـ «المعجزة المنسوبة» ناميد و نه «المعجزة المنصوبة». اين نظريه جديد مدعى است كه هيچ انسانى در روى كره زمين يافت نشده و نخواهد شد كه بتواند مدت 23 سال در بين مردم به عنوانِ پيامبر خدا زندگى كند و كتابى را به خداوند نسبت دهد، در حالى كه واقعاً اين كلمات و واژه ها و عبارات از خودش و حاكى از تمثلات و تخيلات درونىِ خود وى باشد!! در نظريه مورد بحث ادعا شده است كه در قرآن ـ با قطع نظر از انتسابش به خداوند ـ تهافت و تباين و اختلاف فراوان است و الاّ نيازى به تأويل آيات نبود! و از سوى ديگر عدم اختلاف و تهافت در كتاب ها و مؤلفات بشرى نيز ثابت و محقق است. حتى در كتاب هايى كه چند مؤلف با اشتراك و همفكرى آن ها را به رشته تحرير درآورده اند، عدم اختلاف و تهافت به چشم مى خورد. كما اينكه در يك كتاب شعر مثل مثنوى يا ديوان حافظ و گلستان و بوستان سعدى هم مى توان عدم اختلاف و تهافت را ديد. اما سخن در اين است كه در اين كتاب ها و مؤلفات، آنچه استشمام مى شود، نغمه بشرى است و نه نغمه الوهى! و همين است تفاوت و سر اعجاز قرآن در مقايسه با كتاب هاى ديگران.

طرح آراء نو و نظريات جديد در معارف دينى، گامى بس ارزشمند در جنبش نرم افزارى و توليد علم در حوزه دانش هاى اسلامى است. اما بايد همه ديدگاه ها دائماً مورد نقد و بازخوانى قرار گيرند تا غث و سمين آن ها مشخص گردد. نظريات علمى نو و كهنه ندارند، بلكه آنچه مهم و معيار است، برهان و استدلال است. در كارگاه علم و انديشه، نه هيچ رأيى به صرف اينكه نو و تازه است، مقبولِ طبع ارباب بصيرت و حجّت مى افتد و نه هيچ انديشه و نظرى به خاطر آنكه قديمى و سنّتى است، مطلوب و مطبوع است.

در باب حقيقتِ معجزه قرآنى آرائى بس متعدد ابراز شده است، اما با اين همه هنوز هم سؤالاتى باقى است كه محققان و قرآن پژوهان بايسته است كه بدان ها پاسخ دهند از جمله اينكه: آيا معجزه قرآنى، فعل خداست يا فعل نبى؟ آيا اعجاز بلاغى قرآن و تحدّى اين كتاب تنها نسبت به شعراء و ادباء عرب است؟ آيا در زبان هاى ديگر مثل فارسى يا فرانسوى و يا... متنى بليغ تر يافت نمى شود؟ آيا خداوند از جنّ و انس خواسته است كه مثل بلاغتِ عربى قرآن را ارائه كنند با اينكه آنان بعضاً زبان عربى نمى دانند؟ آيا نهج البلاغه امام على(عليه السلام) كه در وصفش گفته اند: «فوق كلامِ المخلوق و دون كلام الخالق» به لحاظ فوقِ كلامِ بشر بودن، معجزه نيست؟ و اگر امام على(عليه السلام) مى تواند كلامى بشرى بياورد كه فوقِ كلمات همه فصحا و بلغاى عرب است، آيا پيامبر(صلى الله عليه وآله)نمى تواند؟ آيا برخى از فرازهاى نهج البلاغه ـ چنانكه گفته اند ـ بليغ تر از قرآن نيست مثل: «امّا بعد، فانّ الدّنيا أدبرت و آذنت بوداع، و انّ الآخرة قد اقبلت و اشرفت باطلاع... الخ؟»2 آيا در تحدىِ قرآن خطاب به جميع بشر، كسانى همچون اميرالمؤمنين(عليه السلام) و ساير معصومان(عليهم السلام) نيز داخلند؟ آيا عقلا ضرورت دارد كه قرآن، ابلغِ كلمات عرب باشد؟ آيا ابلغيتِ قرآن را همواره بايد با سخنان سخيفى همچون «الفيل ما الفيل له خرطومٌ طويل...» از مسيلمه كذّاب سنجيد يا مى توان آن را با امثال نهج البلاغه و تحف العقول لآل الرسول(صلى الله عليه وآله) نيز مقايسه كرد؟ آيا ـ چنانكه مرحوم آية اللّه خوئى(رحمه الله)فرموده اند: شعرا و ادباى عرب فرصت و مجالِ معارضه و رقابت با قرآن را پيدا كردند و عاجز شدند يا اصلا فرصت نيافتند؟ آيا ترسِ آنان از برخوردهاى فيزيكى باعث عدم اقدام بر رقابت نبود؟ سرّ اينكه خواننده از خواندن قرآن، ملول و خسته و سير نمى شود چيست؟ آيا سبب، اعجاز بلاغى است؟ آيا اين خاصيت در مفاتيح الجنان، ديوان حافظ و... يافت نمى شود؟ چرا قرآن تحدّى جمعى مى كند؟ آيا اعجاز بلاغى اقتضا نمى كند كه به صورت فردى تحدّى كند؟ آيا اسلوب ادبى و بلاغى عرب در زمان ما همانند زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله)است و اگر كسى امروزه متنى عربى با اسلوب جديد عرضه كرد، مى توان آن را ضعيف تر از بلاغت و ادبيات قرآن دانست؟ آيا اعجاز بلاغى قرآن را بايد با معيار ادبيات و بلاغتِ قديم سنجيد يا با معيار جديد؟ با توجه به اينكه در ميان قريش جز هفت نفر خواندن و نوشتن نمى دانستند و بيشتر شعر و شاعرى در ميان آنان رواج داشت، چرا قرآن كه در مقام تحدّى بلاغى بود، به صورت شعر نازل نگرديد و به صورت نثر آمد كه ادباى عرب چندان با آن انسى نداشتند؟ آيا اعجاز بلاغى قرآن، معجزه بودن اين كتاب را منحصر به بلاغت شناسان و اهل ادب نمى كند؟ آيا اعتقاد سايرين به معجزه بودن اين كتاب، از روى تقليد نخواهد بود؟ چگونه ثابت مى شود كه آن قدرت غيبى كه قرآنِ معجزه را فرو فرستاده، خداوند است و نه جزو ملك و...؟ اين ها بخشى از سؤالاتى است كه از سوى برخى مطرح شده و مى شوند و بر ماست كه براى دفاع از حقانيّتِ قرآن ـ اين معجزه جاويد ـ بدان ها پاسخ دهيم و عميق تر و دقيق تر به پژوهش و تحقيق بپردازيم.

انشاءالله

سردبير


1. نگ. به: احمد القُبانچى، سرالإعجاز القرآنى.

2. نهج البلاغه، خطبه 28.