(نقش فرق ضالّه در مشروطيت)
حركت در سايه
(نقش فرق ضالّه در مشروطيت)
سيد حميدرضا روحاني
مقدّمه
با گذشت بيش از يك قرن از آغاز نهضت عدالتخانه و تبديل آن به نهضت مشروطيت ايران، سؤالهاي متعدد و متنوّعي ذهن محققّان را به خود مشغول ميسازد. در ابتداي نهضت، شعارها صرفا جنبه ديني داشتند و پرچمدار مبارزه، روحانيت بود، اما به تدريج، جرياني ديگر در عرصه فعاليتهاي سياسي ـ اجتماعي جامعه رخ نمود، به گونهاي كه در اندك زماني رو در روي روحانيت ايستاد و در نهايت نيز توانست بر جريان اصيل نهضت، مسلّط شود. مگر نه اينكه جريانهاي فكري گوناگون در ابتداي نهضت عدالتخانه، در سايه اقتدار روحانيت به فعاليت خويش ادامه ميدادند؛ پس چگونه توانستند روحانيت اصيل را از صحنه سياسي، اجتماعي و فرهنگي كشور كنار بزنند؟ آيا اساسا افرادي با اعتقادات ضد ديني در ميان مبارزان و فعّالان ضد استبداد قاجاريه وجود داشتند، يا آنكه ادعاي وجود چنين افرادي از سوي متشرّعان، حربهاي براي ساكت و منكوب كردن حريف بود؟
به راستي، رواج اصطلاح مشروطيت از چه زماني آغاز شد و اصولا چگونه عنوان حركت ملت از عدالتخانه به مشروطيت تغيير يافت؟
تغيير در شعارها نوعا با تغيير در فرهنگ همراه است و تغيير در فرهنگ هر جامعهاي نيز مستلزم وجود زمينههاي گوناگون ميباشد. از سوي ديگر، تغيير در فرهنگ جامعه نيازمند زماني است بسيار طولاني، در حالي كه در جريان قيام ملت، در طول مدت يك ماه مهاجرت كبرا شعاري جديد با اهدافي بسيار فراتر از عدالتخانه در جامعه مذهبي ايران طرح شد و گسترش يافت. وجود افرادي مختلفالعقيده مانند زرتشتيها، سوسياليستها، صوفيها و بسياري از افراد با عقايد التقاطي، كه زير لواي بخشي از روحانيت قرار داشتند، چه معنا و مفهومي داشت؟
براي يافتن جواب يا جوابهاي مناسب براي سؤالات مزبور و انبوه سؤالات ديگر، بايد توجه خود را به حركتي خزنده معطوف كنيم كه خود را به سايه قدرت با عظمت روحانيت كشاند، با استفاده از سادگي و عدم توجه بخشي از روحانيت، پر و بال پيدا كرد و باعث اختلاف و تشتّت در ميان علما و روحانيان شد و در نهايت، عدهاي از علما را به كشتن داد يا به تبعيد كشاند. در واقع، جامعه جولانگاه عناصر مشكوكي شد كه توانسته بودند با استفاده ابزاري از بخشي از روحانيت، رشد يابند. وجود گروه و جريان خزنده مزبور در اين مقاله، تحت عنوان «حركت در سايه» مطرح ميشود. به عبارت واضحتر، هدف اين مقاله بررسي نقش فرق و گروههايي است كه حركت آنها موازي حركت روحانيت اصيل بود، ولي توانستند روحانيت اصيل را در دستيابي به اهداف خويش ناكام بگذارند. در نتيجه ادامه كار اين گروهها و تسلّط بيش از پيش اجانب بر كشور، بسياري از فعّالان در صحنههاي اجتماع، به شكست نهضت مشروطه اعتراف نموده، حتي نسبت به آن بيزاري جستند؛ علمايي همچون نائيني و يا غربگراياني مانند دولتآبادي و التقاطياني همانند ناظمالاسلام كرماني.1 باشد كه با مطالعه نهضت عدالتخانه و مشروطيت، آفات و عوامل انحراف آن نهضت عظيم مردمي را بدانيم؛ نهضتي كه با شعار اسلام و رهبري روحانيت آغاز شد، اما به واسطه وجود انديشههاي التقاطي و نفوذ فرقههاي انحرافي، جريان مردمي و ديني را به جاده ناكجاآباد راهنمايي كرد و افراد منحرف توانستند زمام امور را به دست گيرند و براي آنكه بتوانند شجره خبيثه خود را بارور نمايند، خون بهترين ياوران حق را به پاي آن ريختند؛ خون بزرگواراني همچون شيخ فضلاللّه كجوري (نوري) كه انديشههايتابناك او بيانكننده بينشي فراتر از زمان خود او بود.
الف. گرايشهاي انحرافي در انديشه اصيل مهدويت در عصر مشروطه
از طلوع خورشيد حياتبخش اسلام تاكنون، واژه «مهدي» و «مهدويت» داراي جايگاهي خاص بوده است. معصومان: همواره امّت اسلامي را به قيام حجت خدا نويد دادهاند؛ زيرا با ظهور آن حضرت، انسانها خواهند توانست در جهاني آباد زندگي با آرامش و كمال را تجربه كنند. احاديث رسيده از پيامبر(ص) و ديگر معصومان: به خوبي اين آينده را ترسيم كرده، همواره مسلمانان و حقطلبان را به تحمّل سختيها و بردباري تشويق نمودهاند.2 به عبارت ديگر، با ترويج فرهنگ «مهدويت» هر گونه يأس و نااميدي و تسليم بيقيد و شرط در مقابل ستمگريها و حوادث زمان از بين خواهد رفت و يك منتظر حقيقي سعي خواهد نمود خود يك مصلح باشد.
متأسفانه در مقاطعي از تاريخ، افرادي سادهلوح در دام فتنهجويان و عقايد التقاطي افتادهاند كه با استفاده از نام «مهدي» و «مهدويت» و با ايجاد فرقهها و گروههايي در مقابل راه حق و حقيقت موضعگيري كردند. براي مثال، فرقههايي همانند «زيديه»3، «واقفيه»4، «اسماعيليه»5 و «كيسانيه»6 را ميتوان از اين گروه شمرد كه توانستند از عامل التقاط و انحراف استفاده كرده، در مقابل ائمّه هدي: موضعگيري كنند. اين فرق افرادي را تحت عنوان «مهدي» به جامعه معرفي كردند.7
شهادت امام حسن عسكري(ع) در سال 260ه. آغاز امامت و زعامت امام دوازدهم(ع) است.8 در اين زمان، فعاليتهاي حكومت بنيعبّاس نسبت به اهلبيت: شدت گرفت؛ زيرا در حدود سه قرن از آغاز اسلام، لفظ «مهدي» و «فرهنگ كفرستيزي» آن زينتبخش افكار آزاديخواهان و فرهيختگان جامعه بود. بدين روي، حكومت جابرانه بنيعبّاس در پي دستگيري و نابودي منجي عالم بشريت برآمد، اما بنابر مشيّت الهي و لطف خداي متعال، آن امام همام از نظرها غايب و دوران غيبت صغرا آغاز شد. چهار تن از علما و بزرگان شيعه به عنوان سفيران و واسطههاي ميان امام(ع) و شيعيان مقرّر گشتند كه آخرين آنها جناب عليبن محمّد سمري بود كه در روز نيمه شعبان سال 329 دار فاني را وداع گفت.9
بحث «بابيت» امام دوازدهم پس از جناب سمري براي هميشه مسدود اعلام شد و اگر كسي ادعايي در اين زمينه نموده، مورد لعن و طرد شيعيان قرار گرفته است. آنچه در متون حديثي آمده تأكيد بر اين مطلب است كه وجود عناويني مانند «باب» يا «سفير» فقط بر كساني اطلاق ميشود كه به عنوان «نوّاب خاص» مطرح بودند10 و آنان فقط چهار نفر بودهاند.11
پس از مرگ آخرين نايب خاصّ امام دوازدهم(ع)، زمان غيبت كبرا آغاز شد. در اين زمان، محور دين و اعتقادات شيعيان، روحانيت اصيل شيعي است كه وظيفه خطير و راهبري شيعيان را مراجع تقليد و بزرگان ديني همانند شيخ صدوق، سيد مرتضي، علاّمه حلّي، مقدّس اردبيلي، حجهالاسلام شفتي و شيخ انصاري بر عهده داشتهاند.
با ظهور تمدن جديد در مغرب زمين و موج غربزدگي همراه با استعمار، توجه دولتهاي استعماري به عامل وحدت و يكپارچگي ملت ايران معطوف شد. عامل اصلي وحدت و يكپارچگي ملت ايران، تشيّع به رهبري مراجع تقليد ديني، به عنوان نايبان امام مهدي (عج)، بود كه به همراه ايراني بودن، توانسته است سدّي محكم در مقابل هر نوع تجاوز و بيگانهباوري باشد. اين دو عامل همواره به عنوان اكسيري حياتي ضامن بقاي ملت سرافراز ايران بودهاند. بيگانگان براي آنكه بتوانند بر جان و مال و ناموس و عقيده مردم مسلّط شوند سعي كردهاند در اعتقادات و مردم ما رخنه نمايند.
1. فرقه شيخيه
زمان سلطنت فتحعلي شاه قاجار شخصي به نام شيخ احمد احسايي، عقايدي جديد منتشر ساخت. وي اگرچه در عتبات عاليات به تحصيل علوم ديني اقدام نموده بود و استادان برجستهاي داشت،12 اما نتوانست مسئلة زنده بودن امام دوازدهم به مدت يك هزار سال را براي خود حل نمايد. در نتيجه، به سبب ضعف عقيده خويش، معتقد شد: امام موعود به جهان «هور قليايي» رفته است.13 جهان «هور قليايي» را ميتوان به عالم «برزخ» معنا كرد.14 وي در عين حال نيز از اعتقاد به ظهور مهدي آخرالزمان دست نكشيد و معتقد شد كه صاحب الزمان در كالبد ديگري پيدا خواهد شد.15 وي براي تكميل عقايد خود، باب نيابت خاص را مفتوح كرد و خود را تلويحاً نايب خاص امام زمان(ع) خواند و براي خود عنوان «ركن رابع» يا «شيعه كامل» را برگزيد.16 طبق عقايد شيخيه، اصول معاد و عدالت از اصول اعتقادي حذف و به جاي آن «ركن رابع» در اصول مذهب قرار داده شد؛17 يعني اصول دين عبارتند از: خدا، پيامبر، امام و نائب يا «ركن رابع».18 شيخ احمد احسايي سعي مينمود عقايد خويش را مستند به خواب نمايد و هرگاه از او ميپرسيدند اين سخن را از چه كسي ميگويي؟ ميگفت از حضرت صادق(ع) شنيدم.19
بيان اينگونه اعتقادات در زماني كه ايرانيان از روسها شكست خورده بودند، باعث شد در ميان توده ملت، سر و صداهايي ايجاد كند. با شيوع اينگونه عقايد انحرافي بين مردم، عدهاي سادهلوح جذب شيخ شدند و اين اولين قدمي بود كه به وحدت شيعيان در آن عصر لطمه وارد ساخت؛ زيرا اين سخنان از يك سو، مرجعيت عام فقها را خدشهدار ميكرد و از سوي ديگر، ملت ايران را نسبت به مهدويت و ظهور حجت حق، دچار تزلزل و تشتّت مينمود.
اين جريان، آغاز يك ماجراي غمانگيز بود؛ زيرا جانشينان شيخ پا را فراتر نهاده، بدعتهاي تازهاي وارد مذهب شيعه نمودند. به هر حال، پيروان شيخ احمد احسايي را »شيخيه« ناميدند، در مقابل متشرّعه يا پيروان مراجع تقليد. شيخ احمد احسايي در سال 1241ق از دنيا رفت20 و جانشين او شخصي به نام سيدكاظم رشتي معيّن گرديد. سيدكاظم رشتي در سال 1259ه. وفات كرد. او براي خود جانشين ـ به عنوان ركن رابع ـ تعيين نكرد؛ زيرا معتقد بود زمان ظهور حجت حق بسيار نزديك است و نيازي به جانشين نيست.21 اين امر اختلاف ميان شيخيه را سبب شد. از سوي ديگر، متشرّعه شيخيان را محكوم مينمودند. همچنين ميان خود شيخيان نزاع و اختلاف رو به فزوني گذارد.
شيخيه به دو فرقه تقسيم شدند: 1. «كريمخانيان» در كرمان؛ 2. پيروان ميرزا شفيع در تبريز.22 در اين آشفته بازار، آنكه توانست از آب گلآلود ماهي بگيرد، دولتهاي استعماري بودند؛ زيرا شخص ثالثي در شيراز نيز ادعاي جانشيني سيد رشتي را نمود؛ او علي محمّد نام داشت.23
2. فرقه بابيه
علي محمد شيرازي در عتبات به حلقه شاگردي سيد كاظم رشتي پيوست24 و پس از مرگ سيد رشتي، كه 24سال داشت، ادعا نمود وي «باب» (نايب خاص امام زمان) است. ملاّحسين بشرويه اولين كسي بود كه به وي معتقد شد و به او لقب «باب الباب» داده شد.25 بيشتر پيروان باب را پيروان سيد رشتي تشكيل دادند كه در پي يافتن امام زمان بودند. پس از چندي كه عليمحمّد شيرازي موقعيت را مناسب ديد، اظهار مهدويت نمود و گفت: وي همان امام غايب و معهود سيد رشتي است.26
عليمحمّد شيرازي در سال 1264ه. با نوشتن كتاب خود، دين اسلام را منسوخ اعلام نمود27 و پس از چندي اعلام نمود كه پيامبر است و سرانجام، ادعاي الوهيت كرد.28 عليمحمّد باب در سال 1266در زمان صدارت امير كبير دستگير و به دار مجازات آويخته شد.29
هنگامي كه باب در زندان به سر ميبرد، پيروان او در نقاط گوناگون ايران آشوبهايي را باعث شدند؛ آشوبها و بلواهايي كه با خشونت همراه بودند.
در عين حال، اعمال پيروان «باب» باعث حيراني مردم ميشد. «ملاّحسين با دويست و دو نفر، كه قدّوس پيشاپيش آنان بود، از قلعه "طبرسي" خارج شدند و ملاّ حسين با نعره "يا صاحبالزمان" به قشون دولتي حمله ميكردند. ملاّحسين وضو ميگرفت و نماز ميخواند و اين اعمال ضد و نقيض، انسان را حيران ميسازد».30
محمّد باب و پيروانش با تطبيق بعضي از روايات مربوط به آخرالزمان، خود را مصاديق حق و مخالفان خود را مصاديق باطل قرار ميدادند. آنان همچنين سعي در نشر احاديث معصومان در مورد مهدويت مينمودند و با مصداقسازي، علي محمّد را حجت حق ميدانستند. «نقش نگين باب، "لااله الااللّه محمد رسول الله و علي ولي الله" 273بود و عدد 273برابر عدد علي محمّد باب است.»31
با گسترش و نشر افكار انحرافي بابيان و ايجاد آشوب و بلوا در تعدادي از شهرهاي ايران، حركات آنان توجه محافل و مراكز استعماري را به سوي خود جلب نمود.32 وزارت خارجه انگليس خواستار اطلاعات تازه و واضحي درباره بابيان از نماينده سياسي خود در ايران شد.33 نه تنها انگليس، بلكه روسيه نيز با نگاهي دقيق، مراحل رشد اين جريان مجهول و مجعول را زير نظر ميگرفت، به گونهاي كه در بلواي زنجان در سال 1264، بابيها منتظر دخالت نيروهاي روسيه شدند. روسها در اين مقطع زماني، توجه زيادي به رشد عقايد انحرافي در ايران داشتند؛ زيرا تسلّط انگليسها بر عثماني به واسطه همين سياست شيطاني (تفرقه بينداز و حكومت كن) بود و حال نوبت امپراتوري روس بود كه از اين راهكار نهايت استفاده را ببرد.34 ميزان عنايت بيگانگان به «باب» چنان بود كه هنگام اعدام وي، كنسول روس در اين مراسم شركت كرد و صحنه اعدام را به وسيله نقاشي چيرهدست به تصوير كشيد.35
استعمارگران با بسط عقايد وي، كوشيدند تخم نفاق و تفرقه را در سرتاسر كشور اسلامي بپاشند و كار به آنجا رسيد كه بسياري از فعّالان نهضت مشروطيت ايران، دانسته يا ندانسته بعضي از مباني و سخنان باب را، كه عينا هدف و آرزوي بيگانگان بود، پذيرا شدند و آن را تبليغ كردند.
پس از جريان سوء قصد به ناصرالدين شاه، كه به بابيها منسوب ميشد، بسياري از آنان كشته شدند، ولي يحيي صبح ازل (كه به عنوان جانشين باب شناخته ميشد) و ميرزا حسينعلي بهاءالله به وساطت سفير روسيه از زندان آزاد شدند.36 با اخراج دو برادر، يعني صبح ازل و بهاءالله، حيات سياسي اين فرقه وارد مرحله جديدي شد.37 اين دو نفر و افراد همراهشان به عراق تبعيد شدند. پس از ورود به عراق، ميان آنها اختلاف بروز كرد كه باعث جدايي و تأسيس دو خط فكري جديد شد. پيروان صبح ازل را «ازلي» ناميدند و پيروان بهاء الله را «بهائي» گفتند. ازليان در ايران به شدت خود را پنهان مينمودند، ولي در دو ميدان مبارزه ميكردند: در ميداني با بهائيان و در ميداني ديگر، با متشرّعه (پيروان علماي شيعه). جانشين صبح ازل در ايران، حاج ميرزا هادي دولتآبادي بود كه فرزند وي يحيي دولتآبادي در جنبش مشروطه نقش مرموز، اما مهمي بر عهده گرفت.38 ازليان به رهبري هادي دولتآبادي سعي ميكردند به گونهاي رفتار كنند كه هيچكس به آنان ظنين نشود: «بعد از صبح ازل، ميرزا هادي دولتآبادي پيشواي ازليه شد، به شرط تقيّه، و بالاي منبر رفت و باب را سب و لعن نمود و پس از وي، پسرش ميرزا يحيي دولتآبادي و جانشين او محمدصادق ابراهيمي رهبر ازليها گرديد.»39
با نظري اجمالي به حركات و فعاليتهاي گروه بابي، ميتوان گفت: عدهاي در ميان آنان «ابتدا براي تحقق حق و ظهور مهدي قيام كرده بودند، بعد از آنكه قدمي چند برداشتند و در جامعه به بابي مشهور شدند، با سيّد باب، شريك در بساط دينسازي شدند»40 و عدهاي ديگر از اطرافيان باب حتي افرادي كه به «حروف حي»41 معروف شدند نيز به درستي به دعاوي باب آگاهي نداشتند و خود باب نيز به پريشانگويي مشهور بود. در واقع، «دستي پنهاني هر لحظه دستوري به باب الغا ميكرد و اميد رسيدن به سلطنت ديني و جهاني ممالك اسلامي را در سر وي گنجانده بودند.»42 به خوبي ميتوان آن دست پنهاني را يافت؛ زيرا اگرچه اين دست پنهاني نتوانسته بود خود باب را از مرگ نجات بدهد، ولي در مواقع حسّاس، كه احتمال ميرفت جان افرادي همچون صبح ازل و بهاء به خطر بيفتد، به طور رسمي وارد ميدان ميشد. اين دست پنهاني، زماني صدراعظم نوري و وقت ديگر، خود سفارت روسيه تزاري بود؛43 چنانكه اسم يكي از بابيان مشهور به نام سيد جواد كربلائي، (استادِ ميرزا آقاخان كرماني و شيخ احمد روحي)... به وسيله ميرزا حسينخان مشيرالدوله و سپهسالار اعظم از زمره سياهه بابيان محو شد و به اشارت مشيرالدوله عازم كرمان گرديد.44 اين افراد تحت عناويني همچون «فراماسون» سرسپردگي خويش را به بيگانگان ثابت نمودند و در حفظ و حراست از فرق ضالّه نيز كوتاهي ننمودند.
ميرزا آقاخان كرماني و شيخ احمد روحي، از فعّالان فرقه «ازلي» و به احتمال قوي، عضو فراماسون جهاني نيز بودند. ميتوان گفت: كرماني و روحي از جمله كساني بودند كه افكار و عملكرد آنها توانست عدهاي از مشروطهخواهان را تحت تأثير قرار دهد. اين دو نفر به همراه مترجم همايون، دامادهاي صبح ازل بودند.45
روحي و آقاخان پس از مدتي، از ايران به اسلامبول رفتند و در آن شهر اقامت گزيدند. ارتباط و فعاليت اين دو نفر با ملكمخان و سيدجمالالدين اسدآبادي ميتواند از مهمترين وقايع آن زمان باشد. در مدت اقامتشان در تركيه، كتاب حاجي بابا را از انگليسي به فارسي ترجمه و نيز كتاب هشت بهشت را تأليف نمودند.46 آنها در اين كتاب، خود را پيرو شريعت «بيان» معرفي ميكنند.
براي آنكه بتوان به نحوه تأثيرگذاري آنان بر عدهاي از مشروطهطلبها پي برد، بهتر است به گزيدهاي از مطالب كتاب هشت بهشت توجه كنيم؛ كلمات و عباراتي كه داراي ظواهري بعضا فريبنده، اما باطنا انحرافياند:
«... لهذا، مسلمانان نيز به ظواهر كتاب و سنّت اكتفا جسته، از حقيقت غافل و بيبهره ماندند... و پيامبر ختميمآب، زيادت قوم و شوكت اسلاميان را وعده داده بود به ظهور مهدي و قائم كه باطن قرآن را بر مردم ظاهر سازد.»47 اين عبارات، از كلماتي بسيار زيبا تشكيل يافتهاند كه ميتوانند آرزوي هر مسلمان آزاده و پاك باشند؛ اما در ادامه آمده است: «...و مصداق اينها نيست، مگر شريعت پاكِ بيان كه جامع كتب و صحّت كل انبياء و مرسلين است و حقايق اديان و جواهر شرايع به جهانيان ظاهر نمايد.»48
اساسيترين شعارهاي مطرح شده در جريان نهضت مشروطيت را ميتوان آزادي و مساوات49 دانست. مؤلّفان هشت بهشت نيز مينويسند: «شريعت "بيان" چنان قانون مساوات و عدل تأمين ميكند كه مقاصد اين اقوام را به عمل ميآيد، بدون آنكه ظلمي هم به اساس شرايع وارد بيايد.»
از نظر مؤلفان هشت بهشت، يكي از موارد مساوات «عدم حجاب زنان و مساوات ايشان با مردان در جميع حقوق حياتيه» است؛ چرا كه «حجاب زنان و عدم مخالطه ايشان با مردان و اسقاط آنان از حقوق بشريت ... موجب هزارگونه فساد در عالم انسانيت شده...»50 و در جايي ديگر مينويسند: «حكم به عدم حجاب ... به واسطه اختلاط و آميزش و ترقّي و امر تمدن... و كثرت معاشرت و جماعات است و اينكه در همه حقوق از تعليم و تربيت و حكومت و ارث و صناعت و تجارت، مساوي مردان باشند.»51 آيا به راستي، اسلام اينگونه مساوات را تبليغ ميكند؟
به عقيده شيعيان، در زمان غيبت امام عصر (عج) مرجع ديني و فقهي و محور امور سياسي ـ اجتماعي مرجعيت شيعه است. اين محور حفظ وحدت اسلامي نيز از حملات مؤلّفان هشت بهشت در امان نمانده است؛ مينويسند: «... لاجرم "آئين بيان" تقليد و تعبّد را حرام كرد»52 و در جايي ديگر آمده است: «... در فهميدن تكاليف ديني خود، همه كس بالسّويّه مكلّف به تحقيق و تدقيقاند.»53
در مورد معاد نيز عقيده دارند: «از معتقدات اديان آسماني، وجود سرايي ديگر است، اما شريعت "بيان" به گونهاي ديگر ميانديشد؛ زيرا ميگويد: اين شريعت جزا را از عمل منفصل نميدارد و حالت منتظره مفارقي نميگذارد، بلكه مكافات را عين عمل قرار ميدهد و هيچ كس را به وعده نسيه فردا تطميع نميكند و موهوم را از نفوس برميدارد و همه آنچه ميگويد نقد و حاضر است».54
قرآن كتاب آسماني مسلمانان نيز از حمله بينصيب نمانده است. درباره آن نوشتهاند: «قرآن كريم را هم اگرچه در هنگام نزول، كتاب وحي مينوشتند، اما ترتيب اصلي آن به هم خورد و پارهاي تحريفات در مواضع كلمه نمودند و به قدر ثلث قرآن را از ميان بردند برخلاف كتاب "بيان"».55
در مورد مهدويت، البته آن را قبول داشتند؛ چرا كه از نظر آنان، امام موعود نيست غير از علي محمّد باب، كه او را شريك قرآن و مظهر اسلام بر كل اديان ميپنداشتند.56
و در نهايت، از منظر آنان، «احكام شريعت اسلام مناسب عصر جاهليت و عشاير و اقوام وحشي و باديهنشين است و هرگز مردم متمدن و ارباب علم و اخلاق را سيراب نتواند كرد»57 و اين درست همان شعاري است كه بعدها برخي از مشروطهطلبان تبريز آن را اعلام كردند.58
در عرصه فعاليتهاي سياسي آن عصر ايران، بهائيان، به عنوان عامل روسيه شناخته ميشدند و حمايتهاي بيدريغ دولت روس تزاري از آنان آشكار بود. براي نمونه، ميتوان به پرداخت مقرّري به بهاءاللّه از طرف آن دولت اشاره كرد.59 اما ازليان در اين زمينه، چشم به حمايتهاي بريتانيا داشتند؛ چرا كه سياستهاي آنان با سياست عمومي لندن مطابقت بيشتري داشت؛ «زيرا ازليها معتقد به الغاي وطن نيستند»60 و اين يعني سياست انگليس كه با حفظ ظاهر سياسي يك ملت، در فكر چپاول آن بودند، در حالي كه سياست روسيه تزاري، به دنبال الحاق ايران به خاك روسيه بود و اين سياست با اعتقادات بهائيان مطابقت داشت «كه در عقايدشان به صراحت، به الغاي وطن اشاره ميكنند».61
پس از گسترش عقايد ضد ديني ازليها و بابيها در سطح جامعه و فعاليت جديد بيگانگان براي رشد و بالندگي آنان، علماي بيداردل شيعه، بخصوص مراجع تقليد، با اين افكار به شدت به مبارزه برخاستند. با حمايت علما و تأثيرپذيري ملت از فرامين علماي هر شهر و ديار، بيگانگان دريافتند كه نميتوان به آساني افكار پليد و شيطاني اين فرق را گسترش داد. روحانيت شيعه در طول حاكميت قاجاريه، نفوذ خود را در جامعه تحكيم ميبخشيد و بايد گفت كه اعتقادات سلاطين قاجاريه نيز عامل مهمي در اين امر بودند.62 اگر چه حضور افراد غربگرا و بخصوص فراماسون در دربار سلاطين قاجاريه، باعث به وجود آمدن سياستهايي براي محدود ساختن قدرت روحانيت شيعه در سياست شد، اما هيچگاه نتوانست نفوذ آنان را از ميان تودهها كمرنگ كند و اين حضور عاملي بود كه دولتهاي استعماري را به فكر انداخت تا با ايجاد آشفتهبازاري در سرتاسر ايران و الغاي عقايد به ظاهر اسلامي، ضربهاي جبرانناپذير بر نهاد مقدّس روحانيت وارد كنند، و هيچ عاملي براي اين كار بهتر و مناسبتر از افكار التقاطي نديدند؛ چرا كه در چنين بينشي، ضعفي آشكار نسبت به اسلام وجود دارد و ميتوانستند مترجم خوبي براي افكار فرق ضالّهاي چون «ازلي» باشند.
ب. انقلاب مشروطه و جريانهاي مختلف
زياد شدن فاصله ميان درباريان و مردم، كه از زمان محمّد شاه قاجار سير صعودي يافته بود، باعث دوگانگي ميان ملت و دولت شد. اين ازدياد فاصله، ظلم و جور بعضي از حكّام و درباريان را نيز به دنبال داشت. از سوي ديگر، وجود فقر، عقبماندگي علمي و صنعتي، رفت و آمدهايي كه برخي از جوانان جويايكار و يا تحصيل، به روسيه و انگليس و دولتهاي ديگر داشتند، مسئله شكست روسيه تزاري از ژاپن و برخي مسائل ديگر ايجاد نگرشي نو در امر حكومت را به دنبال خود داشت و جوّ ناآرامي ايجاد نمود كه فقط منتظر بهانهاي كوچك بود؛63 بهانهاي كه بتواند باعث يك حركت عمومي در جهت اصلاحات و پيشرفت جامعه ايراني شود علماي بزرگ شيعي نيز از وضعيت موجود سياسي اقتصادي كشور رضايت نداشتند، بلكه در پي يك راهكار مناسب بودند؛ زيرا عملكرد آنان در جريان نهضت تحريم تنباكو، توانسته بود ضربه محكمي بر انگليس وارد كند. بنابراين، در آن زمان نيز حركتي صحيح و حساب شده ميتوانست يك دگرگوني اسلامي و مذهبي را سامان بخشد؛ عملي كه به دور از هر گونه افراط و تفريط باشد.
افراد ديگري نيز كه در ارتباط بيشتري با افكار غربيان و تحت تأثير پيشرفتهاي ظاهري جوامع خارج از ايران بودند و بعدها «منوّرالفكر» ناميده شدند، در فكر ايجاد اصلاحاتي فراگير در جامعه آن روز بودند. اين افراد گرايشهاي مختلفي داشتند. برخي از آنان، كه داراي عقايد ضعيف مذهبي بودند، به ورطه خطرناك التقاط روي آوردند؛ يعني ميخواستند با حفظ بعضي از ظواهر اسلامي، باطن فرهنگ غرب را وارد ايران كنند. اين گروه در فكر اصلاح فرهنگ بومي و اسلامي و بالندگي اعتقادات اسلامي جامعه نبودند، بلكه اعتقاد داشتند فرهنگ غربي بايد فرهنگ سنّتي و بومي ايران را تحتالشعاع خود قرار دهد؛ زيرا فرهنگ و دين اسلام به قرنهاي گذشته مربوط است و قدرت ساختن دنياي جديد طبق دستاوردهاي جديد علمي را ندارد. گروهي ديگر از منوّرالفكران نيز بدون واهمه و با صراحت، اعلام مينمودند كه بايد از فرقِ سر تا نوك پا غربي شد! «منوّرالفكران» التقاطي يا غربپرست نميتوانستند تودههاي ملت را وادار به خروش نمايند؛ زيرا ملت ايران، مسلمان بودند و تحت رهبري مراجع ديني خود عمل مينمودند.
به واسطه ظلمها و ستمهاي ناشي از سياستهاي غلط بعضي از حكّام قاجار و همچنين سياستهاي استعماري قدرتهاي آن زمان، زمزمههاي انتقادآميز روحانيت اصيل و آزاد شيعه، كه سعي در پياده نمودن احكام جاوداني اسلام داشتند، توجه تودههاي ملت را به خود جلب نمود. ارتباط عموم مردم و اطمينان كامل ملت به ديانت و صداقت روحانيت، آنان را به عنوان تنها ملجأ و مطمئنترين پناهگاه براي مردم و صيانت از شريعت اسلام قرار داد. روحانيت اصيل آن زمان ايران، اصلاح وضعيت موجود را طالب بود، اما در چارچوب احكام شرع و دين اسلام. افراد منوّرالفكر نيز اصلاحات را خواستار بودند و آن را كعبه آمال خود معرفي ميكردند، ولي مأوا و آرزوي آنان تمدن غرب، به ويژه لندن، بود. آنان راه موفقيت خويش را اصلاح وضع موجود ميدانستند، اما راهي كه به تمدن انگليسي منتهي شود.
در تحقيق و پيگيري عقايد منوّرالفكران فعّال در عرصه مشروطيت، ميتوان به خوبي اثرات سخنان افرادي همچون ملكمخان را مشاهده نمود. وي همراه با عقايد فراماسوني در پوشش دين، قصد داشت انقلابي در افكار ملت ايران ايجاد كند. او مينويسد: «من به اروپا رفتم... و به برنامهاي رسيدم كه بايد عقل سياسي اروپا را با عقل ديني آسيايي با هم به كار گرفت. من دانستم كه بيفايده است ايران را به الگوي اروپايي تغيير شكل دهم و تصميم گرفتم كه محتواي اصلاحات خود را لباسي بپوشانم كه مردم من بتوانند آن را بفهمند و آن لباس مذهب بود...»64 وي توانست مجمعي تشكيل دهد كه به آن «مجمع آدميت» ميگفتند. از اعضاي اين گروه ميتوان به آقاخان كرماني، داماد يحيي صبح ازل، اشاره كرد. آقاخان يكي از مؤثرترين افراد در افكار منوّرالفكران بود.65 نقطه اوج دوگانگي و بروز التقاط در بعضي از مشروطهخواهان در همكاري سيد جمالالدين اسدآبادي و ملكمخان متبلور است و بعضي حتي حركت سيد جمالالدين به طرف خليفه عثماني را به تحريك ملكمخان ميدانند.66
از مسائلي كه بايد به آن توجه داشت، اين است كه شايد بعضي از منوّرالفكران به راستي در فكر پيشرفت ايران و ايجاد استقلال و شرافت ايران بودند، اما متأسفانه براي رسيدن به اين هدف معتقد بودند: بايد به يكي از قدرتهاي مطرح جهاني تمايل داشت و در اين ميان، دولت انگليس ميتوانست براي آنان جذّابيتي تام داشته باشد؛ زيرا در آن زمان، دولت روسيه تزاري به عنوان يك حكومت طرفدار استبداد مطرح شده بود و سياستهاي لندن در ايجاد جمهوري، پاياندادن به استبداد توجيه ميشد، و اين درست در حالي بود كه سرزمين پهناور هندوستان به وسيله بدترين حكومت استبدادي زمان اداره ميشد. «داستان سلطه انگليس بر هند و جنايات وي در آن سامان، بيگمان از سياهترين و عبرتانگيزترين اوراق تاريخ است.»67
براي آنكه عقيده اين منوّرالفكران در مورد انگليس مشخص شود، به نمونهاي در اين خصوص اشاره ميشود: در يكي از شبنامههاي زمان مشروطه چنين آمده بود: «پس از آنكه ظالمين خدانشناس جمع كثيري از مظلومين متظلّمين را بيجرم و گناه در خون خود غلطانيدند و ابواب آسايش و امنيت را مسدود نمودند، به ناچار پناه به دولت عدالتگستر انگليس برديم كه حامي عدل و داد ما را پناه داد و دست ظالمين را از ما كوتاه نموده، مقاصد خويش را در شرف انجام ديديم.»68
آري، توجه به لندن و سياستهاي ظاهر فريب آن، از جمله مهمترين عوامل انحراف بود كه توانست عملا گروه التقاطي فعّال در مشروطه را به عنوان مترجم افكار انحرافي فرق ضالّه قرار داده، راه را براي تسلط بيگانگان هموار نمايد؛ راهي كه با اعدام شيخ فضلالله نوري متبلور شد و بسياري را از خواب غفلت بيدار نمود؛ چنانكه ناظمالاسلام درباره جريان تحصّن سفارت، مينويسد: «ميتوان گفت: سفارتخانه (سفارت انگليس) در حكم يك مدرسه است؛ چه در زير هر چادر و هر گوشه جمعي دور هم نشستهاند و يك نفر عالم سياسي از شاگردان مدارس و غيره آنها را تعليم ميدهد.»69 اين گروه آن قدر به سياستهاي انگليس متّكي هستند كه براي گرفتن فرمان مشروطيت نيز به همراهي اعضاي سفارت لندن به دربار ميروند.70
التقاطيان و فرق ضالّه در مشروطه
عدهاي از كساني كه در جريان نهضت مشروطه فعاليت مينمودند، گرداگرد شخصي جمع شدند كه خاندان وي سابقه خوبي در تهران داشت. خود وي نيز در عتبات، علوم ديني را تحصيل كرده بود و هنگامي كه به تهران بازگشت، به واسطه سابقه خاندان وي، مورد تكريم مردم واقع شد. وي سيدمحمّد طباطبايي بود. بعضي از نويسندگان همچون ناظمالاسلام، حضور وي را در نهضت مشروطيت بسيار پررنگ كرده است؛ چنانكه ديگران در كتب خويش نقش محوري را براي ديگران قرار ميدهند.
با توجه به حضور افرادي كه پيرامون سيدمحمّد طباطبايي فعاليت ميكردند،71 ميتوان به اين نتيجه رسيد كه آنها افرادي بودند قشري، با ديدي سطحي نسبت به اسلام كه تحت تأثير پيشرفت و تمدن غرب قرار گرفته بودند و سعي ميكردند آيات قرآن را با مقاصد سياسي خود مطابق كنند. اين افراد براي آنكه بتوانند نسبت به اوضاع و احوال آن زمان اطلاع پيدا كنند، به طرف افراد و منابعي ميروند كه داراي خط و سيري مغاير با دين هستند؛ مانند نوشتههاي ملكمخان و يا كتاب يك كلمه كه توسط مستشارالدوله نوشته شد.72 آنان سعي ميكردند مشروطه را طبق آيات الهي قرآن معنا كنند.73 گروه خطرناكي كه با افكار التقاطي وارد صحنه فعاليتهاي سياسي شدند و عقايد و افكار خود نسبت به تمدن غربي را از كتب طالبوف،74 آخوندف،75 مستشارالدوله76 و ملكم خان77 اخذ كرده بودند و با اطلاعات سطحي و محدود از اسلام، خود را در برابر غرب تسليم نمودند. اين گروه آنقدر در كار خود جسور بودند و به كار خود ايمان داشتند كه ميخواستند اگر در جريان مهاجرت صغرا، علمايي همچون سيد عبدالله بهبهاني و سيدمحمّد طباطبائي نيز مطابق ميل آنان عمل نكنند، آنها را بكشند.78
در بررسي كتب و مآخذ مربوط به مشروطيت، به مطالبي برميخوريم كه از افراد معلومالحال و بعضا مشهور به انحراف عقيده مطرح شدهاند: مانند اينكه احكام اسلام توسط رسول خدا(ص) در قرنها قبل آمده است. اكنون به قوانين و دستوراتي احتياج است كه بتوان در تمام ممالك عالم جاري كرد!79 به راستي، اين كلام به چه معناست و بيانكننده چه حقيقتي است؟ كساني كه درباره اينگونه مطالب به تبليغ و ترويج ميپرداختند، افرادي مانند ملكالمتكلّمين، سيد جمال واعظ و يحيي دولتآبادي بودند كه هر سه نفر فراماسون و بابيمسلك بودند.
اين گروه داراي برداشتهاي سطحي از اسلام بود و عملاً به روحانيت اعتقادي نداشت؛ اما براي آنكه بتواند در ميان ملت مسلمان نفوذ كند، در يك اقدام ظاهري سيدين سندين، يعني طباطبائي و سيد عبدالله بهبهاني را به رهبري برگزيد. آنها با بيان الفاظي مجمل، باعث آشفته شدن فضاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي كشور شدند. براي نمونه، ميتوان به اساسنامه يك انجمن سرّي، كه توسط اين طيف تصويب شده است، اشاره نمود. اين انجمن در آستانه مشروطيت تشكيل شد و افرادي همچون ملكالمتكلّمين و سيدجمال واعظ در آن حضور داشتند.80 برخي از مواد اين اساسنامه عبارت بودند از:
«براي آنكه از اول دچار حمله مخالفين و مستبدّين و ملاّها نشويم، تمام مطالب... با اسلام مطابقت كند... در ميان روحانيون متنفّذ تهران، با آنهايي كه جسارت و شجاعت دارند، بدون اينكه از منظور ما آگاه شوند، همكاري ميكنيم...»81 و بايد گفت: اين گروه توانستند آن چنان كه ميخواهند با سيّد محمّد طباطبائي همراه شوند،82 همچنين توانستند سيد عبدالله بهبهاني را نيز با خود همراه كنند.83 آري، افرادي همچون دولت آبادي، با عقايد آقاخان كرماني و روحي همعقيده بودند ـ كه در مورد اين دو وكتابشان (هشت بهشت) مطالبي ذكر شد.
طبق اينگونه برداشتهاست كه ميگويند: «در قرون اخير، به حدّي دين مبين اسلام را آلوده به خرافات كردند و حقايق و اصول را از نظر دور داشتند كه كشورهاي مترقّي دنيا مذهب اسلام را... مخالف با تمدن دانسته»84 و اين ظاهر قضيه است؛ زيرا طبق كلام «بيان»85، «وسايل صنعتي و پيشرفتهاي اقتصادي از وسايل رواج شريعت بيان است»86 و مطابق كردن دين طبق عقل فرنگي و تمدن امروزي، شعار اهل بيان است كه شيخ احمد احسايي اولين قدمِ آن را برداشته است87 و براي ترويج عقايد انحرافي بايد وانمود كرد كه علماي اسلام با تحوّل و پيشرفت مخالفند. اگر مدارس به سبك جديد ساخته ميشوند كه بيشترين مؤسّسان آن يا فراماسون بودند و يا فراماسونِ همراه با عقايد بابي، بهائي و صوفي، مخالفت روحانيت با مؤسسان آن را مخالفت با اصل تمدن و پيشرفت قلمداد كردند، و براي آنكه بتوانند عقايد باطل خود را رواج دهند، در پي بسط عقيده «اسلام منهاي روحانيت» برآمدند و با ايجاد جلسات و انجمنهايي از افراد به ظاهر ملبّس به لباس روحانيت، كه در واقع مبلّغ افكار (بابي) بودند، آماده حضور در جريان نهضت عدالتخانه و سپس انحراف آن به سوي مشروطيت غربي شدند. اين افراد با تشكيل انجمنهاي گوناگون در آستانه مشروطه، به فعاليت خود شدت بخشيدند.
در گزارش يكي از اين انجمنها آمده است: «پس رهبراني كه از ديرزماني با هم سر و سرّي داشتند... موقع را مناسب ديدند كه اين گروه منزوي را گردهم جمع كرده و طبق اساسنامهاي، كه تهيه كرده بودند، شروع به فعاليت اجتماعي نمايند... محل انجمن "باغ سليمان خان ميكده" در روز دوازدهم ربيعالاول 1322است»88 و «افرادي كه در آن جلسه حضور دارند حدود شصت نفر هستند؛ از جمله سردار اسعد، بحرالعلوم كرماني (برادر شيخ احمد روحي) و افرادي همچون سيد جمال واعظ و ملك المتكلّمين. اما دولتآبادي به واسطه كسالت نتوانست شركت كند.»89 افراد تشكيلدهنده اين گروهها «از پيروان فرق مختلفه ازقبيل بابي؛ بهائي و صوفي و... بود»90
اين گروه شصت نفره، كه بعدها زمام مشروطيت را در دست گرفت، براي آنكه بتواند به هدف خود برسد، حركت خزندهاي در سايهسار التقاط آغاز نمود؛ زيرا بسياري از افراد و بخصوص توده مردم، حاضر به شنيدن افكار آنان نبودند. پس راه چاره را در يك هدف مشترك يعني حذف عينالدوله ديدند.91 در اين ميان، حضور برخي از رجال دولتي،92 كه فراماسون نيز بودند، قابل درك و فهم ميشود. به وسيله ميرزا حسن رشديه، علاءالدوله (حاكم تهران) تحريك ميشد93 تا جريان فلككردن تجّار قند به وجود بيايد و اين آغاز يك ماجراست كه از عدالتخانه آغاز شد و به مشروطيت غربي خاتمه يافت؛ حركتي كه با خود سيل عظيمي را به حركت درآورد. اما وجود تعارضها و دوگانگيها ميان رهبران روحاني و ديگر فعّالان مشروطه «كار را به جايي رساند كه در تبريز آشكارا جدايي دين و مشروطه را بر زبان جاري كردند»94 و آنچه جاي بسي تأسف است، عمل بزرگاني است كه نتوانستند ميان و مشروطه غربي و مشروطه متصور ذهن خود فرق بگذارد95 و اين دوگانگي در تصورات و واقعيات ملموس جامعه، فعاليت آنان را عملاً به يك بن بست رسانيد.
ج. نقش التقاطيان و فرق ضالّه در انحراف نهضت مشروطه
انقلاب مشروطيت ايران حاصل شد تا بتوان به فضايي جديد رسيد، اما هوايي كه در آن فضا در جريان است، آلوده بود. استعمار پير ـ يعني انگليس ـ ميخواست بانفوذ در ميان صفوف مبارزان ملت، جهت حركت ملّي و سرانجام، اهداف آن را تغيير دهد و براي آنكه بتواند به اين منظور برسد، وجود نيروهايي لازم بود و اين نيروها، كه در ابتداي حركت، داراي تأثير عميق و مؤثري بر جامعه نبودند، توانستند در سايه التقاط و بسط الفاظ مبهم، بر موج احساسات و عواطف ملت سوار شوند و روحانيت اصيل را از صحنه حذف نمايند، شيخ فضلالله نوري را بردار كشيدند، آخوند ملا قربانعلي زنجاني را تبعيد نمودند، سيد عبدالله بهبهاني را ترور، و حتي سيد محمّد طباطبايي را نيز خانهنشين كردند.
التقاطيان و پيروان فرقه ضالّه بابيه و كساني كه گرايشهايي به اين فرقه داشتند، از جهات گوناگون در انحراف مشروطه دست داشتند كه به ذكر سه مورد مهم بسنده ميشود:
1. ايجاد دوگانگي در ايدئولوژي نهضت
رشد تجدّدخواهي، به ويژه در دوران ناصرالدين شاه، «باعث ايجاد دو خط فكري در انديشههاي سياسي و اجتماعي شد: علما اصلاحات اجتماعي ـ مذهبي را تشويق ميكردند و روشنفكران تحصيلكرده و متأثر از غرب، الگوهاي اجتماعي و دموكراسي اروپايي را دنبال مينمودند.»96 اين دو انديشه و گرايش تداوم يافتند و در مشروطه، صورت بارزي به خود گرفتند. «دو خط ايدئولوژيك در اين انقلاب وجود داشت: يكي استنباط ديني از عدالت كه مردم و علما از آن پيروي كردند و ديگري ايدئولوژي دموكراتيك كه روشنفكران غربگرايي كه در انقلاب فعّال بودند ... گروه مذهبي در پي تأسيس شوراي عدالتخانه اسلامي و تقاضاي روشنفكران استقرار مجلس بود. در راهپيمايي مردمي براي ايجاد عدالتخانه، شعار اسلامي داده شد، اما به هنگام تصميمگيري، چون تجربه عملي از تأسيس عدالتخانه نبود و بسياري از مردم و حتي بعضي از علما از آن اطلاع روشني نداشتند، انديشه مجلس، كه در جوامع غربي تجربه شده بود، اعمال گرديد.»97
روشنفكران براي آنكه بتوانند تفكر خود را پيرامون استقرار مجلس شوراي ملّي و بنيان نهادن مشروطيت در جامعه تثبيت نمايند، از افكار التقاطي استفاده نمودند، به گونهاي كه يكي از طرفداران سيدمحمّد طباطبائي گفت: «مشروطيت و مشروعيت دولت با اجزاء قانون اسلام و با عدل و مساوات و با علم و تمدن، همه را نتيجه يكي است: نتيجه حريّت است. آن را به دست آوريد...»98 براي درك بهتر وجود نيروهاي التقاطي، كه با ديدي سطحي از اسلام، كعبه آمال خود را اروپا مييافتند، بايد اذعان نمود اين قشر داراي اثرگذاري وسيعي در ميان مردم بود؛ زيرا اين گروه مشروطه و اصول آن را طبق آيات قرآن تفسير مينمودند.99 يكي از اين التقاطيان ك