نگاهي روانشناختي به آسيبشناسي دينباوري جوانان
نگاهي روانشناختي به آسيبشناسي دينباوري جوانان
ابوالقاسم بشيري
مقدّمه
پديده «دينگريزي» يكي از مشكلات اساسي جوامع انساني است كه همواره دغدغههايي را براي رهبران ديني، دينداران و خانوادههاي متديّن به وجود آورده و تهديدهاي جدّي براي نسل جوان محسوب ميشود. اين پديده ناميمون مشكل امروز يا ديروز بشر نيست، بلكه سابقه ديرينه دارد و همواره جوامع بشري با آن دست به گريبان بودهاند. دينگريزي در سدههاي اخير، به ويژه در قرن بيستم، بخش عظيمي از شرق و غرب عالم را فرا گرفت و مكاتب فلسفي الحادي گوناگوني مانند كمونيسم مولود آن هستند. اكنون اين سؤال مطرح است كه چرا انساني كه ذاتا مشتاق دين است و فطرت او با عناصر درون ديني ارتباط تكويني و ماهوي دارد، به دينگريزي روي آورده است و به اين پديده شوم دامن ميزند، و سؤال اساسيتر اينكه چرا دينگريزي در نسل جوان شيوع و نمود بيشتري دارد؟
بدون ترديد در ذات دين، هيچ عنصر دينگريزانه وجود ندارد. اگر انسانها به دريافت معارف ديني نايل آيند، در هيچ رتبهاي از دين نميگريزند، علاوه بر اين، عقل و عشق، كه دو ركن اساسي در حيات انساني محسوب ميشوند و همه جاذبهها و دافعهها در اين دو حوزه و بر اساس اين دو معيار رخ ميدهند، هر دو در درون دين وجود دارد و دين با هر دو گروه باقي مانده است. دين، هم ذهن انسان را تغذيه ميكند و هم دل آدمي را حيات و حركت و نشاط ميبخشد. بنابراين، پديده دينگريزي به عنوان يك پديده اجتماعي، عيني و رفتاري، معلول ماهيت و ذات خود دين نيست، بلكه علت و يا علل دينگريزي را در خارج از قلمرو دين و آموزههاي ديني بايد جستوجو كرد. بدون ترديد، عوامل متعددي مانند ناهنجاريهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، سياسي و رواني زمينه گريز جوانان را از دين فراهم مينمايند. در اينجا نگاهي روانشناختي به آسيبشناسي دينباوري جوانان خواهيم افكند.
علل روانشناختي گريز از دين
1. ضعف معرفتي
يكي از ابعاد وجودي هر انساني بُعد شناختي اوست. انسان در هر مرحلهاي از مراحل رشد خود، واجد يك سلسله توانمنديهاي شناختي ميشود. روانشناسان، رشدشناختي انسان را به سه دوره تقسيم ميكنند: دوره حسي ـ حركتي (2سال اوّل)، دوره عمليات منطقي عيني (تا 12سالگي)، دوره عمليات منطق صوري يا دوره تفكّر انتزاعي.
سومين دوره تحوّل شناختي در آستانه نوجواني آغاز و در اوايل جواني تكميل ميشود. بنابراين، يكي از ويژگيهاي جوان از نظر شناختي اين است كه داراي تفكّر انتزاعي است و از نظر ذهني، به حداكثر كارايي هوشي ميرسد. در اين دوره، گرايش جوانان به «فلسفه زندگي» آنان را به سوي مسائل اخلاقي، سياسي و مذهبي سوق ميدهد و جوانان تلاش ميكنند هويّت مذهبي خود را شكل دهند. اما به دلايل گوناگوني ممكن است در اين هويّتيابي مذهبي، با بحران مواجه شوند و نتوانند هويّت مذهبي خود را خوب شكل دهند و دچار نوعي سردرگمي و در نهايت، بيرغبتي و گريز از دين شوند. يكي از علل اين بحران ناهمخواني سطح شناختي جوان با سطح معارف ديني است كه به او ارائه ميشوند. جوان به خاطر توانمنديهاي ذهني، دين تقليدي را برنميتابد و همه آن باورهاي ديني كه از دوران كودكي به صورت تقليدي از خانواده و ديگران به او القا شدهاند به كناري مينهد و ميخواهد ديني بپذيرد كه متناسب با سطح تفكّر او باشد. اما از يك سو، بسياري از اوقات آنچه به عنوان دين به او عرضه ميشود براي او قانعكننده نيست، و از سوي ديگر، در برخي موارد نيز جوان ميخواهد همه آموزههاي ديني، اعم از احكام و عقايد را با خطكش عقل خود بسنجد و فكر ميكند اگر آموزههاي ديني در قالبهاي فكري او بگنجند صحيح هستند، وگرنه درست نيستند و بايد كنار گذاشته شوند. همه اين عوامل دست به دست هم ميدهند و موجب ميشوند هويّت ديني جوان به خوبي شكل نگيرد و جوان دچار يك بحرانشناختي نسبت به آموزههاي ديني شود و نجات خود را از اين بحران، در گريز از دين بداند.
قرآن نيز به اين حقيقت اشاره ميكند و گرايش به كفر و بيايماني را ناشي از جهل و ضعف معرفتي انسانها ميداند. حضرت نوح(عليهالسلام) با صراحت، يكي از عوامل بيايماني قوم خود را جهل و يا عدم معرفت صحيح به آموزههاي ديني معرفي ميكند و در اينباره، به قوم خود ميفرمايد: (... ولكنّي اَراكُم قوما تجهلون.) (هود: 29) در روايات نيز به اين معنا اشاره شده است.
حضرت علي(عليهالسلام) درباره علت كفر ميفرمايد: «لو اَنّ العباد حين جهلوا وقفوا، لم يَكفُروا و لم يَضلّوا»؛ اگر افراد هنگام برخورد با مسائلي كه نميدانند، درنگ ميكردند و عجولانه تصميم نميگرفتند، كفر نميورزيد و گمراه نميشدند.1 بنابراين يكي از علل روانشناختي دينگريزي در همه انسانها، به ويژه جوانان، ضعف معرفتي و عدم دستيابي به هويّت ديني است.
2. برداشتهاي غلط از دين يا سطحينگري
علاوه بر اينكه جهل و ضعف معرفتي موجب دينگريزي ميشود، برداشتهاي غلط و ناصواب از معارف ديني نيز در دينگريزي جوانان مؤثرند. بسياري از اوقات دين مساوي با «معنويت» در نظر گرفته ميشود و دين را در حد يك نياز معنوي كاهش ميدهند و اينگونه نتيجه ميگيرند كه نياز به معنويت فقط در مواقع سختيها و بحرانهاي شديد مفيد است و در ساير مواقع، نيازي به دين نيست و براي دين نقشي در زندگي روزمرّه خود قايل نيستند. قرآن به اين مطلب اشاره ميكند و ميفرمايد: (هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّي إِذَا كُنتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِم بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُواْ بِهَا جَاءتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءهُمُ الْمَوْجُ مِن كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّواْ أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُاْ اللّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنِّ مِنَ الشَّاكِرِينَ فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَي أَنفُسِكُم مَّتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا... .) (يونس: 22و23) اين ديدگاه سادهانگارانه و كاهشگرايانه نسبت به معارف ديني به تدريج، موجب حذف دين از زندگي انسان ميشود2 و جوانان، كه در حال جستوجوي فلسفه زندگياند، وقتي احساس كنند دين در معنادهي به زندگي آنها تأثيري ندارد به تدريج، آن را كنار ميگذارند و حتي ممكن است دين را امري دست و پاگير در مسير زندگي تلقّي كند و حالت گريز نسبت به آن پيدا كنند.
3. احساس محدوديت نسبت به گزارههاي ديني
نه تنها كاهشگرايي و سادهانگاري نسبت به دين موجب دينگريزي ميشود، بلكه گاهي دين به گونهاي به جوانان معرفي ميشود كه گويي نه تنها نيازهاي انسان را تأمين نميكند، بلكه مانع ارضاي نيازهاي واقعي او نيز ميشود. طبيعي است كه ترسيم چنين تصويري از دين براي جوان نه تنها موجب عدم گرايش آنها به دين ميشود، بلكه موجب ميشود روحيه گريز از دين نيز در آنها به وجود آيد. به دليل آنكه جوان از نظر رواني و جسماني در شرايطي قرار دارد كه انواع غرايز، به ويژه غريزه جنسي و لذّتطلبي، در او به نقطه اوج خود رسيده و عوامل بيرونيتحريككننده نيز از هر طرف او را احاطه كردهاند و آتش شهوات را در او شعلهورتر ميكنند، اگر دين به گونهاي ترسيم شود كه گويي مانع ارضاي غرايز اوست و هيچ راهكاري براي ارضاي غرايز خود ندارد، طبيعي است كه نسبت به دين گريزان شود و پذيرش دين را مساوي با عدم ارضا و تعطيلي غرايز خود بداند. علاوه بر اين، روحيه استقلالطلبي، آزادمنشي، و قطع وابستگيها از جمله ويژگيهاي روحي جوان است. جوان، كه يك دوره گذار از وابستگي به استقلال را طي كرده است و ميخواهد با اراده آزاد خود انتخاب كند و از نظر اخلاقي نيز مرحله «اخلاق ديگرپيرو» (تقليدي) را پشت سر گذاشته و وارد مرحله «اخلاق خودپيرو» گرديده، از هرگونه مانعي حتي موانع تخيّلي، گريزان است و ميخواهد در رفتار، گفتار، تفكر و انتخاب آزاد باشد. هرچند عدم تربيت صحيح روحيه استقلالطلبي و پيروي بيچون و چرا از غرايز كور و لذتطلب افراطي براي جوان بسيار خطرناك است، اما در بدو امر، هر چيزي كه بخواهد محدوديتي براي او ايجاد كند امري ناخوشايند تلقّي ميشود، مگر اينكه راهكارهاي دين براي ارضاي غرايز به خوبي براي جوانان ترسيم شود.
4. فقدان يا عدم دسترسي به الگوهاي مناسب
بدون شك، در هر مقطع سنّي الگوهاي جذّاب براي يادگيري و شكلدهي رفتار انسانها، به ويژه جوانان، نقش اساسي دارد؛ زيرا الگو از يك سو، در دستيابي به هدف نقش مهمي دارد و از سوي ديگر، در دوره نوجواني و جواني تأثيرپذيري از خانواده به شدت كاهش پيدا ميكند. گاهي بين خانواده و جوان تعارض و درگيري به وجود ميآيد. از اينرو، جوان براي ساختن نظام ارزشي و اعتقادي خود ميخواهد از چيزهايي غير از خانواده و مربيّان قبلي استفاده كند. از جمله عوامل تأثيرگذار در بيرون نهاد خانواده الگوها و دوستان هستند و در اين ميان، نقش الگوهاي مورد قبول جوان بسيار زياد است؛ چه اينكه دوستان نيز در حال ساختن نظام ارزشي خود هستند و نيازمند الگوهاي موردپسند ميباشند و كمك زيادي احتمالا در هويتيابي ديني دوستان خود ندارند. در چنين شرايطي، اگر الگوهاي مناسب و قابل دسترسي در جامعه وجود نداشته باشند، جوان دچار سردرگمي ميشود و تعادل رواني او از مرز بهنجار خارج ميشود و چه بسا به الگوهاي مجازي پناه ببرد و يا تحت تأثير دوستان كمتجربه قرار گيرد يا به دام شيّاداني بيفتد كه مترصّد جوانان سردرگم هستند و خلاصه آنكه شرايط و زمينههاي گريز از دين براي او فراهم شود.
5. برخوردهاي تند و سرزنشهاي افراطي
استقلالطلبي، حرّيت و عدالتجويي از ويژگيهاي بارز دوران جواني است. جوانان براي اثبات اين ويژگيها سعي ميكنند با بزرگسالان مقابله كنند. اين مقابله نه از روي لجبازي و پشت پا زدن به ارزشهاست، بلكه بيشتر جنبه اثباتي براي خود جوان دارد. اما يكي از اشتباهاتي كه در اينجا از ناحيه بزرگسالان سر ميزند سرزنش و ملامت جوان است و اين سرزنشها همه از نظر عاطفي براي جوان شكنندهاند و به روحيه استقلالطلبي او آسيب وارد ميكنند و نتيجه آن شعلهورتر شدن آتش لجاجت و طغيان است. از اينرو، اميرالمؤمنين علي(عليهالسلام) در اينباره هشدار ميدهند: «الافراطُ في الملامةِ تَشُبَّ نيرانَ اللّجاجِ»؛ زيادهروي در ملامت و سرزنش، آتش لجاجت را شعلهورتر ميسازد.3
بنابراين، مقابله با روحيه استقلالطلبي جوان و سرزنش كردن او پيامدهاي خطرناكي به دنبال دارد كه يكي از آنها طغيان عليه ارزشهاي حاكم بر جامعه و گريز از آن ارزشها و ادبار نسبت به منبع اين ارزشهاست كه معمولا در جوامع ديني منشأ و منبع ارزشها «دين» است.
6. عدم ارضاي نيازها
جوان همانگونه كه از نظر ذهني به بالاترين ظرفيت خود ميرسد، از نظر جسماني نيز به حدّ كافي رشد ميكند و انواع غرايز، به ويژه غريزه جنسي، كاملا در او بيدار ميشوند و درصدد ارضاي اين غرايز است. به عبارت ديگر، او يك سلسله نيازهاي مادي و معنوي دارد. تأمين به موقع اين نيازها نقش مهمي در تعديل و رفتار و رشد و تكامل او دارد؛ همانگونه كه عدم ارضاي اين نيازها نه تنها باعث توقف رشد و بالندگي ميشود، بلكه ناهنجاريهاي رفتاري زيادي را نيز به دنبال دارد. كفر به عنوان يك نابهنجاري اعتقادي همانگونه كه ميتواند معلول جهل و ضعف معرفتي باشد ميتواند معلول فقر نيز باشد، از اينرو، معصومان: فرمودهاند: يكي از پيامدهاي احتمالي فقر، كفر و دينگريزي است و يا در مورد ازدواج فرمودهاند: كسي كه ازدواج كند4 نصف دين خود را حفظ ميكند5 و فراهم نبودن شرايط براي ازدواج سالم و طبيعي زمينههاي گناه و زايل شدن ايمان را فراهم ميكند و به تدريج، تبديل به گريز از دين ميگردد. قرآن هم ازدواج را مايه آرامش زن و مرد معرفي ميكند. خلاصه اينكه، ارضاي نيازهاي جسماني و رواني در بهداشت رواني انسان مؤثر است6 و عدم ارضاي به موقع و مشروع نيازها نه تنها سلامتي انسان را تهديد ميكند، بلكه زمينهساز بسياري از نابهنجاريهايي است كه يكي از آنها ادبار و گريز از دين ميباشد.
راهكارهاي پيشگيري از دينگريزي در جوانان
همانگونه كه در بررسي علل دينگريزي مطرح شد، عوامل گوناگوني در بروز اين پديده نقش دارند كه به طور كلي، به دو دسته تقسيم ميشوند:
1ـ عوامل محيطي (اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي و...)؛
3ـ عوامل درون فردي كه از آنها به عوامل «روانشناختي» تعبير ميشود؛ يعني قطعنظر از عوامل محيطي، ويژگيهاي شناختي و عاطفي هر فرد نيز در اقبال و ادبار او نسبت به معارف ديني نقش دارند.
بنابراين، براي پيشگيري از دينگريزي بايد به جنبههاي رواني و ويژگيهاي شخصيتي افراد، به ويژه جوانان، توجه شود. بدون ترديد، نحوه ارائه معارف ديني، به ويژه به نسل جوان بسيار حائز اهميت است. بنابراين، سؤال اصلي اينجاست كه چگونه ميتوان معارف ديني را به جوانان عرضه كرد تا ضعف شناختي آنها نسبت به آموزههاي دين تقويت شود و هويّت ديني آنها به نحو مطلوب شكل يابد؟
پاسخ به اين سؤال مستلزم چند امر است كه بدون توجه به آنها، پاسخگويي دشوار خواهد بود و بدون راهكار مناسب براي آموزش، ارائه آموزههاي ديني به جوانان امكانپذير نيست.
1ـ جوان كيست و چه ويژگيهايي دارد؟ مخاطبشناسي يكي از مهمترين مسائلي است كه در تعليم و تربيت بايد مدّ نظر داشت. اگر يك سخنران يا هنرمند يا معلم و يا نويسنده مخاطب، بيننده و خواننده خود را نشناسد و نداند مخاطبان او در چه دورهاي از تحوّل شناختي، انگيزشي و توانشي قرار دارد، معلوم نيست مطالب او ـ هرقدر هم ارزشمند، دقيق و علمي باشند ـ مؤثر واقع گردند؛ زيرا مطالبي كه عرضه ميكند يا در سطح شناختي مخاطبان نيست و يا تناسبي با نيازهاي آنها ندارد. در نتيجه، مخاطبان انگيزهاي براي فراگيري آنها ندارند. بنابراين، شناخت مخاطب از لحاظ ويژگيهاي عاطفي، ذهني و انگيزشي بايد مدّنظر سخنران، نويسنده، هنرمند، واعظ و معلم باشد.
2ـ بايد الگوها و روشهاي آموزشي متناسب با مخاطب را شناسايي كرد. به راستي، از ميان روشهاي موجود، مانند روش تدريس، تبليغ و مشاوره، كدام روش براي آموزش آموزههاي ديني به جوانان كارآمدتر است؟ در پاسخ بايد گفت: هر كدام ارتباط شناختي ـ عاطفي بيشتري بتواند با جوان برقرار كند. به عبارت ديگر، عنصر «ارتباط» ـ آن هم ارتباط دو سويه ـ مهمترين عامل براي انتقال پيام است. انتقال پيام بدون ايجاد ارتباط امكانپذير نيست. بنابراين، براي جذب جوانان به دين اولا، بايد ويژگيهاي شخصيتي آنها، اعم از ويژگيهاي جسماني، اجتماعي، عاطفي و ذهني، را بشناسيم؛ ثانيا، از روش يا روشهايي براي انتقال پيام دين به جوانان استفاده كنيم كه بهتر بتوانيم با آنها ارتباط برقرار كنيم و اين ارتباط، هم دو سويه بوده و هم از بار عاطفي بالايي برخوردار باشد.
ويژگيهاي بدني، اجتماعي، عاطفي و ذهني جوان
جوانان از نظر جسماني به بلوغ كامل رسيدهاند و همه تواناييهاي جسماني را احراز كردهاند، به گونهاي كه احساس قوّت و قدرت ميكنند و از لحاظ اجتماعي دوست دارند شخصيت خود را بروز دهند و به عنوان يك فرد بزرگسال و مستقل، از جايگاه اجتماعي بالايي برخوردار باشند. جوانان از بُعد عاطفي نيز وضعيت خاصي دارند؛ دوست دارند عواطف خود را بروز دهند و آماده دريافت عواطف ديگران نيز هستند. از اينرو، آماده تشكيل زندگي مشتركند و ميخواهند زندگي مستقلانه خود را تجربه كنند، از دخالت ديگران در زندگي خود ابراز تنفّر ميكنند و از نظر اخلاقي داراي اخلاق «خودپيرو» هستند؛ يعني اصولي كه خود پذيرفتهاند معيار رفتارهاي اخلاقي خود قرار ميدهند و از تقليد اخلاق «ديگرپيرو» اجتناب ميكنند. جوانان در بُعد فكري و ذهني نيز به بلوغ رسيدهاند؛ ميتوانند استدلال كنند، فرضيه بسازند و خلاصه اينكه به تفكّر انتزاعي دست يافتهاند، و در بُعد انگيزشي آن چيزي آنها را برانگيخته ميكند كه پاسخ به نيازهاي عاطفي و شناختي آنها باشد.
با توجه به آنچه درباره ويژگيها و مؤلّفههاي شخصيتي جوانان بيان شد، چه راهكارهايي براي جذب آنها نسبت به آموزههاي دين ميتوان اتخاذ كرد تا هم به شناخت آنها نسبت به دين عمق بخشد و هم از نظر عاطفي و انگيزشي، آنها را نسبت به دين متمايل كند؟ به نظر ميرسد، بهترين روش براي جذب جوانان و متمايل كردن آنها به ارزشهاي ديني، روشي است كه هم عنصر شناخت و هم عنصر عواطف و هم عنصر انگيزش در آن لحاظ شده باشد، علاوه بر اين، ارتباط با آنها ارتباطي دو سويه باشد؛ يعني به آنها اجازه سؤال كردن، انتقاد و فرصت فكر كردن و انتخاب داده شود و از تحميل، تحقير و تحكّم اجتناب گردد.
از ميان همه روشهاي موجود، مانند روش خطابه و سخنراني و تدريس و مشاوره در قالب بحثهاي آزاد، اما سازمان يافته، به نظر ميرسد روش اخير ـ يعني روش مشاوره ـ به سبك «مراجع محور» كارآمدتر و مؤثرتر باشد.
در اينجا مناسب است روش مشاوره در قالب مراجع محوري بيشتر توضيح داده شود:
روش مشاوره
در اين روش، از همان آغاز رابطه دو طرفه است؛ زيرا در اين روش، فرض بر اين است كه فرد يا افراد بر اساس نياز، به مشاور مراجعه ميكنند و اگر رابطه دو طرفه نباشد، اساسا فرايند مشاوره تحقق پيدا نميكند. در اين روش، تأثيرپذيري مراجعان متفرّع و مترتّب بر ايجاد رابطه همراه با اعتماد است؛ يعني تا وقتي مراجع به مشاور خود اعتماد نكند، نيازهاي خويش را مطرح نميكند و رابطهاي بين آنها به وجود نميآيد. از اينرو، در اين روش محور اصلي خود مراجعهكننده (جوان) است و بحث و گفتوگو توسط خود مراجع كنترل ميشود. در اين روش «ارزشيابي» به معناي نمره دادن و نمره گرفتن مطرح نيست و يكي از ويژگيهاي عمومي اين روش آن است كه مراجع بر اساس نياز به مشاور مراجعه ميكند و يك الزام دروني او را به سوي مشاور سوق ميدهد، نه الزامات خارجي و تحميلي.
عناصر روش مشاوره
از آنچه گفته شد، استفاده ميشود كه الگوي مشاوره داراي سه عنصر يا سه ركن است. اين عناصر هر كدام به يكي از ويژگيها و مؤلّفههاي شخصيتي انسان، به ويژه جوانان، مربوط ميشود: يعني عنصر عاطفي، شناختي و انگيزشي. به دليل اهميت اين عناصر، به اجمال توضيح داده ميشوند:
عنصر عاطفي: همانگونه كه گذشت، اساس شكلگيري گفتوگوهاي ديني در قالب مشاوره، بر ايجاد رابطه عاطفي همراه با اعتماد استوار است. مشاور بايد بتواند با مراجع خود ارتباط برقرار كند. براي اينكه چنين فضاي عاطفي به وجود بيايد، او بايد از چهار راهكار استفاده كند. به عبارت ديگر، ايجاد فضاي عاطفي مبتني بر چهار ويژگي است: همدلي، توجه مثبت بدون شرط، صداقت، و گوش دادن فعّال.
همدلي: «همدلي» عبارت است از: توانايي درك تجربههاي دروني ديگران و سهيم شدن در آنها. اگر خود را به جاي ديگران بگذاريم، ميتوانيم به دنياي دروني و تجربه پديدارشناختي آنها راه پيدا كنيم.
پذيرش مثبت بدون شرط: مشاور براي اينكه بتواند با مراجع خود ارتباط عاطفي برقرار كند، بايد بدون قيد و شرط به او احترام بگذارد، صرفا به دليل اينكه انسان است و از سر نياز به او مراجعه كرده است. اين اصل بر اين اساس استوار است كه انسان ماهيتي مثبت دارد و اگر بدون قيد و شرط مورد پذيرش قرار گيرد او نيز بهتر و راحتتر پيام را دريافت ميكند و بهتر ميپذيرد و كمتر مقاومت ميكند و اسلام نيز در مقام هدايت و رساندن پيام دين به انسانها، به اين اصل توجه دارد. (لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ) (بقره: 256) در پذيرش دين هيچ اجباري نيست (زيرا) راه درست از راه انحرافي، روشن شده است يا در جاي ديگر ميفرمايد: (إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرا وَإِمَّا كَفُورا) (انسان: 3) ما راه را به او نشان داديم خواه شاكر باشد يا ناسپاس.
صداقت: صداقت يا درستي به معناي آگاهي از احساسها و انديشههاي دروني واقعي خود و توانايي سهيم كردن ديگران در آنهاست. كساني كه صداقت دارند، تصنّعي يا دفاعي رفتار نميكنند. در نتيجه، مخاطبان آنها نيز حالت دفاعي به خود نميگيرند و آمادگي پذيرش بيشتري پيدا ميكنند.
1. گوش دادن فعّال: به معناي انعكاس دادن، تكرار كردن و روشنسازي گفتهها و مقصودهاي مراجع است. در انعكاس مطالب، مشاور و راهنما همچون آينهاي نگرشهاي مراجع را به وي نشان ميدهد. گوش دادن فعّال در مشاوره نقش مؤثري در ايجاد ارتباط عاطفي ميان مشاور و مراجع دارد.
2. عنصر انگيزشي: انگيزش به عوامل موجود در يك فرد (مانند نيازها، اميال و علايق) اشاره دارد كه رفتار را در جهت يك هدف فعّال ميسازند، نگهداري ميكنند و سوق ميدهند.7
نيازها، اميال و علايق، كه زيربناي انگيزش در رفتار آدمي هستند، شامل مجموعه نيازهاي فيزيولوژيكي و روانشناختي ميشوند. در الگوي مشاوره، اين نيازها و اميال مورد توجه مشاور قرار ميگيرند؛ زيرا بدون توجه به نيازهاي مراجع، نميتوان او را راهنمايي و هدايت كرد. اين نيازها از نيازهاي زيستي شروع ميشوند تا نيازهاي متعالي مانند زيباييشناختي، كمالطلبي، عشق و جاودانگي ادامه مييابند.
3. عنصر شناختي: براي اينكه مشاور بتواند وارد دنياي انديشهها و تفكرّات مراجع شود، بايد به سطح تحوّل شناختي مراجع توجه داشته باشد. عنصر شناختي به اين مطلب اشاره دارد كه مشاور بايد مطالب خود را به صورت منطقي و منطبق با سطح تحوّل شناختي مراجع تنظيم كند. به عبارت ديگر، مشاوره بايد هم به ميزان آگاهي و هم سطح توان و استعداد مراجع توجه كند و مشاوره را با توجه به دو نكته مزبور تنظيم نمايد تا براي مراجع، هم جذاب باشد و هم قابل استفاده.
به نظر ميرسد بهترين روش براي آموزش آموزههاي ديني به جوانان، استفاده از الگوي «مشاوره» است؛ چه اينكه اين الگو نسبت به الگوهاي ديگر مناسبتر و بيشتر قرين موفقيت است. در اين الگو به مسائلي توجه شده است كه با روحيات نوجوان و جوان با مؤلّفههاي روانشناختي شخصيت آنها سازگارترند. علاوه بر اين، تجربه عملي هم نشان داده است كه اين الگو در جوانان بهتر جواب ميدهد و سيره عملي پيامبر نيز در آموزش دين به مردم، به ويژه جوانان، مؤيّد اين ادعاست. قرآن كريم در توصيف شخصيت پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله) ميفرمايد: (لَقَدْجَاءكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ)(توبه: 128) هر آينه شما را پيامبري از خودتان آمد كه به رنج افتادنتان بر او گران و دشواراست، به]هدايت[ شمادلبسته است وبه مؤمنان دلسوز و مهربان است.
سيره عملي پيامبر اين بود كه با مخاطبان خود از طريق همدلي، پذيرش مثبت بدون شرط، صداقت و گوش دادن فعّال، ابتدا ارتباط عاطفي برقرار ميكرد، سپس معارف دين را برايشان بيان مينمود. (لَقَدْ جَاءكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ) اين فراز از آيه قرآن كه ميفرمايد پيامبر از خود شماست؛ يعني بسيار به شما نزديك است؛ شما را خوب درك ميكند و اگر رنج كوچكي به شما برسد، براي او بسيار گران است. اين نهايت همدلي پيامبر(صلي الله عليه و آله) را نسبت به امّت عموما و نسبت به مردم زمان خودش بخصوص نشان ميدهد. علاوه بر اين، پيامبر به همه انسانها احترام ميگذاشت، حتي افرادي كه از روي جهالت به او توهين ميكردند مورد توجه مثبت بدون شرط آن حضرت قرار ميگرفتند. تاريخ زندگي پيامبر سرشار از رفتارهاي احترامآميز پيامبر با مردم است. پيامبر به عيادت افرادي ميرفت كه رفتارهاي نامناسبي با او داشتند و اين پذيرش مثبت بدون شرط بيش از سخنرانيهاي او موجب ميشد مردم جذب اسلام شوند و زمينهساز هدايت آنها بود. صداقت در رفتار، صميميت و دلسوزي پيامبر آنقدر زياد بود كه قرآن ميفرمايد: (حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ.) (توبه: 128) او نه تنها مردم را دوست ميداشت، حتي دلبسته و مشتاق هدايت آنها بود و براي ايجاد ارتباط عاطفي، سر تا پا گوش بود. آن حضرت آنقدر در گوش دادن به سخنان مراجعان خود، اهتمام ميورزيد كه قرآن كريم از او تعبير به «اُذُن» (گوش) ميكند: (يَقولونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ) (توبه: 61) ميگويند: او گوش است شنواي سخن هر كسي است بگو: گوش نيكوست براي شما.
دقيق گوش كردن مهارتي است كه بايد فنون آن را آموخت. اين شيوه، در عين آنكه اطلاعات بيشتر به شنونده ميدهد، تفاهم متقابل و نتايج ارزندهاي نيز در پي دارد. دقيق گوش كردن، جريان گفت و شنودِ يك طرفه را به كوششي دو جانبه و گروهي تبديل ميكند. به بيان ديگر، دقيق شنيدن نيز مانند بسياري از فنون ارتباطي يك فرايند دو طرفه است؛ يعني فقط كافي نيست كه شنونده سراپاگوش باشد و تمام حواس خود را به سخنان گوينده معطوف دارد، بلكه براي اطمينان از درك مطلب، بايد استنباط خود را به طور خلاصه به طرف مقابل منتقل كند. گوشِ دل سپردن ارتباط را رضايتبخش ميكند و بيشترين تفاهم و همبستگي را نسبت به ساير شيوههاي شنيدن پديد ميآورد. در حقيقت، دقيق شنيدن اين پيام را دربر دارد: «من ميخواهم هر آنچه را تو ميگويي بشنوم» و خوب به كار بردن اين فن مستلزم آن است كه با چشمان خود، حالات و حركات گوينده را زيرنظر بگيريد و پس از استماع دقيق، استنباط خود را از بيانات گوينده به او منتقل كنيد. البته مفهوم اين سخن آن نيست كه لزوما با سخنان وي موافقيد.
ويژگي ديگري كه الگوي مشاوره را كارآمدتر از ساير الگوها ميكند اين است كه در اين الگو، مشاور و راهنما وقتي با مراجع يا مراجعان ارتباط عاطفي عميق برقرار ميكند، زمينه بيان احساسات، نگرشها و نيازها فراهم ميشود. كار مشاور و راهنما اين است كه وقتي مراجع احساسات و نيازهاي خود را آشكار كرد، او راه صحيح ارضاي اين نيازها را به او نشان دهد. نياز به حقيقتطلبي، نياز به كمال مطلق، نياز به زيبايي، نياز به معنويت و به طور كلي، مجموعه اين نيازها در قالب نياز به دين و معارف الهي قابل طرح هستند از جمله نيازهاي متعالي انسان ميباشند. مشاور در مرحله نخست، مراجع را متوجه مصداق واقعي نياز به تعالي، كه همان آموزههاي ديني است، ميكند. وقتي مراجع به اين ميزان از شناخت رسيد كه معارف الهي ـ همانند آب، كه عطش مادي و فيزيولوژيكي او را برطرف ميكند ـ عطش معنوي و نيازهاي متعالي انسان را ارضا ميكنند و تنها راه صحيح ارضاي نيازهاي متعالي انسان را از مجراي دين و معارف الهي مييابد.
در واقع، در الگوي مشاوره به عنصر «انگيزش»، كه بيانگر نيازهاي آدمي است، توجه ميشود و توجه به نيازها در زمان مناسب فرايند آموزش را براي مربّي و متربّي تسهيل ميكند. براي مثال، دانشجوي رشته پزشكي يا رشته فني ـ مهندسي را در نظر بگيريد كه براي رسيدن به اهدافش، به يادگيري درسهايي احساس نياز ميكند. او تلاش ميكند در هر شرايطي با كمترين امكانات، در بدترين آب و هوا، در كلاس درس حاضر شود تا مطالب موردنياز را بياموزد؛ چون احساس نياز ميكند. هدف او اين است كه پزشك يا مهندس شود. از اينرو، با خود ميگويد: «بايد اين درسها را در هر شرايطي كه هست بياموزم.» مربّي ديني نيز بايد اين احساس نياز را در مخاطبان خود ايجاد كند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در آغاز رسالتش، اولين سخني كه به مردم فرمود اين بود: «قولوا لا اله الاّ اللّه تُفلحوا.» فلاح و رستگاري سعادتطلبي يكي از مهمترين و اصليترين گرايشهاي انسان است.8 بنابراين، پيامبر بر اين گرايش فطري بشر ـ كه مربوط به بُعد انگيزشي ميشود ـ تأكيد كرد و سپس مردم را متوجه اين حقيقت ساخت كه توحيد و يكتاپرستي، كه جوهره دين و اساسيترين آموزه ديني است، شما را به اين خواست فطري و ذاتي ميرساند و به آنها فهماند تنها راه سعادت شما «آموزههاي ديني» هستند و خودِ اين آموزهها نيز با فطرت و سرشت شما هماهنگ ميباشند؛ چنانكه قرآن كريم نيز به اين حقيقت اشاره ميكند: (فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ) (روم: 30) پس روي خود را به سوي دين يكتاپرستي فرا دار، در حالي كه از هر كيش باطل روي برتافته و حقگراي باشي؛ همان فطرتي كه خدا مردم را بر آن آفريده است. آفرينش خداي ـ فطرت توحيد ـ را دگرگوني نيست. اين است دين راست و استوار، ولي بيشتر مردم نميدانند.
در واقع، پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) پس از ايجاد ارتباط به عنصر «انگيزشي» در مخاطبان خود توجه كرد و اين موجب شد مردم فوج فوج به سمت پيامبر بيايند و از چشمهسار زلال وحي، عطش كوير وجود خود را برطرف سازند و جالب اينكه بيشتر افرادي كه به پيامبر ايمان ميآوردند، جوانان بودند. در الگوي مشاوره، علاوه بر توجه به بُعد عاطفي جوانان و همچنين به بُعد انگيزشي آنها، به سطح شناختي آنها نيز توجه شده است و اين بيانگر اين حقيقت است كه مشاور و راهنماي ديني بايد به دو نكته توجه داشته باشد:
1. توجه به سطح تحوّلشناختي مخاطب؛
2. تنظيم آموزههاي ديني به گونهاي كه متناسب با توانايي و سطح فهم مخاطب باشد.
در الگوي مشاوره، فرض بر اين است كه مخاطب و مراجعان ما جوانان هستند. آنها در چه سطحي قرار دارند؟ به عبارت ديگر، قدرت درك و تجزيه و تحليل جوانان در چه سطحي است؟ روانشناسان رشد، به ويژه كساني كه در زمينه رشدشناختي تحقيقات گستردهاي انجام دادهاند، مانند پياژه، بر اين باورند كه جوانان از نظر تحوّل شناختي، در دوره تفكّر انتزاعي و صوري قرار دارند؛ يعني در استدلال كردن، فرضيه ساختن، توجه به آينده، حلّ مسئله و در نهايت، تجزيه و تحليل مسائل دقيق هستند، يعني «به حداكثر كارآيي هوشي رسيدهاند.»9 در اين الگو، مشاور و راهنما به سطح شناختي مراجعانش توجه دارد و «آموزههاي ديني»10 را متناسب با ميزان فهم و درك آنها تنظيم ميكند. وقتي مطالب متناسب با فهم دانشپژوه و مراجع باشند فرايند يادگيري بهتر تحقق پيدا ميكند و آموزش براي فرد لذتبخش ميشود. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) و ساير انبيا(عليهمالسلام) در برخورد با مردم و آشنا كردن آنها با معارف دين، به بُعد شناختي آن توجه داشتند و مطالب را در سطح فهم مخاطبان بيان ميكردند: «اِنّا معاشرَ الانبياءِ امرنا اَن نتكلَّم النّاسَ علي قدرِ عُقولِهم.» پيامبر فرمود: ما انبيا امر شدهايم كه با مردم در سطح فهمشان سخن بگوييم.11
به نظر ميرسد، در ميان الگوهاي موجود ـ تبليغ، تدريس، تربيت و مشاوره ـ الگوي «مشاوره» براي آموزش و انتقال آموزههاي ديني به جوانان از كارآيي بيشتري برخوردار است؛ چه اينكه در اين الگو، مشاور و راهنما در مرحله اول، با مراجعان خود، ارتباطي عاطفي همراه با اعتماد متقابل ايجاد ميكند. علاوه بر اين، به نيازها و تمايلات و گرايشهاي مخاطب ـ يعني بُعد انگيزشي او توجه دارد و همچنين سطح شناختي مخاطب نيز مدّ نظر اوست و متناسب با آنها مطالب ارائه ميشوند. اين الگو براي جوانان نيز جذّاب است؛ زيرا جوانان در آستانه پيوستن به بزرگسالي هستند. از اينرو، علاقهها و وابستگيهاي خود را از خانواده قطع كردهاند و در حال گذار از مرحله وابستگي به استقلال هستند. نياز عاطفي شديدي دارند، اما اين نياز را در خانواده جستوجو نميكنند؛ زيرا با روحيه استقلالطلبي آنها در تضاد است. بهترين فردي كه ميتواند ارتباط عاطفي با او برقرار كند مشاور و راهنماي دلسوز و صميمي است. در مشاوره، ارتباط دوسويه است و با تفكر استقلالطلبي جوان سازگار. علاوه بر آن، جوان ميخواهد ابراز وجود كند؛ نظرات خود را بيان ميكند. او داراي «اخلاق خودپيرو»12 است و از «اخلاق ديگر پيرو»13 فاصله گرفته است. در نتيجه، از پذيرش بيچون چراي حرف ديگران خودداري ميكند، بلكه هر چيزي را فقط با معيارهاي پذيرفته شده خودش ميسنجد و در آن چهارچوب قبول ميكند. از اينكه شنونده محض باشد يا مريد ديگران و همچنين از تقليد كوركورانه از ديگران به شدت گريزان است.
از اينرو، الگوي «مشاوره» متكلّم وحده نيست، بلكه اين مراجع است كه اول سخن گفتن را آغاز ميكند و احساسات و نيازهاي خود را بيان ميدارد و مشاور سعي مينمايد كه به حرفهاي او دقيقا گوش كند، در حالي كه در الگوهاي ديگر، چنين فرصتي به راحتي پيش نميآيند. و خلاصه اينكه همدلي، صميميت، دلسوزي و پذيرش مثبت بدون شرط از ويژگيهايي هستند كه بيشتر در الگوي مشاوره وجود دارند و اين ويژگيها، كه متناسب با روحيات جوان هستند، الگوي مشاوره را برتر از ساير الگوها نشان ميدهند.
راهكارها و لوازم الگوي مشاوره
1. خوب گوش كردن: در الگوي مشاوره، يكي از مهمترين عوامل مؤثر «هنر خوب گوش دادن» است. مشاور بايد اين هنر را با تمرين و ممارست كسب كند. راهكارهاي ذيل در كسب مهارت «خوب گوش دادن» مؤثرند:
الف. تعبير و تفسير كردن: با استفاده از گنجينه لغات شخصي خود، مطالبي را كه شنيدهايد براي گوينده تفسير كنيد تا مطمئن شويد كه سخنان او را درست فهميدهايد.
ب. انعكاس احساسات: وقتي مخاطب يا مراجع شما ناراحت، عصباني و آشفته حال به نظر ميرسد، همدردي خود را به او منعكس كنيد. همينطور اگر او از شور و احساسات و هيجانات خوشايندي برخوردار است، آنها را منعكس كنيد.
ج. انعكاس مفاهيم: به طور خلاصه، حقايق و محتواي سخن گوينده را منعكس كنيد.
د. تركيب كردن: گوينده ممكن است نكات گوناگوني را بگويد. سعي كنيد نكات گوناگون سخنان گوينده را تركيب كرده، در يك جمله به او منعكس كنيد.
ه. نشان دادن تصورات ذهني: تصورات ذهني خود را با صداي بلند نشان دهيد؛ در ذهن خود مجسم كنيد كه اگر به جاي آن شخص بوديد چه احساسي داشتيد.14
2. كسب اطلاعات روانشناختي و تربيتي: از مهارتهاي ضروري الگوي مشاوره، «كسب اطلاعات روانشناختي و تربيتي» است. براي كسب اين مهارت، كتابهاي مربوط به روانشناسي رشد، روانشناسي جوان، و كاربرد روانشناسي در آموزش را مطالعه كنيد؛ همچنان كه يك سخنور بايد فنون سخنوري را با مطالعه و تمرين كسب كند، يك كارشناس دين نيز، كه ميخواهد با الگوي مشاوره پذيراي جوانان باشد و به سؤالات آنها پاسخ دهد و آموزههاي ديني موردنياز آنها را آموزش دهد، بايد بتواند با جوانان ارتباط عاطفي برقرار كند. نيازهاي جوانان و همچنين دغدغههاي آنها را بشناسد و بتواند وارد فضاي روانشناختي و دنياي جوانان شود. علاوه بر آن، بايد بر آموزههاي ديني نيز تسلّط لازم داشته باشد و آنها را متناسب با سطح شناختي جوانان، به صورت منطقي و معقول بيان كند.
آنچه در الگوي مشاوره مطرح شد در واقع، بيان اين حقيقت بود كه يكي از بهترين راهكارهاي آموزشِ آموزههاي ديني به جوانان استفاده از الگوي «مشاوره» است. اما گامهاي بعدي كه بايد برداشته شوند تا به هدف اصلي مقابله با دينگريزي يا پيشگيري از دينگريزي نائل شويم، عبارتند از:
1. تقويت بُعد شناختي جوانان نسبت به آموزههاي ديني؛
2. اصلاح يا تغيير شناختهاي قبلي از دين؛
3. معرفي دين به عنوان برنامه زندگي؛
4. معرفي دين به عنوان راه منحصر به فرد براي دستيابي به سعادت واقعي؛
5. معرفي شخصيتهاي كاملي كه در پرتو آموزههاي ديني به تكامل واقعي دست يافتهاند؛
6. عملياتي كردن دين در همه ابعاد زندگي؛
7. معرفي عوامل رهزن كه موجب انحراف ميشوند.
علاوه بر اين، توجه دادن به نكات ذيل بسيار مفيد است:
الف. تفهيم اين واقعيت كه معنويت و رابطه با خداوند بايد فقط از طريق عمل به آموزههاي ديني باشد و اين رابطه معنوي با خداوند به روزهاي سخت زندگي محدود نميشود، بلكه تجلّي كامل ارتباط با خدا در همه فراز و نشيبهاي زندگي قابل مشاهده است. بايد به جوان اين حقيقت را تفهيم كنيم كه در روزهاي خوب زندگي نيز بايد به ياد خدا باشيم، تا خداوند در روزهاي سخت زندگي ما را تنها نگذارد و به كمك ما بيايد و اگر خدا را در روزهاي خوب زندگي فراموش كنيم، در روزهاي سخت زندگي نيز او ما را به فراموشي ميسپارد.
ب. براي تقويت بُعد انگيزشي جوانان نسبت به دين، آثار ارزنده دينباوري را در جنبههاي فردي و اجتماعي برايشان بازگو كنيم تا انگيزه بيشتري براي ارتباط با خدا پيدا كنند و دين را به عنوان گرانبهاترين هديه خداوند به انسان تلقّي كنند.
ج. آنان را به اين حقيقت آگاه كنيم كه برخورداري از معارف ديني ميتواند بر عوامل باردارندهاي همچون اضطرابها و استرسهاي زندگي غلبه نمايد و اطمينان و آرامش را جايگزين آن كند. (آيات مربوط به ذكر و ياد خداوند را براي آنها بيان كنند.)
د. شيوههاي صحيح ارتباط با خدا را با استفاده از معارف ناب ديني و سيره عملي دينباوران واقعي ـ يعني پيشوايان معصوم(عليهمالسلام) ـ به آنها ارائه دهيم؛ شيوههايي كه هم از طريق عمل و هم از راه عشق ميتوانند جوان را به حقيقت مطلق واصل نمايند.
ه. به جوانان يادآور شويم كه بهرهگيري از آموزههاي ديني به آدمي شخصيت، اعتماد به نفس و عزّت نفس ميدهد و همه رفتارهاي او را در جهت صحيح هدايت ميكند و جوان در پرتو چنين هدايتي قادر خواهد بود ديگران را جذب خود كند و به روابط اجتماعي خود تعالي بخشد و يك زندگي اجتماعي موفق را پايهريزي كند.
و. به جوانان گوشزد شود كه مطالعه زندگينامه بزرگان دين و سيره اولياي خدا بهترين الگوهاي عملي را به آنها نشان ميدهد و با الگو قرار دادن آنها بهترين شيوههاي تقرّب به خدا و حضور در محضر دوست را براي آنها فراهم مينمايد.
ز. به جوانان يادآوري شود كه اگر ميخواهند هرچه بيشتر نسبت به گذشته به خالق ازلي نزديك شوند، رمز آن عمل به واجبات و ترك محرّمات است.
منابع
ـ محمود منصور، روانشناسي ژنتيك، چ ششم، ترمه، 1367؛
ـ ميلر جرالدر، ارتباط كلامي، ترجمه علي ذكاوتي قراگزلو، چ دوم، تهران، سروش، 1380؛
ـ كارل هافمن، روانشناسي عمومي، ترجمه هادي بحيرايي و همكاران، ارسباران، 1379، ج2؛
ـ محمود ساعتچي، مشاوره و رواندرماني، چ دوم، نشر ويرايش، 1377؛
ـ مايل آرژيل، روانشناسي ارتباطات و حركات بدن، ترجمه مرجان فرجي، مهتاب، 1378؛
ـ نگارنده، «مشاوره الگوي برتر براي آموزشي آموزههاي ديني به جوانان»، مجله معرفت، ش 84، آذر 83، ص 40.
پينوشتها
1 ـ محمد محمدي ريشهري، ميزانالحكمه، قم، دارالحديث، ج 2، ص152.
2- reductionism.
3 ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 77، ص 232، روايت 2، باب 8.
4 ـ همان، ج 27، ص 247، روايت 6، باب 13.
5 ـ همان، ج 103، ص 219، روايت 14، باب 1.
6 ـ روم:21.
7 ـ كارل هافمن، روانشناسي عمومي از نظريه تا كار، ترجمه جمعي از مؤلفان، ج 2.
8 ـ جعفر سبحاني، فروغ ابديت،1360، ج1.
9 ـ رابرت پيلر، كاربرد روانشناسي در آموزش، ترجمه پروين كديور، چ چهارم، 1373، ج 1، ص 180.
10 ـ همان، ص 180.
11 ـ دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، درآمدي بر نظام تربيتي اسلام، قم، دفتر همكاري حوزه و دانشگاه، ص 58 به نقل از: محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 1، ص85.
12 ـ خودپيروي؛ رفتار فردي كه فقط از قوانيني كه خود شخصا براي خويش تعيين كرده است و يا قوانيني كه ارزش آنها را فهميده و پذيرفته است، تبعيت ميكند.
13 ـ ديگر پيروي: حالت ذهني فردي كه قوانين يا دستورات اخلاقي را از بيرون دريافت ميكند. كودكان پس از دوره ناپيروي و پيش از رسيدن به دوره خودپيروي، در دوره ديگرپيروي قرار دارند.
14 ـ كريس كول، كليد طلايي ارتباط، ترجمه محمدرضا آل ياسين، چ ششم، هامون، 1379.