اقتصاد اسلامي و نيم نگاهي به بانكداري اسلامي در ايران
اقتصاد اسلامي
و نيمنگاهي به بانكداري اسلامي در ايران
دكتر معبدعلي الجارحي
ترجمه: واحد ترجمه نشريه
اشاره
دكتر معبدعلي الجارحي انديشمند مسلمان مصري و رئيس مركز تحقيقات توسعه اسلامي عربستان در جدّه است. وي فارغالتحصيل دكتري اقتصاد از آمريكا، داراي بيست و پنج سال فعاليت پژوهشي و آموزشي در زمينه بانكداري اسلامي و از كارشناسان و استادان به نام اين رشته محسوب ميشود. ايشان در تابستان 1383بنابر دعوت مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني؛ در اين مؤسسه به تدريس اقتصاد اسلامي در مقطع دكتري پرداختند. وي در يكي از نشستهاي خويش در تبيين اقتصاد اسلامي و جايگاه اوراق بهادار در بورس اسلامي ضمن بيان ديدگاههاي خود، به پرسشهاي حاضران در جلسه پاسخ دادند كه در ذيل از نظر شما ميگذرد.
[جايگاه اقتصاد اسلامي]
«اقتصاد اسلامي» از بيش از ربع قرن ـ حدود سي يا سي و پنج سال ـ به اين سو رشد تازهاي يافت. علم اقتصاد اسلامي، كه پيوسته در حال تكامل و گسترش و ريشه دارتر شدن ميباشد، از تمامي تحولات دروني خود علم اقتصاد بهرهمند است.
اقتصاد اسلامي مكتبي به رسميت شناخته شده در ميان مكاتب اقتصادي، و جزئي از يك شاخه شناختي (معرفتي) يعني دانش اقتصاد است. مسلمانان در ايجاد اين شاخه از شناخت مشاركت داشتهاند. نويسندگان مسلمان حتي قبل از غربيها دست به كار نگارش در اين باب زدهاند و از اينرو، ما نيز همانند غربيها در علم اقتصاد سهيم هستيم. ما همچنين افتخار ميكنيم كه علم اقتصاد اسلامي با ارزشهاي اسلامي مرتبط است؛ زيرا اين ارزشها به نفع بشريت است و خداوند با عنايت آن به ما خواسته تا تمام مردم را از آن بهرهمند سازيم؛ چرا كه خداوند متعال به حال ما داناتر و به مصلحت ما آگاهتر است.
از جمله مهمترين پايههاي اقتصاد اسلامي، حرمت رباست. آنچه كه اقتصاد اسلامي و نيز بازارهاي بورس اسلامي را متمايز ميگرداند، حرام بودن ربا ميباشد.
[بازارهاي بورس اسلامي]
وظيفه بازارهاي بورس اسلامي يا بازارهاي بورس موجود در اقتصاد اسلامي آن است كه منابع مالي را تجهيز نمايند تا به سوي سرمايهگذاريهايي پيش روند كه به نفع امت اسلام باشد. انجام اين عمل بايد به روشي غيرربوي صورت پذيرد.
ما ميدانيم در بازار بورس، اوراق بهادار داد و ستد ميشود. اوراق بهادار عبارت است از قراردادي كوچك و مختصر كه در آن به جاي نگارش تفصيلي رايج در قراردادها، عُرف جايگزين ميشود. از اينرو، مبادله آن در ميان مردم آسانتر ميگردد و براي تعداد زيادي از مسلمانان امكان سرمايهگذاري از طريق اين قرارداد يا به اصطلاح اوراق بهادار فراهم ميگردد.
اين وسيله بهادار، در نظام اسلامي ميتواند انواع مختلفي داشته باشد: اولين و رايجترين آنها در زمان كنوني سهام ميباشد. سهام عبارت است از اوراق بهاداري كه به صاحبش اين حق را ميدهد كه در سودهاي حاصل از يك شركت سهامي، كه بر اساس قوانين عقد در اسلام سرمايه خود را در آن به كار گرفته، شريك باشد. قرارداد مشاركت مستلزم ارائه سرمايه از جانب صاحب سرمايه از يك سو، و شركت در اداره آن از سويي ديگر ميباشد؛ يعني كسي كه سرمايه ميدهد، در مديريت آن نيز مشاركت ميكند. بنابراين، سهامدار ـ يعني كسي كه اوراق بهادار موسوم به سهام را در اختيار دارد ـ از دو جهت در امر مديريت سرمايه سهيم است:
1. وي هر سال در نشستها و جلسات سهامداران حضور مييابد تا نحوه اداره شركت را بررسي كند.
2. سهامدار در انتخاب يا گزينش مديران شركت نقش دارد. سهامداران ناظر بر فعاليت مديران هستند و اگر بخواهند ميتوانند آنان را عزل يا در صورت موفقيت به ايشان پاداش دهند.
اين سهام در بازار داد و ستد ميشود و داد و ستد آن شرعا بلااشكال است؛ زيرا سهام حق عيني و حقيقي مشترك و همگاني است. به همين دليل شرعا داد و ستد آن جايز است؛ چرا كه معامله سهام معامله نقد با نقد نيست، بلكه معامله نقد با حقوق عيني است. از اين جهت، داد و ستد و هرگونه خريد و فروش اين سهام به دو شرط حلال ميباشد:
1. شركت معاملات حرام انجام ندهد، مثل معامله مواد مخدّر و خمر و آنچه براي مردم ضرر دارد.
2. شركت از ربا استفاده نكند؛ نه ربا بگيرد و نه ربا بدهد.
در اينجا اين سؤال مطرح ميشود كه سهام شركتهايي كه گاهي ربا ميدهند چه ميشود؟ لازم است به اين نكته توجه كنيم؛ زيرا بيشتر شركتها هميشه و در تمام اوقات ربوي عمل ميكنند و از اينرو، معامله سهام آنها شرعا جايز نيست. اما اگر فرد تحت فشار و به واسطه نياز مجبور باشد مقداري پول نزد بانكهاي ربوي داشته باشد يا قرض ربوي بگيرد، چه اتفاقي خواهد افتاد؟ فرض كنيم اين مقدار قرض گرفتن يا قرض دادن مثلا 5درصد از فعاليت اين شركت را شامل شود، در اين صورت چه كار بايد كرد؟
از آنجا كه ما در يك جهان غير اسلامي زندگي ميكنيم و بازارهاي بورس جهاني بر بازارهاي اسلامي غلبه دارند و نيز از آنجا كه بازارهاي بورس در بسياري از كشورهاي اسلامي تهي از شركتهاي اسلامي است (شركتهايي كه معامله در آنها صرفا با قواعد شريعت همخواني داشته باشد)، برخي از فقها جايز دانستهاند كه مسلمانان در سهام شركتهايي كه گاه ربوي عمل ميكنند، تصرف نمايند؛ اما اين اجازه به اين شرط است كه سهامدار سودهايي را كه در نتيجه معاملات ربوي به دست ميآيد تخمين بزند و آن را جدا نمايد؛ زيرا اين سودها ناپاكاند و سهامدار نميتواند آن را براي خود يا فرزندانش خرج كند و تنها ميتواند آن را به مستمندان ببخشد. البته اين بخشيدن صدقه به حساب نميآيد، بلكه هدف آن تطهير و پاكسازي اموال ميباشد. بنابراين، اگر معاملات ربوي مثلا 5 درصد از فعاليتهاي شركت را تشكيل دهد، سهامدار بايد 5 درصد از سود سهام را كنار گذارد و به مستمندان ببخشد.
اين اولين ابزار مهم در اين زمينه است. روشهاي ديگري هم وجود دارد كه ميتواند در بازارهاي بورس اسلامي مورد استفاده قرار گيرد:
1. گواهيها يا اسناد سرمايهگذاري. ميتوان گواهي را به معناي سند و برعكس استفاده كرد. منظور، اوراق بهادار يا سندي است كه در بازار مورد داد و ستد قرار ميگيرد. اين اسناد براي جمعآوري پول به منظور سرمايهگذاري يا پرداخت به عوامل كارگزار به كار ميرود؛ يعني از سوي خريدار به عنوان مضاربه به كارگزاران شركت پرداخت ميشود. حامل گواهيها يا اسناد سرمايهگذاري در اينجا همانند مضاربهگر و صاحب سرمايه است و اين سرمايه را به عنوان مضاربه در اختيار عاملان شركت قرار ميدهد تا به كار گرفته و در راه حلال سرمايهگذاري كنند. در نتيجه، اين اسناد به عنوان حق عيني و قابل داد و ستدي است كه قيمت آن ـ كه بسته به نوسانات قيمت داد و ستد، روزانه تغيير ميكند ـ ميانگين سود قابل انتظار از سرمايهگذاري يا مضاربه را پس از پايان زمان آن (بعد از يك سال يا هر زمان ديگري؛ بر حسب زمان پرداخت سود يا عوايد مضاربه) منعكس ميكند.
بنابراين، اين معامله هم نوعي از انواع اوراق بهادار است كه ميتواند در بازارهاي بورس اسلامي داد و ستد شود؛ يعني اسناد يا اوراق سرمايهگذاري. بانكهاي اسلامي ميتوانند به صدور اينگونه اوراق اقدام كرده و از طريق آنها به جذب سرمايههايي دست بزنند كه به صورت مضاربه در شركتهاي گوناگون قابل سرمايهگذاري است. در واقع، وقتي كه فرد مسلمان اينگونه اوراق را از بانك صادركننده خريداري ميكند، گويي با اين كار، پول خود را به عنوان مضاربه به بانك ميپردازد و بانكها با گرفتن اين پول و پرداخت آن به شركتها به صورت مضاربه بر اساس قاعده شرعي «المضارب يضارب» عمل ميكنند.
[انتشار اوراق بهادار]
شركتها اين پولها را سرمايهگذاري ميكنند و سود حاصله را به بانك مربوط باز ميگردانند. بانك نيز پس از برداشتن كارمزد مديريت اين اسناد، سود مزبور را در ميان صاحبان اسناد سرمايهگذاري، توزيع ميكند. بانك مركزي در حكومت اسلامي نيز ميتواند با صدور اوراق سرمايهگذاري، پول و سرمايههاي در دست مردم را جذب كرده و در بانكهاي اسلامي سرمايهگذاري كند، و در نتيجه، اين اوراق از اطمينان و قابليت داد و ستد بيشتري برخوردار شده و مردم به آنها بيشتر روي ميآورند. دليل اين امر آن است كه اوراق منتشر شده، سرمايهگذاري شدهاند يا به دليل آنكه سرمايه حاصله از سوي دولت در تعداد بسيار زيادي از بانكهاي تحت نظارت دولت، سرمايهگذاري شده، از درجه امنيت و سود بسياري برخوردار ميباشند؛ چرا كه بانك مركزي اين پولها را بر اساس معيارها و قواعد كارآيي، در ميان بانكهاي گوناگون توزيع ميكند.
شركتهاي توليدي نيز ميتوانند به انتشار اينگونه اوراق اقدام كنند. در واقع، هم بانك مركزي، هم ساير بانكها و هم شركتهاي توليدي كه به سرمايهگذاري در بخش تجارت، كشاورزي و صنعت ميپردازند و ميتوانند اينگونه اوراق را منتشر كرده و با جذب پولهاي مردم، سود حاصله را به دارندگان اين اوراق، يعني كساني كه اوراق را خريداري كردهاند، بپردازند. اما نكتهاي كه در اينجا بايد در نظر داشت اين است كه شركتهايي كه به انتشار اسناد (اوراق) سرمايهگذاري در بازار بورس ميپردازند، بايد وضعيت مالي خود را به طور كامل روشن كنند؛ يعني شركت بايد آماده ارائه هرگونه اطلاعات مربوط به حساب و كتاب و كارهاي خود به صورت ادواري (مثلا ماهانه يا حداكثر هر سه ماه يك بار) به شوراي [سياستگذاري] بورس باشد تا اين فرصت براي داد و ستدكنندگان اوراق فراهم باشد كه از اين اطلاعات آگاهي يابند؛ زيرا كسي كه به انتشار اوراق سرمايهگذاري پرداخته و آنها را در بازار بورس به معرض فروش ميگذارد، بايد اطلاعات مربوط به خود را به طور كامل در اختيار خريداران قرار دهد؛ خواه اين اوراق بهادار، سهام باشد يا اسناد مربوط به سرمايهگذاري.
سومين نوع از انواع اوراق بهادار اسلامي را كه ميتوان در بازار بورس منتشر كرد، اوراق بهادار تركيبي يا مركب است. تركيب چگونه به دست ميآيد؟ به اين نحو كه مثلا پروژه مشخص و بزرگي نظير پروژه ساخت نيروگاه توليد انرژي برق وجود داشته باشد كه با اتمام آن برق با قيمت مشخص به مردم فروخته شود و سود معيني به دست آيد. ميتوان بودجه اين پروژه را از طريق انتشار اسناد مشخص و مخصوص اين طرح تأمين كرد. اين اسناد را بانكهاي اسلامي كه تأمين سرمايه لازم را براي اجراي اين طرح بر عهده دارند، منتشر ميكنند و وظيفه نظارت و حصول اطمينان از سلامت سرمايهگذاري و اداره آن را بر عهده دارند. اين يك نوع تركيب است.
نوع ديگر تركيب اين است كه مثلا يك پيمانكار نياز به مصالح زيادي براي احداث يك بناي مشخصي دارد و براي احداث آن قراردادي با دولت يا با بانكي و يا شركتي به مبلغ مشخصي منعقد كرده است؛ يعني احداث اين بنا بر اساس استانداردهاي معين و قيمت و بهاي از پيش تعيين شدهاي صورت ميپذيرد و پيمانكار براي خريد مصالح و به كار بردن آن در احداث بنا به سرمايه نياز دارد.
فرض كنيم احداث اين بنا يكصد ميليون هزينه برميدارد و بهاي آن يكصد و پنجاه ميليون است؛ يعني سود آن پنجاه درصد است و پيمانكار نيمي از اين مبلغ را دارد؛ يعني پنجاه ميليون، و به پنجاه ميليون ديگر نياز دارد. در اين صورت، بانك اسلامي ميتواند اين مبلغ را به پيمانكار بدهد و اوراقي را براي سرمايهگذاري در احداث اين بنا منتشر كند. اين اوراق پول لازم براي خريد مصالح را تحت عنوان مشاركت در احداث اين بنا فراهم ميكند و درصدي از سود از پيش تعيينشده را به خود اختصاص ميدهد؛ يعني 50 ميليون از پنجاه درصد سود دوران دوساله يا سهسالهمربوط به احداثبنارابهخوداختصاص ميدهد.
بنابراين، اوراق مذكور اسناد قابل داد و ستد هستند و درصد سود معيني نيز دارند و بانك تأمينكننده سرمايه براي اجراي پروژه، به آن رسيدگي و نظارت ميكند. براي مثال، دولت طرحهاي مشخصي براي اجرا دارد. به جاي اينكه از مردم يا بانكها قرض بگيرد، يا از بانك مركزي برداشت كند و موجب كسري در بودجه و ايجاد تورم در اقتصاد شود، ميتواند چنين اوراقي را منتشر و سرمايه موردنياز را تأمين كند.
مؤسسههاي مالي، يعني بانكها، شركتها و نيز دولت و غيره تماما ميتوانند اسنادي براي تأمين سرمايه طرحها و فعاليتهاي اقتصادي منتشر كنند. بنابراين، چنين اسنادي متنوع و در انواع سررسيدهاي گوناگون خواهند بود، همانند ساير اوراق كه انواع و سررسيدهاي مختلفي دارند و داد و ستد ميشوند؛ زيرا بازار بورس دو نوع است: بازار اوليه و ثانويه. در ابتدا اوراق بهادار، سهام، اسناد يا گواهيها در بازار بورس اوليه صادر، و سپس داد و ستد ميشود؛ و در بازار ثانويه فروخته و خريداري ميگردد. اقتصاد اسلامي نيز با تنوع ابزارهاي پولي و اينكه در ميان آنها ابزارهايي وجود دارد كه به صورت سهام پولهايي را كه در جريان فعاليتهاي واقعي به دست ميآيد، به مشاركت ميگذارد، از ساير اقتصادها متمايز ميگردد. يعني داد و ستدها و چنين معاملهاي غيرواقعي و غيرحقيقي نيست، بلكه ما به عنوان مسلمان در بازار بورس با داراييهايي سر و كار داريم كه غالب آنها حقيقي هستند؛ برخي از آنها نقدي و برخي ديگر عيني و حقيقي. در عين حال، اغلب حقيقي و عينياند. حال اگر نقد بودن وجه غالب باشد، داد و ستد آن حرام است، اما از آنجا كه عينيت و حقيقي بودن بر آن غلبه دارد، لذا داد و ستد آن شرعا صحيح است.
فرايندي كه در بازار بورس اسلامي جريان دارد، با قمار رابطهاي ندارد؛ بدين معنا كه ما به عنوان مسلمان وارد بازار بورس ميشويم و به عنوان يك معاملهگر و سرمايهگذار مسلمان سرمايه خود را به يك توليدكننده ميسپاريم و او اين سرمايه را به كار ميگيرد و سود ميكند و سپس سرمايه و سود حاصل را به كسي كه اوراق و اسناد يا سهام را در اختيار دارد، بازميگرداند. در اين وضعيت اين فرايند حقيقي است و قمار نيست. خلاصه اينكه در بازار بورس اسلامي ابزارهاي پولي متعددي وجود دارد و معامله اوراق در آن از شكل منحصر به فردي برخوردار است. به كارگيري سرمايه حاصل از اين روش تنها در فعاليتهاي حلال منحصر ميشود و شركتهايي كه از اين بازار پول دريافت ميكنند، نميتوانند آن را در فعاليتهاي حرام به كار برند. همچنين به كارگيري اين پول در اعطاي وامهاي ربوي جايز نيست. در بورس اسلامي فرايندها حقيقي است و قمار نيست و در نهايت، معامله در اين بازار به صورت نقد با نقد نيست، بلكه معامله نقد با كالا يا كالا با پول نقد است. البته، گاهي هم كه اسنادي براي فعاليتها وجود دارد، در مرحله اول پول پرداخت ميشود و سپس صاحب سرمايه كالا را دريافت ميكند؛ يعني همانند قرارداد «پيش خريد» در اسلام.
بنابراين، بر طبق برخي آراء فقهي ميتوان اسناد يا اوراق پيشخريد را صادر نمود تا در روند فعاليت سرمايهگذاري شود. در نتيجه، اين نوع داد و ستد معامله پول با كالا نيست، بلكه كالا با پول است.
فعاليت بازار بورس بسته به وسعت آن، در فعاليت كل اقتصاد تأثير بسياري دارد. هرچه بازار بورس گستردهتر و ابزارهاي آن بيشتر و متنوعتر باشد مردم به همان ميزان بيشتر ميتوانند سرمايهگذاري كنند و در عين حال، هر زمان كه بخواهند ميتوانند از مشاركت [در سرمايهگذاري] دست بردارند. بدين معنا كه ابزارهاي پولي اسلامي به دارندگان، انعطافپذيري بيشتري ميبخشد؛ زيرا فرد ميتواند پول خود را در آنها سرمايهگذاري كند و هر زمان كه خواست از فرايند سرمايهگذاري خارج سازد و اوراق و اسناد مربوط را بفروشد. پس اين ابزارها انعطاف و گردشپذيري بيشتري دارند. همچنين اين بازارهاي بورس، بانكها را نيز در امر سرمايهگذاري وجوهشان در زمانهاي كوتاه ياري خواهند كرد. بانكها ميتوانند برخي اسناد يا اوراق را براي مدتي كوتاه خريداري كرده سپس آن را بفروشند. زماني كه انعطاف و گردشپذيري به ميزان زياد وجود داشته باشد پول راكد نميماند، بلكه پيوسته سرمايهگذاري ميشود.
بازار بورس اسلامي به مسلمانان اين امكان را ميدهد كه از توسعه حمايت نمايند و در فعاليتهاي توسعهمدار، به روشي انعطافپذير و مشروع سرمايهگذاري كنند.
[تفاوت ابزارهاي پولي اسلامي با ابزارهاي پولي كلاسيك]
ابزارهاي پولي اسلامي در دو مورد با ساير ابزارهاي پولي كلاسيك تفاوت دارد:
1. امكان مذاكره و گفتوگو در جهت تعيين درصد سود وجود دارد و پس از تعيين اين درصد، تخلف از آن جايز نيست. ما ميدانيم هنگامي كه فرد پول خود را به عنوان مضاربه به عامل كارگزار ميسپارد، با او درباره درصد بهرهمندي از سود به گفتوگو مينشيند. ما، پيشاپيش، درصد سود را نميدانيم، بلكه ميخواهيم ميان مضاربهگر و عامل كارگزار بر سر تقسيم سود توافق حاصل كنيم. اين همان چيزي است كه نرخ مشاركت در سود ناميده ميشود؛ اينكه سودي كه خداوند به مشيّت و توفيق خود روزي فرد كرده، چگونه ميان عامل كارگزار و صاحب سرمايه تقسيم ميشود؟ آيا 10درصد متعلق به عامل كارگزار و 90درصد آن به صاحب سرمايه تعلق دارد يا 20 به 80 يا 30 به 70 و... است؟
پس معلوم ميشود كه زمينه گستردهاي براي گفتوگو درباره درصد سهيم شدن در سود ميان مضاربهگر و عامل كارگزار وجود دارد. در حالي كه اين زمينه گسترده براي گفتوگو، در ابزارهاي پولي كلاسيك وجود ندارد.
2. فرق دوم آن است كه وقتي نرخ سود ابزارهاي پولي بالا رود، مردم در اين حال انگيزه بيشتري براي پسانداز كردن پيدا ميكنند؛ زيرا به پولشان سود بيشتري تعلق خواهد گرفت و در نتيجه، پساندازها افزايش مييابد.
از سوي ديگر، افزايش سود به اين معناست كه سرمايهگذاريها در اقتصاد با موفقيت و توفيق بيشتري قرين گشته است؛ يعني اين امر سرمايهگذاران را به افزايش سرمايهگذاريهاي خود ترغيب خواهد كرد و به اين خاطر هنگامي كه نرخ سود در بازار بورس افزايش مييابد، پسانداز و سرمايهگذاري هم در آن واحد افزايش پيدا ميكند. لذا در اهداف نوعي هماهنگي و توافق وجود دارد و با هم مغايرتي ندارند.
اما در بازارهاي كلاسيك هنگامي كه نرخ سود و ربا افزايش مييابد، پساندازها زياد ميشود. اما سرمايهگذاران در نرخ سود شاهد هزينهبري سرمايهگذاري هستند و در نتيجه، سرمايهگذاريها كاهش مييابد. لذا در اقتصاد كلاسيك يا ربوي در اهداف توافق و سازشي وجود ندارد.
به هر حال، در اين مجال كوتاه برخي ويژگيهاي بازارهاي اسلامي در مقايسه با بازارهاي مالي كلاسيك را بيان كرديم. در بازار بورس اسلامي به چه موضوعات مهمي بايد پرداخت؟
دكتر الجارحي: در بحث از بازار بورس اسلامي، ابتدا بايد اطمينان يابيم كه پول در اختيار كسي قرار داده ميشود كه آن را در راه حلال به كار ميبرد و با آن رباخواري نميكند يا وارد تجارت كالاهاي حرام نميشود. نكته دوم اين است كه خودِ اسناد يا اوراق بهادار بايد به گونهاي طراحي شوند كه انعطافپذير و قابل واگذاري باشند و حقوق دو طرف حفظ شود؛ يعني به منزله قراردادي ميان دو طرف باشد: از يك سو، سرمايهگذاري كه اين اوراق را خريداري كرده، حقوق روشن و معيني داشته باشد و از سوي ديگر، كسي كه سرمايه را به دست ميگيرد، داراي حقوق روشن و مشخصي باشد.
همچنين بازار بورس بايد شورايي داشته باشد كه بر آن نظارت كند و از حُسن روند داد و ستد اطمينان يابد و نيز نسبت به فراهم بودن اطلاعات و اينكه شركتها و مؤسسات صادركننده اوراق، به اندازه كافي اطلاعات در اختيار خريداران ميگذارند و اوراق بهادار در شفافيّت و وضوح كافي، داد و ستد ميشوند، اطمينان حاصل كند.
همچنين ما بايد اطمينان يابيم كه امكان معامله اوراق در اين بازار بورس براي همه مردم با هزينه معقول فراهم است و تنها به ثروتمندان اختصاص ندارد. سرانجام آنكه، بايد كساني باشند كه با ترسيم علايم لازم در بازار بورس، امكان پيگيري دايم تغييرات براي همگان را فراهم آورند.
بيشك در بازار بورس اسلامي فقه اسلامي كاربرد دارد؛ يعني ما براساس اصول فقه اسلام عمل ميكنيم و در حقيقت، روابط پولي در بازار بورس بر پايههاي فقه اسلام ساماندهي ميشود. از اين رو، آيا ميتوان در آن عدالت اقتصادي را ملحوظ داشت؟ چگونه؟
دكتر الجارحي: نخستين وسيله تحقق اين هدف خودداري از رباست؛ چرا كه ربا دربردارنده ظلم و ستم بسياري است. اگر ما از ربا اجتناب و از ابزارهاي پولياي كه بر پايه رباخواري بنا ميشوند، جلوگيري كرديم، بخش بزرگي از عدالت اجتماعي را تحقق بخشيدهايم.
ما همچنين بايد تلاش كنيم كه اين اوراق با نرخهاي اندك صادر شوند و براي سرمايهگذاران جزء هم در دسترس باشند به طوري كه آنها نيز بتوانند از اين اوراق و از سرمايهگذاري پول خود در اين بازار بهرهمند گردند. قيمت اوراق در بازار بورس نبايد چندهزار يا چند ميليون باشد، بلكه بايد مثلا دهگاني باشد به طوري كه مستمندان نيز بتوانند از اين بازار بهرهمند گردند.
جهت دوم براي تحقق عدالت اجتماعي آن است كه بازار بورس بايد در دسترس سرمايهگذاران كوچك نيز باشد تا آنان نيز بتوانند طرحهاي خود را از طريق بورس تأمين كنند و نبايد تنها به شركتهاي بزرگ و مؤسسات مالي كلان محدود شود. همه اين امور و فرايندها به تحقق عدالت اجتماعي در جريان داد و ستد در بازار بورس اسلامي كمك ميكنند.
در اوضاع و شرايط كنوني اسلام، مسئله داراي اولويت كدام است؟ آيا ما بايد پيرامون مباني اقتصاد اسلامي مطالعه كنيم يا بايد به دنبال الگوي اقتصاد اسلامي باشيم؟ به عبارت ديگر، آيا ارائه مباني اقتصاد اسلامي در اولويت است يا تبيين الگوي اقتصاد اسلامي؟
دكتر الجارحي: در حقيقت، وظيفه ما هم تحقيق و پژوهش در مورد الگوي اقتصاد اسلامي است و هم تعيين پايههاي اقتصاد اسلامي. البته، من تصور ميكنم در خصوص اين موضوع كار زيادي شده است. مهمترين چيزي كه ما هماكنون بدان نياز داريم سياستهاي عملي سازي و اجراست. ما هم اينك الگوهاي لازم و پايهها را داريم و در تعيين اين پايهها و ايجاد اين الگو، گام بلندي برداشتهايم. چيزي كه اكنون نياز داريم اين است كه چطور اين الگوها را پياده كنيم؟ فرمايش خداوند در قرآن را به ياد آوريد كه ميفرمايد: (وَ قَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورا) (فرقان: 30) قرآن هنوز هم «مهجور» است. ما هرگز تنها با الگوها و پايهها (مباني) به سوي قرآن باز نخواهيم گشت، بلكه با عمل اين كار ممكن است. ما بايد به دنبال كشف ابزارهاي اين عمليسازي باشيم. مثلا چگونه بانكداري اسلامي را عملي كنيم؟ يا چگونه سياستهاي پولي و مالي اسلامي را پياده كنيم؟ چگونه توسعه اقتصادي به روش اسلامي داشته باشيم؟ و چگونه با يك روش معين و سازمان يافتهاي، فرايند پيادهسازي و اجرا را آغاز كنيم؟ سياستهاي اين عمليسازي كدام است؟ اينها چيزهايي است كه ما هماكنون بدانها نياز داريم.
روش عملي و ممكن براي اجراي نظام بانكداري اسلامي كدام است؟ در حقيقت، از آنجايي كه قراردادهاي اسلامي مانند مضاربه يا مشاركت با سوء انتخاب يا محروميت يا اطلاعات غيرهمسان ارتباط دارند، راهحل اساسي براي مشكل اطلاعات غيرهمسان، محروميت و سوء انتخابها چيست تا با رفع اين مشكلات، به پيادهسازي نظام بانكي اسلامي در بخشهاي اقتصادي جامعه اسلامي همت گماريم؟
دكتر الجارحي: براي گذر از نظام [اقتصادي] كلاسيك به نظام اسلامي نيازمند يك طرح هستيم. گذر از نظام كلاسيك به يك نظام اسلامي ناگهاني انجام نميگيرد، بلكه به برنامهريزي و زمان نياز دارد. ابتدا بايد براي اين منظور طرحي در نظر بگيريم و يك جدول زماني براي آن تعيين كنيم تا اجراي آن با تعلل و تعويقهاي پي در پي مواجه نشود. اين طرح عناصر اصلاح اقتصادي لازم براي تبديل اقتصاد كلاسيك ما به اقتصاد اسلامي را مشخص ميكند كه در برخي مقالات خود، بدان اشاره داشتهام. به طور خلاصه، توجه به قوانين تجارت و اصلاح مالياتها و اصلاح نظام بانكي و تأسيس بانكهاي فراگير و جامع در اين راستا ميتواند نقش مؤثري داشته باشد.
آيا افزايش منابع مالي زياد موجب افزايش ميزان سود و كاهش ريسك ميشود؟
دكتر الجارحي: بله، اساسا وقتي بانك فراگير و جامع در شركتي سهمگذاري ميكند و سرمايه در اختيار آن قرار ميدهد؛ يعني تأمين مالي ميكند، اولا، به آن در حل مشكلش كمك ميكند؛ ثانيا، در جريان رقابت از آن حمايت ميكند. به اين معنا كه در واقع، اين شركت توسط بانك فراگير تأسيس شده و بنابراين، بانك جامع آن را سرپرستي و سهامداري ميكند و همه نيازهاي آن را تأمين ميكند و بر همه فعاليتهاي آن نظارت دارد. در اين حال، وقتي بانك فراگير سراغ شركت رقيب نميرود تا آن را تأمين مالي كرده و به همين روش آن را ياري دهد، در حقيقت، در اين رقابت از شركت طرف قراردادش حمايت ميكند. به همين دليل، اين شركت سودآوري بيشتري در مقايسه با شركتي كه با بانك فراگير تعامل ندارد و با بانكهاي مختلف سر و كار دارد، خواهد داشت. البته همه اين بانكها به شركت اخير سرمايه ميدهند، اما هيچكدام از آنها به آن توجه ويژه ندارند.
از آنجايي كه تأمين مالي به وسيله بانكهاي تجاري هم انجام ميشود، فرق اين بانكها با بانك فراگير و جامع چيست؟
دكتر الجارحي: مسئله تنها تأمين سرمايه نيست. مسئله شرايط اين سرمايهگذاري است. بانك فراگير به اين شركت با شرايط مناسب سرمايه ميدهد و آن را به هنگام بروز مشكلات ياري ميدهد و در جريان رقابت حامي آن است. اين ويژگيها موجب افزايش سود شركت ميشود.
در اين صورت، بانك توان چانهزني بالايي در تعيين شرايط دارد.
دكتر الجارحي: در حقيقت، اين امري طبيعي است. اگر به شركتي كه از سوي چند بانك تأمين مالي ميشود بنگريم، ميبينيم شركت به رابطه با يك بانك معين مقيّد نيست. انتظار ميرود كه اساسا اين بانكها براي اعطاي سرمايه به شركت با هم رقابت كنند و در نتيجه، با شرايط كمتري سبب شوند شركت سود بيشتري به دست آورد. اما در صحنه عمل چنين چيزي وجود ندارد. چرا؟ براي اينكه در بازار بورسي كه بانكهاي فراگير در آن وجود دارند، مانند بورس آلمان، اين قاعده بر آن منطبق نيست؛ زيرا بانكهاي فراگير شركتهايي را كه در آن سهامگذاري كردهاند، يعني شركتهاي تابع خود را ترجيح ميدهند. بانك شركت تابع خود را دارد و با شرايط بهتري به آن سرمايه ميدهد و نيازي به چانهزني نيست. اما به شركتهاي ديگر اين شرايط مناسب را ارائه نميكند. در نتيجه، از شركت تابعه خود در اين رقابت حمايت ميكند.
بنابراين، روشن شد در اقتصاد آلمان شركتي كه با يك بانك در تعامل است سود بيشتري دارد. اين مسئله در دنيا دور از انتظار است. اما واقعيت موجود همين است و اين چيزي است كه اتفاق افتاده است. ما تلاش ميكنيم به سه دليل اين امر را توجيه كنيم:
1. تأمين سرمايه با شرايط خاص. به اين معنا كه اين نوع [سرمايهگذاري] به دليل رابطه ويژهاي همچون رابطه دوستي انجام ميپذيرد؛
2. كمك به حل مشكلات؛
3. پشتيباني در رقابتها.
همه اين مسائل موجب ميشود شركت سود بيشتري داشته باشد. اينها كساني هستند كه واقعيتهاي موجود را كشف كردهاند.
اگر آنچه را كه درباره بانكهاي فراگير گفتيم با آنچه بانكهاي اسلامي پياده ميكنند، مقايسه كنيم، چه تفاوتي ميان تئوري و عمل خواهيم يافت؟ يعني آيا عملا بانكهاي اسلامي از اين واقعيتهاي تئوريك و عملي موجود در بازار [بورس] استفاده ميكنند؟ با كمال تأسف واقعيت اين است كه بانكهاي اسلامي، اغلب، بانكداري فراگير را به كار نميگيرند.
در بحرين بانكي وجود دارد كه حدود چند سال پيش ـ نزديك به 5سال پيش ـ تأسيس شده و يكي از دوستان من رياست آن را بر عهده دارد. او يك سعودي به نام دكتر سعيد طان است. وي تلاش ميكند به مثابه يك بانك فراگير عمل نمايد و گفته ميشود كه موفقيت زيادي به دست آورده است. اما معمولا و با كمال تأسف هرگاه در يك كشور اسلامي بانكي تأسيس ميشود، كساني را كه در بانكهاي ربوي تجاري فعاليت دارند، به كار ميگيرند؛ زيرا ما در كشورهاي اسلامي نظامهاي بانكي خود را از آمريكا و انگليس و غيره كپيبرداري كردهايم. بنابراين، كساني كه در اين بانكها كار ميكنند چيزي از نظام بانكهاي فراگير نميدانند و آن را پياده نميكنند.
مسئله دوم اين است كه بانكهاي اسلامي از سهامگذاري و مشاركت خودداري ميكنند و اغلب سرمايهگذاريهايشان از طريق مرالجه،1 پيش خريد، اجاره، فروش مهلتدار وغيره انجام ميپذيرد. همانگونه كه قبلا گفتيم، برخي از فقها از بانكهاي اسلامي كنوني آزردهخاطرند و معتقدند اين بانكها مرالجه ميكنند. همانند آنچه كه فقها در گذشته ميگفتند، يعني اينها اهل چارهجويي براي تعامل با رباخوارياند؛ هرچند كه از نظر شكلي چنين نيست. همچنين متأسفانه ميبينيم مقامات پولي در كشورهاي اسلامي با بانكهاي اسلامي همانند بانكهاي كلاسيك برخورد ميكنند و آنها را بانكهاي اسلامي به حساب نميآورند. نميگويند كه اين يك بانك اسلامي است، مشاركت آن كو؟ سهامگذاري كو؟ بانكهاي فراگير كجاست؟ در اين باره سؤال نميكنند؛ زيرا مسئله بانكهاي اسلامي براي خود مقامات پولي كشورهاي اسلامي هم اهميت ندارد.
بانكهاي اسلامي هم مؤسسات پشتيبانيكننده پيدا نميكنند. اينها مؤسسههايي هستند كه بايد در اقتصاد ايجاد شوند تا بانكهاي اسلامي را براي كار ياري دهند و فعاليت آنها را آسانتر كنند. همچنين محيطي كه بانكهاي اسلامي در آن كار ميكنند، محيط متناسبي نيست. بنابراين، چه بايد كرد؟
در خصوص مؤسسههاي پشتيبانيكننده، درمييابيم كه بانكهاي اسلامي به مؤسساتي نياز دارند كه جدول اطلاعات آنها را مورد بررسي و مطالعه قرار دهند. اين يك فرايند بينهايت تخصصي است و به مؤسسات تخصصي نياز دارد. در اين فرايند همچنين به مؤسساتي نياز است كه به ارزيابي سرمايهگذاري بپردازند؛ يعني مؤسسههاي ربويياي وجود دارند كه به ارزشيابي اعتبار ميپردازند. براي مثال، آنها شركتها يا مؤسسات را درجهبندي ميكنند. بنابراين، وقتي شركتي براي اخذ وام به بانك مراجعه ميكند، ميدانند كه ارزشيابي مربوط به آن انجام گرفته است. از اينرو، بانك اطمينان خاطر دارد و اطلاعات درباره شركتها و درجه اعتباري آنها براي بانك فراهم ميباشد. بانكهاي اسلامي به مؤسسات ناظري نياز دارند كه بر فعاليت مؤسساتي كه صلاحيت اعتباري را ميسنجند نظارت كنند. ميتوان صلاحيت اعتباري را صلاحيت سرمايهگذاري هم ناميد. اما متأسفانه كسي به فكر ايجاد چنين تشكيلاتي، كه ميتوانند در فعاليتهاي بانك مشاركت كنند، نبوده است.
اين اطلاعات براي افراد سرمايهگذاري كه ميخواهند در عرصه اقتصادي فعاليت كنند، از كجا به دست ميآيد؟
دكتر الجارحي: شركتهايي كه تعيين صلاحيت اعتباري ميكنند، همگام سنجش، از حسابهاي شركت اطلاع مييابند. با كارمندان آن مصاحبه ميكنند و فعاليتهاي آنان را بررسي ميكنند و حتي با كاركنان به صحبت مينشينند و روشهاي كاري آنان را استخراج ميكنند. تمام اين كارها در فرايند صلاحيت اعتباري انجام ميگيرد. درباره سرمايهگذار نيز چنين است. بنابراين، اين كار بسياري از اطلاعات را براي بانك فراهم ميكند.
آيا در بانكهاي اسلامي نهاد بررسي صلاحيت سرمايهگذاري وجود دارد؟
دكتر الجارحي: نه وجود ندارد. به نظر من، چنين نهادهايي وجود ندارد و بانكهاي اسلامي از وجود آنها محروماند. هر كشوري كه داراي بانكهاي اسلامي است ـ [مانند] ايران و سودان ـ بايد نهادها و تشكيلات مربوط به صلاحيت سرمايهگذاري را ايجاد كند. علت اينكه در ايران و سودان اين نهادها ايجاد نشدهاند مالكيت عمومي است؛ زيرا اگر بانك خصوصي بود، يعني مالكيت خصوصي داشت، هرگز پولش را به هيچ نهادي نميداد تا تمام جزئيات را بداند. در نتيجه، بانك براي خريد اين جزئيات و پرداخت پول در اين خصوص آمادگي دارد. برخي ميگويند يك نهاد سنجش صلاحيت سرمايهگذاري تأسيس ميكنيم و خدمات خود را به بانكها يا خود شركتها ميفروشيم. يعني شركتهايي كه خواهان پول براي سرمايهگذاري هستند مايلند ارزيابي شوند و توسط مؤسسات و نهادهاي ديگر مورد سنجش قرار گيرند تا بدين طريق، هنگامي كه جهت تقاضاي بودجه براي سرمايهگذاري به بانك مراجعه ميكنند، اطلاعات مربوط به آنان آماده باشد و بانك بتواند بدون هزينه زياد تصميم بگيرد. براي همين اين نهادها در نظام اقتصادي كلاسيك غرب ايجاد شدهاند؛ بدون اينكه كسي آن را ايجاد كند و دولتها نيز دخيل نبودهاند، بلكه خودشان ايجاد شدهاند و خدماتشان را به شركتها و بانكها ميفروشند. ما نيز در اينجا به همين امر احتياج داريم. اما اين امر نيازمند آن است كه دستگاه بانكي و بانكهاي اسلامي در بخش خصوصي باشند و محيط و فضاي متناسب فراهم باشد.
سؤالي كه ممكن است مطرح شود اين است كه مفهوم محيط متناسب چيست؟ مفهوم محيط متناسب فضاي عمومياي است كه بانكها در آن فعاليت ميكنند.
اولين مشكلي كه بانكهاي اسلامي با آن مواجه ميشوند مربوط به فضاي مناسب است. نخستين مشكل، كار در محيطي است كه رباخواري در آن غلبه دارد. از اينرو، ميبينيم بانكهاي اسلامي با همديگر رقابت نميكنند، بلكه با بانكهاي ربوي رقابت ميكنند. براي همين بخش اعظم سرمايهگذاري اين بانكها مضاربه، سهامگذاري و تأمين اعتبار نيست؛ چرا؟ زيرا اين بانكها به دنبال تضمين و سرمايهگذاريهاي تضمين شده هستند تا بتوانند با بانكهاي ربوي رقابت نمايند.
مسئله ديگر، كار در محيطي است كه سرمايهگذاري اسلامي را نميفهمد؛ يعني در كشوري كار ميكني كه مردم نميدانند سرمايهگذاري اسلامي چيست و... در هر كارو فعاليت اقتصادي كساني كه از آن بهرهمندند و استفاده ميكنند، بايد طبيعت و ماهيت آن را بفهمند تا در نتيجه بتوانند بر شركت و بانك فشار وارد آورند و خواستار خدمات شوند. بانكهاي اسلامي تحت هيچ فشاري قرار ندارند.
مسئله سوم، عدم توجه به مقامهاي كنترلكننده است؛ يعني مقامات مسئول به كنترل بانك مركزي اهميتي نميدهند؛ مهم آن است كه حسابها دقيق و پولها موجود باشد. مسئله چهارم كه بسيار با اهميت است، ناخرسندي و دشمني است. بانكهاي اسلامي به عنوان بخشي از بيداري اسلامي ظهور يافتهاند. يعني مسلمانان خواب بودند، سپس بيدار شدند و ما خواهان پياده شدن اسلام هستيم. بنابراين، اين بانكها محتواي سياسي پيدا كردهاند. از اينرو، قدرتهايي كه دوست اسلام نيستند و اهميتي به اجراي آن نميدهند، حداقل در موضع ناخرسندي قرار گرفتهاند و گاه اين ناخرسندي به دشمني ختم شده است و به درجهاي رسيده كه بانكهاي اسلامي متهم به تأمين مالي تروريسم و غيره شدهاند. در حالي كه اين درست نيست؛ زيرا بانكهاي اسلامي تشكيلاتي نيستند كه در تاريكي فعاليت كنند. بانكهاي اسلامي تحت كنترل شديد و شديدتري قرار دارند؛ زيرا تمامي بانكهاي تجاري يا بانكهاي كلاسيك از سوي يك ناظر كنترل ميشوند؛ يعني بانك مركزي يا دولت، اما بانكهاي اسلامي از سوي قوّه ديگري به نام «شريعت» كنترل ميشوند؛ و در هر بانك شوراي مذهبي به كنترل آن ميپردازد. اين شورا بايد از حركت بانك در مسير شريعت اطمينان پيدا كند و مقامات پولي هم بايد از حركت آن در مسير قانون اطمينان يابند. مقامات كنترلكننده به دليل ترديدها و تنفّر خود، بانكهاي اسلامي را شديدا تحت نظر دارند و مقامات شرعي نيز در بسياري از اوقات نسبت به بانكهاي اسلامي سختگيري ميكنند. در نتيجه، بانكهاي اسلامي نميتوانند وارد فعاليتهاي غيرقانوني شوند و هيچ عمليات مشكوكي را تغذيه نمايند و هيچگاه چنين چيزي ثابت نخواهد شد. آنچه عملا ثابت شده اين است كه همه چيز درباره بانكهاي كلاسيك ثابت شده است: پولشويي، تغذيه تروريسم و... .
اين تخلّفات از بانكهاي تجاري سر زده است، اما از بانكهاي اسلامي هرگز. اما با اين وجود، شك و ترديد و ناخرسندي و گاه حتي خصومت [با بانكهاي اسلامي] همچنان ادامه يافته است. اين محيط نامناسب است و مشكلات بسياري براي بانكهاي اسلامي به وجود ميآورد.
آيا در ايران چنين موردي يافت ميشود؟
دكتر الجارحي: اين امور در ايران وجود دارد. كار در محيطي كه رباخواري بر آن غلبه دارد، هماكنون به هر صورت در ايران وجود دارد. هرچند علاقهمند بودم كه اوضاع در ايران بهتر باشد، اما از ابتدا، نظرات فقهاي ايران ناديده گرفته شده و اجرا نگرديده و در بانكها ديدگاههاي اهل فن، كه در بانكهاي ربوي پرورش يافتهاند، غلبه يافته است.
آيا در بانكداري ايران، ديدگاه فنگرايان غلبه يافته است؟
دكتر الجارحي: بله، آنها غلبه پيدا كرده و اقدام به وضع مقرراتي كردهاند كه نرخ سود و اصل سرمايه را تضمين ميكند و مسئله سرمايهگذاري را از چهارچوب اسلامي خارج ساخته و به سوي چهارچوب ربوي سوق دادهاند و توجه خود را به اشكال قضيه معطوف كردهاند.
دوم اينكه، اغلب مردم ايران و مقامهاي رسمي معناي سرمايهگذاري اسلامي را درك نميكنند؛ يعني درك اين مسئله ممكن است تنها به اقتصاددانان اسلامي در برخي از دانشگاههاي ايران و علماي موجود در قم و دانشگاههاي علوم اسلامي محدود باشد. در بقيه موارد، اين درك بسيار اندك است. از اينرو، مطالبات نيرومندي وجود ندارد كه بانكها به روش مشخصي عمل كنند و اين مسئله هيچ اهميتي در نزد مقامات كنترلكننده پيدا نميكند. البته، الحمدلله هيچ نوع ناخرسندي يا دشمني در ايران با اين بانكها وجود ندارد، بلكه بيشتر ناآگاهي و فقدان شناخت است. اميدوارم از اين سخن من ناراحت نشويد. اما من حرف حق را ميزنم؛ همان كاري كه بر هر مسلماني واجب است. انشاءالله خداوند ما را در زمره كساني قرار دهد كه «يستمعون القول و يتبعون احسنه.» همان كاري كه رسول خدا(ص) ما را به آن عادت داده است. به همين دليل، بانكهاي اسلامي نقش قابل ذكري در سرمايهگذاري ندارند. براي مثال، ايران، مصر يا عربستان سعودي و... كشورهاي در حال رشد و نيازمند به بانكهاي اسلامياي هستند كه روش بانكهاي فراگير را در پيش بگيرند.
همچنين ما نياز داريم در كنار كتاب خدا و سنّت پيامبر، از تجربه ديگران هم استفاده كنيم؛ چه مسلمان و چه غيرمسلمان. هنگامي كه محمد عبده ـ كه از علماي الازهر بود ـ به فرانسه و غرب رفت و بازگشت، گفت: در آنجا اسلامِ بدون مسلمان ديدم و سپس به نزد مسلمانان بدون اسلام بازگشتم. ما از تجربه آلمان يا بلژيك يا ايتاليا يا فرانسه، يا سوئيس يا هلند استفاده نميكنيم، تمام اين كشورها بانكداري فراگير را پياده و از آن استفاده كردهاند؛ يعني اين تنها آلمان نبود كه به اين روند ملحق شد. آلمان از انگليس عقبتر بود. هنگام بروز انقلاب صنعتي در انگليس، و در نتيجه، وجود بانكهاي فراگير، آلمان از انگليس پيش افتاد و به بزرگترين قدرت اقتصادي اروپا مبدّل گشت. پس از جنگ جهاني، آلمان نابود گشت. اما پس از آن مجددا به بزرگترين قدرت اقتصادي اروپا تبديل شد. يعني دوباره از انگليس پيش افتاد. آيا اين واقعه به ما درس نميدهد؟ در واقع، ژاپن و آلمان از جمله كشورهايي بودند كه براي مدتهاي طولاني نرخ سود در آنها به صفر رسيده و گاه از صفر هم پايينتر بوده است. سوئيس هم همينطور بود.
اما پس از جنگ جهاني دوم، آمريكا به ژاپن در جريان توسعه كمك نمود.
دكتر الجارحي: درست است. اما من ميگويم اين امر مهمترين عامل نبوده است؛ زيرا آلمان پيشتر بدون هيچ كمكي بر انگليس پيشي گرفت. آمريكاييها در آلمان چه كردند؟ بخشي از چيزهايي را كه نابود كرده بودند بنا كردند؛ يعني آنها تمام چيزهايي را هم كه در جريان جنگ در آلمان نابود شده بود نساختند. ژاپن هم چنين بود. اما در ژاپن آنها نظام سياسي را تغيير دادند، دموكراسي را جايگزين امپراتوري ساختند.
پيش از جنگ، آنان يك نهضت صنعتي را تجربه كرده بودند و در آستانه سلطه بر جهان بودند. آيا آنها نتوانستند به امريكا رفته و پرل هاربر را نابود كنند؟ يعني نهضت صنعتي ژاپن پيش از جنگ، بدون هيچ كمكي شكل گرفته بود و پس از جنگ با اندك كمكي [به حركت خود ادامه داد].
البته، آمريكاييها مثلا ميگويند بازسازي عراق و نميگويند سازندگي عراق. تنها كلمه بازسازي را به كار ميبرند؛ يعني عراق سازندگي داشته و سپس نابود شده است.
بنابراين، ما در حقيقت ميخواهيم درس بگيريم و از تجربه اينها استفاده كنيم. اين مردم از بانكداري فراگير استفاده كردند و اين رهنموني كه ما به فضل خدا از رسول خدا دريافت كردهايم به ما ميگويد كه بانكهاي اسلامي با همكاري و مشاركت كار ميكنند و تنها به مرالجه فعاليت نميكنند. بنابراين، بايد بانكهاي فراگير وجود داشته باشد و به اين روش كار كند.
آيا اكنون در آلمان بانك فراگير متداول وجود دارد؟
دكتر الجارحي: بانك فراگير ممكن است به هنگام پيشرفت زياد كشور، اندكي اهميت خود را از دست بدهد. از اينرو، ميبينيم نقش بانكهاي فراگير در آلمان رو به ضعف نهاده، اما هنوز هست و نسبت به گذشته كم نتيجهتر شده است؛ زيرا آلمان پيشرفت بسياري كرده و اعتماد به بازارهاي بورس بيش از پيش رشد كرده است. اين مسئله ديگري است كه به بحث و بررسي نياز دارد. در حقيقت، من شما را تشويق ميكنم درباره مسائل بانكهاي فراگير مطالعه و پژوهش كنيد و رساله دكتري را در اينباره و نحوه پيادهسازي آن در ايران يا سودان بنويسيد.
براي بررسي بانكهاي جامع، به كدام منابع ميتوان مراجعه كرد؟
دكتر الجارحي: منابع و مراجع زيادي وجود دارد. در خود اين مقاله هم چند صفحه منبع ذكر شده است. اما من خواستم اين موضوع را مستند كنم تا مسلمانان به آن رو آورند. من هماكنون بالاي 65سال سن دارم. عمر دست خداست. اما ميخواهم جوانان اين مسائل را عهدهدار شوند و خوب درباره آنها به پژوهش بپردازند.
البته، علت صحبت درباره بانكهاي فراگير نقش اين بانكها يا سرمايهگذاري در روند توسعه است. آيا اين نقش ثانوياست (همانند كشورهاي ما) يا نه، نقش آن محوري است؟
بانكهاي فراگير، نقش بانكها در توسعه اقتصادي آلمان و ساير كشورهايي را كه از اين سيستم پيروي كردند محوري و مهم نمود. آنقدر مهم كه اين كشورها به سرعت دورههاي طولاني رشد اقتصادي را پشت سر گذاشتند؛ زيرا اين كشورها عقب افتاده بودند. آنها پيشرفت كردند و خود را به جمع كشورهاي پيشرفته رساندند و حتي از كشوري مثل انگليس پيش افتادند. بنابراين، اين يكي از عوامل است. اما عامل كوچكي نيست، بلكه يك عامل مركزي و مهم است. با اين حال، عوامل ديگر نيز در اين زمينه اجتنابناپذير بود؛ مانند آموزش، سرمايهگذاري در آموزش و اينكه آموزش جهتدهنده به سوي موضوعاتي است كه اقتصاد بدانها نيازمند است نه موضوعاتي كه به كار اقتصادي نميآيند. همچنين آموزش همان تربيت نيروي انساني است و شاكله مبنايي اقتصاد تنها با وجود راههاي مناسب پيشرفت ميكند؛ انرژي، منابع انرژي، آب و مواد مشابه.
از جمله عوامل ديگر توسعه آن است كه، بخش دولتي يا دولت به عنوان عنصر كمكي عمل كند نه يك عامل تأخيري. در بسياري از كشورهاي در حال توسعه، از جمله كشورهاي ما، متأسفانه دولت در برابر سرمايهگذاري مانعتراشي ميكند و مسائل را پيچيدهتر ميسازد. فساد اداري هم [عامل ديگري است]. خداوند ميفرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ) (نساء: 29) و سپس ميفرمايد: (وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَي الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُواْ فَرِيقا) (بقره: 188) همه چيز مسلمان بر مسلمان حرام است؛ خون، مال و آبروي آنان؛ يعني شما مسلمانيد و من هم مسلمان هستم. من نميتوانم اموال شما را بر خود حلال كنم و آن را تصاحب كنم. پيامبر اكرم(ص) مقابل كعبه ايستاد و در توصيف كعبه فرمود: «تو محرم هستي، خداوند تو را محرم داشته است. اين بيتالحرام است. كسي اجازه ندارد در آن جنگ كند و يا در آن سلاح حمل كند و مردم را بيازارد؛ زيرا اين امور حرام است. ولي حرمت خون مسلمان از كعبه نيز بيشتر است.» با تمام اين وجود، سرمايهگذار وارد كشور مسلماني ميشود تا سرمايهگذاري كند. اما مال او حلال به حساب ميآيد. از اينرو، آن را حلال ميشمارند و از او رشوه ميگيرند. در حالي كه، رشوه صراحتا در قرآن حرام شمرده شده است: (وَلاَ تَأْكُلُواْ أَمْوَالَكُم بَيْنَكُم بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُواْ بِهَا إِلَي الْحُكَّامِ) (بقره: 188) اموال خود را به حكام ندهيد تا حاكم به شما اجازه دهد اموال ديگران را بخوريد و به ديگران ظلم كنيد. اين رشوه است و حرام. دادن و گرفتنش و هرگونه ارتباط داشتن با اين كار، حرام است.
اين مسائل از جمله عوامل مهم در توسعه هر اقتصادي است. البته، تأكيد ما اكنون بر بخش سرمايهگذاري است و اگر اين بخش تحقق يابد ممكن است امور تا حدي اصلاح شود، انشاءاللّه.
آيا ميتوان گفت ساختار كلي كشورهاي صنعتي مانند آلمان و يا ژاپن و... نسبت به ساختار كلي حاكم بر كشورها، پذيرش بيشتري در برابر توسعه از خود نشان داده است؟
دكتر الجارحي: در حقيقت، مفهوم ساختار كلي چيست؟ من مثال سادهاي بيان ميكنم: اخلاقيات و وجدان كار. آيا ما در اسلام وجدان كار داريم؟ البته. در حديثي از پيامبر اسلام(ص) هست كه ميفرمايد: «خداوند دوست دارد اگر كاري انجام ميدهيد، آن را درست و خوب انجام دهيد.» يعني نميگويد: «خدا دوست دارد كه كاري انجام دهيد.» (إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤدُّواْ الأَمَانَاتِ إِلَي أَهْلِهَا) (نساء: 58) كار هم امانت است.
(وَ إِذَا حَكَمْتُم بَيْنَالنَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنّاللّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ.) (نساء: 58) از اينرو، ما تعاليمي داريم كه به اخلاقيات كار و افزايش توليد تشويق ميكند. ولي چرا مسلمانان بر اساس اخلاقيات كار نميكنند؟ دو علت ميتوان در اين زمينه بيان كرد: دليل اول آن است كه، اكثريت مردم از اين امر بيخبر هستند. يعني اين مفاهيمي كه ما درباره آن صحبت ميكنيم در يك دانشگاه يا يك مركز پژوهشي شنيده ميشود. اما اگر به نزد كارگر ساده مسلمان برويم، او اين مسائل را نميداند؛ زيرا به وي آموخته نشده. بنابراين، اينجا مسئله آموزش مطرح است.
مسئله دوم، مربوط به وجود الگوست. آيا دانشآموختهها، رؤسا و تحصيلكردهها و بزرگان ما به اين دين عمل ميكنند؟ آيا آنها به اخلاقيات كار عمل ميكنند يا خير؟
شاعر عرب ميگويد: اگر مسئول خانواده دايره زن باشد، رقص خصلت و خوي تمام اهلخانه است.2 يعني اگر بزرگ خانه دايره و طبل بزند، كساني كه اطراف او هستند ميرقصند. اما اگر نماز بخواند و روزه بگيرد و دينداري نمايد، زن و فرزندانش هم از او پيروي ميكنند.
بنابراين، اخلاقيات بخشي از اين ساختار كلي است. ما نميتوانيم بگوييم كه ما چارچوب و ساختار كلي نداريم. چارچوب كلي داريم، اما آن را به كار نميبريم. انگيزهها، يعني كسي كه كار ميكند پيشرفت مينمايد و كسي كه كار نميكند، عقب ميافتد. آيا اين چيزي است كه در نظام ما رخ داده؟ در كشور ما عكس اين مطلب صحيح است؛ چرا؟ زيرا در هر جايي كه يك تصميمگيرنده وجود دارد يا هر جايي كه تصميمي گرفته ميشود، اين تصميم به نوعي با پارتيبازي گرفته ميشود. جانبداري از دوستان، آشنايان و نزديكان. فرض كنيم فردي شركتي دارد يا فروشگاهي دارد. چه كسي در اين فروشگاه كار ميكند؟ آيا او بهترين فرد ممكن است؟ نه، فاميل و دوست خود را براي كار وارد اين فروشگاه ميكند. از اينرو، كار در همان سطح نيست. همچنين حرمت مال تنها به مال خصوصي و فردي اختصاص ندارد، بلكه اموال عمومي را هم شامل ميشود؛ يعني در اسلام اموال عمومي همانند اموال خصوصي حرمت دارد؛ زيرا به مسلمانان تعلق دارد. خلفا تساهل در جمعآوري زكات را نميپذيرفتند. ابوبكر ميگويد: به خدا قسم اگر طنابي را كه با آن شتر را ميبندند به پيامبر به عنوان زكات ميدادند و ميخواستند به من ندهند، بر سر آن با ايشان نبرد ميكردم. زيرا اين مال عمومي است و حق تمام مسلمانان به عنوان يك كل است. اين زكات جمع ميشود تا براي مصالح مسلمانان صرف شود. بنابراين، تساهل در آن جايز نيست. اما اگر ما بدانيم كه چيزي جزو اموال عمومي است، در آن تساهل ميكنيم؛ همه سعي ميكنند آن را به سرقت ببرند يا آن را به دست آورند و مسائل بسيار ديگر. در حقيقت، اين ساختار كلي است. يعني چيزهاي معيني است كه ميتوان بر آنها دست يافت و همانند ديگران كه آن را پياده كردند، آنها را عملي سازيم و به فرزندانمان بياموزيم. چيزي كه هست اين است كه ما به بهبود و اصلاح نظام اقتصادي نياز داريم؛ اگر نظام اقتصادي بهبود يابد، در آن رقابت و انگيزه خواهد بود؛ زيرا ميدانيم اگر فرد كار نكند هرگز پيشرفت نخواهد كرد و با كار ميتوان ترقّي كرد و به [اهداف] رسيد. اين چيزي است كه ما نياز داريم.
به مبحث خود باز ميگرديم. نقش بانكهاي اسلامي در توسعه چگونه بهبود مييابد؟ نخستين چيزي كه بايد درباره بانكهاي اسلامي انجام دهيم، آن است كه ما بايد سرمايه آن را افزايش دهيم. اما چگونه؟ يا از راه افزايش سهامگذاريها؛ يعني انتشار سهام بيشتر، يا اينكه آنها را در همديگر ادغام كنيم؛ يعني دو، سه يا چهار بانك را در هم ادغام نماييم. ببينيد فردي ميگفت: من دو ميليون دلار دارم. هماكنون دو ميليون دلار فقط به درد يك فروشگاه پسته ميخورد نه يك بانك. كمترين ميزان براي بانك در اين زمينه يك ميليارد دلار است؛ يعني دو ميليارد دلار امروزه ارزش چنداني براي يك بانك ندارد.
در اين زمينه آيا نياز به كمك مراجع بينالمللي اسلامي نداريم؟
دكتر الجارحي: به همين منظور من آمادهام به امارات بروم و با آنها درباره تأسيس يك بانك در ايران صحبت كنم. اما در حقيقت انتظار ندارم موفقيتي حاصل شود. آنها خواهند پرسيد آيا دولت كار ما را تسهيل خواهد كرد يا قيد و بندهايي وجود دارد؟ آيا بايد رشوه بدهيم؟ [يعني همه اين مسائلي را كه به شما گفتم] آيا آنها در كار ما دخالت خواهند كرد؟ آيا از ما خواهند خواست برخي افراد و برخي از عزيزان و نورچشميها و... را براي كار در بانك منصوب كنيم و... . همچنين آنها اوضاع كشور شما را از تجّار ايراني هم سؤال خواهند كرد و اگر دريابند كه مشكلات زيادي در كار وجود دارد، خواهند گفت: به ما ارتباطي ندارد. اما اگر دريابند كه ميتوان بر اين مسائل فايق آمد ـ كه انشاءالله همين طور خواهد بود ـ پيش خواهند آمد.
در مجلس ايران قانون مجاز بودن استفاده از سرمايههاي خارجي تصويب شده است، آيا اين موضوع به اين امر كمك نميكند؟
دكتر الجارحي: گام اول افزايش حجم بانكهاست. من هنگامي كه افتخار شركت در بررسي «تأسيس بانك اسلامي ابوظبي» را داشتم، از ايشان خواستم سرمايه [بانك] يك ميليارد و يا بيش از يك ميليارد دلار باشد. در حقيقت، من چهار ميليارد درهم را براي اين منظور تعيين كردم. اما آنها اين نظر را قبول نكردند و گفتند هرگز نميتوانيم اين مبلغ را جمعآوري كنيم؛ يعني از كجا چهار ميليارد درهم يا يك ميليارد دلار بياوريم؟ من به آنها گفتم: به خدا توكل كنيد اين مبلغ فراهم خواهد شد. هنگامي كه سهام را منتشر كردند چيزي بيش از ده ميليارد درهم؛ يعني حدود 2/5يا نزديك به 3ميليارد دلار جمعآوري شد.
هنگام پذيرهنويسي، مجموع مبالغ 3ميليارد دلار بود. به آنها گفتم تمام اين مبلغ را بپذيريد. آنها تمام اين ميزان را نپذيرفتند و تنها يك ميليارد درهم گرفتند؛ يعني حدود ربع ميليارد دلار. من اميدوار بودم اين بانك حداقل يك ميليارد دلار سرمايه داشته باشد و هنوز هم در رؤياي يك بانك اسلامي با اين ميزان سرمايه هستم؛ زيرا اين ميزان كمترين حدي است كه يك بانك سطح بالا يا مترقّي با آن شروع ميكند. يعني كساني كه براي خريد سهام آمده بودند، بيش از ده ميليارد درهم يا 3ميليارد دلار درخواست دادند، اما آنها قبول نكردند كه به اين ميزان سهام واگذار كنند. ميدانيد هنگامي كه يك شركت جديد تأسيس ميشود، پذيرهنويسي اعلام ميشود و مردم فرمهاي مربوط به پذيرهنويسي را پر ميكنند و تمايل خود را براي حمايت و پشتيباني مالي ابراز ميدارند و بخشي از مبلغ را ميپردازند. اين فرايند خوب مردمي براي جذب سرمايه است.
آيا هماكنون اين بانك افتتاح شده و مشغول فعاليت است؟
دكتر الجارحي: اين بانك از چند سال پيش كار ميكند و بانك خوبي است ولي ميتوانست بسيار بهتر از اين باشد.
نكته دوم اين است كه به بانكهاي اسلامي اجازه دهيم مانند بانكهاي فراگير كار كنند، به اين معنا كه اجازه سهامگذاري در شركتها را داشته باشند.
براي مثال، قانون بانكداري در ايران بايد به بانكهاي اسلامي يا بانكهاي ايراني ـ البته تمام بانكها در ايران بايد اسلامي باشد ـ اجازه دهد بخشي از سرمايه خود را از طريق سهامگذاري در شركتها به دست آورند. يعني بانك يا خود، شركتي را تأسيس و بخشي از سرمايه آن را تأمين كند و مابقي سرمايه آن را از مردم جمعآوري كند و يا اينكه سهام شركتهاي ديگر را بخرد تا آن را اداره و تأمين نمايد، و رابطه ويژه ميان شركتها و بانكها برقرار گردد. اين ابتداي كار بانكهاي فراگير است.
نكته ديگر آنكه، اصول و مقرّرات كنترل و نظارت بر بانكهاي اسلامي بايد با ماهيت اين بانكها تناسب داشته باشد؛ يعني مانند بانكهاي ربوي بر بانكهاي اسلامي كنترل و نظارت اعمال نشود، بلكه بايد به عنوان يك بانك اسلامي بر آنها نظارت شود. مثالي از سودان در اينباره ميزنم. اين از جمله مسائلي است كه در راه آن، قبل از اينكه رژيم سودان به يك نظام اسلامي تبديل شود، سالهاي طولاني مبارزه كردهام. داشتم ميگفتم، هر بانك اسلامي چيزي به نام شوراي بازرسي شرعي يا شوراي شرعي دارد كه وظيفه آن بررسي و بازرسي شرعي است.
شوراي شرعي بانك بايد وظيفه بازرسي شرعي را به عنوان يك بازرسي داخلي به انجام رساند؛ يعني اولا، قراردادها را تصويب كند. پيش از اينكه قراردادها اجرا شود، شوراي شرعي آن را به تصويب ميرساند. ثانيا، اجراي قراردادها را زيرنظر بگيرد. يعني شوراي بازرسي و كنترل شرعي ميتواند اجراي قراردادها را پيگيري كند و اگر اشكالي يافت، به آن سريعا رسيدگي كند. يعني اگر مغايرت شرعي داشت، پولي كه از اين تخلف حاصل شده، جدا ميگردد و در حساب ويژهاي كنار گذاشته ميشود و در سود بانك داخل نميگردد. يعني تخلف منجر به ربا ميشود و ربا در حساب ويژهاي (ويژه مستمندان) كنار گذاشته ميشود و داخل سود بانك نميگردد، تا بانك نتواند ادعا كند كه سودهايي را از راه ربا به دست آورده است، اين نوعي مجازات براي بانك، و نوعي بازرسي شرعي است.
چه كسي اين شورا را تعيين ميكند؟
دكتر الجارحي: سهامداران؛ زيرا اين بازرسي شرعي، بانك را در برابر آنچه خطر بدنامي ناميده ميشود، حمايت ميكند. محصول بانك اسلامي، محصول اسلامي است و اگز جز اين باشد، بدآوازه ميشود و با بانكهاي ديگر تفاوتي نخواهد داشت. از اينرو، اين امر ميتواند موجب زيان گردد؛ زيرا مسلمانان به محصول و كار آن اعتماد پيدا نميكنند و در نتيجه، به بانك ديگري رو ميآورند.
كاركرد ديگر در خصوص نظارت و كنترل، نظارت شرعي است كه از طريق شوراي شرعي بانك مركزي صورت ميگيرد. به مسئله بازرسي شرعي بازگرديم. چه كسي اين بازرسي شرعي را انجام ميدهد؟ آيا فقها اين كار را ميكنند؟ آيا تنها فقها ميتوانند به بازرسي شرعي اقدام كنند؟ اين ممكن نيست. بايد فقها و افراد متخصص و آشنا به اقتصاد اسلامي يا بانكداري اسلامي و نيز افرادي با تخصص حسابداري و امور بانكي وجود داشته باشند تا اطلاعات را جمعآوري كنند. دفتر بازرسي شرعي چند نوع قابليت دارد: شرعي، اقتصادي و مميزي.
شوراي شرعي بانك مركزي به دو صورت كار بازرسي را انجام ميدهد:
1. كنترل دفتري؛ يعني در دفاتر خود گزارشهاي رسمي بانك را دريافت و بررسي كنند؛
2. كنترل ميداني؛ يعني به بانك مراجعه كنند و عينا كار بانك را بررسي كرده و از فعاليتهاي آن نمونهبرداري كنند؛ دقيقا همانند بازرسي خارجي.
آيا اين عمل نوعي كنترل ميداني نيست؟
دكتر الجارحي: بله، همينطور است. در نتيجه، بايد در ميان افراد هم آگاه به شرع باشد، هم اقتصاددان و هم مميز. من از مدتها پيش منادي اين نظر بودم. برخي از بانكهاي اسلامي اعتراض ميكردند و ميگفتند تو ميخواهي زمام ما را به دست بانك مركزي بسپاري. بانك مركزي ممكن است ما را تحت فشار بگذارد و غيره.
در سودان شوراي عالي شرعي ويژه بانكهاي اسلامي در بانك مركزي قرار دارد و تمامي فعاليتهاي اين بانك را بررسي ميكند.
مسئله ديگري كه در خصوص كنترل و نظارت شرعي بر بانكها وجود دارد، فتواست. [اعضاي] دفتر بازرسي شرعي در بانكها توسط سهامداران تعيين ميشوند. فتوا چيزي است كه قوانين كلي شرعي براي كار در بانك را معين ميكند. صدور فتوا نيز توسط هيئتهاي ديني هر كشور انجام ميپذيرد. اما هر كشور هيئت ديني خاص خود را دارد. مثلا در مصر مفتي، الازهر و وزارت اوقاف وجود دارد. در حقيقت، براي ما مسلمانان بهتر آن است كه داراي يك مجمع فقهي در جهان باشيم. مثلا بانكهاي اسلامي ايران به يك نظر مشخص نياز دارند و ما ميخواهيم تمامي بانكهاي اسلامي در جهان با آن هماهنگ باشند. در اين حال، [مثلا] آيةاللّه تسخيري به مجمع ميرود و مسئله را بر آنان عرضه ميكند و با انجام مطالعات و بررسيهاي شرعي، اقتصادي و بانكي به يك نظر مشخص دست مييابند تا همه جا پياده شود.
كنترل دفتري چگونه است؟
دكتر الجارحي: اعضاي شوراي شرعي در بانك مركزي كار ميكنند. هر گزارشي كه نياز داشته باشند از بانك ميگيرند و اين اطلاعات از طريق تلفن يا كامپيوتر به آنان ميرسد. آنها اين گزارشها را در دفترشان تجزيه و تحليل ميكنند و پس از آن ممكن است به محل بانك مراجعه كنند و روند عملي كار بانك را ببينند و دفاتر را مشاهده كنند و همه چيز را بررسي كنند.
اين عمليات از نظر شرعي نوعي كنترل و نظارت است. البته، كنترل و نظارت بر جوانب مالي، و اداره بانك و فعاليتهاي مالي توسط دفتر ديگري كه آن هم در بانك مركزي است، صورت ميگيرد.
پينوشتها
1 ـ مشاركت در سود از پيش تعيينشده.
2 ـ اذا كان ربالبيت بالدف ضاربا فشيمة اهلالبيت كلهم الرقص