عالم ذر میثاق و پیمان یا امتحان و آزمون

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
عالم ذر، عالمی قبل از این دنیاست و مباحث گوناگونی دربارة آن مطرح است. یکی از موضوعات کلامی دربارة آن عالم، اخذ میثاق و پیمان از انسانهاست. بر اساس آیات قرآن و اخبار متعددی، خداوند از انسانها در آن عالم، میثاق و پیمان گرفته است. اما اینکه نحوة این پیمان به چه صورتی بوده، محل بحث است. در ابتدا لازم است توضیح دهیم که میثاق از مادة «وثق» است بهمعنای پیمانی است که با قسم و تعهد دادن، تأکید شده است (راغب اصفهانی، 1412ق، ج1، ص853) عهد نیز بهمعنای حفظ و نگهداری چیزی در همه حال است (راغب اصفهانی، 1412ق، ج1، ص591). بنابراین در عهد و میثاق، دو طرف لازم است؛ طرفی که امر متعهَّد را عرضه کند و طرفی که تعهد را نسبت به آن امر عرضهشده، بپذیرد.
اگر در عهد و میثاق، صرفاً تعهدی بر طرف مقابل گذاشته شود تا مثلاً راه عذر و بهانهتراشی وی بسته شود، در این صورت، معنایی برای آزمون و امتحان باقی نمیماند. بهطور نمونه اگر خدای متعال نسبت به ربوبیت خود از انسانها پیمان بگیرد تا هیچ انسانی نتواند عذری بیاورد که نسبت به خدا کاملاً غافل بوده است، در این صورت بحث آزمون و امتحان بیمعناست. اما اگر در عهد و میثاق، نحوة تعهُّد انسان نسبت به آن امر متعهَّد، معیار سنجش قرار گیرد، در آن صورت است عهد میتواند بهمعنای آزمون و امتحان باشد. بهطور مثال اگر طرف دوم (انسان) آن تعهد را بپذیرد و در پذیرفتن آن از بقیه سبقت بگیرد یا لفظاً بپذیرد و در دل، آن را انکار کند؛ این عهد و پیمان بهصورت معیاری برای سنجش درمیآید. بهتعبیر دیگر، انسانها میتوانند بر اساس عهدشان در عالم ذر، درجهبندی شوند و کسانی که نسبت به امر متعهَّد، زودتر یا قویتر واکنش نشان داده باشند، میتوانند درجة بالاتری از سایر انسانها داشته باشند. دلایل نقلی متعددی وجود دارد که نشان میدهد میثاق گرفتهشده در عالم ذر، بهصورت آزمون و امتحان بوده است. بنابراین این پژوهش در پی آن است که بیان کند پیمان و میثاق در عالم ذر، چگونه بوده است؟ آیا بهصورت تعهدِ صرف بوده یا بهصورت آزمون و امتحان؟ به لحاظ پیشینة بحث نیز بر اساس جستوجوی انجامشده، چنین موضوعی در کتاب یا مقالهای یافت نشد. تنها کتاب المقاصد العلية في المطالب السَنِيَة علامه امینی است که برخی مطالب آن در بخش سوم کتاب، مشابهتهایی با مطالب این تحقیق دارد. البته علامه امینی آزمون عالم ذر را مخصوص انبیاء و مقامات ایشان دانستهاند. بهاینترتیب پرداختن به این موضوع، بدیع و جدید محسوب میشود.
ذکر این نکته نیز ضروری است که پژوهش حاضر ازآنرو مهم است که نتیجة آن میتواند در این بحث تأثیرگذار باشد که عالم قبل از این دنیا، در بهدست آوردن مقامات و جایگاههای انسان در این دنیای کنونی تأثیر دارد یا خیر. روشن است اگر ثابت شود در آن عالم، امتحان و آزمایشی نبوده است، نمیتوان به دست آوردن مقامات و درجات را از آنجا در نظر گرفت، اما زمانی که ثابت شود، سنجشی در میان انسانها صورت پذیرفته است؛ در این صورت، فرض پذیرفتن مقاماتی ازآنجا برای این دنیا ممکن خواهد بود.
بررسی موارد عهد و پیمان در عالم ذر
پيش از ذکر موارد، لازم به ذکر است که امتحان عالم ذر در روایات، گاه بهصورت سنجش از ربوبیت خدا مطرح شده و گاه شامل نبوت پیامبر اسلام و یا امامت امامان نیز بوده است. البته غالب روایاتی که از میثاق دربارة ائمة اطهار گرفته شده، صرفاً شامل انبیاء است (کلینی، 1407ق، ج1، ص437)، ولی درعینحال اخباری وجود دارد که اینگونه میثاق را از مؤمنان نیز نشان میدهد، ازجمله روایت صحیح از امام رضا: «... إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِهِ وَ صَبَغَهُمْ فِي رَحْمَتِهِ وَ أَخَذَ مِيثَاقَهُمْ لَنَا بِالْوَلَايَةِ...» (صفار، 1404ق، ج1، ص80). مشابه این روایت دربارة شیعیان نیز وارد شده است؛ امام باقر در روایتی صحیح فرمود: «إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقَ شِيعَتِنَا بِالْوَلَايَةِ وَ هُمْ ذَرٌّ يَوْمَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى الذَّرِّ وَ الْإِقْرَارَ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ لِمُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّةِ» (کلینی، 1407ق، ج1، ص436).
الف) آیة شریفة میثاق
ازجمله آیات مهمی که در بحث عالم ذر مورد استناد قرار میگیرد آیة شریفه میثاق است: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ» (اعراف: 172). معنای ظاهری آیة شریفه آن است که خدا از انسانها بر ربوبیت خود پیمان گرفت. این معرفی خدا به انسانها بدان جهت بوده تا بعداً هیچ انسانی نتواند بهانه بیاورد که از خدا بهطور کامل غافل بوده است و نتوانسته شناختی از او پیدا کند؛ چراکه خدا در عالم ذر انسان را بر خود شاهد گرفت و از او قول و پیمان گرفت تا راهی برای بهانهجویی نداشته باشد. در روایتی نیز همین مضمون از آیة شریفه مورد تأکید قرار گرفته است: «قَالَ أَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَخَرَجُوا كَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَ أَرَاهُمْ نَفْسَهُ وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّه» (کلینی، 1407ق، ج2، ص13). در بررسی این آیة شریفه خواهیم دید که معنای آیة شریفه از این معنای ظاهری فراتر است.
پيش از بررسی آیة شریفه، لازم به ذکر است که مسائل گوناگونی دربارة این آیة شریفه مطرح شده است، اما دو مسئلة آن با این نوشتار مرتبط است. اول اینکه مقصود از «بنیآدم» همة انسانها هستند، یا بخشی از انسانها مقصود هستند؟ در پاسخ به این مسئله، باید گفت: هرچند بر اساس ظاهر آیة شریفه، تنها کسانی که در شمول آنها در این آیة شریفه تردید وجود دارد، حضرت آدم و اولادش هستند، اما به نظر میرسد چه بحث آیة شریفه را اتمام حجت با انسانها و چه آزمون و امتحان بدانیم، درهرصورت تفاوتی بین انسانها وجود ندارد و همه را حتی خود حضرت آدم و اولادش را نیز شامل میشود؛ چراکه آیة شریفه در مقام بیان اخذ میثاق از جمیع انسانهاست و قید «مِنْ ظُهُورِهِم» و «ذُرِّیَّتَهُم» برای دفع این شبهه است که انسانهای دیگر که هنوز به وجود نیامدهاند، نیز شامل این آیة شریفه میشوند (قراملکی، 1373، ص48). البته در ادامة بحث، دلایل دیگری بر شمول اخذ میثاق بر خود حضرت آدم نیز بهطور مستقل ذکر شده است. همچنین در روایت دیگری آمده که از امیرالمؤمنین سؤال شد آیا خداوند با کسی قبل از حضرت موسی صحبت کرده است؟ امیرالمؤمنین با اشاره به آیة شریفة میثاق، مکالمة رد و بدلشده بین خدا و انسانها را شامل همة انسانها ذکر کردند: «فَقَالَ عَلِيٌّ قَدْ كَلَّمَ اللَّهُ جَمِيعَ خَلْقِهِ بَرَّهُمْ وَ فَاجِرَهُمْ وَ رَدُّوا عَلَيْهِ الْجَوَابَ...» (مجلسی، 1403ق، ج5، ص258).
مسئلة دوم اینکه این پیمان و میثاق حقیقی بوده یا به صورت استعاری. این مسئله نیز از آن جهت داخل در این نوشتار است که اگر دیدگاه استعاری بودن این ماجرا پذیرفته شود دیگر جایی برای بحث از آزمون بودن یا نبودن آن، باقی نمیماند. به نظر میرسد استعاری بودن آیة شریفة میثاق نادرست است؛ زیرا اولاً قرائن و تعابیر متعدد مانند «اذ، اشهدهم، قال الست بربکم و قالوا بلی» در آیة شریفه حقیقی بودن آن را نشان میدهد. ثانیاً آیات و روایات فراوان دیگری وجود دارد که حقیقی بودن اخذ میثاق از انسانها را نشان میدهد که در ادامة این نوشتار ذکر خواهند شد.
بررسی آیة شریفة میثاق
محل بحث در این آیة شریفه آن است که پیمان و میثاق ذکرشده در آن، صرفاً بهمعنای تعهد انسان بر ربوبیت خداست؛ بدینگونه که خدا با انسانها اتمام حجت کرده است یا بهمعنای آزمون و امتحان از انسانهاست. دلالت آیه بر اتمام حجت با انسانها به این صورت که هیچ عذر و بهانهای برای غفلت از خدا نداشته باشند، تصریح آیة شریفه است، اما اینکه این میثاق، محل آزمایش و تفاوت انسانها از یکدیگر باشد، نیازمند دلیلی است که نشان دهد در این ماجرا انسانها نسبت به یکدیگر سنجش شدهاند. دلایل روایی دیگر در این زمینه وجود دارد که نشان میدهد در نحوة «قالوا بلی» گفتن بین انسانها تفاوت بوده و همین معیار سنجش آنان بوده است. بنابراین میتوان پیمان و میثاق در آیة شریفه را به صورت آزمون و امتحان معنا کرد. یکی از روایات مهم در این بخش، سبقت رسول خدا و اهلبیت در «بلی گفتن» نسبت به سایر انسانهاست که در ادامة مقاله بهطور مستقل مورد بحث قرار گرفته است. همچنین در برخی روایات آمده که برخی انسانها قلباً با «قالوا بلی» گفتن، مخالفت کردند: «فَمِنْهُمْ مَنْ أَقَرَّ بِلِسَانِهِ فِي الذَّرِّ وَ لَمْ يُؤْمِنْ بِقَلْبِهِ» (قمی، 1367، ج1، ص248). علاوه بر این در اخبار متعددی آمده که میثاق فقط نسبت به ربوبیت الهی نبوده، بلکه نسبت به ولایت ائمه نیز جریان داشته است، مانند روایت «... ثُمَّ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى النَّبِيِّينَ فَقَالَ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ وَ أَنَّ هَذَا مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ أَنَّ هَذَا عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ قالُوا بَلى فَثَبَتَتْ لَهُمُ النُّبُوَّةُ...» (صفار، 1404ق، ج1، ص71). لغزش حضرت آدم در همینجا سبب از دست دادن مقام اولوالعزمی ایشان گشت که در ادامة مقالة ذکر خواهد شد.
دو نکته
نکتة اول اینکه اگر ادعا شود، ازآنجاکه همة انسانها «قالوا بلی» گفتند، در این صورت امتحان و آزمونی در آن قابل تصور نیست؛ چراکه آزمون، جایی معنا پیدا میکند که برخی از آن تخلف کرده باشند و در زمانی که همه به میثاق با خدا «قالوا بلی» گفتند؛ دیگر معنایی برای امتحان و آزمون قابل تصور نیست. پاسخ میدهیم چون در نحوة گفتن «قالوا بلی» تفاوت وجود داشته (برخی انسانها قلباً با آن مخالف بودند و برخی در آن سبقت گرفتهاند)؛ این میثاق بهصورت آزمون و امتحان بوده است.
نکتة دوم اینکه بر اساس آیة شریفه و روایت ذکرشده در ابتدای بحث، تصریح به حکمت این میثاق به عدم غفلت «أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذا غافِلینَ» و شناخت از خدا «لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَعْرِفْ أَحَدٌ رَبَّه» شده است. بنابراین نمیتوان دست از این تصریح برداشت و معنایی دیگر از آن برداشت کرد. پاسخ آن است اگر پیمان و میثاق در آیة شریفه و روایت مدنظر بهمعنای آزمون و امتحان باشد نیز با تصریح به حکمت یادشده سازگار و قابل جمع است؛ با مفاد آیة شریفه سازگار است؛ چراکه بر اساس ادعای ما نیز میتوان گفت، عامل آگاهی انسان از ربوبیت خداوند، همان آزمایش و امتحانی بود که در آن عالم شدند. اتفاقاً معنای ظاهری آیة شریفه با ادعای ما سازگارتر است به این صورت که چون میثاق، صرفِ تعهدی خاص نبوده، بلکه به گونة آزمون و امتحان بوده، انسانها بیشتر و بهتر متوجه شهادت به ربوبیت خدا بودند؛ زیرا شهادت به ربوبیت خدا از انسانها معیار سنجششان در نظر گرفته شده است. بنابراین جایی برای عذر و غفلت نخواهند داشت. اما حکمت ادعایی ما با روایت ذکرشده نیز سازگار است؛ چراکه بر اساس روایات دیگر، اصل این واقعه فراموش شده، نه اثرِ معرفتی شناخت خدا که بر اثر این امتحان و آزمون به وجود آمده است. بهطور نمونه در روایتی معتبر هنگامی که از امام راجع آیة شریفة میثاق، سؤال شد؛ امام پاسخ دادند: «قَالَ ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ فِي قُلُوبِهِمْ وَ نَسُوا الْمَوْقِفَ سَيَذْكُرُونَهُ يَوْماً مَا وَ لَوْ لَا ذَلِكَ لَمْ يَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَ لَا مَنْ رَازِقُهُ» (برقی، 1371، ج1، ص241).
ب) سبقت رسول خدا در اقرار به ربوبیت
فضیلت و منزلت رسول خدا نسبت به سایر انبیاء به دلیل سبقت ایشان در اقرار به ربوبیت ذکرشده است. این جریان در روایات متعددی بیان شده و نشان میدهد رسول خدا توانستند از آن عالم، مقام و منزلت خاصی به دست آورند که ایشان را سرآمد و خاتم انبیاء در این عالم قرار داد: «أَنَّ بَعْضَ قُرَيْشٍ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ بِأَيِّ شَيْءٍ سَبَقْتَ الْأَنْبِيَاءَ وَ أَنْتَ بُعِثْتَ آخِرَهُمْ وَ خَاتَمَهُمْ فَقَالَ إِنِّي كُنْتُ أَوَّلَ مَنْ آمَنَ بِرَبِّي وَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَيْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ فَكُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِيٍّ قَالَ بَلى فَسَبَقْتُهُمْ بِالْإِقْرَارِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» (کلینی، 1407ق، ج2، ص10).
بررسی
قبل از بررسی دلالی این روایات، چند نکته دربارة این روایت وجود دارد: اول اینکه مشابه این روایت در کتاب معانی الاخبار نیز نقل شده است: «قال الله عز و جل لجميع أرواح بنيآدم أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى كان أول من قال بلى محمد فصار بسبقه إلى بلى سيد الأولين و الآخرين و أفضل النبيين و المرسلين» (صدوق، 1403ق، ص129). دوم اینکه یکی از راویان روایت مورد بحث، صالح بن سهل همدانی است که برخی بزرگان رجال او را تضعیف کردهاند (غضائری، 1364ق، ج1، ص69). اما به نظر میرسد تضعیفات یادشده قابل قبول نیستند؛ زیرا اولاً در برخی منابع رجالی، صالح بن سهل معتبر شمرده شده و پاسخهای مناسبی برای آن تضعیفات بیان شده است (خوئی، 1410ق، ج9، ص72). ثانیاً حسن بن محبوب که جزء اصحاب اجماع شمرده شده است (کشی، 1347، ص556) بیش از ده روایت از صالح بن سهل نقل کرده، است. نکته سوم اینکه در روایت صحیح دیگری (که میتواند تا حدودی جبران ضعف روایت قبل را کند) نیز رسول خدا اولین فرمانبردار از فرمان الهی معرفی شده است. در این روایت بعد از خلقت ذری انسانها از آنان خواست تا وارد آتش شوند؛ اهل یمین وارد شدند و به دستور خدا آتش بر ایشان سرد شد. اولین کسی که وارد آن آتش شد، رسول خدا بود: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ أَوَّلُ مَنْ دَخَلَ تِلْكَ النَّارَ فَذَلِكَ قَوْلُهُ جَلَّ وَ عَزَّ قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِين» (کلینی، 1407ق، ج2، ص7) که ممکن است بتوان گفت: این امتحان همان امتحان الهی بوده که سبب فضیلت رسول خدا بر سایر انبیاء شده است. نکتة پایانی اینکه در برخی اخبار نیز آمده که سایر ائمه نیز بعد از رسول خدا بلافاصله به ربوبیت خدا اقرار کردند: «فَلَمَّا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ نَثَرَهُمْ بَيْنَ يَدَيْهِ فَقَالَ لَهُمْ مَنْ رَبُّكُمْ فَأَوَّلُ مَنْ نَطَقَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ...» (کلینی، 1407ق، ج1، ص133).
از جهت دلالی بررسی این نکته ضروری است که به چه دلیل شهادت و اقرار بر پروردگار متعال بهعنوان آزمون و امتحان عالم ذر در نظر گرفته شده است؟ پاسخ آن است که همین امر و سبقت رسول خدا در اقرار به بلی، سبب فضیلت ایشان بر سایر انبیاء شمرده شده است: «أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَيْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِيثاقَ النَّبِيِّينَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ فَكُنْتُ أَنَا أَوَّلَ نَبِيٍّ قَالَ بَلى...» (کلینی، 1407ق، ج2، ص10). توضیح اینکه رسول خدا بر اساس روایت ذکرشده، نسبت زودتر از سایر انبیاء بلی گفتند و همین امر سبب شد تا ایشان فضیلتی برتر از سایر انبیاء پیدا کنند. بنابراین این شهادت و اقرار، امتحان و آزمونی از بندگان خدا بوده تا در آن بتوانند فضائل و مقامات والایی به دست آورند. صاحب کتاب تأویل الآیات الظاهره، امیرالمؤمنین را نیز به دلیل روایتی که رسول خدا و امیرالمؤمنین را نخستین اعترافکنندگان به ربوبیت خدا معرفی میکند، افضل از انبیاء معرفی میکند (استرآبادی، 1409ق، ص750). «فَلَمَّا خَلَقَهُ اسْتَخْرَجَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْ ظَهْرِهِ فَاستَنْطَقَهُمْ وَ قَرَّرَهُمْ بِرُبُوبِيَّتِهِ فَأَوَّلُ خَلْقٍ أَقَرَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ أَنَا وَ أَنْتَ وَ النَّبِيُّونَ عَلَى قَدْرِ مَنَازِلِهِمْ وَ قُرْبِهِمْ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ...» (مجلسی، 1403ق، ج25، ص3). البته این سبقت رسول خدا در اقرار به ربوبیت خداوند متعال زمانی میتواند ملاک فضیلت و برتری بر سایرین باشد که سبقتگیرنده بر اساس اختیار خود آن را اختیار کرده باشد؛ چراکه برتری شخصی بر دیگری به دو طریق ممکن است: گاهی برتری بر اثر عوامل تکوینی است که مصلحتی بوده و به اقتضاء آن مصلحت لازم بوده تا شخصی بر دیگری برتری داشته باشد، از باب نمونه شخصی که بیناست نسبت به نابینا برتری تکوینی دارد. البته روشن است که این برتری، شرافت و فضیلتی را برای آن شخص نخواهد داشت؛ چراکه از روی اختیارش صادر نشده است. بنابراین شخص بینا را نمیتوان نسبت به نابینا، دارای فضیلت و شرافتی دانست. نوع دیگر برتری انسانها بر یکدیگر به این صورت است که شخصی از روی اختیار فعلی را انجام دهد و در اثر انجام آن فعل، درجاتی از کمال را از خالق دریافت کند. این برتری چون بر اثر فعل اختیاری مکلف انجام شده، میتواند سبب شرافت و فضیلت شخصی بر دیگری شود. ازآنجاکه در روایات فوق، سبقت گرفتن در ربوبیت الهی، سبب فضیلت و برتری عنوان شده است میتوان استنباط کرد که رسول خدا در آن عالم، اختیار داشتند و با اختیار خود توانستند مقام و منزلت خاصی را به دست آورند (امینی، 1434ق، ص153).
ج) جریان حضرت آدم و اولوالعزم نشدن ایشان
«وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْما» (طه: 115). در ابتدا لازم است برخی کلمات این آیة شریفه تبیین شود. «عهد» بهمعنای وصیت و سفارش است بهاینمعنا که قبلاً به حضرت آدم سفارش خاصی شده است (طریحی، 1375، ج3، ص112). «نسیان» بهمعنای فراموشی و از یاد بردن چیزی است که در حافظة انسان ضبط شده است و دلیل آن یا ضعف حافظه است یا غفلت و یا عمداً آن را فراموش میکند (راغب اصفهانی، 1412ق، ج1، ص803). دربارة ترک وظیفه نیز به کار میرود، چون ترک لازمة فراموشی است. «عزم» بهمعنای قصد جزمی امری است (راغب اصفهانی، 1412ق، ج1، ص565)، مانند کاربرد آن در این آیة شریفة «فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه» (آلعمران: 159). با توجه به آنچه گفته شد، معنای آیة شریفه این¬چنین است: «به تحقيق آدم را در زمانهاى پيش سفارش و وصيتى كرديم، ولى او آن سفارش را ترك كرد و در حفظ آن سفارش، قصد جازمى نداشت» (طباطبائی، 1417ق، ج14، ص219).
دربارة مصداق عهد خدا با آدم، مفسران نظرات گوناگونی ابراز داشتند؛ بعضى گفتند راجع به شجره منهيّه است، بهاینمعنا که با او عهد بسته شده بود که از شجرة منهیه نخورد: «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» (اعراف: 19)، ولی او در عمل به این عهد عزم راسخی نداشت و مرتکب اکل از شجرة منهیه شد (طباطبائی، 1417ق، ج14، ص219). بعضى مراد از عهد خدا با آدم را راجع به اغواى شيطان دانستهاند؛ چراکه به او نسبت به دشمنی شیطان خبر داده بودند: «إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ» (طه: 20)، ولی او این عهد را فراموش کرد (عاملی، 1360، ج6، ص131)، بعضى آن را دربارة وعيد خروج از جنّت میدانند و برخی این عهد را راجع به مقام حضرت محمد و ائمة اطهار و حضرت صاحب الزمان میدانند (طیب، 1378، ج9، ص109).
بررسی
با جستوجو در روایات، به این نتیجه میرسیم که روایات متعددی در تأیید دیدگاه اول و آخر وجود دارد؛ ازجمله روایتی از امام باقر با سندی صحیح که در آن نقل شده، آدم دربارة عهد و پیمانی که خدا با او نسبت به رسول خدا و امامان بست، عزم راسخی نداشت و به همین دلیل بود که ایشان جزء انبیاء اولوالعزم نگشت: «فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً قَالَ عَهِدَ إِلَيْهِ فِي مُحَمَّدٍ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ فَتَرَكَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ عَزْمٌ فِيهِمْ أَنَّهُمْ هَكَذا وَ إِنَّمَا سُمِّيَ أُولُو الْعَزْمِ لِأَنَّهُمْ عُهِدَ إِلَيْهِمْ فِي مُحَمَّدٍ وَ الْأَوْصِيَاءِ مِنْ بَعْدِهِ وَ الْمَهْدِيِّ وَ سِيرَتِهِ فَأَجْمَعَ عَزْمُهُمْ أَنَّ ذَلِكَ كَذَلِكَ وَ الْإِقْرَارِ بِه» (صدوق، 1385، ج1، ص122).
مشابه این روایت و تفصیل آن و چگونگی از دست دادن این مقام از حضرت آدم در عالم ذر در چند کتب روایی دیگر نیز وجود دارد، نظیر اصول کافی (کلینی، 1407ق، ج1، ص416؛ ج2، ص8)، بصائر الدرجات (صفار، 1404ق، ج1، ص70)، همچنین این دیدگاه در تفاسیر روایی نظیر نور الثقلین (عروسی حويزي، 1415ق، ج3، ص400)، البرهان (بحرانی، 1374، ج3، ص780) مورد توجه قرار گرفته است. آنچه میتواند بهعنوان شاهدی در تأیید این دیدگاه استفاده شود، اخبار دیگری است که جریان عرضه شدن ولایت ائمه بر سایر انبیاء را نقل میکند؛ نظیر اخباری که دربارة میثاق انبیاء وارد شده: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَا تَكَامَلَتِ النُّبُوَّةُ لِنَبِيٍّ فِي الْأَظِلَّةِ حَتَّى عُرِضَتْ عَلَيْهِ وَلَايَتِي وَ وَلَايَةُ أَهْلِ بَيْتِي وَ مَثُلُوا لَهُ فَأَقَرُّوا بِطَاعَتِهِمْ وَ وَلَايَتِهِمْ» (صفار، 1404ق، ج1، ص73). این روایات بیانگر آن است که راه رسیدن به مقام نبوت، از سنجش در عالم ذر گذر کرده است. همین مسئله دربارة کسب مقام اولوالعزم شدن انبیاء نیز صادق است و حضرت آدم بر پایة همین تحلیل نتوانست به این مقام دست یابد. بر اساس این دسته از اخبار، علت اولوالعزم نشدن ایشان، عزم راسخ نداشتنشان نسبت به عهد با امام زمان عنوان شده است، عزمی که کسب مقام اولوالعزم شدن، لازم داشت: «... وَ أَخَذَ الْمِيثَاقَ عَلَى أُولِي الْعَزْمِ أَنَّنِي رَبُّكُمْ وَ مُحَمَّدٌ رَسُولِي وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوْصِيَاؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ وُلَاةُ أَمْرِي وَ خُزَّانُ عِلْمِي ع وَ أَنَّ الْمَهْدِيَّ أَنْتَصِرُ بِهِ لِدِينِي وَ أُظْهِرُ بِهِ دَوْلَتِي وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِي وَ أُعْبَدُ بِهِ طَوْعاً وَ كَرْهاً قَالُوا أَقْرَرْنَا يَا رَبِّ وَ شَهِدْنَا وَ لَمْ يَجْحَدْ آدَمُ وَ لَمْ يُقِرَّ فَثَبَتَتِ الْعَزِيمَةُ لِهَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ فِي الْمَهْدِيِّ وَ لَمْ يَكُنْ لآِدَمَ عَزْمٌ عَلَى الْإِقْرَارِ بِه...» (کلینی، 1407ق، ج2، ص8).
در مقابل، برخی اخبار هستند که جریان عهد آدم را به ماجرای خوردن از شجرة منهیه معطوف میدارند ازجمله این روایت از امام باقر با سند صحیح: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَهِدَ إِلَى آدَمَ أَنْ لَا يَقْرَبَ هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَلَمَّا بَلَغَ الْوَقْتُ الَّذِي كَانَ فِي عِلْمِ اللَّهِ أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا نَسِيَ فَأَكَلَ مِنْهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْم...» (کلینی، 1407ق، ج8، ص113).
به نظر میرسد هرچند بتوان دربارة صحت و سقم هر کدام از وجوه ذکرشده، مطالبی را بیان کرد، اما وجه جمعی بین همة اقوالی که ذکر شد وجود دارد که ما را از بیان آن مطالب بینیاز میکند. وجه جمع آن است که گفته شود، منشأ تمام وجوه ذکرشده، تعللی بود که حضرت آدم نسبت به مقام و منزلت ائمه در عالم پیش از این دنیا کرد و به همین دلیل مقام اولوالعزم شدن را از دست داد. همین مسئله سبب شد تا ایشان در جریان شجرة منهیه نیز نتواند به آن نهی ملتزم باشد و درنتیجه به سخن شیطان عمل کرد و از بهشت بیرون رانده شود. بهعبارتی دیگر، اگر آدم از پیامبران اولوالعزم بود، این اتفاقات برای ایشان به وقوع نمیپیوست، اما چون این مقام را از دست داده بود، مرتکب عمل به سخن شیطان و اکل از آن شجره و خروج از بهشت شد. بنابراین چون منشأ تمام این امور، تعلل ایشان در عالم پیش از دنیا بوده و از طرفی نسبت به هر کدام از آن نتایج (عدم اطاعت از سخن شیطان، نهی از اکل از درخت و خروج از بهشت) نیز به آدم تذکر داده شده، میتوان هم منشأ را و هم هر کدام از نتایج آن را مصداق عهد با آدم دانست.
د) تقسیم انسانها به کافر و مؤمن بر پایة میثاق آنها در عالم ذر
«هُوَ الَّذي خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِن» (تغابن: 2). این آیة شریفه دربارة خلقت همة انسانها چه کافر و چه مؤمن است. در روایتی صحیح آمده که خداوند متعال کفر و ایمان انسانها را بر اساس همان میثاق ابتدایی شناخت: «سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ فَقَالَ عَرَفَ اللَّهُ إِيمَانَهُمْ بِوَلَايَتِنَا وَ كُفْرَهُمْ بِهَا يَوْمَ أَخَذَ عَلَيْهِمُ الْمِيثَاقَ فِي صُلْبِ آدَمَ وَ هُمْ ذَر» (کلینی، 1407ق، ج1، ص413). بنا بر این روایت که تفسیر آیة شریفه است میتوان نتیجه گرفت؛ انسانها بعد از آزمون عالم ذر، تبدیل به دو گروه مؤمن و کافر شدند و این آزمون، کفر و ایمان آنان را مشخص کرد (مازندرانی، 1382، ج7، ص50). دو نکته از این روایت برداشت میشود؛ اول اینکه مراد از کافر و مؤمن بودنِ گروه خاصی از انسانها نیست، همة انسانها داخل در این میثاق هستند (طبرسی، 1372، ج10، ص447). نکتة دیگر اینکه میثاقِ عالم ذر ملاک ایمان و کفر قرار داده شد، معلوم میشود میثاق به گونة امتحان و آزمایش بوده است، نه صرفاً تعهدی بدون آزمون؛ چراکه برخی بهسبب آن میثاق و پیمان داخل در مؤمنان شدند و برخی با نپذیرفتن آن، کافر شدند.
همچنین در برخی روایات نقلشده، شیعیان و محبان اهلبيت بر اساس میثاق و آزمون عالم ذر شناخته میشوند و امکان تغییر و جابهجایی در آنها وجود ندارد، مثلاً در روایتی موثق آمده: «... إِنَّ اللَّهَ أَخَذَ مِيثَاقَ النَّاسِ فَلَا يَزِيدُ فِيهِمْ أَحَدٌ أَبَداً وَ لَا يَنْقُصُ مِنْهُمْ أَحَدٌ أَبَدا» (برقی، 1371، ج1، ص136). اگر این عهد و میثاق، بهصورت آزمون نبود و صرفاً عهد تنها بود، معنا نداشت که کسی نتواند به محبان و شیعیان اضافه یا کم شود.
چند نکته
نکتة اول. آیا انسان در عالم قبل از این دنیا، درک، شعور و اختیار دارد؟ پاسخ این پرسش آن است که امتحان و آزمونی که در آن عالم از انسانها به عمل آمده است، بدون داشتن این ویژگیها بیمعناست؛ چراکه خالق انسان با کمالات بینهایتش، معقول نیست انسانی را برای آزمایش بدون درک، شعور و اختیار بیافریند. البته اینکه کمّیت و کیفیت این ویژگیها در آنجا به چه صورتی بوده و آیا مشابه آن چیزی است که انسان در این دنیا دارد یا خیر، پاسخ آن است که در روایات این نکته بیان نشده است و بنابراین ما نمیتوانیم پاسخی به آن دهیم. البته بر اساس روایات، انسانی که در این دنیا مرتکب معصیت میشود و از اختیار خود بد استفاده میکند، هم در آخرت عذاب خواهد کشید و هم در همین دنیا ممکن است عذاب بکشد. اما دربارة عالم ذر، ادبیات بهکاررفته دربارة آن، ادبیات مواخذهای نیست گویا آن عالم، برای پاداش یا مواخذه خلق نشده است. البته بر اساس اخباری که بیان شد میتوان گفت انسانی که در آن عالم از دستور خدا اطاعت کرده، مقام و منزلت خاصی در این دنیا دارد و انسانی که از دستور خدا سرپیچی کرده، مقام و منزلت خود را در این دنیا از دست میدهد.
نکتة دوم. چرا انسان آن اتفاق مهم را فراموش کرده است؟ آیا فراموشی نمیتواند اصل وقوع چنین حادثهای را رد کند؟ پاسخ این است که اولاً فراموشی چیزی را نمیتوان دلیل بر انکار وجود آن دانست. ثانیاً عبور انسان از عالمی به عالم دیگر و حضور در عالم مادی که همراه با حجابهای جسمانی و پردهها و پوششهای عالم ماده است، میتواند دلیل موجه دیگری بر فراموشی اتفاقات و صحنههای عالمِ قبل از دنیا باشد.
نکتة سوم. برخی بزرگان پذیرفتهاند که عهد و پیمان بهمعنای امتحان و آزمون است؛ اما این آزمون را مربوط به همة انسانها نمیدانند، بلکه آن را مخصوص انبیاء و سبب برتری انبیاء بر یکدیگر میدانند. بهاینصورت که خداوند متعال از خداوند از روی علم بینهایت خود، برخی را بهعنوان نبی، حجت، خلیفه و امین در میان بندگان خود انتخاب کرد. سپس به وسیلة عالم ذر و آزمونشان در آنجا میان ایشان تفاوت و برتری قائل شد (امینی، 1434ق، ص147). با توجه به مطالبی که پيشتر ذکر شد و روایاتی که بیان شد، روشن شد، آزمایش عالم ذر، از تمام انسانها گرفته شده و مخصوص انبیاء نبوده است.
نتیجهگیری
بر اساس آیات و روایات فراوانی که دربارة عالم ذر به دست آمده است، در آن عالم، عهد و پیمانی نسبت به ربوبیت خدا و ولایت ائمه از عموم انسانها گرفته شده است. عهد و پیمان به دو طریق امکانپذیر است؛ یا صرفاً امری بر عهدة انسان قرار داده میشود و یا علاوه بر آن، کاری از او خواسته میشود که معیار سنجیدن او محسوب میشود. دلایل نقلی محل بحث، نشان میدهد؛ انسانها بهوسیلة این عهد و میثاق، درجهبندی شدهاند. رسول خدا به دلیل اول کسی که اقرار به ربوبیت خدا کرد، افضل انبیاء گردید. حضرت آدم به علت تعلل نسبتبه آن عهد، مقام اولوالعزمی را از دست داد. تقسیمبندی انسانها به مؤمن و کافر نیز بهوسیلة همان عهد و میثاق شکل گرفت. بنابراین عهد و پیمانی که در عالم ذر صورت گرفت؛ بهمعنای صرف اتمام حجت بر انسانها نسبتبه ربوبیت الهی نبوده، بلکه علاوه بر آن معیاری برای سنجش و آزمونی برای بهدست آوردن مقامات و جایگاههای خاص این دنیا بوده است.
- قرآن کریم.
- استرآبادی، علی (1409ق). تأویل الایات الظاهره. قم: مؤسسة النشر الاسلامی.
- امینی، عبدالحسین (1434ق). المقاصد العلیه. قم: دارالتفسیر.
- بحرانی، سید هاشم (1374). البرهان فی تفسیر القرآن. قم: مؤسسة بعثت.
- برقی، احمد بن محمد (1371). المحاسن. قم: دارالکتب الاسلامیه.
- خوئی، سیدابوالقاسم (1410ق). معجم الرجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة. قم: مرکز نشر آثار شیعه.
- راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1412ق). مفردات الفاظ القرآن. بیروت: دارالعلم الدار الشامیه.
- صدوق، محمد بن علی (1385). علل الشرایع. قم: کتابفروشی داوری.
- صدوق، محمد بن علی (1403ق). معانی الاخبار. قم: دفتر انتشارات اسلامی.
- صفار، محمد بن حسن (1404ق). بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد. چ دوم. قم: کتابخانة آیتالله مرعشی نجفی.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین (1417ق). المیزان. چ پنجم. قم: جامعة مدرسین.
- طبرسی، فضل بن حسن (1372). مجمع البیان فی تفسیر القرآن. تهران: ناصر خسرو.
- طریحی، فخرالدین (1375). مجمع البحرین. چ سوم. تهران: کتابفروشی مرتضوی.
- طیب، سیدعبدالحسین (1378). اطیب البیان فی تفسیر القرآن. چ دوم. تهران: اسلام.
- عاملی، ابراهیم (1360). تفسیر عاملی. تهران: صدوق.
- عروسی حویزی، عبدالعلی (1415ق). تفسیر نور الثقلین. قم: اسماعیلیان.
- غضائری، احمد بن حسین (1364ق). رجال ابن غضائری. قم: اسماعیلیان.
- قدردان قراملکی، حسن (1373). نگاهی به عالم ذر. کیهان اندیشه. 58، 45ـ57.
- قمی، علی بن ابراهیم (1367). تفسیر قمی. چ چهارم. قم: دار الکتاب.
- کشی، محمد بن عمر (1347). رجال الکشی. مشهد: دانشگاه مشهد.
- کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی. چ چهارم. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
- مازندرانی، محمدصالح (1382). شرح الکافی اصول و الروضه. تصحیح ابوالحسن شعرانی. تهران: المکتبة الاسلامیه.
- مجلسی، محمدباقر (1403ق). بحار الانوار. چ دوم. بیروت: دار احیاء التراث العربی.