پیدایش فرقه گرایی در سازمان های دینی
Article data in English (انگلیسی)
پیدایش فرقه گرایی در سازمان های دینی
مجید جعفریان
مقدّمه
یکی از مسائل مهم و عناصر بنیادشکن دین، که همواره نظر دین پژوهان و جامعه شناسان دین را به خود جلب کرده است و آن ها پیوسته در اندیشه یافتن راه حلی برای مقابله با آن بوده اند، بحث فرقه و فرقه گرایی در مذاهب و گرایش ها و تمایلات مخالف نسبت به سازمان های دینی عام بوده است. هر سازمان دینی مجموعه ای است از عقاید و اندیشه های دینی و رفتارها و شیوه های عملی که بر اساس ابعاد وجودی انسان تنظیم شده و منطبق بر استعدادهای انسانی، راهی به سوی کمال پیشنهاد می کند.
مجریان این نوع سازمان ها غالباً در تلاشند نظام فکری مجموعه را با نیازهای انسانی تطبیق داده، با فکری از قبل طرّاحی شده نیروی انسانی را در جهت مثبت حرکت دهند.
خداوند به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: (قُلْ هـذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللّهِ عَلَی بَصِیرَة.) (یوسف: 108)
ارائه خط مشی مناسب، از کارکردهای مهمی است که یک سازمان دینی باید برای ارائه تحلیل و نهادینه شدن آن در یک جامعه، تلاش مضاعفی از خود نشان دهد. به همین دلیل است که اصل اساسی برای گروندگان به هر دینی، بنیادگرایی درباره آن دین معرفی شده است. طبق همین فرایند است که به تدریج، نظریه های معکوس در قالب و بیانی مخصوص، در مقابل سازمان دینی عام به تدریج رشد کرده و افرادی را بر آن می دارند که اصلاحاتی درونزا ایجاد نمایند و خود را از وابستگی های دامنگیر رها ساخته، مستقل وارد عمل شوند و با ارائه طرحی اصلاحی، با روشی خاص، برای اداره اندیشه دینی جامعه بسیج شوند.
بر همین اساس، در کنار عقاید سازمان دینی عام، انشعابی طراحی شده که در ظاهر جنبه دینی خود را حفظ می کند، ولی در باطن، از یک نوع واگرایی رادیکالی نسبت به سازمان دینی نهادینه شده در جامعه برخوردار است.
به عقیده بیشتر جامعه شناسان، این رهیافت در تمام مکاتب مادی و الهی وجود داشته و هر کس به فراخور نظریه های تحلیلی خود، عوامل به وجود آمدن چنین فِرَقی را در درون سازمان های دینی بزرگ مورد ارزیابی، نقد و بررسی قرار داده است.
در این مقاله، سعی شده است «فرقه» ـ فی نفسه ـ ارزیابی شود و همراه آن علل پیدایش فرق یا فرقه ها و تأثیرات مهم آن در عقاید، اندیشه ها و رفتارهای مجموعه انسانی واقع در یک جامعه تحلیل گردد.
تعریف «فرقه»
تعریف دقیق واژه «فرقه» از دیدگاه جامعه شناسی از مقاله ای به دست می آید که اولین بار به وسیله ماکس وبر در سال 1904ـ 1905 منتشر شد و به روش پروتستان و کاپیتالیسم ترجمه گردید. وی از ابتدا تشکیلات فرقه گرایی را به عنوان انشعابی بین کلیسا و فرقه مشخص کرده، آن را به عنوان نهادی شرح می دهد که ضرورتاً شامل عدالت و ستمگری است.
تروچ فرقه را به عنوان یک توده و گروه کوچک شرح می دهد که هدف آن سرزنش حکم فرمایی جهان است و رهبران آن در پی یافتن اعضای خاصی هستند.
یینگر فرقه را به عنوان گروهی ساده و پویا معرفی می کند که اعتقادات مشترکی دارند.
نیبوهر فرقه را تشکیلاتی با شرایط معیّن و خاص می داند که به فرقه گرایی گرایش دارد. به تعبیر دیگر، «فرقه» واژه ای است که بر گروه یا حزبی دلالت دارد که نظریات و پیشوای مشترکی دارند و بنابراین، برای گروه های فلسفی و سیاسی نیز می توان این واژه را به کار برد; همان گونه که در مفاهیم مذهبی به کار می رود.
واژه فرقه در همه مذاهب کاربرد دارد; مثلا، در قرن نوزدهم در بریتانیا «فرقه»ها یک واژه مشترک برای مخالفان کلیسای رسمی بودند; افرادی چون باپتیست ها و متدسیست ها که فرقه هایی از مسیحیت هستند.
«فرقه»1 به معنای راهی است که رهروی در آن حرکت می کند و همچنین راهکارهای علمی و نیز نظامی، فکری و رفتاری ارائه کرده و در مجموع، یک مکتب سیاسی و فلسفی است و خود نیز به عنوان نوعی سازمان دینی خاص شناخته می شود.
این واژه در زبان فرانسه، در آغاز، به گروهی از افراد اطلاق می شد که اعلام می کردند از آیینی خاص پیروی می کنند. سپس معانی محدودتری یافت; از جمله:
1. تجمع خاص اشخاص که به آیینی گرویده اند ولی توسط همگان به رسمیت شناخته نشده و در نهادهای اساسی جامعه قرار گرفته اند.
2. گروهی که به عمد خود را از جمعی وسیع و اصلی و یا سلسله اندیشه ها و باورهایی خاص جدا ساخته اند. در این معنا فرقه در برابر سازمان دینی قرار می گیرد.
3. در معنای اصولی فرقه، انقطاع و یا دست کم، طرد از یک آیین است که آن آیین از نظر جامعه شناختی «بته گشته» و از نظر انسانی «منحط» شناخته شده است.
ریشه های شکل گیری فرقه
به طور عمده، از حیث ساختاری ـ کارکردی، دو نوع فرقه را می توان قرین و کنار سازمان دینی ارزیابی نمود:
الف. فرقه درون سازمانی یا به تعبیر دیگر، کلیسا در کلیسا;
ب. فرقه برون سازمانی.
در هر دو مورد، هدف موحّدان فرقه و فرقه گرا، از یک سو، اعتراض علیه نظم جا افتاده در جامعه و مخالفت با محافظه کاری در دین و از سویی دیگر، مقابله با دینی است که از نظر جامعه شناسان مسلّط شناخته می شود. همچنین بازگشت به الهامات دینی آغازین و بیان ارزش های دینی ـ که به عقیده فرقه گراها فراموش شده اند ـ از اهداف پایانی آن ها در عرصه سازمان دینی می باشد.
معمولا انشعاب به مثابه اعتراض علیه اوضاع و احوال موجود در یکی از سه حوزه تعلیمات دینی به وجود می آید که شرح اجمالی آن از نظر خواهد گذشت:
به طور کلی، ممکن است منشأ تمام اعتراضات تفسیر غلط از نصوص دینی باشد. تحقیقات نشان داده اند که در ادیان بزرگ جهان (یهودیت، مسیحیت و اسلام) افراد و گروه هایی بوده اند که با ایجاد سنّت نیمه شرعی و استفاده از آن در تفسیر نصوص کتب مقدّس، شدیداً به مخالفت برخاسته اند.
فرقه اخباریان در اسلام، تکیه ای خاص بر سنّت فارغ از کتاب آسمانی را مورد لحاظ قرار داده است که در واقع، تفسیر آن را به عهده اولیای الهی گذارده و تعقّل انسانی را در آن سهیم نمی داند. عده ای دیگر به صورت افراطی در جهت استفاده از نصوص عمل کرده و خود را مفسّر کتب دینی دانسته اند و به عنوان منجی، رهیافتی برای هدایت انسان ها معرفی کرده اند.
پس به طور کلی، عده ای در جهت افراط و عده ای در جهت تفریط، سعی بر تحلیل مبناهای سازمان دینی کرده و موجب بروز فرقه گرایی در آن شده اند. به طور کلی، می توان اعتراضات افراد را مبنی بر مخالفت صریح و آشکار آن ها در مقابل مبانی سازمان دینی در سه موضوع مورد بررسی قرار داد:
الف. تعالیم: اندیشه ها و عقاید و بُعد نظری دین از جمله مسائلی هستند که می توان گفت: در بسیاری از سازمان های دینی مورد خدشه واقع شده اند.
نحله ای از یهود مرسوم به «قرائیم» یا «قرائین» (قرائت کنندگان) در قرن هشتم میلادی با شعار «به صحف مقدّس باز گردید»، تمام تفاسیر سنّتی را کنار نهادند.
بر همین منوال، فرقه باطنی در اسلام در تأویلات خود، در پی کشف رموز معنوی قرآن بودند، و حال آنکه وهّابیان کلیه تأویلات و تعبیرهای سنّتی را مردود پنداشته، جهت رادیکالی محض در پیش گرفتند.
متألّهین اسلامی نیز در معنا و مفهوم «تقدیر» (سرنوشت) اتفاق نظر ندارند و از همین جا بود که مجادلات مذهبی اولیه بین قدریون و جبریون پدیدار گشت. از این رو، سایر مسائل و مشکلاتی که به دلیل تفسیرهای غلط در اصول تعالیم اسلام به وجود آمدند، سبب پیدایش شماری از مذاهب در اسلام شدند.
از دیگر مسائل، وجود تفاوت نظری بین ادیان در زمینه معادشناسی است که تبدیل به مسئله ای جنجالی شده و باعث تفرقه بین ادیان توحیدی گشته است.
مسئله دیگر، ظهور «موعود» است. این مسئله در مسیح بدین گونه مطرح شده است که حضرت مسیح بازگشت داشته، حکومت هزارساله ای2 خواهد داشت.
مهدی موعود(علیه السلام) در اسلام از عقایدی است که بخصوص فرقه شیعه از آن حمایت کرده، خود را «منتظر» نام می نهند.
عده ای مانند «یونیور سالیست ها» با ظهور شخص موعود برخورد لیبرالیستی کرده اند، و حال آنکه (منتظر القائم ها) بر آنند که این مورد مکمّل دین است.
دیگر مسئله تفاوت نظریه هایی است که در مورد رهبری وجود دارد، بخصوص آنکه شعبه های دوگانه اصلی دین اسلام، به سبب اختلافات و اعتراضاتی که بر سر مسئله خلافت داشتند به وجود آمدند. سنّی ها لقب «امیرالمؤمنین» را خطاب به خلیفه جایز دانسته اند، در حالی که شیعه لقب «امام» را برای رهبری خود تعیین کرده و سرانجام، خوارج اصرار داشتند که هر مسلمانی بالقوّه حق دارد به مقام رهبری برسد و حکومت کند.
ب. مناسک: اعتراضات ممکن است بر سر مناسک و شیوه های عملی سازمان دینی عام باشد. به طور کلی، ظهور و بروز اعتقادات دینی در مناسک است.
عبادت از جمله مسائلی است که روان شناسان تحقیقات زیادی درباره آن انجام داده اند، به شکلی که اگر مؤمنی پایبند به مسائل مناسکی دین خود نباشد از دیگر مومنان، خود به خود، رها گشته و مورد بی اعتنایی آن ها واقع می شود و خود را در حالت انحطاط و سقوط مشاهده می کند.
از همین جاست که بعضی از سران و رهبران سازمان دینی عام به گمان ایجاد فرقه، به فکر اصلاحاتی درون سازمانی در بعد مناسک افتاده، فرقه ای را بنا بر نظرات خود ایجاد می کنند. در مسیحیت، محقّقی موسوم به ایرنیوس، گروه هایی از «غنوسیان» را شرح می دهد که نوع خاصی تعمید و تدهین و آداب مذهبی و بخصوص نوعی عشاء ربانی به نام «اپولیت روسیس» بجا می آورند.3
اولین آندرهیل با تورلش در این نکته متفق القول است که در صدر مسیحیت، دوگونه اعمال عبادی معمول بوده اند. یکی پرستش فزاینده خدا و دیگر یاعمای که مخصوص اعتلای روح تزکیه نفس بود.4
در خارج از مسیحیت نیز شاهد انشعاب خوارج هستیم که آن هم به انگیزه اعتراض علیه اعمال مربوط به مناسک و آیین های مذهبی بود.
مقدّمات و سوابق تاریخی اولین انشعاب خوارج در اسلام تا حدی مبهم است، اما عواملی همچون موارد ذیل را می توان مبنای تشکیل این گروه بیان نمود: سخت گیری در اصول و دقت زیاد در صحّت و درستی دین و به تعبیر دیگر، اندیشه تعصّب گرایانه این گروه، مخالفت با عثمان بر سر جمع آوری قرآن و مخالفت با حضرت علی(علیه السلام)به علت مصالحه تحمیلی که کرده بود.
انگیزه سیاسی که در حکم زیربنای نهضت خوارج بود، روشن می کند که چرا فقط یکی از فرقه های فرعی متعدد (اباضیه) توانست دوام بیاورد.
چند دستگی فرقه های «مرجئه»، «وهابیّه» و بعدها نیز فرقه «برابره» در آفریقا، دست کم تا حدی به علت تفاوت هایی بود که درباره اجرای مناسک مذهبی داشتند.
شرایط سازمانی
این ها اعتراضاتی هستند که به قلمرو سازمان و تشکیلات دینی وارد شده اند، و همچنین مخالفت با تشکیلات صوری و رسمی دین، قوانین، موازین انضباطی و نحوه عملکرد رهبران دینی.
اختلافات عقیدتی در دین مسیح و اسلام از یک سو، و بروز نهضت هایی موسوم به «پیوریتن»، «باپتیست»، «کنگری گاسیونالیست» و «فریندز» که همه همانند دیگر فرقه های مسیحی با کشیش مآبی مخالف بودند از سوی دیگر، نمایانگر اعتراضات شدید از جنبه های ساختاری به سازمان های دینی هستند.
یکی از پیشگامان بررسی جامعه شناختی فرقه گرایی، ارنست ترولتش است که به شکلی موشکافانه رابطه کلیسا و فرقه را مورد ارزیابی قرار داده و از ماکس وبر در تحلیل این مبنا، پا را فراتر گذارده است.
ماکس وبر «سازمان دینی» را نهادی می پندارد که اجتماعات دینی ـ مذهبی را اداره کرده، خط مشی مناسبی برای ایجاد نظم بین این نوع اجتماعات ارائه می کند و قدرت خود را، که برگرفته از تعالیم مسیح است، بر این نوع اجتماعات و انجمن ها اعمال می کند. به عقیده وبر، سازمان دینی یک انجمن سیاسی است که او به عضویت درآمدن افراد را در این انجمن اجباری می داند. در سازمان دینی، انجام عملی خاص یا دارا بودن شرایطی ویژه برای پیوستن به آن ضرورت ندارد; شخص از بدو تولد عضو این سازمان خواهد بود.5
اما «فرقه» یک انجمن داوطلبانه است. سعی بنیادین رهبری فرقه ـ که به تعبیر وبر «فرّه» یا «کاریزما» خوانده می شود ـ شستوشوی مغزها از عقاید سنّتی سازمان دینی است، منتها فرقه مدعی آن است که خود را متوقف بر اعضای تحت الحمایه خود دانسته، عضوهای مشروط خود را متوجه تسهیلات مادی و معنوی می داند.
ارنست ترولتش موارد کلی نظریه وبر را پذیرفته، در مورد ارتباط بین سازمان دینی و فرقه، دو گرایش نظری مطرح می کند:
1. گرایش ریشه ای: گرایشی است که بر اجتماع آزادانه مؤمنانی تأکید دارد که به گونه ای آرمانی می کوشند تا ارزش های اخلاقی مسیحی همچون عشق برادرانه را در مورد اعضای جامعه محقق سازند.
2. گرایش محافظه کارانه: گرایشی است که بر اجتماع سازمان یافته و مستقلی تأکید می کند که اعضایش می کوشند تا از نهادهای موجود برای تحقق هدف هایشان استفاده کنند.6
گویا هدف ارنست ترولتش از این تحلیل آن است که سازمان های دینی نوعی محافظه کاری پیش گرفته و خواهان نظم موجود در جامعه اند، اما فرقه با وجود اینکه گروه کوچکی است، خواهان کمال درونی بوده، هدفش تماس شخصی مستقیم میان اعضایش می باشد.
و در نهایت می توان گفت: سه عامل مهم و اساسی در ایجاد فرقه ها در درون سازمان های دینی عام دخیل می باشند:
1. ایجاد اختلافات اجتماعی از مسائلی است که همیشه مورد توجه بوده و علل و عوامل آن از سوی کارشناسان مورد ارزیابی قرار گرفته است. اختلافاتی همانند دوگانگی های فرهنگی، مشکلات و موانع برای توسعه و بروز مسائل اقتصادی و حل و فصل نشدن اندیشه، عقاید و آراء سیاسی احزاب درون جامعه از مهم ترین مسائلی است که به نظر می رسد حل آن ها کمک بسزایی به فقدان فرقه ها در مکاتب فرهنگی، اقتصادی و سیاسی می کند.
بروز چنین اختلافاتی قطعاً رابطه قرینی با شیوه رفتار و عمل سازمان های دینی و غیردینی خواهد داشت. نمونه تحقیقی آن، رفتار نابهنجار کلیسای قرون وسطایی است که با محدود کردن دو مبحث علم و آزادی بیان، راه را برای فرقه گرایی در عصر نوزایی (رنسانس) گشود; فرقه هایی که جز در جهت جامعه ای سکولار، حقّانیتی دیگر را به رسمیت نمی شناختند.
2. عوامل خارجی از جمله عناصری هستند که در جهت ترویج فرقه ها در درون سازمان های دینی نقش بسزایی داشته اند. (فرقه بهائیت در ایران)
3. عوامل تاریخی، اجتماعی و فرهنگی نیز از جمله عوامل گسترش فرقه ها می باشند. تحقیق در تاریخ ادیان بزرگ رسمی همچون مسیحی، بودایی، زردشتی و اسلام و جنبش های فرقه ای درون آن ها از این ادعای تردیدناپذیر دفاع می کند.
شعب 72 گانه مسلمانان و شعب سه گانه مهم مسیحیت (کاتولیک، ارتدکس و پروتستان) از نمونه های مهم آن هاست که نشان دهنده پیروی مریدان خاص از اندیشه های رهبرانی می باشد که به نوعی، خود را در جهت اصلاح جامعه خویش قالب زده و صاحب ادعایی شده بودند.
از مسائل مهم فرهنگی فرقه ها، نوع بدعت هایی است که در کنار عقاید سازمان دینی به وجود می آورند. بدعت ها و نوآوری هایی که خود می توانند در جهت به انحراف کشیدن دین مسلّط جامعه، نقش داشته، شخصیت های انسانی را به انحطاط بکشانند.
ویژگی های فرقه
بر همین اساس، اندیشه هایی که از رهبران فرق گوناگون در بین مذاهب ظهور و بروز می کنند بر سه مبنا هستند:
1. فرقه هرگونه تصور تسلّط بر جهان را رها می کند و نسبت به جهان، دولت و جامعه بی تفاوت یا مخالف است، مگر اینکه آن را مطابق با نظریات خود ببیند.
2. فرقه، یا از جامعه کناره می گیرد و یا خواهان جامعه دیگری به جای جامعه کنونی است. به عبارت دیگر، تغییر محتوایی و نه ظاهری سازمان دینی، از اهداف عمده رهبران فرق مکاتب است. هر قدر فرقه ای از انزوا بیرون آید و خود را با جامعه و محیط پیرامون آن تطبیق دهد، به تدریج موجب دگرگونی های خاص در زمینه های دینی، سیاسی و اجتماعی خواهد شد.
3. فرقه از طبقات پایین یا از قشرهایی برمی خیزد که احساس می کنند جامعه یا دولت در حق آن ها ستم کرده است. توضیح اینکه این مورد در مکاتب سیاسی مصادیق فراوان دارد، گرچه در سازمان های دینی، رفتارهای غیر دینی منجر به بروز چنین مشکلاتی خواهد شد.
ویژگی های دیگر را از منظر نیبوهر، یینگر و براین ویلسون در مورد فرقه، می توان چنین بیان کرد: فرقه نمی تواند به عنوان تطبیق با یک موقعیت تازه، مدت زیادی دوام بیاورد، مگر آنکه به عقاید خود رنگ و لعاب دینی بدهد تا نفوذش در بین اعضا و دیگر افراد محیط پیرامون خود باقی بماند.
یینگر چنین استدلال می کند: خطری که فرقه را تهدید می کند آن است که امکان اینکه نفوذش را بر جامعه و جهان از دست بدهد، وجود دارد. مانند فرقه «خوارج» و «قرامطه» در اسلام. او بر آن است که اگر رهبران سازمان های دینی، تحلیلی منطقی از نوع محافظه کاری خود از دین مسلط در جامعه، که نظم خاصی را دنبال می کند، برای معتقدان و مؤمنان خود بیاورند، این تهدید برای فرقه ها جدّی تر خواهد بود.
انواع فرقه ها
یینگر در تحقیق خود به سال 1957 سه نوع فرقه را معرفی می کند:
1. فرقه های پذیرشی که اصول استقلالی فردی را دربر می گیرند و نمونه آن جریان «آکسفورد» است، به این لحاظ که توان، امکانات و تسهیلات فرقه بر تربیت نفوس به طور مجزا قرار گرفته است و جهات اشتراکی آن ها در درون اجتماع هرگز لحاظ نمی شود.
2. فرقه های تحاوزگر که جامعه موجود را نمی پذیرند و نمونه آن «آناباپتیست» است.
3. فرقه های کناره گیر و طفره رفته که با فلسفه بدبینی همراه بوده، بر زندگی جدیدی تأکید دارند. نمونه آن گروه های مقدّس در ایالات متحده می باشد.([vii])
ویلسون «فرقه» را هم گروهی داوطلبانه با ادراک شدیدی از هویّت شخص می داند. به عبارت دیگر، تشکیل فرقه بر دو اساس است:
1. همگرایی از نوع شناخت قوی و متقن نسبت به تشکیلات خاص فرقه که منافع شخص را به همراه دارد.
2. ایجاد عواطف و احساسات شدید که منجر به ابراز هویّت فردی شخص شده و جایگاه خاصی در تعاملات اجتماعی برای او باز می نماید.8
پس دو عامل یکی اراده اولیه فردی، و دیگری پاداشی تحت عنوان «ابراز هویّت فردی»، که در جهت قبول قوانین فرقه نصیب شخص خواهد شد، منجر به ظهور فرقه ای در کنار سازمان دینی مسلّط خواهد شد.
در این صورت، اولا عضویت فرقه بستگی دارد به شرایط عضویت; مانند آگاهی نسبت به آموزه های فرقه و پذیرش آن ها، گرایش خاص فرد نسبت به تجربه های خاص مذهبی که از رهبران آن فرقه دریافت می کند; و ثانیاً فرقه بر خلاف سازمان دینی، همه کس را به درون خود راه نخواهد داد و از این رو، اعضایش از نخبگانی به شمار می آیند که حقیقت، تنها در دست آن هاست. در این صورت، فرقه از جامعه بزرگ تر و با مذهب رسمی آن مخالف خواهد بود.
ویلسون انواع فرقه ها را نیز به طور گسترده مطالعه کرده، آن ها را به صورت کتب و مقاله هایی ارائه داده است; کتابی با نام فرقه و جامعه و یا کتاب الگوهای فرقه گرایی از جمله کتاب هایی هستند که مطالعات وی در آن ها درج شده است. وی ابتدا فرقه رابه چهار دسته و در نهایت، به هفت دسته تقسیم کرده که عبارتند از:
1. فرقه های تغییری و تبدیلی: فعالیت های چنین فرقه ای بر تبلیغ مسیحیت متمرکز است و اعتقادات مبتنی بر تغییر کتاب مقدّس می باشند و عضویت در آن ها بر اساس تجربه گفتاری است و طرفداران آن ها بر دوری از گناه و رسیدن به رستگاری تأکید دارند. نمونه هایی از این گروه، فرقه های «رستگاری» و «پنتکستال»ها هستند.
2. فرقه های انقلابی: توجه آن ها بر وقایع حتمی و قریب الوقوع متمرکز است، کتاب مقدّس را از طریق تمثیل و حکایت تفسیر می کنند; اعضای آن ها بیشتر بر اساس حکمت و عقاید مشورت می کنند، نه بر اساس تجارب گفتاری; ضمن اینکه نسبت به جامعه و نظم موجود آن نوعی عداوت و خصومت دارند. از انواع این فرقه ها، می توان فرقه یهودی بنی اسرائیل و «کریستادلفیان» را نام برد.
3. فرقه های درون گرا یا پرهیزگار: پیروان آن توجهی به جهان ندارند. دست کشیدن از دنیا و بی علاقگی نسبت به تبلیغ مسیحیت، از رفتارهای این فرقه هاست که نمونه آن ها را می توان در جامعه «امانا» و برخی از گروه های «هاینس» (پرهیزگار، لقب پاپ) یافت.
4. فرقه های عرفانی: این فرقه ها بیشتر بر جنبه های خاصی از درون انسان تأکید دارند و آموزش های مسیحیت را احیا می کنند; در واقع، به خودشکوفایی و پرورش روان معتقدند. آن ها از جهان دوری نمی کنند و استانداردهای جامعه موجود را می پذیرند. نمونه های این فرقه ها در مسیحیت وجود دارند.([ix])
از دیگر فرقه هایی که ویلسون معرفی می کند «فرقه دست کاری شده»، «فرقه مبتنی بر معجزه» (کسانی که معتقد به ارتباط با ارواح هستند)، «فرقه اصلاح طلب» (کوئیکر) و «فرقه مدینه فاضله» مثل جامعه «اندیا» و «برودهاف» می باشد. با استفاده از این رده بندی ها، ویلسون استدلال می کند که تنها انواع خاصی از فرقه ها تبدیل به مذهب می شوند. فرقه های انقلابی بر آموزش اصول پیش از عضویت تأکید دارند. فرقه های درونگرا یا پرهیزگار از تبلیغات دینی به دورند و فرقه های عرفانی درخواست های فردگرایانه ای دارند که به احتمال کم، کودکان نسل اول را جذب می کنند. در بین فرقه ها، احتمال تبدیل فرقه تغییر و تبدیل به مذهب، بیشتر است، هم به خاطر اینکه سازوکار خاصی برای نیازهای اعضای گروه دارد و هم اینکه تبلیغ مسیحیت در مقابل گذشت زمان، ثابت و با دوام می ماند.([x])
کارکردهای فرقه
فاریس، جامعه شناس معروف، اظهار می دارد: فرقه ها برای ظهور خود نیاز به شرایط مناسب دارند; از جمله اینکه در دوره هایی ظهور می کنند که نظام قطعی و مشخص دین بر اثر تغییرات ناگهانی قدرت سیاسی دچار تزلزل شده و در حال فروپاشی است.11 مثال بارز آن از دیدگاه شیعه در دین اسلام، غصب خلافت در نیمه اول قرن اول هجری است. به بیان دیگر، «فرقه، نتیجه کمک تمام اجتماع است برای آنکه خود را با طرز نوینی وحدت بخشد.»
به عقیده وی، فرقه ها به یکی از این شیوه ها گسترش می یابند: یا از لحاظ تعداد قلیل باقی می مانند، ولی در نوع نگرش های فرقه ای خود سختگیر و خشن می شوند، یا اصل را عملا کنار می گذارند، ولی همچنان به آن عقیده وفادار می مانند و به این صورت، یا به صورت یک هیأت دینی درمی آیند یا به گروه های کوچک تری تجزیه می شوند.12
به توصیفی که از یک فرقه قرون وسطایی غربی شده است، توجه کنید:
«فرقه، حرکت اجتماعی خودانگیخته است که تحت شرایط قابل توصیف به وجود می آید و چند ویژگی خاص به همراه دارد:
1. از گروه اصلی جامعه جدا می شود.
2. از درون یک بطن همراه با کشمکش و خودآگاهی حاد، که از نظر سازمان ارزش دارد، می گذرد.
3. از یک دوره زمانی دیگر کناره گیری کرده و از جامعه و وحدت درونی عبور می کند.
4. به تدریج، خود را به عنوان یک پدیده اجتماعی مهم جا زده و با اجتماع بزرگ ارتباط برقرار می کند و سرانجام، خود را به نوعی، جذب گروه اصلی خواهد کرد.»13
از عبارت مزبور، می توان نتیجه گرفت که فرقه با سیر قهقرایی، در جهت اصلاح و ترویج اندیشه های خاص خود می باشد و با گذر از چهار عنصر انقطاع اولیه، مبارزه درونزا همراه با خود آگاهی با طبقه اصلی جامعه، انقطاع ثانویه و در پایان، جذب شدن به اجتماع بزرگ، پدیده ای می آفریند که به لحاظ اجتماعی تأثیرات شگرفی به همراه خواهد داشت.
پیشتر اشاره شد که ترولتش از دو سنخ جدایی طلبی و فرقه گرایی سخن به میان آورده است: یکی بسیار عاطفی، فعّال، انقلابی و بسیار افراطی; و دیگری معتدل، محافظه کار و تحمّل کننده مشکلات.14
با تحقیقاتی که به انجام رسیده، نشان داده شده است که فرقه های اسلامی در مقایسه با فرقه های بودایی، فعّال تر و پرخاشجوتر عمل می کنند. اما در هر دو دین، هم فرقه های فعّال و پرخاشجو وجود دارند و هم آرام و منفعل; مثلا، فرقه های خوارج، وهّابیان و قرمطیان در اسلام از نوع پرخاشگر هستند، در حالی که فرقه هایی چون جورجی ها و اخوان بصره غیر فعّالند. با وجود این، احوال فرقه ها نسبت به زمان ها و مکان های گوناگون تغییر شکل داده، حتی محتوای آن ها تغییر خواهد کرد.
هرقدر قدرت سازمان دینی عام در جامعه بیشتر باشد، به یقین کارکردهای مفید سازمان های دینی خاص (مثلا، فرقه، کیش، دسته) که از جمله آن ها ترویج و بسط عقاید و اندیشه های سازمانی آن هاست از رونق خود افتاده و تکیه گاهی جز سکوت نخواهد یافت.
از جمله موارد بررسی شده در فرقه ها، فعالیت ها و کارکردهای پنهان آن هاست که خود نیز محل تأمّل می باشد.
بدیهی است انتشار افکار و عقاید، زمینه ای است در جهت جمع آوری روزافزون نیروی فعّال انسانی فرقه.
از اهمّ عناصر مورد استفاده فرقه ها ایجاد شبکه ای گسترده در درون سازمان دینی عام است و چه بسا اندیشه رهبران سازمان های دینی عام متوجه آن ها نباشد و به طور ناخودآگاه در جهت آن ها حرکت کنند.
از دیگر عناصر پنهانی آن ها، تسهیلات ویژه ای است که مجریان سازمان دینی خاص (فرقه) در جهت بهبود روابط اجتماعی مصروف می دارند.
از جمله مراحل سازمانی فرقه ها، جذب شدن به گروه های اصلی جامعه است.
بر همین اساس، برقراری شبکه عظیم تعاملات اجتماعی مبنی بر تسهیلات ویژه ای است که در این جهت مصروف خواهند شد.
علت گرایش برخی از جوامع به فرقه گرایی
مطلب دیگر اینکه چرا برخی جوامع بیش از جوامع دیگر به انشعاب های فرقه ای گرایش دارند؟
مهم ترین مسئله ای که به نظر می رسد باعث این امر شود، آن است که سازمان دینی عام جامعه، ارتباط نزدیک خود را با فعّالان دینی جامعه کم می کند. به طور معمول، هر سازمان دینی در جریانات و تغییرات اجتماعی دچار مشکلاتی خواهد شد که مصلحان درون سازمانی و فعّالان دینی آن، نقطه عطفی بر استمرار اندیشه های سازمان در شرایط تغییر، و ترمیم کننده ریشه ها و بنیادهای آن خواهند بود.
توضیح اینکه مصلحان درون سازمانی از سه قسم بیرون نخواهند بود:
1. بعضی از آن ها در عبادت و اخلاص، رهبران و مصلحان بزرگی هستند.
2. بعضی دیگر در راهنمایی ابعاد فکری و اخلاقی مهارت دارند.
3. بعضی از آن ها به سادگی می توانند پیروان مجموعه سازمان دینی را به مشارکت در سیستمی که بنیان نهاده شده است جذب و از انحرافات گریزان کنند.
4. بعضی دیگر از مصلحان حرکتی ساکت و آرام در گروه به هم پیوسته صمیمی پیروان دارند; آنچنان که در خارج از سازمان دینی، به سختی شناخته می شوند.
5. بعضی دیگر مستقیماً با گروه های بزرگ، حتی توده های مردم ارتباط برقرار کرده اند و نفوذ و تأثیر خود را اعمال می نمایند.
بر همین اساس، جدا شدن سازمان دینی عام با چنین مصلحانی قطعاً خطرات فرقه گرایی اعضای جامعه را به حدّی خواهد رساند که قابل درمان نخواهد بود.
علت دوم که باعث رونق روزافزون فرقه در برخی جوامع شده، ایفا نکردن نقش صحیح روحانیت از سوی روحانیان در سازمان دینی و همچنین عدم توجه مریدان نسبت به عملکردهای روحانی است.
اقتدار روحانی دینی به بلندی منصب رسمی او در جامعه بستگی دارد. حرفه روحانیت ـ و نه صرفاً نام آن ـ ویژگی شخصیتی روحانی را تعیین می کند. یکی شدن با الوهیت، پایه موجودیت و فعالیت روحانیت محسوب می شود. این وحدت باید منظم و مستمر و هدفدار باشد. تجارب دینی خصوصی روحانی، صلاحیت مأموریت او را تعیین می کنند. عقیده های استوار او در جهت تبیین دینی الوهی، جامعه را به همگرایی الوهی و واگرایی غیرالوهی سوق خواهد داد. نوع بینش روحانی، آمادگی و تحصیلات وی، نقشی است که در روحانیت بسیار مهم است.
وظیفه عمده روحانی، پرداختن به امور دینی است. در همین زمینه، روحانی به مثابه حافظ سنّت، فردی خردمند، رایزن و راهنما، مربّی و فیلسوف نیز هست، وظایف اداری او، از فعالیت دینی او منبعث می شوند. او با اعتقاد، از چیزهایی مانند اماکن مقدّس، ساختمان ها، تمثال ها و شمایل ها، وسایل دینی، املاک و اموال، اجرای مراسم مذهبی، برگزاری ضیافت ها و اعیاد مذهبی، که مربوط به دین هستند نگه داری کرده، مدیریت آن ها را بر عهده می گیرد.
از این رو، فهم عمیق مریدان سازمان دینی نسبت به ایفای نقش روحانی سازمان، قطعاً در جهت کاستن از فرقه و فرقه گرایی مؤثر خواهد بود; یعنی درک این مهم که تنها هدایتگری که ارتباط آن ها را با خداوند تثبیت خواهد کرد، روحانی است و هدایت در گرو تثبیت رهبری اوست. از این رو، همان گونه که فهم اعضا نسبت به نقش روحانی سازمان، در فقدان فرقه گرایی مؤثر خواهد بود، به همان نسبت، عمل به وظایف روحانیت در میان گروه های مشابه توسط سران و رهبران سازمان ها نیز باید انجام گیرد.
با ظهور تفاوت در سازمان های دینی و رشد فزاینده آن، برخی از عملکردهای دینی رهبر به افرادی خاص یا گروه های حرفه ای واگذار می گردد و در نتیجه، بازار فرقه گرایی به نهایت درجه رونق خود خواهد رسید.
از دیگر عواملی که موجب بروز هر چه بیشتر فرقه گرایی در برخی جوامع شده، فقدان معرفت عمومی نسبت به مبناهای سازمان دینی است.
از آنجا که هر سازمانی دارای اجزا و تعامل بین اجزا و هدف است، سازمان دینی از این سه عنصر خالی نخواهد بود. در نتیجه، عنصری که می تواند پرده از روی مبناهای سازمان بردارد و آن را در جامعه تبدیل به یک پدیده برتر کند، «وحدت» است.
«وحدت» چیزی است که جملگی رهبران در پی آنند و برای آن تلاش می کنند و در همین زمینه، آن ها که سعی می کنند از اختلافات ـ هر جا که از نظر انسانی و اصولی درست باشد ـ جلوگیری و یا اختلافات موجود را رفع کنند، منزلت بیشتری دارند و طبیعتاً به برادران دینی خود نزدیک تر و برای آن ها محترم تر هستند تا کسانی که سعی می کنند به اختلافات دامن زده، زمینه فرقه گرایی را آماده سازند. پس شناخت سازمان دینی و مبناهای آن در گرو وحدت همگانی است و لازمه وحدت همگانی، اندیشه صحیحی است که سازمان آن را ارائه می دهد. در این صورت، فقدان فرقه گرایی محسوس خواهد بود.
پی نوشت ها
1ـ Sect که از واژه لاتین Secta گرفته شده است.
2. milinium.
3ـ یواخیم واخ، جامعه شناسى دین، ترجمه جمشید آزادگان، تهران، سمت، 1380، ص 183.
4ـ همان، ص 184.
5ـ ملکم همیلتون، جامعه شناسى دین، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، تبیان، 1377، ص 339.
6ـ همان، ص 340.
7. Encyclopedia of religion, "sect", vol. 13, p.154.
8ـ ملکم همیلتون، پیشین، ص 345.
9. Encyclopedia of religion, "sect", vol. 13, p. 154.
10. Ibid, P. 155.
11ـ یواخیم واخ، پیشین، ص 193.
12ـ همان، ص 194.
13. Encyclopedia of religion, "sect", vol. 13, p.155.
14ـ ملکم همیلتون، پیشین، ص 339.
منابع
ـ عبدالرحمن ابن خلدون، مقدّمه ابن خلدون، ترجمه محمدپروین گنابادی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375، ج 1;
ـ پل ویلم ژان، جامعه شناسی ادیان، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، تبیان، 1377;
ـ آلن پیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ترجمه باقر ساروخانی، تهران، کیهان، 1380;
ـ غلامعباس توسّلی، جامعه شناسی دینی، تهران، سخن، 1380;
ـWWW.etext.org/politics;