خانواده و آسيب هاي رواني موجود در آن
خانواده و آسيب هاي رواني موجود در آن
دكتر مهرانگيز شعاع كاظمي
مقدّمه
خانواده، واژه اي پرمعناست كه وقتي به آن فكر ميكنيم موجي از احساس و عاطفه را در ما برمي انگيزد. خانواده جايگاه آسايش و اطمينان، اولين نهاد اجتماعي و اساس و بنيان هر جامعه است; مفهومي كه امروزه در كشورهاي توسعه يافته ميرود كه فضاي اصيل خود را از دست بدهد. به راستي خانواده يعني چه و آيا وجود آن ضرورت دارد؟
در فرهنگ اسلامي، خانواده به مثابه دژي استوار و نهادي مقدس، بيشترين مسئوليت را در رشد و تحول، تربيت و تعالي و سعادت انسان بر عهده دارد. اساس تشكيل خانواده و ازدواج در نظام الهي رسيدن به آرامش روان و آسايش خاطر، پيمودن طريق رشد، نيل به كمال انساني و تقرّب به ذات حق است.
آكرمن (1990) خانواده را به عنوان واحدي عاطفي ـ اجتماعي، كانون رشد و تكامل، التيام و شفادهنده و نيز مركز پاتولوژي معرفي نموده است. در خانواده فرد خود را متعلق به مجموعه اي ميداند كه مختص اوست. به گفته مينوچين(1995) افراد هويت خود را از طريق خانواده احراز ميكنند. ازدواج نخستين سنگ بناي تشكيل خانواده و جامعه است.
نقطه آغاز شكل گيري خانواده زماني است كه دو فرد بالغ (يك زن و يك مرد) با هدف تشكيل خانواده به يكديگر ميپيوندند. عقد ازدواج نقشي را به وجود ميآورد كه جدا از نقش هاي قبلي است
و نقطه بحراني اين انتقال نقش، شروع دوره زناشويي است.
بدون ترديد، خانواده هاي لجام گسيخته و متزلزل، جامعه متزلزل را پديد ميآورند. جامعه اي كه در آن نشاني از خانواده سالم يافت نشود ميزان طلاق روز به روز بالا ميرود و ازدواج هاي مطلوب و برنامه ريزي شده كمتر صورت ميگيرد. به طور كلي، ريشه بسياري از كجروي هاي اجتماعي را بايد در خانواده جستوجو كرد. در نشستي كه توسط انجمن اوليا و مربيان انجام شده بود، در مبحث كودك و خانواده گزارشها و نتايج تحقيقاتي حاكي از آن بود كه اگر شاهد لجام گسيختگي جوامع هستيم، اگر ميزان ارتكاب جرايم روزبه روز افزايش مييابد، اگر ميزان اختلالات رفتاري و شخصيتي هر روزه بيشتر ميشود، اگر بيش از 50 درصد تخت هاي بيمارستاني را بيماران اسكيزوفرن اشغال كرده اند و اگر از هر چهار ازدواج قريب سه ازدواج به طلاق منجر ميشود، ريشه تمامي اين مسائل را بايد در خانواده جستوجو كرد.
به راستي آيا خانواده تا اين حد مؤثر است؟ مسلم است كه جواب مثبت ميباشد، ولي پرسش اصلي اين است كه ويژگي يك خانواده سالم چيست؟ چگونه ميتوان از بروز مشكلات در خانواده جلوگيري نمود؟ محققان و روان شناسان، به ويژه خانواده درمانگران و مشاوران خانواده، در خصوص خانواده سالم تعاريفي دارند و ويژگي هايي را برشمرده اند.
به نظر ويرجنياستير (1376) خانواده هايي كه داراي عملكرد مطلوب هستند مشكلات خود را در زمان بندي هاي خاص حل ميكنند و از فلج و خشك نمودن فرآيندهاي تعاملي در خانواده اجتناب كرده و وقتي اتفاق و مشكلي در خانواده رخ ميدهد از مچ گيري و جستوجوي فرد گناهكار خودداري ميكنند، در حالي كه در خانواده هاي مشكل دار وقتي مشكلي رخ ميدهد آن را به گردن يكديگر مياندازند و در آخر يك نفر كه ضعيف تر است و نمي تواند از خود دفاع كند بايد بار همه گناهان و مشكلات را به دوش بكشد. معمولا اين فرد است كه نشانه هاي بيماري را بروز ميدهد و برچسب بيماري ميخورد و به اصطلاح بلاگردان (سپر بلا) خانواده است. خانواده هاي سالم شيوه هاي رفتاري ناموفق در حل مشكلات را رها ساخته و به جستوجوي استراتژي هاي نو و خلّاق ميپردازند، در حالي كه خانواده هاي مشكل دار به انكار مشكل ميپردازند و يا سعي ميكنند آن را بر اساس منطق روزمرّه و شيوه هاي ناكارآمد و هيجاني حل كنند.
به طور كلي، خانواده هاي سالم از ويژگي هاي زير برخوردارند:
الف. بهره مندي اعضا از آزادي هاي اوليه، به گونه اي كه قادرند پنج نوع آزادي را درك نمايند:
1. آزادي تصور كردن; 2. آزادي انديشه; 3. آزادي احساس كردن; 4. آزادي انتخاب; 5. آزادي خلّاقيت.
ب. در خانواده سالم درخواستها و موضوعات به شكل مبهم و چندپهلو مطرح نمي شوند، بلكه به شيوه اي واضح بيان ميگردند.
ج. خصومت و كشمكش ميان اعضا در خانواده انكار نمي شود، بلكه درباره آن بحث و گفتوگو ميشود.
د. هر فرد قادر به درگير كردن خود با نظرات ديگران است، هر چند متفاوت و مخالف نظر خود او باشند. فرد اميدها، ترسها و انتظارات خود را از افراد ديگر خانواده مطرح مينمايد.
هـ. در خانواده سالم طرح نظرات غيرمتعارف مجاز است.
و. هر فرد بين امكانات رفتاري گوناگون قدرت انتخاب داشته و از طريق تجربه ميآزمايد و الگوهاي ناموفق و ناپسند را كنار ميگذارد.
در خانوادههاي سالم نوعي سازماندهي و سلسه مراتب انعطاف پذير در مرزهاي بين نسلي (والدين ـ فرزندان) حاكم است، امّا در خانواده هاي مشكل دار اغتشاش در مرزهاي بين نسلي توأم با اضمحلال سازماندهي و شكل گيري مثلث هاي بيمارگون مشاهده ميشود. منظور از مثلث بيمارگون اين است كه دو نفر از اعضاي خانواده بر عليه يك نفر متحد ميشوند; براي مثال، مادر و پسر بر عليه پدر متحد ميشوند و جبهه ائتلافي را به وجود ميآورند.
ي. در خانواده سالم نظام ارزشي مشترك برقرار است. اين نظام ممكن است مذهبي، سياسي، اقتصادي و يا شامل همه موارد باشد. در اين نوع خانواده اعضا مراقب و همدل يكديگر هستند و به يكديگر احترام ميگذارند و هم زمان از نظر شخصيتي استقلال خود را حفظ ميكنند.
ز. در خانواده هاي سالم طيف گسترده اي از احساسات مجال بروز مييابند; مثلا، احساسات محبت آميز همان گونه ابراز ميگردند كه احساسات متعارض و غمگين. در اين خانوادهها مكاني براي مجادله و مشاجره وجود دارد. مجادلهها به سوي پالايش و راه حل سوق داده ميشوند و همچون آتش زير خاكستر باقي نمي مانند.
خانواده ناسالم (آسيب زا)
خانواده ناسالم خانواده اي است كه قادر به تأمين نيازهاي تكاملي، حل مشكلات و تعارض هاي خود نبوده و كاركردهايش مختل ميباشد.
بنابراين، با توجه به چنين مفروضه اي، خانواده آسيب زا يا مسئله دار در اثر ازدواج هاي ناموفق به وجود ميآيد و ازدواج هاي ناسالم نيز توسط افراد ناسالم و مشكل دار شكل ميگيرد. از آن رو، كه افراد مسئله دار همواره مترصد ازدواج با شبيه خود هستند (همسان همسري) فرآيند چندنسلي از خانواده هاي مسئله دار به وجود ميآيند و اين نظام مختل نسل به نسل انتقال مييابد. (بوئن، 1989) در اين نوع خانوادهها سلسله مراتب قدرت هرج و مرج گونه است، به گونه اي كه يكي از والدين قدرت تام دارد و يا اينكه والدين افرادي منزوي و كناره گير بوده و فرزندان كنترل اوضاع را به عهده دارند. در اين نظام، مرزها نامشخص و مبهم است، اعضاي خانواده استقلال رأي ندارند، تناقضها فراوان ديده ميشود، ابراز آزادانه احساسات دچار مشكل ميباشد، الگوي ارتباط هرج و مرج است و بحث و گفتوگو به كلي تعطيل ميباشد. اين خانوادهها در حل مشكلات با دشواري هاي زيادي مواجه هستند. به طور كلي، اين گونه خانوادهها داراي اختيار و قدرت بسيار نامشخص، غيرشفاف و نامؤثر هستند و ارتباطات نيز حاكي از نارضايي است. روحيه افراد پايين و به سمت افسردگي گرايش دارد. نظام خانواده بسته و اعضاي آن دچار سردي عاطفي و از هم گسستگي ميباشند. در بعضي از اين نوع خانوادهها مرزها بسيار خشك و افراد نسبت به يكديگر بي تفاوت ميباشند يا ممكن است مرزها به هم تنيده باشد. عشق و محبت در اين مكانها به صورت مشروط است و حريم شخصي افراد محترم شمرده نمي شود، آستانه تحمل بسيار پايين و كشمكش و تنش بسيار بالاست. مشكلات توسط اعضا ناديده انگاشته ميشود و اعضا در صدد ياري رساندن و يا كمك خواستن از يكديگر نيستند و به نظر ميرسد كه نشانه هاي مرضي از يك عضو به عضو ديگر منتقل ميشود. ويژگي هاي اين خانواده در يك ترسيم كلي عبارتنداز: اضطراب زياد، تداخل مرزها، مقرّرات مبهم و پنهان، فقدان آزادي و روابط متقابل دروغين.
ويژگيها و مشخصات خانواده هاي ناسالم
1. انكار: اين قبيل خانوادهها مشكل خود را انكار ميكنند. به همين دليل، مسائل آنان هيچ گاه حل نمي شود.
2. خلأ صميميت: صميميت از ميان اعضا رخت بربسته است.
3. نقش هاي بدون انعطاف: اجبار و الزام در اين خانوادهها سرسام آور است. فرزندان حقانيت خود را به خاطر فرزند بودن از دست ميدهند.
4. مرزهاي نامشخص: همه افراد به جاي يكديگر احساس ميكنند، تصميم ميگيرند، فكر ميكنند و حتي عمل ميكنند.
5. فدا شدن نيازهاي فردي: افراد اعضاي فراموش شده هستند. نيازهاي آنان برآورده نمي شود، تقريباً اعضا هميشه خشمگين و افسرده هستند.
6. ارتباط نادرست: اعضا يا در تقابل با يكديگر هستند و يا اينكه با هم توافق كرده اند كه با يكديگر مخالفت نكنند (پرخاش يا سكوت).
7. مرموزسازي: از جمله مواردي كه خانواده را به حالت منجمد نگه ميدارد مرموز بودن و رياكار بودن است. در اين شرايط، همه اعضا از برخي مسائل آگاه هستند، امّا تظاهر به ندانستن ميكنند.
8. فقدان حد و مرز: افراد براي حفظ نظام خانواده از حد و مرز شخصي خود عدول ميكنند.
حال كه با ويژگي هاي خانواده سالم و ناسالم از نظر عملكردي آشنا شديم، در اينجا لزوم خانواده درماني مطرح ميشود. افراد در خانواده هاي مشكل دار چه سرنوشتي دارند؟ آيا آنها مقهور طبيعت نابهنجار خود هستند؟ مسلماً خير. هر فردي ميتواند براي تغيير تلاش كند و خود را به يك فرد سالم نزديك سازد.
لزوم خانواده درماني
افراد در خانواده هاي مشكل دار چه سرنوشتي دارند؟ آيا آنها مقهور طبيعت نابهنجار خود هستند؟ مسلماً هر فردي ميتواند براي تغيير به سمت مثبت تلاش كند و خود را به يك فرد سالم و كامل نزديك كند. امّا اين كار با مشورت يك مشاور و خانواده درمانگر با سهولت بيشتري انجام ميشود. در مواردي كه خانوادهها از نشانه هاي نابهنجار زيادي برخوردارند، اصلاح و تغيير به سمت كمال جز با مشورت يك مشاور امكان پذير نيست. دامنه فعاليت مشاوران خانوادگي گسترده است. آنها از راه هاي گوناگوني به رشد خانوادهها كمك ميكنند كه عبارتند از:
1. ساده سازي رشد
مصاحبه و مشاوره با اعضاي خانواده باعث تقليل مقاومتها و موانعي ميشود كه بر سر رشد طبيعي اعضاي خانواده قرار دارد. وقتي اعضاي خانواده با مسير رشد افراد آشنا شدند و نحوه برخورد صحيح را فرا گرفتند، دانسته هاي خود را به كار خواهند گرفت و خانواده اي پربارتر خواهند داشت.
2. كمك به برخورد مناسب با بحران هاي خانوادگي
هر خانواده در طول تاريخ خود گاهي دچار بحران ميشود. اين بحران ممكن است ناشي از شرايط اجتماعي، وضعيت اقتصادي، بيماريها و حوادث غيرمنتظره باشد. در اين صورت، خانواده با احساسات متضاد و گاهي مخالف مواجه ميگردد كه عملا توان برخورد با آن را ندارد. گاهي بحران در اثر وجود كودك عقب مانده يا ناسازگار ايجاد ميگردد، و گاهي مرگ يا جدايي همسر سبب بحران در خانواده ميگردد. در چنين مواردي مشاوره خانوادگي ميتواند به بررسي امكانات و نحوه برخورد با مشكل كمك كند.
3. آموزش به كودكان و نوجوانان
بسياري از خانوادهها نحوه صحيح برخورد با كودكان و نوجوانان را نمي دانندو برخوردغيرمنطقي وگاه خصمانه با فرزندان خواهند داشت. مشاور خانواده ميتواند به تصحيح اين روابط كمك كند.
4. بهبود ارتباطات در درون خانواده
بعضي از همسران رابطه خوبي با يكديگر ندارند. آنها به علايق، خواستهها و نيازهاي همديگر توجهي نمي كنند. با اينكه آنها از نظر قانوني با يكديگر زندگي ميكنند ولي از نظر رواني از يكديگر گسسته اند و اصطلاحاً «طلاق رواني» در بين آنها جريان دارد. مشاور در چنين حالتي ميتواند آنان را به داشتن رابطه اي باز توأم با احترام تشويق نمايد، شبكه ارتباطات غلط را تصحيح نمايد و آنان را در جهت مثبت و سازنده هدايت نمايد.
5. كمك به تشكيل خانواده و جلوگيري از به هم پاشيدن آن
از جلسات مشاوره خانوادگي ميتوان براي تدارك ازدواج استفاده كرد و به افراد براي شناخت و آشنايي بيشتر با يكديگر كمك نمود. همچنين ميتوان از به هم پاشيدن خانواده جلوگيري نمود. بسياري از جداييها در اثر نبودن يك مجراي ارتباطي صحيح و وجود روابط غلط و پيچيده اي است كه در شبكه و نظام خانواده وجود دارد و مشاور خانواده ميتواند به خانوادهها كمك كند تا كانال ارتباطي روشن و رابطه اي باز و نظامي كارساز داشته باشند.
عواملي كه ذكر گرديدند، لزوم خانواده درماني را مطرح ميسازند، امّا يك درمانگر چگونه تشخيص ميدهد كه يك خانواده نياز به مشاوره دارد و مشاوره با خانواده سودمندتر از مشاوره تك تك اعضا است؟ گرچه خانوادهها مشكلات خود را در قالب مشكل يكي از اعضا و غالباً كودكان و نوجوانان بيان ميكنند، ولي مشكل را بايد در ساخت خانواده و نظام آن و در شبكه ارتباطات خانوادگي جستوجو كرد. خانواده هايي كه مشكل دارند، داراي شبكه ارتباطي مناسبي نيستند و مشاور اين ارتباط معيوب را از كلمات، تُن صدا، حالت چهره، وضعيت بدن، اشارات و علايمي كه بين اعضا رد و بدل ميشود ميفهمد.
تفاوت مشاور مجرب و زبده با مردم عادي در اين است كه او نكات ريز و خاصي را در ارتباط با خانوادهها رعايت مي كند. او هرگز مشكل خانواده را كوچك نمي شمرد، وقتي افراد خانواده مشكل خود را مؤدبانه بيان ميكنند ممكن است چنين برداشت شود كه مشكل آنان ناچيز و بي اهميت است، در صورتي كه چنين نيست و ممكن است مشكل عمده اي در ميان باشد; مثلا، اگر خانمي احساس كند كه شوهرش با احترام با او رفتار نمي كند، درمانگر اين مسئله را بي اهميت ندانسته و به تفصيل جوياي ماجرا ميشود. همچنين يك مشاور مجرب از موضوعات انتزاعي اجتناب ميكند و تا آنجا كه امكان دارد از اعضا ميخواهد تا به رفتارهاي عيني و قابل لمس توجه نمايند. مثلا، از شوهرش كه نسبت به بي محبتي همسرش اعتراض دارد ميخواهد كه رفتار غيرمحبت آميز همسرش را بازگو كند و مشخص كند كه چه رفتاري از او را نمي پسندد. به علاوه، يك مشاور زبده در جريان مشاوره هيچ گاه با يك عضو ائتلاف نمي كند. گاهي از يكي از اعضاي خانواده در مقابل ديگري حمايت ميكند، امّا مواظب است تا از اين حمايت تعبير سوء نشود. او مواظب است كه در جريان درمان معنا و مفهوم زندگي به بحث و جدل كشيده نشود; زيرا بعضي از زوجين از طريق بحث هاي فلسفي و انتزاعي سعي در به انحراف كشيدن جريان مشاوره دارند.
آخرين موضوعي كه در رابطه با خانواده درماني مطرح ميشود اين است كه درمانگر مجرب از بحث زياد درباره وقايع گذشته دوري ميكند. گاهي طرح مسائل گذشته براي روشن شدن وضع فعلي مفيد است، ولي نبايد بحث در مورد وقايع گذشته باعث شود كه بيشتر وقت مشاوره صرف بررسي وقايع گذشته شده و روابط فعلي اعضا خانواده از نظر دور شود. در جوامع امروزي علي رغم رشد سريع فنّاوري و علوم وابسته، ارتباطات خانوادگي روزبه روز به سمت گسستگي و سرد شدن پيش ميرود.
بر اساس نتايج تحقيقات، ميانگين زمان برقراري ارتباط كلامي پدران و مادران با كودكانشان در برخي شهرها و كشورها در 24 ساعت شبانه روز، يك دقيقه اعلام شده است. اين مسئله پايه شروع اختلالات شخصيتي و ناكامي است و اين در حالي است كه بچهها بيش از آنكه به تماشاي برنامه هاي تلويزيوني نياز داشته باشند، نيازمند ارتباط بصري و كلامي با پدر و مادر خود هستند. در جوامع امروزي والدين بيشتر وقت خود را در خارج از منزل صرف ميكنند و اين در حالي است كه بيشتر كودكان و نوجوانان بيشتر از پول توجيبي نيازمند توجه و محبت هستند. نرمها تغيير كرده و خانواده، اين مأمن و محل آسايش، معناي خود را از دست داده است. شايد تا چند سال آينده كانوني به نام خانواده وجود نداشته باشد و اين بنيادي ترين هسته اجتماعي كم رنگ و كم رنگ تر شود. به راستي چرا چنين است؟
منابع
1. سيداحمد احمدي، مقدّمه اي بر مشاوره و روان درماني، اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان، 1377;
2. كلميت وزيون اشتيرلين، مفاهيم و تئوري هاي كليدي در خانواده درماني، ترجمه سعيد پيرمرادي، انتشارات همام، 1379;
3. غلامعلي افروز، روان شناسي خانواده، همسران برتر، انتشارات انجمن اوليا و مربيان، 1377;
4. ويرجيناستير، آدم سازي، ترجمه بهروز بيرنگ، نشر رشد، 1376;
5. سالوادر مينوچين، خانواده و خانواده درماني، ترجمه باقر ثنايي، تهران، اميركبير، 1376;
6. N.W Ackerman (1990), The Psychodynamics of family life, New york, Norton.
7. Bowen (1989), Family Therapy in chinical practice, New york, Jason Aronson.
8. Minuchine,s (1995), Family Tenrpy Techiniques, eambridge, massachusetts.