ماهيت جريان ها و شخصيت هاي انقلاب اسلامي؛ بررسي و نقد ديدگاه نيكي. آر.كدي
ماهيت، جريانها و شخصيتهاي انقلاب اسلامي
بررسي و نقد ديدگاه نيكي. آر.كدي
متين محجوب
اشاره
انقلاب ايران (1978ـ1979 م) با ويژگيهاي منحصر به فرد خود، توجه بسياري از مجامع علمي را به خود جلب كرده است.
انقلاب ايران داراي ويژگيهاي خاصي است; در زمان حكومتي مقتدر و استبدادي پديد آمد و ايدئولوژي حاكم بر آن، كه عامل پيروزي انقلاب بوده اسلامي و بيشتر سنّتي بود تا راديكال و رهبران اصلي، روحانيان بودند. علاوه بر اين، يك ساختارشكني عظيم پس از نيم قرن مدرنيزاسيون و سكولاريسم در ايران رخ داد كه همه را مبهوت خود كرد و توانست نظام سياسي كاملا منطبق بر اسلام را بر مدرنيته حاكم كند. اين عوامل موجب شدند تا پژوهشگران بسياري در دنيا به تفكر در ماهيت و چگونگي اين پديده بپردازند و دست به انتشار كتب و مقالات فراواني در اين باره بزنند.
حال تا چه ميزان نظريات به دست آمده درست و منطبق بر واقعيات باشند، سؤالي است كه انگيزه اساسي در تدوين اين مقاله به شمار مي رود. از اين رو، بر ماست كه به منظور حفظ و صيانت از مرزهاي فكري انقلاب، به مطالعه و نقد اين آثار بپردازيم.
اين نوشتار به نقد و بررسي آراء و نظريات پرفسور نيكي آر. كدي استاد تاريخ دانشگاه كاليفرنيا در مورد انقلاب اسلامي ايران مي پردازد.
زندگينامه
نيكي كدي در سال 1930م / 1308 ش در بروكلين نيويورك متولد شد و كارشناسي تاريخ و ادبيات خود را در كالج رادكليف دانشگاه هاروارد، كارشناسي ارشد را در دانشگاه استانفورد و دكترايش را در سن 25 سالگي از دانشگاه كاليفرنيا بركلي در رشته تاريخ خاورميانه به پايان رساند. تخصص او تاريخ ايران معاصر است. پس از مدتي تدريس در دانشگاه آريزونا و كالج اسكريپز در كلرمانت در زمينه تاريخ تمدن غرب، كار تدريس در زمينه تخصص اصلي خود، يعني تاريخ خاورميانه و ايران، را در دانشگاه لوس آنجلس آغاز كرد (1961ـ2000). وي توانست بورس بنياد راكفلر و بنياد گوگنهايم را دريافت كند و مدتي نيز پژوهشگر مدعو در مركز مطالعاتي وودرو ويلسون و استاد مدعو در دانشگاههاي سوربون و پاريس شود. وي يك دوره نيز به رياست انجمن مطالعات خاورميانه برگزيده شد. او در حال حاضر، عضو دايم آكادمي علوم و معارف آمريكاست و در شهر سانتامونيكا، در ايالت كاليفرنيا زندگي مي كند.
آثار نيكي كدي شامل هفت كتاب به قلم خود، و دوازده كتاب با همكاري ديگران و بيش از صد مقاله است كه اغلب آنها مربوط به ايران و دنياي اسلام است. علاوه بر نوشتههاي آكادميك در مجلات و كتب تخصصي، برخي مقالاتش در روزنامه هايي همچون لوموند، لوس آنجلس تايمز، گاردين، و هرالد تريبون به چاپ رسيده است. كدي پايه گذار و سردبير مجله Contentionاست كه از سال 1991 منتشر شده و به درج مباحث و مناظرات نظري مربوط به جامعه، فرهنگ و علوم مي پردازد. او در عكاسي، تهيه اسناد تاريخ شفاهي و ضبط صدا و سيما نيز تبحّر دارد. بخش هايي از عكسهاي او از يمن و عشاير قشقايي ايران، به نمايشگاهها راه يافته است. همچنين چند مقاله از او همراه عكسهاي برگرفته اش از آثار تاريخي اصفهان و پرسپوليس و نيز درباره فرش و صنايع دستي ايران در كيهان اينترنشنال (چاپ ايران) سال 1947م/1352ش به چاپ رسيدند.
جنبش سال 1357 ايران; يك انقلاب يا يك قيام؟
براي پاسخ به اين پرسش كه «آيا جنبش سال 1357 ايران يك انقلاب است؟»، ابتدا ايدههاي خانم كدي را در مورد تعريف انقلاب به طور كلي، مرور مي نماييم. سپس به تحليل اجمالي نظر وي در مورد تطبيق يا عدم تطبيق اين جنبش با تعاريف ياد شده مي پردازيم.
تعريف انقلاب
آن چنان كه از نوشتههاي پراكنده خانم نيكي كدي برمي آيد، وي در بيان تعريف انقلاب دو اصل را موردنظر قرار مي دهد: 1. بررسي «انقلاب» از لحاظ كاركردگرايي; 2. توجه به كارگردانان پديده مزبور. به عبارت ديگر، وي بر اين مطلب تأكيد ميورزد كه بايد در يك انقلاب «توده مردم» دخيل باشند و يك حركت كاملا جمعي صورت گيرد.
خانم كدي در تعريف انقلاب چنين مي نويسد: «انقلاب يك حركت جمعي است كه يك ساخت حكومتي را كنار زده، قدرت حاكم را محدود، و يك تغيير كامل در ساختار حكومت پديد مي آورد.»1
از منظر اصل اول، چنان كه ياد شد، تأثير سياسي ناشي از تقابل «حركت توده اي» و «حكومت» موردنظر است كه در آن، كنار زدن، محدود كردن قدرت و يا تغيير كامل در ساختار، هر كدام عاملي براي استحكام اين تعريف است. و همان گونه كه گذشت، همه اينها از نظرگاه كاركرد سياسي انقلاب مورد بررسي قرار مي گيرد.
اما پيش از قضاوت عجولانه بهتر است نظري به تكمله اين تعريف، كه وي را از اتهام سياسي نگري مبرّا مي كند، بيفكنيم: «يك انقلاب هم باعث تغيير در شكل سياسي حكومت و هم در پايههاي اصلي ايدئولوژيك و اقتصادي ـ اجتماعي آن مي گردد.»2
در اين تعريف، آنچه مسلّم است تأكيد وي بر تغييرات ايدئولوژيك و اقتصادي و اجتماعي «در يك سطح» مي باشد، اما روح عقايد خانم كدي چيز ديگري است و آن برتري عوامل اقتصادي و اجتماعي بر ايدئولوژي است. به تعبير ديگر، ايدئولوژي در سايه آن شكل مي گيرد. البته، در مبحث ريشهها و عوامل انقلاب، به تفصيل به اثبات اين مدعا مي پردازيم، اما در اينجا به ذكر تحليلي از مترجم يكي از آثار ايشان بسنده مي كنيم كه مؤيد اين برداشت است: «به رغم تأكيد نسبي بر ايدئولوژي، نويسنده مدعي اين نيست كه ايدئولوژي مهم ترين عامل در مقاومت و قيام مي باشد، بلكه آن را تحت تأثير عوامل اقتصادي ـ اجتماعي و سياسي مي داند.»3
از آن رو كه اهتمام به بيان كامل نظريات ايشان است، بيان تعريف ديگر وي به عنوان مؤيد گفتههاي قبلي خالي از لطف نمي باشد: «در ساير كشورها تغييرات عمده حكومتي اغلب از طريق كودتاها و حركتهاي نظامي حاصل گشته است و هنگامي كه يك چنين كودتاهايي نمايانگر عقايد و نيروهاي اجتماعي جديد بوده اند و سلطنتهاي مطلقه را سرنگون نموده اند، به اين اعتبار، آنها را اغلب انقلاب ناميده اند. قضيه نجيب و ناصر در مصر (1952) و قاسم در عراق (1958) از جمله مصاديق اين مدعا مي باشد.»4
در اينجا نيز به اجمال «عقايد»، كه همان ايدئولوژي است و «عوامل اجتماعي» و «سرنگوني سلطنتي» از لحاظ سياسي مورد توجه قرار گرفته اند.
البته لازم به توضيح است كه وي ميان «حركت توده اي» و «كودتاي نظامي» تفاوت مي گذارد و از اين رو، نامگذاري انقلاب را بر اين جنبشها دقيق نمي داند.
تفاوت ميان قيام و انقلاب
با اندك تأمّل در اين تعاريف، آنچه به وضوح مشهود است كليت و عام بودن آن هاست و اين شاخصه، سؤالي را به ذهن متبادر مي سازد و آن اينكه: آيا هر قيامي انقلاب است و بالعكس؟ يا بين اين دو مفهوم ارتباط عموم و خصوص مطلق برقرار است; يعني هر انقلابي قيام است نه به عكس؟ و به ديگر سخن، تفاوت ميان آنها چيست؟
خانم نيكي كدي در پاسخ به اين پرسش چنين مي نويسد: «دو مورد از نهضتهاي توده اي كه در سطح ملي بود و قدرتهاي سياسي را تا حد زيادي مجبور به عقب نشيني كرد عبارتند از: اعتراض تنباكو (1891ـ1892 م) و نهضت ملي شدن نفت مصدق، كه سالهاي 1951ـ1953م زمان زمامداري وي بود. علاوه بر اين ها، تعدادي جنبشهاي اجتماعي منطقه اي به ويژه در شمال كشور وجود داشت كه در مورد اينها مي توان تعبير قيام (revolt) را به كار گرفت.»5
پيش از هرگونه تحليل، به لحاظ خودداري از پيش دستي در قضاوت، عين بيان خانم كدي را بدون مقدمه نقل كرديم تا ابتدا اذهان را آماده نماييم و پس از آن به ذكر برخي نكات بپردازيم. خانم كدي تعريفي جامع، يا بهتر بگوييم اصلا تعريفي، نسبت به قيام ارائه نكرده است، بلكه تنها به ذكر مصاديقي از آن اكتفا نموده است. نكته قابل توجه، تأكيد وي بر «حركت توده اي» است كه اين را مي توان قدر مشترك دو تعريف دانست و ما را بر آن مي دارد تا تفاوت را در اصل كاركردگرايي جنبش جستوجو كنيم.
در يادداشتهاي ايشان نيز، آن چنان كه در حد توان ملاحظه شد، چنين تعريفي يافت نگرديد و آنچه ما را از سرزنش خود به خاطر عدم تطور و تأمّل عميق در آثار ايشان باز داشت، مشاهده اعترافي از وي بود مبني بر عدم فهم دقيق تمايزات ميان قيام و انقلاب، كه چنين تصريح كرده است: «تفاوت ميان يك انقلاب، شورش و قيام به وضوح معلوم نيست.»6
اگر تفاوت را در ميزان تأييد قيام بر حكومت و تحقق اهداف سياسي، اجتماعي و اقتصادي جستوجو كنيم و اين نظريه را با ذيل تعريف ياد شده كه با عبارت «قدرتهاي سياسي را تا حد زيادي مجبور به عقب نشيني كردند» تصريح شده، تقويت كنيم، چنين به نظرمي رسدكه بگوييم: هر انقلابي قيام است نه به عكس.
انقلاب ايران
بيان تعاريف خانم نيكي كدي در مورد انقلاب و تفاوت آن با قيام، از دو جهت حايز اهميت بود: اول، تبيين نظريات ايشان پيرامون انقلاب اسلامي; و دوم، پاسخ به اين پرسش كه آيا مي توان جنبش سال 1357 ايران را يك انقلاب ناميد؟
براي جلوگيري از اطاله كلام، تطبيق اين تعاريف را با واقعيات موجود به خوانندگان محترم واگذار مي نماييم. اما در مورد انقلاب ايران، اين پژوهشگر آمريكايي به صراحت مي گويد: «بدون ترديد، جنبش سال 1978ـ1979م ايران از نظر سياسي و ايدئولوژيك و اينكه توده كثيري از مردم در آن مشاركت داشتند يك انقلاب محسوب مي شود.»7
البته بايد خاطرنشان كرد كه وي قايل به انقلابهاي ديگري نيز در ايران مي باشد كه از آن جمله مي توان به انقلاب مشروطه اشاره نمود و فراتر از آن اينكه، او ايران را كشوري انقلاب خيز مي داند.
در اين قسمت به بيان علل و عوامل انقلاب خيز بودن ايران مي پردازيم.
دلايل انقلابي شدن ايران
آنچه گذشت، اقرار خانم نيكي آركدي بر حدوث انقلاب سال 1357 در ايران به همراه تعاريف وي از انقلاب و قيام به معناي عام آن بود. اما چنان كه ياد شد، او قايل به انقلاب خيز بودن ايران مي باشد و با بيان مصاديق گوناگون از جنبشهاي انقلابي در تاريخ ايران به اثبات مدعاي خويش مي پردازد. وي به عنوان يك شرق شناس بروز انقلاب مشروطه و جنبش عليه تنباكو را خاطرنشان مي كند كه هر دو داراي مفردات تعريف ياد شده در مورد انقلاب مي باشند كه به تغيير ساختار سياسي و ايدئولوژيك منجر شدند. همچنين قيامهاي كوچك تري از جمله نهضت ملي شدن صنعت نفت و قيام بابيها را برمي شمرد كه به عنوان مؤيد بر ادعاي وي مي باشد. او با مقايسه ايران با ديگر كشورهاي مسلمان، اين نتيجه را بيان مي كند كه «هيچ كشور مسلماني در همسايگي ايران يك چنين سلسله اي از قيامها و انقلابات مدرن را تجربه نكرده است.»8
در اين بخش بر آنيم تا عوامل انقلاب خيز بودن ايران را بيان كنيم و نشان دهيم كه علت اين اختلاف در تعدد انقلابها ميان كشورهاي همسايه چيست؟
خانم كدي اين عوامل را به دو دسته تقسيم كرده است: اول، عوامل منحصر به فرد كه فقط در ايران وجود داشته و عوامل اصلي انقلاب خيز بودن ايران است و دوم، عوامل غير منحصر به فرد كه در ديگر كشورها نيز وجود داشته، اما باعث بروز هيچ گونه تحركي نشده است. پس مي توان عوامل اخير را شروط لازم و نه كافي براي انقلابي شدن ايران دانست.
عوامل منحصر به فرد
اول آنكه «يك حس همبستگي ملي و تاريخي است كه هر چند از منابع ناسيوناليسم مدرن است، ولي پيش از پيدايش آن وجود داشته.»9
وي در استدلال به وجود اين حس ملي و تاريخي، به علاقه افراد بي سواد به حفظ كردن اشعار بلند شاهنامه استناد مي كند و همچنين تجلّي اين حس را حتي در قالب تعبيرات مذهب شيعه به وضوح قابل احساس مي داند.
در ادامه، بايد توضيح داد كه تأثير اين عامل در ايجاد انقلاب چيست؟ آيا به خودي خود مي تواند باعث بروز تحركات انقلابي گردد؟ مسلماً خير.
خانم كدي براي بيان اين پاسخ به مواجهه اين حس ملّي و تاريخي با حضور سنگين يك امپرياليست غربي در كشور تأكيد مي كند، به گونه اي كه «اين حضور به عنوان تهاجمي عليه هويتي به حساب مي آيد كه شديداً محافظت شده است.»10
نكته مهم ديگري كه مي تواند مزيد بر علت باشد آنكه «دو يا چند قدرت خارجي به طور همزمان و به شدت درگير سعي و تلاش براي كنترل اين كشور»11 باشند. ما اين را در حضور روسيه و انگليس در تاريخ ايران به وضوح مشاهده مي كنيم. به تعبير ديگر، پتانسيل بي ثباتي حاصل از رقابت بين قدرتهاي خارجي در يك كشور، در جنبش تنباكوي ايران كاملا به چشم مي خورد. «در اين جنبش روسها عليه بريتانيا پشتيبان معترضان بودند و در انقلاب مشروطه، بريتانيا در مراحل اوليه قيام به انقلابيون مساعدت نمود.»12
عامل دوم، نفوذ يك سري عقايد و محورهاي عمده اي از زمانهاي گذشته است كه به نحو تكراري در كليه نهضتهاي سياسي ايران ظاهر شده، و اين در ماهيت هويت فرهنگي ايران با هويت فرهنگي ساير مسلمانان متفاوت است.
«يكي از اينها را شايد بتوان اعتقاد به ثنويت و دوگانگي خير و شر ناميد كه سابقه آن شايد به قدمت آيين زرتشت، مانويت و يك سلسله بدعتهاي معروف ناظر بر خير و شر باشد.»13
وي آخرين تجلّي اين اعتقاد را در ايدئولوژي شيطان بزرگ مي داند. سپس چنين در مقام توضيح برمي آيد كه اگرچه اين اعتقاد هميشه به بروز انقلاب نمي انجامد، ولي «ذهنيتي را مي آفريند كه نسبتاً حركت به سوي اقدامات انقلابي را آسان مي سازد»;14 بدين صورت كه جهان عموماً به صورت خاكستري يا بينابين مشاهده نمي گردد، بلكه معمولا به صورت يك محيط بد تلقّي مي گردد كه لازم است رهبران خيري بيايند و با شر مخالفت و مبارزه كنند تا از سياهي به سفيدي تبديل شود. البته «از نظر سياسي در غياب چنين رهبراني قيامهاي آنها كاري از پيش نخواهد برد»15 و وجود اين رهبران است كه توده مردمي را كه نسبت به فعاليت سياسي بي علاقه بودند به تكاپو مي اندازد. البته وي خاطر نشان مي كند كه هميشه اين تحركات جنبه ديني ندارند و گاهي با غرض ملي به وقوع مي پيوندند; مانند حركت مصدق.
البته بيان اين مطلب به عنوان يكي از عوامل انقلاب خيز بودن ايران بي انصافي و به دور از حقيقت است. «شك نيست كه در پناه توجه به فرهنگ سياسي ايرانيان بسياري از نهفتههاي ديرپاي، آشكار مي گردد و نيز كاملا بجاست كه برخي از عناصر دنياي باستان مانند سلطنت و پادشاهي تا همين ايام نزديك (قبل از انقلاب اسلامي) با ما همراه بود و بعضاً چيزهاي ديگري نيز صرف نظر از خوب و بد بودنشان همراه ما هست. بالاخره آنكه، از رو در رو كردن تاريخ باستان با تاريخ ايران اسلامي، به قصد سركوبي يكي از آن دو، طرفي برنمي بنديم. روا نيست كه تقابل دو جريان متضاد، خواه نظام ارزشي يا نظام سياسي و اجتماعي را به حساب ثنويت گرايي ايرانيان بنهيم. خانم كدي مي خواهد از تقسيم جهان به خير و شر در نزد ايرانيان، مقدّمه اي ذهني براي نسبتاً آماده شدن اقدامات انقلابي بيافريند.
انقلابات جهان عموماً بر مبناي دو ضد است. چنانچه يكي از آن دو كوتاه بيايد تحولات جامعه به شكلهاي ديگر چون رفرم، نهضت و... متجلّي مي شود نه انقلاب.»16
عامل سوم، كه ايران را به طور اخص انقلابي مي كند عبارت است از: «نقش ويژه علماي شيعي در ايران.»17
به طور مختصر ديدگاه خانم كدي در اين باره اين است كه: «آنان استقلال نهادي و مالي بيشتري نسبت به روحانيان سنّتي دارند. همچنين آنان يك نقش سلسله مراتبي متناسب با شأن روحاني خود به وجود آورده اند كه برخلاف علماي سنّي در صورت لزوم، به عنوان رابطين مؤمنان و خداوند تلقّي مي شوند. آنها همچنين از نقش رهبران برجسته خود در خارج از سرزمين ايران و كنترل آنها بر شاهان استفاده مي كنند.»18
عامل چهارم: «دخيل بودن چند شهر در شورشهاي عمده اي بوده است كه در دوران تأثير غرب بر ايران به وقوع پيوسته اند.»19
ويژگي اين شورشهاي چند شهري آن است كه «اگر اين شورشها همانند بسياري از شورشهاي كشورهاي جهان سوم فقط در پايتخت يا حداكثر در يك شهر ديگر اتفاق افتاده بود، يعني در جايي كه دولت كاملا متمركز است و نيروهايش را كاملا كنترل مي كند، سركوب آنها بسيار ساده تر بود.»20
عوامل غيرمنحصر به فرد
عامل اول كه در ايران بسيار قوي تر از ساير مناطق است «تكيه سنگين حكام ايران به قدرتها و درآمدهاي خارجي است.»21
اين عامل از دو جنبه مؤثر است: اول اينكه اين تكيه بر امپرياليسم باعث مي شود كه حكام ايراني متقبل بهبود اوليه خويش و استحكام نظام اداري و نظامي دولت نباشند و اين امر تا آنجا پيش مي رفت كه كشور در زمان قاجار حتي از داشتن يك ارتش مدرن در مضيقه بود و همه چيز را در وابستگي مي ديدند. از اين رو، «در جنبش تنباكو و انقلاب مشروطه پادشاهان وقت، نيروي مسلح كافي براي ارعاب يا سركوب قيام در اختيار نداشتند و به اين ترتيب، شورش گسترش يافت.»22
جنبه دوم آنكه، وابستگي ايران به قدرتهاي خارجي باعث «برخورد نامناسب رژيم با طبقه پر اهميت بازار»23 مي گرديد.
«اعطاي امتياز تنباكو به يك تبعه انگليسي در سال 1890 كه با منافع كثيري از تجّاري كه به داد و ستد تنباكو مي پرداختند تعارض داشت»24نمونه اي از اين بي توجهي هاست.
در مورد عوامل دوم و سوم مي توان از «نارضايتيهاي اقتصادي» و «ميزان انزجار مردمي از قدرتهاي سياسي» نام برد.
ماهيت و ريشههاي انقلاب اسلامي
ماهيت انقلاب
پس از روشن شدن معنا و مفهوم انقلاب و نيز چرايي انقلاب خيز بودن ايران از ديدگاه اين محقق، در اين قسمت به مباحثي پيرامون انقلاب اسلامي سال 1357 ايران مي پردازيم و اين پديده را از منظر خانم كدي به طور دقيق تر مورد توجه قرار مي دهيم. پيش از هر چيز، منطق حكم مي كند كه بيان ماهيت اين انقلاب عظيم را از وي خواستار باشيم. به ديگر سخن، وي انقلاب اسلامي ايران را چه نوع انقلابي مي داند؟ «اساتيدي كه به تحقيق در رشته مطالعات خاورميانه اشتغال دارند اين روزها با اين سؤال كه: آيا انقلاب ايران يك انقلاب مذهبي، سياسي، اجتماعي، اقتصادي و يا چيز ديگري بود، زياد روبه رو هستند.»25
پاسخ خانم كدي به عنوان يكي از اين محققان در مقابل اين پرسش چيست؟
نيكي كدي در ابتداي كتاب ريشههاي انقلاب ايران با طرح اين پرسش چنين پاسخ مي دهد: انقلاب ايران مجموعه اي از همه اينها بود. لازم به ذكر است كه خانم كدي بر اين نظر خويش بسيار پافشاري كرده، به گونه اي كه در جاي جاي نوشتههاي وي رنگ و بوي اين نظريه به وضوح قابل تشخيص است. در ادامه، چنين به تبيين اين نظر مي پردازد: «نارضايتيهاي اقتصادي، اجتماعي و سياسي در طول دهها سال پاي گرفته و در سالهاي آخر به هم پيوسته و سپس پيوند اسلامي اصل تودههاي عظيم مردم همراه تفاسير جديدي از مذهب، كه ايدههاي انقلابي را توجيه مي نمود، آميخته گرديده و اين همه در سطح وسيع در جامعه گسترش يافت.»26
جملات مزبور به خوبي مبيّن ديدگاههاي اين شرق شناس آمريكايي است. همان گونه كه مشهود است، وي در ضمن اثبات چند وجهي بودن انقلاب، به ريشههاي آن نيز پرداخته است، اما آنچه در اينجا بيان آن لازم مي آيد تأكيد بر اين نكته است كه كدي حتي بدون درك اهميت درستي عامل مذهبي، تمايل دارد كه مذهب را به عنوان بازتاب رشته اي ببيند كه داراي ريشههاي ملي گرايي سياسي و فرهنگي است.
اما اينكه خانم كدي ريشه اين انقلاب چند وجهي را در چه مي داند بحثي است كه تفصيل آن در بخش بعد خواهد آمد.
ريشههاي انقلاب
خانم نيكي كدي در بيان ريشههاي انقلاب اسلامي ايران فاقد يك چارچوب نظري منسجم است و در آثار خود از الگوي نظري خاصي پيروي نمي كند و اين باعث شده است كه محتوا و مضمون اثر وي بيشتر جنبه تاريخي به خود بگيرد. البته با توجه به تحصيلات وي جاي تعجبي باقي نمي ماند، اما اشتباهاتي نيز در بيان سير تاريخي خود دارد كه از ارزش آثار او مي كاهد.
نيكي كدي تمام حوادث پيش از انقلاب اسلامي را مقدّمه و پيش درآمدي بر وقوع آن مي داند و از بيان اعتقاد به اين مسئله خودداري نمي كند، اما به عنوان اولين قدم در سير تاريخي، به قتل رسيدن گريبايدوف را نقطه عطفي در مبارزات ملت ايران در حوزه دين و جنسيت برمي شمارد و معتقد است كه اين واقعه نخستين حركت ضدبيگانه و الهام گرفته از دين ايرانيان است.
خانم كدي عوامل و پايههاي انقلاب سال 1357 ايران را به بلند مدت و دفعي تقسيم كرده است.
از ديدگاه كدي «خصوصيات جغرافيايي» ايران از دو جهت باعث ايجاد زمينه هايي در بروز انقلاب شده اند: اول اينكه ايران «مانند ساير سرزمينهاي ديگر خاورميانه مناسب با توسعه كشاورزي ابتدايي است. از سوي ديگر، باز مانند ساير سرزمينهاي خاورميانه، آبياري زمينها باعث شوري و آب بردگي و تخريب تدريجي آنها گرديده و بدين ترتيب، در طول قرون متمادي، بر مشكلات كشاورزي و همچنين بي حاصلي زمينها افزوده و نوسانات اقتصادي نيز، كه بعضي از آنها معلول شرايط جغرافيايي بود، موجب شوري هايي گرديد.»27 وضوح اين مطلب ما را از توضيح بيشتر باز مي دارد.
اما دومين جهت اهميت اين عامل را آن مي داند كه موقعيت جغرافيايي ايران براي تجارت و استراتژي بين المللي حايز اهميت است.28 از اين رو، نظر بسياري از كشورهاي همسايه را به خود جلب كرده و باعث گرديده تا كشورهاي بسياري سعي در ايجاد ارتباط تجاري و سياسي با ايران نمايند.
اين پژوهشگر پس از بيان عوامل بلندمدت، سعي در تبيين وضعيت ايران در سالهاي حكومت پهلوي مي نمايد تا آن را به عنوان ريشههاي انقلاب مدنظر قرار دهد. براي مثال، وي دوره قبل از انقلاب اسلامي را بدين گونه خلاصه مي كند:
«سال 1977م/ 1356ش مجموعه اي از عوامل نظير ركود اقتصادي، تورم، افزايش بيش از حد جمعيت شهري، سياستهاي نادرست كه به طبقات بازاري شديداً لطمه وارد مي ساخت، اختلاف چشمگير سطح درآمدها، مصرف زدگي آشكار طبقات ممتاز جامعه به سبك غربي و بالاخره، فقدان آزادي و مشاركت سياسي براي مردم، توسط اكثريت افراد در سطح گسترده اي احساس گرديده و پيش بينيهاي متعدد دولتيان كه "تمدن بزرگ" در چشم انداز و به سهولت قابل حصول است را به يك دروغ بزرگ مبدّل مي ساخت.»29
اين فضايي است كه اجمالا خانم كدي از سال قبل از انقلاب ترسيم مي كند، اما اگر بخواهيم از لابه لاي نظرات وي مواردي را به عنوان ريشههاي انقلاب اسلامي بيابيم، به سه اصل ذيل برمي خوريم:
الف. «تحول در انديشه و جنبه انقلابي و راديكال يافتن تشيع كه آن را به ايدئولوژي انقلاب تبديل كرد»;30
ب. انجام اصلاحات همراه با رشد و شكوفايي اقتصادي و تأثير منفي آن بر گروهها و طبقات مختلف اجتماعي;
ج. سركوب گروههاي سياسي و فقدان آزادي.
توضيح مورد «الف»: هر گفتماني مبتني بر اصول بنياديني است و تلقّي ما از آن اصول مي تواند در حوزه عمل سياسي با توجه به شرايط مؤثر افتد.
از اين ديدگاه، كدي به فهم تاريخي گفتمان سياسي اسلام پرداخته و نشان مي دهد كه چگونه رويكرد شيعي توانسته است در اين ميان براي خود جايگاهي بيابد. متعاقباً اصول گفتمان شيعي را استخراج كرده و به اصل «مهدويت» و «شهادت» مي رسد.
پيش از آنكه به تفصيل به بيان اين مطلب بپردازيم، ذكر اين نكته ضروري است كه وي در عين دقت در كليه موارد و تحقيق تاريخي گسترده، در فهم صحيح اسلام ناموفق بوده است. البته از يك محقق آمريكايي بيش از اين انتظار نمي رود. براي روشن تر شدن اين موضوع، تنها به ذكر دو مورد از اشتباهات خانم كدي در برداشت از اسلام اكتفا كرده و قضاوت را به عهده خوانندگان محترم مي گذاريم.
اول، نقطه نظر وي درباره حجاب است كه چنين تصريح كرده است: «قرآن دستوري براي حجاب زنان ندارد; سنتي كه در امپراتوريهاي بيزانس و ساساني وجود داشت و از آنجا به ميان مسلمانان گسترش يافت. هنگامي كه حجاب در قلمرو اسلامي رايج گرديد، دو آيه از متشابهات قرآن، به گونه اي تفسير گرديد كه بتوان حكم حجاب را از آن استخراج كرد.»31
دوم، ماهيت جانشيني اميرالمؤمنين(عليه السلام) و امامت مي باشد كه اين گونه مي گويد: «اقليّت ديگري از مردم نيز احساس كردند كه خلافت و جانشيني پيامبر متعلق به پسر عم و دامادش علي(عليه السلام)مي باشد. اين مطلب كه در آغاز يك داعيه صرفاً سياسي بود، در طول چند نسل هويت مذهبي به خود گرفت.»32
از اين گونه اشتباهات نسبت به اسلام در آثار نيكي كدي بسيار است، اما اگر ما بخواهيم با تسامح قضاوت كنيم بايد چنين بگوييم كه تحليل كدي اگرچه ممكن است در بسياري از موارد مطابق با واقع ارزيابي شود، اما از آن جهت كه در «گفتمان شكني» انقلاب اسلامي و درك علت اصلي رويكرد انقلابي امام خميني(قدس سره)قوي ظاهر شده است در خور تأمّل مي باشد.
كدي با بيان اين اعتقاد كه «هم اكنون شيعه را مشوق نارضايتيهاي سياسي و حركتهاي انقلابي مي دانند»، بحث خود را آغاز مي كند و با ذكر مصاديقي تاريخي مطلق بودن اين عقيده را نفي مي كند. سپس چنين اظهار مي دارد: «رهبران شيعي هرگاه كه فضا مساعد بوده و امكان وقوع يك انقلاب در آن مي رفته است براي نيل به آرمانهاي خود از ابزار انقلاب بهره جسته اند و به عكس هرگاه كه شرايط مساعد نبوده و هرگونه تحركي سركوب مي شده است سكوت را پيشه نموده و با تمسّك به اصل تقيّه به گونه اي ديگر سعي در حفظ خود داشتند.»33
با اين توصيف، وي در بستر تاريخي، به بازشناسي عامل گروههاي مختلف شيعي پرداخته و به تلقّيهاي متفاوتي از اين دو مفهوم مي رسد و نشان مي دهد كه شيعه اماميه در ميان دو قطب افراطي قرار دارد: گروهي كه صبغه راديكال گرفته و خط مشي صرفاً انقلاب را مدنظر دارند و گروهي كه به شدت محافظه كار شده و پيوسته در پي حفظ وضع موجود بوده اند.
مهدويت: در ادامه، به هنگام ذكر مفاهيم بنيادين گفتمان سياسي شيعه ابتدا «مهدويت» را مدنظر قرار مي دهد.
وي يكي از دو مفهوم متعالي و غايت انگارانه را مهدويت مي داند و از آن رو كه مفهوم مهدويت به خاطر بار معنايي خاصي كه دارد، از وضع ظلم و فتنه حكايت مي كند،34 آن را برخوردار از توان بالايي براي معارضه جويي با احكام غيرمشروع مي داند.
نكته قابل توجه ديگر براي كدي اين است كه «رهبر اصلي اين حركتها شخص حضرت مهدي موعود معرفي مي شود و داعيه رهبران جنبش آن است كه خواهان براندازي ظلم و بناي عدالت به تأسّي از آرمان مهدي موعود هستند.»35
شهادت: وي به عنوان دومين مفهوم بنيادين گفتمان شيعي به «شهادت فرزند حضرت علي(عليه السلام) كه از جمله رخدادهاي محوري در حيات سياسي ـ اجتماعي شيعي به حساب مي آيد»36 اشاره مي كند.
كدي با ذكر نتايج پژوهشهاي ماري هركلند، انسان شناس معروف، در مورد معناي شهادت امام حسين(عليه السلام)چنين پيش مي رود كه در گذشته تلقّي مردم از امام حسين(عليه السلام)به عنوان يك رابط معنوي بين مردم و خدا بود; «ايدههاي يكسويه كه در آن شهادت امام و يارانش به عنوان هديه اي براي رهايي ديگران تفسير مي شد.»37
اما گروهي انقلابي در سالهاي 1978ـ1979 تعبير تازه اي از شهادت را ارائه دادند كه مبتني بر نبرد بود و صبغه انقلابي داشت. «از اين منظر، امام حسين(عليه السلام)رهبري شجاع مي باشد كه بر ضد نابرابريها و به منظور برپايي عدالت قيام مي كند و در راه خدا به شهادت مي رسد.»38
آنچه نظر خانم كدي را به خود جلب كرده آن است كه در تمامي مبارزات شيعي، شاه و اطرافيانش با يزيد، و مخالفان شاه با امام حسين(عليه السلام) و يارانش مقايسه مي شوند.
گروش انقلابي: «مهدويت» و «شهادت» به عنوان دو اصل بنيادين در گفتمان سياسي شيعه مورد قبول است، اما سؤالي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه: چرا شيعيان پس از چندي خط مشي انقلابي پيشه ساخته و مهم ترين جنبشهاي انقلابي را پديد آوردند؟
نيكي كدي در پاسخ به اين سؤال ابتدا به جمع كردن عده اي از علماي شيعي توسط دولت صفوي اشاره مي كند و توضيح مي دهد كه هرچند اينها گروهي مطيع و فرمانبردار براي نظام حاكم پيش بيني مي شدند، اما اين مسئله در تاريخ به گونه اي ديگر رقم خورد و مشاهده گرديد كه علماي شيعه از ظلّ حمايتهاي حكومتي رهيده، مستقل شدند.39
عامل دوم كه پيدايش آن را در قرن 19 مي داند «شكل گيري نهاد تازه اي است كه در حوزه دين و عمل سياسي تأثيرات زيادي داشته است.»40
همگان موظف به اطاعت از فرامين مجتهدي هستند كه نسبت به ساير مجتهدان «اعلم» مي باشد.41
«وظيفه اصلي مجتهدي كه در اين منصب قرار مي گيرد اجتهاد در حوزه مسائل حكومتي و تعيين و تكليف نحوه اداره امور حكومتي مي باشد.»42
عوامل مزبور همراه با تضعيف دولت رسمي در سالهاي پيش از 1925م موجب شدند تا علماي شيعي در ايران از موقعيت ممتازي برخوردار گردند.
از سوي ديگر، وي ايران را در دهه 1970 عرصه ظهور و جولان دو فرهنگ معرفي مي كند: فرهنگ غرب گرايي تازه اي كه در ميان طبقات متوسط پا گرفته و زاييده سياستهاي بلندپروازانه و ارتباطات گسترده شاه با آمريكا بود و فرهنگ سنتي كه از اسلام سرچشمه مي گرفت.
تضادي كه لاجرم بين اين دو فرهنگ رخ داد براي ايران سرنوشت ساز بود. اينجاست كه از امام خميني(قدس سره)به عنوان يكي از مجتهدان اعلم ياد مي كند و چنين اظهار مي دارد: «انتقادات امام خميني به رژيم شاه و برنامههاي آن و همچنين ارادت بيش از حد شاه به آمريكا و رابطه وسيعش با اسرائيل در مجموع، نيل به اين نتيجه را تسريع بخشيد و بدين ترتيب، جناح مذهبي به رهبري امام خميني سردمدار ميدان سازي با شاه شد و بايد به حكومت اسلامي به عنوان راه حل هايي در گروهها ريشه دوانيد.»43
توضيح مورد «ب»: همان گونه كه پيش از اين آمد، ارتباط شاه با آمريكا و درآمد حاصل از فروش نفت باعث رونق و پيشرفت اقتصادي در برخي از طبقات جامعه گرديد. اين درآمد هنگفت نسبت به يك كشور پرجمعيت مسئله توزيع عادلانه درآمد را پديد مي آورد.
شاه با اين تصور كه سرمايه حاصل از فروش نفت روز به روز رو به افزايش است به سياستهاي بلندپروازانه خود مي پرداخت و اعتنايي به ديگر طبقات جامعه نداشت. از اين رو، شكاف طبقاتي عميقي كه ناظر بر اختلافات سياسي و اجتماعي بسياري از جمله در آموزش و بهداشت بود، به وجود آمد.
«به علاوه، قبل از انقلاب يك پديده نوعي منحني جي به وجود داشت كه بر طبق آن، به دنبال يك پيشرفت اقتصادي، سقوطي در اين عرصه به وجود آمد.»44
«در انقلاب اسلامي نه تنها بسياري از طبقات متوسط سنتي و مدرن نارضايتي خود را بروز دادند، بلكه بسياري از كشاورزان و كارگراني كه از ريشه اوليه خود جدا شده بودند از وضع موجود شكايت داشتند.»45
اما آنچه حايز اهميت است بيان اين نكته مي باشد كه كدي يكي از طبقات ناراضي در اين شكاف اقتصادي را بازاريان و تجار سنّتي معرفي مي كند. اهميت اين مسئله از آن روست كه وي در جاي جاي نوشتههاي خود مكرّراً به تأثير اين قشر از جامعه در انقلابهاي ايران تأكيد ميورزد كه از آن جمله مي توان از قيام تنباكو نام برد.
اعتراض شديد تجّار به مسيونوز بلژيكي از جمله اين موارد است. اين قشر تأثيرگذار در تاريخ ايران از جمله مهم ترين طبقه اي بودند كه مورد بي توجهي قرار گرفتند. از سوي ديگر، آنچه اهميت اين گروه را دو چندان مي كرد اين بود كه «بازار به عنوان طبقه اي شديداً وفادار به علما، يعني كساني كه مخالف رژيم و مركز بالقوه شورش بودند، تلقّي مي شد.»46
با اين وصف، در دوره پهلوي اين «برخورد نامناسب با آنها درست در سالهاي قبل از انقلاب اسلامي، قطعاً در تسريع و تقويت انقلاب مؤثر بود.»47
بنا به آنچه گفته شد، مي توان تأثير حركت هايي همچون «از بين بردن بازار پيرامون حرم امام رضا(عليه السلام) و پراكنده ساختن آنها به نقاط دور مشهد» و همچنين «تهديد به ايجاد بزرگراه از ميان بازار در تهران»48 را بهتر درك كرد.
توضيح مورد «ج»: اين عامل يكي از اجزاء لاينفك كليه قيامها مي باشد. هميشه در هر قيام و انقلابي چنين حركات سياسي از سوي مردم، و مقابله و سركوبي از جانب حاكمان صورت مي گيرد كه نتيجه آن فقدان آزادي است.
فضايي كه نيكي كدي به عنوان مقدّمه اين حركتها براي ما ترسيم مي كند بسيار روشن است. از اين رو، به بيان مختصر آن بسنده مي نماييم.
«افزايش رشد يابنده و مستمر ناراحتي و نارضايتي در ميان اكثر بخشهاي مردم ايران به دليل افزايش ظلم و استبداد در دهه سالهاي 1970م / 1349 ش و قول هايي كه جهت عدم تمركز سياسي و اقتصادي داده شد و هرگز جامه عمل نپوشيد، منجر به شيوع مخالفتهاي سال 1977م / 1356 ش گرديد.»49
اما آنچه قابل توجه مي نمايد طريقه و علت بروز اين نارضايتيها به شكل مخالفت علني بود. خانم كدي پاسخ آن را چنين بيان مي كند: «با اينكه مخالفت آشكار مردم با شاه دير يا زود آفتابي مي شد، اما زمان و شكل وقوع آن تا حدي نتيجه سياست حقوق بشر كارتر بود كه در ژانويه سال 1977 ميلادي (دي ماه 1356 ش) اعلام گرديده و به طور ضمني مي گفت كه كشورهايي كه در آنها حقوق بشر اساساً ناديده گرفته مي شود ممكن است از كمكهاي اقتصادي و يا تسليحاتي آمريكا محروم شوند.»50
اين امر باعث شد تا ناراضيان جرأت پيدا كرده و در گوشه و كنار دست به انتشار نامههاي سرگشاده زنند و مخالفت خود را با مسائل ياد شده ابراز دارند. اين اولين قدم در علني كردن مخالفتها بود، اما از آن رو كه هيچ گونه ترتيب اثري به اين حركات داده نشد، اقشار مختلف اجتماع آرام آرام شروع به اعتصابات و تظاهرات كردند كه با سركوب شديد از سوي رژيم شاه روبه رو گشتند.
آنچه در اينجا ذكر آن مفيد به نظر مي آيد، انواع گروههاي مخالفي است كه كدي به وجود آنها قايل است. از اين رو، فهرستوار به گزارش آنها مي پردازيم:
اول. كارگران: اين گروه يكي از خطرناك ترين اقشار در قيامها مي باشند و در جنبشهاي ديگر كشورها بسيار مشاهده مي شوند.
دوم. دانش آموزان و دانشجويان (اعم از داخلي و خارجي): اكثر اين دانشجويان جوان تر و آرمانگراتر از آن بودند كه رژيم بتواند آنها را به همكاري با خود وادارد.51
سوم. گروههاي چريكي: اين گروهها به دو قسمت تقسيم مي شدند: يك گروه از آنها كه در سال 1970ـ1971 م/ 1349 ش با يكديگر تحت نام فدائيان خلق ادغام شدند52 و ديگري، گروه چريكي كه اسم آن به صورت مخفف «مجاهدين خلق» درآمده و در همان سالهاي دهه 1960م/1340ش تشكيل گرديد. مجاهدين بيشتر از شاخه مذهبي جبهه ملي بودند.53
اين گروههاي مخالف يا بهتر بگوييم قسمت هايي از اين گروهها با آن دسته از «مخالفان روزافزوني كه نظرات خود را در چارچوب اصطلاحات اسلامي بيان مي كردند» ـ كه از آن ميان آية اللّه خميني و آية اللّه طالقاني54 را نام مي برد ـ پيروزي هايي داشتند. كدي اين گروه را «مخالفان مذهبي» مي نامد.
مخالفان مذهبي را بيشتر از طريق دو گروه عمده تشكيل دهنده آن مي توان شناخت:55
«اول كساني هستند كه سابقه تعليماتي و عملكرد سنتي مذهبي داشتند»;56
«گروه دوم آن هايي كه تعليمات غربي و با سبك غربي داشته، اما افكار سنتي و مدرن را تحت عنوان اسلام محدود ساختند.» خانم كدي افرادي همچون بازرگان، شريعتي و بني صدر را از افراد گروه دوم مي داند.
خاتمه
آنچه گذشت، مباحثي بود پيرامون انقلاب اسلامي ايران تا زمان حدوث آن. اما ذكر مواردي به عنوان خاتمه لازم مي نمايد.
نيكي كدي در برخي از نوشتههاي اخير خود مباحثي را درباره تحليل وضعيت حال انقلاب طرح مي كند كه از جمله به جدا شدن گروه روشن فكران از جبهه ملي، و فعاليتهاي مستقل آن ها، و تعميم وضعيت تجّار سنتي از پيش از انقلاب به پس از آن و مقايسه آن با موقعيت تجارت خارجي كشور در حال حاضر مي توان اشاره كرد.
البته خانم نيكي كدي از زمره آن اكثريت ناظران خارجي است كه نه محتواي انديشههاي انتقادي اپوزيسيون ايراني، بلكه صرف انتقادگرايي سياسي اين اپوزيسيون برايشان اهميت دارد.
در ضمن، وي مقاله اي درباره زنان خاورميانه نوشته است كه اشاره اي نيز به موقعيت زنان ايران دارد و از عدم حضور زنان ايراني در مشاغل اجتماعي شكايت مي كند.
اما در مجموع، از آن رو كه اين گونه مطالب رنگ و لعاب سياست زدگي و تحليل روزنامه اي دارد، چنين به نظر مي آيد كه طرح آنها تضعيف كننده شأن مباحث علمي باشد. بنابراين، به ذكر فهرستوار آنها بسنده كرده و بيش از اين به آنها نمي پردازيم.
پينوشتها
1و2و3ـ نيكي، آر، كدي، ايران و جهان اسلام: مقاومت و انقلاب، ترجمه محمدرضا عيوضي، نشريه كتاب ماه علوم اجتماعي، 1362، ص 17.
4و5ـ نيكي كدي، «چرايي انقلابي شدن ايران»، ترجمه فردين قريشي، پژوهشنامه متين، ش 2، ص 222.
6و7ـ نيكي كدي، ايران و جهان اسلام: مقاومت و انقلاب، ص 17.
8ـ نيكي كدي، «چرايي انقلابي شدن ايران»، ص 222.
15ـ همان، 226.
16ـ شهاب شيدايي، «نقد مختصري به "چرايي انقلابي شدن ايران"»، پژوهشنامه متين، ش 3 و 4، ص 335 و 336.
17و18ـ نيكي آركدي، «چرايي انقلابي شدن ايران»، ص 226.
19ـ نيكي كدي، «چرا ايران انقلابي بوده است؟ چند شهري بودن شورش ها و انقلاب ايران»، نشريه گفتوگو، ش 26، ص 105.
20ـ همان، ص 109.
21ـ نيكي كدي، «چرايي انقلابي شدن ايران»، ص 228.
25ـ نيكي كدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ترجمه عبدالرحيم گواهي، قلم، ص 15.
29ـ نيكي آركدي، «ريشه هاي انقلاب ايران»، ترجمه منصور چهرازي، كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، 1380، ص 52.
30ـ همو، «نقد و بررسي كتاب ريشه هاي انقلاب ايران»، اسوه، ش 11، ص 37.
31و32ـ همو، ريشه هاي انقلاب ايران، ص 35.
33و34و35و36و37و38و39و40و41و42و43ـ همو، «گفتمان سياسي شيعه و انقلاب اسلامي ايران»، نشريه آبادي، 16/11/1380.
44و45و46و47و48ـ نيكي آركدي، «چرايي انقلابي شدن ايران»، ص 230.
49و50و51و52و53و54و55و56ـ نيكي آركدي، ريشه هاي انقلاب ايران، ص 341.