ویژگی های جریان نفاق در عصر نبوی(صلی الله علیه وآله)
Article data in English (انگلیسی)
ویژگی های جریان نفاق در عصر نبوی(صلی الله علیه وآله)
محمّدموسی نوری
مقدّمه
از جریانات بسیار مهم صدر اسلام جریان نفاق بود که کارشکنی ها، توطئه ها و دسیسه هایش در عرصه های گوناگون علیه جامعه نوپای اسلامی بخش بزرگی از گرفتاری های پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) را تشکیل می داد.
از سویی جریان نفاق پدیده ای است که اختصاص به عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) ندارد بلکه هر جامعه نوپا و انقلابی را از درون مورد تهدید قرار می دهد، از این رو، شناسایی این جریان در صدر اسلام می تواند به عنوان مسئله روز جوامع اسلامی نیز مطرح باشد تا از شناخت ویژگی های این جریان در صدر اسلام برای مبارزه با روح نفاق و خطوط کلی منافقان در جوامع اسلامی امروز بهره گیرد.
در این نوشتار با استناد به آیات قرآن و منابع تاریخی و روایی ضمن بررسی علل و عوامل پیدایش نفاق در جامعه، به بیان ویژگی های این جریان در عصر رسالت پرداخته ایم.
1. تعریف نفاق
الف. معنای لغوی
نفاق در کاربرد اسلامی آن به معنای پنهان کردن کفر و تظاهر به اسلام است که برای اولین بار به این معنا در قرآن کریم و احادیث به کار برده شده است.
اما ریشه این واژه که در کتب لغت در غیر این معنای اسلامی به کار برده شده متعدد است از جمله: به معنای رونق یافتن معامله، کثرت مشتری، رایج شدن بازار، شیوع مرگ و
موت1 به معنای فانی شدن و به سر رسیدن2 به معنای کانال و تونل زیرزمینی که راه خروجی به یک مکان دیگر دارد3 و به معنای سوراخ مخفی لانه موش صحرایی.
از میان این ریشه ها دو تای آن به معنای واژه نفاق نزدیک تر به نظر می رسد; یکی اینکه نفاق از نفق به معنی نقب و کانال زیر زمینی گرفته شده باشد، دیگری اینکه از کلمه نافقاء به معنای یکی از سوراخ های لانه موش صحرایی گرفته شده باشد. معروف است که موش صحرایی وقتی برای خویش لانه می سازد، دو راه خروجی و گاهی بیشتر از دو راه برای آن قرار می دهد، یکی از این راه ها را به گونه ای می سازد که وقتی به سطح زمین می رسد، آنجا را سوراخ نمی کند بلکه با باقی گذاشتن قشر نازکی از خاک آن را پنهان می دارد. و زمانی که دشمن از سوراخ دیگر وارد شد وی با سرش به آن موضع مخفی می زند و آنجا را سوراخ نموده فرار می نماید.4 عرب ها به این راه خروجی مخفی و پنهانی موش صحرایی «نافقاء» و به راه آشکار او قاصعاء می گویند.
ب. معنای اصطلاحی
چنان که یادآور شدیم نفاق در کاربرد اسلامی به معنای تظاهر به اسلام و ایمان و پنهان داشتن کفر است. از این رو، در تعاریف اصطلاحی نفاق نیز گفته شده است که: نفاق تظاهر به ایمان است در حالی که در باطن ایمان نداشته باشد.5 و یا اینکه گفته اند: نفاق در برابر ایمان و به معنای عدم اعتقاد به حق است.6 همچنین گفته اند: نفاق گفتن شهادتین و رعایت شئون ظاهری اسلام است در حالی که در باطن اعتقادی به اسلام نداشته باشد.7
از آنجا که همه تعاریف اصطلاحی نفاق در این معنا اشتراک دارند که: منافق کسی است که با پنهان داشتن کفر تظاهر به اسلام نماید، می توان گفت نفاق در اصطلاح آن است که شخص منافق برای فریب دادن مؤمنان به زبان اظهار اسلام و ایمان نماید در حالی که در باطن به هیچ یک از ارکان ایمان و یا برخی از ارکان آن اعتقادی نداشته و به آنها کفر بورزد.
از این رو، منافق کسی است که در فکر و اندیشه اش چیزی دارد اما زبانش درست ضد آن را می گوید، در دل خدا را قبول ندارد اما متظاهر به خداپرستی است، قرآن و پیامبر(صلی الله علیه وآله) را قبول ندارد اما متظاهر به احترام به قرآن و پیامبر(صلی الله علیه وآله)است.8
2. علل و انگیزه های نفاق
پس از روشن شدن معنای نفاق حال باید دید که چه عوامل و انگیزه هایی باعث روی آوردن به نفاق می شود. با تدبّر در آن دسته از آیات قرآن که به مبحث نفاق پرداخته است هم چنین با تأمّل در رفتار و گفتار منافقان و نیز جوّ سیاسی و اجتماعی حاکم بر جامعه صدر اسلام پی می بریم که علل گوناگونی در روی آوردن به نفاق مؤثر بوده است، اما علل اصلی نفاق را می توان به چهار دسته تقسیم نمود:
الف. طمع به مال وثروت
طمع به مال و منال دنیا، حرص در به دست آوردن ثروت و مکنت یکی از عوامل نفاق ورزیدن به حساب می آید، شخص منافق با اظهار ایمان می خواهد به مال و منال برسد و از بازار مسلمانان سود برده به کسب کار خویش رونق بخشد، از این رو، اظهار اسلام و ایمان را وسیله رسیدن به مال و ثروت دنیا قرار می دهد و تا زمانی که از این بازار سودی عاید وی گردد به مسلمانان اظها علاقه می کند و خود را حامی حکومت اسلامی نشان می دهد.9
آیات 58ـ80 سوره توبه و آیه 11 سوره حج به این نوع از نفاق اشاره دارد.
ب. ترس از دست دادن جان و مال و موقعیت اجتماعی
علت اصلی دیگری که در روی آوردن به نفاق نقش مؤثر دارد ترس از دست دادن مال و جان و زایل شدن موقعیت اجتماعی و فامیلی می باشد. در این نوع از نفاق شخص منافق به علت ناتوانی در مبارزه با نظام مقتدر و حاکم به ظاهر ایمان می آورد تا هم جان و مال خویش را حفظ نماید و هم در سایه اسلام مأمن و پناهگاهی برای خود و بستگان خویش به دست آورده مانع از دست رفتن موقعیت اجتماعی و فامیلی خویش گردد.
بیشتر منافقان اهل مدینه و قبایل اطراف آنکه در شمار ثروتمندان و رؤسای قبایل و قوم و عشیره خویش محسوب می شدند، نفاقشان به خاطر ترس و حفظ جان و مال و نیز حراست از موقعیت اجتماعیشان بوده است.10
در قرآن کریم آیات زیادی به این نوع از نفاق اشاره دارد از آن جمله آیات 49ـ57 سوره توبه به معرفی این دسته از منافقان پرداخته است.
ج. ضربه زدن به اسلام از درون
یکی از انگیزه ها و علل نفاق ورزیدن برخی از منافقان این بود که با اظهار ایمان در شمار مسلمانان درآیند و آن گاه از داخل با اسلام مبارزه نمایند، اینان چون جرأت ندارند آشکارا با اسلام مبارزه نمایند، از این رو، به صورت پنهانی، با اختلاف انداختن میان مسلمانان، تحریف دین، رواج فساد و... زمینه سقوط اسلام و حکومت اسلامی را فراهم می آورند.
آیه 107 سوره توبه به معرفی این دسته از منافقان پرداخته است: (وَالَّذِینَ اتَّخَذُواْ مَسْجِداً ضِرَاراً وَ کُفْراً وَ تَفْرِیقاً بَیْنَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَاداً لِّمَنْ حَارَبَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ مِن قَبْلُ وَلَیَحْلِفَنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ الْحُسْنَی وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ.)
د. آرزوی قدرت
ریاست طلبی و آرزوی قدرت و حکومت و استیلای بر دیگران، یکی دیگر از علل مؤثر در روی آوردن به نفاق است. در این نوع از نفاق اگرچه هدف از اظهار ایمان سود دنیایی است، اما نه سودهای مختصر و آنی همانند به دست آوردن مال و منال دنیا که هدف دسته اول بود، بلکه غرض نفوذ در جامعه مسلمانان و آماده ساختن زمینه برای ریاست و حکومت در آن جامعه می باشد. از این رو، شخص منافق برای دست یابی به این اهداف به تقویت نظام حاکم پرداخته و به صورت بسیار مرموز، پنهانی و بدون سر و صدا در هسته های محوری و مراکز مهم حکومتی نفوذ نموده ریشه های اصلی قدرت و رگه های حیاتی حکومت را در دست می گیرد.11
قرآن این دسته از منافقان را با عنوان (الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ)معرفی نموده است.12
3. ویژگی های جریان نفاق
جریان نفاق در عصر نبوی(صلی الله علیه وآله) دارای ویژگی هایی بود که هم در قرآن کریم و در احادیث رسول اسلام(صلی الله علیه وآله) مورد اشاره قرار گرفته و هم از لا به لای عملکردهای منافقان در عصر رسالت می توان به این ویژگی ها دست یافت.
ویژگی های جریان نفاق را می توان در قالب ویژگی های اخلاقی و روانی، سیاسی، اجتماعی و اعتقادی دسته بندی و مورد ارزیابی قرار داد.
الف. ویژگی های اخلاقی و روانی
1. کبر و خود بزرگ بینی: یکی از بارزترین ویژگی های روحی و روانی منافقان روحیه کبر و خود بزرگ بینی، یعنی خود را بزرگ دیدن و دیگران را حقیر شمردن است. این خصلت یک بیماری روانی است که منشأ بسیاری از انحرافات اخلاقی قرار می گیرد. کبر خود از بزرگ ترین گناهان و منشأ کفر است، چنانچه ابلیس به خاطر کبرش از درگاه خداوند رانده شد و راه کفر را در پیش گرفت.13
قرآن کریم کبر را یکی از ویژگی های اساسی منافقان برشمرده شده است. در غزوه بنی مصطلق پس از نزاعی که میان مهاجران و انصار بر سر برداشتن آب از چاه مریسع پیش آمد، عبداللّه بن ابی با توجه به کینه و نفرتی که نسبت به مسلمانان داشت، گفت: وقتی به مدینه بازگردیم کسی که عزیز است، کسی را که ذلیل است بیرون خواهد کرد، زیدبن ارقم که شاهد این سخنان بود، ماجرا را به عرض پیامبر(صلی الله علیه وآله) رساند. عبداللّه بن ابی سخنان خویش را تکذیب نمود، اما وقتی وحی نازل شد و زید را تصدیق نموده عبداللّه بن ابی را تکذیب کرد گروهی بر این باور بودند که عبداللّه بن ابی را نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله)ببرند تا پیامبر(صلی الله علیه وآله) در حق آنان طلب آمرزش نماید، وقتی این پیشنهاد را مطرح کردند، عبداللّه بن ابی بر اثر فقدان ایمان و خود بزرگ بینی استغفار پیامبر(صلی الله علیه وآله) را سجده بر آن حضرت تلقی کرده و گفت: دستود دادید به او ایمان بیاورم، آوردم، گفتید زکات اموال خود را بدهم، دادم، اکنون از من می خواهید به او سجده کنم!
قرآن با اشاره به همین استکبار و خود برتربینی عبداللّه بن ابی و دیگر منافقان می فرماید: «هنگامی که به آنان گفته شود: بیایید تا رسول خدا برای شما استغفار کند، سرهای خود را از روی استهزا و کبر و غرور تکان می دهند; آنها را می بینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبّر میورزند.»14
خود برتربینی در منافقان به جایی می رسد که دیگران را به سفاهت و نفهمی نسبت داده بدین وسیله آنان را تحقیر می نمایند، قرآن کریم به تحقیر مردم از سوی منافقان که یکی از جلوه های کبر است این گونه اشاره کرده است: «و هنگامی که به آنان گفته شود همانند سایر مردم ایمان بیاورید، می گویند: آیا همانند سفیهان (ابلهان) ایمان بیاوریم؟»15
2. لجاجت: از دیگر ویژگی های روانی منافقان لجاجت آنان است که خود یک بیماری روحی و روانی است که جلو معرفت صحیح را گرفته و رأی صواب را از بین می برد.16
کسی که در وادی لجاجت بیفتد، صاحب رأی و نظر نخواهد شد، چرا که لجاجت پرده بسیار ضخیم بربینش او می کشد به گونه ای که به همه حقایق از منظر خاص خود می بیند، چنین انسانی با اینکه ابزارهای حق شناسی را در اختیار دارد اما به حق نمی رسد.17
حضرت علی(علیه السلام) در این زمینه می فرماید: کسی که هدفش باطل باشد، حق را درک نخواهند کرد اگرچه روشن تر از آفتاب باشد.18
لجاجت آنها سبب شده تا نشنوند آنچه را باید بشنوند، نبینند آنچه را باید ببینند و نگویند آنچه را باید بگویند.19 منافذ فهم منافقان بر اثر لجاجتی که دارند بسته می شود و قرآن از این حالت آنان با تعبیر «طبع قلوب» یاد می کند: (طَبَعَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ.) (توبه: 93)
شواهد متعددی مبنی بر لجاجت منافقان در صدر اسلام داریم، در یک مورد در صلح حدیبیه لجاجت منافقان بروز یافت، از آنجا که در حدیبیه مسلمانان تنها یک چاه آب در اختیار داشتند، از کم آبی به پیامبر(صلی الله علیه وآله)شکایت کردند با اعجاز رسول گرامی اسلام آب از چاه جوشید و همه سیراب شدند. لجاجت منافقان در اینجا تبارز یافت، در حالی که عده از منافقان با چشم های خود می دیدند که چگونه با اعجاز پیامبر(صلی الله علیه وآله) آب جوشید و تا لبه های چاه بالا آمد، اما در عین حال وقتی اوس بن خولی یکی از صحابی به عبداللّه بن ابی سرکرده منافقان گفت: وای بر تو آیا وقت آن نرسیده که از خواب غفلت بیدار شوی، آیا معجزه بهتر از این می خواهی20 عبداللّه بن ابی گفت: من مثل این را دیده ام! اوس گفت: خدا تو و دیدنت را لعنت کند، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به وی گفت: ای ابوحباب (ابن ابی) کجا مثل آنچه را که امروز مشاهده کردی دیده ای؟ گفت هرگز مثل این قضیه را ندیده ام، حضرت فرمود پس چرا چنین حرفی را زدی؟ گفت: استغفار می کنم.21
همچنین ابن ابی بارانی را که در غروب همان روز بارید و آب زیاد شد، به ستاره شعری نسبت داد و گفت: این نشانه فال خوب پاییز امسال است که به علت جایگاه ستاره شعری به ما باران باریده است.22
چنانچه ملاحظه می شود لجاجت چنان چشم دل منافقان را کور کرده است که آنچه را با چشم سر می بیند، با آنکه می داند حق است اما از روی لجبازی نمی پذیرد و بر حقانیت آن گواهی نمی دهد.
3. تحیر و سرگردانی، دلهره و اضطراب: در میان سایر ویژگی های روانی نفاق، حیرت و سرگردانی، دلهره و اضطراب از همه چشمگیرتر است و از لابه لای حرکات و رفتار منافقان به خوبی پیداست. آنان انسان های بدون هدف و مسیر مشخص اند و به تعبیر قرآن مذبذب اند، نه در صف مؤمنان هستند و نه در صف کافران.
آنچه باعث می شود منافقان پیوسته دچار حیرت و سرگردانی و دلهره و اضطراب باشند تضاد درون و برون آنهاست که نمی خواهند کسی از درون آنان آگاه شود و چون نگران فاش شدن اسرار باطنی و افشای چهره واقعی خویش هستند پیوسته در سرگردانی، دلهره و اضطراب به سر می برند.23 واصولا هر کسی که به نوعی خیانت کرده باشد، دچار دلهره و اضطراب است و منافقان نیز چون خائن اند دلهره و اضطراب دارند و هر ندایی افشاکننده ای را علیه خود می پندارند.24
قرآن کریم این ویژگی منافقان را طی دو مثل به خوبی به تصویر کشیده است. در مثل اول منافق را به کسی تشبیه کرده است که در بیابان تاریک برای دیدن اطراف خود آتشی روشن کرده است، اما ناگهان خداوند طوفانی را می فرستد و آتش را خاموش می کند و آن شخص را در تاریکی وحشتناکی که چشم ها چیزی را نمی بیند، رها می کند.25 در این حالت است که این شخص دچار حیرت و سرگردانی و اضطراب و دلهره می شود.
منافقان نیز همانند این شخص طوفان زده دچار دلهره و اضطراب و حیرت و سرگردانی هستند، زیرا نور اسلام و ایمان ابتدا محیط زندگی آنان را بر اثر پذیرش اسلام روشن کرد، اما پس از آنکه راه نفاق را درپیش گرفتند، آن نور به خاموشی گراییده و آنان در ظلمت سرگردانی، دلهره و اضطراب فرو رفتند.26
در مثل دوم قرآن کریم منافقان را به رهگذرانی تشبیه می کند که در شب تاریک و توأم با رعد و برق و صاعقه، باران شدیدی بر سر آنان ببارد، آنان از ترس مرگ انگشتان خود را درگوش خود می گذارند تا صدای صاعقه را نشنوند، آنان برای رهایی از چنین مهلکه ای دنبال پناهگاهی هستند، از این رو، هر گاه از کناره ای افق برق پر نوری می جهد فوراً چند قدم گام برمی دارند و هر موقع خاموش می شود فوراً توقف کرده و حیران و سرگردان همراه با اضطراب و دلهره در خود فرو می روند.27
قرآن کریم با این دو مثل سرگردانی، دلهره و اضطراب منافقان بسیار به زیبایی ترسیم نموده است، که این حالت آنان نیز نتیجه مستقیم نفاق آنان است.
4. ترس: ترس و وحشت از دیگر ویژگی های روانی منافقان است که بر سراسر زندگی آنان سایه افکنده است. اصولا شجاعت و ترس ریشه در ایمان دارد، جایی که ایمان وجود دارد، شجاعت هم هست28 امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «مؤمن ترسو نیست.»29
شخص مؤمن از هیچ قدرت مادی نمی هراسد زیرا خداوند تکیه گاه مؤمنان است. اما منافق از آنجا که از ایمان بهره ای ندارد، همواره از قدرت های موجود در هراس است.
عامل ترس در منافقان صدر اسلام این بود که آنان هر روز شاهد قدرت گرفتن اسلام بودند، از این رو، می ترسیدند که روزی پرده از راز آنان برداشته شود و جان و مال و فرزندان آنان به خاطر نفاقورزی به خطر افتد.30
قرآن کریم نیز طی آیات چندی ترس و وحشت منافقان به زیبایی به تصویر کشیده است.
در یک مورد می فرماید: هنگامی که لحظات بحرانی و ترس پیش می آید، می بینی آن چنان به تو نگاه می کنند و چشم هایشان در حدقه می چرخد که گویی می خواهند قالب تهی کنند.31
منافقان آنقدر ترس و وحشت دارند که اگر پناهگاه یا غارها و یا راهی در زمین پیدا کنند با سرعت به سوی آن می روند تا خود را از این ترس نجات دهند.32
منافقان به دلیل ترس و وحشتی که در دل داشتند، هرگاه آیه جدیدی نازل می شد می ترسیدند که مبادا اسرار آنان را فاش نماید.33
در آیات 8 تا 35 سوره احزاب نیز که به تحلیل جنگ احزاب پرداخته، سخن از صداقت مؤمنان، و در کنار آن ترس منافقان به میان آورده است.
5. سوگند دروغ: منافقان سعی و تلاش می کردند نیت های پلیدشان را پنهان نگهدارند، اما در عین حال در اثر پاره ای از عملکردهای آنان پرده از نیت هایشان برداشته می شد. در این موارد برای اینکه از چشم ها نیفتند، عملکردشان را به انحاء مختلف توجیه می کردند. سوگند دروغ یکی از رایج ترین راه های توجیه عملکرد جریان نفاق بود.
قرآن کریم موارد متعددی از سوگندهای دروغ منافقان را مورد اشاره قرار داده است.34
در سوره مجادله آنجا که پرده از ارتباط و دوستی منافقان با یهود برمی دارد، در ادامه به سوگندهای دروغ منافقان به منظور پرده پوشی از این ارتباط اشاره می کند: «آنان سوگندهای خود را پرده و پوشش خود کردند تا به وسیله آن تهمت و سوءظن را از خود دفع نمایند.»35
مورد دیگری که برای توجیه عملکردشان به سوگند دروغ متوسل شدند زمانی بود که رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، علی(علیه السلام)را در «غدیرخم» به عنوان جانشین خویش معرفی نمودند. وقتی افراد به استراحت گاه های خویش رفتند، مقدادبن اسود کندی از کنار جمعی از منافقان گذشت که می گفتند: «به خداسوگند اگر از یاران کسری و قیصر بودیم الان لباس های ابریشمی و نرم در تن داشتیم، در حالی که الان بااو (محمّد) هستیم و لباس های خشن می پوشیم، غذاهای خشن می خوریم و حالا هم که مرگش نزدیک شده علی را جانشین خود کرده است.» مقداد از شنیدن این سخنان عصبانی شد و قسم یاد کرد که رسول اللّه را از گفته های آنان آگاه سازد، وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله)را مطلع ساخت، آنها نزد حضرت آمده سوگند یاد نمودند که چنین چیزی نگفته اند و آنچه را مقداد گفته دروغ است. در این حال جبرئیل این آیات را بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) نازل فرمود: (یَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُواْ وَ لَقَدْ قَالُواْ کَلِمَةَ الْکُفْرِ وَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ)
(توبه: 74)36
در جریان نزاعی که بین مهاجران و انصار در غزوه بنی مصطلق پیش آمد و عبداللّه بن ابی سرکرده منافقان اظهار داشت که وقتی به مدینه برگردد پیامبر(صلی الله علیه وآله)را اخراج خواهد کرد، اما وقتی خزرجی ها وی را به خاطر این سخنان سرزنش کردند وی به سوگند دروغ متوسل شد و قسم یاد کرد که چنین حرف هایی را نزده است و به دروغ به وی نسبت داده اند.37
ب. ویژگی های سیاسی
1. کارشکنی و سرپیچی از دستورات پیامبر(صلی الله علیه وآله): کارشکنی، بی اعتنایی و سرپیچی از فرمان صریح پیامبر(صلی الله علیه وآله) و به نحوی از زیربار مسئولیت شانه خالی کردن از ویژگی های بارز منافقان در عرصه سیاسی بود.
در جنگ احزاب که رسول گرامی اسلام کندن هر بخشی از خندق را به گروه های ده نفری سپرده بود، منافقان هنگامی که چشم مسلمانان را دور می دیدند دست از کار می کشیدند و آنگاه که مسلمانان متوجه آنان می شدند کار می کردند. آنان هم چنین بدون اذن گرفتن از پیامبر(صلی الله علیه وآله)دست از کار می کشیدند و به خانه هایشان می رفتند.38 قرآن کریم به شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت و مخالفت کردن اوامر پیامبر(صلی الله علیه وآله) از سوی منافقان این گونه اشاره می کند: «خداوند کسانی از شما را که پشت سر دیگران پنهان می شوند، و یکی پس از دیگری فرار می کنند می داند. پس آنان که فرمان او را مخالفت می کنند باید بترسند از اینکه فتنه ای دامنشان را بگیرد، یا عذابی دردناک به آنها برسد.»39
منافقان در نزاع ها و دعاویشان حاضر نبودند به حکمیت رسول گرامی اسلام تن در دهند، در عوض حاکمیت طاغوت را با دل و جان می پذیرفتند.40 در یک مورد منافقی با یک نفر یهودی نزاع کرد، شخص یهودی وی را به داوری پیامبر(صلی الله علیه وآله)فراخواند اما آن منافق حکمیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نپذیرفت و آن یهودی را به حکمیت کعب بن اشرف یهودی دعوت نمود.
منافقان به هنگام توزیع غنائم و صدقات بین مسلمانان اگر سهم بیشتری به آنان داده می شد خوشحال می شدند اما اگر سهم کمتری به آنان اعطا می شد با کمال ناراحتی شروع به انتقاد و طعنه زدن به پیامبر می کردند و آن حضرت را متهم می کردند که عادلانه رفتار نمی کند و به نزدیکان خویش سهم بیشتری می دهد.41
منافقان از اینکه صدقات به فقراء و مساکین داده می شد بسیار ناراحت بودند، کلبی روایت می کند که مردی از منافقان نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آمد و اظهار داشت: یا رسول الله آیا گمان می کنی که خدا به تو دستور داده است که صدقات را به فقرا و مساکین بدهی!42
در یک مورد وقتی پیامبر غنائم جنگ حنین را بین اصحاب تقسیم می کرد، حرقوص بن زهیر (رئیس خوارج) با لحن اعتراض آمیز اظهار داشت: یا رسول الله عادلانه تقسیم نما! رسول گرامی اسلام فرمود: وای برتو اگر من به عدالت رفتار نکنم چه کسی به عدالت رفتار خواهد کرد؟43
قرآن کریم به این ویژگی منافقان این گونه اشاره کرده است: «و در میان آنها کسانی هستند که در تقسیم غنائم به تو خرده می گیرند; اگر از آن غنائم، سهمی به آنها داده شود، راضی می شوند; و اگر داده نشود، خشم می گیرند (خواه حق آنان باشد یا نه)»44
2. خدعه و نیرنگ: از بارزترین صفات و ویژگی های منافقان این است که برای رسیدن به اهداف شوم شان از راه خدعه و نیرنگ زدن به دیگران وارد می شوند، آنان علاوه بر مؤمنان می خواهند خدا را نیز نیرنگ بزنند. قرآن کریم این ویژگی منافقان را این گونه بازگو نموده است: «منافقان می خواهند خدا را فریب دهند; در حالی که او آنها را فریب می دهد; و هنگامی که به نماز برمی خیزند با کسالت برمی خیزند; و در برابر مردم ریا می کنند; و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند.»45
اما چرا منافقان تلاش می کنند خدا و مؤمنان را فریب دهند؟ باید گفت این به خاطر مرضی است که در دل دارند، در طبیعت آنان آفت و مرض و در عقل شان انحراف است. و همین مرض قلبی باعث می شود که کفرشان نیز ازدیاد یابد و هر روز به شکشان افزوده شود، انحراف اگرچه ابتدا کم است اما به مرور زمان ازدیاد می یابد و در نهایت سرنوشت آنها جهنم است.46
از طرفی منافقان که قصد فریب دادن و نیرنگ زدن به دیگران را دارند، در واقع خود را فریب می دهند زیرا مردم سخنان آنان را قبول نمی کنند و آنان برای اینکه سخنانشان را به اثبات برسانند، پیش خودشان ادله واهی برای اثبات ادعاهایشان می تراشند و این ادله کم کم و به مرور زمان در ذهن آنان متراکم شده و به تدریج به یک قناعت کاذب تبدیل می شود که خودشان نیز به آن باورشان می شود.47
قرآن در این زمینه می فرماید: «می خواهند خداوند مؤمنان را فریب دهند، در حالی که جز خودشان را فریب نمی دهند.»48
3. تشکل و همبستگی: از دیگر ویژگی های رفتار سیاسی منافقان تشکل و همبستگی آنان در جهت ضربه زدن به اسلام و حاکمیت نظام اسلامی است; آنان برای تضعیف حاکمیت دین و آسیب پذیر ساختن اسلام از اختلافات درونی خود دست برداشته و علیه اسلام متحد می شوند.
قرآن کریم نیز آنان را افرادی متشکل هم فکر که میان آنان همبستگی شدیدی حکمفرماست معرفی می نماید: (الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِن بَعْض یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ)(توبه: 67); مردان منافق و زنان منافق، همه از یک گروهند، آنها امر به منکر و نهی از معروف می کنند.
چنانکه ملاحظه می شود، قرآن کریم برای بیان همبستگی میان منافقان تعبیر (بَعْضُهُم مِن بَعْض) را به کار برده است در حالی که در آیه 71 سوره توبه برای بیان همبستگی مؤمنان به (بَعْضُهُم اولیاء بَعْض)تعبیر کرده است،49 تعبیری که برای بیان همبستگی منافقان به کار برده اگر دلالتش بر همبستگی بیشتر از تعبیری که درباره مؤمنان به کاربرده نباشد، کمتر از آن نیست; زیرا مفسّران از همین تعبیر در آیات دیگر شدیدترین نوع همبستگی را استفاده کرده اند و گفته اند آنها آنچنان به یکدیگر وابسته و پیوسته اند که یکی هستند. پس مفهوم (بَعْضُهُم مِن بَعْض) اتحاد و یگانگی را که بالاتر از حامی و ناصربودن است، می رساند.50
در راستای همین تشکل و همبستگی که میان منافقان وجود داشت هم کانون های توطئه علیه اسلام می ساختند، که نمونه آن ساخت مسجد ضرار بود; و هم جلسات توطئه برای بررسی راه های مقابله با اسلام و پیامبر(صلی الله علیه وآله) می کردند، همانند جلساتی که در آستانه جنگ تبوک برای بازداشتن مردم از شرکت در جنگ در منزل سویلم یهودی تشکیل دادند.
4. ایجاد جنگ روانی: ایجاد جنگ روانی از دیگر ویژگی های رفتار سیاسی جریان نفاق بود. ایجاد تزلزل و اضطراب، ناامن ساختن جو جامعه، ساختن و انتشار دادن شایعات دروغ و آکنده ساختن جامعه از اتهامات گوناگون نسبت به افراد و شخصیت ها عناصر تشکیل دهنده یک جنگ روانی است51 که جریان نفاق از این عناصر در جنگ روانی که علیه پیامبر(صلی الله علیه وآله)، مسلمانان و حکومت اسلامی به راه انداخته بودند به گونه بسیار چشمگیری استفاده می کردند.
بزرگ جلوه دادن دشمن و تحقیر سپاهیان اسلام، شایعه سازی و وارد ساختن اتهام از جمله موضوعاتی بود که جریان نفاق برای ایجاد جنگ روانی از آنها سود می جستند.
جریان نفاق با برشمردن تعداد نفرات و ادوات نظامی دشمن در آستانه جنگ ها و نیز در میادین نبرد و در برابر با کم جلوه دادن سپاه اسلام تلاش میورزیدند در دل مسلمانان رعب و وحشت و ترس ایجاد نمایند و آنان را از نبرد با دشمن باز دارند; چنانچه در جنگ احزاب و تبوک از این حربه برای تضعیف مسلمانان بهره بردند.
همچنین آنان در مواقع بسیار حساس و بحرانی شایعات دلهره آور در بین مسلمانان و جامعه اسلامی پخش می کردند و مسلمانان را دچار اضطراب و وحشت می ساختند; گزارشات دروغ در مورد تعداد نفرات دشمن، شایعه قتل و یا اسارت پیامبر(صلی الله علیه وآله) در جنگ ها و تهمت زدن به اشخاص از عمده ترین محورهای شایعه پراکنی جریان نفاق بود. چنانکه در جنگ احد با پخش شایعه کشته شدن پیامبر(صلی الله علیه وآله)52 و در جنگ احزاب و نیز در آستانه آماده شدن سپاهیان اسلام برای جنگ تبوک با شایع ساختن کثرت بیش از حد تعداد نفرات دشمن سعی ورزیدند روحیه مسلمانان را تضعیف نمایند.
همین طور، با اینکه در اسلام، جان، مال، ناموس و آبروی انسان ها محترم است و احدی به هیچ عنوان حق تعرض به آن را ندارد، جریان نفاق تهمت زدن و افترا بستن به اشخاص را به منظور ضربه زدن به حیثیت اجتماعی آنان در دستور کار خویش قرار داده بودند53 که نمونه عینی و روشن آن جریان افک است که در قرآن کریم نیز به آن اشاره شده است.54
5. دوستی با بیگانگان: دوستی و هم پیمانی با بیگانگان چون کفار قریش و یهود و نصاری از مهم ترین ویژگی های جریان نفاق بود.
در حالی که در قرآن کریم از دوستی با بیگانگان به شدت نهی شده است، منافقان برخلاف نهی شدید قرآن با دشمنان اسلام ارتباط برقرار نموده، دست دوستی به سوی آنان دراز می نمودند. آنان وقتی با مسلمانان برخورد می کردند رفتار شیطنت آمیز همراه با تحقیر و تمسخر و عیب جویی از مسلمانان داشتند، در برابر با بیگانگان رفتار صمیمی و دوستانه داشتند.
در حالی که قرآن کریم از هم نشینی با کافران و استهزاکنندگان ارزش های اسلامی صریحاً نهی نموده است55 هم نشینی و هم صدا شدن با کفار و اطاعت پذیری از آنان از مهم ترین جلوه های دوستی منافقان با بیگانگان بود. آنان همه تلاششان این بود که خود را به آنان نزدیک نموده با آنان هم نشین شده و از آنان اطاعت پذیری داشته باشند.56
انگیزه های متعددی منافقان را وادار به ایجاد رابطه و دوستی با بیگانگان می کرد که از آن میان کسب عزت و مرعوبیت از مهم ترین آنان محسوب می شود که قرآن کریم نیز به آن اشاره نموده است.
منافقان که عقده نام، مقام و شهرت دارند می خواهند از طریق دوستی و ایجاد رابطه با بیگانگان به این آرزوی خویش دست یابند و از آنان کسب عزت نمایند، قرآن کریم با اشاره به اینکه عزت تنها مال خداست منافقان را از اینکه می خواهند از طریق ایجاد رابطه و دوستی با کفار کسب عزت نمایند، مورد سرزنش قرار می دهد.57 در جای دیگر با اشاره به اینکه عزت ویژه خدا، پیامبر(صلی الله علیه وآله) و مؤمنان است، از اینکه منافقان می خواهند از طریق دوستی با بیگانگان کسب عزت نمایند، انسان های جاهل و نادان معرفی می نماید.58
قرآن کریم در این زمینه می فرماید: کسانی که در دل هایشان بیماری است، در برقراری ارتباط با کفار بر یکدیگر پیشی می گیرند و می گویند: می ترسیم حادثه ای برای ما اتفاق بیفتد و نیاز به کمک آنها داشته باشیم. شاید خداوند پیروزی و یا حادثه دیگری از سوی خود به نفع مسلمانان پیش بیاورد و این دسته از آنچه در دل پنهان داشته اند پشیمان گردند.59
مرعوبیت یکی دیگر از انگیزه های دوستی منافقان با بیگانگان است. آنان به خاطر ضعف و یا فقدان ایمان از قدرت های مادی می هراسند از این رو، از ترس اینکه مبادا در آینده کافران مسلط شوند طرح دوستی با آنان می ریزند تا در صورت مسلط شدن آنان جان و مالشان در خطر قرار نگیرد و بتوانند به زندگی خویش ادامه دهند.60
ج. ویژگی های اجتماعی جریان نفاق
1. دوگانگی در روابط: دوگانگی در روابط یکی از مهم ترین ویژگی های اجتماعی جریان نفاق است، این ویژگی باعث می شود که آنان هر روز به رنگی درآیند و در هر جامعه ای که وارد می شوند با آن جامعه هم صدا شوند، از این رو، وقتی با مسلمانان و مؤمنان هم نشین می شوند اظهار ایمان می کنند، اما وقتی با کفار ملاقات می نمایند می گویند: ما با شما هستیم و اینکه می بینید در برابر مؤمنان اظهار ایمان می کنیم، آنان را مسخره می کنیم.61
وجود این ویژگی در جریان نفاق باعث می شد که آنان تلاش نمایند از هر پیشامدی به نفع خویش بهره برداری نمایند، از این رو دیده می شود که در نبردهای مسلمانان با کفار، اگر فتح و پیروزی نصیب مسلمانان گردد، با شتاب خود را در صفوف مؤمنان و مجاهدان جا زده، اظهار می دارند که آیا ما با شما نبودیم و آیا این کمک های ما نبود که این پیروزی به دست آمد؟ بنابراین ما هم در همه این موفقیت ها و آثار و نتایج مادی و معنوی حاصله از آن با شما شریک هستیم. اما اگر قضیه بر عکس شود و پیروزی نصیب دشمنان اسلام شود، فوراً خود را به آنان نزدیک نموده اعلام می دارند که این ما بودیم که شما را به مبارزه با مسلمانان و عدم تسلیم شدن به آنان تشویق و ترغیب نمودیم از این رو، ما هم در پیروزی شما سهیم هستیم.62
بدین سان با این دوگانگی در روابط در صورت پیروزی مؤمنان می خواهند در غنایم جنگی و افتخارات پیروزی مسلمانان شریک باشند، و در صورت پیروزی کفار با خوشحالی و شادمانی به کار جاسوسی خویش به نفع آنان ادامه دهند.63
2. امر به منکر و نهی از معروف: از دیگر ویژگی های جریان نفاق در عرصه اجتماعی، امر به منکر و نهی از معروف است. اشاعه انواع و اقسام منکرات و ضد ارزش ها در جامعه و از بین بردن همه معروف ها و ارزش های اسلامی از جامعه از مهم ترین اهداف جریان نفاق است،64 که تلاش میورزند با رفتار و گفتارشان این هدف را محقق سازند. آنان با شناخت دقیق معروف و منکر، مردم را به منکر فرا می خوانند و از معروف بازمی دارند، اما این کار را در نهایت دقت انجام می دهند تا اسرارشان فاش نشود.
قرآن کریم به این ویژگی جریان نفاق این گونه اشاره می کند: (الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُم مِّن بَعْض یَأْمُرُونَ بِالْمُنکَرِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ)(توبه: 67); مردان و زنان منافق همه از یک گروهند آنان امر به منکر می کنند و از معروف بازمی دارند.
3. استهزاء و عیب جویی از مؤمنان: استهزاء، تمسخر، عیب جویی و طعنه و ریشخندزدن مؤمنان یکی دیگر ویژگی های جریان نفاق است. آنان در برخوردهای اجتماعی شان مؤمنان را به باد تمسخر و استهزاء گرفته و اقدام به عیب جویی، ریشخند زدن و توهین و تحقیر آنان می نمودند. قرآن کریم این ویژگی جریان نفاق را این گونه مورد اشاره قرار داده است: منافقان از آن بیم دارند که سوره ای بر ضد آنان نازل گردد، و به آنها از اسرار درون قلبشان خبر دهد بگو: استهزا کنید! خداوند آنچه را از آن بیم دارید، آشکار می سازد.65
آنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) را خوش باور و ساده لوح66 و مؤمنان را سفیه می خواندند.67
شواهد و نمونه های تاریخی بسیاری از استهزا و عیب جویی منافقان در عصر رسالت وجود دارد: گروهی از منافقان به مسجد می رفتند و به گفتوگوهای مسلمانان گوش می دادند، آنگاه دین مؤمنان را مورد استهزا و تمسخر قرار می دادند. روزی در حالی که آنان دور هم جمع شده بودند و آهسته آهسته با یکدیگر صحبت می کردند، رسول گرامی اسلام متوجه آنان شد، حضرت با دیدن این صحنه دستور داد آنان را از مسجد اخراج نمایند.68
منافقان به کسانی که برای تجهیز سپاه اسلام کمک می کردند ایراد می گرفتند. آنان کسانی را که اموال زیادی را در این راه کمک می کردند ریاکار معرفی می کردند و بدین سبب از آنان عیب جویی می کردند و کسانی را که به خاطر فقر و عدم توان مالی به ظاهر اموال ناچیزی را در راه تجهیز سپاه اسلام می دادند، به باد استهزا گرفته و تمسخر می کردند.
در سال نهم هجری وقتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) مسلمانان را برای نبرد با رومیان در غزوه تبوک به جهاد فراخواند، به خاطر دوری راه هدف را فاش ساخت تا ایشان به جمع آوری آذوقه بپردازند، مسلمانان برای تجهیز سپاه اسلام کمک های شایان تقدیری کردند. ابوعقیل که یک مسلمان فقیر بود، یک من خرمایی را که به خاطر آبیاری باغ یکی از انصار دستمزد گرفته بود در اختیار پیامبر قرار داد. منافقان که ایمان به خداو رسول نداشتند و خواهان شکست سپاه اسلام بودند، وقتی این فداکاری و ابراز احساسات را از سوی مسلمانان دیدند، سخت ناراحت شده زبان به تمسخر و استهزا گشودند. آنان به کسانی که اموال زیادی را کمک نموده بودند، تهمت ریا زدند و عملشان را ریاکارانه معرفی کردند، کسانی چون ابوعقیل را که فقیر بودند و به اندازه توان مالی خویش کمک کرده بودند، تمسخر و تحقیر کرده گفتند: خداوند هرگز به این کمک های ناچیز نیازمند نیست.69 خداوند نیز پرده از سوء نیت آنان برداشته و وعده عذاب به آنان داد: «آنهایی که از مؤمنان اطاعت کار در صدقاتشان عیب جویی می کنند، و کسانی را که (برای انفاق در راه خدا) جز به مقدار توانایی خود دسترسی ندارند، مسخره می نمایند، خداوند آنها را مسخره می کند (و کیفر استهزاکنندگان را به آنها می دهد;) و برای آنها عذاب دردناکی است.70
4. شماتت: شماتت و سرزنش کردن یکی دیگر از ویژگی های اجتماعی منافقان است. آنان به خاطر عداوتی که نسبت به مسلمانان دارند، هیچ گاه چشم دیدن خوشحالی و رفاه مؤمنان راندارند; از این رو، هرگاه مؤمنان دچار سختی و مشکل شوند، خوشحال شده و زبان به سرزنش و شماتت آنان می گشایند، هرگاه خوشی و رفاه به مؤمنان روی می آورد، احساس ناراحتی می نمایند. قرآن کریم در چند مورد این ویژگی منافقان را به تصویر کشیده است: اگر نیکی به شما برسد، آنها را ناراحت می کند; و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد، خوشحال می شوند.71
در میان شما افرادی (منافق) هستند که دیگران را به سستی می کشانند; اگر مصیبتی به شما برسد، می گویند: خدا به ما نعمت داد که با مجاهدان نبودیم، تا شاهد آن مصیبت باشیم.72
شواهد و نمونه های تاریخی فراوانی از شماتت منافقان نسبت به مؤمنان در عصر رسالت وجود دارد:
در یک مورد پس از آنکه جنگ احد با کشته شدن شمار زیادی از مسلمانان و شکست ظاهری آنان به پایان رسید و پیامبر(صلی الله علیه وآله)با مسلمانان به مدینه بازگشت، در حالی که مسلمانان بر کشته های خویش می گریستند، منافقان از این وضعیت خوشحال شده بودند و زبان به شماتت مسلمانان گشوده، سخنان بسیار زشت بر زبان می راندند. آنان می گفتند: محمد به دنبال سلطنت و پادشاهی است، آنچه به محمد رسیده به هیچ پیامبری نرسیده است.73 هم چنین می گفتند: آن افرادی که کشته شده اند، اگر پیش ما می ماندند، کشته نمی شدند. آنان می خواستند با این سخنان خود اصحاب رسول خدا را دچار تردید نموده و به جدا شدن از پیامبر(صلی الله علیه وآله)وادار نمایند.74
5. فساد و فتنه انگیزی: از دیگر از ویژگی های اجتماعی جریان نفاق ایجاد فساد و فتنه است. آنان به شیوه های مختلف در روی زمین فساد می کردند و علیه اسلام و حکومت اسلامی به فتنه انگیزی می پرداختند. اما از آنجا که نگران افشاشدن اسرار درونی خویش بودند، به دنبال هر فتنه انگیزی و ایجاد فساد در جامعه، بلافاصله به توجیه رفتارشان مبادرت میورزیدند، تا رفتارشان را به گونه ای قابل قبولی توجیه و تفسیر نمایند. مثلا با اینکه در روی زمین فساد می کردند، می گفتند قصدشان اصلاح است; قرآن به این ویژگی جریان نفاق و همچنین به توجیه و دلیل تراشی آنان این گونه اشاره نموده است: «هنگامی که به آنان گفته شود در زمین فساد نکنید، می گویند: ما فقط اصلاح کننده ایم; آگاه باشید! اینها همان مفسدانند، ولی نمی فهمند.»75
در آیات 61 تا 63 سوره نساء نیز به دلیل تراشی و توجیهات منافقان اشاره شده است.
6. پیمان شکنی: پیمان شکنی یکی دیگر از ویژگی های اجتماعی جریان نفاق است که در قرآن و روایات نیز بدان اشاره شده است.76 آنان که با اظهار اسلام با پیامبر پیمان بسته بودند که در هر شرایطی از اسلام و پیامبر(صلی الله علیه وآله) دفاع نمایند و به دشمنان اسلام پشت ننمایند، در جنگ های متعددی این عهد و پیمان را شکستند. آنان یا قبل از شروع جنگ از همراهی کردن سپاه اسلام خودداری کردند و یا اینکه از صحنه نبرد در شرایط بحرانی عقب نشینی کرده پا به فرار نهادند.
در جنگ احد از نیمه های راه از سپاه اسلام کناره گیری کردند; در جنگ خندق در شرایط بسیار حساس و بحرانی که دشمنان اسلام با لشکریان انبوه پشت دروازه های مدینه اردو زده بودند تا کار اسلام و مسلمانان را یکسره نمایند، منافقان با بهانه های پوچ و واهی صحنه نبرد را ترک می نمودند; قرآن کریم با اشاره به این بهانه گیری های منافقان در جنگ احزاب، عهد و پیمانی را که آنان با خداوند مبنی بر دفاع از اسلام و پشت نکردن به دشمنان اسلام بسته اند، یادآوری نموده و مورد بازخواست قرار گرفتن منافقان را نسبت به این پیمان شکنی متذکر می شود: (وَ لَقَدْ کَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا یُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَکَانَ عَهْدُاللَّهِ مَسْؤُولا)(احزاب: 15); آنان قبل از این با خدا عهد کرده بودند که پشت به دشمن نکنند و عهد الهی مورد سؤال قرار خواهد گرفت، و آنان در برابر آن مسئولند.
در غزوه تبوک نیز عده زیادی از منافقان به سرکردگی عبدالله بن ابی، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را همراهی نکردند و به مدینه بازگشتند.
منافقان با یهودیان که از دوستان آنان بودند نیز این گونه رفتار می کردند; به عنوان نمونه در غزوه بنی نضیر، منافقان بر اساس عهد و پیمانی که با یهودیان بنی نضیر داشتند، وعده همکاری و همراهی داده بودند، اما قدمی در این جهت برنداشته، هم پیمانانشان را تنها گذاشتند. قرآن کریم به این عهدشکنی منافقان با یهودیان بنی نضیر این گونه اشاره نموده است: «اگر آنها را بیرون کنید، با آنان بیرون نمی روند; و اگر با آنها پیکار شود یاریشان نخواهند کرد; و اگر یاریشان کنند، پشت به میدان نبرد کرده فرار می نمایند، آنگاه کسی آنها را (یهودیان) یاری نخواهند کرد.
د. ویژگی های اعتقادی جریان نفاق
1. کفرورزی در پوشش ایمان: از نظر اعتقادی یکی از ویژگی های جریان نفاق این است که در پوشش ایمان به همان کفر خویش باقی می مانند. آنان می خواهند در پوشش ایمان و اسلام به مقاصد کفرآمیز و شیطانی خویش دست یابند.
قرآن کریم در چند مورد به این ویژگی منافقان اشاره نموده است.
در آغاز سوره بقره این ویژگی آنان را اینگونه بیان نموده است که آنان از ایمان به خدا و روز جزا سخن به میان می آورند، اما در واقع ایمان ندارند.77 آنان می خواهند با این ادعای ایمانشان خود را در صفوف مؤمنان جازده و اهداف شیطانی خویش را تعقیب نمایند.
2. تردید بین ایمان و کفر: از دیگر ویژگی های اعتقادی منافقان حالت شک و تردید آنان بین ایمان و کفر است. قرآن کریم در چند آیه این ویژگی را به آنان نسبت داده است. در یک مورد آنان را انسان های مذبذبی معرفی نموده است که بین ایمان و کفر قرار دارند: (مُّذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذَلِکَ لاَ إِلَی هَـؤُلاء وَلاَ إِلَی هَـؤُلاء.) (نساء: 143)
در جای دیگر این شک و تردید را در منافقان این گونه به تصویر کشیده است: (إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ.)(توبه: 45)
در مورد دیگر حالت تردد منافقان بین ایمان و کفر را باعث مهر زده شدن بر دل هاشان78 و نیز باعث عدم غفران و هدایت از سوی خداوند و عدم پذیرش توبه آنان بیان نموده است.79
منافقان همیشه حوادث و رخدادهای میان مؤمنان و کفار را زیر نظر دارند تا هر کدام غلبه یافت به آنان بپیوندند، و این باعث می شود که آنان از نظر اعتقادی بر یک ایده و عقیده باقی نمانند، ایمان آورند سپس کفر بورزند، دوباره ایمان آورند و باز کفر ورزند. آنان وقتی قدرت و شکوه ظاهری کفار توجه شان را جلب کرد به آنان تکیه نموده و طرح دوستی با آنان را می ریزند و دید و بازدیدشان با آنان رو به فزونی می نهد، اما در عین حال روابطشان را با اسلام نیز حفظ می نمایند.
3. شبهه افکنی: از دیگر ویژگی های اعتقادی جریان نفاق اقدام به ایجاد شک و شبهه برای تضعیف باورهای دینی و اعتقادی مردم در لحظات حساس و بحرانی بود. آنان بدین منظور شبهات متعددی را طراحی نموده بر سر زبان ها انداختند. نسبت فریب دادن به دین اسلام و شبهه بر حق نبودن آن از جمله شبهاتی بود که در عصر رسالت به دین اسلام وارد ساختند.
در آستانه جنگ بدر عده ای از منافقان برای بازداشتن مسلمانان از شرکت در جنگ، وعده های پیروزی خداوند به مسلمانان را پوشالی و فریب معرفی کردند.80
در جنگ خندق نیز همین شبهه را مطرح کردند و نسبت فریب به دین اسلام دادند; هنگام حفر خندق مسلمانان با صخره عظیمی روبرو شدند،... منافقان به مسلمانان می گفتند: آیا از آرزوها و وعده های باطلی که به شما می دهد تعجب نمی کنید، به شما می گوید از مدینه قصرهای حیره، مدائن و کسری را می بیند و به زودی آن قصرها به دست شما فتح خواهد شد، در حالی که شما خندق را حفر می کنید و قدرت ندارید خود را ظاهر سازید.81
قرآن کریم نیز به این ایجاد شبه منافقان این گونه اشاره نموده است: (وَ إِذْ یَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ مَّا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً.)(احزاب: 12)
شبهه ای بر حق نبودن دین اسلام از دیگر شبهاتی بود که از سوی منافقان مطرح می شد. هرگاه مسلمانان در جنگ ها شکست می خوردند، یا عده ای به شهادت می رسیدند و خساراتی بر مسلمانان وارد می شد، منافقان این شبهه را مطرح می کردند.
منافقان در جنگ احد و پس از آن بیشترین تلاششان را برای القای این تفکر انحرافی به خرج دادند; پس از جنگ احد در حالی که مسلمانان بر کشته های خویش می گریستند، منافقان برای اینکه شک و تردید را در دل مسلمانان نسبت به حقانیت مذهب و عقیده شان برانگیزند، همواره این شعار را مطرح می کردند که اگر بر حق بودیم چرا کشته شدیم و کشته دادیم؟ ضرباتی که در جنگ احد خوردیم نشانه آن است که دین ما برحق نیست!82 قرآن کریم به این شبهه پراکنی منافقان این گونه اشاره نموده است: (یَقُولُونَ لَوْ کَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَیٌْ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا)(آل عمران: 154); می گویند اگر بر حق بودیم، در اینجا کشته نمی شدیم.
آنان همراه با یهودیان مدینه می گفتند: اگر محمد نبی بود مغلوب نمی شد و این گونه وی و یارانش دچار شکست نمی شدند; اگر با ما بودند اینگونه کشته نمی شدند.83
-
پى نوشت ها
1ـ عبدالرحمن خلیل بن احمد فراهیدى، کتاب العین، قم، دارالهجرة، 1409، ج 5، ص 177.
2ـ ابن منظور، لسان العرب، قم، نشر أدب الحوزه، 1405 ق، ج 10، ص 358.
3ـ «النفق سر فى الارض له مخلص إلى مکان: نفق تونل و کانالى در زیر زمین است که راه خروج به یک مکان دیگر دارد.» (عبدالحمن خلیل بن احمد فراهیدى، پیشین، ج 5، ص 177 / اسماعیل بن حماد جوهرى، الصحاح تاج اللغة و صحاح العربیة، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407 ق. ج 4، ص 1560)
4ـ اسماعیل بن حماد جوهرى، پیشین، ج 4، ص 1560.
5ـ سید عبدالله الجزائرى، التحفة السنیة، (مخطوط)، ص 41.
6ـ محقق اردبیلى، زبدة البیان فى احکام القرآن، تهران، مکتبة المرتضویة لاحیاء الاثارالجعفریة، ص 8.
7ـ محمدحسن نجفى، جواهرالکلام، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1367، ج 6، ص 59.
8ـ مرتضى مطهرى، پانزده گفتار، تهران، صدرا، 1380، ص 124ـ126.
9ـ سیدمحمّد حسینى، دوچهرگان، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1377، ص 109.
10ـ عبدالکریم نیرى بروجردى، قسمت هایى از اسلام شناسى تاریخى، ج 1، ص 69.
11ـ سیدمحمد حسینى، پیشین ص 102ـ104.
12ـ (و یقول الذین آمنوا لولا نزٌلت سوره محکمه و ذکر فیها القتال رأیت الذین فى قلوبهم مرض ینظرون الیک نظرالمغشى علیه من الموت فأولى لهم.)(محمّد: 20)
13ـ سیداحمد خاتمى، سیماى نفاق در قرآن، قم، شفق، 1379، ص 139.
14ـ (و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لوٌو رئوسهم و رأیتهم یصدون و هم مستکبرون.) (منافقون: 5)
15ـ (و اذا قیل لهم آمنوا کما آمن الناس قالوا أنؤمن کما آمن السفهاء.)(بقره: 13)
16ـ نهج البلاغه، حکمت 179.
17ـ سیداحمد خاتمى، پیشین، 144ـ145.
18ـ محمد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، حدیث 8853.
19ـ (لهم قلوب لایفقهون بها ولهم اعین لا یبصرون بها ولهم آذان لایسمعون بها.)(اعراف: 179)
20ـ محمّدبن عمر واقدى، المغازى، بیروت، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، 1409، ج 2، ص 588ـ589.
21ـ همان، ج 2، ص 589 / محمّدهادى یوسفى غروى، تاریخ تحقیقى اسلام، ترجمه حسینعلى عربى، قم، مؤسسه آموزشى وپژوهشى امام خمینى (ره)، 1382، ج 3، ص 320.
22ـ همان، ج 3، ص 320.
23ـ جعفر سبحانى، منشور جاوید، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1375، ج 4، ص 132 / سیداحمد خاتمى، پیشین، ص 142.
24ـ (یحسبون کل صیحة علیهم.) (منافقون: 4)
25ـ بقره: 17.
26ـ جعفر سبحانى، پیشین، ج 4، ص 133.
27ـ بقره: 19ـ20.
28ـ سیداحمد خاتمى، پیشین، ص 139.
29ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 67، ص 364.
30ـ جعفر سبحانى، پیشین، ج 4، ص 140.
31ـ (فإذا جاء الخوف رأیتهم.) (احزاب: 19)
32ـ برائت: 57.
33ـ (یحذر المنافقون ان تنزل علیهم سورة تنبئهم بمافى قلوبهم قل استهزئوا إن الله مخرج ما تحذرون.) (توبه: 64)
34ـ توبه: 56، 95 و 96.
35ـ (اتخذوا ایمانهم جنة فصدوا عن سبیل الله فلهم عذاب مهین.)(مجادله: 16)
36ـ محمّدهادى یوسفى غروى، پیشین، ج 4، ص 516 به نقل از: تفسیر عیاشى، ج 2، ص 98ـ100.
37ـ عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، مصر، مطبعة مصطفى البانى، 1355، ج 3، ص 759.
38ـ عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، پیشین، ج 2، 701.
39ـ نور: 63.
40ـ سیداحمد خاتمى، پیشین، ص 81.
41 و 42ـ ابراهیم سالم، النفاق والمنافقون فى عهد رسول الله، مصر، 1367ق، ص 279.
43ـ عبدالملک بن هشام، پیشین، ج 4، ص 933.
44ـ (و منهم من یلمزک فى الصدقات فإن اعطوا منها رضوا وان لم یعطوا منها اذاهم یسخطون.) (توبه: 58)
45ـ نساء: 142.
46ـ عبدالامیر قبلان، المنافقون فى القرآن، نجف مطبعة النعمان، 1308 ق، ص 10ـ11.
47ـ محمّدتقى مدرسى، لکى نواجه النفاق، تهران، دارمحبّى الحسین (ع)، 1378، ص 30ـ31.
48ـ بقره: 9.
49ـ (والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر.) (توبه: 71)
50ـ مرتضى مطهرى، پیشین، ص 121ـ122.
51ـ سیداحمد خاتمى، پیشین، ص 121.
52ـ ابن واضح یعقوبى، تاریخ الیعقوبى، بیروت، دارصادر، ج 2، ص 47.
53ـ سیداحمد خاتمى، پیشین، ص 128.
54ـ عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج 3، ص 764ـ 769. قرآن کریم در آیات 11 تا 16 سوره نور به ماجراى افک پرداخته است.
55ـ انعام: 68.
56ـ سیداحمد خاتمى، پیشین، ص 47ـ50.
57ـ (الذین یتخذون الکافرین أولیاء من دون المؤمنین أیبتغون عندهم العزة فإن العزة لله جمیعاً.) (نساء: 139)
58ـ (ولله العزة و لرسوله و للمؤمنین ولکن المنافقین لا یعلمون.)(منافقون: 8)
59ـ مائده: 137.
60ـ سیداحمد خاتمى، پیشین، ص 70ـ74.
61ـ بقره: 14.
62ـ نساء: 141.
63ـ ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363، ج 4، ص 174ـ175.
64ـ سیداحمد خاتمى، پیشین، ص 185.
65ـ (یحذر المنافقون أن تنزل علیهم سوره تنبئهم بما فى قلوبهم قل استهزئوا إن الله مخرج ماتحذرون.) (توبه: 64)
66ـ توبه: 61.
67ـ بقره: 13.
68ـ عبدالملک بن هشام، پیشین، ج 1، ص 374ـ375.
69ـ محمّدبن یوسف الصالحى الشامى، سبل الهدى والرشاد فى سیرة خیرالعباد، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414، ج5، ص435.
70ـ (الذین یلمزون المطوعین من المؤمنین فى الصدقات والذین لایجدون إلا جهدهم فیسخرون منهم سخرالله منهم ولهم عذاب الیم) (توبه: 76)
71ـ (إن تمسسکم حسنه تسؤهم وإن تصبکم سیئه یفرحوابها.)(آل عمران: 120)
72ـ (و إن منکم لیبطٌئنٌ فإن أصابتکم مصیبه قال قد أنعم الله على إذلم أکن معهم شهیدا) (نساء: 72)
73ـ جعفر مرتضى عاملى، الصحیح من سیرة نبى الاعظم، بیروت، دارالهادى و دارالسیرة، 1415، ج 6، ص 122.
74ـ محمّدهادى یوسفى غروى، پیشین، ج 3، ص 118.
75ـ (و إذا قیل لهم لاتفسدوا فى الارض قالوا انما نحن مصلحون، ألا إنهم هم المفسدون ولکن لا یشعرون) (بقره: 11ـ12)
76ـ در حدیثى از رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) پیمان شکنى یکى از علائم نفاق برشمرده شده است: «اربع من کن فیه کان منافقاً ... اذاحدث کذب و اذا وعد أخلف و إذا عاهد غدروإذا خصم فجر.» (ابوبکر فریابى، صفة النفاق و ذم المنافقین، ص 30)
77ـ بقره: 8.
78ـ (ذلک بأنهم آمنوا ثم کفروا فطبع على قلوبهم فهم لایفقهون.)(منافقون: 3)
79ـ (إن الذین آمنوا ثم کفروا ثم آمنوا ثم کفروا ثم ازدادوا کفرا لم یکن الله لیغفرهم ولالیهدهم سبیلا.) (نساء: 137) / (إن الذین کفروا بعد ایمانهم ثم ازدادوا کفرا لن تقبل توبتهم وأولئک هم الضالون.) (آل عمران: 90)
80ـ محمدهادى یوسفى غروى، پیشین، ج 2، ص 133.
81 و 82ـ محمّدبن جریر طبرى، تاریخ الطبرى، بیروت، مؤسسة الاعلمى، ج 2، ص 368 / ص 179.
83ـ محمّدهادى یوسفى غروى، موسوعة التاریخ الاسلامى، قم، مجمع الفکر الاسلامى، 1417، ج 2، ص 366.