قلب بیمار و راهکارهاى درمان آن
Article data in English (انگلیسی)
استاد محمّدتقى مصباح 1
چکیده
امام سجاد علیهالسلام در مناجات شاکین، از قلب معیوبِ دچار قساوت به درگاه الهى شکایت مىکند. مراد از قلب، روح و نفس انسانى است. قلب زمانى که بر محور فطرت الهى باشد، «قلب سلیم» و آنگاه که دچار زنگار گردد، «قلب بیمار» مىگردد.
آلودگى به گناه، هواى نفس و پیروى از وسوسههاى شیطانى، زنگارزدگى و مهرزدگى از جمله عوامل مهم قساوت قلب انسان است. رقت و نرمى دل، حالت ترس و خوف، تسلیم در برابر خدا، اطمینان و محبت قلبى، از جمله نشانههاى سلامت قلب است.
براى توبه و بازگشت به سوى معبود و پالایش روح و نفس و زنگارزدایى از قلب، دورى از گناه به همراه استمداد از خدا و تلاش به صورت همزمان امرى ضرورى است.
کلیدواژهها: قلب، قلب سلیم، قلب بیمار، گناه، زنگار قلب.
ویژگىهاى قلب بیمار از نظر امام سجادعلیهالسلام
در ادامه مناجات شکایتکنندگان، امام سجاد علیهالسلام از قلب معیوبى که از هدایت فطرى تهى گشته و دچار قساوت گردیدهاست، شکایت مىکنند و مىفرمایند: إلهى، إلیک أشکو قلبا قاسیا مع الوسواس متقلّبا وبالرّین والطّبع متلبّسا؛ خدایا،به تو شکایت مىکنم از دلى سخت که با وسوسه دگرگون گردیده و با زنگار ظلمت و تاریکى و مُهر بىتوفیقى پیچیدهشده است.
منظور از قلب در قرآن و روایات و از جمله در این مناجات و نیز در ادبیات عمومى و اخلاق، عضو صنوبرى شکلدرون سینه که در دانش پزشکى قلب نامیده مىشود نیست، بلکه منظور از آن، همان روح و نفس انسانى است از آن نظرکه داراى ادراکات، عواطف و احساسات مىباشد. قرآن قلب سالم و قلبى را که از مدار فطرت خارج نگشته و در مقابلحق انعطافپذیر است، قلب سلیم مىنامد. در مقابل، برخى از قلبها را قاسیه، ناپاک، بیمار و مهرخوردهمىخواند و نیز برخى قلبها را به رین و زنگارگرفتگى توصیف مىکند.
1. قساوت، آلوده گشتن قلب
قساوت به معناى خشونت، سختى و نفوذناپذیرى است. از اینرو، سنگهاى خشن و سخت را قاسى مىنامند. براین اساس، به دلهاى خالى از محبت، مهر و احساسات پاک و نیز تهى از ادراکات سالم، که در برابر نور حق و هدایتانعطافناپذیرند و نرم و تسلیم نمىگردند و نور هدایت در آنها نفوذ نمىکند، قلبهاى قاسیه یا قساوتمند گفتهمىشود. در فارسى از آنها به سنگدل تعبیر مىگردد.
یکى از عوامل قساوت قلب جهل و غفلت است.
از اینرو، قرآن مردم را به سیر در آفاق و مطالعه تاریخ و عبرت از امتهاى پیشین فرامىخواند تا بدین وسیله زمینه تعقلو درک بهتر در آنها فراهم آید. قرآن مىفرماید: أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَبِهَا (حج: 46)؛ آیا در زمین به گردش و تماشا نرفتند تا دلهایى داشته باشند که با آن [به هشیارى پند را]دریابند یاگوشهایى که با آن [اندرز را]بشنوند؟
در آیه دیگر، خداوند درباره کسانى که دل دارند، اما به تفقه و تعقل نمىپردازند و قلب و دل را از کارکرد اصلىاش کهتعقل و تفکر و دریافت معارف اصیل و حقایق است محروم مىسازند، مىفرماید: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرا مِنَ الْجِنِّوَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَهُمُ الْغَافِلُونَ(اعراف: 179)؛ و هر آینه بسیارى از جنّیان و آدمیان را براى دوزخ بیافریدیم [سرانجامشان به دوزخمىرسد، زیرا]دلهایى دارند که به آن [حق را] درنمىیابند و چشمهایى دارند که به آن [حق را]نمىبینند و گوشهایىدارند که به آن [حق را] نمىشنوند. اینان بسان چارپایاناند، بلکه گمراهترند؛ آنان همان غافلاناند.
همچنین خداوند درباره دلهاى بیمار و آفتزده و عامل بیمارى دل مىفرماید:
1. فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضا وَلَهُم عَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ (بقره: 10)؛ در دلهاشان بیمارى هست،پس خدا بیمارى آنان را بیفزود و به سزاى آنکه دروغ مىگفتند عذابى دردناک دارند.
2. وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَد تَّعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَایَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ(صف: 5)؛ و [یاد کنید]آنگاه که موسى به قوم خود گفت: اى قوم، چرا مرا مىآزارید و حال آنکهمىدانید که من فرستاده خدا به سوى شمایم؟ پس چون [از حق] بگشتند و کجروى کردند، خدا هم دلهاشان را بگردانیدو کج ساخت و خدا مردم بدکار نافرمان را راه ننماید.
چنانکه در دو آیه مذکور آمده، گاهى بر انحراف دل از فطرت و حق مرض اطلاق مىگردد و گاهى بر آن زیغاطلاق مىشود. وقتى زیغ و انحراف دل شدت یافت، انسان از درک حقایق و تشخیص راه صحیح و منطق درستمحروم مىگردد. وقتى کسى به این مرحله از انحراف رسید، گفته مىشود که دلش مرده است؛ چه اینکه در این حالتخواص و آثار مطلوب خویش را از دست مىدهد.
بایسته گفتن است که دل انسان در آغاز از صفا و نورانیت و فطرت پاکى برخوردار است و فورا از انجام گناه متأثر وپشیمان مىشود. ولى اگر گناه ادامه یابد، انسان به مرحلهاى از انحطاط مىرسد که نه تنها از خطاکارى و انجام گناه نادم وپشیمان نمىگردد، بلکه راضى و خشنود نیز مىشود. امام باقر علیهالسلام در اینباره فرمودند: ما من عبد مؤمن إلاّ وفى قلبهنکتة بیضاء فإن أذنب وثنّى خرج من تلک النکتة سواد فإن تمادى فى الذنوب اتسع ذلک السواد حتى یغطى البیاضفإذا غطى البیاض لم یرجع صاحبه إلى خیر أبدا و هو قول اللّه کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَا کَانُوا یَکْسِبُونَ(مطففین:14)؛1 در قلب هر بنده مؤمن یک نقطه سفید وجود دارد، پس اگر مرتکب گناه شد و آن را تکرار کرد، یک نقطه سیاه درآن پیدا خواهد شد. اگر همچنان به گناه خویش ادامه داد، نقطه سیاه به تدریج توسعه مىیابد به حدى که به کلى سفیدىقلب را مىپوشاند؛ در این صورت، چنین قلبى هیچگاه به سوى خوبى برنمىگردد و این است منظور خداى متعال که درقرآن فرمود: بلکه زنگار کردارشان تمام قلبشان را پوشانده است.
2. دگرگونى قلب با وسوسه شیطان
از نظر قرآن، انسان موجودى است که همواره در حال تغییر و تحول است. قلب را به جهت دگرگونى و زیرورو شدنشقلب مىنامند. هواى نفس و وسوسههاى شیطانى، دو عامل اساسى این انقلاب و تغییر و تحول قلب مىباشند.وسوسهها، القائات شیطانى و شبهههایى که به ذهن راه مىیابند، موجب زوال اطمینان و اعتقاد راسخ در قلب و تزلزل وشک و نااستوارى دل مىگردند. در این صورت دل به چیزى ایمان نمىآورد و در حال تردید و عدم اعتقاد و قطع باقىمىماند.
3. زنگارزدگى قلب
از جمله حالات قلب، که حضرت بدان اشاره دارند و بر اثر گناه به وجود مىآید، حالت رَین و زنگارگرفتگى قلب است.رین در اصل به معناى زنگارى است که روى آینه، فلزات و اشیاى قیمتى مىنشیند. به تعبیر بعضى، قشر قرمز رنگىاست که بر اثر رطوبت هوا روى آهن و مانند آن ظاهر مىشود. در فارسى به آن زنگ یا زنگار مىگویند. یکى ازخواص فلز این است که مىتواند صیقلى باشد و وقتى زنگار بر روى آن بنشیند، فلز حالت طبیعى و صیقلى خود را ازدست مىدهد. زنگار مانع جلا و شفافیت فلز مىگردد. همچنین وقتى آینه زنگار بگیرد، هر قدر آن را تمیز کنند و بسایند،زنگار برطرف نمىشود و آینه شفاف نمىگردد و نمىتوان در آن چیزى را دید. دل انسان نیز بر اثر گناه صفا و شفافیتخود را از دست مىدهد. گناهان چنان زنگارى بر دل مىنشانند که به آسانى برطرف نمىشوند و در نتیجه، حقایق ودریافتهاى ارزشمند و اصیل فطرى در آن دل منعکس نمىگردد.
4. مهرزدگى قلب
یکى از حالات دل، که در فراز مزبور از مناجات شکایتکنندگان بدان اشاره شده، حالت طبع است که گاهى در قرآن ازآن به ختم تعبیر شده است. مراد از طبع و مهر زدن به قلب آن است که شخص حاضر به پذیرش حق نگردد و زیر بار آننرود. در مقابل انسان فطرى و سالم، که شرایط ایمان در او فراهم است و در برابر دلایل متقن و حقایق تسلیم مىگردد،قابلیت ایمان از کسى که مهر بر دلش نهادهاند محو مىگردد. در نتیجه، او از پذیرش حق سر باز مىزند، هرچند او را به راههدایت و کمال دعوت کنند. حتى سخن پیامبران الهى نیز در وى اثر نمىگذارد. از اینرو، خداوند درباره کفرپیشگان، کهبر دلهایشان مهر نهاده شده، فرموده است: إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللّهُ عَلَىقُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ (بقره: 6و7)؛ کسانى که کافر شدند برایشان یکسان استکه آنان را بیم دهى و یا بیم ندهى، ایمان نمىآورند. خداوند بر دلهاشان و بر گوشهاشان مُهر نهاده و بر دیدگانشانپردهاى است و آنان را عذابى است بزرگ.
در پارهاى از آیات قرآن علت مهرزدن بر قلب کفر، تجاوز، ستمکارى و غفلت معرفى شده است: الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِیآیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ کَبُرَ مَقْتا عِندَ اللَّهِ وَعِندَ الَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى کُلِّ قَلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ (غافر: 35)؛آنان که درباره آیات خدا بىآنکه حجتى براى آنان آمده باشد ستیزه و جدل مىکنند، [این]در نزد خدا و نزد کسانى کهایمان آوردهاند سخت دشمن داشته و مورد خشم است، و اینگونه خداى بر دل هر گردنکش خودکامه مُهر مىنهد.
در آیه دیگرى علت مهر نهادن بر دل هواپرستى معرفى شده است: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍوَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ(جاثیه: 23)؛ آیا دیدى کسى را کههواى نفس خویش را خداى خود گرفته است و خدا از روى دانش گمراهش کرد و بر گوش و دلش مُهر نهاد و بر چشمشپرده افکند؟ پس کیست که او را پس از [فرو گذاشتن] خدا راه نماید؟ آیا پند نمىگیرید؟
در آیه شریفه کسانى مورد مذمت قرار گرفتهاند که به خدا و احکام او علم دارند؛ در عین حال، از تبعیت از خدا وانجام فرامین و دستورات او سرباز مىزنند و در پى بندگى هواى نفس به انجام خواستههاى دل خود مىپردازند. آنانچون به لوازم علم خود به اینکه معبودى جز خدا نیست عمل نمىکنند و درصدد انجام خواستههاى دل و پیروى ازهواهاى نفسانى خود برمىآیند، گمراه مىگردند. خداوند چنان بر دل، گوش و چشمشان مهرزده، پرده و حجابمىافکند که نتوانند حقایق را درک کنند.
حالات فطرى و طبیعى قلب در قرآن
چنانکه از قرآن استفاده مىشود، از خواص و حالات فطرى قلب وجود احساسات و عواطف در قلب و از جمله رقت ونرمى دل است. در این راستا، خداوند درباره قلب رئوف و مهربان و مملو از عواطف و احساسات پاک رسول خدا صلىاللهعلیهوآله،که خیل بىشمار انسانهاى پاک و تشنه محبت و رحمت الهى را جذب وجود آن حضرت کرده، مىفرماید: فَبِمَا رَحْمَةٍمِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ... (آلعمران:159)؛ [اى پیامبر]، به مهر و بخشایش از خداست که براى ایشان نرم شدى و اگر درشتخوىِ سختدل بودى از گِرد توپراکنده مىشدند. پس از آنان درگذر و براى ایشان آمرزش بخواه و با آنان در کارِ [جنگ] مشورت کن.
چنانکه از آیه شریفه استفاده مىشود، یکى از عوامل اساسى گسترش دعوت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و گرایش معجزهآساىمردم به آن حضرت و پذیرش اسلام، نرمخویى آن حضرت و مهر و عطوفتى بود که خداوند در دل نازنین آن حضرتقرار داده بود. وجود این ویژگى، هم موجب گرایش گسترده مردم به آن حضرت و هم عشق و محبت شدید آنان وپافشارىشان در پیروى از رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهگردیده بود.
حالت دیگرى که به دل و قلب نسبت داده شده و از خواص فطرى آن برشمرده شده است، حالت ترس و خوفاست. ما در جاى خود گفتهایم که وجود همه حالات انسان و از جمله ترس در جاى خود مطلوب و داراى اثر مثبتاست. گرچه در روانشناسى به طور مطلق ترس نکوهش مىشود و حالاتى همچون ترس، حیا و خجلت بد و نشانهضعف قلمداد مىگردند، اما از دیدگاه اسلام همه حالات وجود انسان، از جمله ترس، حیا و خجلت، اگر بجا مصرفشوند، مطلوب مىباشند و ترس از خطرهاى جدى و از جمله ترس از خدا، که به معناى ترس از عقوبت گناهان است،مطلوب و لازم است. از اینرو، خداوند ترس از خویش را از ویژگىها و حالات ثابت مؤمنان به خویش برمىشمارد ومىفرماید:إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ(انفال: 2)؛ جز این نیست که مؤمنان کسانىاند که چون خدا یاد شود دلهاشان ترسان گردد [از عقوبت و یا عظمت او] وچون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید و بر پروردگارشان توکل کنند.
در برابر دو حالت مزبور، قساوت و سختدلى قرار دارد. وقتى قساوت بر دل انسان سیطره یابد انسان از خدانمىترسد و از گناه، قیامت و عذابهاى اخروى بیمى به خود راه نمىدهد. وقتى آیات عذاب الهى براى او ذکر مىگردد،او گرچه آنها را قبول دارد و دروغ نمىپندارد، اما به جهت قساوت قلب انفعال و تغییرى در او پدید نمىیابد و دل اوچونان سنگ سخت و تأثیرناپذیر و انعطافناپذیر است. چنانکه قرآن درباره بنىاسرائیل مىفرماید: ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُممِن بَعْدِ ذَلِکَ فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الأَنْهَارُ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاء وَإِنَّمِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (بقره: 74)؛ پس از آن دلهاتان سخت شد همچون سنگ یاسختتر و همانا از برخى سنگها جوىها روان شود و برخى از آنها بشکافد و آب از آن بیرون آید، و برخى از آنها از بیمخدا [از کوه] فرو ریزد، و خدا از آنچه مىکنید غافل نیست.
از جمله حالات و خواص طبیعى و فطرى قلب، تسلیم در برابر دلیل و حجت قطعى و اطمینان و یقین بدان است.کسانى که قلبشان سالم است و از آفات اجتماعى و اخلاقى و وسوسههاى شیطانى پاک است، در برابر دلایل قطعى ومحکم خیلى زود تسلیم مىشوند و بدانها گردن مىنهند. اما کسانى که دلشان مریض است و با وسوسههاى شیطانىآلوده شده، در برابر دلایل محکم و قطعى تسلیم نمىگردند و حتى اگر برهانى که نتیجهاى بدیهى و خدشهناپذیر از آن بهدست آید بر آنها اقامه گردد، نمىپذیرند و در حالت تردید و دودلى باقى مىمانند. به تعبیر قرآن ریب و شک از دلشانبرطرف نمىگردد: إِنَّمَا یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ (توبه:45)؛ همانا کسانى از تو رخصت مىخواهند که به خدا و روز واپسین ایمان ندارند و دلهاشان به شک آلوده است، پس درشک خویش دودل و سرگرداناند.
انسانهایى که شیطان دلشان را با وسواس درآمیخته است، به هیچ کس و هیچ چیز اعتماد ندارند و پیوسته در حالتدودلى و اضطراب به سر مىبرند و دلشان سکونت و آرامش نمىیابد. از جمله وسوسههاى شیطانى، وسواسى است کهبرخى به ظاهر متدینان در مقام عمل به احکام دین و از جمله احکام طهارات بدان مبتلى مىگردند و براى تطهیر بدن، کهنجس شده، با وجود آنکه همه فقها گفتهاند با دو مرتبه شستن بدن تطهیر مىگردد، گاهى فرد وسواسى صدبار محلنجاست را مىشوید و باز مىگوید: شسته نشد! هر قدر دست خود را در آب کُر فرو مىبرد باز مطمئن نمىگردد که پاکشده! در دورانى که ما در مدرسه به سر مىبردیم، شخص فاضلى گرفتار وسواس بود. او به هنگام نماز صبح، یخ حوضمدرسه را مىشکست تا وضو بگیرد و تا نزدیک طلوع آفتاب وضوى او به طول مىانجامید و به زحمت نمازش را دروقت مىخواند. برخى افراد نیز گرفتار وسواس فکرى هستند، چنانکه اشاره کردیم، در برابر برهان و دلیل قطعى تسلیمنمىگردند و همواره در حالت تردید و شک به سر مىبرند. شاید در آغاز به حقایق و معارف اصیل اعتراف و یقین داشتهباشند، اما به تدریج تحت تأثیر القائات و وسوسههاى شیطانى در آنها تشکیک مىکنند و به جایى مىرسند که هیچامرى را یقینى و قطعى و ثابت نمىدانند. این حالت تزلزل و تشکیک در امور یقینى و قطعى، حالتى غیرطبیعى و ناشىاز خروج از مدار فطرت و به تعبیر دیگر، خروج از انسانیت است. امیرمؤمنان علیهالسلام درباره این گروه، که از مدار انسانیتخارج گشته و خصلتهاى حیوانى بر دلشان سایه افکنده است، مىفرمایند: فَالصُورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍلا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَیَتَّبِعَهُ وَلا بَابَ الْعَمَى فَیَصُدَّ عَنْهُ وَذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ؛2 پس چنین کسى سیماى انسانى، ولى دلىحیوانى دارد، نه راه هدایت را شناسد که در آن گام نهد و نه درِ گمراهى را داند که آن را بربندد. پس او مردهاى است در بینزندگان.
قساوت مانع گریستن از خوف خدا
در ادامه مناجات، حضرت از چشمى که از خوف خدا گریان نمىگردد، شکایت دارند و مىفرمایند: و عینا عن البکاء منخوفک جامدة والى ما یسرّها طامحة؛ خدایا، به تو شکایت مىکنم از چشمى که از خوف تو اشک نمىبارد و به آنچهخرسندش سازد میل دارد.
وقتى قساوت دل را فرا گرفت و بر قلب انسان مهر زده شد، آثارش در بدن و بخصوص در چشم انسان ظاهر مىگردد.خشکى چشم و عدم گریه از خوف خدا اثر و نشانه قساوت دل است. دلى که جولانگاه شیطان گردد و هواهاى نفسانى آنرا احاطه کنند، از بیم عذابهاى الهى نمىگرید ومتأثرنمىشود، امابهشدتتحتتأثیر صحنهها و منظرههاى لذتبخشو شهوتبرانگیز قرار مىگیرد و خیره خیره به آنها نگاه مىکند و چشم از آنها برنمىدارد.
امیرمؤمنان علیهالسلام مىفرمایند: مَا جَفَّتِ الدُمُوعُ إِلا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَمَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلا لِکَثْرَةِ الذُّنُوبِ؛3 چشمها ازریزش اشک خشک نمىگردند، مگر به جهت قساوت دلها، و دلها قساوتزده نمىشوند مگر به جهت فراوان گشتنگناهان.
همچنین رسول خدا صلىاللهعلیهوآله فرمودند: مِنْ عَلامَاتِ الشَّقَاءِ جُمُودُ الْعَیْنِ وَقَسْوَةُ الْقَلْبِ وَشِدَّةُ الْحِرْصِ فِى طَلَبِ الدُّنْیَاوَالإِصْرَارُ عَلَى الذَّنْبِ؛4 از نشانههاى شقاوت خشکى چشم، قساوت دل، حرص و طمع زیاد در فراهم آوردن دنیا وپافشارى بر گناه است.
ریزش اشک از چشم امرى طبیعى است. از اینرو، وقتى مادر فرزندش را ناراحت مىبیند و یا هنگامى که از او جدامىشود مىگرید و همچنین در فراق دوست اشک از چشمان انسان جارى مىگردد. مهمتر آنکه قلب سالم، فطرى وخاضع در برابر خداوند نرم است و در مقام مناجات و عبادت خدا وبهجهتترس از عذابهاى الهى مىگرید و نیز وقتىحقیقت را مىشناسد از شوق و لذت به وجد مىآیدودرنتیجهاشکشوقازچشمجارى مىگردد.
چنانکهخداونددروصفگروهىاز نصارى، که پاکنهاد و تشنه حق بودند و زمینه ایمان در آنها وجود داشت،مىفرماید که وقتىبهآیاتالهى که بر رسول خدا صلىاللهعلیهوآلهنازل شده آگاه مىشوند از شوق اشک مىریزند: وَإِذَا سَمِعُواْ مَاأُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ(مائده: 83)؛ وچون آنچه را بر پیامبر فرو آمده بشنوند مىبینىکهدیدگانشانازآنچهازحقشناختهانداشک مىبارد، مىگویند: پروردگارا،ایمان آوردیم. پس [نام] ما را با گواهىدهندگان [به حق، یعنى با نامدیگرمؤمنان]بنویس.
ضرورت تقارن استمداد از خدا با تلاش در دورى از گناه
در فرازهاى پیشین مناجات، حضرت از نفس امّاره، شیطان، قلب سخت و قساوتزده و نیز چشم خشک شده که ازخوف خدا نمىگرید شکایت مىکنند و از خداوند درخواست مىکنند که ایشان را از آنها حفظ کند. طبیعى است چنیندرخواستى وقتى صادقانه و واقعى است که با تلاش و کوشش انسان نیز همراه گردد. انسان باید در دورى از شیطان وحفظ دل خویش از هواى نفس بکوشد و آنگاه از خداوند استمداد جوید که در این راه او را یارى کند و ساحت او را ازگناه و نافرمانى خود حفظ کند. در غیر این صورت، درخواست او از خداوند غیرواقعى، غیرجدى و به شوخى با خداوندمىماند. مثل کسى که دست خویش را روى آتش مىگیرد و از خداوند مىخواهد که دستش را حفظ کند که آن رفتار و آندرخواست موجب خنده دیگران خواهد شد. آنها خواهند گفت که اگر مىخواهى دستت نسوزد، آن را از آتش دور کن.خاصیت آتش سوزاندن است. تو اگر مىخواهى که دستت نسوزد، آن را درون آتش مبر. اگر واقعا انسان از اینکه چشم ودلش معیوب است و هواى نفس بر او غالب گردیده و شیطان بر او مسلط گشته ناراحت است، باید در حد توان خودبکوشد و در انجام آنچه از او برمىآید کوتاهى نکند؛ آنگاه از خداوند درخواست کمک کند، نه اینکه بر گناه اصرار ورزد ودر رهایى خویش از شر هواى نفس و شیطان نکوشد و صرفا با زبان از خداوند درخواست کند که او را از گناه و شیطانحفظ کند که این درخواستِ غیرواقعى، که سودى در رفتار انسان ندارد، بر اساس برخى روایات به مثابه به سخره گرفتن واستهزاى خداوند است. لااقل انسان باید بکوشد که در حال دعا، خود را از هواى نفس حفظ کند و شیطان را از حریم دلخویش دور سازد.
پس دعاى انسان نباید صِرف لَقلقه زبان باشد و در کنار آن انسان باید در راستاى عملى شدن درخواست خود ازخداوند بکوشد. البته در مواردى انسان کاملاً خود را ناتوان و عاجز مىبیند و به جهت اینکه دشمن و شیطان بسیار قوىاست، یا حیلههاى او مؤثر و قوى است و یا غرایز و شهوات نفسانى به حد طغیان رسیدهاند و یا شرایط اجتماعى بهگونهاى است که مقاومت در برابر آنها سخت مىباشد، احساس عجز مىکند و راهى جز درخواست از خدا ندارد و کارىنیز از او ساخته نیست. به هر حال، انسان باید بر این باور باشد که کارى جز با اراده و مشیت خداوند انجام نمىپذیرد. ازاینرو، حضرت فرمودند: الهى لا حول لى و لا قوة إلاّ بقدرتک ولا نجاة لى من مکاره الدنیا إلّا بعصمتک؛ خدایا، مرانیرو و قدرتى جز به توانایى تو نیست و راه نجاتى از ناگوارىهاى دنیا جز به حفظ و نگهدارى تو ندارم.
خدایا، خطرهاى سهمگین و ویرانگر نفس امّاره، شیطان و قساوت قلب در برابرم قرار گرفتهاند و جز با عنایت ویارى تو نمىتوانم بر آنها فایق آیم. پس اى خداى بزرگ، به من اراده و همت بلند عنایت کن و بر توان و نیرویم بیفزاى ویارىام کن که در مصاف با شیطان و نفس امّاره پیروز و سرافراز گردم و هر آنچه را که موجب دورى من از تو مىگردد وخشم و غضب تو را برمىانگیزاند، به دور افکنم و راه قرب به تو را بجویم و بپویم.
از امام باقر علیهالسلام درباره معناى لا حول ولا قوة الا باللّه سؤال شد، حضرت فرمود: مَعْنَاهُ لا حَوْلَ لَنَا عَنْ مَعْصِیَةِ اللَّهِإِلا بِعَوْنِ اللَّهِ وَلا قُوَّةَ لَنَا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ إِلا بِتَوْفِیقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛5 یعنى هیچ توانى براى ما از اینکه معصیت خدا رانکنیم جز کمک و امداد الهى نیست و هیچ نیرویى براى انجام طاعت خدا جز به توفیق او نداریم.
درخواستهاى امام سجاد علیهالسلام از خداوند
در پایان مناجات، حضرت مىفرمایند: فاسئلک ببلاغة حکمتک ونفاذ مشیّتک أن لاتجعلنى لغیر جودک متعرّضا ولاتصیّرنى للفتن غرضا وکن لى على الأعداء ناصرا وعلى المخازى والعیوب ساترا ومن البلاء واقیا وعن المعاصىعاصما برأفتک و رحمتک یا أرحم الراحمین؛ پس از تو مسئلت دارم که به حکمت بالغه و نفوذ مشیتت چنان کنى کهجز به بخشش تو به هیچ چیز روى نیاورم. و از تو تمنا دارم که مرا هدف فتنهها قرار ندهى و بر دشمنان پیروزم گردانى وبر رسوایىها و عیبهایم پرده افکنى و از بلا نگهدارى و از گناهان حفظ کنى؛ به مهر و رحمتت اى مهربانترین مهربانان.
حضرت در این فراز به واسطه حکمت بالغه و مشیت نافذ خداوند، درخواستهاى خود را از خداوند مطرحمىکنند. پیش از بررسى درخواستهاى آن حضرت، تذکر این نکته بایسته است که همه کارهاى خداوند مبتنى برحکمت کامل است و خداوند خواست خود را با حکمت کامل و نافذ به اجرا مىگذارد. همچنین مشیت الهى در سراسرهستى جارى و نافذ است و کارى جز از طریق مشیت الهى انجام نمىپذیرد. حتى انسان که فاعل مختار است به جز ازطریق اسبابى که خداوند در اختیار او نهاده کارى از پیش نمىبرد و همه اسبابى که در اختیار انسان هستند، نظیر فهم،اراده، سلامتى، آب و هوا همگى مجارى مشیت الهى هستند تا انسان کار شایسته و نیک را اراده کند و انجام دهد و اگر آناسباب فراهم نبودند، انسان قادر بر انجام کارى از جمله کار نیک نمىبود. نکته دیگر آنکه وقتى ما مىخواهیم کارى راانجام دهیم، به صرف خواستن ما کار انجام نمىگیرد و براى عملى شدن خواست ما شرایط فراوانى باید فراهم گردند کهبسیارى از آنها از حیطه اراده و خواست ما خارج هستند. اما خواست و مشیت خداوند کامل و نافذ است و متوقف برشرایط بیرونى نیست و به مجرد آنکه خداوند اراده کند، مراد خداوند تحقق مىیابد و تحقق مراد و خواست خداوند برشرایطى که خارج از اراده و مشیت خداوند باشد متوقف نیست. این معنا را خداوند در آیه شریفه اینگونه بیان مىکند:إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ(یس: 82)؛ جز این نیست که کار و فرمان او، چون چیزى را بخواهد، ایناست که گویدش: باش، پس مىباشد.
اما درخواستهاى حضرت از خداوند:
1. ما را جز در معرض جود و احسانت درنیاورى: یعنى خدایا به من توفیق بده که فقط چشم به جود و احسان توداشته باشم و سراغ غیر تو نروم. شکى نیست که انسان هرچند لایق فضل و رحمت الهى نباشد، اما پیوسته به بخشش ورحمت الهى نیازمند است و در هر حال از رحمت الهى بهرهمند است. در مناجات شعبانیه امیرمؤمنان علیهالسلام مىخوانیم:إلهى، إن کنت غیر مستأهل لرحمتک فأنت أهلٌ أن تجود علیّ بفضل سعتک؛6 خدایا، اگر من شایسته رحمت وبخشش تو نیستم، تو سزاوار و شایسته آن هستى که با فضل بىکران و گستردهات بر من ببخشایى.
2. مرا آماج تیر فتنهها نگردانى: منظور از فتنهها گمراهىها و انحرافات و نیز امتحان و آزمایش و همچنین بلا وعذاب است که از هر سو انسان را فرا گرفتهاند و اگر انسان دچار غفلت شود و هشیارانه با آنها برخورد نکند هلاک مىگردد.
3. بر دشمنان پیروزم گردان: انسان در زندگى با دشمنان فراوانى روبهرو مىگردد. دشمنان بیرونى و درونى که هر یکبه سهم خود گرفتارىها و خطراتى را براى انسان فراهم مىآورند. سختترین این دشمنان، شیطان است. در نتیجه،سختترین مبارزه انسان در مصاف با این دشمن قدار انجام مىگیرد. بنابراین، براى غلبه بر این دشمن خطرناک، انسانباید به خداوند پناه برد و از او بخواهد که او را تحت حمایت خود قرار دهد و دلش را با ایمان به خویش استوار و محکمسازد و در مصاف با شیطان از لطف و عنایت خویش بهرهمندش گرداند، تا بتواند در این مصافِ سرنوشتساز فرجامىسعادتمندانه داشته باشد.
4. بر عیبها و رسوایىهایم پرده بپوشان: یکى از صفات و اسماى خداوند ستار بودن است. خداوند عیبها ورسوایىهاى انسان را از چشم دیگران پنهان مىدارد و وى را در نزد دیگران رسوا نمىسازد. بر اساس برخى از روایات،خداوند متعال تا وقتى انسان به آخرین مراحل انحطاط و سقوط نرسیده، عیبها و رسوایىهایش را مىپوشاند که اگرچنین نمىکرد، انسان در نزد نزدیکان خویش نیز خوار مىگشت و همه از او فاصله مىگرفتند. خداوند چنان بر عیب بندهخطاکارش پردهپوشى مىکند که گویى او به جاى بنده خود شرم و حیا مىکند.
5. مرا از بلا نگهدار: بلاها و حوادث انسان را فراگرفتهاند و او را گریزى از بلاها و حوادثى که موجب بیمارى، مرگ واختلال زندگى او مىشوند نیست. خداوند بر اساس سنت خود مخلوقات و بندگان خود را با بلاها و گرفتارىهایىمواجه ساخته که از هر سو آنها را محاصره کردهاند و خود نیز آنها را از آن بلاها حفظ مىکند که اگر پناه امن الهى نمىبود،آن بلاها خیلى زود انسان را از پاى درمىآوردند.
6. مرا از گناهان حفظ کن: شکى نیست عامل درونى هواى نفس و عوامل بیرونى یعنى ابلیس و شیاطین زمینه طغیانو سرپیچى از فرامین الهى را در انسان فراهم مىآورند و مقاومت در برابر شیطان در سایه اعتقاد راسخ به خداوند و ایمانبه دستورات او و بخصوص در پرتو لطف و عنایت خداوند میسر مىگردد. اگر خداوند در کارزار سخت و دشوار باشیطان و هواهاى نفسانى انسان را یارى نکند و او را از تیرهاى فتنه و وسوسههاى شیطانى حفظ نکند، وى نمىتواندفرشته هدایت و سعادت را در آغوش کشد و در نتیجه در گرداب هلاکت و نابودى فرو مىرود و براى همیشه آتش قهرالهى و رسوایى او را درهم مىشکند.
-
پى نوشت ها
- 1 این مجموعه بازنویسى درس اخلاق استاد در دفتر مقام معظّم رهبرى قم در سال 1388 مىباشد.
- 1ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 73، باب 137، ص 368، ح 88.
- 2ـ نهجالبلاغه، خ 87.
- 3ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 73، باب 137، ص 354، ح 60.
- 4ـ محمّدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 2، ص 290، ح 6.
- 5ـ محمّدبن على صدوق، معانىالاخبار، ص 21.
- 6ـ شیخ عباس قمى، مفاتیحالجنان، مناجات شعبانیه.