سخن نيكو از منظر قرآن
احمد شجاعى-1
چكيده
سخن گفتن، از نعمتهاى بزرگ الهى است كه نقش تعيينكننده در ساختار شخصيتى انسان دارد. قرآن كريم علاوه بر تأكيد بر اهميت سخن، به گفتن «سخن نيكو» تأكيد نموده است. اين مقاله با رويكرد تحليلى و نظرى درصدد تبيين ديدگاه قرآن درباره سخن نيكو با بررسى اقوال مفسّران و تكيه بر آراء دانشمندان لغتشناس است و نيمنگاهى نيز به برخى روايات در اين زمينه دارد. درباره «سخن نيكو» چند تعبير در قرآن به چشم مىخورد: قول معروف، قول حَسَن، قول احسن، قول سديد، قول كريم.
قول معروف، سخن حقى است كه مردم طبق فطرت پاك خود آن را مىشناسند. قول حسن همان گفتار نيكو است و قول احسن، سخنى است كه در آن دعوت به سوى حق توأم با عمل صالح و از سرِ تسليم در برابر خداوند باشد.
قول سديد، گفتار محكم، استوار و خللناپذير است. قول كريم، سخنى نفيس و ارزشمند و به دور از لئامت و پستى است. از منظر قرآن، اصلاح اعمال و بخشايش گناهان از آثار قول سديد (محكم و خللناپذير) است و قول احسن، زمينه اختلاف و فتنه شيطان را از بين مىبرد. در روايات نيز آثار فراوانى براى سخن نيكو شمرده شده است كه از جمله آنها مىتوان به بسيارىِ دوستان و فراوانى روزى، فزونى عمر و محبوب شدن نزد خانواده خويشان نام برد. سخن نيكو معيارها و آدابى نيز دارد، از جمله اينكه برخاسته از علم و بههنگام و بهاندازه باشد.
كليدواژهها: قول (سخن گفتن)، قول معروف، قول حسن، قول احسن، قول سديد، قول كريم.
مقدّمه
سخن گفتن و ارتباط زبانى، از جمله برترين استعدادها و توانايىهاى خدادادى بشر، اصلىترين وسيله ارتباط بين انسانها و طبيعىترين راه بيان و انتقال انديشه و مقاصد اوست. اين مسئله تا آن اندازه اهميت دارد كه خداوند در قرآن كريم از آن به عنوان يك نعمت بزرگ در كنار تعليم قرآن و آفرينش انسان ياد كرده است: «الرَّحْمَنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنسَانَ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ»(الرحمن: 1ـ4)؛ خداوندى كه انسان را خلق نمود و به او قرآن را تعليم كرد و به او سخن گفتن آموخت. همچنين در آيه شريفه «وَلِسَانا وَشَفَتَيْنِ» (بلد: 9) زبان كه ابزار سخن گفتن است، از نعمتهاى خداوندى شمرده شده است. اين توانايى بشرى مانند توانايىهاى ديگر او، هم مىتواند در مسير صحيح به كار گرفته شود و هم در مسير باطل.
خداوند متعال در آيات متعدد علاوه بر تأكيد بر نعمت سخن، به چگونه سخن گفتن نيز پرداخته و چارچوبهاى سخن نيكو و پسنديده را بيان كرده است. در اين زمينه، روايات فراوانى هم وجود دارد كه همگى حاكى از اهميت فوقالعاده سخن نيكو و نقش آن در اصلاح اخلاق و تهذيب نفوس انسانى است.1 توجه، اهتمام و تلاش علماى اخلاق در معرفى گناهان زبان نيز اهميت اين موضوع را نشان مىدهد.2
هرچند موضوع «سخن نيكو از منظر قرآن كريم» از قديم مورد توجه مفسّران، حديثپژوهان و علماى اخلاق بوده و هريك از ايشان به نحوى با استناد به آيات و روايات مربوطه به ذكر مطالبى در اينباره پرداختهاند، اما كتاب يا مقالهاى مستقل در اين زمينه نيافتيم و به هر حال، هنوز مجال بحث و نظر در اين زمينه گسترده است.
به اين منظور، ابتدا تعابير قرآنى در اين زمينه استخراج و با استناد به كتابهاى معتبر لغت، تبيين مىشود و سپس آراء مفسّران در اين خصوص نقدوبررسى مىگردد.
تعابير قرآن درباره سخن نيكو
قرآنكريم علاوهبر اشارهبه اهميتسخنگفتن،بهگفتنسخنان نيكو تأكيد نموده است تا مسير صحيح سخن گفتن را براى ما تعيينكندكهدراينباره پنجتعبير در قرآنبه چشم مىخورد:
1. قول معروف
آياتى كه اين واژه در آنها آمده است عبارتند از:
1. «... وَلَـكِن لاَّ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرّا إِلاَّ أَن تَقُولُواْ قَوْلاً مَعْرُوفا»(بقره: 235)؛
2. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَآ أَذىً وَاللّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ» (بقره: 263)؛
3. «وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفا» (نساء: 5)؛
4. «فَارْزُقُوهُم مِنْهُ وَقُولُواْ لَهُمْ قَوْلاً مَعْرُوفا» (نساء: 8)؛
5. «وَقُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفا.» (احزاب: 32)
گرچه هريك از آيات پنجگانه مزبور مربوط به موردى است و با خصوصيت آن موارد «قول معروف» معناى خاصى پيدا مىكند، اما در كل مىتوان از اين آيات استفاده نمود كه ما از طرف خداوند در سخن گفتن مأمور به سخن معروف هستيم.
ديدگاه مفسّران
درباره قول معروف، مفسّران نظرات مختلفى دارند كه مىتوان آن را ذيل دو ديدگاه دستهبندى كرد.
ديدگاه اول: مقصود از «قول معروف» همان گفتار و سخن معروف است كه غالبمفسّرانبدانمعتقدند.منتهادر اينكه مراد از سخن معروف چيست ديدگاههاى متعددى دارند؛ مانند:
1. «قول معروف» سخنى است كه نزد عقل و عرف و شرع شناخته شده باشد.3
2. «قول معروف» يعنى: سخن معروف و پاكيزه.4
3. «قول معروف» يعنى: قول حسن و نيكو و به دور از خشونت.5
4. «قول معروف» سخنى است كه مايه رشد و صلاح باشد.6
5. «قول معروف» عبارات و سخنان دلنشين و شايستهاى است كه هم كمبود روانى آنها را برطرف مىسازد و هم به رشد عقلى آنها كمك مىكند.7
ديدگاه دوم: مراد از «قول»، معناى كنايى آن است؛ يعنى معاشرت و رفتار. اين نظريه مربوط به علّامه طباطبائى است. ايشان مىفرمايند: «قول معروف» مانند قول حسن به معناى مطلق معاشرت و رفتار است نه سخن گفتن.8
نكاتى درباره نظر مفسّران
الف. «معروف» در لغت به معناى آن چيزى است كه شناخته شده نزد عقل و فطرت مردم است. مردم كارهاى نيك و حق را طبق فطرت پاك خويش مىشناسند و براى آنها كارهاى باطل و زشت و ناپسند ناآشناست. راغب مىگويد: «معروف» اسم است براى هر كارى كه از نظر عقل يا شرع حُسنش معلوم و شناخته شده باشد. ابنفارس هم به اين معنا در كتاب خود اشاره نموده است.9
ب. در بيان برخى از مفسّران آمده بود: «قول معروف» به معناى سخنان دلنشين و شايستهاى است كه كمبود روانى آنها را برطرف مىسازد. اين معنا مربوط به مورد آيه است كه در خصوص يتيمان است، وگرنه به صورت عام نمىتوان آن را در تمامى مواردى كه «قول معروف» آمده بود ذكر نمود، بلكه قول معروف همان سخن نيك و حقى است كه شناختهشده براى مردم است.
3. به نظر علّامه طباطبائى، مقصود از «قول معروف» سخن نيكو نيست، بلكه كنايه از معاشرت و رفتار است. هرچند اين معنا، فىحد نفسه به عنوان يك احتمال قابل توجه است، لكن نياز به قرينه دارد كه در كلام آن بزرگوار قرينهاى بر آن اقامه نشده است.
نتيجه اينكه ظاهر «قول معروف» در اين آيات همان گفتار و سخنى است كه خوب و شايسته و زيبا و نيكو باشدكهغالبمفسّرانهمبه همينمعناىلغوىاشارهنمودهاند.
2و3. قول حسن و احسن
تعبير اول در قرآن كريم يك بار آمده است؛ آنجا كه مىفرمايد: «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنا» (بقره: 83)؛ با مردم به نيكى سخن بگوييد. و تعبير دوم نيز يك بار آمده است؛ آنجا كه مىفرمايد: «وَقُل لِعِبَادِي يَقُولُواْ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» (اسراء: 53)؛ و به بندگانم بگو آنچه را كه بهتر است بگويند. اين دو تعبير، همه را مورد خطاب قرار مىدهند كه با مردم به نيكى سخن بگوييد.
ديدگاه مفسّران
اما اينكه مراد از قول حسن چيست، در اين خصوص نيز مفسّران دو دسته شدهاند. برخى «قول» را به معناى گفتار و سخن گرفته و مراد از «قول حسن» را سخن نيكو دانستهاند؛ مانند طبرسى كه در اينباره مىگويد: «قول حسن» يعنى: سخنى نيكو كه از شدت نيكى گويا خود نيكى است.10
طبرسى در جاى ديگر، وجوه سهگانهاى را از قول حسن بصرى، ابنعباس و سفيان ثورى به اينترتيب نقل مىكند:
1. سخن زيبا و اخلاق نيكو؛ 2. امر به معروف و نهى از منكر؛ 3. قول معروف.11
بعضى هم مانند علّامه طباطبائى12 و مرحوم سبزوارى نجفى13 آن را به معناى رفتار، معاشرت و خلق نيكو دانستهاند14 كه طبق اين احتمال، كلمه «قول» در آيه شريفه در معناىكنايىبهكاررفتهاست نه معناىحقيقى خود.
نقد و بررسى
همانگونه كه ملاحظه شد، در خصوص تفسير «قول حسن» و «قول احسن»، نظير تفسير «قول معروف» دو نظريه مطرح بود: نظريه غالب مفسّران كه «قول» به معناى حقيقى خودش است، و نظريه علّامه طباطبائى و مرحوم سبزوارى كه مقصودْ معناى كنايى باشد. لكن تفاوتى بين اين دو مورد وجود دارد: در خصوص معناى «قول حسن»، مرحوم بحرانى دو روايت در ذيل آيه شريفه نقل نموده است كه در يكى از آنها امام باقر عليهالسلام «قول حسن» را به معناى سخن نيكو دانسته و فرمودهاند: يعنى با مردم به نيكوترين سخنى كه دوست داريد با شما بگويند سخن بگوييد. اين روايت، نظريه غالب مفسّران را تأييد مىكند و مطابق ظاهر آيه شريفه هم هست. لكن در مقابل، روايت ديگرى از امام صادق عليهالسلام نقل مىكند كه در تفسير آيه شريفه «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنا»مىفرمايند: يعنى مريضان آنان را عيادت كنيد و در تشييع جنازهشان حاضر شويد و در مساجد آنها نماز بخوانيد.15 اين روايت مؤيد نظريه علّامه طباطبائى و مرحوم سبزوارى است. از اينرو، با وجود اين دو روايت نمىتوان قاطعانه گفت كه كدام معنا از آيه شريفه اراده شده است. البته منافاتى هم بين اين دو معنا نيست؛ يعنى ممكن است هر دو معنا از آيه شريفه مقصود باشد؛ چراكه احتمال دارد مراد از «قول» در آيه شريفه «منطق» باشد كه در قول و فعل تجلى مىكند و در هر كدام از اين دو روايت به بخشى اشاره شده است و در خصوص اين مورد، اين دو روايت مىتوانند قرينه بر اراده اين معنا باشند، اما بقيه از آراء مفسّران غالبا مربوط به بيان مصداق است نه تفسير «قول حسن».
در مورد «قول أحسن» نيز آمده است: يعنى سخنى كه بهترين از نظر محتوا، بهترين از نظر بيان و بهترين از نظر توأم بودن با فضايل اخلاقى و روشهاى انسانى باشد.16 خود قرآن كريم در آيه شريفه «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ» (فصلت: 33) قول احسن را به قولى تفسير نموده است كه در آن، دعوت به سوى حق و توأم با عمل صالح و تسليم در برابر اوامر الهى باشد.
4. قول سديد
اين تعبير در دو آيه قرآن آمده است:
1. «فَلْيَتَّقُوا اللّهَ وَلْيَقُولُواْ قَوْلاً سَدِيدا» (نساء: 9)؛ پس بايد تقواى الهى پيشه كنند و سخن استوار بگويند.
2. «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِيدا» (احزاب: 70)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، تقواى الهى پيشه كنيد و سخن استوار گوييد.
در اين دو آيه مباركه خداوند به دو امر اساسى در كنار يكديگر دستور مىدهد: يكى تقواى الهى و ديگرى سخن سديد. اين نشان مىدهد كه گفتار انسان تأثير ويژهاى در رسيدن او به سعادت دارد، به گونهاى كه در رديف تقواى الهى و پروا داشتن از خداوند بيان شده است.
ديدگاه مفسّران
اين تعبير بيشتر از بقيه تعابير مورد اختلاف مفسّران قرار گرفته است. علّامه طباطبائى درباره تفسير «قول سديد» دو گونه سخن گفتهاند. در يكجا (ذيل آيه 70 سوره احزاب) آن را به معناى سخن و كلام دانستهاند، آنجا كه مىفرمايند: كلمه «سديد» از ماده «سداد» است به معناى اصابت رأى و داشتن رشاد. بنابراين، «قول سديد» عبارت است از سخنى كه هم مطابق با واقع باشد و هم لغو نباشد و يا اگر فايدهاى دارد فايدهاش چون سخنچينى و امثال آن غيرمشروع نباشد. پس بر مؤمن لازم است كه به راستىِ آنچه مىگويد مطمئن باشد و نيز گفتار خود را بيازمايد كه لغو يا مايه فساد نباشد.17 ولى در ذيل آيه 9 سوره «نساء» مىفرمايند: «قول سديد» كنايه است از اتخاذ روش صحيح عملى و سادهتر اينكه منظور از قول روش عملى است نه سخن؛ مثل آيه شريفه «وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنا.»18
مفسّران ديگر «قول» را به معناى سخن دانستهاند، اما اينكه مقصود از «قول سديد» چيست اختلافنظر دارند. سخنان مفسّران در اينباره سهگونه است: 1. مفهوم «سداد»؛ 2. ذكر مصداق؛ 3. بيان مفهوم و تطبيق بر مصداق.
1. تبيين مفهوم سديد: از گونه اول مىتوان به سخن آيتاللّه مكارم شيرازى اشاره نمود كه مىگويد: ... مانند اينكه آمده است: سديد از ماده «سد» به معناى محكم و استوار و خللناپذير و موافق حق و واقع است؛ سخنى كه همچون يك سد محكم جلوى امواج فساد و باطل را مىگيرد و... . اگر بعضى از مفسّران آن را به معناى «صواب» و بعضى به خالص بودن از كذب و لغو يا هماهنگ بودن ظاهر و باطن و يا صلاح و رشاد و مانند آن تفسير كردهاند همه به معناى جامع فوق برمىگردد.19
2. ذكر مصداق: مصاديقى كه براى قول سديد بيان شده است عبارتند از:
الف. سخن نيكو؛ سخنى كه از فساد و كذب و لغو خالص باشد.20
ب. سخن نيكويى كه ظاهروباطن آنهميكى باشد.21
3. «قول سديد»: سخنى است كه از روى عدل باشد و آن منطبق بر توحيد است.22
4. «قول سديد» يعنى: به سخن راست.23
5. «قول سديد» به سخنى كه راست باشد و در آن قصد حق شده باشد و ظاهر و باطنش يكى باشد.24
6. «قول سديد» قول صواب و حقو مستقيم است.25
7. «قول سديد» به معناى سخن حق است.26
8. «قول سديد» به معناى كلمات حكمتآميز و سؤال از وظايف و تكاليف، مواعظ و نصايح و اصلاح ذاتالبين، امر به معروف و نهى از منكر، تلاوت قرآن، و ذكر ادعيه وارده است.27
9. «قول سديد» به گفتن «لااله الا اللّه» است.28
10. «قول سديد» يعنى: به سخن درست و سخن درست نخواهد بود، مگر سالم و در وقت مناسبش باشد و چنين نخواهد بود جز آنكه از روى انديشه و نظر به حال و آينده بيان شود. آنچه مؤمن را از منافق تميز مىدهد اين است كه مؤمن وقتى حرف مىزند احساس مسئوليت مىكند؛ از اينرو، پيش از سخن گفتن بسيار مىانديشد، در حالى كه منافق بدون فكر و انديشه كلامى بر زبان مىآورد و خود را گرفتار مىسازد و در حديث آمده: زبان مؤمن آن سوى قلب اوست و قلبمنافقپشتزبان او.29
11. «قول سديد» سخنى است كه در آن قصد و نيت حق و راستى باشد و واژه «سداد» به معناى قصد به سوى حق و سخن به عدل است؛ چنانكه مىگويند: «سدالسهم نحو الرميه»؛ تير راست و مستقيم به طرف شكار رفت. و مقصود كلى اين است كه زبانتان را از دروغ نگه داريد و سخن راست و حق گوييد.30
نقد و بررسى
همانگونه كه ملاحظه شد، درباره قول سديد آراء مختلفى در ميان مفسّران مطرح است. برخى تطبيق به مصداق كردهاند؛ مثل گفتن «لا اله الا اللّه»، و روشن است كه اين نظريه تطبيق است نه تفسير و سبب محدوديت آيه نمىشود. برخى ديگر، آن را به سخن حق يا راست، يا نيك يا يكى بودن ظاهر و باطن يا كذب و لغو نبودن تفسير نمودهاند. به نظر مىرسد هيچكدام از اينها معناى «سديد» نيست، بلكه مصاديق قول سديد محسوب مىشوند نه معنا و مفهوم آن. سخنى مىتواند «سديد» باشد كه حق، راست، نيكو، و به دور از لغو باشد، وگرنه قول سديد نخواهد بود. از اينرو، به نظر مىرسد هيچكدام از اينها معناى واقعى سديد نيست، بلكه بايد به سراغ معناى لغوى آن رفت. «سديد» از ماده «سد» است و «سد» را به خاطر استحكام و اتقانى كه دارد به اين نام مىخوانند. ابنفارس مىگويد: سديد يعنى چيزى كه داراى استقامت و استحكام باشد. همچنين فيروزآبادى و راغب اصفهانى به اين معنا اشاره كردهاند.31 در نتيجه، اگر اين واژه صفت «قول و سخن» شد به مفهوم سخنى خواهد بود كه از استحكام و اتقان لازم برخوردار باشد. طبعا قول «سديد» آن سخنى است كه محكم و استوار و خللناپذير است.
اما معنايى كه علّامه طباطبائى بيان فرمودهاند، مبنى بر اينكه مراد از «قول سديد» اتخاذ روش صحيح عملى است نه سخن، هرچند نمىتواند معناى مناسبى باشد، لكن چون خلاف معناى لغوى «قول سديد» است نياز به قرينه دارد. بدون داشتن قرينه نمىتوان به آن ملتزم شد. و در كلام آن بزرگوار قرينهاى اقامه نشده است و در اينباره روايتى هم نداريم كه بتواند نقش قرينه را ايفا كند.
حاصل اينكه خداوند در اين آيات شريفه مؤمنان را مأمور ساخته كه از «قول سديد» يعنى از سخنان محكم و استوار در گفتارشان، استفاده نمايند؛ سخنانى كه آثار ارزشمندى را به دنبال خود دارد. به برخى از اين آثار در خود قرآن كريم و به برخى ديگر در روايات اشاره شده است كه در ادامه بحث خواهد آمد.
5. قول كريم
اين تعبير در قرآن كريم تنها يك بار آمده است، آنجا كه مىفرمايد: «وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً كَرِيما» (اسراء: 23)؛ با پدر و مادر كريمانه سخن بگو.32
ديدگاه مفسّران
در تفسير اين تعبير قرآنى هم نظرات مختلفى ارائه شده است. برخى از آنها عبارتند از:
1. قول شريف كه با آن پدر و مادر مورد اكرام واقع شوند؛33
2. سخن نازك و زيبا و به دور از زشتى؛34
3. سخن نيكو و نرم؛35
4.كلام شيرين و همراه با لطف و محبت و عاطفه و احترام.36
نقد و بررسى
اگر به معنا و مفهوم «واژه كريم» دقت شود معناى درست و صحيح ارائه خواهد شد. در مورد معناى واژه «كريم» اهللغت معانى مختلفى ذكر كردهاند. جوهرى «كرم» را ضد لئامت و پستى مىداند و مىگويد: كريم كسى است كه زياد بخشش مىكند.
فيروزآبادى هم به همين معنا اشاره نموده است.37 ولى فيومى و ابنفارس كريم را به معناى نفيس و عزيز دانستهاند.38
به نظر مىرسد معناى اصلى «كرم» همان نفيس و ارزشمند باشد، اما مفاهيم ديگرى مثل بخشندگى و گذشت يا نداشتن لئامت و پستى از آثار و لوازم كرامتاند نه معنا و مفهوم آن، و در آيه شريفه كه «كريم» صفت كلام و قول قرار گرفته است همين مفهوم را مىرساند؛ يعنى كلام و سخنى كه ارزشمند باشد. به اين معنا، علّامه مصطفوى هم اشاره نموده است.39
نتيجه اينكه «قول كريم يعنى: سخنى كه نفيس و قيمتى و ارزشمند باشد و لازمه آن اين است كه از دنائت و پستى منزه، همراه با لطف و محبت و سنجيده و بزرگوارانه باشد و آنچه در كلام مفسّران آمده بود غالبا ناظر به مصاديق قول كريم بود نه معنا و مفهوم آن.»
آثار سخن نيكو
سخننيكو كه درآياتمتعددىوباتعابيرگوناگونىبدان اشاره شده بود، آثار و بركاتى دارد كه برخى از آنها در خود آيات شريفهقرآنوبرخىديگردررواياتاهلبيت عليهمالسلامبيانشدهاست.
در قرآن كريم، سه اثر از آثار سخن نيكو آمده است:
1. اصلاح رفتارها و اعمال آدمى؛
2. بخشوده شدن گناهان؛
3. جلوگيرى از ايجاد فتنه و اختلاف ميان مردم.
در آيه شريفه ذيل، به دو اثر نخست اشاره شده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِيدا يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَن يُطِعْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزا عَظِيما»(احزاب: 70ـ71)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا پروا داشته باشيد و سخنى استوار گوييد تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشايد و هركس خدا و پيامبرش را فرمان برد قطعا به رستگارى بزرگى نايل آمده است. البته در آيه شريفه، تقوا هم در كنار سخن نيكو مطرح شده است و طبق ظاهر آيه، اين دو اثر از آثار تقوا و سخن نيكو است ولى به هر حال، سخن نيكو ـ هرچند به عنوان يكى از دو عامل ـ مىتواند در اصلاح اعمال و بخشايش گناهان مؤثر باشد.
علّامه طباطبائى به اين پرسش كه چگونه سخنان نيكو سبب اصلاح رفتار آدمى و بخشوده شدن گناهان مىگردد، چنين پاسخ مىدهد: اين بدان جهت است كه وقتى نفس آدمى عادت به راستى و قول سديد نمود ديگر دروغ و سخن لغو و يا سخنى كه فسادانگيز باشد از او شنيده نمىشود و وقتى اين صفت در نفس آدمى پايدار شد و از گناهان گذشته خود پشيمان گشت و اين پشيمانى همان توبه است كه آمرزش گناهان را به دنبال دارد.40
همانگونه كه اشاره شد، از منظر قرآن كريم يكى ديگر از آثار «قول احسن» كه از مصاديق سخن نيكوست، از بين بردن زمينه اختلاف و فتنه است، آنجا كه مىفرمايد:«وَقُل لِعِبَادِي يَقُولُواْ الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطَانَ كَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوّا مُبِينا»(اسراء: 53)؛ و به بندگانم بگو آنچه را كه بهتراست بگويند كه شيطان ميانشان را به هم مىزند؛ زيرا شيطان همواره براى انسان دشمنى آشكار است. بر اساس اين آيه شريفه، خداوند به مؤمنان فرمان مىدهد سخن نيكو گويند تا ميان آنان اختلاف نيفتد.
نتيجهگيرى
1. قرآن كريم براى سخن گفتن كه از نظر توده مردم كار روزمره بشرى است و اهميت چندانى به آن نمىدهند، ضابطه و قانون ارائه داده است. از منظر قرآن، قول نيكو در كنار عمل صالح سهمى بسزا در ساختن شخصيت آدمى و سعادت اخروى او دارد.
2. قرآن از سخن نيكو و موردپسند خداوند با تعابيرى همچون معروف،حسن،احسن،سديد وكريميادكردهاست.
3. «قول معروف» سخنى است كه شناخته شده نزد عقل و فطرت مردم است و آن سخنى است كه حق و نيك باشد كه مردم با فطرت پاك خود آن را مىشناسند.
4. «قول احسن» همان گفتار نيكوست و «قول احسن» به حسب آيه شريفه «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ» سخنى است كه در آن دعوت به سوى حق تعالى توأم با عمل صالح و برخاسته از تسليم در برابر اوامر الهى باشد.
5. «قول سديد» به معناى سخنى است كه از استحكام و اتقان لازم برخوردار باشد؛ يعنى سخنى كه محكم و استوار و خللناپذير است. ديدگاههايى كه در تفسير آن ذكر شده عمدتا ذكر مصداق است نه معنا و مفهوم قول سديد.
6. با توجه به معناى اصلى واژه «كرم» در لغت، «كريم» چيزى است كه نفيس و ارزشمند است. «قول كريم» سخنى است كه داراى ارزش و قيمت باشد و مفاهيمى مانند بخشندگى و گذشت، يا نداشتن لئامت و پستى از آثار و لوازم كرامتاند.
7. در قرآن كريم براى سخن نيكو سه اثر ذكر شده است: اصلاح رفتارها و اعمال آدمى، بخشوده شدن گناهان، و جلوگيرى از ايجاد فتنه و اختلاف ميان مردم.
-
- منابع
- ـ ابنفارس، احمد، معجم مقاييساللغة، قم، مركز نشر مكتب اعلام اسلامى، 1404ق.
- ـ بحرانى، سيدهاشم، البرهان فى تفسيرالقرآن، چ دوم، بيروت، مؤسسة اعلمى للمطبوعات، 1427ق.
- ـ بلخى، سليمان، تفسير مقاتل، بيروت، دارالتراثالعربى، 1423ق.
- ـ حسينى شيرازى، سيدمحمّد، تقريبالقرآن، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1400ق.
- ـ رازى، ابولفتوح، روضالجنان و روحالجنان، مشهد، آستان قدس رضوى، 1408ق.
- ـ رازى، فخرالدين، التفسير الكبير، چ چهارم، بيروت، داراحياء التراثالعربى، 1422ق.
- ـ راغب اصفهانى، حسينبن محمّد، المفردات فى غريبالقرآن، قم، دفتر نشر كتاب، بىتا.
- ـ سبزوارى نجفى، محمّدبن حبيباللّه، ارشادالاذهان فى تفسيرالقرآن، بيروت، دارالتعارف، 1419ق.
- ـ سورآبادى، عتيقبن محمّد، تفسير سورآبادى، تهران، فرهنگ نشر نو، 1380.
- ـ طباطبائى، سيد محمّدحسين، الميزان فى تفسيرالقرآن، چ سوم، تهران، دارالكتب، الاسلاميه، 1396ق.
- ـ طبرسى، فضلبن حسن، جوامعالجامع، چ دوم، قم، مهر، بىتا.
- ـ ـــــ ، مجمعالبيان، بيروت، دارالمعرفه، 1406ق.
- ـ طوسى، محمّدبن حسن، التبيان فى تفسيرالقرآن، قم، مكتب الاعلامالاسلامى، 1409ق.
- ـ طيب، سيدعبدالحسين، اطيبالبيان، تهران، اسلام، 1378ش.
- ـ فضلاللّه، سيد محمّدحسين، تفسير من وحىالقرآن، چ دوم، دارالملاك للطباعه و النشر، 1419ق.
- ـ فيروزآبادى، مجدالدين محمّد، قاموس المحيط، بيروت، داراحياء التراثالعربى، 1422ق.
- ـ فيومى، احمدبن محمّد، المصباح المنير، بىجا، بىنا، 1347.
- ـ مدرسى، سيد محمّدتقى، تفسير هدايت، ترجمه احمد آرام، مشهد، آستان قدس رضوى، 1377.
- ـ مصطفوى، حسن، تفسير روشن، تهران، مركز نشر كتاب، 1380.
- ـ مكارم شيرازى، ناصر و ديگران، تفسير نمونه، چ بيست و دوم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1380.
- ـ ميبدى رشيدالدين، كشفالاسرار، تهران، اميركبير، 1371.
- ـ نجفى بلاغى، محمّدجواد، آلاءالرحمان فى تفسيرالقرآن، قم، مكتبة وجدانى، بىتا.
-
پى نوشت ها
- -1 عضو هيأت علمى دانشگاه آزاد اسلامى واحد خلخال. دريافت: 15/11/88 ـ پذيرش: 23/2/89.
- 1ـ براى نمونه، در رواياتى آمده است كه پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلههرگز بر منبر نمىنشست، مگر اينكه آيه شريفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلاً سَدِيدا»احزاب: 70؛ (اى كسانى كه ايمان آوردهايد تقواى الهى پيشه كنيد و سخن حق و درست بگوييد) را تلاوت مىفرمود. در ادامه بحث، در بيان آثار سخن نيكو از منظر قرآن و حديث به برخى از روايات اشاره خواهد شد.
- 2ـ تا جايى كه برخى از آنان گناهانى را كه از طريق گفتار و سخن اتفاق مىافتد به بيست مورد و برخى ديگر تا سى مورد شمردهاند. يكى از نويسندگان معاصر در اهميت زبان مىگويد: «زبان پربركتترين عنصر بدن و مؤثرترين وسيله طاعت و هدايت و اصلاح است و در عين حال، خطرناكترين و پرگناهترين عضو بدن محسوب مىشود.» ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 17، ص 488.
- 3ـ حسن مصطفوى، تفسير روشن، ج 5، ص 257.
- 4ـ محمّدجواد بلاغى، آلاء الرحمن، ج 2، ص 20.
- 5ـ سيدمحمّد حسينى شيرازى، تقريبالقرآن، ج 1، ص 247.
- 6ـ فضلبن حسن طبرسى، جوامعالجامع، ج 1، ص 544.
- 7ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 3، ص 271.
- 8ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 4، ص 274.
- 9ـ راغب اصفهانى، مفردات، ذيل ماده «عرف»؛ احمدبن فارس، معجم مقاييساللغه، ذيل ماده «عرف».
- 10ـ فضلبن حسن طبرسى، جوامعالجامع، ج 1، ص 117.
- 11ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، ج 1، ص 298.
- 12ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 1، ص 330.
- 13ـ محمّدبن حبيباللّه سبزوارى نجفى، ارشادالاذهان الى تفسيرالقرآن، ج 1، ص 18.
- 14ـ سيدهاشم بحرانى، البرهان فى تفسيرالقرآن، ج 1، ص 261.
- 15ـ سيدهاشم بحرانى، همان، ج 1، ص 261.
- 16ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 17، ص 447.
- 17ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 16، ص 523.
- 18ـ همان، ج 2، ص 317.
- 19ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، همان، ج 17، ص 477.
- 20ـ محمّدبن حسن طوسى، التبيان، ج 8، ص 366.
- 21ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، ج 8، ص 584.
- 22ـ سليمان بلخى، تفسير مقاتل، ج 3، ص 580.
- 23ـ فخرالدين رازى، التفسيرالكبير، ج 9، ص 186.
- 24ـ محمّدبن حبيباللّه سبزوارى نجفى، همان، ج 1، ص 432.
- 25ـ رشيدالدين ميبدى، كشفالاسرار، ج 8، ص 92.
- 26ـ ابوالفتوح رازى، روضالجنان و روحالجنان، ج 16، ص 26.
- 27ـ سيدعبدالحسين طيب، اطيبالبيان، ج 10، ص 535.
- 28ـ عتيقبن محمّد سورآبادى، تفسير سورآبادى، ج 3، ص 2000.
- 29ـ سيد محمّدتقى مدرسى، تفسير هدايت، ترجمه احمد آرام، ج 10، ص 321.
- 30ـ فضلبن حسن طبرسى، جوامعالجامع، ج 5، ص 58.
- 31ـ احمدبن فارس، همان؛ مجدالدين محمّد فيروزآبادى، قاموسالمحيط؛ راغب اصفهانى، همان، ذيل ماده «سد».
- 32ـ البته اين آيه شريفه در خصوص سخن گفتن با پدر و مادر است، لكن شايد بتوان آن را به عنوان يك اصل قرآنى در سخن گفتن با همه افراد تلقّى نمود؛ چراكه قطعا آن آثارى كه سخن كريمانه درباره پدرومادر به دنبالدارد درموردديگراننيزخواهد بود.
- 33ـ ر.ك: محمّدبن حسن طوسى، همان، ج 6، ص 467.
- 34ـ ر.ك: فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، ج 6، ص 631.
- 35ـ ر.ك: سليمان بلخى، همان، ج 2، ص 517.
- 36ـ ر.ك: سيد محمّدحسين فضلاللّه، تفسير من وحىالقرآن، ج 14، ص 84.
- 37ـ اسماعيلبن حمّاد جوهرى، صحاح / مجدالدين فيروزآبادى، همان، ماده «كرم».
- 38ـ احمدبن محمّد فيومى، المصباحالمنير؛ احمدبن فارس، همان، ماده «كرم».
- 39ـ حسن مطفوى، التحقيق فى كلمات القرآنالكريم، ج 10، ماده «كرم».
- 40ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، همان، ج 6، ص 523.