در جستجوى رحمت بىانتهاى خداوند
استاد محمّدتقى مصباح
چكيده
خوف و رجاء در آموزههاى دينى همواره مقارن و در كنار يكديگر آمده است. خوف و ترس از عذاب الهى به عنوان يك سازوكار تنبيهى و رجا و اميد به رحمت لايزال الهى به عنوان يك سازوكار تشويقى، همواره سوقدهنده انسان به سوى رحمت و مغفرت الهى بوده است.
در آموزههاى دينى و از جمله در ادعيه و به ويژه در مناجات «خمس عشر» براى نيل به رحمت بىپايان الهى، بر توبه و انابه تأكيد فراوان شده است. اولياى الهى علىرغم منزلت بالا و جايگاه رفيعى كه نزد خداى متعال دارند، همواره از فرجام و عاقبت خويش اظهار نگرانى مىكردند. مطيع و فرمانبردار الهى و در همه حالات ادب گفتوگو را با معبود خويش مراعات مىكردند. اين مقال شرحى است بر مناجات خمس عشر توسط استاد.
كليدواژهها: رحمت، مغفرت، فرجام خوش، توبه، خوف و رجاء.
توجه به رحمت و مغفرت الهى؛ تسكينبخش دل مؤمن
توجه به گناهان، خوف و ترس از عذاب الهى را در انسان برمىانگيزاند، اما از آنرو كه امكان جبران رفتار ناپسند و زشت فراهم است، انسان مىتواند با توكل بر خداوند و توفيق او و با اميد به رحمت بىكران الهى، به تدارك رفتار ناپسند و ناشايست خود بپردازد. وى مىتواند از حركت و گام نهادن در مسير شيطان باز ايستد و دامهاى وسوسههاى شيطانى را بگسلد و در مسير تعالى و كمال قرار گيرد و راه هدايت الهى را بپيمايد. به همين دليل در دعاها و مناجاتهاى پيشوايان معصوم ما در كنار اظهار خوف و پشيمانى، اميد به رحمت و بخشش بىنهايت الهى به صورت برجسته مطرح گرديده است.
در اين زمينه، امام سجاد عليهالسلام در طليعه «مناجات خائفين» به گونهاى سخن مىگويند كه حسّ ترحّم مخاطب و شنونده برانگيخته مىشود، اما از آنرو كه در خداوند تغيير حالات متصور نيست، اينگونه سخن گفتن باعث دريافت فزونتر رحمت الهى مىگردد.
حضرت در فراز اول مناجات خائفين مىفرمايند: «خدايا، آيا باور كنم كه مرا پس از آنكه به تو ايمان آوردهام عذاب مىكنى؟ يا مرا پس از آنكه تو را دوست داشتهام، از خويش دور مىسازى؟ يا با آنكه به رحمت و بخشايشت اميد دارم، محرومم مىسازى؟ يا با آنكه به عفو تو پناه آوردهام، مرا تسليم عذاب و عقاب مىكنى؟ حاشا از ذات بزرگوار و كريم تو كه نااميدم گردانى».
اين فراز حاكى از آن است كه ترس از عذاب الهى شديدا گوينده را متأثر و نگران ساخته و وى درصدد متعادل ساختن ترس خود از عذاب الهى است. چه اينكه اگر ترس كاملاً بر دل انسان غالب شود و به افراط گرايد، باعث يأس از رحمت خدا مىشود، پس بايسته است كه چون حالات ديگر، انسان حالت ترس را در خود متعادل و كنترل سازد و در كنار ترس از خدا و عذاب او، به رحمت و مغفرت الهى نيز نظر داشته باشد كه در اين صورت ترس از خدا همراه با اميد به رحمت او، باعث تحرك، پويايى، تصحيح رفتار و گام نهادن در مسير تعالى و خودسازى مىگردد. اين شيوه مناجات با خدا و اظهار ترس از عذاب الهى در كنار چشمداشت به رحمت و مغفرت الهى در ساير دعاها و مناجاتها نيز مشاهده مىشود. براى نمونه، امام سجاد عليهالسلام در دعاى ابوحمزه ثمالى، بهرهمندى از مهر و رحمت الهى در مقام مناجات با او را مايه تسكين دل از خوف خدا مىداند و مىفرمايد: «يا مولاى بذكرك عاش قلبى و بمناجاتك برّدت ألم الخوف عنّى»؛1 مولاى من، با ياد تو دلمحيات و طراوتيافته و با مناجات تو درد ترس از عذاب و فراق تو را تسكين و كاهش مىدهم.
وقتى ترس در وجود انسان شعلهور مىگردد، انسان فطرتا مىكوشد كه آن را تسكين بخشد و در نتيجه، سراغ كسى مىرود كه آن ترس را در درون او ايجاد كرده و مىكوشد كه با سخنان خود او را بر سر مهر آورد. فرض كنيد فرزندى نسبت به پدر خود و يا دوستى نسبت به دوست خود خيانت و يا كوتاهى كرده باشد. وى در مقام عذرخواهى، ضمن اعتراف به كوتاهى و تقصير خود مىكوشد با ذكر خوبىهايى كه در حق پدر و يا دوستش روا داشته، دل او را به دست آورد و از كدورت و ناراحتى او نسبت به خويش بكاهد. همچنين بنده گنهكار كه عذاب و كيفر الهى را فراروى خود مىبيند، با زبان استرحام و با ذكر كارهاى ارزشمند و خداپسندانه خود مىكوشد توجه خداوند را به خويش جلب كند و زمينه بهرهمندى خود از رحمت و مهر الهى را فراهم آورد. بىترديد باارزشترين و گرانقدرترين ويژگى و رفتار انسان ايمان به خداست كه در آيات و روايات فراوان از آن ستايش شده و مؤمن برخوردار از آن را از چنان عظمت و منزلتى برخوردار مىسازد كه امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: «المُؤمِنُ أعظَمَ حُرمَة مِنَ الكَعبَةِ»؛2 حرمت و ارزش مؤمن فراتر از كعبه است.
آنگاه امام عليهالسلام با توجه به ارزشى كه سرمايه ايمان در پيشگاه خداوند دارد، در مقام مناجات با معبود خود متذكر ايمان خويش كه شريفترين و عزيزترين خصلت و رفتار مؤمن در پيشگاه خداوند به شمار مىآيد مىگردد و مىفرمايد چگونه كسى راكهبهتوايمانآوردهعذاب مىكنى؟
محبت يكى از ثمرات ايمان و معرفت به خداوند است و كسى كه به ساحت ربوبى معرفت داشت و سراسر وجود خود را تحت مالكيت او يافت و بر اين باور بود كه همه نعمتهاى مادى و معنوى مواهب الهى است، سعى مىكند با همه وجود به معبود و مالك هستى عشق ورزد و در نتيجه به خواست محبوب و معشوق خود عمل كند، تا از اين طريق محبت و توجه معبود را به خود جلب كند. چه اينكه دورى و بُعد از ساحت قرب معبود، بلاى عظيمى است كه عارفان و محبان حق را به وحشت افكنده. بلايى كه براى كسى كه لذت قرب به حق و محبت او را چشيده از عذاب الهى و حتى حرمان از بهشت شديدتر است. از اينرو، حضرت با توجه به آنكه از تلخى و شكنجه بُعد از محبوب خبر دارد مىفرمايد كه خدايا، چگونه كسى را كه به تو محبت دارد از خود دور مىكنى. خدايا، چگونه مرا كه به رحمت و گذشت تو اميد بستهام، محرومم مىكنى. از مكارم اخلاق اين است كه وقتى كسى به ديگرى اميدوار گشته، هرچند او لياقت و استحقاق يارى و مساعدت نداشته باشد، نااميدش نگرداند. حال چگونه ممكن است خداوند كه منبع كرم و بزرگوارى است كسانى را كه به رحمت و مغفرت او چشم دوختهاند و اميد آن دارند كه از آنها درگذرد، نااميد سازد، هرچند آنان لياقت بهرهمندى از رحمت الهى را نداشته باشند.
هركس با خطر مواجه مىگردد و حيوان درنده و يا دشمن او را تهديد مىكند، به دنبال پناهگاهى مىگردد كه او را از خطر برهاند و در پناه آن آرامش و آسايش يابد. شكى نيست كه بدترين دشمن انسان كه آخرت و عاقبت انسان را خراب مىسازد گناهان و شيطان مىباشد و براى رهايى از شر اين دشمن خطرناك انسان بايد به خداوند و درياى عفو او پناه آورد. خداوندى كه كريم و بزرگوار است و حتى اگر دشمنش به او پناه آورد و با توبه و احساس پشيمانى از او بخواهد از او درگذرد و از شر شيطان و گناهان و جهنم نجاتش دهد، به او پناه مىدهد و مشمول عفو خود مىسازد، چگونه ممكن است به دوست خود پناه ندهد و او را از شر خطاها، گناهان و شيطانى كه با وسوسههاى خود او را از حق باز مىدارد حفظ نكند؟
نگرانى اولياى خدا از فرجام و عاقبت خويش
در ادامه مناجات، حضرت حالت و احساس كسى را مىنماياند كه در كمال درماندگى و شرمندگى در درگاه خداوند قرار گرفته و نمىداند كه عاقبت او به خير و سعادت مىانجامد و يا به شقاوت، بدبختى و حرمان از رحمت الهى مبتلا مىگردد، نظير مجرمى كه براى محاكمه فراخوانده شده و نمىداند كه آيا حكم اعدام او را صادر خواهند كرد و يا حكم آزادىاش را. حضرت مىفرمايد: «ليت شعرى، أللشقاء ولدتنى أُمّى أم للعناء ربتنى فليتها لم تلدنى ولم تربّنى وليتنى علمت أمن أهل السعادة جعلتنى و بقربك و جوارك خصّصتنى فتقرّ بذلك عينى وتطمئنّ له نفسى»؛ اى كاش مىدانستم كه مادرم مرا براى بدبختى زاييد يا براى ذلت و رنج تربيتم كرد؟ پس در اين صورت اى كاش او مرا نمىزاييد و پرورشم نمىداد و اى كاش مىدانستم كه مرا از اهل سعادت مقرر داشتهاى و براى مقام قرب و جوار رحمتت مخصوص گردانيدهاى تا چشمم روشن و قلبم آرام و مطمئن مىگردد.
«شقاء» به معناى بدبختى و حرمان از چيزى است كه سبب كمال و لذت است و «عناء» به معناى ذلت و خضوع مىباشد. جمله «ليت شعرى» در مقام حيرت و سرگردانى از پيشآمدى نامعلوم به كار مىرود و حاكى از آن است كه بنده خود را در خوف و رجا مىبيند و در عين حال نگران عاقبت و فرجامى است كه اطلاعى از آن ندارد. حضرت در بيان خود، بيش از هرچيز از عاقبت و فرجام خويش اظهار نگرانى مىكند. اين از آنروست كه بر دل متقين و عاشقان خدا، بيش از هرچيز ترس از بدعاقبتى و شقاوت سايه افكنده و اين ترس دل آنان را پريشان و مضطرب مىگرداند و هميشه در اين انديشهاند كه آيا در علم ازلى حق در زمره سعادتپيشگانند يا در زمره شقاوتمندان. گرچه در ظاهر همه انسانها طالب سعادتند و سعادتطلبى امرى بديهى است. اما از يكسو مكاتب فكرى برداشتهاى مختلفى درباره سعادت و ضد آن، يعنى شقاوت دارند و بر اين اساس، هركس به تناسب بينش و جهانبينى خاص خود به دنبال سعادت و گريزان از شقاوت است. از سوى ديگر، بر فرض تشخيص درست سعادت و شقاوت، چون انسان موجودى مختار است، گاهى بر اثر حسن انتخاب راه هدايت را مىپويد و به سعادت مىرسد و گاهى بر اثر سوء انتخاب، راه ضلالت و گمراهى را پيش مىگيرد. از اينرو، كسانى كه اهل بصيرتند همواره از شقاوت و بدبختى خايف و ترسانند و با دعا و تضرع از خداوند مىخواهند كه آنان را از شقاوت دور دارد و براى دستيابى به سعادت ابدى راهنمايى و دلالت فرمايد. مؤمن طالب سعادت پيوسته خود را بين خوف و رجا مىبيند و به نوعى اين دو صفت زمينه و بستر نيل به سعادت را براى او هموار مىسازند. مرحوم ملكى تبريزى درباره ارتباط خوف و رجا با سعادت مىنويسد: «و كدامين سعادت نزد مؤمن مثل لقاى پروردگار و انس با اوست و اين جز با تحصيل محبت او حاصل نشود و تحصيل محبت او جز پس از معرفت نصيب انسان نگردد و معرفت جز به دوام فكر به دست نيايد و دوام فكر غالبا جز با ذكر و ياد خدا حاصل نمىشود. ذكر و فكر جز به دور ساختن خويش از مشاغل دنيايى و قطع الفت و دوستى شهوات و خواستههاى نفسانى فراهم نشود و اين جز به كندن محبت دنيا و خواستههاى دنيايى از دل به دست نمىآيد و بركندن ريشههاى محبت دنيا و شهوات آن جز به صبر در مقابل آنها حاصل نمىشود و صبر هم جز با خوف و رجا تحقق نمىپذيرد.»3
ادب گفتوگوى اولياى خدا با معبود خويش
نكته لطيفى كه بيانگر رعايت ادب دعا از سوى حضرت مىباشد اين است كه شقاوتمندى به خود بنده نسبت داده شده، با اينكه مىتوان شقاوتمندى بنده را به خداوند نيز نسبت داد و اين فرجام را ناشى از اراده و مشيت خدا دانست، چه اينكه سعادتمندى انسان نيز به خداوند انتساب دارد و ناشى از اراده و مشيت اوست. اما حضرت با رعايت كمال ادب در پيشگاه معبود خود نمىفرمايد كه خدايا، نمىدانم تو مرا خلق كردى تا سعادتمندم گردانى يا فرجام شقاوت را برايم رقم زنى. در برخى از آيات قرآن، ضلالت و گمراهى و شقاوتمندى بندگان چون سعادت آنان به خداوند نسبت داده شده است؛ نظير آيه:«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرا مِنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» (اعراف: 179)؛ و هر آينه بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ بيافريديم، زيرا دلهايى دارند كه به آن حق را درنمىيابند و چشمهايى دارند كه بدان حق را نمىبينند و گوشهايى دارند كه به آن حق را نمىشنوند. اينان بسان چهارپايانند، بلكه گمراهترند؛ آنان همان غافلانند.
همين ادب را حضرت ابراهيم عليهالسلام نيز در سخن خود رعايت كرده و با اينكه هم بيمارى و هم شفاء از آنِ خداست، اما آن حضرت بيمارى را به خود نسبت داده و شفاء را به خداوند و مىفرمايد: «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ» (شعراء: 80)؛ و چون بيمار شوم شفايم بخشد.
بندگان مطيع و فرمانبردار خدا و اميد به رحمت بىانتهاى معبود
«إلهى، هل تسود وجوها خرّت ساجدة لعظمتك أو تخرس ألسنة نطقت بالثناء على مجدك و جلالتك أو تطبع على قلوب انطوت على محبتّك أو تصمّ اسماعا تلذّذت بسماع ذكرك فى ارادتك أو تغل اكفا رفعتها الآمال اليك رجاء رأفتك أو تعاقب أبدانا عملت بطاعتك حتى نحلت فى مجاهدتك أو تعذّب أرجلاً سعت فى عبادتك. الهى، لاتغلق على موحديك أبواب رحمتك ولا تحجب مشتاقيك عن النظر الى جميل رؤيتك»؛ خدايا، آيا چهرههايى را كه در آستان عظمتت به سجده برخاك نهاده شده سياه مىگردانى؟ يا زبانهايى را كه به ثناى بزرگى و جلالت گويا بوده است لال مىسازى؟ يا بر دلهايى كه با عشق و محبت تو درهم پيچيده است مهر تيرگى مىنهى؟ يا گوشهايى را كه با شنيدن ياد تو در ارادت به تو لذت بردهاند كر مىسازى؟ يا آن دستهايى را كه با آرزو و اميدوارى و به اميد مهر و رأفت تو به درگاهت بلند شده است، به زنجير مىكشى؟ يا بدنهايى را كه به طاعت تو پرداختند و با تلاش و كوشش در عبادتت لاغر شدند عقاب مىكنى؟ يا پاهايى را كه در راه بندگى تو سعى كردهاند عذاب مىكنى؟ خدايا، درهاى رحمتت را بر يكتاپرستان خود مبند و مشتاقان خود را از نظر به ديدار زيبايت محجوب نفرماى.
جملات اين فراز كه در قالب استفهام انكارى است و از درد درون سرچشمه مىگيرد، حاكى از اميدوارى به رأفت و رحمت الهى است؛ اميدى كه همواره در دل مؤمن فروزان است و نقص و خردى عمل آن را كمفروغ نمىسازد. اميرمؤمنان عليهالسلام در «مناجات شعبانيه» مىفرمايد: «إلهى، إن كان صغر فى جنبطاعتكعملىفقدكبرفىجنبرجائك أملى»؛4 اگر عمل و كردارم پيش اطاعت و فرمانبردارى از تو كوچك و ناچيز است، آرزويم پيش اميدبهتوبزرگ است.
حضرت در اين فراز از مناجات، بر اين نكته تأكيد دارند كه با همه اعضا و جوارح خود در جهت بندگى خداوند مىكوشند و به نافرمانى از اوامر الهى برنخاستهاند. اين از آنروست كه بنده مؤمن اعضا و جوارح خود را نعمتهاى الهى مىداند و بر اين باور است كه مواهب و نعمتهاى الهى را بايد براى كارهاى مباح و پسنديده به كار گرفت و نبايد آنها را در نافرمانى از خدا و انجام كارهاى ناپسند به كار بست. چنانكه انسان دست خويش را به آتش نزديك نمىكند چون مىداند كه مىسوزد، مؤمن دست خود را به گناه نمىآلايد، چون مىداند كه گناه آتشى است كه روح انسان را مىسوزاند و نابود مىگرداند. شكرگزارى ادب بندگى است و شكرگزارى از نعمت اعضا و جوارح اين است كه آنها در مسير اطاعت و عبادت خدا به كار گرفته شوند و بىترديد اولياى خدا در اين مسير سرآمد مؤمنان و سالكان بودند و نمونه برجسته آنان سيدالساجدين عليهالسلام است كه همواره بدن خود را براى عبادت و سجده فراوان در پيشگاه خداوند به رنج و سختى مىافكند و مىفرمود: «خدايا، اگر در پيشگاه تو چنان بگريم كه پلكهاى چشمانم بيفتد و چنان با صداى بلند بنالم تا صدايم قطع گردد، و آنقدر در مقابلت بايستم تا پاهايم ورم كند، و آنقدر برايت ركوع كنم تا استخوان پشتم از جا كنده شود، و آنقدر برايت سجده كنم كه چشمانم از حدقه درآيد و تمام عمرم را جز خاك چيزى نخورم و جز آب خاكستر چيزى نياشامم و در طول اين مدت آنقدر تو را ذكر گويم تا زبانم از گفتن باز ايستد و از حيا و شرمسارى از تو به آسمان نگاه نكنم، سزاوار محو و بخشايش گناهى از گناهانم نمىگردم!»5
حضرت همچنين از گشوده بودن درهاى رحمت خدا به روى موحدان و جويندگان رحمت واسعه الهى سخن مىگويند و بدين طريق اميد به رحمت و مهر الهى را در دل بندگان خدا زنده مىدارند. چه اينكه اين باور باعث نشاط و سرزندگى انسان و تحرك او مىگردد و امكان جبران كوتاهىها و تلاش براى رسيدن به تعالى و كمال را براى او فراهم مىآورد. وقتى انسانِ جوياى سعادت و كمال، بر اين باور بود كه همواره درهاى رحمت الهى كه تسهيلكننده كمال و سعادت انسانند به روى او گشوده است، مىكوشد با كنار نهادن موانع و عوامل بازدارنده و توبه از گناهان كه سد راه كمال و سعادت هستند، مسير دستيابى به سعادت و كمال را هموار سازد.
اصمعى نقل مىكند كه شبى به طواف بر گرد خانه خدا مىپرداختم كه جوانى نيكوچهره و باريكاندام (امام زينالعابدين عليهالسلام) را ديدم كه به پرده كعبه چنگ زده و مىگويد: «(اى آقا و مولاى من)، ديدگان به خواب رفتند و ستارگان برآمدند، ولى تو دادگستر زنده و پايدار هستى، سلاطين و ملوك درهاى كاخهاى خود را بستند و نگهبانان را به حراست و نگهبانى از آن گماردند، ولى باب تو براى درخواستكنندگان گشوده است. من به در خانه تو آمدهام و به رحمت تو چشم دارم، اى مهربانترين مهربانان.»6
امام زينالعابدين عليهالسلام همچنين در فراز مزبور از خداوند مشاهده جمالش را درخواست مىكند و در بيان خود واژه «مشتاقيك» را به كار مىبرند. يعنى كسانى كه اشتياق وصال به معشوق را دارند و اين شوق آنان را در فراق حقتعالى بىقرار ساخته و به اظهار سوز و گداز درون واداشته است. شكى نيست كه منظور از «رؤيت» و مشاهده خداوند، مشاهده حسى نيست و خداوند جسمانى و مادى نيست تا بشود با چشم سر او را مشاهده كرد. از اينرو، در شرح آيات «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» (قيامت: 22ـ23)؛ آن روز چهرههايى تازه و خرم است و به پروردگار خود مىنگرند، انسبن مالك از پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله روايت مىكند كه فرمود: «ينظرون إلى ربّهم بلا كيفية ولا حدّ محدود ولا صفة معلومة»؛7 آنها به پروردگارشان مىنگرند بدون آنكه پروردگارشان كيفيت و حد و حدود و صفت مشخصى داشته باشد.
پس منظور مشاهده پروردگار با چشم دل، و شهود و معرفت حضورى به صفات جلال و جمال اوست و اين معرفت و شهود وقتى حاصل مىشود كه حجابهاى مادى و تعلقات دنيوى و حتى حجاب خود نفس برطرف گردد و صفاى كامل و نورانيت و روحانيت خالص براى روح حاصل گردد. در ارتباط با اين رؤيت معنوى از امام صادق عليهالسلام روايت شده كه عالمى خدمت اميرمؤمنان عليهالسلام رسيد و گفت: «اى اميرمؤمنان، آيا پروردگارت را هنگام عبادت ديدهاى؟ فرمود: واى بر تو، من خدايى را كه نديدهام نمىپرستم. عرض كرد: چگونه او را ديدهاى؟ فرمود: واى بر تو، ديدگان به هنگام نظر افكندن او را درك نكنند، ولى دلها با حقايق ايمان او را ديدهاند.»8
حضرت در پايان اين مناجات مىفرمايند: «خدايا، چگونه كسى را كه به توحيد خود عزيز و آبرومند ساختى به پستى دورى از خود خوار مىگردانى؟ و چگونه دلى را كه در كمند عشق و محبت خود بربستى در آتش قهرت مىسوزانى؟ خدايا، مرا از غضب دردناك و عظمت خشم و سخطت پناه ده، اى پر محبت و رأفت، اى احسانكننده به بندگان، اى بخشنده، اى مهربان، اى جبرانكننده كمبودها، اى قهركننده، اى آمرزنده گناهان، اى پردهپوش عيبها به پاس رحمت بىانتهايت مرا از عذاب آتش نجاتبخش و از رسوايى و ننگ محفوظ بدار در روزى كه نيكان از بدان جدا مىشوند و حالتها دگرگون مىگردند و ترسها آشكار مىگردند و نيكوكاران به قرب تو نايل مىگردند و بدكاران از آن دور مىشوند و هركس به آنچه به دست آورده است مىرسد و به هيچكسى ستمى نخواهد شد.»
-
··· پي نوشت
- 1ـ شيخ عباس قمى، مفاتيحالجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.
- 2ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 68، ب 15، ص 16، ح 20.
- 3ـ ميرزاجواد ملكى تبريزى، اسرارالصلوة، ص 199.
- 4ـ شيخ عباس قمى، همان، مناجات شعبانيه.
- 5ـ صحيفه سجاديه، دعاى شانزدهم.
- 6ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 46، ب 5، ص 80، ح 75.
- 7ـ سيد محمّدحسين طباطبائى، الميزان، ج 20، ص 117.
- 8ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 1، ص 98، ح 6.