تفسیر موضوعى و تفسیر ترتیبى و نسبت میان آنها
Article data in English (انگلیسی)
تفسیر موضوعى و تفسیر ترتیبى
و نسبت میان آنها
على منتظرى
مقدّمه
قرآن کریم با واژه هایى همچون «نور»، «بیان»، «تبیان»، «کتاب مبین» و «عربى مبین» خود را معرفى مى کند; ویژگى هایى که حاکى از روشن بودن معانى و قابل فهم بودن محتواى این کتاب آسمانى است. با توجه به همین ویژگى هاست که فهم قسمتى از علوم و معارفِ قرآن براى عموم مردم ممکن و آسان مى باشد; چرا که هر فرد آشنا به زبان عربى که با ذهنى پاک و ضمیرى پاکیزه در آیات قرآن تدبّر نماید به میزان دانش و استعداد خود از معارف آن بهره مند خواهد شد. اما با توجه به اینکه فهم صحیح و کاملِ مراد خداوند از آیات قرآن کریم بدون توجه به قرینه هاى مؤثر در فهم آیات و دلالت هاى گوناگون الفاظ و عبارات و ظهور آنها امکان پذیر نخواهد بود و با عنایت به اینکه برخى آیات قرآن متشابه بوده، نیازمند ارجاع به محکمات آن است و نیز با توجه به مراتب طولى و متعدد معانى آیات، فهم بخشى از آیات و مراتب بالاتر معانى آنها تنها با تفسیر و تلاشى مضاعف مقدور مى باشد.
«تفسیر» عبارت است از تلاش روشمند دانشمندان اسلامى براى فهم صحیح و کامل مراد خداوند از آیات قرآن کریم که به دو شکل انجام مى پذیرد:
- الف. تفسیر ترتیبى یا تجزیه اى: همه آیات قرآن به ترتیب سور و آیات درون هر سوره، از ابتدا تا آخر بررسى مى گردند.
- ب. تفسیر موضوعى: همه آیات مربوط به موضوعى خاص گردآورى شده و به منظور کشف نظریه قرآن در مورد آن موضوع، مورد بررسى و تحلیل قرار مى گیرند.
«تفسیر موضوعى» گرچه اصطلاحى جدید و نوظهور به شمار مى رود، اما روشى تفسیرى است با پیشینه اى کهن که از عصر نزول آیات کریمه قرآن، توسط رسول خدا(صلى الله علیه وآله)پایه گذارى گردید و اهل بیت(علیهم السلام)، پاسداران مکتب نبوى، با پى روى از نبى اکرم(صلى الله علیه وآله)بر اساس این روش، آیات قرآن را تبیین کرده و بدینوسیله، عملا روش صحیح تبیین نظرگاه هاى قرآن کریم را ارائه نمودند.1
یکى از سؤالاتى که در ارتباط با این دو نوع شیوه تفسیرى مطرح مى باشد این است: چه نسبتى بین تفسیر موضوعى و تفسیر ترتیبى وجود دارد؟ در پاسخ به این سؤال، سه احتمال قابل تصور است:
1. تفسیر موضوعى، رقیب و جایگزین تفسیر ترتیبى است. به دلیل آنکه تفسیر ترتیبى داراى کاستى هایى در کشف و ارائه نظریه قرآن در مورد موضوعات گوناگون است و از این رو، تفسیر موضوعى جایگزین آن شده و به کشف و ارائه نظریات قرآن مى پردازد.
2. تفسیر موضوعى، هم عرض تفسیر ترتیبى و مستقل و بى نیاز از آن است; هر کدام قلمرو خاص خود را داشته و بى ارتباط با دیگرى است.
3. تفسیر موضوعى در طول تفسیر ترتیبى قرار دارد و گامى فراتر از آن و نیازمند به آن و مکمّل آن است. در واقع، این دو روش تفسیرى، دو گام تکاملى براى کشف مفاهیم آیات قرآن به حساب مى آیند که غفلت و بى توجهى به هر یک، دست یابى صحیح و کامل به مفاهیم و مقاصد قرآن را ناکارآمد مى سازد.
بررسى احتمالات سه گانه
احتمال اول، احتمال باطل، نادرست و بى دلیل است. تفسیر موضوعى هرگز نفى کننده تفسیر ترتیبى و رقیب و جایگزین آن نیست; زیرا هر کدام یک شیوه تفسیرى است که قلمرو خاص خود را دارد و در جاى خود لازم و ضرورى است و هیچ یک از آن دو بى نیازکننده از دیگرى نیست. شاید توهّم رقیب بودن تفسیرموضوعى نسبت به تفسیرترتیبى ، خود محصول توهّمى دیگر است و آن اینکه تفسیر موضوعى با تفسیر قرآن به قرآن یکى دانسته شده و تصور شده است که دفاع از تفسیر قرآن به قرآن و آن را تنها روش صحیح تفسیر دانستن به معناى رقیب و جایگزین بودن تفسیر موضوعى براى تفسیر ترتیبى رایج است، در صورتى که تفسیر قرآن به قرآن خود نوعى تفسیر ترتیبى و سازوکارى براى اِعمال آن است و تفسیر موضوعى امرى فراتر از آن مى باشد.
بنابراین، تفسیر قرآن به قرآن شیوه اى متفاوت از تفسیر موضوعى است; چرا که در تفسیر قرآن به قرآن به ترتیب و از ابتداى قرآن، هر آیه اى با کمک گرفتن از آیات دیگر تفسیر مى شود، به خلاف تفسیر موضوعى که در آن همه آیات مربوط به موضوعى خاص گردآورى شده و سپس به منظور کشف نظریه قرآن درباره آن موضوع، مورد بررسى و تحلیل قرار مى گیرند.
افزون بر تمایز روشى بین تفسیر موضوعى و تفسیر قرآن به قرآن، این دو تفسیر به رغم اینکه همگونى صورى با یکدیگر دارند و در هر دوى آنها مفسّر، آیات دیگر را به یارى مى طلبد، اما هدف متفاوت و متمایزى نیز دارند. در تفسیر قرآن به قرآن، مفسّر با کمک گرفتن از آیات دیگر درصدد ابهام زدایى از آیه مورد بحث است تا هر چه بیشتر و بهتر مفهوم آن را روشن نموده، به فهم دقیق ترى از آن برسد، اما در تفسیر موضوعى، هدف مفسّر آن است که آیات مشابه و هم مضمونِ در خصوص یک موضوع را به یکدیگر پیوند دهد و از مجموع آنها، به پرسشى که پیرامون آن موضوع مطرح است پاسخ داده، نظریه قرآن را کشف نماید. وى به دنبال ابهام زدایى و روشن شدن مفهوم آیه اى خاص نیست; زیرا وصول به مفاهیم آیات از مراحل آغازین کار است، حال آنکه غرض نهایى او یافتن دیدگاه قرآن نسبت به موضوع موردنظر مى باشد.2
احتمال دوم نیز احتمالى نادرست و بى دلیل است; زیرا مى توان پذیرفت که تفسیر ترتیبى مستقل و بى نیاز از تفسیر موضوعى باشد، اما تفسیر موضوعى هرگز مستقل و بى نیاز از تفسیر ترتیبى نیست; چرا که اطلاعات به دست آمده از رهگذر تفسیر ترتیبى به منزله مواد خام و پیش زمینه اى است براى تفسیر موضوعى. ماهیت تفسیر موضوعى عبارت است از «تلاش فکرى اجتهادى در خصوص مراد خداوند از مجموعه اى از آیات قرآن به منظور کشف نظریه قرآن راجع به موضوعى خاص» و یگانه طریق صحیح استنباط «مراد خداوند از آیات قرآن» شیوه تفسیر ترتیبى است; چرا که بدون توجه به قرینه هاى مؤثر در فهم مفاد آیه، به ویژه سیاق آیات قبل و بعد و بدون در نظر گرفتن دلالت هاى گوناگون الفاظ و عبارات و ظهور آنها، امکان فهم صحیح و کامل مراد خداوند از آیه فراهم نخواهد شد; چیزهایى که در فرایند تفسیر ترتیبى مورد توجه و دقت قرار مى گیرد.
نگاهى اجمالى به مراحل روش تفسیر موضوعى نیز نشان مى دهد که یکى از مراحل این روش، تفسیر ترتیبى آیات مربوطه است که پس از آن، مرحله نظریه پردازى و تأیید آن مطرح مى شود.3
بنابراین، در بین احتمالات سه گانه، احتمال سوم، صحیح و قابل پذیرش مى باشد; زیرا همان گونه که بیان گردید، تفسیر ترتیبى مقدّم بر تفسیر موضوعى و پیش زمینه اى براى آن است که بدون توجه به آن، تفسیر موضوعى، ناقص و ناکارآمد خواهد بود و به سرمنزل مقصود نخواهد رسید; چرا که بدون آگاهى از مفاهیم و مقاصد قرآن، به ویژه آیاتى که به گونه اى با موضوع موردنظر در ارتباطند، نمى توان به کار تفسیر موضوعى پرداخت و نظریه دقیق و جامع قرآن را درباره موضوع موردنظر ارائه نمود.
هرچند تفسیر موضوعى گامى پیشرفته تر از تفسیر ترتیبى و داراى افقى وسیع تر از آن است، اما تفسیر ترتیبى به عنوان مبنا و مقدّمه تفسیر موضوعى امرى لازم و ضرورى است و تفسیر موضوعى مکمّل آن به شمار مى رود; زیرا دامنه بحث در هر آیه اى در تفسیر ترتیبى محدودتر از تفسیر موضوعى است و از این رو، بیان دیدگاه دقیق و جامع الاطراف قرآنى از عهده تفسیر ترتیبى به تنهایى برنمى آید و نمى توان از آن انتظار پاسخ گویى دقیق و جامع به تمام پرسش هاى موجود را داشت. اما تفسیر موضوعى از اطلاعات و نکات به دست آمده از رهگذر تفسیر ترتیبى بهره جسته، به تبیین دقیق نظریات قرآن مى پردازد. بدین سان، بدون توجه به تفسیر ترتیبى نمى توان تصور تفسیر موضوعى دقیق، عالمانه و جامع الاطراف را داشت.
به دیگر سخن، براى پى بردن به دیدگاه دقیق و جامع قرآن در مورد موضوعى خاص و ارائه آن، انجام دو مرحله تفسیر ترتیبى و تفسیر موضوعى با ویژگى خاص هر یک و نیز رعایت ترتیب بین آن دو ضرورى است. از این رو، نمى توان بحث موضوعى را در ابتدا قرار داد; زیرا بحث ترتیبى زمینه و پیش درآمد بحث موضوعى است و بدون آن جایگاه آیه و مفاد آن مبهم و نامعلوم خواهد بود. همچنین جمع آورى موضوعى آیه هایى که مفادشان روشن نیست مشکلى را حل نمى کند و مرتبط کردن آنها به پویایى و نوآورى نمى انجامد.
بدین سان، وجود هر دو مرحله در فهم دیدگاه هاى قرآن ضرورى است: مرحله اول در فهم هر آیه در جایگاه خود با توجه به قراین کلام و اصول محاوره عقلایى; و مرحله دوم در پیوند آیه هاى مربوط به یک موضوع براى استنباط و استخراج نظریه هاى قرآنى. وجود مرحله اول به تنهایى پاسخ گوى پرسش هاى فراوان قرآن پژوهى نیست و به طور طبیعى، کمال لازم را ندارد. مرحله دوم نیز بدون پشتوانه تفسیر صحیح و جامع آیه هاى مورد بحث بکلى ناقص و ناکارآمد است و حاصلى جز نظریه هاى التقاطى و تفسیر به رأى نخواهد داشت.4
آیة اللّه جوادى آملى در تبیین تقدّم تفسیر ترتیبى بر تفسیر موضوعى و نیاز تفسیر موضوعى به تفسیر ترتیبى مى فرماید: در سیر آموزشى، تفسیر موضوعى بعد از تفسیر ترتیبى است. انسان ابتدا باید به نحو ترتیب در خدمت قرآن کریم باشد; یعنى از اول تا آخر قرآن را به نوبه خود بررسى نموده و حضور ذهنى و علمى داشته باشد که اگر آیه اى مطرح شد بعیدالذهن از آن نباشد، آنگاه پس از آشنایى با مضمون آیات و با سرمایه تفسیر ترتیبى به سراغ تفسیر موضوعى بیاید ...
اینکه گفته شد: تفسیر ترتیبى مقدم بر تفسیر موضوعى است به خاطر آن است که اگر کسى خواست موضوعى را از نظر قرآن کریم بررسى کند هرگز نمى تواند در محدوده «المعجم» یا «کشف المطالب» موضوعى را از قرآن استنباط کند و آن را به قرآن استناد دهد; چون خیلى از مسائل مربوط به آن موضوع وجود دارد که با آن لغت بیان نشده است تا اینکه «المعجم» بتواند آن را ارائه نماید، علاوه بر آن، اگر کسى خواست تفسیر موضوعى بگوید یا بنویسد، اگر آیه اى موضوع موردنظر را دربر داشت آن آیه را نباید منهاى سیاق قبل و بعد بنگرد، باید خصوصیت هاى موردى آیه را در نظر داشته باشد تا بگوید که این آیه فلان مطلب را تا این حدّ بیان مى کند.
بنابراین، روشن مى شود که تفسیر موضوعى بدون تفسیر ترتیبى میسّر نیست و زمانى ممکن است انسان، موضوع شناس [آگاه از نظریه قرآن] باشد و موضوعى را از قرآن کریم استنباط کند که اول، تفسیر ترتیبى را گذرانده باشد و هر آیه اى را با ملاحظه صدر و ذیل آن بحث در نظر بگیرد و همچنین همه آیاتى که به نحوى با موضوع محل بحث ارتباط دارد، خواه به طور اثبات و تأیید یا به طور سلب و تکذیب، ملحوظ شود.5
ایشان به منظور تبیین بیشتر موضوع، تفسیر موضوعى و تفسیر ترتیبى را به شرح الحدیث و فقه تشبیه کرده، مى فرماید: وزان تفسیر موضوعى و تفسیر ترتیبى همان وزان شرح الحدیث با فقه است; به این صورت که وقتى یک عده اى در جوامع اولى و مجامع بعدى روایات را جمع کردند، عده اى دیگر این روایات را شرح مى کنند.
شرح حدیث، بررسى سند حدیث و تحلیل متن حدیث به عنوان حدیث شناسى ترتیبى مطرح است، آنگاه فقیه، موضوعى از موضوعات را انتخاب مى کند... و براى تبیین و تعلیم این موضوع فقهى، از این احادیث استفاده مى نماید... روایات مربوط به آن موضوع را از ابواب گوناگون جمع آورى مى کند و چه بسا ممکن است چندین باب را بررسى کند تا بتواند یک جمع بندى کلى از روایات داشته باشد.
بنابراین، ما یک تفسیر موضوعى داریم و یک تفسیر ترتیبى، نظیر این که یک شرح الحدیث داریم و یک فقه; فقه به منزله تفسیر موضوعى احادیث و روایات است و شرح الحدیث به منزله تفسیر ترتیبى است.6
آیة اللّه شهید سید محمّدباقر صدر نیز پس از تبیین رجحان تفسیر موضوعى بر تفسیر ترتیبى مى فرماید: إذن فالتفسیر الموضوعى فى المقام هو افضل الاتّجاهین فى التفسیر، الّا انّ هذا لاینبغى ان یکون المقصود منه الاستغناء عن التجزیئى، هذه الافضلیة لاتعنى استبدالَ اتجاه باتجاه [و] طرحَ التفسیرالتجزیئى رأساً والاخذ بالتفسیرالموضوعى، و انما اضافة اتجاه الى اتجاه، لان التفسیر الموضوعى لیس الّا خطوة الى الامام بالنسبة الى التفسیر التجزیئى و لامعنى للاستغناء عن التفسیرالتجزیئى بالاتجاه الموضوعى.
إذن فالمسألة هنا لیست مسألة استبدال، و انما هى مسألة ضمّ، ضمّ الاتجاه الموضوعى فى التفسیر الى الاتجاه التجزیئى فى التفسیر، یعنى افتراض خطوتین: خطوة هى التفسیر التجزیئى و خطوة اخرى هى التفسیرالموضوعى.7
پاسخ به دو سؤال
سؤال اول: در مباحث گذشته، اصل توقف تفسیر موضوعى بر تفسیر ترتیبى روشن و مبیّن گشت، اکنون این سؤال مطرح مى شود که توقف تفسیر موضوعى بر تفسیر ترتیبى توقف بالجمله است یا فى الجمله؟ و به دیگر سخن، توقف بر کل است یا بر جزء؟ آیا در تفسیر موضوعى، مفسّر ابتدا باید کل آیات قرآن را به روش تفسیر ترتیبى تفسیر نماید و بعد وارد تفسیر موضوعى شود یا کافى است آیات مربوطه را ابتدا به روش تفسیر ترتیبى تفسیر کند و بعد وارد تفسیر موضوعى آیات شود؟
پاسخ: توقف تفسیر موضوعى بر تفسیر ترتیبى توقف فى الجمله است و مفسّرِ به تفسیر موضوعى کافى است ابتدا آیات مرتبط با موضوع را به روش تفسیر ترتیبى بررسى و تحلیل نماید و سپس به کار تفسیر موضوعى بپردازد، اما تفسیر ترتیبى سایر آیات که هیچ گونه ارتباط مفهومى و محتوایى با موضوع مورد بحث ندارند، ضرورتى ندارد. براى مثال، کسى که درصدد تفسیر موضوعى مبحث «جهاد» است و مى خواهد نظریه قرآن راجع به موضوع «جهاد ابتدایى و جهاد دفاعى» را کشف کند کافى است آیات مرتبط با موضوع را شناسایى و به روش تفسیر ترتیبى تفسیر نماید و بعد وارد تفسیر موضوعى آنها شود، اما تفسیر ترتیبى آیات دیگر که هیچ گونه ارتباط مفهومى و محتوایى با موضوع جهاد ندارند ضرورتى ندارد; مانند آیات مربوط به وصیت، ارث، چگونگى آفرینش آسمان و زمین و مانند آن.
البته احاطه علمى بر کل قرآن، مفسّر را در شناسایى و جمع آورى آیات مرتبط با موضوع یارى مى رساند; زیرا قرآن مجموعه اى به هم پیوسته است که آیات آن ناظر به یکدیگر و گواه بر همدیگر هستند. امیرمؤمنان على(علیه السلام)مى فرماید: «کتاب اللّه... ینطق بعضه ببعض ویشهد بعضه على بعض.»8
بنابراین، گاهى برخى آیات قرآن در عین ارتباط مفهومى، لفظ مشترکى ندارند و کسى مى تواند به ارتباط مفهومى بین آنها پى ببرد که بر کل قرآن و مفاهیم آن احاطه علمى داشته باشد، حتى ـ طبق آنچه نزد دانشمندان علوم مختلف مشهور است که «تعرف الاشیاء باضدادها»9 ـ گاهى برخى از آیات قرآن که از نظر مفهوم و محتوا، در تقابل با موضوع مورد بحث هستند چه بسا در روشن شدن برخى از ابعاد و ویژگى هاى موضوع مؤثر باشند.
براى مثال، در شناخت صفات اثباتى و سلبى مؤمنان از منظر قرآن، شناسایى ویژگى هاى کافران از دیدگاه قرآن یاریگر مفسّر است; زیرا «ایمان» و «کفر» دو مفهوم متضادند و صفاتى که آبشخور آنها کفر است ممکن نیست در فرد مؤمن از جهت ایمان او ظهور پیدا کند.10
بدین سان، چه بسا آیه اى که در جاى دیگر سوره و حتى در سوره اى دیگر آمده، به گونه اى ناظر به آیه مورد بحث و یاریگر مفسّر در شناسایى برخى از ابعاد و ویژگى هاى موضوع باشد و غفلت از آن باعث عدم دست یابى به مراد صحیح و کامل آیه و در نتیجه، منجر به عدم کشف دیدگاه دقیق و جامع قرآن گردد.
سؤال دوم: آیا لازم است مفسّر به تفسیر موضوعى، همه آیات مربوطه، اعم از آیات قطعى و احتمالى مربوط به موضوع را تفسیر ترتیبى نماید یا تفسیر ترتیبى آیات قطعى کفایت مى کند؟
پاسخ: کسى که درصدد تفسیر موضوعى قرآن است باید استقراء کامل نموده، همه آیات مربوط به موضوع موردنظر، اعم از قطعى و احتمالى را شناسایى و به روش تفسیر ترتیبى تفسیر نماید; چرا که اساساً یکى از مراحل روش تفسیر موضوعى، مطالعه اکتشافى و جمع آورى آیات احتمالى است; زیرا برخى آیات که احتمال ارتباط با موضوع را دارند و به تنهایى گویا نیستند، با قرار گرفتن کنار آیات متناسب و مرتبط با موضوع، چه بسا گویا مى شوند و برخى بر برخى دیگر گواه مى گردند تا مفادشان روشن و هویدا شود.
افزون بر آن، بى توجهى و غفلت از آیات احتمالى، خود یکى از آسیب هاى تفسیر موضوعى است که باعث عدم دست یابى به نظریه دقیق و جامع قرآن مى گردد.
-
پى نوشت ها
1ـ ر. ک. حبیب اللّه زارعى، «تفسیر موضوعى; پیشینه، اقسام و روش ها»، مجله معرفت، ش 96 (1384)، ص 10.
2ـ ر.ک. هدایت جلیلى، روش شناسى تفاسیر موضوعى، تهران، کویر، 1372، ص 92.
3ـ مراحل روش تفسیر موضوعى به طور اجمال عبارتند از: 1) انتخاب موضوع; 2) مطالعه اکتشافى (جمع آورى آیات احتمالى); 3) تفسیر ترتیبى آیات یا فرازهاى مربوط; 4) استخراج موضوعات مربوط و نسبت سنجى و تنظیم منطقى بین آنها; 5) ارائه یک یا چند فرضیه; 6) تعیین موارد قطعى مرتبط با موضوع; 7) محک زدن نظریه در پرتو موارد قطعى.
4ـ ر.ک. غلامعلى عزیزى، «تفسیر موضوعى قرآن کریم از دیدگاه آیة اللّه شهید سید محمّدباقر صدر»، مجله معرفت، ش 35 (مرداد و شهریور 1379)، ص 62.
5ـ عبداللّه جوادى آملى، زن در آینه جلال و جمال، تهران، نشر فرهنگى رجاء، 1374، ص 49ـ51.
6ـ همان، ص 50.
7ـ سید محمّدباقر صدر، المدرسة القرآنیة، مرکز الابحاث و الدراسات التخصصیة للشهید الصدر، 1421 ق، ص 42.
8ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، انتشارات فیض الاسلام، 1366، خطبه 133، ص 414.
9ـ یعنى: از جمله راه هاى شناخت ویژگى هاى هر چیز، شناسایى چیزهایى است که در تضاد با آن هستند.
10ـ ر.ک. علیرضا نیازاده، «معناشناسى واژه هاى قرآن و تفسیر موضوعى»، مجله معرفت، ش 96 (1384)، ص 43.