آرمان شناسى قيام هاى شيعى
سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 45ـ58
على واحدى -1
چكيده
جنبشها و قيامهاى شيعى، در تاريخ تشيّع برجستگى خاصى دارند و در هر برههاى از زمان، به شكل ويژهاى نمود پيدا كردهاند. لازم است با نگاه مستقلى آرمانها و اهداف اين قيامها شناسايى و معرفى گردد. نكته حايز اهميت اينكه اهداف مشتركى در تمام اين قيامها به چشم مىخورد؛ يعنى با اينكه بين بعضى از اين قيامها فاصله زمانى زيادى وجود دارد، ولى آرمانهاى اصلى اين قيامها، مسائل مشتركى است. اين آرمانها از سويى، آرمانهاى مقدسى است؛ يعنى برخاسته از متن دين است و از سوى ديگر، منعكسكننده نيازهاى جامعه است.
اين نوشتار با رويكرد تحليلى و توصيفى بر آن است تا اين آرمانها و اهداف را مورد تبيين و تحليل قرار داده و نشان دهد كه شيعيان با اين جنبشها در پى به دست آوردن و پياده كردن چه آرمانهاى مقدسى بودهاند.
كليدواژهها: قيامهاى شيعى، عمل به كتاب و سنت، جهاد با ظالمان، برقرارى عدالت، يارى خاندان پيامبر، امر به معروف و نهى از منكر.
مقدّمه
قيامهاى شيعى معمولاً به صورت مجزا مورد مطالعه قرار گرفتهاند و اهداف آنها نيز تا حدودى ذكر شده است، ولى لازم است با نگاه مستقلى به آن قيامها، روشن شود كه آيا داراى ويژگىهاى مشتركى هستند يا نه و اگر ويژگىهاى مشترك دارند آنها چه بوده است. اتفاقا مطلبى كه با مطالعه اين قيامها و دقت در شعارها و بيعتهاى موجود در آنها، به چشم مىخورد اين است كه اين قيامها داراى ويژگىهاى مشتركى هستند؛ يعنى با كنكاش در جزئيات اين قيامها به مسائل و موضوعات مشتركى مىرسيم. يكى از ويژگىهاى مشترك، اهداف و آرمانهاى آنهاست. قيامهاى شيعى دربردارنده اهداف مقدسى است كه تقريبا در تمام آنها با قوت و ضعف دنبال مىشده است. اين امر، نشاندهنده يك نگاه مشترك در اين قيامهاست. در واقع، شيعيان در اثر پرورش در فضاى آموزههاى شيعى و به دست آوردن نگاه مشترك به جريانات و تحركات جامعه خود، اهداف خاصى را در حركتهاى اجتماعى دنبال مىكردند.
لازم است با مطالعه اين قيامها، آن اهداف و آرمانهاى مشترك شناسايى شود و علت عمده آن تحركات و عدم آرامش شيعيان مورد بررسى و معرفى قرار گيرد. بر هر محقق و متفكر امور اجتماعى شيعيان لازم است پاسخ اين سؤال را بداند كه چرا حركتها و قيامهاى شيعى كموبيش در طول تاريخ امويان و عباسيان وجود دارد و شيعيان هر زمان كه فرصتى و ياورى پيدا كردهاند در برابر حاكمان اموى و عباسى دست به قيام زدهاند و مخالفتهاى خود را به شكلى نشان دادهاند. با شناخت اهداف آنها، به دغدغههاى اصلى شيعيان پى مىبريم و روشن مىشود كه شيعيان در اثر تعاليم و آموزههاى شيعى، چنين درخواستهايى از جامعه دارند و جامعه آرمانى آنها، جامعهاى دينى و عدالتمحور و ضد ظلموستمگرى است.
در اين نوشتار سعى شده است اين اهداف مشترك شناسايى و تبيين شود، و بيان گردد كه تمام اين اهداف برگرفته از معارف اصيل و دينى است و وجود اهداف مشترك در اين قيامها اتفاقى نيست، بلكه از سويى با تكيه به معارف دينى و از سوى ديگر نيازهاى جامعه، موجب پيدا شدن و پيگيرى اين اهداف و آرمانها در تحركات اجتماعى شيعيان است. همچنانكه بيان شد، در مورد قيامهاى شيعى تحقيقات خوبى انجام شده است، ولى عموما در مورد قيام خاصى بحث كردهاند، از اينرو، لازم است با يك نگاه جامع و كلى آرمانهاى مشترك آن قيامها كشف و تبيين گردد. براى نمونه به بعضى از تحقيقات در اين زمينه اشاره مىشود. در مورد قيامهاى شيعى: قيامهاى شيعه در تاريخ اسلام، نوشته صادق آينهوند، قيامهاى شيعه در عصر عباسى، نوشته محمد كاظمى پوران. در مورد قيامهاى عاشورا: انگيزههاى قيام عاشورا (بررسى تطبيقى انگيزههاى ديروز و امروز)، نوشته محمّد دشتى. در مورد قيام مختار: المختارالثقفى دراسه و تحليل، نوشته باقر شريف قريشى، مختار ثقفى و نهضت توابين، نوشته احمد وجيلى، ترجمه محمدعلى لسانى، نهضت مختار ثقفى، نوشته محمدرضا افتخارزاده و... . اينك با اشاره به اهداف مشترك قيامهاى شيعى، به شرح جزئى آنهامىپردازيموشواهدتاريخىآنها را نيزبيان مىكنيم.
1. عمل به كتاب خدا و سنّت رسولاللّه صلىاللهعليهوآله (احياى دين و سنت و از بين بردن بدعتها)
اين موضوع در جامعه اسلامى، از اهميت بسزايى برخوردار است. پايبندى به اين مسئله، در واقع ضامن اسلامى بودن جامعه است. از اينرو، اين هدف در قيامهاى شيعى، جايگاه خاصى دارد. شيعيان با توجه به فرامين ائمّه اطهار عليهمالسلام در اين زمينه و عِرق دينى خود، به اين مسئله توجه ويژهاى مىكردند. براى تبيين اهميت اين مسئله در معارف شيعى به بعضى از سخنان اميرالمؤمنين على عليهالسلام در اين زمينه اشاره مىكنيم:
حضرت در كلامى مىفرمايد: «بر شما باد عمل كردن به قرآن، كه ريسمان محكم الهى و نور آشكار و درمانى سودمند است، كه تشنگى را فرو نشاند، نگهدارنده كسى است كه به آن تمسك جويد و نجاتدهنده آن كس است كه به آن چنگ آويزد.» 1
و نيز در جايى ديگر مىفرمايد: «خداوند متعال براى مردمى كه علاقه داشته هدايتشان كند فرموده است: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا و رسول و امامانى كه از شما هستند اطاعت كنيد، و اگر در چيزى نزاع داريد، آن را به خدا و رسولش بازگردانيد. پس بازگرداندن چيزى به خدا، يعنى عمل كردن و بازگرداندن به پيامبر صلىاللهعليهوآله؛ يعنى عمل كردن به سنت اوكهوحدتبخشاستنهعاملپراكندگى.» 2
حضرت على عليهالسلام در مورد وظيفه حاكمان اسلامى در عمل كردن به قرآن و سنت رسول صلىاللهعليهوآلهمىفرمايد: «حقى كه شما به گردن ما داريد، عمل كردن به كتاب خدا و سنت پيامبر صلىاللهعليهوآله و قيام به حق و برپاداشتن سنت اوست.» 3
و همچنين در مورد پيروى از سنّت رسولاللّه صلىاللهعليهوآله مىفرمايد: «از راه و رسم پيامبرتان پيروى كنيد كه بهترين راهنماى هدايت است، رفتارتان را با روش پيامبر صلىاللهعليهوآله تطبيق دهيد كه هدايتكنندهترين روشهاست.» 4
حضرت در مورد پايبندى به قرآن مىفرمايد: «به ريسمان قرآن چنگ زن، و از آن نصيحت پذير، حلالش را حلال و حرامش را حرام بشمار.» 5
همانگونه كه ملاحظه مىشود، عمل به قرآن و سنت رسولاللّه صلىاللهعليهوآله در سخنان اميرالمؤمنين على عليهالسلامجايگاه خاصى دارد و همچنين عمل به اين موارد يكى از ويژگىهاى مميّزه و مشخصه حضرت مىباشد كه جان خود را در راه اين آرمان فدا كرد. شيعيان و محبّان حضرت، در اقتدا به ايشان، بدين مضامين اهميت بسزايى مىدادند و اين مسئله در قيامهاى شيعى جلوه خاصى دارد و يكى از اهداف هميشگى اين قيامهاست كه شواهد تاريخى آن بازگو مىگردد:
در قيام امام حسين عليهالسلام ـ به عنوان سرچشمه و الهامبخش قيامهاى شيعى ـ اين هدف بارها و بارها بيان شده است و آن حضرت در بيان آن اصرار مىورزيدند و در واقع، مهمترين علت قيام حضرت برپايى اين هدف است. در ذيل، به مواردى از آنها اشاره مىشود:
1. حسينبن على عليهالسلام به سران بصره نامه نوشت و آنان را به كتاب خدا فراخواند و فرمود: «سنّت مرده است و بدعت زنده و برافراشته گشته است.» 6
2. حسين عليهالسلام به عمر بنسعد و يارانش فرمود: عجله نكنيد تا خبرم را برايتان بگويم. به خدا سوگند، نزد شما نيامدم تا آنكه نامههاى بزرگان شما به من رسيد كه: سنت مرده است و نفاق سر برآورده و احكام خداوند تعطيل شده است. پيش بيا، شايد كه خداى ـ تبارك و تعالى ـ امت محمّد صلىاللهعليهوآله را با تو سامان دهد. از اينرو، نزد شما آمدم... .» 7
3. امام حسين عليهالسلام به فرزدق فرمود: اى فرزدق! اين قوم، به اطاعت از شيطان چسبيدهاند و اطاعت خداى رحمان را وانهاده و فساد را در زمين، آشكار كردند و احكام خداوند را باطل نمودند و شراب نوشيدند و اموال فقيران و بينوايان را از آنِ خود كردند. من سزاوارترين كس به قيام براى يارى دين خدا و عزت بخشيدن به آيين او و جهاد در راه او هستم (تا فرمان خدا، والاترين باشد. 8 ) 9
اين مواضع حضرت و دعوت مكرر ايشان به كتاب الهى و سنّت نبوى، گوياى شرايط وخيم دينى آن زمان و بىموالاتى و ظلم و ستم حاكمان اموى است. ابىعبداللّه عليهالسلام براى اصلاح امور و برپايى دين حق و زنده كردن قرآن و سنّت، دست به قيام زده است. خود حضرت در تشريح اوضاع زمان خود براى اصحابشان مىفرمايد: «پيشامد ما همين است كه مىبينيد. جدا اوضاع زمان دگرگون شده، زشتىها آشكار و نيكىها و فضيلتها از محيط ما رخت بربسته است، و از فضيلتها جز اندكى مانند قطرات تهمانده ظرف آب باقى نمانده است. مردم در زندگى پست و ذلّتبارى به سر مىبرند و صحنه زندگى همچون چراگاهى سنگلاخ و كمعلف، به جايگاه سخت و دشوارى تبديل شده است. آيا نمىبينيد كه ديگر به حق عمل نمىشود، و از باطل خوددارى نمىشود؟ در چنين وضعى جا دارد كه شخص باايمان، مشتاق ديدار پروردگار باشد. در چنين محيط ذلتبار و آلودهاى مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنج و آزردگى و ملال نمىدانم.» 10
پس مىتوان گفت: مهمترين علت امام حسين عليهالسلام در عدم بيعت با يزيد، همين ترس از نابودى دين است، از اينرو، زمانى كه مروان حكم از حضرت مىخواهد كه با يزيد بيعت كند، حضرت مىفرمايد: «انا للّه و انا اليه راجعون و على الاسلام السّلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد»؛ 11 ديگر بايد فاتحه اسلام و مسلمانان را خواند و با آن وداع گفت، آنگاه كه جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبرى همانند يزيد گردند.
تمام اين مواضع، روشنگر انحراف جامعه اسلامى از مسير اصلى خود است. در آن زمان حكومت اسلامى و مقدّرات مردم مسلمان به دست حزب ضداسلامى و جاهلى بنىاميه افتاده بود. اين حزب پس از سالها نبرد با پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله در فتح مكه به ظاهر اسلام آورد، اما كفر و نفاق خود را مخفى كرد و پس از رحلت پيامبر صلىاللهعليهوآله با چهره ظاهرا اسلامى به فعاليت زيرزمينى پرداخت و به تدريج در دستگاه حكومت اسلامى نفوذ كرده، كارهاى كليدى را در دست گرفت، تا آنكه پس از شهادت اميرالمؤمنين عليهالسلام با قبضه حكومت توسط معاويه به اوج قدرت رسيد.
گرچه سران و صحنهگردانان اصلى اين حزب، مقاصد پليد خود را در جهت ضربه زدن به اسلام از داخل، و زنده كردن نظام جاهليت، پنهان مىساختند، اما اقدامات و عملكرد آنان و نيز درز كردن بعضى از سخنان خصوصى آنان، پرده از روى مقاصد شومشان برمىداشت. چنانكه ابوسفيان كه در رأس اين حزب قرار داشت، روزى كه عثمان (نخستين خليفه از حزب بنىاميه) به حكومت رسيد و بنىاميه در خانه او اجتماع كردند، در ابتدا گفت: غير از شما كسى اينجا هست؟ (آن روز ابوسفيان نابينا بوده است) گفتند: نه. گفت: اكنون كه قدرت و حكومت به دست شما افتاده است آن را همچون گويى به يكديگر پاس دهيد و كوشش كنيد كه از دودمان بنىاميه بيرون نرود. من سوگند ياد مىكنم به آنچه به آن عقيده دارم كه نه عذابى در كار است و نه حسابى، نه بهشتى هست، نه جهنمى و نه قيامتى! 12
معاويهبن ابىسفيان نيز در زمان حكومت خود در يك شبنشينى با مغيرهبن شعبه (يكى از استانداران خود) آرزوى خود را مبنى بر نابودى اسلام، با وى در ميان گذاشت، و اين معنا توسط مطرّف پسر مغيره فاش شد. مطرّف مىگويد: با پدرم مغيره در دمشق مهمان معاويه بودم. پدرم به كاخ معاويه زياد تردّد مىكرد و با او به گفتوگو مىپرداخت و در بازگشت به اقامتگاهمان از عقل و درايت او ياد مىكرد و وى را مىستود، اما يك شب كه از كاخ معاويه برگشت ديدم بسيار اندوهگين و ناراحت است. فهميدم حادثهاى پيش آمده كه موجب ناراحتى او شده است. وقتى علت را پرسيدم، گفت: پسرم! من اكنون از نزد پليدترين مردم روزگار مىآيم! گفتم مگر چه شده است؟ گفت: امشب با معاويه خلوت كرده بودم، به او گفتم: اكنون كه به مراد خود رسيدهاى و حكومت را قبضه كردهاى، چه مىشد كه در اين آخر عمر با مردم با عدالت رفتار مىكردى و با بنىهاشم اين قدر بدرفتارى نمىنمودى؛ چون آنها بالاخره خويشان تو بوده و علاوه بر آن، اكنون در وضعى نيستند كه خطرى از ناحيه آنها متوجه حكومت تو گردد. معاويه گفت: هيهات! هيهات! ابوبكر خلافت كرد و عدالتگسترى نمود و پس از مرگش فقط نامى از او باقى ماند. عمر نيز به مدت ده سال خلافت كرد و زحمتها كشيد، پس از مرگش جز نامى از او باقى نماند. سپس برادر ما عثمان كه كسى در شرافتِ نسب به پاى او نمىرسيد، به حكومت رسيد، اما به محض آنكه مُرد، نامش نيز دفن شد. ولى هر روز در جهان اسلام پنج بار به نام اين مرد هاشمى (پيامبر اسلام) فرياد مىكنند و مىگويند: اشهد انّ محمّدا رسولاللّه. اكنون با اين وضع (كه نام آن سه تن مرده و نام محمد باقى است) چه راهى باقى مانده است، جز انكه نام او نيز بميرد و دفن شود؟! اين گفتار معاويه كه به روشنى از كفر وى پرده برمىدارد، زمانى كه از طريق راويان حديث به گوش مأمون خليفه عباسى رسيد، او طى بخشنامهاى در سراسر كشور اسلامى دستور داد مردم معاويه را لعن كنند. 13
يزيد نيز ادامهدهنده همين برنامه است. با اين فرق كه او ديگر ظواهر اسلام را رعايت نمىكند و علنا به كفرگويى و فسق و فجور مىپردازد. در چنين شرايطى است كه امام حسين عليهالسلام با دعوت به كتاب و سنّت، دست به قيام مىزند.
اين هدف در قيام توابين نيز دنبال مىشد. هرچند مهمترين هدف توابين، خونخواهى امام حسين عليهالسلام است، ولى آنها نيز در شرايط نزديك به زمان حضرت، مىديدند كه همه مشكلات به خاطر دورى از كتاب و سنّت است؛ از اينرو، در دعوت خود به اين مسئله اهتمام نشان مىدادند. طبرى نقل مىكند: عبيداللّهبن عبداللّه از داعيان توابين در مقام دعوت مردم به شورش، چنين مىگفت: «انّا ندعوكم الى كتاب اللّه و سنة نبيّه»؛ 14 ما شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش دعوت مىكنيم.
اين آرمان در قيام مختار نيز منعكس شده و يكى از امورى است كه مختار در قيام خود آن را دنبال مىكرده است. او در نامهاى كه به گروه باقىمانده توابين مىنويسد، آنان را به همين مسئله دعوت مىكند: «فانّى أدعوكم الى كتاباللّه و سنة نبيّه.» 15
نيز نقل شده است كه اشراف كوفه در بيعت خود با مختار، عمل به كتاب خداوسنّت پيامبر را شرط كردند. 16
در قيام زيد هم اين مطلب وجود دارد، چنانكه بلاذرى نقل مىكند: «و كان اذا بويع (زيد) قال: ادعوكم الى كتاب اللّه و سنّة نبيّه...»؛ 17 زمانى كه با يزيد بعيت شد، او گفت: من شمارابهكتابخداوسنّتپيامبرش دعوت مىكنم.
و نيز زيد مىگفت: «و انّما ندعوكم الى كتاباللّه و سنّة نبيّه صلىاللهعليهوآله و الى السنن ان تحيا و الى البدع ان تطفا»؛ 18 من شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش دعوت مىكنم و اينكه سنّتها را زنده و بدعتها را از بين ببريم.
زيد به چشمان خود مىديد كه خلفاى بنىاميه در مسير قرآن و سنت نيستند و اين امر را نمىتوانست تحمل كند، چنانكه گفته شده است: در ملاقاتى كه زيد با هشام داشت، در حضور هشام، شخصى مسيحى رسول خدا صلىاللهعليهوآله را دشنام داد و او هيچ واكنشى از خود نشان نداد. 19 همين مسئله موجب خشم زيد از هشام شده بود.
زيد براى حمله به دشمن خود شعار «يا منصور اَمِت اَمِت» (اى كسانى كه يارى كرده شدهاى، بميران بميران) را انتخاب كرد. اين شعارى بود كه پيامبر صلىاللهعليهوآله در جنگ بدر آن را فرياد مىكرد. زيد خود راوى اين حديث بود كه در بدر شعار پيامبر «يا منصور امت» بوده است. 20 از اينرو، خود او نيز همين جمله را به عنوان شعار خود انتخاب كرد. 21 در واقع، مىخواست با اين شعار پيامبر، زنده كردن سنّت پيامبر را كه هدف اوست، بيان كند.
در قيام شهيد فخ 22 نيز يكى از مضامينى كه مطرح است، همين موضوع مىباشد، چنانكه نقل شده است: «فلّما صلّىالحسين شهيد فخ الصبح أتاه الناس فبايعوه على كتاباللّه و سنّة نبيّه...»؛ 23 بعد از اينكه شهيد فخ نماز صبح را خواند، مردم به نزد او آمدند و براساس كتاب خدا و سنت پيامبر با او بيعت كردند.
شهيد فخ در هنگام بيعت مىگفت: «من با شما بيعت مىكنم براساس كتاب خدا و سنّت پيامبر و اينكه اطاعت خدا را كنيم و معصيتش را ترك كنيم و... و اينكه در بين شما به كتاب خدا و سنّت پيامبرش عمل كنيم.» 24
تأكيد شهيد فخ بر كتاب و سنّت در واقع، موضعگيرى ايشان در برابر عملكرد خلفاى عباسى است. چنانكه درباره هادى عباسى، خليفه زمان او، گفته شده است: «كان يتناول المسكر و يلعب...»؛ 25 شرابخوار و قمارباز بود.
او حتى پس از رسيدن به خلافت، اعمال سابق خود را ترك ننمود و شئون ظاهرى خلافت را حفظ نمىكرد. 26
مجالس رقص و آواز و شبنشينىهاى اين خليفه مسلمانان و بذل و بخششهاى بيكران او از اموال عمومى مسلمانان به رقاصهها و خوانندهها و نوازندهها، در كتب تاريخ مسطور است. به گفته مورخان، او ابراهيم موصلى خواننده مشهور آن زمان را به دربار خلافت دعوت مىكرد و ساعتها به آواز او گوش مىداد و به حدى به او دلبسته بود كه اموال و ثروت زيادى به او مىبخشيد. پسر ابراهيم مىگفت: اگر هادى بيش از اين عمر مىكرد، ما حتى ديوارهاى خانهمان را از طلا و نقره مىساختيم. 27
تكيه بر سنت پيامبر صلىاللهعليهوآله و احياى قرآن، توانست در برابر خلفا ـ كه عملكردشان محو كتاب و سنت بود ـ افراد مؤمن را جذبكندوموجبقيامهاى پىدرپى عليهخلفاگردد.
2. جهاد با ظالمان
اين هدف نيز در قيامهاى شيعى كاملاً دنبال مىشده است. شيعيان با توجه به پشتوانه معرفتى خود در اين زمينه، مبارزه با ظلم را همواره مدنظر خود قرار مىدادند؛ به گونهاى كه يكى از عوامل جذب تودههاى مردم و گسترش تشيّع، موضع ضد ظلم شيعيان، دانسته شده است. 28 اين موضعى بود كه با شدت و ضعف در تمامى مدت حكومت امويان و عباسيان وجود داشته و هميشه فضاى مبارزه را بر ضدّ ستم، مشروعيت مىبخشيده است.
گفته شده است: رأى شيعه و اكثر معتزله اين است كه اگر از طريق مسالمت نتوان ستمگر را وادار كرد كه از ظلم و جور دست بردارد، بايد با استفاده از همه وسايل با او به ستيز پرداخت و در برابر وى ايستادگى كرد. و از نظر شيعه، خاموشى و چشمپوشى نسبت به جور و ستم او روا نيست. 29
مرحوم صاحب جواهر در مورد اقسام جهاد مىفرمايد: «قتال الباغين ابتداء فضلا عن دفاعهم على الرجوع الى الحق»؛ 30 يكى از اقسام جهاد، جنگ با ياغيان و ستمگران است تا به حق بازگردند ـ اين در صورتى است كه ياغيان عليه امت اسلامى تحرّك نكرده باشند ـ و در صورت هجوم و تحرك ياغيان، به طريق اولى جنگ با آنها واجب است. از اينرو، ايشان مبادرت به جنگ با ياغيان و ستمگران را براى اينكه به حق بازگردند، از اقسام جهاد دانستهاند. واژه «باغى» همه ستمگران و تمامى كسانى را كه از راه حق بيرون روند و از اطاعت امام عليهالسلام سرپيچى كنند فرا مىگيرد.
همچنين مرحوم صاحب جواهر از حضرت على عليهالسلام نقل مىكنند كه پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمودند: «خداوند بر مؤمنان واجب كرده كه در فتنهها جهاد كنند، همانگونه كه بر آنها واجب كرده به همراه من با مشركان بجنگند. من پرسيدم: يا رسولاللّه! فتنههايى كه جهاد در آنها، بر ما واجب شده است كدامند؟ فرمود: فتنه گروهى كه بر يگانگى خداوند و پيامبرى من گواهى مىدهند، در حالى كه با سنّت من مخالفت مىورزند و از دين من منحرف مىشوند. پرسيدم: يا رسولاللّه! به چه دليلى با آنها بجنگيم در حالى كه آنها به يگانگى خداوند و پيامبرى تو گواهى مىدهند؟ فرمود: به دليل بدعتهاى آنها در دين من و دورى كردن آنها از دستور من و حلال شمردن آنها ريختن خون فرزندان مرا.» 31
بدين ترتيب، اين مسئله يكى از اهداف قيامهاى شيعى است. در قيام امام حسين عليهالسلام اين موضوع مطرح است. حضرت بر روى اين مسئله تأكيد داشتند و حتى در زمان معاويه، ظلمها و جنايات او را متذكر مىشدند. در مورد حضرت نقل شده است: «امام حسين عليهالسلام در منزل و منطقه بيضه براى اصحابشان و اصحاب حر سخنرانى كرد. پس از حمد و ثناى الهى فرمود: اى مردم! پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله فرمود: هركس پادشاه ستمگرى را بنگرد كه حرام خدا را حلال كرده، دين خدا را فروافكنده، با سنّت پيامبر خدا مخالفت مىكند، و در ميان مردمان با گناهكارى و ستم حكم مىراند، سپس با سخنرانى و اقدام بر او نشورد، سزاوار است كه خداوند آن كس را نيز به سرانجام (خوارى و عذاب) آن پادشاه دچار سازد.» 32
در قيام مختار نيز اين آرمان مطرح است و يكى از امورى كه مختار مردم را بر آن دعوت مىكرد عبارت بود از: «والدّفع عن الضعفة»؛ 33 يعنى دفاع از مظلومان و ضعيفان. و همين امر يكى از شروط اشراف كوفه در بيعت با او بود. 34
يكى از امورى كه زيد در بيعت با مردم آن را بيان مىكرد همين موضوع بوده است. او مىگفت: «اى مردم! ما شما را به كتاب خدا و سنّت رسولش دعوت مىكنيم. همچنين شما را به جهاد با ظالمان، حمايت از مستضعفان و... دعوت مىكنيم.» 35 مقدسى مىنويسد: «چهارده هزار نفر با زيدبن على، به جهاد با ظالمان و دفاع از مستضعفان بيعت كردند.» 36
اين موارد همه دال بر وجود ظلم و ستم در ميان مردم است. در واقع، اين مواضع منعكسكننده نيازهاى جامعه است. كارنامه خلفاى بنىاميه و بنىعباس، مملو از جور و ستم است.
معاويه به مأموران خود دستور داده بود در شهرها بگردند، و هركس از شيعيان على را يافتند بكشند. 37 او همچنين به عمّال خود نوشت: در ميان شما هر كه را از شيعيان علىو متهم به دوستى اوست، از بين ببريد، حتى اگر شده دليل و بيّنهاى براى اين كار، هرچند با حدس و گمان از زير سنگ بيرون بكشيد. قتل حجربن عدى و عمروبن حمق، يكى از جنايات بىشمار معاويه است. مأموريت مهم زياد ـ يكى از عمّال جنايتكار معاويه ـ سركوبى شيعيان در كوفه و در سراسر عراق بود. ابن ابىالحديد مىگويد: او به طور دايم در پى شيعيان بود و هر كجا آنها را مىيافت به قتل مىرساند، به گونهاى كه شمار زيادى را كشت. او دست و پاى مردم را قطع و چشمانشان را كور مىكرد. 38
عبدالملكبن مروان در سال 75 حجّاج را حاكم عراق كرد. حجّاج در همان لحظه ورود خود به بصره گفت: خليفه به من دو شمشير داده است؛ يكى رحمت و ديگرى عقوبت. 39 اما شمشير رحمت در ميان راه افتاده و تنها شمشير عقوبت باقى مانده است. 40 ابنخلكان در مورد رفتارهاى او مىنويسد: در خونريزى و قتل و شكنجه داستانهايى درباره حجّاج نقل شده كه مانند آن شنيده نشده است. 41
سيوطى درباره حجّاج مىگويد: تعداد غيرقابل شمارش از صحابه و تابعين را كشت؛ چه رسد به ديگران. علايمى نيز در گردن انسبن مالك و ديگر صحابه نهاد. 42 همچنين نتيجه اقدامات سختگيرانه او در عراق، كشتن بيش از يكصد و بيست هزار نفر بود. 43 بيش از پنجاه هزار مرد و سى هزار زن، كه نيمى از آنها عريان بودند، در زندانهاى مختلط حجّاج به سر مىبردند. 44
عمربن عبدالعزيز وقتى به خلافت رسيد به جنايات و ظلم و ستم حاكمان پيش از خود اعتراف كرد و درصدد جبران برآمد. او طى بخشنامهاى به استانداران و نمايندگان حكومت مركزى در ايالات مختلف، چنين نوشت: مردم دچار فشار و سختى و دستخوش ظلم و ستم گشتهاند و آيين الهى در ميان آنها وارونه اجرا شده است. زمامداران و فرمانروايان ستمگر گذشته، با مقرّرات و بدعتهايى كه اجرا نمودهاند، كمتر درصدد اجراى حق و رفتار ملايم و عمل نيك بوده و جان مردم را به لب رساندهاند. اينك بايد گذشتهها جبران گردد و اينگونه اعمال متوقف شود. 45
طبرى نامهاى را نقل كرده است كه عمربن عبدالعزيز درباره اهل كوفه به والى آن نوشته است: آنها در معرض بلا و فشار و ستم حكام سوء بودهاند، در حالى كه قوام دين به عدل و احسان است. سپس به حاكم كوفه دستور داد تا از مردم بينوا به اندازه طاقتشان ماليات گرفته و حتى از ثروتمندان جز خراج چيزى نگيرد. از مردم مزد مالياتبگيران را نگيرند، هداياى نوروز و مهرگان و پولهايى را كه تحت عنوان دراهمالنكاح يا ثمنالصُحف و يا اجورالبيوت گرفته مىشد، مطالبه نكنند. همچنين از كسانى كه مسلمان شدهاند خراج نگيرند. 46
نامه فوق نشان مىدهد كه حكام بنىاميه تحت عناوين مختلفى به غارت مردم مىپرداختند و حتى از آيينهاى محلى زرتشتيان، كه جشن نوروز و مهرگان بود، سوءاستفاده مىكردند و از آنها هدايايى در اين روزها طلب مىكردند. مسئله ديگرى كه اين نامه به آن اشاره مىكند، گرفتن خراج و جزيه از كسانى بود كه اسلام آورده بودند. اين كار را حجّاج معمول كرده بود تا جبران كمبودهاى بيتالمال را بكند؛ زيرا با مسلمان شدن تعداد زيادى از مردم و كاهش خراج، او دچار مشكلات مالى شده بود.
در دوران حكومت بنىعباس نيز، اوضاع بر همين منوال بود. ظلم و ستم و خونريزى نه تنها كم نشد، بلكه بيشتر هم شد. منصور عباسى در يكى از جلسات خصوصى خود به همنشينانش اينگونه گفت: تاللّه ما رأيت رجلاً أنصح منَ الحجاج لبنىمروان (يعنى: اى كاش ما هم مثل او داشتيم.) يكى از همنشينها به نام مسيّببن زهير گفت: حجّاج كارى نكرده كه ما آن را براى شما بنىالعباس انجام نداده باشيم. عزيزتر از پيامبر را خدا خلق نكرده و تو به ما امر كردى فرزندانش را بكشيم و ما اين كار را كرديم. 47 منصور سادات حسنى را در شترها و استرهاى بدون سايبان كوچ داد و ايشان را در زندانى حبس كرد كه شب و روز را تشخيص نمىدادند. از اينرو، قرآن را پنج جزء مىكردند تا يك وقت تقريبى براى اوقات نماز پنجگانه باشد. آنها در زندان به خاطر عفونت در پاها، و سپس در قلب، جان مىدادند. 48
هادى عباسى، خليفه معاصر شهيد فخ، از دشمنان معروف اهلبيت پيامبر صلىاللهعليهوآله بود، به گونهاى كه اين فردِ جانى در مدت كوتاه حكومت خود، دستورهاى سختى براى زير فشار گذاردن علويان صادر كرد. او ابتدا دستور داد تا تمام حقوق و مزايايى كه در زمان پدرش ـ مهدى عباسى ـ به بعضى علويان داده مىشد، قطع كنند و به تمام مناطق و شهرها بخشنامه كرد: هركس يكى از خاندان على را بيابد و اطلاع دهد و به پايتخت (بغداد) بفرستد، جايزه دارد. او با روشهاى گوناگون درصدد دستگيرى و ارعاب و از بين بردن علويان برآمد. اين فشارها و جنايات او نسبت به خاندان پيامبر يكى از علل قيام شهيد فخ بود.
3. برقرارى عدالت و تقسيم بالسويه بيتالمال
يكى از اهداف بلند و آرمانهاى الهى شيعيان، برقرارى عدالت در جامعه بود. آنها كه خود قربانى بىعدالتى حاكمان جور بودند و برخورد ناعادلانه حاكمان با مردم را مشاهده مىكردند، نمىتوانستند سكوت كنند. وقتى مىديدند حاكمان اموى و عباسى، بيتالمال را هرطور كه مىخواهند مصرف مىكنند و حتى در بزمهاى رقص و آواز و شرابخوارى حيف و ميل مىكنند، چطور مىتوانستند سكوت كنند؟ بخصوص كه آنها رفتار عادلانه اميرالمؤمنين على عليهالسلام را ديده و شنيده بودند و آن را يكى از ويژگىهاى مشهور حضرت مىدانستند: «قَسّم بالسَّوية و عدَل فى الرعيّة»؛ 49 بيتالمال را به طور مساوى تقسيم مىكرد و در ميان مردم به عدل و داد رفتار مىكرد.
امام على عليهالسلام خطاب به مهاجران و انصار مىگفت كه بىجهت مالى را به كسى نخواهد داد: «لاُسّوينَّ بين الاسود والاحمر»؛ 50 ميان سياه و سفيد به تساوى رفتار خواهم كرد.
امام در همان سخنرانى نخست خود ـ پس از رسيدن به خلافت ظاهرى ـ با اشاره به اين نكته كه او تنها به سيره رسول خدا صلىاللهعليهوآله عمل خواهد كرد، به سياستهاى خود اشاره كرد و فضل مهاجر و انصار را بر ديگران به برترى معنوى خواند كه نزد خداوند محفوظ بوده و پاداش آن نزد خداست. اما در اين دنيا، هركس كه دعوت خدا و رسول را بپذيرد و مسلمان شده، به قبله مسلمانان نماز بگذارد، از تمامى حقوق بهرهمند و حدود اسلام بر وى اجرا خواهد شد. امام افزود: شما بندگان خدا هستيد و مال نيز مال خداوند است كه به تساوى ميان شما تقسيم خواهد شد و كسى بر كسى برترى نخواهد داشت. پرهيزگاران نزد خدا بهترين پاداش را دارند. امام با تأكيد بر سياست خود فرمود: «مبادا فردا كسى بگويد: علىبن ابىطالب ما را از حقوقمان محروم كرد!» 51
در برابر عمر كه گفته بود بردگان عرب را از بيتالمال آزاد كنند 52 و بدين ترتيب تفاوتى ميان نژادهاى مختلف گذاشته بود، امام حاضر به قبول كمترين فرقى ميان آنان نبود. مغيره ضبّى گويد: على عليهالسلام به موالى علاقه مىورزيد و با آنان مهربان بود، ولى عمر از آنان بيزار بود و دورى مىكرد. 53
اين ويژگى امام موجب جلب بىپناهان و از سوى ديگر، پرورش روحيه عدالتخواهانه ميان شيعيان بود؛ از اينرو، در قيامهاى شيعى يكى از اهداف ذكرشده همين مسئله بوده است.
زيد به مردم گفت: ما شما را به حمايت از محرومان و تقسيم موجودى بيتالمال ميان كسانى كه سزاوار آن هستند، دعوت مىكنيم. 54
در قيام شهيد فخ نيز به اين امر توجه مىشده است. او يكى از امورى را كه در بيعت خود با مردم بيان مىكرد، همين مسئله بود. او مىگفت: ما با شما بيعت مىكنيم كه با رعيت بر اساس عدل و انصاف رفتار كنيم و عطايا را بالسويه بپردازيم. 55
4. يارى خاندان پيامبر و انتقام خون آنها
خداوند متعال دوستى اهلبيت عليهمالسلام را اجر رسالت پيامبر صلىاللهعليهوآلهقرار داده است و مىفرمايد: «بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمىكنم جز دوست داشتن نزديكانم اهلبيتم .» 56
خود پيامبر صلىاللهعليهوآله مىفرمود: «خداى ـ عزوجل ـ مزد من بر شما را دوستى اهلبيتم قرار داده است و من در روز قيامت در مورد آنها از شما بازخواست خواهم كرد و در اين مورد اصرار خواهم كرد.» 57
با توجه به اين تأكيدات و نيز مقام و منزلت رسولاللّه صلىاللهعليهوآله، اهلبيت ايشان بين مردم محبوب بودند. البته تقوا، پاكى و زهد علويان و در كنار آن مظلوميت آنان، مزيد بر علت بود و آنها را بيشتر و بيشتر مورد توجه مردم قرار مىداد. از اينرو، در طول تاريخ هوادارى از خاندان و ذريّه رسولاللّه صلىاللهعليهوآله پررنگ است و اين نكته جالب است كه محبوبيت علويان در طول تاريخ اسلام، حتى ذرّهاى كاهش نيافت و هر زمان كه يك علوى در نقطهاى قيام مىكرد و زمينه مساعد بود، مردم گرد او فراهم مىآمدند. دوستى اهلبيت در واقع سنگبناى تشيّع است كه در تمامى فرق شيعه خود را نشان مىداد.
در كل اينكه با توجه به محبوبيت خاندان پيامبر بين مردم و از سوى ديگر مظلوميت آنان، دفاع از آنان و انتقام از دشمنانشان به عنوان يكى از اهداف و آرمانهاى قيامهاى شيعى مطرح مىباشد. اين مسئله در قيامها برجستگى خاصى داشت و بخصوص با شعار «الرضا من آلمحمّد عليهمالسلام» يا با شعار «يا لثارات الحسين عليهالسلام» نمود پيدا مىكرد.
يكى از قيامهايى كه شعار «يالثارات الحسين» در جاى جاى آن به گوش مىرسد، قيام توّابين است. در واقع، اولين بار شعار «يالثارات الحسين» را آنها سر دادند 58 و با اين شعار مردم را به خونخواهى آن حضرت فراخواندند. حركت آنها براى جبران كوتاهى در يارى امام حسين عليهالسلام بود. از اينرو، آنها در كوفه در منزل سليمانبن صرد جمع شدند و بر خونخواهى شهداى كربلا و يا شهادت در اين راه تأكيد نمودند. سليمانبن صرد به شيعيان مناطق ديگر نامهمىنوشتوآنهارابهخونخواهىحضرتدعوتمىكرد. 59
توّابين خواستار برگرداندن خلافت به اهلبيت عليهمالسلام بودند. آنها در ابتداى جنگ از شاميان مىخواستند: «... و اينكه عبدالملكبن مروان را از حكومت خلع كنيد... سپس حكومت را به اهلبيت پيامبران برگردانيم. اهلبيتى كه خداوند به خاطرآنها بهمانعمتوكرامتعطاكردهاست.» 60
سليمانبن صرد نيز در ابتداى جنگ ياران خود را اينگونه ندا مىداد: «اى شيعيان آلمحمّد، اى كسانى كه خونخواه حسينبن على هستيد.» 61
قيام بعدى كه هدف اصلى آن دفاع از مظلوميت اهلبيت و بخصوص خونخواهى ابىعبداللّه عليهالسلامبود، قيام مختار است. دينورى نقل مىكند: مختار در كوفه با شيعيان بنىهاشم آمدوشد داشت و ايشان هم پيش او رفتوآمد مىكردند. مختار آنان را دعوت مىكرد كه با او براى انتقام گرفتن از خون حسين عليهالسلام قيام كنند. 62 مختار در نامهاى به رفاعه و اصحابش چنين نگاشت: من شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبر و خونخواهى اهلبيت دعوت مىكنم. 63
ابن اثير نيز مىگويد: اشراف كوفه نزد مختار رفتند و بر كتاب خدا و سنّت رسولاللّه صلىاللهعليهوآله و خونخواهى اهلبيت و... بيعت كردند. 64
زيد نيز در قيام خود بر اين مسئله تأكيد داشت. يكى از مواردى كه او در بيعت خود بيان مىكرد همين موضوع بود: «و تصرنا اهلالبيت على من نصب لنا الحرب»؛ 65 ما اهلبيت رايارىكنيدتاباكسانىكهباماجنگمىكنند،بجنگيم.
شيخ مفيد در ارشاد يكى از علل نهضت زيد را خونخواهى جدش حسين عليهالسلام مىداند و مىفرمايد: «يطلب بثارات الحسين عليهالسلام.» 66 و علّامه مجلسى نيز مىگويد: «و انّما خرج لطلب ثارالحسين.» 67 امام رضا عليهالسلام در دفاع از عمويش زيد در برابر مأمون، فرمود: پدرم از پدرش امام صادق عليهالسلام نقل مىكند: «رحماللّه عمّى زيدا أنه دعا الى الرضا من آلمحمّد ولو ظفر لوفى بما دعا اليه»؛ 68 خداوند عمويم زيد را رحمت كند؛ زيرا او مردم را به رضا (شخص پسنديده) از آلمحمّد دعوت مىكرد و اگر پيروز مىشد، به آنچه مردم را بدان دعوت مىكرد، وفا مىكرد (يعنى مردم را به امامى از آلمحمّد كه مرضى و پسنديدهباشد فرا مىخواند و مردم را به سوى خود نمىخواند).
يكى از اهداف و آرمانهاى قيام شهيد فخ، همين مسئله يارى خاندان پيامبر و دفاع از علويان بود. همانگونه كه قبلاً بيان شد، هادى عباسى ـ خليفه معاصر شهيد فخ ـ بر علويان سخت مىگرفت و آنها را مورد تعقيب قرار مىداد. يعقوبى مىگويد: همين امر، شيعيان را مصمم كرد تا اطراف حسينبن على عليهالسلام(شهيد فخ) گرد آمدند. 69 در قيام شهيد فخ دوباره شعار «الرضا من آلمحمّد» مطرح شد. او خود در زمان بيعتش مىگفت: «أدعوكم الى الرضا من آلمحمّد»؛ 70 من شما را به امامى پسنديده از آلمحمّد فرا مىخوانم.
5. امر به معروف و نهى از منكر
بىشك، يكى از فرايض مهم دين اسلام، امر به معروف و نهى از منكر است. اين فريضه مهم ضامن سلامت و پاكى افراد جامعه است. از اينرو، خداوند متعال مىفرمايد: «بايد از ميان شما جمعى دعوت به نيكى و امر به معروف و نهى از منكر كنند و آنها همه رستگارانند.» 71
پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله مىفرمايد: «كسى كه امر به معروف و نهى از منكر كند جانشين خداوند در روى زمين و جانشين پيامبر و جانشين كتاب اوست.» 72
اميرالمؤمنين عليهالسلام نيز مىفرمايد: «و تمام كارهاى نيكو، و جهاد در راه خدا، برابر امر به معروف و نهى از منكر، چونان قطرهاى بر درياى موّاج و پهناور است و همانا امر به معروف و نهى از منكر، نه اجلى را نزديك مىكنند و نه از مقدار روزى مىكاهند، و از همه اينها برتر، سخن حق در پيش روى حاكمى ستمكار است. 73
از اينرو، اولياى الهى و پيروان آنان، هميشه در برابر مفاسد خلفا موضعگيرى مىكردند و با بيانهاى مختلف مفاسد آنها را گوشزد مىنمودند. و اين امر نيز يكى از اهداف قيامهاى شيعى بود. شيعيان در برابر انحرافات حاكمان موضعگيرى مىكردند و سكوت را جايز نمىدانستند. آنها در پى اصلاح جامعه بودند و مىخواستند بىعدالتى و مفاسد از بين برداشته شود و اين امر بدون امر به معروف و نهى از منكر امكان نداشت. آنها كه در دامان قرآن و اهلبيت پرورش يافته بودند و جزء انسانهاى مصلح جامعه بودند، نمىتوانستند نسبت به اين فريضه مهم دينى بىتوجه باشند. از اينرو، در هر فرصتى به هريك از مراحل امر به معروف ونهى از منكر كه قدرت داشتند اقدام مىكردند. مهمترين قيامى كه اين هدف، جزء اهداف اصلى آن قيام است، قيام امام حسين عليهالسلام است. حضرت به صراحت اعلام مىكرد: «اريد ان آمر بالمعروف و انهى عن المنكر.» 74
شيخ مفيد در مورد قيام زيد مىگويد: «به خاطر امر به معروف و نهى از منكر با شمشير قيام كرد.» 75
علّامه مجلسى نيز يكى از علل نهضت زيدبن على را همين موضوع مىداند: «زيد به خاطر خونخواهى حسين عليهالسلام و امر به معروف و نهى از منكر قيام كرد.» 76
نتيجهگيرى
از آنچه گفته آمد، نتايج ذيل به دست مىآيد:
1. اهدافى كه شيعيان در تحركات و قيامهاى خود آنها را پيگيرى مىكردند و آنها را جزء آرمانهاى اصلى خود قرار مىدادند، اهداف مقدسى بودند برگرفته از متن دين و نيز منعكسكننده نيازها، مشكلات و نارسايىهاى جامعه.
2. شيعيان در اثر پرورش در فضاى معارف اصيل دينى و تقوا و پاكى خود، در اين قيامها اهداف اصلاحى را دنبال مىكردند و مىخواستند مسير جامعه اسلامى به مسير اصلى خود يعنى قرآن و سنّت برگردد.
3. شيعيان مىخواستند ظلم و ستم و بىعدالتى از جامعه ريشهكن شود و خاندان پيامبر نيز در جايگاه واقعى خود قرار بگيرند.
-
منابع
- ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتى، قم، مشهور، 1379.
- ـ ابن ابىالحديد، ابواحمد، شرح نهجالبلاغه، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، قم، كتابخانه آيتاللّه مرعشى نجفى، 1337ق.
- ـ ابناثير، علىبن ابىالكرم، الكامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1385ق.
- ـ ابنجوزى، سبط، تذكرهالخواص، قم، شريف رضى، 1376.
- ـ ابنجوزى، عبدالرحمانبن على، المنتظم فى تاريخ الامم والملوك، تحقيق محمّد عبدالقادر عطا، بيروت، دارالكتب العلميه، 1412ق.
- ـ ابنسعد، محمّد، الطبقات الكبرى، تحقيق محمد عبدالقادر، بيروت، دارالكتب العلميه، 1410ق.
- ـ ابنكثير، اسماعيلبن عمبر، البداية و النهاية، بيروت، دارالفكر، 1407ق.
- ـ ابوالفرج اصفهانى، علىبن حسين، اغانى، بيروت، داراحياء التراث العربى، بىتا.
- ـ ـــــ ، مقاتلالطالبيين، تحقيق سيداحمد صقر، بيروت، دارالمعرفة، بىتا.
- ـ اسكافى، ابوجعفر، المعيار و الموازنة، تحقيق محمّدباقر محمودى، بيروت، مؤسسة فوايد بعينواللتجليد، 1402ق.
- ـ بلاذرى، احمدبن يحيى، انسابالاشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دارالفكر، 1417ق.
- ـ ثقفى كوفى، ابراهيمبن محمّد، الغارات، تحقيق جلالالدين حسينى ارموى، تهران، انجمن آثار ملى، 1353.
- ـ جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران، قم، انصاريان، 1385.
- ـ حموى، ياقوتبن عبداللّه، معجمالبلدان، ط. الثانية، بيروت، دارصادر، 1995م.
- ـ خرگوشى، ابوسعيد، شرفالنبى، تحقيق محمّد روشن، تهران، بابك، 1361.
- ـ خوارزمى، موفقبن احمد، مقتلالحسين، قم، مكتبهالمفيد، بىتا.
- ـ دينورى، ابنقتيبه، الامامة و السياسة، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالاضوا، 1410ق.
- ـ دينورى، احمدبن داود، اخبارالطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر، قم، منشورات رضى، 1368.
- ـ سيوطى، جلالالدين، تاريخالخلفاء، تحقيق شيخ قاسم سماعى رفاعى، بيروت، دارالقلم، 1406ق.
- ـ صدوق، محمّدبن على، عيون اخبارالرضا عليهالسلام، تهران، جهان، 1378ق.
- ـ طبرسى، فضلبن حسن، مجمعالبيان، تهران، ناصر خسرو، 1372.
- ـ طبرى، محمّدبن جرير، تاريخ الامم والملوك، تحقيق محمدابوالفضل ابراهيم، ط. الثانيه، بيروت، دارالتراث، 1387ق.
- ـ طوسى، محمّدبن حسن، الامالى، بىجا، دارالثقافة، 1414ق.
- ـ كلينى، محمّدبن يعقوب، الكافى، چ دوم، تهران، اسلاميه، 1362.
- ـ كوفى، ابناعثم، الفتوح، تحقيق على شيرى، بيروت، دارالاضواء، 1411ق.
- ـ مجلسى، محمّدباقر، مرآهالعقول، تحقيق سيدهاشم رسولى محلاتى، چ دوم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1404ق.
- ـ محمودى، محمّدباقر، نهجالسعادة فى مستدرك نهجالبلاغه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1376.
- ـ مسعودى، علىبن حسين، مروجالذهب و معادنالجوهر، تحقيق اسعد داغر، چ دوم، قم، دارالهجره، 1409ق.
- ـ مسكويه، ابوعلى، تجاربالامم، تحقيق ابوالقاسم امامى، ط. الثانيه، تهران، سروش، 1379.
- ـ معروفالحسنى، هاشم، جنبشهاى شيعى در تاريخ اسلام، ترجمه محمدصادق عارف، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى، 1371.
- ـ مفيد، محمّدبن محمّد نعمان، الارشاد، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
- ـ مقدسى، مطهّربن طاهر، البدء و التاريخ، بىجا، مكتبة الثقافة الدينيه، بىتا.
- ـ نجفى، محمّدحسن، جواهرالكلام، چ هفتم، بيروت، داراحياء التراثالعربى، بىتا.
- ـ يعقوبى، احمدبن ابىيعقوب، تاريخ يعقوبى، بيروت، دارصادر، بىتا.
-
پى نوشت ها
-1 دانشپژوه كارشناسى ارشد تاريخ تشيع، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدسسره. دريافت: 12/2/89 ـ پذيرش: 11/7/89.
1 ـ نهجالبلاغه، ترجمه محمّد دشتى، خ 156.
2 ـ همان، نامه 53.
3 ـ همان، خ 169.
4 ـ همان خ 110.
5 ـ همان، نامه 69.
6 ـ احمدبن يحيى بلاذرى، انسابالاشراف، ج 2، ص 78.
7 ـ ابنسعد، طبقات الكبرى، ج 1، ص 468.
8 ـ توبه: 40.
9 ـ سبط ابنجوزى، تذكرهالخواص، ص 217.
10 ـ محمّدبن جرير طبرى، تاريخ الامم والملوك، ج 5، ص 403ـ404.
11 ـ ابناعثم كوفى، الفتوح، ج 5، ص 17.
12 ـ ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج 9، ص 53؛ ر.ك: محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 10، ص 58.
13 ـ علىبن حسين مسعودى، مروجالذهب، ج 3، ص 455.
14 ـ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 5، ص 560.
15 ـ احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ج 6، ص 374.
16 ـ علىبن ابىالكرم ابناثير، الكامل فىالتاريخ، ج 4، ص 226؛ عبدالرحمنبن ابنخلدون، تاريخ ابنخلدون، ج 3، ص 31.
17 ـ احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ج 3، ص 237؛ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 7، ص 172؛ ابناعثم كوفى، همان، ج 8، ص 287.
18 ـ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 7، ص 181؛ عبدالرحمانبن على ابنجورى، المنتظم فى تاريخ الامم والملوك، تحقيق محمّد عبدالقادر عطا، ج 7، ص 211؛ علىبن ابىالكرم ابناثير، همان، ج 5، ص 243.
19 ـ احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ج 3، ص 236، پاورقى.
20 ـ ابن ابىالحديد، همان، ج 14، ص 132.
21 ـ احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ج 3، ص 244؛ ابوالفرج اصفهانى، مقاتلالطالبيين، ص 133.
22 ـ حسينبن على از رهبران علويون بود كه در زمان هادى عباسى ـ از خلفاى بنىعباس ـ در مدينه قيام كرد و در محلهاى در مدينه به نام فخ شهيد شد، از اينرو، به شهيد فخ معروف است.
23 ـ ابناثير، همان، ج 6، ص 91؛ ر.ك: محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 8، ص 194.
24 ـ ابوالفرج اصفهانى، مقاتلالطالبيين، ص 378.
25 ـ جلالالدين سيوطى، تاريخ الخلفا، تحقيق شيخ قاسم سماعى رفاعى و شيخمحمّد عثمانى، ص 321.
26 ـ علىبن حسين مسعودى، همان، ج 3، ص 325.
27 ـ ابوالفرج اصفهانى، اغانى، ج 5، ص 163.
28 ـ ر.ك: رسول جعفريان، تاريخ تشيّع در ايران، ص 99.
29 ـ هاشم معروفالحسنى، جنبشهاى شيعى در تاريخ اسلام، ترجمه محمدصادق عارف، ص 135ـ136.
30 ـ محمّدحسن نجفى، جواهرالكلام، ج 21، ص 4.
31 ـ همان، ج 21، ص 326.
32 ـ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 5، ص 403.
33 ـ احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ج 6، ص 374؛ ابن كثير، البداية و النهاية، ج 8، ص 255.
34 ـ ابن كثير، همان، ج 4، ص 226.
35 ـ احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ج 3، ص 237؛ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 7، ص 172؛ ابوعلى مسكويه، تجاربالامم، ج 3، ص 137؛ ابن اثير، همان، ج 5، ص 233.
36 ـ مطهّربن طاهر مقدسى، البدء و التاريخ، ج 6، ص 50.
37 ـ جلالالدين سيوطى، همان، ص 423.
38 ـ ابى ابىالحديد، همان، ج 11، ص 44.
39 ـ ابناعثم كوفى، همان، ج 7، ص 6.
40 ـ ابنقتيبه دينورى، الامامة و السياسة، تحقيق على شيرى، ج 2، ص 40.
41 ـ ابنخلكان، وفياتالاعيان، ج 2، ص 31.
42 ـ جلالالدين سيوطى، همان، ص 221.
43 ـ ياقوتبن عبداللّه حموى، معجمالبلدان، ج 5، ص 349.
44 ـ علىبن حسين مسعودى، همان، ج 3، ص 166ـ167.
45 ـ احمدبن ابىيعقوب يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 305.
46 ـ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 6، ص 569.
47 ـ علىبن حسين مسعودى، همان، ج 3، ص 298.
48 ـ همان، ص 298و299.
49 ـ ابوجعفر اسكافى، المعيار و الموازنه، ص 226.
50 ـ محمّدباقر محمودى، نهجالسعادة فى مستدرك نهجالبلاغه، ج 1، ص 238.
51 ـ محمّدبن يعقوب كلينى، ج 8، ص 361؛ محمّدبن حسن طوسى، الامالى، ص 729.
52 ـ ابنسعد، همان، ج 3، ص 261.
53 ـ ابراهيمبن محمّد ثقفى كوفى، الغارات، ج 2، ص 500.
54 ـ احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ج 3، ص 237؛ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 7، ص 172؛ ابوعلى مسكويه، همان، ج 3، ص 137؛ ابن اثير، همان، ج 5، ص 233.
55 ـ ابوالفرج اصفهانى، مقاتلالطالبيين، ص 378.
56 ـ شورى: 23.
57 ـ ابوسعيد خرگوشى، شرفالنبى، ص 252.
58 ـ محمّدبن جرير طبرى، همان، ج 5، ص 583.
59 ـ ر.ك: احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ج 6، ص 366.
60 ـ محمّدبن جرير طبرى، همان، ص 598؛ ر.ك: ابناعثم كوفى، همان، ج 6، ص 222.
61 ـ ابناعثم كوفى، همان.
62 ـ احمدبن داود دينورى، اخبارالطوال، ص 288.
63 ـ احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ج 6، ص 374.
64 ـ ابن اثير، همان، ج 4، ص 226.
65 ـ احمدبن يحيى بلاذرى، همان، ج 3، ص 237ـ238.
66 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفيد، الارشاد، ج 2، ص 172.
67 ـ محمّدباقر مجلسى، مرآهالعقول، ج 4، ص 118.
68 ـ محمّدبن على صدوق، عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 248.
69 ـ احمدبن ابىيعقوب يعقوبى، همان، ج 2، ص 404.
70 ـ ابوالفرج اصفهانى، مقاتلالطالبيين، ص 378.
71 ـ آلعمران: 104.
72 ـ فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبيان، ذيل آيه 104 آلعمران.
73 ـ نهجالبلاغه، حكمت 374.
74 ـ ابناعثم كوفى، همان، ج 5، ص 21؛ موفقبن احمد خوارزمى، مقتلالحسين، ج 1، ص 188.
75 ـ محمّدبن محمّد نعمان مفيد، همان، ج 2، ص 170.
76 ـ محمّدباقر مجلسى، همان، ج 4، ص 118.