بررسى تاریخى ورود اسلام و تشیّع به یزد
Article data in English (انگلیسی)
سال نوزدهم ـ شماره 156 ـ آذر 1389، 59ـ68
طیبه رحیمدل میبدى -1
چکیده
یزد شهرى است داراى میراثى درخشان از فرهنگ و تمدن اسلامى. نفوذ اسلام به عنوان آخرین دین آسمانى در این منطقه به قرن اول هجرى باز مىگردد.
بررسى تاریخ ورود اسلام به این سرزمین به صورت نظرى، به محققان و دانشپژوهان کمک مىکند تا بتوانند مطالعات خود را در این زمینه بسط دهند. نیز درآمدى بر تطبیق مسئله یادشده نسبت به سایر شهرهاست. از رهگذر این مطلب مىتوان پى برد که آنچه در اسلام آوردن مردم ایران نقش مؤثرترى داشته، همان سادگى تعالیم اسلام و مساواتى است که براى همه مقرر نموده است؛ مسئلهاى که موجب گردید مردم این سرزمین با آغوشى باز از اسلام و تعالیم آن استقبال نمایند و با رغبت به آن بگروند. مردم ایران از همان آغاز دوستدار اهلبیت علیهمالسلام بودند و آن را، چه به صورت تقیه و چه بعدها رسما، اثبات نمودهاند.
این مقاله مىکوشد به صورت مستدل و با تحلیل منطقى به موضوع مزبور بپردازد.
کلیدواژهها: یزد، یزدگرد سوم، اسلام، اعراب مسلمان، تشیّع، اتابکان.
مقدّمه
منطقه یزد یکى از مناطق باستانى ایران است که در شاهراه و گذرگاه باستانى پارسى خراسان، رى و کرمان واقع شده است. نخستین بار نام یزد با عنوان «ایساتیس» یا «فرافر» جزء قلمرو دوردست مادها بوده که پس از چیرگى کوروش در حوزه پارس قرار گرفته است. 1
در اصول پنجگانه اوستا نام «یست» (yast) یا «یزت» به معناى پرستش و نیایش آمده است. 2 در دوره ساسانیان این منطقه با عنوان ایزد، یزدان، و یزنان به معناى پاک، شهر خدا و زمین مقدس و فرخنده ذکر شده است. 3 از اینرو، نام یزد پیش از آنکه به یزدگرد انتسابى داشته باشد با ایزد در ارتباط بوده است و این نام نمىتوانسته با آن مایههاى ذاتى مردم در پاکى و ایزدگرایى بىارتباط باشد.
در نخستین منابع جغرافیایى پس از ظهور اسلام و در منابع متأخرتر نامهاى یزد، ایزدیس، ایستخاى، ایز، ایزالطیخه، کثه، دارالعباده، دارالشیعه، دارالسّیاده و... بر این منطقه ذکر شده است. 4
منطقه یزد به دلیل موقعیتى که داشت (چهارراه ارتباطى بین سرزمینهاى مختلف)، خیلى زود توسط مسلمانان فتح شد. از آنرو که در مورد نحوه ورود اسلام به این سرزمین، به صورت پراکنده و جسته و گریخته مطالبى در کتب تاریخ آمده است، در این مقاله سعى شده به این مهم پرداخته شود و چگونگى و روند فتح این دیار توسط مسلمانان عرب و علل و زمینههاى نفوذ تشیّع در این سرزمین بررسى گردد.
اوضاع ایران در اواخر ساسانیان
تاریخ اواخر عهد دولت ساسانى، بخصوص بعد از شیرویه، در واقع، تاریخ دستهبندىها و ستیزههاى
سرداران و بزرگان ایران است و پادشاهان دستنشانده و ناتوان و بىدوام این روزگاران خود در دست آنها جز بازیچهاى بىروح نبودهاند. همین رقابتها و ستیزههاى سرداران سبب شد که در مقابل هجوم مسلمانان در آن روزهاى سخت قادسیه، مداین و جلولا کسى را پرواى مقاومت جدى نباشد. این پادشاهان نه کفایتى براى کار حکومت داشتند و نه مجالى. با سلطنت آنها احوال مردم و اوضاع ملک هر روز تباهتر و پریشانتر مىشد. البته در آن ایام هنوز شهرها نظم و آرامشى داشت، راهها امن بود و دزدان و راهزنان مانند سابق به سختى مجازات مىشدند. در فتوانامهها احکام و قوانین روشن و صریحى وجود داشت که اجراى آنها مىتوانست عدالت را تأمین کند. اما وجود تبعیض و عدم مراعات همواره مىتوانست قانون را بشکند و عدالت را پایمال کند و طبقات عالى و گردنکشان را به عصیان و تمرد از قانون تشویق کند. در این میان، پادشاهان نیز با ضعف و فتور تمام سلطنت مىکردند و چنان زود به زود معزول یا مقتول مىشدند که تاریخ و مدت و توالى سلطنت آنها در روایات به اختلاف نقل شده است. ولى آنچه مسلم است آخرین پادشاه سلسله ساسانىها یزدگرد سوم بود که در چنان احوالى بر این تخت لرزان بىثبات نشست، کشورى ازهمگسیخته که آکنده از فساد و اختلاف بود. یزدگرد از فرّ ایزدى، که مهابت و صولت فرمانروایى است، بهرهاى نداشت. ضعف و سستى رأى و ترس و بىتدبیرى این پادشاه جوان سبب شد که روحانیان و عامه را نه امیدى به او باشد و نه اعتمادى. از اینرو، روحانیان و نیز عامه مردم را که در کار دین از آنها پیروى مىکردند از یارى پادشاه بازمىداشت. 5
جنگ قادسیه که نومیدى و تزلزل روحى لشکر ایران، آن را به نفع اعراب خاتمه داد در واقع، سرنوشت بلاد سواد و بینالنهرین را تعیین کرد و پس از آن دروازه تیسفون و راه همه بلاد ایران را به روى مهاجمان گشود. یزدگرد پیش از آن به حلوان گریخته بود. در نزدیکى جلولا که بر سر راه حلوان بود، اعراب با ایرانیان مصاف دادند و یزدگرد نومید به داخل شهرهاى ایران متوارى گشت. در همین اثنا، اعراب به راحتى منطقه واقع در مصب دجله و فرات را نیز گرفتند و به خوزستان درآمدند. در نهاوند که باز ایرانیان سپاه عظیمى گرد آوردند، جنگى روى داد که فتح از آنِ اعراب شد. این فتح دولت ایران را یکسره سرنگون کرد و پیروزى عرب را بر سراسر ایران چنان تحکیم کرد که مسلمانان آن را «فتحالفتوح» خویش نام نهادند. در نتیجه یزدگرد سوم که بیش از این از همدان گریخته بود، به فارس و از آنجا به اصفهان رفت. هر جا که او مىرفت، لشکر اسلام از عقب وى مىرفتند و آن ولایت را تسخیر مىکردند. 6
آمدن یزدگرد سوم به یزد
هنگامى که یزدگرد از اصفهان عازم کرمان بود، در سرزمین یزد چندى اقامت نمود تا اندکى استراحت نماید. یزد در آن موقع شهرى آباد بود. زراعتش پربرکت و پرمنفعت بود. ابریشم بسیار از بلوکات فراهم مىشد و به دست بافندگان مىرسید. پارچههاى حریر ممتاز تهیه و به هندوستان حمل مىشد. از اینرو، یزد را «هند کوچک» مىگفتند. یزدیان چون از شاهان و شاهزادگان ساسانى انعام و بخشش دیده بودند و بیشتر آبادىها را مرهون اقدامات آنان مىدانستند به خاندان ایشان اظهار وفادارى مىکردند. از اینرو، یزدگرد بىتشویش و دغدغه در یزد ماند، ولى این اقامت بیش از دو ماه به طول نینجامد؛ زیرا اعراب پیوسته در عقب او بودند. یزدگرد که خبر حرکت اعراب از اصفهان را شنید، درصدد عزیمت به کرمان برآمد. وى اموال و اشیاى قیمتى بسیارى همراه داشت و چون حمل و نقل و نگهدارى آنها موجب رنجهاى بىشمار بود، صلاح دید آنها را در زیرزمین پنهان سازد تا اگر کارى ساخت و طرح استقلالى انداخت در دسترس خودش باشد و اگر کارى نساخت به دست دشمن نیفتد و روزى به کار آید. پس با کمک چند نفر از خاصانش، چند چاه (گویا سه چاه) در سه محل از شهر (در مواضع میان اعراب، مزار سادات عظام، و گورستان سر بلوک) به زمین فرو برد و درون آنها را با گچ و آجر ساخت و در هر چاه چیزى از نقره و جواهر بنهاد و چاه را پر کرده، به مسافت معلومى گنبدخانه ساخت که به ظاهر چنین نماید که گویا مقبره کسى است، و صورتى هم از اشیاى دفینه به عنوان گنجنامه تنظیم کرده، با خود به کرمان برد و خود از آنجا به طبس و از آنجا به خراسان روانه گردید. و لشکر اسلام به دنبال یزدگرد از اصفهان به یزد آمدند. 7
ورود اعراب مسلمانان به یزد
نبرد اعراب و اهالى یزد در فهرج 8 و فرافر 9 و خویدک 10
در پنج فرسخى یزد سه قریه نزدیک به هم وجود دارد که مهمترین آنها «فهرج» است. آنها دهات معتبر و آبادىاند که اگر متعلق به دورههاى یزد باستانى (ایساتیس) نباشند بدون شک، از بناهاى ساسانیان هستند. در هر حال، در موقع هجوم اعراب مسلمان، قریههاى فهرج، فرا (فرافر) و خویدک وجود داشته و آباد بودهاند. چون لشکریان عرب از اصفهان حرکت کرده در پى یزدگرد به یزد رسیدند، اثرى از آن شهریار فرارى ندیدند. آنها در یزد به دو دسته تقسیم شدند. یک دسته، از راه ریگ شتران و چهارده طبس (که در حال حاضر «گلشن» نام دارد و از توابع یزد است)، به خراسان رفتند و دسته دیگر در قریه فهرج اقامت نمودند. آنها که به خراسان رفتند در میان ریگ شتران، که ریگزارى خونخوار و مرگبار و پرخطر است، در بیابان طبس راه را گم کردند و تشنه ماندند و بیشترشان از تشنگى هلاک شدند؛ تعدادى از آنها نجات یافته، به خراسان رسیدند و برخى دیگر، به چنگ مردم اطراف افتاده و کشته شدند. گویا قبر دو تن از آنها به نامهاى مالک ریب و مالکبن عمرو (عمران) در چهارده طبس است. 11 اما آنها که در فهرج ماندند تا سه روز سخنى نگفتند و به رفع خستگى مشغول بودند. پس از سه روز، مردم فهرج را به قبول اسلام یا دادن جزیه و یا حاضر شدن براى جنگ دعوت کردند. فهرجیان در ابتدا حاضر شدند که اسلام را بپذیرند، ولى مردم فرا (فرافر) و خویدک آنها را منع کرده، گفتند: این مردم غریب جمعیتشان آنقدر نیست که ما از آنها نگران باشیم؛ ممکن است به یک شبیخون خونشان را بریزیم و از شرّشان آسوده شده کیش پدران خویش را نگه داریم، و بار ننگ و عار از گردن بیندازیم تا خلق جهان نگویند که از ترس جان تسلیم شدهایم. در همان شب، مردم هر سه قریه اتفاق کرده، بر سر ایشان ریختند و به گریبان هم درآویختند و تا صبح بازار نبرد گرم بود و از طرفین جمعى کشته شدند. تعداد کمى از اعراب موفق به فرار شدند و باقى طعمه تیغ گشتند. از آثار آنها، یکى مزار شهدا در فهرج است و دیگرى مزار تازیان و غازیان، به طورى که این محل به نام «شهدا» مشهور شد. 12 البته در نام این مقتولان باید تردید نمود؛ از جمله نقل شده که حویطببن هانى خواهرزاده امیرالمؤمنین علیهالسلام، عمروبن عاصم، عبداللّهبن عامر کریز و وحشى قاتل حمزهبن عبدالمطلب و عبداللّه تمیمى صاحب پرچم امیرالمؤمنین و عبداللّهبن عمر جزو شهدا بودند. 13 اما مرحوم آیتى گوید: از دیگر تواریخ مىتوان مسلم داشت که عبداللّهبن عمر به یزد نیامده و مقتل او در اینجا نبوده است و نیز وحشى در آن موقع از دو چشم نابینا و مقیم شام بوده است و ظن قوى این است که عبداللّهبن عامر باشد و مورخان یزد عامر را عمر خواندهاند؛ زیرا اعراب عامرى در یزد و دیگر نقاط بودهاند و هنوز هم از نژادشان موجود است و ممکن است اگر وحشى نامى هم در این سپاه بوده، وحشى دیگرى باشد غیر از قاتل حمزه. اما آنچه مسلم است این است که اشتباه در اسماء و انساب موجب تزلزل در اصل حادثه نخواهد بود. 14
اسلام آوردن مردم یزد
ماجراى فهرج و خویدک نقطه عطفى در تاریخ این دوره یزد گردید و چنانکه گفتهاند: پس از ختم غائله، شمار کمى از اعراب که موفق به فرار شده بودند قضیه را به سعدبن ابىوقاص که امیر لشکر اسلام بود اطلاع دادند و او سعدبن عثمان را با لشکرى جرّار براى انتقام کشیدن از مردم فهرج، فرا و خویدک به سوى یزد فرستاد. اما جماعتى از مردم یزد که از کار فهرجیان خرسند نبودند و مىدانستند این رشته سر دراز دارد، به محض ورود لشکریان اسلام، مبادرت به قبول اسلام کرده، سران سپاه را از بىگناهى خود آگاه ساختند. 15 و به این ترتیب، از زمان عمر، همچنانکه شهرهاى دیگر ایران به تدریج آیین اسلام را مىپذیرفتند، یزد نیز بدین آیین جدید روى آورد و کسانى که بر کیش سابق خود ماندند نیز جزیه پرداختند. در پذیرش آیین جدید از طرف مردم یزد، البته باید آن گرایشى را که مردم به خداپرستى داشتهاند در نظر داشت. یزد، خود پیش از آنکه به یزدگرد، انتسابى داشته باشد ـ چنانکه گفتیم ـ با ایزد، در ارتباط است و به معناى پاک، مقدس، فرخنده و آفریننده خوبىهاست و این نام با آن مایههاى ذاتى مردم در پاکى و ایزدگرایى بىارتباط نمىباشد. بدینگونه با رسیدن این آیین جدید در واقع، حدیثى آشنا اما با زبانى دیگر به گوش مردم رسید و زمینههایى مستعد براى پذیرش آن در مردم وجود داشت. با قبول این آیین جدید، فرصتى براى تجلى و انعکاس این شور ایمان، همراه با آن استعداد ذاتى هنر در اهالى یزد پیش آمد و پایگاهى که جلوهگاه این دو پیوند همایون است، یعنى مسجد، زودتر از هرجاى دیگر ایران، در این منطقه بنا گردید. مسجد جامع فهرج با گذشت اعصار و قرون بسیار و حوادث طبیعى، هنوز از صلابت و استوارى این هنر اسلامى سخن مىگوید. 16
نخستین والى اسلامى در یزد
بعد از آنکه امور یزد قرین آرامش شد؛ یعنى جمعى با کمال صمیمیت مسلمان شدند و جمعى به قبول جزیه تن دردادند و دسته دیگرى که به هیچیک از این دو امر راضى نبودند مجبور به مهاجرت شده، راه سفر هند را پیش گرفتند و در بمبئى و کراچى و دیگر بلاد هندوستان اسکان یافتند، اعرابى که در یزد بودند، دو قسمت شدند: گروهى به خراسان رفتند و جمعى در یزد اقامت گزیده، یکى از محلههاى شهر را که اکنون به محله تازیان (عربها) موسوم است، محل توقف خود قرار دادند. یکى از قبایل عرب که در یزد ماند، طایفه بنىتمیم بود و دیگرى، طایفه بنىعامر. آنگاه عمروبن مغیره از طرف عثمان والى یزد شد و مسلمانان عرب را بر تأسیس مکاتب و تدریس قرآن مجید بگماشت و در اندک زمانى مردم یزد به جدّ در زمینه تعلیم و یادگیرى قرآن تلاش نمودند؛ چراکه همیشه مقتضیات آب و هواى یزد این بوده که مردمش در هر مذهب و مسلکى بودهاند راه استقامت، بلکه طرق حمیّت و عصبیت پیمودهاند. 17
در هر حال، مىتوان گفت: بعد از این تاریخ، مردم یزد و توابع آن به آداب اسلامى مؤدّب گشته، هر جا آتشکدهاى بود آن را خراب مىکردند و مسجدى به جایش مىساختند و از حکومت عمروبن مغیره شکایتى نداشتند. 18
دومین امیر اسلامى در یزد
به هر ترتیب، از زمان عمر که یزد در سایه اسلام درآمد، تا زمان خلافت علىبن ابىطالب علیهالسلاممسئله مهمى در تاریخ یزد دیده نمىشود. پس از قتل عثمان، مهاجرین و انصار با حضرت على علیهالسلام بیعت نمودند. آن حضرت عمّال عثمان را از عراق و فارس عزل نمود و سلمبن زیاد را به فارس و عراق والى گردانید. سلم بعد از ضبط عراق و فارس، براى دریافت مالیات (بیتالمال) اسلامى عاملى به سوى یزد فرستاد. وى سپس بیتالمال یزد و فارس را خدمت آن حضرت مىفرستاد و در عین حال، یزدیان با على علیهالسلام به وسیله سلمبن زیاد بیعت کردند و خلافت وى را گردن نهادند و برخى گویند که از زمان حضرت امیر، یزد به «دارالعباده» و کاشان به «دارالمؤمنین» ملقب شد. 19
یزد و دوران امارت ابوالعلاء طوفى
بعد از شهادت حضرت امیر علیهالسلام و واقعه کربلا تا دوران هشامبن عبدالملک، تاریخ یزد را سکوت فراگرفته است؛ معلوم نیست حاکم یزد چه کسى بوده و اوضاع این شهر چگونه بوده است. تا اینکه در زمان هشامبن عبدالملک اموى، ابوالعلاء طوفى از طرف او به حکومت یزد منصوب شد. وى و بستگانش که یزیدى و علمدار حکومت امویان بودند، به اطراف بلاد طوف مىکردند و بیعت مىگرفتند و به این واسطه، ملقب به «طوفى» بودند و اخیرا افتخار معلمى هشام، مزید بر اعتبار ابوالعلاء شده، هشام خواست او را به مقامى برساند. از اینرو، حکومت یزد را به نام وى صادر کرد و او را به یزد فرستاد. ابوالعلاء، عَلَمى را که نشانه فتح کربلا بود با خود آورد. این عَلَم را ابنزیاد به عمر سعد داده بود و پیوسته در خاندان اموى محفوظ و محترم بود. اجمالاً ابوالعلاء به یزد آمد و در محلى که آن را «باقله» مىگفتند علم را نصب نمود. بعدها به مناسبت نام ابوالعلاء و باغى که او ساخته بود، آن را باغ علاء نامیدند و باقله مبدل به باغ علاء گشت. وى مردم را دعوت به بیعت امویان مىکرد و مستنکفان را زجر و تهدید مىنمود و طبعا مردى جبّار بود. وى در اندک زمانى منفور مردم گردید، ولى کسى جرئت مخالفت علنى نداشت. حکومت وى دیرى پایید و اتباع او هم باغها ساختند. مردم به ستوه آمده و مترصد فرصت بودند تا داد خود را از او بگیرند تا اینکه امارت به مروان حمار آخرین خلیفه اموى رسید و خبر خروج ابومسلم خراسانى داعى عباسیان در اطراف منتشر شد. از اینرو، اهالى نیز این گزارش تعدیات ابوالعلاء را به ابومسلم رسانیدند و او محمد زمجى را مأمور یزد و اصفهان کرد. 20
آمدن محمد زمجى به یزد
محمد زمجى براى انجام مأموریت، نخست به فتح اصفهان که اهم بود پرداخت و سپس متوجه یزد گردید. ابوالعلاء طوفى دانست که نمىتواند مقاومت کند؛ از اینرو، شبانه از یزد بیرون رفت و در قلعه ابرندآباد پناه گرفت و قصد فرار داشت. در این حال، یزدیان عدهاى را به استقبال زمجى فرستاده و خبر ابوالعلاء را به وى دادند؛ در نتیجه، محمد زمجى همراه با لشکریانش او را به چنگ آورده، به یزد آوردند. مردم از زن و مرد ازدحام کردند و سرانجام، دستور سوزانیدن او با عَلَمش صادر شد. از اینرو، او را بر در همان باغ علاء آورده، آتش افروختند و با عَلَمش به آتش انتقام سوزاندند و باغ و کاخش را ویران کردند و باغ و قصر دیگرى در آنجا به نام محمد زمجى بنا نمودند. میان او و اهالى یزد موافقت و دوستى کامل پدید شد و مدتى محمد در یزد حکومت کرد و مردم از رفتارش شاد بودند. محله «مدآباد» که در واقع محمدآباد بوده و نیز «کوشکنو»، از ساختههاى اوست. نیز مسجدى به نام مسجد پتک 21 ساخت و آب مدرار را از کشتخوان به مهریز آورد. در هر حال، محمد زمجى ناخشنودىهاى مردم از حکومت طوفى را جبران کرد و در تمام مدتى که ابومسلم به جنگ و ستیز و فتوحات مشغول بود، حکومت یزد با زمجى بود (تا سال 140 ق) و بعد از آن نیز در زمان حکومت ابوالعباس سفاح مالیات را براى خلیفه به کوفه مىفرستاد. 22 پس از او، تا تأسیس سلسله صفاریان (در سال 261ق) پیش از یک قرن تاریخ یزد ساکت است و از وقایع و حاکمان آن نمىتوان به روشنى سخن گفت. در دوره صفاریان از تمایل و توجهى که مردم به یعقوب لیث نشان دادهاند باید یاد کرد و از سختگیرى غلامان عمرو لیث در دریافت مالیات. اما این سختگیرى به زودى رفع شد و تا سال 275 ق که سال فوت امیر اسمعیل سامانى است، حاکمى در یزد نبوده است. آنچه مسلم است این است که یزد در فراز و نشیب تاریخ، سلسلههاى گوناگون وابسته و مستقلى همچون آل کاکویه، اتابکان یزد و آل مظفر را دیده و آزموده است؛ به گونهاى که اوج شکوفایى و عظمت فرهنگى یزد به زمان آل مظفر مربوط مىشود. در آن زمان، در هیچ جاى ایران به اندازه یزد دارالتعلیم به وجود نیامد، به گونهاى که یزد به «دارالعلم» ملقب گردید که این مسئله خود ریشه در فرهنگ و ادب و علوم دوره اسلامى دارد. 23
تشیّع در یزد
همانگونه که پیشتر گفتیم، مردم یزد به وسیله حاکم وقت زمان امیرالمؤمنین على علیهالسلام به آن حضرت بیعت نمودند و این خود مىتواند نشان از تشیّع مردم این منطقه باشد. از اینرو، مىبینیم که اکثر یزدیان نیز همانند بسیارى از مردم شهرهاى دیگر ایران از نخست دوستدار آل على علیهالسلام بوده و خیلى زود به مذهب جعفرى درآمدند، ولى به علت فضاى سیاسى حاکم بر بلاد اسلامى، به ویژه پس از شهادت على علیهالسلام و در دوره حکومت امویان، تقیه پیوسته در کار آنها بوده است تا اینکه در اوایل عهد صفویه اساسا تقیه برداشته شد و تشیّع مذهب رسمى ایرانیان گردید.
به هر صورت، همزمان با تسلط آل بویه بر قسمتهاى غرب و جنوب ایران و عراق در قرن چهارم هجرى، جمعى از علویان به یزد آمدند و محله معروف به «کوى حسینیان» را به خود اختصاص دادند. معروفترین آنها امامزاده سید جعفر علیهالسلاماست که از سادات عریضى بوده و در سال 424 ق در یزد وفات یافت و قبرش زیارتگاه محبّان آل على علیهالسلاماست. 24 مىتوان گفت: به موازات حضور تشیّع در کرمان و نواحى اطراف آن، از قرن چهارم به بعد در شهر یزد هم گرایشهاى شیعى دوازده امامى بوده است. یکى از مهمترین این شواهد کتیبهاى است از سال 512 ق که اسامى مبارک دوازده امام بر روى آن آمده است. حفظ چندین قدمگاه در این دیار که از جمله قدمگاههاى معتبر مربوط به سفر امام رضا علیهالسلام به خراسان است، نشان از علاقه شدید این مردم به این امام همام و طبعا مذهب تشیّع است. مؤلف کتاب تاریخ تشیّع در ایران به نقل از کتاب منقلهالطالبیه آورده است: تا قرن پنجم هجرى دو نفر از علویان به یزد مهاجرت کرده بودند و همینطور در شهرهاى دیگر ایران نیز به نسبت اصل جمعیت خود، تعدادى از علویان به آن شهرها مهاجرت نموده بودند که این مىتواند درصد گسترش تشیّع را نشان دهد. 25 و در این بین، باید گفت: یکى از دولتهاى شیعىمذهب (تا پیش از تأسیس سلسله صفوى) دولت اتابکان است (536ـ398ق) که به «کاکوئیان» نیز مشهورند. یک شاخه آنها در همدان و اصفهان حکومت داشتند تا اینکه به دست طغرل انقراض یافتند و شاخه دیگر این دولت شیعىمذهب به نام اتابکان یزد در یزد تأسیس شد و قریب یک قرن بر این منطقه حکومت کردند. امیران کاکوئى از آبادانىهاى شهرها و تشویق دانشمندان و بناى مدارس و مساجد و کتابخانهها فروگذار نکردند و هنوز در یزد آثار آنان برجاى مانده است. 26
همانگونه که پیشتر گفته شد، در قرن پنجم شاهد حضور سادات در این ناحیه هستیم. از میان سادات باید به خاندان عریضى اشاره کرد که از نسل علىبن جعفرالصادق علیهالسلام هستند. علىبن جعفر از فقهاى برجسته شیعى امامى است که مجموعه روایات فقهى او با عنوان مسائل علىبن جعفر علیهالسلام نشر یافته است. این خاندان از قرن پنجم در یزد سکونت گزیدهاند و یکى از شناختهترین چهرههاى آن در قرن پنجم امامزاده ابوجعفر است که مقبره وى در یزد موجود مىباشد. (م 424ق) طبیعى است که حضور این خاندان در نواحى نائین یزد مىتوانسته عاملى براى تحکیم نفوذ تشیّع در این مناطق باشد. 27 یکى دیگر از چهرههاى برجسته سادات در یزد، سید رکنالدین محمد حسینى دوستدار علم و فرهنگ بود و سمت نقابت سادات یزد و نائین و اصفهان را داشت. وى مردمىترین و مشهورترین چهره علمى و مرجع حل و عقد بسیارى از مسائل مردم بوده و با خواجه رشیدالدین فضلاللّه همدانى دوستى دیرینه داشت و احتمالاً بنا به توصیه و نفوذ خواجه رشید سمت قاضىالقضاتى یزد را بدو واگذار نمودند. در اواخر عمر تصمیم گرفت مؤسسه بزرگ فرهنگى رکنیه را تأسیس نماید و این مؤسسه را در سال 725 ق بنا کرد. وى در سال 732 ق از دنیا رفت. 28
این اشارت هم لازم است که صوفیان نیز نقش گستردهاى در رواج تشیّع در سرتاسر ایران و از جمله یزد داشتهاند. این مسئله، از سنگ قبرهایى که از مشایخ متصوفه پیش از عصر صفوى به جاى مانده و اسامى دوازده امام بر روى آن نقر شده پیداست. از جمله در قریه بیداخوید در خانقاهومسجد و بقعه شیخعلى بنیمان سنگ قبرى است که با خط نسخ اسامى دوازده امام نقر شده است. 29
به هر صورت، از ویژگىهاى بارز قرن هفتم و هشتم هجرى رشد و گسترش سریع تشیّع در ایران است. و علت اساسى این بود که مغولان نسبت به مذاهب مختلف اسلامى لاقید و بىتفاوت بودند. عصر نظامالملک با آن تعصبات شدید و ضدشیعى به سر آمده بود و در سایه چنین سیاستى رجال علمى و ادبى و سیاسى شیعه (از جمله خواجه نصیرالدین طوسى، علّامه حلّى و...) اجازه خودنمایى یافتند و زمینهساز حکومت شیعى صفوى (907ق) شدند. 30
بنابراین، آنچه آثار شیعه از پیش از عصر صفوى مىیابیم باید بسیار قدر بدانیم؛ زیرا ما را در فهم اندازه نفوذ تشیّع در ایران پیش از صفوى آگاه مىکند. شهر یزد در شمار شهرهایى است که بسیارى از این آثار را در خود جاى داده است. در ذیل، برخى از این آثار را که از قرن ششم تا قرن نهم هجرى بر جاى مانده است برمىشماریم:
1. در محله شهداى فهرج مقابر کهنى یافت مىشود که عبارات «هو اللّه لا اله الا اللّه، محمد رسولاللّه، على ولىاللّه ...» بر یکى از سنگها نقش شده است. تاریخ این سنگ سال 893 ق است. 31
2. قدمگاه خرانق (مشهدک) در شصت کیلومترى شهر یزد، سندى است از اینکه امام رضا علیهالسلام در سفرشان به خراسان از این مناطق عبور کردهاند. تاریخ این قدمگاه براساس کتیبه موجود در آن مکان به قرن ششم هجرى بازمىگردد. 32
3. قدمگاه ده شیر در فراشاه (در کنار جاده تفت به ده شیر و در مرکز فراشاه)، از آثار سفر امام رضا علیهالسلام. این مکان را گرشاسببن على از امراى کاکوئى در سال 512 ق ساخته است.
4. در محله دارالشفاى یزد، مسجدى به نام مسجد فرط یا پتک وجود دارد که بسیار قدیمى است. گفته شده: هنگامى که امام رضا علیهالسلامبه یزد آمدند، در این مسجد نماز گزاردند. مؤلف جامع مفیدى مىگوید: امام رضا علیهالسلام در زمان شحنگى قطبالدین زنگى به یزد آمد و به حمام فرط رفت و معجزهاى از آن حضرت ـ بنا بر روایات ـ ظهور یافت. و در همین ایام، قطبالدین زنگى بمرد و امام رضا علیهالسلام بر جسد وى نماز گزارد و او را در محل زنگیان به خاک سپردند. 33
5. یکى از برجستهترین آثار معمارى یزد، بلکه ایران، گنبد دوازده امام این شهر است. سنگى در محراب این بناست که متعلق به فخرالدین اسفنجردى است و تاریخ 727 ق را دارد. 34
6. در محراب مسجد شاهولى در شهر تفت، سنگ مرمرى است که تاریخ 873 ق را دارد. 35
7. مسجد دیگرى با نام مسجد قدمگاه در شهر یزد در محله مالمیر خارج حصار وجود دارد. 36
8. در حسینیه سید صدرالدین قنبر در بشنیغان میبد در میانه محراب، گچبرى برجسته از عصر مغول نصب شده که بر روى آن نام متوفا و تاریخ درگذشت او (776ق) یاد شده است. در حاشیه دوم این سنگ نام دوازده امام نقل شده است. 37
9. در کتیبه کاشى معرق از عصر تیمورى که بر بالاى سر شازده فاضل یزد (فرزند امام کاظم علیهالسلام) نصب گردیده، نسبش تا امام على علیهالسلامنقل شده است. 38
نتیجهگیرى
نتایج به دست آمده از این پژوهش نشان مىدهد:
1. مردم یزد همانند سایر شهرها، با آغوش باز از اسلام و تعالیم عالیه انسانساز آن استقبال نمودند، به گونهاى که این دیار بعدها به «دارالعباده» مشهور شد.
2. با فتح منطقه یزد توسط مسلمانان، شاهد شکوفایى فرهنگ و تمدن اسلامى در این دیار هستیم؛ دانشمندان و علماى بسیارى که در عرصههاى مختلف علوم و هنر اسلامى درخشیدند و نقش مهمى در گسترش فرهنگ و تمدن عظیم اسلامى ایفا نمودند.
3. مردم این دیار، همچون سایر شهرها، از همان آغاز گرایشهاى عمیق شیعى داشتهاند، اما به علت فضاى سیاسى حاکم بر بلاد اسلامى، شیوه تقیه را پیشه خود ساخته بودند تا اینکه در عهد صفویه اساسا تشیّع مذهب رسمى ایرانیان گردید.
4. حفظ چندین قدمگاه که مربوط به سفر امام رضا علیهالسلام به خراسان مىباشد، کتیبهاى که اسامى دوازده امام بر آن حک شده است و موارد بسیار دیگر، مىتواند شواهد مهم و قابل توجهى مبنى بر اهتمام مردم این سرزمین به مذهب شیعه و به ویژه از قرن چهارم هجرى باشد.
5. از جمله عوامل نفوذ تشیّع در منطقه یزد مىتوان به حضور سادات در این منطقه از قرن پنجم هجرى، تأسیس دولت اتابکان (شاخه کاکوئیان) یزد در قرون پنجم و ششم هجرى، وجود مشایخ بزرگ متصوفه، استیلاى مغولان بر ایران و لاقیدى و بىتفاوتى مغولان نسبت به مذاهب مختلف اسلامى که موجب کاهش تعصبات ضدشیعى گردید اشاره کرد.
-
منابع
- ـ آیتى، عبدالحسین، تاریخ یزد، یزد، یزد، 1317.
- ـ ابنحوقل، سفرنامه ابنحوقل، ترجمه و توضیح جعفر شعار، چ دوم، تهران، امیرکبیر، 1366.
- ـ ابنخردادبه، مسالک و ممالک، ترجمه سعید خاکرند، تهران، مؤسسه مطالعات و انتشارات تاریخى میراث ملل، 1371.
- ـ افشار، ایرج، یادگارهاى یزد، چ دوم، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگى و خانه کتاب یزد، 1374.
- ـ اقبال آشتیانى، عباس، تاریخ کامل ایران، به اهتمام سعید قانعى، تهران، گلستان شاعران، 1382.
- ـ جعفریان، رسول، تاریخ تشیّع در ایران، چ پنجم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1377.
- ـ جعفرى، جعفربن محمّد، تاریخ یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، انجمن آثار ملى، 1352.
- ـ دائرهالمعارف تشیّع (سیرى در فرهنگ و تاریخ تشیّع)، تهران، سعید محبى، 1373.
- ـ دوستخواه، جلیل، اوستا، چ چهارم، تهران، مروارید، 1362.
- ـ زرینکوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1362.
- ـ قلمسیاه، اکبر، تاریخ سالشمارى یزد، بىجا، ایران زمین، 1370.
- ـ کاتب، احمدبن حسین، تاریخ جدید یزد، به کوشش ایرج افشار، تهران، امیرکبیر، 1357.
- ـ مستوفى بافقى، محمّدمفید، جامع مفیدى، به کوشش ایرج افشار، بىجا، کتابفروشى اسدى، 1342.
- ـ مسرت، حسین، یزد یادگار تاریخ، یزد، انجمن کتابخانههاى عمومى فرهنگى و ارشاد اسلامى استان یزد، 1376.
-
پى نوشت ها
-1 عضو هیئت علمى دانشگاه آزاد اسلامى واحد میبد. دریافت: 19/6/88 ـ پذیرش: 4/7/89.
1 ـ اکبر قلمسیاه، تاریخ سالشمارى یزد، ص 13ـ14؛ عباس اقبال آشتیانى، تاریخ کامل ایران، به اهتمام سعید قانعى، ج 2، ص 232ـ233.
2 ـ جلیل دستخواه، اوستا، ص 133.
3 ـ حسین مسرت، یزد یادگار تاریخ، ص 47ـ48.
4 ـ ابن خردادبه، مسالک و ممالک، ترجمه سعید خاکرند، ص 65؛ ابنحوقل، سفرنامه ابنحوقل، ترجمه جعفر شمار، ص 49؛ جعفربن محمّد جعفرى، تاریخ یزد، ص 15ـ16؛ احمدحسین کاتب، تاریخ جدید یزد، ص 59.
5 ـ عبدالحسین زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 109ـ192.
6 ـ همان.
7 ـ جعفربن محمّد جعفرى، همان، ص 12ـ15؛ احمدحسین کاتب، همان، ص 45ـ48.
8 ـ آبادى مشهور و قدیم و بزرگى است بر سر راه بافق، در پنج فرسنگى یزد. ابنحوقل، همان، ص 74؛ ایرج افشار، یادگارهاى یزد، ج 1، ص 213.
9 ـ فرافر یا فرافتر، این آبادى میان فهرج و خویدک واقع است که به علت خشک شدن قنات متروک گردیده است. این آبادى همان هرفته امروزى است ر.ک: ایرج افشار، همان، ص 220ـ221.
10 ـ آبادى قدیمى بر سر راه فهرج که فاصلهاش با مهریز سه فرسنگ است که به علت خشکسالى بسیارى از باغات آن خشک شده و قلعه کهنه آن رو به ویرانى رفته است همان، ص 222.
11 ـ محمّدمفید مستوفى بافقى، جامع مفیدى، به کوشش ایرج افشار، ج 1، ص 24.
12 ـ جعفربن محمّد جعفرى، همان، ص 16ـ17.
13 ـ محمّدمفید مستوفى بافقى، همان، ج 1، ص 24.
14 ـ عبدالحسین آیتى، تاریخ یزد، ص 68؛ اکبر قلمسیاه، همان، ص 18.
15 ـ همان، ص 69.
16 ـ همان، ص 69؛ اکبر قلمسیاه، همان، ص 18ـ19.
17 ـ عبدالحسین آیتى، همان، ص 69ـ70؛ جعفربن محمّد جعفرى، همان، ص 32؛ اکبر قلمسیاه، همان، ص 19ـ21.
18 ـ همان.
19 ـ محمّدمفید مستوفى بافقى، ج 1، ص 36؛ اکبر قلمسیاه، همان، ص 21.
20 ـ محمّدمفید مستوفى بافقى، همان، ج 1، ص 38؛ احمدحسین کاتب، همان، ص 47؛ عبدالحسین آیتى، ص 72؛ اکبر قلمسیاه، همان، ص 20ـ21.
21 ـ جعفرى، از آن به عنوان مسجد فرط نام برده است. ر.ک: جعفربن محمد جعفرى، همان.
22 ـ محمّدمفید مستوفى بافقى، همان، ج 1، ص 38؛ جعفربن محمّد جعفرى، همان، ص 33؛ عبدالحسین آیتى، همان، ص 73ـ74.
23 ـ جعفربن محمّد جعفرى، همان، ص 33ـ34.
24 ـ محمّدمفید مستوفى بافقى، همان، ج 3، ص 526.
25 ـ رسول جعفریان، تاریخ تشیّع در ایران، ص 166.
26 ـ محمّدمفید مستوفى بافقى، همان، ج 3، ص 76ـ79؛ جعفربن محمّد جعفرى، همان، ص 21 و 36؛ دائرهالمعارف تشیّع، ص 432ـ431.
27 ـ ایرج افشار، همان، ج 2، ص 302ـ305.
28 ـ محمّدمفید مستوفى بافقى، ج 3، ص 655؛ جعفربن محمّد جعفرى، همان، ص 209.
29 ـ ایرج افشار، همان، ج 1، ص 266.
30 ـ همان، ج 2، ص 302ـ305.
31 ـ همان، ج 1، ص 215.
32 ـ همان، ج 1، ص 383ـ384.
33 ـ محمّدمفید مستوفى بافقى، ج 1، ص 40ـ41.
34 ـ ایرج افشار، همان، ج 2، ص 314ـ315.
35 ـ همان، ج 1، ص 420.
36 ـ همان، ج 2، ص 274.
37 ـ همان، ج 1، ص 77.
38 ـ همان، ج 2، ص 343.